در اواخر دوره پهلوی گروهی از نظامیان و ساواک به شدت معتقد بودند در صورت اعمال خشونت کافی خطر انقلاب از سر رژیم شاهنشاهی کنار خواهد رفت و این دیدگاه باعث تغییر در دولت های ملایم به نفع دولت های اقتدارگرا و خشونت گرای نظامی شد بلاتکلیفی نخست وزیران در مقابله با نهضت اسلامی مردم توانست میدان را برای عناصر خشونت گرایی چون مقدم و ازهاری خالی کند.
درواقع بعد از واقعه پانزده خرداد 1342 سازمان اطلاعات و امنیت رژیم شاه تمام تلاش خود را به کار برد تا با شناسایی مخالفان، آنها را از صحنه بازی حذف نماید. موفقیت چشمگیر ساواک در این دوره را می توان یکی از دلایل گرایش مبارزان به مشی مسلحانه برشمرد. در این مدت ساواک ضربه های سختی بر گروه های مخالف به ویژه مسلح وارد آورد؛ به گونه ای که شیوه انتخابی مخالفان با موفقیت همراه نشد.
لذا با این سابقه به ظاهر درخشان بود که وقتی ناکامی دولت شریف امامی به عنوان یک سیاستمدار مصلح محرز شد، نظامیان خشونت گرا تحریک شدند و به میدان آمدند.
در میان طیف انقلابی ها نیز گروهی بودند که معتقد بودند انقلاب فقط با اعمال خشونت پیروز می شود. چنان که در سال 1357 گروه هایی وجود داشتند که تنها راه مبارزه را کشاندن ارتش در برابر مردم می دانستند. مقدمات این تفکر یعنی ریختن به خیابان ها، هجوم به موسسات، آتش زدن، خُرد کردن، شکستن، کشتن و کشته شدن، برای هر دو طرف بار منفی به همراه داشت. این در حالی بود که در همان سال 1357 استراتژی مردمی گل به جای گلوله می رفت تا تاثیر خود را نشان دهد؛ به گونه ای که در آینده ای نزدیک توانست ارتش را به جای رویارویی با مردم از بدنه نظام جدا و با انقلاب همگام سازد. تفکر جنگ مسلحانه رابطه خوشایندی با این نوع بینش نداشت و همین امر، می توانست شکاف عمیقی را در بدنه نهضت ایجاد کند. شعار مردمی «ما شیشه شکن نیستیم» در برابر شعار «رهبران، ما را مسلح کنید» گواه این مدعاست. وجود این تفکر می توانست نیروهای نظامی رژیم را در وسعتی نابرابر به مبارزه مسلحانه با نهضت تهییج کند.
اما امام خمینی(ره) از همان آغاز نهضت تلاش کرد با تبیین مبانی فقهی ولایت فقیه زمینه را برای تغییر نظام به سمت تشکیل حکومت اسلامی سوق دهد. همین ویژگی از تفاوت های اصلی این طیف با دیگر جریان های مخالف به شمار می رفت. گروه های سیاسی مخالف، مهم ترین هدف خود را اجرای اصلاحاتی در راستای قانون اساسی و احقاق حقوق از دست رفته می دانستند و حتی تا پایان عمر رژیم نیز درصدد تغییر نظام سلطنتی نبودند. از همان ابتدای شکل گیری نهضت اندیشه تشکیل حکومت اسلامی از سوی امام خمینی (ره)، وعاظ و روحانیان در هر زمان ممکن، بیان و تبلیغ می شد. در واقع، این اندیشه به عنوان یک استراتژی انقلابی توانست بروز و رشد و نمو کند. گستردگی نهضت به همراه ترویج تفکرات اسلامی سبب نگرانی رژیم گردید.
درواقع از آنجا که تنها قسمتی از بدنه نهضت به تفکر مسلحانه اعتقاد داشت، بخش عمده آن توانست با گسترش حرکت انقلابی، آن را پیش ببرد. نیروهای مذهبی و غیرمذهبی که غیرمسلحانه و به شیوه خاص خود حرکت می کردند، توانستند از این موقعیت استفاده کرده و در حالی که ساواک بیشترین دید و تفکر خود را به سمت گروه های چریکی متمرکز کرده بود، آرام آرام جای خود را باز کنند تا جایی که با تظاهرات نوزدهم دی 1356 مردم قم و راهپیمایی عیدفطر و شانزدهم شهریور در تهران توانستند با نشان دادن قدرت مبارزاتی ساواک را متوجه خود سازند. نگاه بهت زده ساواک به این گروه، سبب گردید رژیم با واقعیتی روشن و آشکار آشنا شود و ناباورانه، سیستم امنیتی خود را به چاره اندیشی وا دارد. اکنون، روسای ساواک دریافته بودند که برخلاف تلاش زیاد این چند سال، حیات و امنیت رژیم به طور کامل در معرض خطر قرار گرفته و دولت با سیاست بازی خود قادر نخواهد بود از کیان سلطنت محافظت کند و بایست با همکاری دیگر نظامیان، مانند ماجرای کودتای 28 مرداد 32 در راستای حفظ سلطنت بکوشد و برنامه قاطعی را دنبال کند. غرور ساواک در این مدت باعث شده بود خود را مهم ترین و تنهاترین ابزار قدرت و بقای حکومت بداند و بر همین اساس، با دور زدن دولت شریف امامی ابتکار عمل را در اوضاع بحرانی سال 1357 در دست گرفت.
شرایط یک سال قبل از واقعه
آنچه به وقایع جمعه سیاه انجامید درواقع از بهمن ماه 1356 آغاز شده بود یعنی آن زمان که همزمان با ایام شهادت حاج آقامصطفی فرزند بزرگ امام خمینی(ره)، فردی به نام رشیدی مطلق، مقاله ای توهین آمیز در روزنامه اطلاعات چاپ کرد. این واقعه درواقع آشکارا از طرح ساواک برای لطمه زدن به شخصیت رهبر مذهبی و شناخته شده نهضت پرده بر می داشت. در پی چاپ و انتشار آن موج اعتراضات مردمی از سر گرفته شد و واقعه نوزدهم دی در قم به وقوع پیوست که طی آن بسیاری از مردم در رویارویی با پلیس کشته شدند. مراسم چهلم شهدای قم نیز به درگیری مردم تبریز با نیروهای نظامی انجامید و به موازات آن، گسترش ناآرامی ها در شهرهای بزرگی مانند اصفهان و مشهد، فضای سیاسی کشور را دستخوش تحول جدیدی کرد. از سوی دیگر، مخالفان رژیم آتش سوزی در سینما رکس آبادان را به حکومت وقت نسبت دادند و این مسائل توانست وجهه رژیم پهلوی را زیر سوال برَد. مجموع حوادث و رویدادهایی که از دی ماه 1356 آغاز گردید، استراتژی جدیدی را برای نهضت رقم زد. برگزاری مراسم ختم به بهانه چهلم شهدا و گسترش آن به دیگر شهرها در کنار حضور فعال زنان با ایدئولوژی نوین اسلامی، رژیم را در وضعیت حادی قرار داده بود؛ به گونه ای که گسترش این حوادث به همراه ایجاد فضای عملیاتی مناسب برای گروه های مسلح، ساواک را به عنوان مسئول حفظ امنیت کشور بیش از پیش متوجه خود کرد.
زمینه های ایجاد حکومت نظامی
الف) گسترش تظاهرات به همراه شعارهای مطرح شده ای چون «استقلال آزادی جمهوری اسلامی» و شعار «مرگ بر شاه» که برای نخستین بار در آن روزها بر زبان ها جاری شده بود؛
ب) دادن گل به سربازان و در آغوش گرفتن آنها به همراه طرح شعارهایی همچون «برادر ارتشی چرا برادر کشی» و «سرباز! تو اسیر دست شاهی» که ادامه این روند موجب تزلزل روحیه سربازان و نزدیکی ارتش به انقلاب می شد؛
ج) صدمه زدن به بسیاری از مراکز و موسسات دولتی که این امر می توانست توسط گروه های چریکی در قالب گوشه ای از جنگ های شهری انجام گردد؛
د) احساس خطر جدی در عدم کنترل و تامین شهر از سوی نظامیان و ایجاد یک جنگ روانی واقعی بین آنها.
در دیدار نظامیان با شاه و ارائه طرح ایجاد حکومت نظامی و در پی آن تشکیل جلسات فوری و اضطراری شورای امنیت و هیئت وزیران، برقراری حکومت نظامی در تهران و یازده شهر بزرگ و مهم کشور را به مدت شش ماه به تصویب رساند، به این امید که بدون تلفات زیاد بتوان در این مدت بر اوضاع مسلط شد و این غائله را به صورت کامل سرکوب و ریشه کن کرد.
واقعه 17 شهریور
در روز هفدهم شهریور مردم برای شرکت در مراسم مجمع معارف اسلامی که نخستین برنامه آن بعد از ماه مبارک رمضان بود و نیز برپایی تظاهرات به سمت میدان ژاله در حال حرکت بودند و از اعلام حکومت نظامی که دقایقی پیش صورت گرفته بود اطلاعی نداشتند.
حسینیة علامه یحیی نوری، که با نام مجمع معارف اسلامی در محدوده میدان ژاله فعالیت می کرد، همچون مراکز دیگر، توانسته بود گام مهمی در جهت تبیین اندیشه حکومت اسلامی در کنار بیان مظالم رژیم و راهنمایی مردم بردارد. مجالس پررونق این مجمع، سازمان اطلاعات و امنیت رژیم را متوجه خود کرده بود. شاید از دید ساواک ترویج این اندیشه بسیار خطرناک تر از تحرکات گروه های مسلح بود. در این صورت می بایست برنامه ای اساسی و جامع برای مقابله با آن طراحی کند. اشاعه تفکر حکومت اسلامی آن هم به صورتی آشکار با ویژگی های خاص خود به همراه اقدامات دیگری چون تغییر نام میدان ژاله به میدان شهدا، ساواک را واداشت تا به مقابله با آن برخیزد. از همان ساعات نخستین، خیابان های منتهی به میدان توسط نیروهای نظامی به محاصره درآمد و تلاش می شد از ورود گروهی مردم به طرف میدان ژاله خودداری شود، با این وجود، مردم سعی می کردند که دست کم به صورت منفرد وارد میدان شوند. همزمان با افزایش جمعیت و احتمال درگیری بین مردم و نظامیان از آیت الله علامه نوری که مسئولیت برنامه های مجمع را بر عهده داشت، خواسته می شود به میدان آمده و از مردم بخواهد به خانه هایشان برگردند. علامه نوری بعد از حضور در میان مردم در سخنانی کوتاه از آنها می خواهد متفرق شوند و اعلام می کند: «ما امروز برنامه ای نداریم». بعد از لحظاتی، تیراندازی از آسمان توسط بالگردهای هوانیروز و از زمین به وسیله نیروهای گارد به سوی مردم آغاز شده و در همان لحظات نخستین، تعداد زیادی از آنها مورد اصابت گلوله قرار می گیرند. با گسترش دامنه درگیری به خیابان های اطراف بر وسعت آن نیز افزوده می شود. گروه های دیگری که در مناطقی چون نارمک اقدام به تظاهرات کرده بودند نیز با عکس العمل شدید نیروهای نظامی روبه رو شدند. با اعلام حکومت نظامی، غلامعلی اویسی، فرماندار نظامی تهران، نیروهای تحت فرمان خود را به مناطق مختلف شهر که احتمال تجمع و تظاهرات داده می شد، اعزام کرده و همین امر، موجب گسترش درگیری مردم با نظامیان می گردد. درگیری روز هفدهم شهریور در نقاط مختلف و حساس تهران باعث وسعت یافتن دامنه تبلیغات خبرنگاران داخلی و خارجی گردید. در همین روز، نزدیک به صد نقطه تهران مورد دستبرد و آتش سوزی قرار گرفت. حوادث روز جمعه تا پاسی از شب ادامه داشت. در حقیقت، تهران یک روز کامل در بحران به سر برد. شدت درگیری و تلفات سنگین مردمی در این حادثه علاوه بر روحانیان، نیروهای مخالف و محافظه کار رژیم را نیز به واکنش و موضع گیری واداشت.
غرور سازمان اطلاعات و امنیت و عدم شناخت دقیق از نهضت، طرح حکوت نظامی را با شکست روبه رو کرد. ناکامی سیاست نظامیان از یک سو و وسعت تبلیغات داخلی و خارجی علیه رژیم از سوی دیگر، سبب گردید شاه بیش از پیش خود را در ورطه سقوط و درماندگی احساس کند. به گونه ای که بعد از این ماجرا موج اعتصابات سراسری، گسترش ناآرامی ها، تغییر دولت شریف امامی، تشکیل دولت شاپور بختیار و در نهایت خروج شاه از ایران، پیروزی انقلاب را تسهیل و تسریع ساخت.