نامههای ایران وی، از نامه 10 تا نامه 28 است. در این نامهها، علاوه بر شرح سفر، به شرح شیوه زندگی صنوف مختلف ایرانی، از شاه و شاهزاده عباسمیرزا گرفته تا مردم عادی کوچه و بازار پرداخته است. او در این نامهها، به توصیف مراسم سلام، عید نوروز، پوشش مردان و زنان، حمام، تعزیه و نیز مراسم ماه رمضان میپردازد. همچنین سه نامه را نیز به تاریخ ایران اختصاص میدهد و در یک نامه (نامه 26) نیز ادبیات ایران را شرح میدهد و باب اول گلستان را نیز ترجمه میکند.
این کتاب در 1819 در پاریس چاپ و در 1820 در لندن از سوی ویلیام رایت به انگلیسی ترجمه شده است.
بخشهایی از نامه 19:
هدف اصلی سفر ما و بهترین حاصلی که از فرصت میتوانستیم به دست بیاوریم، در وهله اول شناختن انسانها بود و بعد پی بردن به ارزش واقعی آنها. بانوی من، به آنچه به چشمان خود دیده است یقین میکند و درباره دیدههای خود زبان به داوری میگشاید و دیگر در دام داستانهایی که دروغپردازان پرداختهاند و از کاه کوهی ساختهاند، سرگردان نمیماند. توصیفهای اغراقآمیز بعضی از ذهنها که از ستایش بیگانه گاه به وجد و شور درمیآیند و گاهی دچار غبطه و حسادت میشوند، هرگز او را فریب نمیدهد. در این راه احتمال این هست که بعضی از خوشیهای زندگی را از دست بدهد، اما دستکم یقینا وقتی برای نوشتن گزارش دیدهها و شنیدهها قلم روی کاغذ میگذارد، میبیند که نکتههای فراوانی آموخته است و اگر در بعضی از عبارات پر آب و تاب مدعیان سخنانی نهفته باشد، مانعی بر سر راه او شمرده نخواهند شد و او را از راه و تلاشی که به دلخواه خود در پیش گرفته است، باز نخواهد داشت. یک ناظر و تماشاگر منصف و بینظر، با توجه به نیروی برهان و درک وظایف تاریخنگاری و اعتماد به صحت آرای کسانی که ساکنان سرزمینی را از نزدیک دیدهاند یا از طریق مطالعه مداوم در صفحات تاریخ به شناسایی دقیق و راستین دست یافتهاند، کمتر از جاده حقیقت منحرف میشود و دیر یا زود به اشتباهات و پیشداوریهایی که حاصل زودباوری و سادهاندیشی ذهن انسانی است، پی میبرد و در رفع و ریشهکن کردن آنها میکوشد.
بانوی من، مسلما حدس زدهاید که با طرح این مقدمات میخواهم درباب خصوصیات و خلقیات ایرانیان سخن بگویم. اما به شما قول شرف میدهم که در کمال انصاف و بیطرفی و به دور از هر نوع احساسات و عواطف شخصی- آنگونه که چنین موضوعی ایجاب میکند- نظر خود را به شما بازگو کنم: من با کسانی که ایرانیان را فرانسویان آسیا مینامند، هرگز موافق و همزبان نیستم؛ چون، غرض و علاقه ملی به کنار، میان مردمی که به بالاترین مرتبه تمدن و تعالی نائل آمده و تفوق و برتریاش، زبان بدگویان را به تهمت و افترا باز گشوده است، با ملتی که در ظلمات جهل و خرافهپرستی دست و پا میزند، من به هیچوجه مشابهتی مشاهده نمیکنم.
اگر بخواهیم در نظر اول و از روی ظاهر درباره این مردم قضاوت کنیم، ایرانیان بدون تردید از هر لحاظ تحسین عمومی را برخواهند انگیخت: ادب ذاتی و افراطیشان، خدمتنمایی و پیشدستی در ابراز محبت و توجه خاص به افراد خارجی؛ اینها صفاتی است که هر کسی را خیلی زود مفتون آنان میکند و در صورت غفلت از مطالعه دقیق و فرصت کافی نداشتن، جز در ارتباطات عمومی، برای مصاحبت مفصل و جدی، هر تازهواردی نظر بسیار مساعد و خاطرهای خوش از آنان به کشور خود به ارمغان خواهد آورد. بانوی من، در وهله اول، نظر ما هم درباره آنان جز این نبود. هنوز هم جز خوبی و حسن، چیز دیگری در آنان ندیدهایم. اکنون هم بدون آنکه از قضاوت صریح و آنگونه که بحق در خور شأن آنهاست، خودداری و صفات نیک آنها را- که همین صفات، آشکارا آنها را از همسایگان ترکشان متمایز میکند- کتمان کرده باشم، اعتراف میکنم که ایرانیان مردمی زندهدل و دوست داشتنی هستند و از تعصب جاهلانه که در پارهای موارد موجب دوری ما از عثمانیها میشود، در آنها اثری دیده نمیشود. در ایران امروز، یک مسیحی، یک مسلمان، یک یهودی و یک زردشتی، همه تقریبا به یکسان از حمایت دولت برخوردارند و همه آنان بدون توجه به تمایز در اعتقادات مذهبی، به یکدیگر سلام میدهند. در این سرزمین، در لباسهای فرق دینی مختلف هیچ علامت ننگآور و تحقیرکنندهای مشاهده نمیشود. در میان مسیحیان کم نیستند کسانی که عنوان خان و میرزا گرفتهاند و در مشاغل دولتی و حتی در مقامات بالاتر خدمت میکنند. در آداب و رسوم ایرانیان هیچ نشانهای از خشونت و وحشیگری مشاهده نکردم که ایراد و نکوهش بعضی از جهانگردان معدود را که در زمانهای گذشته از ایران دیدن کردهاند، بتواند توجیه کند؛ البته این مردم در حال حاضر از صلح و آرامش برخوردارند و انقلابات درازدامن، در این سرزمین، اگر نگوییم به کلی پایان یافته، دستکم بسیار آرام گرفته است. در این شرایط هرکس که به کارهای خانگی یا زراعی و به صنعت پا به تجارت میپردازد، دیگر همان حال و هوا را ندارد که روزی در جنگهای کشور شرکت میکرد. از این رو، من، آنگونه که امروز آنها را میبینم، نظر خود را صادقانه اعلام میکنم و دوست دارم به جای غلو کردن در خشونت و درشتخویی، بیشتر از ملایمت و گذشت آنان سخن بگویم. البته هنوز عیب هایی در آنها میبینیم که در خور نکوهش و انتقاد است. چشمگیرترین این عیبها، بیانصافی و بیاعتنایی آنان نسبت به ساحت جنس لطیف است که در مناطق ما، تمامی حلاوت و خوشی زندگی بسته به وجود عزیز اوست. اما در چشم این مردان خشن و ناهنجار، زنان موجوداتی هستند که منحصرا برای ارضای هوس شوهران آفریده شدهاند. در این زمینه، هم آداب و رسوم اجتماعی و هم پیشذهنیهای مذهبی، چنین نحوه تفکری را القا کرده است. مردان گاهی از جاذبه و از ارزشهای واقعی زیبایی و خوشی زندگی غافل هستند. ایرانیان ثروتمند و مقتدر، بر اثر حرارت و آب و هوا یا در نتیجه ازدواجهای مرسوم پیش از سن رشد کامل، خیلی زود فرسوده و عصبی و درمانده میشوند و سرتاسر زندگیشان با تنپروری و عیاشی و بیخیالی میگذرد. در این حال، خود را در جامههای زردوزیشدهای که زیر آن پر از کک و شپش است، میپوشانند و در گوشهای کز میکنند و تقریبا میتوان آنها را شبیه کسانی دانست که چندان دورتر از ما زندگی نمیکنند و در تنبلی و کثافت در سرتاسر اروپا مشهور خاص و عاماند. در واقع، دنیای ما مجموعهای از تضادها و تناقضها است. همین افراد هر قدر از رسیدن به پاکیزگی و نظافت تن خود غفلت میکنند، اما در عوض به تمیز ماندن خانههایشان بسیار بسیار اهمیت میدهند.
حیاط خانهها هر روز به دقت جارو میشود. فرشها و نمدهای کف اتاقها را مرتبا میتکانند. کسی هرگز نباید بدون درآوردن کفش از پا در آستانه در وارد اتاق شود. آشپزی ایرانی معمولا بسیار ساده است و با هزینه ناچیز میتوان آن را آماده کرد. از جهاتی غذاهای ایرانی شبیه به طبخ ترکهاست و از جهات دیگر با آنها فرق دارد. فرقی که دارد این است: ایرانیها تمام غذا را در یک ظرف میریزند و از چنگال و کارد هیچ استفاده نمیکنند. همه چیز حتی پلو را با انگشتان خود برمیدارند، و هر تکه را در دست راست حسابی ورز میدهند و آن را به شکل گلولهای به اندازه یک گردو درمیآورند و آنگاه با مهارت خاص به داخل دهان میاندازند. آنها در تابستان و زمستان آب یخ مینوشند و دوستداران دو آتشه مربا و شیرینی هستند. میهمانیهای رسمی به نظر خود آنها از هر میهمانی دیگر بهتر است. ضیافتهای باشکوه را با هر چیزی که در نوع خود مرغوبتر باشد، آغاز میکنند و به نحو نامشخص، غذاهای تند و ادویهدار را با نقلها و حلواهای شیرین به هم میآمیزند. رجال و شخصیتهای ممتاز جاه و جلال خود را در ضیافتهای شام که از بدو ورود ما نوبه نوبه به افتخار آقای سفیر برگزار کردهاند، به ما نشان میدهند. بانوی من، فکر میکنم توصیف این میهمانیها برای شما چندان دلچسب نباشد و از این مقوله میگذرم؛ چون همه آنها تقریبا یکسان و شبیه به هم است. فقط اشاره به این نکته را لازم میدانم که در این میهمانیها، ظاهرا به بهانه رعایت آداب و رسوم ما، اما در واقع برای اینکه دستهای ناپاک ما ظرفها و سفره آنها را نجس نکند، هرجا که میرویم میزی به سبک فرانسوی میچینند و روی آن به عوض سفره، رومیزی ابریشمی زردوزیشده بسیار اعلی میاندازند. سفیر، پیشاپیش، ظروف نقرهای خود را به محل میهمانی میفرستد و از ما به شیوه اروپایی پذیرایی میکنند. اما خود ایرانیان روبهروی ما روی فرش و در کنار هم مینشینند و به تبعیت از ما، از صرف غذای باب طبع و ذائقه خود چشمپوشی میکنند.
باز برگردیم به آداب و رسوم ایرانیان: بازاریها و آدمهای معمولی برای امرار معاش، زندگی نسبتا پر زحمتی دارند و مجبورند در حد نیاز کار کنند و از استراحتی که طبقات مرفه دارند، چشم بپوشند؛ چون از صبح بسیار زود در محل کسب حاضر میشوند، در وسط روزهای گرم، در دکان را بهطور موقت میبندند و مدتی چرتی میزنند و بعد تا ساعت 9 یا 10 شب که هنگام مراجعت به خانه است، تمام دکانها باز است. از ساعت دو تا پنج بعد از ظهر تعدادی انگشتشمار در کوچهها دیده میشوند و مانند شب، سکوت بر همه جا حاکم میشود. شبها در خانه اشخاص ثروتمند بساط صحبت و شبنشینی دایر است و گاهی این جلسات تا نیمه شب، حتی دیرتر از آن ادامه دارد. گفتن این نکته زائد است که در این شبنشینیها از حضور زن خبری نیست. در اینگونه مجلسها، ضمن کشیدن قلیان و صرف قهوه و چای یا شربت، صحبتها گاهی در مسائل جدی و مهم و گاه توام با شوخی و بذلهگویی است و در بعضی وقتها سخن به مسائل مذهبی یا ادبیات و شاعری میکشد که اینگونه مباحث برای خارجیان هم خالی از فایده نیست.
به انواع سرگرمی و تفریح ایرانیان باید سورچرانیهای مفصل و دایر کردن ساز و آواز و رقص رقاصان حرفهای را افزود. در این مجالس، بهویژه در مواردی که در خوردن مشروب افراط میشود، ایرانیان در صرف غذا از حالت اعتدال خارج میشوند و کار به پرخوری و زیادهروی میکشد. ایرانیان اسب سواری را و انواع عملیات و ورزشهایی را که روی اسب انجام میگیرد و بازی جرید و جنگ خروس و بز را و بیش از همه اینها، شکار را بسیار دوست میدارند. آنها به طرق مختلف، از جمله با پرنده شکاری یا با سگ به شکار میروند؛ اما اگر دندان این دو حیوان به شکار بخورد، دیگر گوشت آن را نمیخورند و این سرگرمی با آنکه از نظر آنان کار وحشیانهای شمرده میشود، هنوز هم میان آنها- بدون آنکه هدف خاصی داشته باشند- رواج و رونق فراوان دارد.
شکارچیان ایرانی مجهز به تفنگهایی هستند که لوله آنها بسیار دراز و قطر لوله بسیار گشاد است. بسته ریسمانی به بالای قنداق پیچیدهاند و این به جای فتیله بهکار میرود. اگر بخواهند تیری آتش کنند، باید اول چخماقی زد و فتیله را روشن کرد. اما با همه ناکارآمدی سلاحهایشان، انصاف باید داد که تیراندازان ماهری هستند و زبردستی آنان در نشانهگیری انکارناپذیر است. پرندگان را در حال پرواز، در هوا میزنند و خیلی کم اتفاق میافتد که تیرشان به هدف نخورد.
بانوی من، تا آنجا که مشاهداتم در این سرزمین، به تصور من، برای شما تازه و گیرا باشد، شما را هم در ادامه این دیدنیها با خود شریک و سهیم خواهم کرد.
تهران، 10 فوریه 1808 (محرم 1223)
منبع: تانکوانی ژی.ام. (1383) نامههایی درباره ایران و ترکیه آسیا: سفرنامه ژی.ام.تانکوانی، ترجمه: علیاصغر سعیدی، تهران: چشمه