ماهان شبکه ایرانیان

گفت و گوی شیعیان با سبط اکبر درباره صلح با معاویه

آیین اسلام، آیین جهانی است، از آن گذشته، آیین خاتم و ماندگار است که پس از آن، آیینی و شریعتی از جانب خدا برای اداره بشر نخواهد آمد

گفت و گوی شیعیان با سبط اکبر درباره صلح با معاویه

آیین اسلام، آیین جهانی است، از آن گذشته، آیین خاتم و ماندگار است که پس از آن، آیینی و شریعتی از جانب خدا برای اداره بشر نخواهد آمد. از این جهت در آیین اسلام، دو نوع برنامه هست؛ برنامه مبارزه با ظلم و ستم برای کسب آزادی(جهاد) و برنامه صلح و آشتی، و مسلماً هر یک از این ها برای خود، خاستگاهی دارد. رهبر مسلمانان، با در نظر گرفتن مصالح کنونی و آینده اسلام، یکی را بر می گزیند. اگر آیینی تنها به دفاع و مبارزه بسنده کند، نمی تواند آیین پیوسته و جاودانی باشد و همچنین اگر خواهان صلح و نرمش در همه مواضع باشد، نمی تواند مصالح اجتماعی را تأمین کند. ما، در آیینه اسلام هر دو آیه را می بینیم:

1. ﴿یا أَیها الَّذین آمَنُوا هَل أدُلُّکم علی تجارَةٍ تُنْجِیکم مِن عذابٍ ألیم* تُؤمنُون باللّهِ و رسُولِهِ و تُجاهِدُونَ فِی سبیل اللّهِ بِأَموالِکم و أَنفُسِکم ذلِکم خیرٌ لکم إن کنتُم تعلَمُون﴾.[1]

:ای افراد با ایمان آیا من شما را به داد و ستدی رهبری کنم که شما را از عذاب دردناک نجات بخشد؟ آن داد و ستد این است که به خدا و پیامبرش ایمان آورید و در راه خدا با جان و مال خود جهاد کنید. این برای شما خوب است اگر از آن آگاه شوید».

در این آیه، برنامه جهاد و دفاع و یورش را می بینیم و آن را نوعی تجارت با خدا می یابیم، اما در صفحه دیگر از قرآن، چهره دیگری از اسلام را مشاهده می کنیم که می فرماید:

2. ﴿و الصُلْحُ خیرٌ...﴾: صلح و سازش نیکوست.

و در آیه دیگر می فرماید:

3. ﴿وَ إن طائِفَتانِ مِنَ المُؤمنِینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَینَهما...﴾.[2]

(ای افراد با ایمان) اگر دو گروه از مؤمنان با یکدیگر ستزه جویی کردند، میان آنان صلح و آشتی دهید.

بنابراین، ما در زندگی امامان هر دو اصل اسلامی را مشاهده می کنیم. امیرمؤمنان، با قدرت تمام جلوی پیمان شکنان، منحرفان و شورشیان ایستاد، چرا؟ چون شرایط، همان را ایجاب می کرد، او با داشتن یارانی که حاضر بودند با جان و مال خود، پرچم عدالت را برافرازند، نمی توانست از درِ صلح وارد شود.

بنابراین، نباید در شگفت بمانیم که چرا امام حسن بن علی علیه السلام پس از آغاز نبرد با معاویه، سرانجام از درِ صلح وارد شد هرچند بسیاری از دوستان ناآگاهِ آن حضرت، بر او خرده گرفتند و سخنان دور از شأن امام به او گفتند.

حنّان بن سدیر به سندی از ابو سعید عقیصی روایت می کند که:

«آن گاه که حسن بن علی با معاویه صلح کرد، گروهی از مردم نزدش آمدند و به مناظره پرداختند».

ما پیش از آن که متن مناظره را نقل کنیم، یادآور می شویم:

امام پس از جمع آوری نیرو، و حرکت به سوی شام، نیروهای خود را برای مشورت گرد آورد و از آنان پرسید: نظر شما درباره ادامه نبرد چیست؟ اکثر آنان فریاد زدند: «اَلبُقْیة، اَلْبُقْیة، البُقیة یابن رسول اللّه».[3]: یعنی زندگی می خواهم.

اما بعد گروهی، با نادیده گرفتن این واقعیت، به مناظره با امام پرداختند و به امر صلح اعتراض کردند. که متن گفت وگوی آن را در این جا می آوریم:

گروه مناظره کننده: چرا با این مرد(معاویه) از درِ صلح وارد شدی؟ و چرا شیعیان را به سان گله بی چوپان رها کردی؟ چرا به ذلت تن در دادی؟

امام حسن علیه السلام: به خدا سوگند کاری که من انجام دادم، به نفع شیعیان است. شما از آثار مثبت آن ناآگاهید، فقط به ظاهر می نگرید و از درون آن ناآگاهید. می دانید که خضر هنگامی که کشتی را سوراخ کرد و دیوار را برپا داشت و جوانی را کشت، همه آن ها موجب ناخشنودی موسی بن عمران شد، زیرا از حکمت آن ها آگاه نبود، ولی آن گاه که اسرار آن کارها برای او روشن شد، به عظمت آن کارها پی برد.[4]

***

در موردی دیگر، مناظره کننده ای به نام سالم بن ابی جعد از مردی چنین نقل می کند:

از این نوع مناظره ها در زندگی امام مجتبی علیه السلام، زیاد دیده می شود و اینجاست که انسان به مظلومیت این امام پی می برد که دستگاه تبلیغاتی معاویه به قدری کار می کرد که حتی دوستان آن حضرت از او دوری جستند و صلح او را که درست مطابق ضوابط اسلامی بود، مایه ذلت می انگاشتند.

مناظره کننده: حضور حسن بن علی رسیدم، گفتم: ای فرزند رسول خدا! ما را خوار کردی و شیعیان را بردگان دیگران ساختی، دیگر در میان شیعیان شما، شخصیتی باقی نماند.

امام حسن مجتبی علیه السلام چرا؟

مناظره کننده: زیرا خلافت را به این مرد سرکش تسلیم کردی.

امام حسن مجتبی علیه السلام: به خدا سوگند، من هرگز خلافت را به او تسلیم نکردم، مگر به آن دلیل که یار و یاوری برای مبارزه با آن مرد نداشتم، و اگر یار و یاوری داشتم، شب و روز با او می جنگیدم تا خدا میان من و او داوری کند. ولی من اهل کوفه را شناختم و آن ها را آزمودم، آنان وفادار نیستند، و به قول خود، پایبند نمی باشند، رفتار و گفتار آنان یکی نیست، آنان می گویند دل های ما با شما اهل بیت علیهم السلام است درحالی که شمشیرهای آنان به روی ما کشیده می شود.[5]

از این نوع مناظره ها در زندگی امام مجتبی علیه السلام، زیاد دیده می شود و اینجاست که انسان به مظلومیت این امام پی می برد که دستگاه تبلیغاتی معاویه به قدری کار می کرد که حتی دوستان آن حضرت از او دوری جستند و صلح او را که درست مطابق ضوابط اسلامی بود، مایه ذلت می انگاشتند.

پی نوشت ها:

[1] صف: 10 و 11.

[2] حجرات: 9.

[3] بحار الانوار ج44، ص 21؛ اُسدالغابة، ج2، ص 13 و 14.

[4] کمال الدین، ج1، ص315، باب 29، ح 2.

[5] بحارالانوار، ج44، ص 147، عوالم المعالم، ج16، ص 281.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان