کتابخانۀ عصر ایران

فروید در موسی و یکتاپرستی چه می‌گوید؟

فروید با مبنا قرار دادن ماجرای اخناتون و دین آتون به نتایج زیر می‌رسد: ۱- موسی نه برآمده از قوم یهود بلکه از تبار مصریان بود. ۲- دین موسی همان دین آتون با اندکی اصلاحات و اضافات سخت‌گیرانه بوده است ...

عصر ایران؛ هومان دوراندیش - هنگامی که زیگموند فروید تازه از دست حکومت نازی‌ها به "انگلستان آزاد" پناه برده بود، نامه‌های فراوانی از شهروندان انگلیسی به دستش می‌رسید که نگارندگان بسیاری از آن‌ها مشتاقانه ابراز علاقه می‌کردند تا "راه عیسی مسیح" را به فروید نشان دهند و از "آیندۀ اسرائیل" آگاهش سازند.

  فروید خود در این باره چنین نوشته است: «این انسان‌های محترم و شایسته که چنین متن‌هایی را برای من نوشته‌اند، احتمالا شناخت زیادی از من ندارند. با این حال چنین انتظار می‌رود که با مطرح شدن اثر تازه‌ام در میان هموطنان جدید، شمار مکاتبه‌کنندگان... با من... تقلیل پیدا کند.»

  هر چند که فروید بی‌پرده می‌گفت "من به خداوندگار بزرگ متعالی... ایمان ندارم"، اما کسانی مانند اریک فروم، فروید را مدافع "هستۀ اخلاقی دین" می‌دانستند.

فروید در

  استدلال فروم در این باره این بود که فروید پیشرفت نوع بشر را در گرو تحقق عقلانیت، استقلال، مسئولیت‌پذیری، عشق برادرانه و کاستن از رنج زیستن می‌دانست و این آرمان‌ها هستۀ اخلاقی تمام ادیان بزرگ را تشکیل می‌دهند.

  از این منظر مخالفت فروید با دین، مخالفت با وجوه متافیزیکی آن قلمداد می‌شود.

  فروید در کتاب "موسی و یکتاپرستی"، روایتی عجیب از حکایت موسی و ماجرای یکتاپرستی آدمی و بویژه قوم یهود بدست می‌دهد، روایتی که برآمده از بطن نگاه وی به دین است.

  کتاب "موسی و یکتاپرستی" را صالح نجفی ترجمه کرده و ناشر آن نیز "نشر نی" است. فروید در 23 سپتامبر 1939 در سن 83 سالگی از دنیا رفت و این کتاب هم در سال آخر حیاتش (1939) منتشر شد.

فروید در

  او در این کتاب، قصۀ موسی و یکتاپرستی قوم یهود را بر مبنای نگاه خلاف عرف خود به پدیدۀ دین و چرایی دینداری بشر، شرح می‌کند.

  روایت فروید مبتنی بر این واقعۀ تاریخی است که در حدود 1375 سال قبل از میلاد مسیح، فرعون جوانی به نام امنحوتث در مصر به قدرت رسید که اصلاحاتی دینی را با هدف استقرار یکتاپرستی به جای چندخدایی آغاز کرد.

  آمنحوتپ که بعدها خود را اخناتون نامید، انگارۀ خدای جهانی (آتون) را، که بازتابی از شرایط سیاسی مصر بود، ترویج نمود.

 در آن زمان مصر به یک امپراتوری جهانی تبدیل شده بود و جهانگشاییِ امپراتوری به شکل یکتاپرستی در دین بازتاب یافته بود.

 با این حال پس از درگذشت اخناتون، دین آتون منسوخ شد و کاهنانی که توسط اخناتون سرکوب شده بودند، مجددا به ترویج چندخدایی پرداختند.

  فروید با مبنا قرار دادن ماجرای اخناتون و دین آتون به نتایج زیر می‌رسد: 1- موسی نه برآمده از قوم یهود بلکه از تبار مصریان بود. 2- دین موسی همان دین آتون با اندکی اصلاحات و اضافات سخت‌گیرانه بوده است. 3- در تاریخ قوم یهود دو موسی و در نتیجه دو دین موسایی وجود داشته است.

  فروید موسی را متعلق به دورۀ اخناتون و جزو پیروان و برکشیدگان این حاکم یکتاپرست می‌داند. با درگذشت اخناتون و برچیده شدن بساط دین آتونی، موسی که احتمالا حاکم یکی از قلمروهای مرزی مصر بوده، سرخورده از شرایط جدید، با برخی از قبایل سامی ساکن آن قلمرو ارتباط برقرار نموده و در مقام پیشوای این قبایل، که بعدها بنی‌اسرائیل را تشکیل دادند، مهاجرت آن‌ها را از مصر رقم می‌زند.

  فروید با تاکید بر این نکته که سنت ختنه، سنتی مصری بوده است، ترویج این سنت در میان قوم یهود پس از پذیرش رهبری موسی را نشانۀ مصری بودن موسی می‌داند.

  وی همچنین "آهسته‌گفتار" بودن موسی را، که در تورات به آن اشاره شده و در قرآن در ضمن دعاهای مشهور موسی (رب اشرح لی صدری/ و یسّرلی امری/ واحلل عقدة من لسانی...) مطرح شده است، گویای این حقیقت می‌داند که موسی به زبانی غیر از زبان مصریانِ نئوسامی تکلم می‌کرده و بنابراین برای ارتباط برقرار کردن با آن‌ها، لااقل در بدو امر، نیازمند مترجم (هارون) بوده است.

فروید در

  از نظر فروید، آشنایی قوم یهود با سنت ختنه و نیز تبار مصری موسی، نشانگر آن است که دین موسی متعلق به اخناتون یا همان دین مصری آتون بوده است.

  فروید با استناد به یافته‌های ارنست سلین از صحیفۀ یوشعِ نبی، به این نکتۀ اساسی در تاریخ یکتاپرستی قوم یهود اشاره می‌کند که قوم موسی چندان در متابعت از وی نبوده و مسی سرانجام در جریان یکی از شورش‌های دورۀ "آوارگی در بیابان" به دست قوم سرکش خویش به نحو خشونت‌باری به قتل می‌رسد.

  مطابق اجماع مورخان، قبایل قوم یهود در یک مقطع زمانی خاص به پذیرش دینی جدید روی می‌آورند. فروید معتقد است که این رویداد نه در دامنۀ کوهی در شبه جزیرۀ سینا، بلکه در بخش جنوبی فلسطین رخ داده است و یهودیان در آن‌جا پرستش یهوه را از قبایل عربی مدینی آموختند. چه یهوه خدای آتشفشان بوده اما در مصر هیچ آتشفشانی وجود ندارد.

  فروید درآمیختن یهودیان مهاجر با قبایل مدینی را سرآغاز پیدایش قوم بنی‌اسرائیل و ظهور دین دوم و موسای ثانی در تاریخ قوم یهود می‌داند.

در واقع قبایل مدینی به یهوه اعتقاد داشتند و جریان مسلط در میان قوم یهود نیز پس از به قتل رسیدن موسی، به تدریج از آتون به یهوه روی آورد و از آنجا که در زمان پذیرش دین جدید، فردی به نام موسی واسط میان مردم و یهوه بود، موسای دوم در تاریخ قوم یهود ظهور کرد. موسای ثانی، موسای مدینی (و نه مصری) بود.

  فروید با تفکیک موسای مصری از موسای مدینی، بر این نکته تاکید می‌کند که موسای مصری هرگز نام یهوه را نشنیده و موسای مدینی نیز هرگز به مصر پای ننهاده بود و چیزی دربارۀ آتون نمی‌دانست.

  از نظر فروید، یهوه با آتون تفاوت‌های چشمگیری داشته است. آتون خداوندی صلح‌جو و رحیم بوده، اما یهوه خدایی جنگجو بوده است.

  فروید تاریخ دینداری قوم یهود را تاریخ تکوین و حاکمیت دو دین متفاوت می‌داند که اولی متعلق به موسای مصری و دومی از آن موسای مدینی بوده است.

  در این روند تاریخی، دینِ نخست توسط دینِ دوم خلع ید می‌شود و مجددا چندخدایی از پس پشت یکتاپرستی سر بر می‌آورد.

  در دورۀ تفوق دین دوم، تاریخ مکتوبِ نگاشته‌شده توسط کاهنان یهودی در تلاش بوده است تا حقایق مسلمی نظیر اعراض قوم یهود از دین موسای مصری و قتل وی به دست قوم یهود را پنهان ساخته و برای همیشه به فراموشخانۀ تاریخ بسپارد اما غلبۀ "سنت" بر کتابت سرانجام موجب احیاء دین موسای نخست شده.    

  فروید در این‌جا سنت را تقریبا به معنای نقل قول‌های شفاهی و نیمه‌مخفی رایج در میان مردم به کار می‌برد؛ نقل‌قول‌هایی که اجازۀ بروز و ظهور رسمی را ندارند. سنت بدین معنا، سرانجام موجب قیام سلسله‌ای از مردان (پیامبران) شد که با احیاء دین نخستین، تنور آموزه‌های کاهنان دین سپسین را سرد کردند و اخگر یکتاپرستی را از نو برافروختند.

  اما چرا یکتاپرستیِ به محاق رفته در تاریخ قوم یهود، به صورتی چنین سلب و سخت احیا شد؟ فروید این امر را محصول احساس گناه ناشی از قتل موسی و بازگشت این خاطره پس از یک دورۀ طولانیِ نهفتگی می‌داند.

  فروید گناه قتل موسی را همانند گناه عظیم قتل پدر از سوی پسران در قبایل بدوی می‌داند. از نظر فروید احساس گناه فزایندۀ ناشی از این عمل، روح و روان قوم یهود را مسخر خویش ساخته بود اما از آنجا که یهودیان حاضر به پذیرش "سوء عمل" خود نبودند، خاطرۀ قتل موسی را به پستوی حافظۀ جمعیِ خویش فرستاده بودند.

فروید در

  به این ترتیب خاطرۀ قتل موسی وارد "دورۀ نهفتگی" شده بود اما از آنجا که بازگشت هر خاطرۀ بنیادین فراموش‌شده، تاثیر شدیدی بر تودۀ مردم گذاشته و به نحوی مقتدرانه و مجاب‌کننده امکان هر گونه اعتراض منطقی را نسبت به خود سلب می‌کند، و نیز از آنجا که "بازآفرینیِ گذشته" یکی از عناصر اساسی آموزه‌های دینی است، فعل فراموش‌شدۀ اعصار کهن (قتل موسی به دست قوم خویش) منجر به بازپیدایی آن در قالب آموزۀ یکتاپرستی شد.

  فروید انگارۀ خدا را برآمده از خاطرۀ پدر مقتدر قبایل نخستین می‌داند. موسی نزد قوم یهود در واقع نماد و نمایندۀ این پدر عالی‌مقام بود. قوم یهود با روی آوردن مجدد به پرستش خدای یکتا، در واقع تمهیدی اندیشید تا خود را از شر خاطرۀ مبهم اما عذاب‌آور قتل خشونت‌بار شخصی که جانشین این خدا محسوب می‌شد، رها سازد. این امر در حقیقت نوعی بازآفرینیِ تحریف‌آمیز حقیقت و برخاسته از انکار فعل مجرمانه بود.   

  فروید مسیحیت را تمهیدی دیگر برای احساس رهایی از گناه ازلی (قتل پدر) می‌داند؛ تمهیدی که نه در شرایط انکار فعل مجرمانه، بلکه با اقرار به آن شکل گرفته است. مسیحیت با ارائۀ آموزۀ "رستگاری"، امکان رهایی از گناه ازلی را نوید می‌دهد.

  با این حال، با اینکه در مسیحیت "گناه نخستین" انکار نمی‌گردد، اما فعل مجرمانه نیز به خاطر آورده نمی‌شود. در این فراموشیِ دسته‌جمعیِ علتِ "احساس گناه"، پسر که بالاترین مسئولیت را در قتل پدر بر عهده دارد، بیش از دیگران خود را مبرا از گناه می‌داند. او با ادعای بی‌گناهیِ محض، خود را قربانی می‌کند تا بار گناه عالم را بر دوش کشد.

 فروید معتقد است دوگانگی حاکم بر احساس پسر نسبت به پدر (احترام-نفرت) به بدعت‌گذاری دینی در تاریخ قوم یهود پس از ظهور عیسی منجر شده است؛ به این معنا که دین موسی دینی پدری بوده اما مسیحیت به دینی پسری تبدیل می‌شود.

  این بدعت‌گذاری دینی، که از نظر فروید نوعی بازپس‌گراییِ فرهنگی محسوب می‌شود، منجر به تضعیف یکتاپرستی خالص و سرسختانۀ دین قوم یهود و سر برآوردن اندیشۀ تثلیث در مسیحیت می‌شود. علاوه بر این، همانند دوران مادرسالاریِ پدیدآمده در تاریخ بشر، پس از قتل پدر در "قبیلۀ نخستین"، در مسیحیت نیز "الهۀ بزرگ مادر" بار دیگر احیا می‌شود.

فروید در

  فروید این جملۀ پولس را که می‌گوید «ببینید مسیح موعود به راستی آمده است. آیا او در برابر چشمان شما به قتل نرسیده بود؟»، ناظر بر بازگشت عیسی مسیح پس از مصلوب شدن وی نمی‌داند. از نظر فروید، موسی نخستین مسیح موعود و عیسی جانشین و میراث‌بر وی بود. بنابراین، عیسی همان موسای رستاخیزیافته و پدرِ بازگشتۀ قبیلۀ نخستین بود که در هیأتی مبدل به عنوان پسر مجددا ظاهر شد.

  فارغ از جنبۀ مثبت یا منفی لفظ، بازپس‌گراییِ فرهنگی مسیحیت را، که فروید به آن اشاره می‌کند، می‌توان بر مبنای غلبۀ اندیشۀ چندخدایی بر اندیشۀ یکتاپرستی در طول تاریخ بشر توضیح داد.

  پس از مرگ اخناتونِ یکتاپرست، کاهنان مصری اندیشۀ چندخدایی را ترویج کردند و پس از کشته شدن موسای مصری نیز، یکتاپرستی در دین موسای مدینی مدتی به محاق رفت ولی حتی پس از احیا شدن سفت و سختش، سرانجام مسیحیت ظهور کرد و تثلیث رواج یافت و یکتاپرستیِ بی شک و شبهۀ دین قوم یهود، در سایۀ تثلیت قرار گرفت.

  چنین گفته است زیگموند فروید در کتاب «موسی و یکتاپرستی»!

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان