مقدمه
تفکر اساس حیات انسانی است. انسانیت انسان و ادراک او از عالم و آدم و پروردگار عالمیان و اتصالی که با حق برقرار میکند با قوه تفکر او است. کشف حقایق و اسرار آفرینش و آگاهی از روابط و نسب میان موجودات امکانی با یکدیگر از یک سو و چگونگی رابطه انسان با موجودات مختلف پیرامونی از دیگر سو، و معرفت به تعلق همه عالم و کیفیت نسبت آن به خدا از سوی دیگر، دیرینه ترین دغدغه های بشر از عصرهای گذشته تا کنون بوده است. بیتردید مهم ترین راهی که فراروی بشر قرار داشته و اهل خرد بر آن به عنوان راه روشنی برای نیل به این واقعیات تأکید کرده اند، راه عقلانیت و مسیر خردورزی است. عقلانیت با شناسه ها و تعبیرات متفاوت و به غایت گوناگون مواجه است، تا آنجا که میتوان تعدد و تکثر در ماهیت و تعریف آن را زیربنای ظهور کثرت در مکاتب فکری و عقلی به حساب آورد (حسینی، 1393: 30). از این رو در اسلام اندیشیدن، زندگی دل و حیات قلب دانسته شده است (دلشاد تهرانی، 1383: 265). دلشاد به نقل از امالی طوسی میگوید هیچ عبادتی هم سنگ اندیشیدن در صنع خدای تعالی نیست (همان). اندیشیدن در صنع خدا طرق و روش های متفاوتی دارد، از جمله ارج نهادن به افکار و رجوع به تعقل و آموختن و آموزش دادن تفکر و عمل گرایی عقلانی (حسینی، 1393: 32). همان گونه که وجود دارای مراتب است، عقلانیت نیز با برخورداری از خصوصیت تشکیکی مراتبی دارد (همان: 34). صدوق در این خصوص به صورت کاملا عملی وارد شده و دیانت عقلانی خود را در سیره علمی خویش با مراتب مختلف تشکیکی و تکمیلی به ظهور رسانده و به نمایش گذاشته است. وی گاه در مقام محدثی نص گرا ظاهر میشود که به عقل حداقلی معتقد است و گاه متکلمی عقل گرا است که ایمان و عمل را در پرتو عقل به هم پیوند میدهد و عمل را موجب افزایش یا کاهش ایمان میداند. زمانی هم در مقام عالمی عمل گرا ظاهر میشود که مانند مشاهده گری در میدان عمل با استمداد و اتکا به عقل عملی متعارف نسخه های عملیاتی برای مکلفان مینویسد.
زمینه عقل گرایی عملی
اندیشمندان جامعه گرا انسان را موجودی اجتماعی میدانند که باید به گونه ای تربیت شود که در اجتماع و همراه با آن پیش برود و خود را عضوی از آن بداند. انسان ها پس از آنکه در نتیجه انجام دادن هر کاری تجربه درست میآموزند و عادات نیکی میانشان متداول میشود زشتیها و مفسده ها را تشخیص میدهند و از رفتارهای لگام گسیخته حیوانات دوری میجویند و نتیجه اندیشه در کردارهای منظم و اجتناب ایشان از مقایسه کاملا نمودار می شود. آنگاه هر فرد بشر به میزانی که در عالم واقعیت برایش آموختن تجاربی میسر میشود آنها را در رفتار با همجنسانش به کار میبندد، چنان که بر وی آشکار میشود که چه شیوه ای برگزیند و انجام دهد و کدام روش را فرو گذارد. تجربه مزبور برای او در نتیجه ممارست به منزله عادت و ملکه ای میشود که آن را در طرز رفتار خود با همنوعانش به کار میبندد و کسی که این شیوه را در زندگی خود پیروی کند بر هر قضیه ای آگاهی مییابد و تجربه آموختن ناچار باید به گذشت زمان حاصل آید (ابن خلدون، 1393: 865).
انسان دارای دو قوه بینش و کنش است که علامه و عماله، یا عقل نظری و عملی نیز نامیده میشود. ابن خلدون در تقسیم بندی ویژه خود عقل عملی را به تجربی و حسی یا بازشناختی تقسیم میکند و آنها را در ترتیبی عملیاتی از بازشناختی به تجربی و از آن به عقل نظری می رساند. یعنی انسان ها با عقل حسی تصوراتی را دریافت میکنند و در بین اجتماع با آن تصورات دفع ضرر و جلب منفعت میکنند. سپس با عقل تجربی با مصادیق عینی مواجه، و از آن سودمند میشوند. با ابزار حس میتوان جزئیاتی را شناخت اما تجزیه و تحلیل کار عقل است. تعمیم نیز عملی عقلی است و کار حس نیست. یکی از کارهای فوق العاده ذهن انسان عمل تجرید است. اگر ذهن قدرت تجرید نمیداشت نمیتوانست تفکر کند. این است که برای شناسایی، ابزار حس شرط لازم است ولی شرط کافی نیست. نیرو و قوه دیگری هم هست که تعمیم می دهد و تجزیه و ترکیب میکند و قوه عاقله نام دارد. بنابراین، این هر دو برای شناختن ضرورت دارد و ما از اینها بینیاز نیستیم. برخی مکاتب به عقل، مستقل از حس، قائل اند و برخی دیگر مخالف اند. اما حس و عقل و درون و بیرون در مکتب اسلام دو روی یک سکه اند و چنین نیست که دو عالم جدا از یکدیگر باشند که ما یا به درون بچسبیم یا به بیرون (نک.: مطهری، 1371: 39-71).
انسان مسلمان دانش خود را بر اساس نص دینی در اوضاع و احوال اجتماعی خاص (تاریخ) تولید، و در جامعه جاری و ساری می کند. از جمله منابعی که اندیشمندان از آنها برای نشان دادن راه های اصیل زندگی عقلانی انسانی استفاده میکنند منابع دینی است. اما نص نمیتواند به تنهایی تولید علم کند و انسان مسلمان در وضعیت زمانی و مکانی خاصی با توجه به نیازهایش به سراغ نص می رود. لذا فهم متفاوتی نیز از آن خواهد داشت. پیامبران الاهی به عنوان سنت گذاران جامعه دینی و الگوهای رفتاری مد نظر دین در شرایع مختلف پذیرفته شده اند. آنچه در سیره عملی پیامبر اسلام در مباحث آموزشی و تربیتی دیده می شود بر این نکته تأکید می کند که تعالیم آسمانی پیامبران الاهی منابع اصیل تربیت اند و افراد می توانند با رجوع به آنها و تأسی به رفتار آنان راه برون رفت از معضلات اجتماعی خود را بیابند. عقلانیت و رجوع به عقل در زندگی از آموزه های اصلی و عینی آیین های آسمانی و زندگی عینی انبیا و بزرگان فکری و دینی است. پیامبر اکرم(ص) در تشویق مردم به تعقل به چهار نکته اصلی اشاره فرموده که محور همه آنها اندیشه و تعقل در باب جهان، طبیعت انسانی، تاریخ و جامعه است (آگاه، 1389: 50). پیامبر(ص) درباره عقل گرایی در جامعه میفرماید: «مکارم اخلاق در دنیا و آخرت سه چیز است: کسی که بر تو ستم کرده از وی درگذری؛ و کسی که ارتباط خود را با تو قطع کرده تو با وی از در آشتی درآیی و ارتباط خود را با او برقرار سازی؛ و کسی که از روی نادانی برای تو موجب ناراحتی فراهم آورده با بردباری از وی درگذری» (صدوق، بیتا: 13). پیامبر(ص) در روایت دیگری میفرمایند: «هر کسی دارای این سه خصلت نباشد اعمالش تمام نخواهد شد؛ ترسی که او را از نافرمانیهای خداوند باز دارد، و اخلاقی که به وسیله آن با مردم مدارا کند، و حلمی که به وسیله آن نادانان را از خود دور سازد» (همان: 20). پیامبر(ص) و ائمه(ع) به عنوان سنت گذاران دینی مصداق انسان رشدیافته عاقل و متدینی هستند که الگوی عملی رابطه عقل و وحی است و گفتار و رفتارشان منطق دین و عقل است. لذا آنچه از آنان درباره سبک زندگی و نحوه نگرش و بینش به جهان و انسان و جامعه مطرح می شود عین عقلانیت است. از سوی دیگر، اندیشمندان جامعه مدرن با مطالعه بحران های انسانی جوامع بشری، به ویژه در جهان غرب، راه حل هایی را برای برون رفت از معضلات اجتماعی، اعتقادی و اخلاقی طراحی، و تحت عنوان «نظریه» مطرح کرده اند.
یورگن هابرماس آخرین فرد از پایه گذاران مکتب انتقادی فرانکفورت است که نظریه عقلانیت ارتباطی را سرشت واقعی انسان می داند. او معتقد است ریشه معضلات دنیای معاصر در چگونگی تربیت انسان معاصر است. انسان معاصر با کنارگذاشتن عقلانیت ارتباطی تبدیل به فردی خودخواه می شود که حاضر است منافع دیگر همنوعان خود را در راه رسیدن به منافع شخصی خویش قربانی کند (نک.: علویپور، 1389: 157-188).
ضرورت بررسی سیره عملی صدوق
صدوق با الگوگیری از قرآن و تأسی به پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) در سیره علمی خود عمل گرایی عینی را در پیش گرفته است. او مقولات مختلف علمی را با شیوه عملی مصداق بخشیده و مفاهیمی مانند گفت وگوی احسن و پذیرش دلیل برتر، پیگیری آموزش و هدایت، حفظ کرامت انسانی، احترام به انسان و برقراری عدالت، هجرت علمی و تبلیغی و مناظرات و مباحثات را عملی کرده است. اینها نشانه های عقل گرایی عملی در جوامع بشری است. پرداختن به آرا و نظرات و شیوه عملی اندیشمندان و بزرگان تاریخ، افزون بر دانش افزایی درباره جوامع گذشته، موجب بازخوانی و بهره مندی از الگوهای اندیشه ورزی آنان در جهان امروز، و کاربردیکردن آن در زیست جهان اندیشه ورزی جوامع فرامدرن میشود. از این رو، نوشتار حاضر یکی از ابعاد شخصیتی و علمی محدث، متکلم و فقیه معروف شیعی، محمد ابن علی ابن حسین ابن موسی بن بابویه قمی، مشهور به شیخ صدوق (متوفای 383 ه. ق.) را تبیین و بررسی میکند. ضرورت بررسی سیره عقلانی صدوق، به عنوان بخشی از عقل گرایی او در عرصه اندیشه و عمل، کشف آن جنبه اندیشه ورزانه کلامی و دینی او است که میتواند در حل معضلات فکری و کلامی جامعه امروز راه گشا باشد. انسان از دیرزمان ارتباط گفتاری و رفتاری برقرار، و نیازهای خود را از این طریق مرتفع، و از استمرار جامعه انسانی حمایت کرده است. گفت وگو و تعامل محصول عقل بشر است، همان گونه که جنگ و خون ریزی نیز محصول عقل ابزاری یا غریزه خودبرترپنداری است. هابرماس در یکی از نخستین کارهایش نشان میدهد که انسان ها در مقام موجودات اجتماعی و کنشگران جمعی با یکدیگر تعامل دارند و این تعامل خود نیازمند وجود فهم و درک متقابل آنها از یکدیگر است که فقط از طریق کنش ارتباطی در چارچوب زبانی مشترک امکان پذیر است (همان: 164-165). کنش ارتباطی از صورت عقلانیت ارتباطی بیناذهنی برخوردار است، بدین معنا که با استفاده از زبان و به شکلی انضمامی تحقق میپذیرد. نزد هابرماس، عقلانیت ارتباطی به معنای استفاده از زبان به همراه قدرت استدلال و بحث عقلانی و نیز قوت و توان مجاب کردن عقلانی کنشگران مشارکت ارتباطی است و به معنایی هنجارین مبتنی بر تفاهم و توافق برای هنجارهای اخلاقی کنش است و از این جهت است که مقوله ادعاهای اعتباری اهمیت مییابد. این دعاوی شامل چهار مقوله است: قابلیت درک، حقیقت عینی، سلامت اخلاقی و خلوص (همان: 166). هابرماس بر آن است که عقلانیت ارتباطی باید از دل این دعاوی برآید. از آنجا که در دل هر کنش ارتباطی توضیح خواستن و توجیه کردن زمینه های عینی کنش، صدق و حقیقت و زمینه های هنجاری کنش، حقانیت و درستی هنجاری، موجب تعهد اخلاقی و مسئولیت عقلانی کنشگران ارتباطی میشود، لذا عقلانیت بیناذهنی حکم میکند که طرفین کنش، از آزادی، تعهد، مسئولیت و خودمختاری لازم برای انتقاد، دفاع و توجیه این دعاوی اعتباری برخوردار باشند (همان: 167). بنا بر مطالب گفته شده، برای ایجاد اجماع و تحقق تفاهم و توافق بیناذهنی بین عالمان باید زمینه های تولید و انتقال تفکر شناخته شود. بسیار روشن است که افراد مختلف با زمینه های اندیشمندی متفاوت، افکار و نظرات مختلفی خواهند داشت. در این زمینه نکاتی را ذکر میکنیم :
١. اندیشه بشری در اوضاع و احوال گوناگونی به وجود آمده و با تغییر اوضاع و احوال تغییر مییابد. بنابراین، بین اندیشه و واقعیت های اجتماعی رابطه دیالکتیکی وجود دارد. رابطه اندیشه و واقعیت ما را ملزم به مطالعه و شناخت تاریخ اندیشه ها میکند و در صورت بیتوجهی به تاریخ اندیشه، به ویژه تاریخ علوم، فهم واقعیت های تاریخی دشوار میشود. تفاوت صدوق و مفید بر این اساس فهمیده میشود.
٢. اگر در بررسی نظری، بعضی از عوامل تاریخی که نقش مهمی در شکل دهی اندیشه بشری ایفا کرده اند، نادیده گرفته شود، تصویر متفاوتی از اندیشه ها و دیدگاه ها مطرح خواهد شد. با توجه به این پیش فرض، نهضت ترجمه و، بیشتر و روشن تر از آن، حکومت شیعی آل بویه را در تکوین اندیشه های کلامی عقل گرای شیعه نمیتوان نادیده گرفت.
٣. گزینش موضوعی و نمونه پژوهی گرچه تحقیق و شناخت را غنا میبخشد اما تعمیم پذیری آن را کم میکند. لذا در مطالعه مد نظر فقط به چیستی عقل پرداخته نشده، بلکه به زمینه ها، ارتباطات اجتماعی و آثار مختلف موجود در آن دوره اشاراتی شده است. همچنین، افکار معاصران از مخالفان و موافقان نیز به این بحث کمک میکند.
مطالعه تاریخ علم، ابزار لازم اندیشه سازی است. تولید اندیشه بدون مطالعه قالب های فکری گذشته امکان پذیر نیست. در هر مطالعه جدید حضور اندیشه های پیشین دیده میشود. صدوق بیش از صفار عقل گرا بوده و مفید، صدوق را عقل گرا نمیداند، در حالی که تفکر صدوق زمینه ساز اندیشه مفید و عقل گرایان بعد از او مثل شیعیان معتزلی از جمله سید مرتضی و شاگردانش بوده است. لذا نکته مهم، ارزیابی و سنجش اندیشه ها و نحوه ارتباط دهی و سازگارکردن آنها است.
بنابراین، چگونگی انتقال احادیث روایت شده از کوفه به قم در قرن سوم و برآمدن آثار و کتب گزینش شده با لحاظ نگرش های خاص مدرسه کلامی قم و امتزاج نقل روایت با ابتکار و درایت در باب بندی احادیث و تشکیل مناظرات و گفت وگوهای استدلالی و نهایتا تأسیس مدرسه کلامی عقل گراتر بغداد در امتداد هم به وجود آمده است.
٤. مطالعه تاریخ اندیشه و علوم امکان دست یابی به ابزار قضاوت در جهت گیریهای نظری آینده را فراهم میکند و به محقق و متفکر این آگاهی را می دهد که فاصله خود را با افکار گذشتگان بسنجد و قرب و بعد فکری را ارزیابی کند و مناسب ترین راه انتقال اندیشه به آیندگان را بشناسد.
٥. هیچ ایده و نظریه ای نمیمیرد. با گذشت زمان و دگرگونی احوال، اشخاص میمیرند اما افکار و نظریه ها میمانند. چه بسا افکار و نظریه مدتی از عرصه خارج شده یا اصطلاحا به کما برود و پوشیده بماند اما از بین نمی رود. نظریه حدیث گرایی در کلام اسلامی مدرسه قم در قرن پنجم افول کرد اما در قرن یازدهم بار دیگر با روش جدید و عنوان تازه ای به همت استرآبادی احیا شد و «اخباریگری» نام گرفت که همچنان رگه های حیاتیاش در مجامع علمی مسلمانان موجود است.
با توجه به پیش فرض های گذشته باید پرسید: چرا مکتب فکری ما نتوانسته است از گذشته فکری و مکتبی خود برای امروز و آینده جامعه پلی بزند؟ و راه استفاده از تفکر و آثار فکری دانشمندان بزرگ اسلامی برای تدوین علوم مرتبط با مسائل روز و حل آن مسائل چیست؟ و چه باید کرد تا میزان ارتباط و فاصله خود را با اندیشه بزرگان به نحو مطلوب بشناسیم و از استمرار تاریخیاجتماعی آن راهکار منطقی و عقلانی برای مسائل امروز و احتمالات آینده فراهم کنیم؟ در پاسخی کوتاه باید گفت : «لازمه ارزیابی درست تاریخ و فرهنگ، ایجاد مؤانست با گذشتگان است. تقدیس بیش از اندازه و یا تحقیر و نادیده گرفتن میراث های گذشته از موانع عمده دست یابی به ارزیابی واقع بینانه است» (آزاد ارمکی، 1386: 51).
عمل گرایی عقلانی صدوق
ما برای رصد آموزه های دین و تبیین ارتباط آن با خارج، نیازمند گفتمان نظری و معرفت شناختی جدیدی هستیم تا زاویه دید و مفروضات ارزشی، شناختی و جهان بینی مان را متحول کند. یکی از لوازم چنین تحولی، طراحی جهان بینی یکپارچه، متحد و همساز است؛ نوعی جهان بینی که در پی اجماع و وفاق شناختی راجع به مباحث نظری و تعیین معیار و تعریف الگوی انسان و جامعه توسعه یافته و پیشرفته است. در این طراحی هدفمند و عقل گرایانه، هم زمان به جنبه های واقعی دین و نیز به ملاحظات آرمان گرایانه دینی توجه می شود. البته باید توجه داشت که تأکید اسلام بر نقش و کارکرد عقل در فرآیند کسب معرفت، به هیچ وجه به معنای انکار نقش حواس در این زمینه نیست، بلکه قوای ادراکی انسان تنها وسیله کارآمد کسب دانش و معرفت است.
صدوق اسلام را باور قلبی و اعتراف زبانی، و نیز عمل به جوارح و اعضا میداند. به بیان دیگر، او ایمان را با عمل گره زده و اعمال خوب و بد را در کاهش و افزایش ایمان مؤثر میداند و معتقد است اگر کسی مرتکب گناه شود، فقط از ایمان خارج میشود، اما نمیتوان او را کافر دانست.
بنابراین، باید خود فرد بکوشد هر چه بیشتر حقایق جهان را بفهمد و با اجتهاد و تولید دانش، پیوسته بر معلومات خود بیفزاید و بر اساس آن معلومات عمل خود را تنظیم کند. هابرماس زمینه مشترک تعامل را مهم میداند؛ به نظر او، رسیدن به اجماع، یعنی اینکه دیگران منظور ما را متوجه شوند و با آن توافق داشته باشند، غایت ذاتی و نهایی هر گفت وگو و تعامل عقلانی است. از این منظر، هر گونه تفاهم و اجماع مبتنی بر عقلانیت ارتباطی بیناذهنی اخلاقا و عقلا باید برای طرفین کنش ارتباطی معتبر و مقبول باشد. به نظر هابرماس، این اجماع در زیست جهان میتواند صورت بگیرد. بر حسب تعریف هابرماس، زیست جهان مجموعه اعتقادات مشترک زمینه ای درباره جامعه و جهان و مانند آن است که اعضای جامعه یا به عبارت دقیق تر کنشگران ارتباطی آن را مسلم و قطعی میدانند (همان : 168). فکر صحیح و گران بهایی که بشر به سوی آن دعوت شده، در کتاب عزیز معین نشده، بلکه تشخیص آن به عقل فطری و ادراک بشری تعبیه شده در نوع بشر، واگذار شده و حتی شرایعی را که تشریح کرده و بندگانش را مأمور به انجام دادن آنها کرده، با اینکه عقل بندگان فقط قادر به تشخیص ملاکهای کلی آن شرایع است آن شرایع و احکام را به داشتن آثاری تحلیل کرده که در مجرای احتجاج قرار میگیرد (طباطبایی، 1375: 416/5). لذا خداوند از بندگانش ایمان آگاهانه و اختیاری خواسته است.
عقل تدبیری نزد صدوق
چنان که گفته شده، پیامبران الاهی وظیفه داشته اند پیام وحی را ابتدا به عقل ها برسانند و سپس به دل ها بنشانند و این کار ممکن نبود مگر با استدلال و جدال احسن (نحل : 125). لذا اسلام از انسان ها می خواهد شخصا کسب معرفت کنند و همه چیز را با عقل و منطق بسنجند و در صورت تأیید آزادانه عقل آن را بپذیرند. از این رو، کسی که میخواهد با پیام دین آشنا شود و حقایق وحیانی قرآن را به درستی و کمال دریابد، باید با دو زبان «حکمت» و «احساس» آشنایی داشته باشد و از هر دو ابزار در کنار هم استفاده کند. زیرا بهره گیری از یکی بدون دیگری، فهم وحی را ناتمام میگذارد (مطهری، 1374: 47). حکمت اسلامی مؤید احساس و عواطف انسانی است و انسان را با ابعاد مختلف معرفی میکند. بنابراین، عقل دینی اولا کلی و جامع نگر است. ثانیا حقیقت گرا است و دغدغه اصلی اش فهمیدن و فهماندن حقیقت و تطبیق تعالیم خود بر آن واقعیت است. ثالثا تعالیگرا است و به تکامل روحی انسان نظر دارد؛ زیرا هر خبری با عقل درک میشود (محمدی ریشهری، 1378: 401/6). همچنین، هدفمندبودن، ترادف داشتن با شخصیت واقعی انسان، پویایی و همگام زمان بودن، استمرار و اتصال داشتن از آدم تا خاتم، مشکک و ذومراتب بودن، از دیگر شاخصه های آن است. صدوق نقل میکند که رسول مکرم(ص) فرموده است: «از سه چیز قبل از رسیدن سه چیز دیگر هر چه زودتر استفاده کن: از جوانی قبل از پیری، از تندرستی پیش از اینکه بیمار شوی، از ثروت قبل از اینکه فقیر و ناتوان گردی» (صدوق، بیتا: 14). نیز میفرماید: «سه نفر از سه نفر دیگر انتقام نمیگیرند؛ مرد آزاد از برده، و عالم از جاهل، و قوی از ضعیف» (همان: 19). در مرحله بعد مخاطب نبی مکرم افراد خاص به عنوان مؤمنان هستند. روش عقلانی رهبران دینی مصادیق رابطه عقل و نقل است که موضوع مطالعه ما است. از همین جهت، روی سخن آنها در دعوت خویش، در درجه نخست عموم انسان ها و پس از آن، خواص مؤمنان بر حسب درجات ایمانشان است، چراکه شناخت هستی ذومراتب است و هر کس باید به اندازه توانش از آن بهره جوید. صدوق از حضرت علی(ع) نقل میکند که: «همنشینی با بدان موجب سوءظن به خوبان میشود و مجالست با خوبان بدان را به خوبان ملحق میکند و همنشینی خلافکاران با نیکان آنها را به نیکان ملحق میکند. پس اگر حال کسی بر شما مشتبه شد به همنشینان او نگاه کنید» (صدوق، 1395 ب: 238). همو در روایتی دیگر از امام صادق(ع) می نویسد شیعه علی دارای ویژگی هایی از جمله رأفت، علم و حلم است (همان: 242). ادعای دوست داشتن اهل بیت(ع) امتیاز نیست. باید عملا در مسیر سیره آنان قرار گرفت.
صدوق از امام صادق(ع) نقل میکند که ادعای دوست داشتن اهل بیت(ع) برای شیعه بودن کافی نیست، بلکه شیعیان ما مراقب و مطیع خدا هستند و با صفات تواضع و خشوع، امانتداری، فراوانی یاد خدا، نماز و روزه، نیکی به والدین و مسئولیت پذیری در قبال همسایگان نیازمند تهیدست و بدهکار، بیسرپرستان، راست گویی و تلاوت قرآن و محافظت زبان مگر به خیر مردم، شناخته میشوند و اینان امین خاندان خود در همه چیز هستند (همان: 246). صدوق عدل و ظلم را صرفا از طریق جذب و دفع طبع انسانی نمیداند، بلکه معتقد است عنصر تعیین کننده عدل و ظلم عقل است و اگر عدالت جدا از عقلانیت و معنویت در نظر گرفته شود، دیگر عدالتی نخواهد بود، چراکه اگر عقل و خرد در تشخیص مصادیق عدالت به کار گرفته نشود مسیر عدالت به گمراهی و خطا کشیده خواهد شد. بنابراین، عقلانیت و محاسبه یکی از شرایط لازم رسیدن به عدالت است. این ویژگیها نشان انسان های عاقل دیندار است. بنابراین، صدوق به عقلانیت تدبیری اهمیت بسیار میدهد و با نقل چنین احادیثی هم عقلانیت را آموزش میدهد و هم عقلانی عمل میکند. از آنجایی که حسن و قبح و تشخیص آنها از امور عقل تدبیری است امام صادق(ع) میفرماید: «شیعیان ما کسانی هستند که آنچه زیبا است انجام میدهند و از آنچه زشت و قبیح است خودداری میورزند. زیبایی را ظاهر میسازند و به امور بزرگ تسریع میکنند، به امید رحمت بزرگ. پس چنین کسانی از ما و در جهت ما و همراه ما هستند، هر کجا که ما باشیم» (همان: 250). صدوق علاوه بر استنباط و استدلال در فهم متون و کشف بطون مسائل علمی در عمل نیز به روش عقلی رفتار کرده است که خیلی از آن اقدامات کاملا در مدار رفتار و سیره عملی نبی مکرم اسلام و ائمه هدی(ع) است. عاملی جبعی (شهید ثانی) در منیة المرید نقل میکند روزی پیامبر(ص) وارد مسجد شد. دو گروه جماعت را ملاحظه فرمود. یکی از آنها عابدان و دیگری عالمان بودند. هر دو را تشویق کرد اما خود به سمت گروه تعلیم و تعلم رفت و فرمود من برای تعلیم و داناکردن مردم مبعوث شده ام (عاملی جبعی، 1387: 10).
شاخصه های عقلانیت عملی صدوق
1. نقل روایات مربوط به عقل
گرچه صدوق مانند دانشمند معاصر خود کلینی در کتب فراوانش باب مستقلی برای عقل نگشوده اما روایات فراوانی درباره عقل نقل کرده است. باید توجه داشت که صدوق در برخی از آثارش یادآوری کرده است که روایات منقول خود را مقبول دانسته و بر اساس آن فتوا میدهد (صدوق، بیتا الف: 3). به نمونه هایی از این احادیث اشاره میکنیم. در حدیثی امام صادق(ع) میفرماید: «ان الله جل ثنائه خلق العقل و هو اول خلق خلقه من الروحانیین عن یمین العرش من نوره»؛ «خداوند جل ثنائه، خرد و عقل را آفرید و آن نخستین موجود روحانی است که خداوند از سمت راست عرش، از نور خویش خلق کرد» (صدوق، 1403: 589). صدوق از علی(ع) نقل میکند که پیامبر(ص) فرمود، عقل در دل انسان همچون چراغ وسط خانه است (صدوق، 1396 ب: 241). همو از یکی از صادقین(ع) روایت میکند که برترین شما کسی است که معرفتش بیشتر باشد (همو، 1395 ب: 250). حضرت علی(ع) در خطبه همام یک ویژگی متقین را امتزاج علم و عقل و حلم میداند (همان: 258). امام صادق(ع) فقط مؤمن را دارای سه خصلت خداشناسی، دوست شناسی و دشمن شناسی دقیق میداند (همان: 266). ایشان میفرماید خداوند مبغوض تر از احمق نیافریده، زیرا محبوب ترین چیزها را که عقل است از او گرفته است (صدوق، 1396 ب: 247/1). امام صادق(ع) میگوید ستون انسان عقل او است. زیرکی، فهم، حفظ و دانش از عقل ناشی میشود. هر گاه عقل انسان با نور تأیید گردد عالم، حافظ، زیرک و باادراک میشود و با عقل تکمیل میشود و عقل راهنما و روشنگر و کلید امورش میگردد (همان: 251).
2. استدلال عقلی
صدوق در آثار خود با استدلال های عقلی هم در مقام اثبات و تبیین احادیث عقلی برآمده و هم به دفاع از مکتب و مذهب خود در مقابل منتقدان و مخالفان پرداخته است. او در کتاب توحید به استدلال های زیر میپردازد: قدیم بودن خدا، نفی تشبیه با قانون حدوث، قادربودن خدا با برهان خلف، حی و علیم و قادربودن لنفسه و بنفسه خداوند، اثبات عینیت ذات و صفات خدا، لامکان و لازمان بودن خداوند با قانون حدوث عالم، وحدت صانع و حدوث جهان (صدوق، 1396 الف: 80).
صدوق در کمال الدین ضرورت وجود و یگانگی امام در هر عصر، عصمت امام و لزوم اطاعت از او و اختصاص نصب امام به خدا و لزوم وجود امام غایب و امامت او را به طریق عقلی بیان میکند. وی اکثر اینها را ذیل آیه «انی جاعل فی الارض خلیفة» آورده است (همان: 3-15). صدوق در یکی از سخنانش ذیل آیه تفکر در آسمان و زمین، دیگران را نیز به نگریستن عمیق عقلی و پندگیرانه ترغیب میکند و آنانی را که استدلالگرانه به شگفتیهای آفرینش نمینگرند سرزنش میکند. به طور کلی او سخن بدون استدلال عقل پسند را ناپسند میداند.
3. مناظرات و ردود
مقایسه میان آرا و آثار، سودمند است و اندیشمندان و متفکران با جدیگرفتن اندیشه های دیگران و برخورداری از آرای آنان و بهترشناختن میراث خویشتن در پرتو آن آرا است که پیشروی و صعود میکنند (سروش، 1373: 344). ابن بابویه، به هنگام بحث از «مناظره و جدل» معتقد است این کار فقط به هنگام نقل و توضیح کلام الاهی و روایات مأثور از پیامبر و ائمه(ع) مجاز است. به گفته او، استدلال عقلی و جدلی با مخالفان به وسیله کلام الاهی و روایات، فقط برای کسانی که در علم کلام تخصص دارند مجاز است، ولی برای دیگران مجاز نیست، بلکه ممنوع و حرام است (صدوق، 1395 الف: 85). به بیان دیگر، از نظر وی، استدلال عقلانی صرفا محدود به حوزه و قلمرو نقل است و به کاربردن آن فقط در تشریح مقاصد خدا و پیامبر، آن هم با استفاده از کلمات خاص خود آنها و نه برداشت عقلی خود ما، امکان پذیر و مجاز است. صدوق، جدال در باب ذات خدا را از امور نهیشده میداند؛ چراکه این کار به اموری ناشایست میانجامد (همان : 83). چنان که گفته شد، صدوق مناظره و مجادله را کار تخصصی میداند و هر کسی را مجاز به ورود در میدان مناظره نمیداند. یکی از راه های به دست آوردن حقیقت و زدودن غبار تهمت از اندیشه و عمل، رویارویی با مخالفان و معاندان است که صدوق آنگاه که فضای اندکی در دوره آل بویه باز شد از این روش عقلی نیز برای اثبات و تقویت مکتب و اندیشه خود و اسقاط خصم و روشنگری برای منتقدان استفاده کرد. صدوق با تأسی به روش و سیره عملی و عقلانی نبی مکرم اسلام با حضور در مراکز علمی و سیاسی مخالفان و معاندان از فرقه ها و مکاتب مختلف با همه آنان به گفت وگو و مناظره مینشیند. او با نقل مناظرات پیامبر(ص)، ائمه(ع) و شاگردان آنها در زمان حضور و ظهور آنان مثل مناظرات پیامبر با یهود و نصارا و نیز گفت وگوهای انتقادی و مناظرات ائمه(ع) و شاگردانشان با یهودیان و فرقه های مختلف اسلامی و غیردینی مثل عرفا و صوفیه، دهریه، مفوضه، مرجئه، اشاعره، معتزله، اهل تقصیر و غلو، خود نیز به چنان مناظراتی اهتمام داشته است. برخی از مناظرات او را شاگردش ابوجعفر دوریستی تدوین کرده است (نجاشی، بیتا: 392). یکی از مناظرات جدی پیامبر اسلام با حضور در بیت المدارس یا بیت الدراس یهودیان، که مدارس علمی و آموزشی آنها در مدینه بود، انجام گرفت (برزگر، 1389: 252).
صدوق علاوه بر مناظرات مختلف در بغداد، ری و دربار رکن الدوله، رنج سفرهای علمی و مناظرات عملی در ماوراءالنهر و خراسان بزرگ را نیز به جان پذیرفت. او در دهه پایانی عمر پربرکت خود به نیشابور (362 ه. ق.)، طوس و از آنجا به بلخ (371 ه. ق.) سفر کرد و کتاب من لا یحضره الفقیه را در آن دیار نگاشت و کمک شایانی به فقه شیعه کرد.
4. انتخاب و گزینش
علما در مقدمه کتابشان نظر خود را درباره محتوای آن کتاب بیان میکنند. صدوق در مقدمه کتاب توحید به گزینشیبودن روایات و هدف تألیف کتاب اشاره کرده است. انتخاب و گزینش احادیث نیاز به نظامی فکری دارد که بر اساس معیار و شاخص عملی دست به انتخاب احادیث زده و آنها را با چینشی منطقی برای وصول به هدف از پیش تعیین شده مطالعه کرده است. صدوق در برخی کتاب ها موضوعات نه چندان مهم در بدو نظر را مطرح کرده و با اسلوب و شیوه عملی عقلی اقدام به بررسی، تنظیم و پالودن آنها کرده است. او در کتاب اعتقادات بابی را به اختلاف و ناهمسازی دو حدیث اختصاص داده و با بررسی دقیق و عقلانی، راه حل خود را بیان کرده است. در همان کتاب مبحث روایات طبی را مطرح و نقد میکند و روایات طبی را به چند گروه تقسیم، و هر گروه را تفسیر و تبیین میکند و روش عقل گرایانه خود را کاملا آشکار می سازد. صدوق میگوید اعتقاد ما درباره اخباری که به نحو صحیح از امامان(ع) رسیده این است که این اخبار با کتاب خدای تبارک و تعالی مطابقت دارند، و معانی خود آنها نیز با هم سازگار است. چون از طریق وحی از خداوند گرفته شده اند.
از نگاه صدوق، روایات ائمه(ع) سخنانی سراسر عقلانی است که از عاقل ترین افراد صادر شده و حداکثر تلاش متفکران و فلاسفه در رسیدن به معانی و مفاهیم آن سخنان است. پس به نظر میرسد خود این تأکید از نشانه های عقلانیت صدوق است. بنابراین، تأکید صدوق بر احادیث دوری از جدال و رعایت تقیه نگاهی کاملا عقلانی است، نه عقل گریزی. آنچه از مجموع روایات در باب تقیه برداشت میشود نیز حفظ روابط انسانی و زیست مسالمت آمیز با مخالفان و تعرض نکردن و دشنام ندادن به آنها است (صدوق، 1395 الف: 153-157). از نظر او، نیازی به تقسیم مردم به عالم و دانی نیست و کاملا عقلانی است که در جامعه ای که افراد مختلف با اعتقادات متفاوت دینیسیاسی زندگی میکنند، اعتراض و بدگویی به اکثریت جامعه یا نهاد قدرت حاکمه کاری دور از تدبیر و عقل و اخلاق است.
5. سنجش عقلی احادیث
صدوق در جایجای آثارش احادیث و آیات قرآن را که ظاهری مخالف با عقل دارد با سنجه عقل می سنجد و با تیشه تأویل می تراشد و به هماهنگی آنها با منظومه فکری امامیه و امامان اهل بیت(ع) دست میزند. آیاتی مانند نسبت دادن اعضا و لوازم جسمی به خدا، تشبیه، جبر و رؤیت خدا که همگی عقلا تأویل پذیر است و صدوق با تأویل عقلی آنها را تبیین و تفسیر میکند. وی در تفسیر و معنای آیات متشابه قرآن از اوصاف ذاتی خدا استفاده میکند. او برای «ید» که در قرآن آمده «نعمت» را جایگزین کرده و رؤیت ظاهری را به علم و بصیرت قلبی تأویل میکند. صدوق با نقل روایتی از علی(ع) مینویسد دستورهای پیامبر(ص) هم مانند قرآن، ناسخ و منسوخ و خاص و عام و محکم و متشابه دارد (همان: 171). او در ادامه این روایت طولانی را که چکیده اش نقل میشود مینویسد:
«کسی که مقصود خدا و پیامبرش را نفهمد و درک نکند بر او مشتبه می شود. همه اصحاب رسول خدا هم از او سؤال نمیکردند و فقط من (علی ع) بودم که شب یک نوبت و روز یک نوبت تنهایی به محضر رسول خدا میرسیدم و سؤالاتم را از او میپرسیدم و اگر من نمیپرسیدم او با من سخن میگفت تا اینکه هر آنچه خداوند به او آموخت او نیز آن را به من آموخت» (همان: 171-173). عقلا اتفاق دارند بر اینکه اگر کسی به صورت طولانی و با پرسش و دقت ملازم عالمی باشد از علم او بهره مند میشود و فهم عمیق و عاقلانه ای از علم او نصیبش میگردد. همچنین، اگر کسی حضور بیشتری برای آموختن داشته باشد رفتاری عقلانی انجام داده است.
6. تخصیص و تقیید عقلی
گاهی صدوق ادله عقلی را مخصص یا مقید عمومیت نقل می داند. وی درباره حدیث منزلت به تخصیص زدن حکم نقل با عقل تصریح میکند و میگوید این قول دلیل همسانی منزلت علیع با پیامبر(ص) نسبت به هارون(ع) و موسی(ع) است. اما عقل عمومیت این قول را تخصیص میزند، مانند اینکه هارون(ع) و موسی(ع) برادر نسبی بودند ولی پیامبر(ص) و علی(ع) چنین نبودند. یا روایتی از امام باقر(ع) ذوالقرنین را پیامبر معرفی میکند اما صدوق آن را نمیپذیرد و میگوید ذوالقرنین پیامبر نبوده، اگرچه این روایت چنین آمده است. وی برای تبیین این موضوع شواهد و قرائن عقلی و حسی خارجی میآورد (ملانوری و شریعت مداری، 1395: 47). صدوق در رساله اعتقادات، باب اعتقاد درباره اخبار رسیده راجع به طب، به روشی کاملا عقلانی با تقیید و تخصیص روایات این باب به چند دلیل و تقسیم اخبار به گروه های متفاوت مینویسد ما معتقدیم که اخبار رسیده درباره طب و طبابت بر چند گونه است: ١. برخی از آنها با توجه به آب و هوای مکه و مدینه گفته شده است، بنابراین استعمال آنها در سایر آب و هواها جایز نیست؛ ٢. برخی از آن اخبار را امام بر اساس شناختش از طبع سؤال کننده فرموده و از آن فراتر نرفته است؛ ٣. در برخی از آنها ناقل دچار اشتباه شده است ؛ ٤. دسته دیگری از اخبار، ناقص نقل شده، بخشی از آن نقل شده و بخش دیگر فراموش شده است؛ ٥. برخی از اخبار طب را مخالفان برای زشت نشان دادن چهره مذهب ما در کتب خود آورده اند (صدوق، 1395 الف: 165). سنجش عقلی و تخصیص و تقیید عقلانی صدوق در این روایات او را عقل گرای عمل گرا نشان میدهد که گویی مانند مشاهده گر در میدان عمل وارد شده و برای افعال افراد نسخه عملیاتی می نویسد.
7. استفاده از آثار علمی معاصران
صدوق در راستای هدف خود آثاری از دانشمندان دیگر را در فحوای کتاب هایش نقل و از آنها به تناسب استفاده میکند. او در کتاب کمال الدین پرسش ها و مناظرات مکتوب علی ابن احمد بن بشار زیدی و ابن قبه رازی را نقل میکند. در این مناظره مکتوب ابن قبه به روش کاملا عقلی پاسخ پرسش های علی ابن احمد زیدی را داده است. همچنین، وی بخشی از کتاب الاشهاد ابوزید علوی و جواب های ابن قبه رازی، عقل گراترین دانشمند کلام امامی قرن سوم، و بخش هایی از کتاب التنبیه سهل نوبختی، از پایه گذاران عقلانیت کلام شیعی، را در این کتاب آورده است. همین طور رساله نسبتا کاملی از محمد بن بحر رهنی در کتاب علل الشرائع ذکر میکند. اینها نشان از عقلانیت او در مواجهه با موافقان و مخالفان دارد و نیز دلیل احاطه و تسلط وی بر آثار موجود و معاصر و موضوعات علمی و اجتهادی است.
8. نگارش کتب و رسالات مفصل و مختصر به تناسب مباحث و مخاطب
یکی از حرکت های مهم وی در کلام امامیه را باید تدوین آثاری دانست که نه شکل استدلالی و نه روایی، بلکه شکل رساله ای اعتقادی داشته اند. کتاب الاعتقادات صدوق در واقع نخستین نمونه شناخته شده از این نوع رسائل در کلام امامیه است. این حرکت پس از صدوق نیز به همت سید مرتضی در بخش اول رسالة جمل العلم والعمل و شیخ طوسی در رسالة اعتقادات و بعضی دیگر دنبال شد، اما دوام چندانی نیافت. آثار فقهی او نیز مانند آثار کلامی اش عمدتا متشکل از متون احادیث با حفظ یا حذف اسناد آنها است و البته گاه به جای لفظ حدیث، معنای آن آمده است. صدوق در کتاب توحید ماجرای نامه نگاری علما و پیروان ائمه به آن بزرگواران را چند جا نقل کرده که هر کدام به تناسب زمان از امام عصر خود پرسش هایی کرده و جواب آنها را روایت کرده اند، از جمله نامه نگاری فتح بن یزید جرجانی به امام رضا(ع) و جواب آن حضرت درباره توحید. جرجانی میگوید نامه ای نوشتم و از توحید پرسیدم و امام رضا(ع) به خط خود چنین نوشت: «به نام خدای مهربان و بخشنده. سپاس خدای را که به بندگانش سپاس گویی را الهام کرد و آنان را بر شناخت پروردگاریاش سرشت. به آفریده اش بر وجود خویش و به پیدایش آفریده ها بر ازلیبودنش و به همگون بودن آفریده ها دلالت بر شبیه نداشتن خود کرد» (صدوق، 1396 الف: 58).
رعایت حال شنونده و خواننده در نوشتن و سخن گفتن روشی عقلانی است. این روش میتواند الگوی عملی تدوین کتب آموزشی در مناطق و مقاطع مختلف تحصیلی قرار گیرد.
9. اقدام به سیر و سفر و مهاجرت علمی
قرآن کریم گاه عموم مردم را به گردش در زمین و توجه و تأمل در احوال گذشتگان تشویق میکند و حوادث دنیا را مقدمه ای برای فهم برتری و خیربودن آخرت قرار میدهد و سرانجام فهم رابطه دنیا و آخرت را به تعقل وا میگذارد (یوسف: 109). از این آیات و آیات مشابه آن چنین برمیآید که همه انسان ها میتوانند به مطالعه و سیر در آفاق و انفس و تفکر و مراقبه بپردازند، اما فهم عمیق و درک درست در گرو تعقل است. دقیقا از همین رو است که قرآن کریم فهم حوادث تاریخ را در توان هر کسی ندانسته و آن را مختص اولوالالباب یا صاحبان بصیرت میداند (یوسف: 111). دانشمندان اسلامی با الهام از قرآن کریم تاریخ را از منابع معرفت، و زیادی سفر را عامل پختگی اندیشه آدمی می دانند. صدوق علاوه بر عنایت به آموزندگی اصل سفر، در سفرهای خود مکتبی آموزشی ایجاد میکند. او در سفر به نیشابور به پرسش های شیعیان متحیر جواب میدهد و در بلخ برای پاسخ به نیازهای فقهی جامعه شیعیان آن دیار کتاب فقهی من لایحضره الفقیه را تدوین میکند و به آنها آموزش میدهد.
١٠. جامعه گرایی و اعتقاد به امامت
اندیشمندان جامعه گرا انسان را موجودی اجتماعی میدانند که باید به گونه ای تربیت شود که در اجتماع و همراه با آن پیش برود و خود را عضوی از آن بداند. امامت عامل نظام و وحدت جامعه اسلامی و سرحلقه امت است. امامت یکی از مباحث کلامی دیگری است که وحی را در تبیین و توجیه آن گریزی از کمک عقل نیست. از این رو صدوق به دنبال استناد به روایات اهل بیت(ع) و شاگردانشان میکوشد با روشی استدلالی موضوع نبوت و امامت را اثبات کند. او با نقل روایتی از فضل بن شاذان، دلیل وجوب ارسال رسل را حکمت خداوندی می داند و میگوید برای دوری بندگان از معاصی و فساد در جامعه و جلوگیری از اختلال در نظام زندگی، اقرار به معرفت خدا و حجت او در زمین ضروری است. اما چون در نهاد بشر نیروی ویژه ای برای ارتباط مستقیم با خالق وجود ندارد، باید رسولان و حجج معصوم بین آنها باشند تا با یادآوری منافع و مضارشان، آنها را هدایت کنند. همچنین، وجود امام نیز برای حفظ حدود و حقوق اجتماعی مردم لازم و ضروری است. هیچ قوم و ملتی را نمییابید که زندگیشان توانسته باشد بدون وجود قیم و رئیس، بقا و استمرار داشته باشد. حتی در یک زمان نباید بیش از یک امام در جامعه حضور داشته باشد؛ چون تدبیر امور مختل میشود و از آنجا که هیچ کدام بر دیگری اولویت ندارد، مردم گرفتار مشاجره و سرگردانی خواهند شد (صدوق، 1396 ب: 553-559).
وی همچنین با اشاره به روایتی از مناظره منصور بن حازم با عده ای دیگر میگوید: «به آنان گفتم قیم قرآن کیست؟ گفتند عبدالله ابن مسعود و فلانی، و فلانی هم میداند. گفتم همه قرآن را؟ گفتند نه.
گفتم بنابراین کسی جز علی ابن ابیطالب را نیافتم که بگوید همه آن را میداند. پس وقتی در بین مردم فقط یک نفر بگوید همه را میداند، در این صورت گواهی میدهم که علی ابن ابیطالب قیم قرآن است و اطاعت از وی واجب است و بعد از رسول خدا بر همه مردم حجت است و آنچه درباره قرآن میگوید حجت است» (همان: 437). به نظر صدوق، وجود امام عامل گسترش عدالت و سامان یافتن زندگی مسلمان ها میشود. او میگوید چه کسی میتواند به نیازمندیهای انسان ها بدون بخل و تبعیض جواب دهد، به جز امام معصوم که منصوب خداوند است.
نتیجه
این مقاله با هدف شناخت عقلانیت عمل گرا در سیره علمی صدوق تدوین شده است. با توجه به اینکه عقلانیت پیوندی است بین انسان و هستی که از رابطه عینی و جهان بیرونی پدید میآید.
دانشمندان اسلامی دانش خود را به وسیله عقل از تلفیق دین و تاریخ به دست میآورند. از مطالعه سیره علمی صدوق چنین استنباط می شود که وی عقل را از منابع معرفت میداند. کشف حقایق و اسرار آفرینش و آگاهی از روابط و نسب میان موجودات امکانی با یکدیگر از یک سو و چگونگی رابطه انسان با موجودات مختلف پیرامونی از دیگر سو و معرفت به تعلق همه عالم و کیفیت نسبت آن به خدا از سوی دیگر به وسیله قوه عقل بررسی و شناخته می شود. صدوق با اقدامات عملی در مسیر آموزش و هدایت خود گاه در مقام محدثی نص گرا ظاهر میشود که به عقل حداقلی معتقد است و گاه متکلمی عقل گرا که ایمان و عمل را در پرتو عقل به هم پیوند میدهد. حتی زمانی در مقام عالمی عمل گرا ظاهر میشود که مانند معاینه گری در میدان عمل با استمداد از عقل و اتکا به عقل عملی متعارف نسخه های عملیاتی برای مکلفان مینویسد، مانند تألیف کتب توحید و من لا یحضره الفقیه در پاسخ به نیاز موافقان و انتقاد مخالفان. اندیشمندان جامعه گرا انسان را موجودی اجتماعی میدانند که باید به گونه ای تربیت شود که در اجتماع و همراه با آن پیش برود و خود را عضوی از آن بداند. سپس با عقل تجربی با مصادیق عینی مواجه، و از آن سودمند میشود. آنگاه هر فرد بشر به میزانی که در عالم واقعیت برایش آموختن تجاربی میسر میگردد آنها را در رفتار با همنوعان خویش به کار میبندد، چنان که بر وی آشکار میشود چه شیوه ای برگزیند و انجام دهد و کدام روش را فرو گذارد. تجربه مزبور برای او در نتیجه ممارست به منزله عادت و ملکه ای میشود که آن را در طرز رفتار خود با همنوعانش به کار می بندد. هابرماس معتقد است ریشه معضلات دنیای معاصر در چگونگی تربیت انسان معاصر است. صدوق با الگوگیری از قرآن و تأسی به پیامبر اسلام(ص) و اهل بیت(ع) در سیره علمی خود عمل گرایی عینی را در پیش گرفته است. او مقولات مختلف علمی را با شیوه عملی مصداق بخشیده و مفاهیمی مانند گفت وگوی احسن و پذیرش دلیل برتر، پیگیری آموزش و هدایت، احترام به انسان و برقراری عدالت، هجرت علمی و تبلیغی و مناظرات و مباحثات را عملی کرده است. اینها نشانه های عقل گرایی عملی در جوامع بشری است.
در پایان، ده نمونه از مسائل علمی را که صدوق به روش عملی به آنها پرداخته است ذکر کردیم و مصداقا عمل گرایی عقلانی او را نشان دادیم.
منابع
قرآن کریم.
- آزاد ارمکی، تقی (1386). تفکر اجتماعی مسلمین از آغاز تا دوره معاصر، تهران: نشر علم.
- آگاه، محمد (1389). «بررسی عقلانیت پیامبر اسلام و عقلانیت مدرن»، در: پیامبر اسلام و انسان مدرن،(ص) 45- 71، قم: معارف.
- ابن خلدون، عبدالرحمان (1393). مقدمه، ترجمه: محمد پروین گنابادی، تهران: علمی و فرهنگی.
- برزگر، ابراهیم (1389). پیامبر اسلام و انسان معاصر، قم: معارف.
- حسینی، عبدالرحیم (1393). «بایسته های عقلانیت در حکمت متعالیه»، در: فلسفه دین، دوره 11، ش 1،(ص) 29-56.
- دلشاد تهرانی، مصطفی (1383). سیره نبوی، تهران : دریا، ج 1.
- سروش، عبدالکریم (1373). تفرج صنع، تهران: صراط، چاپ سوم.
- صدوق، محمد بن علی (1395 الف). الاعتقادات، تهران: ارمغان طوبی.
- صدوق، محمد بن علی (1395 ب). صفات الشیعة، تهران: ارمغان طوبی.
- صدوق، محمد بن علی (1396 الف). توحید، تهران: ارمغان طوبی.
- صدوق، محمد بن علی (1396 ب). علل الشرائع، تهران: ارمغان طوبی.
- صدوق، محمد بن علی (1403). معانی الاخبار، قم: جامعه مدرسین.
- صدوق، محمد بن علی (بیتا الف). من لایحضره الفقیه، قم: صدوق.
- صدوق، محمد بن علی (بیتا ب). مواعظ، ترجمه: عزیزالله عطاردی، قم : مرتضوی.
- طباطبایی، سید محمدحسین (1374). المیزان، بیجا: اسماعیلیان، ج 5.
- عاملی جبعی (شهید ثانی)، زین الدین بن علی (1387). منیه المرید فی آداب المفید والمستفید، قم: بوستان کتاب.
- علویپور، محسن (1389). «سیره سیاسی اجتماعی پیامبر مکرم اسلام و فلسفه معاصر»، در: پیامبر اسلام و انسان - معاصر،(ص) 157-188، قم: معارف.
- محمدی ریشهری، محمد (1378). میزان الحکمة، تهران: دارالحدیث، ج 6.
- مطهری، مرتضی (1371). مسئله شناخت، تهران: صدرا.
- مطهری، مرتضی (1374). مقدمه ای بر جهان بینی اسلامی، در: مجموعه آثار، تهران: صدرا، ج 4.
- ملانوری، محمدرضا؛ شریعت مداری، حمیدرضا (1395). «مقایسه آرای صفار و صدوق در ترازوی عقل گرایی»، در: شیعه پژوهی، س 2، ش 7،(ص) 29-51.
- نجاشی، احمد بن علی (بیتا). الفهرست، بیجا: بینا.