ماهان شبکه ایرانیان

بازخوانی قرائت های مختلف از قطعنامه ۵۹۸؛ از روایت تا حقیقت

در مورد جنگ تحمیلی و مخصوصا قطعنامه ۵۹۸ کتاب های فروان و با ارزشی نوشته شده است برخی از این کتاب ها خاطرات مسئولان است و برخی بر اساس تحقیقات پژوهشگران تدوین شده اند

بازخوانی قرائت های مختلف از قطعنامه 598؛ از روایت تا حقیقت

مقدمه

در مورد جنگ تحمیلی و مخصوصا قطعنامه 598 کتاب های فروان و با ارزشی نوشته شده است برخی از این کتاب ها خاطرات مسئولان است و برخی بر اساس تحقیقات پژوهشگران تدوین شده اند. اما اکثرا به بیان تاریخی رویدادهای جنگ پرداخته اند البته برخی نیز وقایع را تحلیل کرده اند. با توجه به تمام تالیفاتی که انجام شده است باید خاطر نشان ساخت هنوز جنگ تحمیلی به ویژه قطعنامه 598 به عنوان بخشی از تاریخ انقلاب اسلامی، از مباحثی است که ابهامات بسیاری را در خود جایی داده است. با توجه به این مطلب، مسئله این تحقیق تجمیع روایت ها از قطعنامه 598 است که به ما نشان می دهد در ورای این روایت ها، امری نهفته وجود دارد مبنبی بر «پروژه تئوری سازی پذیرش قطعنامه 598»، چه از سوی مسئولان و چه از سوی محققان، این امر در واقع وجه متمایز کننده این پژوهش از سایر نوشته ها محسوب می گردد.

به نظر می رسد سیری که پژوهشگران در نوشته هایشان در روند بیان رخداد جنگ طی نموده-اند مخاطب را به نوعی به این گرایش متمایل می سازند که پذیرش قطعنامه از سوی مسئولان حرکتی مدبرانه و صلحی به اصطلاح شرافتمندانه! بوده است و به نوعی با پذیرش این قطعنامه کشور از افتادن به ورطه زوال، رهایی یافته است؛ چرا که در صورت ادامه جنگ حتما کشور دچار فروپاشی می گردید.

به طور حتم باید پذیرفت یکی از پیش آمدهای تلخ تاریخ انقلاب اسلامی، قطعنامه 598 است که مسئولان وقت و پژوهشگران وابسته به جریانات مختلف داخل نظام، به «تئوری سازی» تصمیمی که بر رهبر انقلاب تحمیل نمودند اقدام کرده اند. متأسفانه با توجه به روایت های مختلف از این واقعیت، برخی از محققین حوزه تاریخ انقلاب اسلامی نیز به این گونه روایت، یاری رسانده اند. بر اساس چنین فرضیه ای لازم است به بررسی برخی نوشته های محققان پرداخته شود. توجه به این مطلب لازم است که تمامی کتبی که در این تحقیق نام برده می شود با غرض ورزی نوشته نشده اند بلکه برخی کتاب ها اطلاعات جامعی از واقعیت زمان، مطرح کرده اند اما چون به نقد عملکرد مسئولان نپرداخته اند در واقع دست مایه ای برای اثبات ادعای مسئولین مبتنی بر بحرانی بودن وضعیت جنگ قرار گرفته اند.

از جمله کتاب هایی که به روند پذیرش قطعنامه 598 در خلال مباحثش پرداخته، کتاب «تحولات سیاسی اجتماعی بعد از انقلاب اسلامی در ایران» است (ر.ک. فوزی، 1387: 2/5 - 91) نویسنده در این کتاب، ضمن مباحثی که مطرح نموده است به تبیین موضوع قطعنامه نیز پرداخته و با نوعی ملاطفت به نقد عملکرد نقش آفرینان قطعنامه پرداخته، در این نوشتار در تبیین پذیرش قطعنامه 598، تاریخ جنگ را به سه دوره تقسیم می کند و به گونه ای جنگ را ترسیم می نماید که در دوره سوم، علاوه بر هجمه های دشمنان علیه نظام جمهوری اسلامی، کشور نیز در ورطه مشکلات اقتصادی، نظامی و سیاسی گرفتارشده بود و کارگزاران نظام چاره ای جز پذیرفتن قطعنامه نداشتند. در یک نگاه کلی می توان گفت ایشان در تئوری سازی نظریه قبول قطعنامه روند حوادث را به گونه ای پیش می برد که تنها چاره نجات کشور از بحران ها، پذیرش قطعنامه بوده است و در واقع عملکرد مسئولین نظام در پذیرش قطعنامه را توجیه کرده است. در حقیقت نویسنده با نگارش این متن به نوعی به تغذیه اندیشه تئوری سازی پرداخته است.

کتاب «تاریخ سیاسی جنگ تحمیلی عراق علیه جمهوری اسلامی ایران » (ر.ک،ولایتی، 1384) به فشارهای سیاسی بر ایران در نیمه دوم 1365 و بهار 1366برای پذیرش صلح و آتش بس تاکید دارد. همچنین کتاب «روند پایان جنگ » (ر.ک، درودیان، 1384، 4) به گونه - ای تحولات را بیان می کند که تن دادن مسئولان به قطعنامه به خاطر فشارهای سیاسی دولت- های غربی و کمک های نظامی آن ها به عراق بوده و ایران به خاطر ضعف در تسلیحات و مشکلات اقتصادی به ناچار قطعنامه را پذیرفته است.

معاون امور بین الملل وزارت خارجه ایران در بیاناتش در 21 / 7 / 1366 می گوید «در مورد قطعنامه اولین اقدام ما این بود که با مانورهایی مناسب، تقریباً همه دندان های تیز قطعنامه را کشیدیم.» (لاریجانی، دی ماه 1386: 14) اما باید پرسید که چرا با توجه به این که شما با دیپلماسی مذاکره، «دندان های تیز قطعنامه» را کشیدید باز برای حضرت امام از زهر کشنده تر بود.

کتاب «روند جنگ ایران و عراق»، دلایل پذیرش قطعنامه را تهاجمات ارتش عراق در سال -های آخر جنگ، تهدیدات عراق مبنی بر استفاده از روش های جدید در جنگ، دخالت نظامی آمریکا و ناتوانی اقتصاد کشور می داند. (ر.ک، علایی، 1391) در کتاب «تجزیه و تحلیل جنگ ایران و عراق؛ تنبیه متجاوز» (ر.ک. اردستانی، 1387) ضمن بیان نبوغ و خلاقیت فرماندهان در عملیات ها، بر نبود امکانات و مشکلات نظامی و اقتصادی مهر تائید می زند اینگونه روایت در خاطرات اکثر فرماندهان عملیات ها پس از جنگ، کاملا مشهود است.

باید متذکر شد تمامی این نوشتارها و حجم بسیار دیگر، با علقه های فکری مختلف در تاریخ-نگاری جنگ، در بسترسازی چنین تفکری کمک شایانی نموده اند.

البته در خلال کتاب هایی که در مورد قطعنامه 598 نوشته شده، آثاری نیز وجود دارد که به تبیین واقعیت بر اساس مستندات و با تکیه بر گفته های خود مسئولین وقت به تجزیه و تحلیل ماجرای قطعنامه پرداخته است. از جمله این کتاب ها می توان به کتاب «راز قطعنامه» نوشته «کامران غضنفری» اشاره کرد. (ر.ک. غضنفری، 1392) همچنین کتاب «جستاری بر پایان جنگ» نوشته محمد مهدی بهداروند (ر.ک. بهداروند، 1390) که ایشان ضمن بررسی فشارهای سیاسی سازمان ملل بر اجرای قطعنامه، به جریان صلح طلب در داخل نیز اشاره می-کند که خوستار اتمام جنگ و ایجاد صلح بودند، دارد. اما جدا از چنین نوشته های محدودی که موشکافانه حقیقت مسائل را بیان می کنند و با توجه به حجم بالایی از نوشته ها در خصوص جنگ و قطعنامه 598، باید اذعان داشت عموم نوشته هایی که در مورد جریان قطعنامه 598 نوشته شده اند اکثرا یک مسیر را طی نموده اند و آن ضرورت پذیرش قطعنامه به دلیل نبود امکانات و مشکلات اقتصادی بود.

با توجه به آنچه ذکر شد در این پژوهش سعی شده است آنچه از مسئولین و پژوهشگران در مورد روند پذیرش قطعنامه به عوامل فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و نظامی بیان شده است مورد بررسی قرار گیرد تا با توجه به مستندات به تحلیل دقیق مسئله قطعنامه پرداخته شود.

در این تحقیق با توجه به اینکه این مقاله ریشه تاریخی دارد، تکنیک جمع آوری اطلاعات هم به شیوه «اسنادی و تاریخی» خواهد بود؛ یعنی با رجوع به اسناد دست اول، کتب، مدارک معتبر تاریخی، روزنامه ها و بیانیه ها، و سخنرانی های مربوط به این واقعه، مطالب مورد نظر استخراج می شود که با توجه به این داده های تاریخی، در دو سطح «توصیف» و «تبیین» به تحلیل وقایع تاریخی پرداخته می شود؛ بنابراین در این مقاله، روش تحلیل پژوهش، کیفی و مبتنی برداده ها و شواهد تاریخی است؛ که مورد مطالعه تحلیلی قرار می گیرد. امید است مورد اقبال اصحاب قلم، اساتید و پژوهشگران قرار گیرد و خدمتی به جامعه علمی و فرهنگی کشور باشد.

وضعیت فرهنگی

برخی محققان و مسئولان جهت ارائه دلیل پذیرش قطعنامه بر عامل فرهنگی تکیه کرده اند و دراین باره مدعی بودند که حضور نیرو در جبهه ها کم رنگ شده بود؛ در این باره آقای هاشمی در سال 1365 پیش از عملیات «کربلای 5» اظهار می دارد که:

وضع جنگ الآن به جایی رسیده است که هر محاسبه ای نشان می دهد ما باید هر چه زودتر جنگ را به پایان برسانیم. (درودیان، 1379: 124)

همچنین آقای خاتمی معاون تبلیغات و روابط عمومی وقت بیان می کند «مردم خسته شده اند و دیگر تمایلی به جبهه ها ندارند!» (خبرگزاری فارس، 2 / 5 / 1392) این ادبیات در نوشته های زیادی آمده است. اکثر کتاب هایی که در خصوص مسئله جنگ نوشته شده است ازجمله خاطرات آقای هاشمی، خاطرات آقای محسن رضایی و خاطرات سایر مسئولین و محققین، به وفور این مسئله نمایان است.

مسئولین با چنین اظهار نظراتی نتیجه می گرفتند که باید سیاستی اتخاذ کرد که به «صلح شرافتمندانه» منتهی گردد. در واقع مسئولان به جای اینکه فکری در ایجاد و نشر فرهنگ مقاومت نمایند و از این طریق خط مقدم جبهه را تقویت نمایند به دنبال این بودند تا عدم استقبال مردم از جبهه ها را دستاویزی برای خاتمه جنگ قرار دهند. افزون بر این باید اذعان داشت، برفرض چنین ادعایی، باید گفت عامل نرفتن و خستگی رزمندگان و طرح چنین مطالبی از سوی برخی از مسئولین بود. دراین باره سردار حسین همدانیان می گوید:

یکی از بزرگ ترین اشتباهات، این بود که فرمانده جنگ «آقای هاشمی» بعد از عملیات کربلای 5، از پایان جنگ سخن گفت و رزمندگان احساس کردند نیازی به ادامه جنگ نیست. در نتیجه چنین تفکر و تصمیمی به جبهه ها نیز سرازیر شده بود که منجر به تضعیف جبهه ها گردید. خبر اینکه می خواهیم مذاکره کنیم و جنگ را تمام کنیم به جبهه ها رسید و روحیه رزمندگان را به هم ریخت. (حسینی مقدم، مهر1390: 15)

علاوه بر این، باتوجه به اذعان خود آقای هاشمی رفسنجانی، حضرت امام، تمایلی به مطرح شدن موضوع آتش بس، صلح و پایان جنگ نداشتند؛ چراکه باعث دلسردی نیروها در جبهه می گردید و با توجه به اینکه آقای خامنه ای و حاج احمد آقا، اطلاع دادند که حضرت امام دستور داده اند در نماز جمعه اعلام شود سیاستی جز تنبیه متجاوز در پیش نداریم، (هاشمی رفسنجانی، 1389: 291) آقای هاشمی مکررا از آتش بس و صلح سخن به میان آورد و به دنبال تلاش برای پایان دادن جنگ از طریق مذاکرات سیاسی برآمد.

در ادامه ابراز ناتوانی برای ادامه جنگ، رجال سیاسی و مسئولان تبلیغات جنگ نیز بارها خدمت حضرت امام نامه نوشتند و از ضعف نیروی انسانی علاوه بر نبود امکانات برای نیروهای موجود، سخن گفتند. درنتیجه چنین برداشت ها و نگاه های مأیوسانه به ادامه جنگ بود که منجر به فشار بر نظام و پذیرش قطعنامه از سوی رهبر انقلاب گردید. حضرت امام در نطقی نرفتن مردم به جبهه ها را سخن مسولان می داند و می فرماید:

مسئولان سیاسی می گویند مردم فهمیده اند پیروزی سریعی به دست نمی آید شوق رفتن به جبهه در آن ها کم شده است. (روزنامه ایران: 27 / 4 / 1389)

حضرت امام در مقابل چنین سخنانی بر نیروی ایمان تاکید می کند و معتقد است با تنها ایمان می شود برای اسلام فداکاری کرد ایمان است که در جبهه ها، این عزیزان، تا حد شهادت فداکاری می کنند، اگر این ایمان و تعهد به اسلام حفظ شود هرگز آسیب نخواهید دید. ایشان عامل اصلی نارسایی در خدمات به رزمندگان را ضعف و خستگی مسئولان دانست. بر این اساس فرمودند:

این روزها باید تلاش کنیم تا تحولی عظیم در تمامی مسایلی که مربوط به جنگ است به وجود آوریم. باید همه برای جنگی تمام عیار علیه آمریکا و اذنابش به سوی جبهه رو کنیم «امروز تردید به هر شکلی خیانت به اسلام است»، غفلت از مسایل جنگ، خیانت به رسول الله ولایة علی بن ابیطالب حصنی است. این جانب جان ناقابل خود را به رزمندگان صحنه های نبرد، تقدیم می نمایم. (امام خمینی، 1378: 21/69)

حضرت امام در نامه تاریخی خود، به صورت کاملاً شفاف ابراز ناتوانی دولت در تأمین نیاز جبهه ها و خواسته های فرمانده سپاه و اعلام مسئول تبلیغات جنگ در کاهش «شوق رفتن به جبهه»را دلیل اصلی پذیرش جام زهر مطرح می کنند. (امام خمینی، 1378: 21/406 - 48)

باید اذعان داشت نقطه مقابل اندیشه کلاسیک بر محوریت ابزار و امکانات در جنگ، اندیشه نوین انقلابی بود که برپایه ایمان و مقاومت قرار داشت و در عملیات های عظیمی به موفقیت نیزرسیده بود در واقع چون مسئولین نتوانستند بر اساس نرم افزار عملکرد الهی تفکر کنند به محاسبات و کارشناسی مادی روی آوردند. در نتیجه منجر شد احساس ضعف شود. در این خصوص حضرت امام ضمن تاکید بر اینکه محوریت مقدورات انسانی هرگز در محاسبه اندیشه دفاعی مادی جای نمی گیرد، معتقد است جریان معنویتی که بر محور کلمه حق شکل می گیرد و ظرفیت هایی را ایجاد می سازد در تغییر موازنه قدرت، شناسایی نمی شود. ایشان می -فرمایند:

اشتباهات در همین است که خیال می کنند زیادی جمعیت و زیادی اسلحه کار انجام می دهد و نمی دانند این چیزی که کار را انجام می دهد، بازوی قوی افراد است افراد کم، با بازوان قوی، قلب مطمئن و قلب متوجه به خدای تبارک و تعالی و عشق به شهادت و عشق به لقاءالله، اینهاست که پیروزی می آورد. پیروزی را شمشیر نمی آورد، پیروزی را خون می آورد، پیروزی را افراد و جمعیت های زیادی نمی آورد، پیروزی را قدرت ایمان می آورد. (امام خمینی، 1378: 16/90)

از دستاوردهای جنگ تحمیلی که رمز پیروزی آن محسوب می شود، پرورش نیروی انسانی بر محور ایمان به خدای متعال بود.

اسماعیل کوثری از فرماندهان سپاه در جنگ تحمیلی درباره جنگ می گوید:

فرماندهان و رزمندگان درخواست می کردند که وزیران و مسئولان در جبهه حضور پیدا کنند و باعث تقویت روحیه رزمندگان شوند. اما نه تنها امکانات به هیچ وجه اضافه نشد، بلکه وقتی دولت به ظاهر در ستاد کل قوا مسئولیت گرفت، موجب پذیرش قطعنامه شد و جام زهر را به حضرت امام نوشاندند. (خبرگزار فارس: 2 / 05 / 1392)

وضعیت اقتصادی

مهم ترین نکته ای که برخی مسئولان سیاسی – اقتصادی به ریاست میرحسین موسوی دنبال می کردند، نامناسب جلوه دادن شرایط جنگ و اقتصاد کشور بود. چنین ادبیاتی در نوشته های پژوهشگران به وفور مشاهده می گردد. محققین ضمن ارائه آمار اقتصادی از دهه نخست نظام جمهوری اسلامی اذعان داشتند که وضعیت اقتصادی وخیم بوده و کشور با چالش مواجهه شده بود؛ البته درباره اوضاع اقتصادی سال های پایانی جنگ، تحلیل ها و آمارهای بسیار بدی وجود دارد، اما آیا به راستی گزارش نخست وزیر به امام درباره عدم تأمین مالی جنگ صحیح و منطبق بر واقعیت بوده است؟ این مسئله نیاز به بررسی دارد. البته این نکته را نیز باید در نظر داشت که شواهد تاریخی نشان می دهد در سال پایانی جنگ، دولت دست به هر عملی می زند تا از ادامه جنگ جلوگیری کند. بر این اساس تلاش های بسیاری از سوی برخی مسئولین در پایان دادن به جنگ صورت می گیرد.

باید دانست که نظام جمهوری اسلامی ایران در بدو تاسیس با مشکلات ضد انقلاب و سپس تهاجم عراق روبرو شد که بدیهی است با نابسامانی اقتصادی مواجه گردد. کسی این را منکر نیست؛ بلکه موضوع این است که وقتی چندین سال با چنین وضعیتی کشور اداره می گردد مشخص می شود سخن از نبود بودجه و. .. مشکل اصلی نیست؛ بلکه «افول اندیشه مقاومت» در مسئولان است که آنها را به سمت «صلح به اصطلاح شرافتمندانه!» سوق داده است. در این خصوص آقای روغنی زنجانی «وزیر برنامه وبودجه دولت میرحسین موسوی» می گوید در سال 1367 میرحسین موسوی از وی خواسته است تا نامه ای برای حضرت امام بنویسد و عدم توان تأمین مالی جبهه ها را عنوان نماید. (مهرپور، 8 / 07 / 1391: 10) ایشان در مصاحبه- ای می گوید:

در جریان پذیرش قطعنامه 598 نامه ای به امام نوشتم که در پایان دادن به جنگ تأثیرگذار بود و امام با این استدلال که دستگاه برنامه ریزی کشور به عنوان کارشناس، اعلام می کند منابع مورد نیاز برای ادامه جنگ به حداقل ممکن رسیده است، جنگ را متوقف کردند. (فصلنامه حضور، زمستان 1387: 66)

این در حالی است که محمدجواد ایروانی «وزیر اقتصاد دولت موسوی» ضمن اذعان به اینکه درآمد نفتی در سالهای 1363 تا 1365 تقلیل یافته، معتقد است که حوزه اقتصاد هیچ گاه مانع از ادامه جنگ نبود و ما از نظر اقتصادی توان اداره جنگ را داشتیم و بخش اقتصادی هیچ گاه موجب اختلال در دفاع از کشور نشد. (ویژه نامه روزنامه ایران، 1389: 25)

آقای هاشمی رفسنجانی مسائل مربوط به ماه های منتهی به پذیرش قطعنامه را در خاطراتش این گونه می نویسد:

وضع اقتصادی ما بد شده بود و دنیا تصمیم گرفته بود بدون رعایت مقررات جنگ، اجازه بدهد صدام هر کاری می خواهد انجام دهد. ما نگذاشتیم این شرایط حاد به وجود بیاید و با پذیرش قطعنامه و تحمیل شرایط، ما جنگ را به پایان رساندیم. (روزنامه ایران، 27 / 4 / 1389)

همچنین آقای هاشمی می گوید دولت رسماً نامه نوشت به امام، یعنی وزرای برنامه ریزی اقتصادی کشور، نامه نوشتند به امام که دیگر نمی توانیم از لحاظ اقتصادی جنگ را پشتیبانی کنیم. سپاه هم نامه ای به امام نوشت که اگر می خواهید ما بجنگیم و عملیات موفق داشته باشیم نیازهای ما را تأمین کنید. (سجاده آتش، مرداد 1378)

آقای نخست وزیر و وزیر دارایی در گزارش خود به امام می گویند کشور توان تأمین هزینه های جنگ را ندارد؛ حتی از خط قرمز هم فراتر رفته ایم. (هاشمی رفسنجانی، 1390: 45) البته از کسانی که در دوران جنگ تحمیلی نقش عمده ای در ممانعت دولت از حمایت همه جانبه از جبهه ها بازی می کرد، مهندس بهزاد نبوی «وزیر صنایع سنگین» و در اصل مغز منفصل دولت میرحسین موسوی بود.

اسماعیل کوثری از فرماندهان سپاه در جنگ تحمیلی، درباره تأمین هزینه های جنگ از سوی دولت می گوید:

رئیس ستاد آقای موسوی می گفت: پول نداریم، معاونت پشتیبانی و لجستیک یعنی آقای بهزاد نبوی می گفت: امکانات نداریم؛ معاونت تبلیغات و روابط عمومی یعنی آقای خاتمی می گفت: مردم خسته شده اند و دیگر تمایلی به جبهه ها ندارند! نه تنها مشکلی را حل نکردند بلکه همین اظهارنظرها باعث شد امام قطعنامه را بپذیرد و جام زهر را بنوشد. (خبرگزاری فارس: 2/5/1392)

چنین اظهار نظراتی حاکی از بکارگیری تمام امکانات جهت ایجاد جبهه ای در مقابل دیدگاه مقاومت بود این جریان با نوشتن نامه هایی از سوی مسئولین مختلف بدنبال تلقین ایده «پایان به اصطلاح عادلانه جنگ» بودند.

آنچه در تاریخ نگاری پس از قبول قطعنامه در نوشته های محققین به جامعه عرضه گردید روایتی بود که این جریان از مسائل اقتصادی بیان کرده بودند. در این خصوص کتاب ها و نوشته های بسیاری در راستای توجیه قبول قطعنامه به لحاظ بحران های اقتصادی سال های 1365 - 1367 تزریق گردید. ازجمله این کتاب ها می توان به نوشته کامران مفید با عنوان «پیامدهای اقتصادی جنگ ایران و عراق» (ر.ک، مفید، و نوشته فرهاد دژپسند و حمیدرضا رئوفی با عنوان «اقتصاد ایران در دوران جنگ تحمیلی» (ر.ک، دژپسند، 1387) اشاره کرد؛ البته خاطرات مسئولین نیز در پیش برد چنین نگرشی در خط مقدم قرار دارند.

نکته قابل توجه این است که بر اساس آمار ارائه شده توسط خود دولت از سال 1359 تا 1367، میانگین سالانه سهم امور دفاعی در کل هزینه های دولت ایران، برابر 12 درصد بوده است. اختصاص فقط 12 درصد درآمد ارزی کشور برای جنگ، از سوی دولت موسوی در حالی صورت گرفته بود که امام بارها در سخنانشان «جنگ را در رأس امور کشور خوانده بودند.» (امام خمینی، 1378: 17/321)

این امر مسلم است که وقتی جنگی رخ می دهد بسیج همگانی منابع و عوامل اقتصادی باید برای تامین نیازهای جنگ صورت گیرد. با این وجود شاهد هستیم دولت تنها مقداری ناچیز را در این امر هزینه نموده است و زمانی که سیاست مسئولین مبنی بر «جنگ تا یک پیروزی » ناکارآمد می گردد؛ دولت احساس هدررفت منابع می کند؛ در نتیجه بدنبال حفظ نظام اقتصادی و جلوگیری از نارضایتی عمومی می رود، ازاین رو نارسایی ها در مدیریت جنگ بروز می کند. در این خصوص آقای محسن رضایی معتقد است:

کل هزینه های ارزی جنگ، 22 میلیارد دلار بیشتر نبوده، کسی غیر از این نمی تواند جواب ما را بدهد. ایران در سال 1362 فقط 25 میلیارد دلار درآمد نفتی داشته، درحالی که هر سالی از جنگ، تنها کمتر از 3میلیارد دلار از کل هزینه های ارزی کشور را مصرف کرده یعنی از حدود100 میلیارد دلار درآمد ارزی 8 ساله کشور، فقط 22 میلیارد دلار خرج جنگ شده و این یعنی کمتر از 20 درصد و با 80 درصد دیگر کشور اداره می شد. (رضایی، 1390: 126)

در مدیریت اقتصاد جنگ و پشتیبانی جبهه ها، ضعف ها کاملا مشهود بود و نخست وزیر به صراحت اعلام می کرد نمی تواند جنگ را اداره کند. به نظر می رسد چون موتور محرک دولت، عامل اقتصادی است. این جریان بسیار بر نابسامانی و افول قدرت اقتصادی کشور تاکید می کنند و به گونه ای وضعیت اقتصادی را تشریح می کند که نظام جمهوری اسلامی به لحاظ اقتصادی دوران احتضار را طی می کند؛ البته در اینگونه بیانات و گزارشات نوعی «تهدید پنهان» نیز وجود دارد؛ به گونه ای که ادامه جنگ منجر به عبور نظام جمهوری اسلامی از خط قرمز خواهد شد. این جریان برای مقصود خود دست به ایجاد جبهه ای زدند و نامه هایی از سوی مراکز مختلفی به حضرت امام نوشته شد تا اینگونه تلقین نمایند که جنگ تمام ارکان کشور را مختل کرده است.

وضعیت سیاسی

دلایل سیاسی درحوزه جنگ تحمیلی از اهمیت بسیاری برخوردار است. اگرچه، دلایل اقتصادی، نظامی و فرهنگی و ملاحظات دیگر نیز در پذیرش قطعنامه مزبور نقش داشتند، اما به نظر می رسد دلایل سیاسی وجه غالب این روند محسوب می شود. هرچند تاکنون مسئولان رسمی کشور، دلایل سیاسی پذیرش قطعنامه را به صورت رسمی و روشن اعلام نکرده اند، اما از محتوای اظهارات آنها می توان استنباط کرد که تحولات بین المللی و منطقه ای نیز از جمله دلایل پذیرش قطعنامه بوده است. دلایل سیاسی به دو بخش تقسیم می گردند دلایل سیاسی داخلی و دلایل سیاست خارجی؛ در کتاب های بسیاری که در این تحقیق نام برده شده اند این دلایل مطرح شده اند. ازجمله کتاب هایی که به تحولات بین المللی پرداخته است کتاب «تاریخ سیاسی جنگ تحمیلی عراق علیه جمهوری اسلامی ایران »، کتاب «تحولات سیاسی - نظامی از تابستان 1361 تا فروردین 1367»، کتاب «شورای امنیت و جنگ تحمیلی عراق علیه جمهوری اسلامی ایران» نوشته «عباس هدایتی خمینی» که نویسنده تلاش دارد عملکرد شورای امنیت را در برخورد با ایران و عراق، عادلانه جلوه دهد. به گونه ای که در اعمال سیاست، شورای امنیت توازن را رعایت کرده است و اگر روش شورای امنیت با ایران خصمانه شده بخاطر عملکرد رهبران انقلاب در مواجهه با بیانیه های این شورا بوده است.(ر.ک، هدایتی خمینی، 1370)

در حوزه سیاست داخلی، کتب و سخنرانی های زیادی در خور توجه است اکثر فرماندهان و مسئولین در خاطراتشان از وضعیت متشنج آن زمان سخن گفته اند از جمله کتاب «جنگ به روایت فرمانده »، (ر.ک، رضایی، 1390) «پایان جنگ، آغاز بازسازی» و دیگر نوشته ها که به تمام دلایل ختم جنگ پرداخته اند، هرچند که به نوعی در این کتاب ها نویسنده خود را تبرئه کرده و به گونه ای جنگ را روایت می کند که چاره ای جز پذیرش قطعنامه ندارد. باید خاطرنشان ساخت تمام این فعالیت ها و روایت ها در راستای تئوری سازی برای موجه جلوه دادن قطعنامه است.

ازجمله وقایعی که در این زمان اتفاق افتاد می توان به جریان میرحسین اشاره کرد. آقای هاشمی می گوید در دو ماه آخر جنگ بنا به تصویب شورای عالی دفاع، آقای موسوی به عنوان «رییس ستاد فرماندهی کل قوا » مسئولیت اداره جنگ را به صورت مستقیم برعهده گرفته بود:

شب آقای محسن رضایی شمخانی از سپاه آمدند. درباره اقدامات جدید برای تمرکز امور جنگ و ترکیب ستاد فرماندهی قوا مذاکره شد. پیشنهاد کردند نخست وزیر میرحسین موسوی رییس ستاد شود که امکانات دولت پشتوانه کار شود. (هاشمی رفسنجانی، 1390: 144)

قبل از پذیرش قطعنامه، به پیشنهاد میرحسین از سوی آقای هاشمی، «سیدمحمد خاتمی» وزیر وقت فرهنگ و ارشاد اسلامی به عنوان «مسئول تبلیغات جنگ» و بهزاد نبوی وزیر وقت صنایع سنگین به عنوان «مسئول لجستیک ستاد کل قوا» منصوب شدند. این انتصاب ها در سال پایانی جنگ انجام شد. چنین مهره هایی بی تردید جهت تکمیل فرایند اعمال سیاست صلح و پذیرش قطعنامه بکار گرفته شده بودند. لازم به ذکر است که آقای هاشمی رفسنجانی، محسن رضایی و علی شمخانی در حالی آقای موسوی را مناسب ترین فرد برای ریاست فرماندهی کل قوا اعلام می کنند که هم زمان از مقام نخست وزیری استعفا کرده بود و عراق نیز فاو، جزایر مجنون، مهران و شلمچه را اشغال کرده، در حال پیشروی بود. چنین تصمیمی جز ایجاد تضعیف در روند مدیریت جنگ ثمره ای دیگر نداشت. در این رابطه اسدالله بیات زنجانی از طرفداران موسوی در مجلس می گوید:

با همراهی آقای هاشمی موفق شدیم آقای میرحسین موسوی را به عنوان رییس ستاد جنگ معرفی کنیم. .. پس ازآن شیخ عبدالله نوری «مسئول برنامه ستاد» و آقای خاتمی «مسئول ستاد تبلیغات» شدند. .. ازآن پس فضا به آرامی به سمت پذیرش قطعنامه رفت. به همین دلیل من معتقدم مهندس موسوی و آقای هاشمی (به عنوان جانشین فرماندهی کل قوا) در اتمام جنگ نقش مؤثری داشتند. (سخنور، 12 / 12 / 1386 )

در واقع انتصاب موسوی به عنوان رییس ستاد کل قوا از سوی هاشمی برای پایان دادن به جنگ و پذیرش قطعنامه بوده است.

جلال الدین فارسی درباره ماجرای استعفای موسوی از نخست وزیری می گوید:

در دوران نخست وزیری موسوی هم زمانی که امام راحل قطعنامه را پذیرفتند، میرحسین با دادن استعفا مخفی شد تا این گونه در جامعه القا کند من موافق قطعنامه نبودم و در افکار عمومی از خودش قهرمان بسازد. (فارسی، 10 / 12 / 1388)

مسئله داخلی دیگر، موضوع انتخابات مجلس است. در این دوران جریان های سیاسی، به جای اینکه جنگ را در راس امور قرار دهد تلاش دارند با دستاویز قرار دادن جنگ، گروه مقابل را از میدان رقابت بیرون رانند. چنین رفتار سیاسی آنچنان فضای جامعه را ملتهب ساخت که حضرت امام، ضمن هشدارهایی نسبت به دور ساختن مردم از صحنه های انقلاب، خاطرنشان می سازد «درنگ امروز فردای اسارت باری را به دنبال دارد.» (امام خمینی، 1378: 21/12 )

وضعیت نظامی

در نوشته های زیادی در مورد تاریخ جنگ تحمیلی، اهتمام خاصی بر نامناسب بودن وضعیت نظامی ایران شده است؛ ازجمله کتاب ها در این خصوص می توان به کتاب «نگاهی به هشت سال جنگ تبلیغاتی» نوشته مرتضی منطقی؛ «سیری در جنگ ایران و عراق» و کتاب «از خرمشهر تا فاو» نوشته محمد درودیان؛ «سوداگری مرگ» از احمد تدین و. .. اشاره کرد. مواردی که محققین در نوشته هایشان بر آن تاکید ورزیده اند می توان به این موارد اشاره کرد؛ اینکه در اواخر جنگ ذخایر تسلیحاتی ایران تمام شده بود، هواپیماها نیاز به قطعات استراتژیک داشتند که بخاطر تحریم در دسترس نبود. در سوی دیگر، عراق از کشورهایی چون شوروی، فرانسه، آلمان، انگلستان، ایتالیا و. .. تسلیحات مدرن با حمایت مالی ارتجاع عرب منطقه، خریداری کرده بود. بنابر این کشور در جنگی نابرابر از لحاظ تسلیحاتی قرار گرفت. در راستای این فعالیت ها، فشارهای سیاسی و حمایت های جهانی از عراق نیز وضعیت کشور را وخیم نموده بود؛ آقای هاشمی رفسنجانی درباره این موضوع در خاطرات اش بر این مسئله تاکید دارد که جبهه ها با کمبود تسلیحات روبرو شدند. همچنین ایشان معتقد است امکانات عراق برای حمله به شهرها یکی از عوامل مهم ختم جنگ بود. (سفیری، 1378: 109)

محسن رضایی نیز در نامه خود بیان کرد:

تا 5 سال دیگر ما هیچ پیروزی نداریم، ممکن است در صورت داشتن وسایلی که در طول 5 سال به دست می آوریم، قدرت عملیات انهدامی یا مقابله به مثل را داشته باشیم و بعد از پایان سال 1371، اگر ما دارای 350 تیپ پیاده و25هزار 500 تانک، 3 هزار هواپیمای جنگی و300 هلی کوپتر و قدرت ساختن مقدار قابل توجهی سلاح داشته باشیم، می توان گفت به امید خدا بتوانیم عملیات آفندی داشته باشیم.

حضرت امام با مبنای چنین تفکری برخورد می کند و می فرمایند:

اشتباهشان در همین است که خیال می کنند زیادی جمعیت و زیادی اسلحه، کار را انجام می دهد و نمی دانند که این چیزی که کار را انجام می دهد. .. قلب مطمئن و قلب متوجه به خدای تبارک وتعالی و عشق به شهادت و عشق به لقاءالله این هاست که پیروزی می آورد پیروزی را شمشیر نمی آورد؛ پیروزی را افراد و جمعیت های زیاد نمی آورد؛ پیروزی را قدرت ایمان می آورد. ( امام خمینی، 1378: 16/90)

در خصوص بحران وضعیت نظامی، کتاب بسیار است؛ اما پژوهشی منسجم در مورد دستاوردهای نظامی و تسلیحاتی ایران در دوره هشت سال دفاع مقدس صورت نگرفته است. بی شک تجربه ای که در این دوران بدست آمد جهت ایجاد امنیت مرزی بسیار کارآمد بود. در این دوره ساخت انواع موشک ها بوسیله مهندسی معکوس توسط آقای تهرانی مقدم، ساخت پهباد و دیگر تسلیحات نظامی؛ ایجاد توانایی طرح ریزی عملیات ها و توسعه دانش نظامی از جمله مسائلی هستند که کمتر به آن پرداخته شده است. البته این بدان معنا نیست که خواسته باشیم ضعف نظامی ایران نسبت به عراق را انکار کنیم؛ بلکه مقصود از پرداختن به این موضوع، بدان جهت است که برخی مسئولین جنگ در آن برهه از زمان، ضعف کشور در تسلیحات و وضعیت نظامی را توجیهی جهت اعمال سیاست «صلح شرافتمندانه» خود، در برابر اندیشه مقاومت قرار دادند. باید اذعان داشت چنین ادبیاتی که ایران در زمان پذیرش قطعنامه در وضعیت نامناسب نظامی قرار داشت، در نوشته های محققین به وفور قابل مشاهده است. در حالی که آقای محسن رفیق دوست وزیر سپاه در دوران جنگ در مصاحبه ای می گوید: «زمانی که قطعنامه را پذیرفتیم، در بهترین شرایط عِده و عُده بودیم.» (شاکر، 08 / 03 / 1390: 66)

از دستاوردهای مهم نظامی شکل گیری قدرت دفاعی جدید است. تشکیل سپاه و بسیج در کنار ارتش، قدرت بازدارندگی و دفاعی نظام جمهوری اسلامی را چند برابر ساخت، البته در آن دوران ناراحتی هایی جهت قدرت گیری سپاه بوده است. آقای هاشمی رفسنجانی در خاطراتش می نویسد:

بعد از جلسه مجلس آقای دکتر روحانی آمد و راجع به جنگ و مشکل ارتش و سپاه و مهندسی رزمی بحث شد آقای روحانی نگران توسعه طلبی سپاه است. (هاشمی رفسنجانی، 1388: 113)

آقای هاشمی در خاطراتش اذعان دارد به اینکه با دکتر روحانی در جهت ادغام نیروهای زمینی ارتش و سپاه مذاکره صورت گرفت و به وحدت نظر رسیده اند! (هاشمی رفسنجانی، 1390: 244) باید خاطرنشان ساخت کسانی که از تشکیل نیروهای سه گانه سپاه ناراضی بودند از آن به «توسعه طلبی سپاه» تعبیر می کردند و قصد داشتند به هر ترتیبی سپاه را محدود سازند که با مطرح ساختن بحث «موازی کاری در نیروهای مسلح و جلوگیری از هدررفتن منابع و امکانات»، طرح ادغام ارتش و سپاه را ارائه کردند تا در این پوشش بتوانند کم کم سپاه را از عرصه کشور عملاً حذف سازند.

حسین علائی فرمانده وقت نیروی دریایی در تاریخ 28 آبان 1366 می گوید «زمانی که سپاه درصدد توسعه تیپ و لشکر برآمد برخی گفتند با کدام مصوبه قانونی و با اجازه چه مرجعی به این امر مبادرت می ورزید.» اینها به دنبال ایجاد اختلاف بین نیروهای نظامی بودند تا بتوانند از این طریق، کارآمدی نیروی نظامی را خدشه دار سازند و به هدفشان برسند. این در حالی است که حضرت امام در تاریخ 26 شهریور 1364 طی فرمانی به سپاه پاسداران دستور می -دهند که سه نیروی زمینی، هوایی و دریایی را راه اندازی کنند.

افزون بر ممانعت از فعالیت نهادهای انقلابی، برخی مسئولین جهت رسیدن به مقصودشان از برخی فرماندهان نیز تقاضا داشتند نزد حضرت امام بروند و از ناتوانی مقاومت در برابر دشمن سخن بگوبند آقای محسن رضایی در مصاحبه با راویان جنگ می گوید بعضاً از ما خواسته می - شد که اگر توانایی جنگ را نداریم برویم به امام بگوییم که نمی توانیم بجنگیم. این ایده و آرزوی کسانی بود که احساس می کردند واقعاً نمی شود جنگید. (رضایی، مرداد 1385: 40) ایشان در مورد عملیات والفجر 8 می گوید آقایان که در کمک نمودن تردید داشتند می آمدند می گفتند «شما اگر نمی توانید بجنگید بروید بگویید نمی توانیم بجنگیم شما که می گویید این مشکلات هست امکانات نیست خب بروید به امام بگویید نمی توانیم بجنگیم.» (درودیان، 1382: 161)

آقای هاشمی در قرارگاه خاتم الانبیا در جمع فرماندهان سپاه اظهار می دارد:

شما اگر الآن نمی توانید عملیات کنید، باید بروید به امام بگوئید ما نمی توانیم بجنگیم یعنی رسماً مردانه قدم بردارید. همه تان امضا کنید که نمی شود با عراق جنگید امام بنشینند ما بنشینیم فکر کنیم که چه باید کرد آخر مملکت را که نمی شود. .. (ایشان جمله را تمام نمی کند) ما یک مملکت داریم مردم را انداختیم به دردسر همین جور که نمی شود چیز بکنیم. (هاشمی رفسنجانی، 1388: 595)

این بیان، مشخص می سازد دلیل اینکه دولت بودجه و امکانات کافی در اختیار رزمندگان قرار نمی داد به این جهت بوده که با تحت فشار قرار دادن فرماندهان، آن ها را وادار سازد تا نزد حضرت امام بروند و سخن از صلح بزنند و آنگاه این آقایان، طرح خود را در هماهنگی نظر حضرت امام با دیدگاه سیاسیون و نظامیان کشور در تئوریزه کردن و عملیاتی نمودن «صلح به اصطلاح شرافتمندانه» به اجرا در آورند. دراین باره خود آقای محسن رضایی اذعان دارد که:

سیستم به دنبال این می گردد تا ثابت کند که نمی شود جنگید. سیستم به دنبال این می گردد که ثابت کند جنگ بی نتیجه است. (درودیان، 1382: 256)

در واقع همان تئوریزه ساختن فرایند قبول قطعنامه است که ایشان این گونه بیان می کند.

باید اذعان داشت کسی منکر آن نیست کشوری که هشت سال جنگیده، از لحاظ اقتصادی بودجه بسیاری هزینه کرده است و همچنین جنگیدن در شرایطی که کشور در تحریم تسلیحاتی قرار دارد با توجه به نابرابری ابزار جنگی، مقاومت بسیار دشوار است. همچنین توجه بر فشارهای فزاینده دولت های استعماگر غرب و شرق به کشور، چه به لحاظ سیاسی و چه به لحاظ اقتصادی و چه به لحاظ نظامی وجود دارد؛ اما سخن در این است که این گونه تهاجمات در طول جنگ تحمیلی، همواره از ابتدا وجود داشته است؛ حتی در اوائل جنگ، علاوه بر چنین فشارهای فزاینده بر نظام، کشور با مسائلی چون، تجزیه طلبی و مبارزه با جریان ها و سازمان-هایی که به مبارزه مسلحانه با نظام جمهوری اسلامی برخاسته بودند مواجه بود. با این حال در جنگ تحمیلی در برابر کشورهای زورگو مقاومت نمود و به پیروزی هایی در عرصه نبرد دست یافت. بنابراین نمی توان باور نمود قبول قطعنامه 598 بخاطر تشدید فشارهای عراق و متحدانش علیه ایران بوده است. همچنین نمی توان پذیرفت قبول قطعنامه بخاطر مشکلات اقتصادی و یا عدم استقبال مردم از جبهه ها بوده باشد.

بلکه آنچه منجر شد ایران برای پایان دادن به جنگ واکنش مثبت نشان دهد، متأثر از مأیوس-شدن از رسیدن به آرمان های انقلابی بود. بر همین اساس، آقای هاشمی اظهار داشت اگر بغداد را هم بگیریم با بمب اتم به ما حمله خواهند کرد. در واقع این تصور ایجاد شده بود که امکان پیروزی نظامی بر عراق ضعیف است؛ حتی اگر حاصل شود دنیا این پیروزی را به رسمیت نمی شناسد و واکنش نشان خواهد داد.

آقای هاشمی درباره گفتگو با امام و در ضرورت برقراری آتش بس استدلال می آورد که: اولاً آمریکا نمی گذارد ما بر عراق پیروز شویم؛ ثانیاً اگر جنگ ادامه یابد پیشرفتی نخواهیم داشت و فقط کشته های دو طرف افزایش می یابد (روزنامه همشهری، 1 / 7 / 1382) درست همان سخنی که لیبرال ها وجریان های مخالف انقلاب اسلامی در ابتدای جنگ علیه نظام جمهوری اسلامی بکار می گرفتند.

اجرای طرح صلح شرافتمندانه

با توجه به تحلیل مسئولین از شرایط فرهنگی، سیاسی، نظامی و اقتصادی کشور، ضرورت تغییر استراتژی جنگ و انتخاب گزینه های جدید را می طلبید. درهرصورت این اتفاق نظر وجود داشت که ادامه جنگ با چنین وضعیتی، ممکن نخواهد بود. پیامدهای تصمیم به تغییر استراتژی در حوزه جنگ، در عرصه سیاسی و نظامی از سال 1365 به تدریج آشکار شد.

این جریان برای اجرای صلح شرافتمندانه و دست یافتن به اتمام جنگ فعالیت های زیادی نمود؛ البته این فعالیت ها به گونه ای رقم خورده اند که خود مجریان صلح، به عنوان قهرمان جنگ و نجات دهنده کشور از نابودی جلوه کرده اند.

در این راستا در حوزه سیاست خارجی تغییرات جدیدی به وجود آمد که تدریجاً گزینه های جدیدی را در این حوزه فرا روی تصمیم گیرندگان قرار داد که به «سیاست درهای باز» مشهور شد. یکی از پیامدهای چنین سیاستی شکل گیری روابط پنهانی و مذاکرات ایران و آمریکا بود. (درودیان، 1379: 179 - 180)

از دیگر اقدامات می توان به نقلی از آقای هاشمی اشاره کرد ایشان می گوید:

در مورد جنگ جلسه ای گرفتیم. در آن جلسه به این نتیجه رسیدیم که باید آتش بس را بپذیریم، به صورت دسته جمعی پیش امام رفتیم. خدمت امام که رسیدیم موضوع را مطرح کردیم، امام نیز قبلاً نامه آقای محسن رضایی و نامه دولت را دیده بود. ایشان هم آمادگی داشتند، لذا پیشنهاد ما را تائید کردند. (سفیری، 1380: 99)

مسئولین تمام گذرگاه های روند ادامه جنگ را کاملا محاسبه کرده و به مقابله با آن پرداخته بودند تا ناکارآمدی آنها جلوه کند و به این وسیله بتوانند صلح به اصطلاح شرافتمندانه را بر حضرت امام تحمیل نمایند. روایت آقای هاشمی از ملاقاتش با امام گویای این مطلب هست. ایشان در خاطراتش می نویسد:

خدمت امام رفتیم وضع جبهه ها، نیروها، امکانات کشور و وضع دشمن را برای امام تشریح کردیم و دو راه بسیج نیروها و امکانات، برای جنگ، یا پذیرش ختم جنگ را برای امام مطرح کردیم. ایشان راه اول را انتخاب کردند. .. به امام گفتم برای ادامه جنگ فرماندهان از ما امکانات و وسایلی می خواهند که ما در شرایط فعلی کشور بودجه لازم را برای تهیه آن ها نداریم. امام گفتند بروید از مردم مالیات بگیرید. به ایشان گفتم این کار را قبلاً کرده ایم و دیگر گرفتن مالیات بیشتر از مردم برای دولت امکان ندارد و میزان آن به حداکثر خود رسیده است! امام گفتند خوب استقراض کنید. پس ازاین مسئله به امام گفتم نیروهای مردمی به جبهه نمی آیند. امام گفتند من برای حل این مشکل به مردم حکم جهاد می دهم. گفتم در کشور ارز نداریم تا بعضی نیازهای جنگ را از خارج خریداری کنیم. امام گفتند برای آن راهی پیدا کنید. بروید نفت پیش فروش کنید. (روزنامه جمهوری اسلامی، 27 / 4 / 1390)

آقای هاشمی هر راهکاری که حضرت امام می دهد برای آن پاسخی ارائه می کند. چنین روایتی در حالی است که محسن رضایی می گوید اگر ما با استراتژی امام حرکت کرده بودیم جنگ به جای اینکه هشت سال طول بکشد کمتر از پنج سال تمام می شد اما با فتحی بسیار بزرگ تر که به سقوط صدام منجر می شد. اتفاقاً همین استراتژی محافظه کارانه ادامه نبرد برای تحمیل صلح، باعث شد که ما نتوانیم جنگ را زودتر تمام کنیم و جنگ طولانی شد. (رضایی، خرداد 1379)

این اقدامات و سایر فعالیت ها، از جمله تشویق مسئولان نظام و فرماندهان به نوشتن نامه از ایجاد ضعف در ادامه روند جنگ و بردن چندین نامه به سوی امام، جهت به کرسی نشاندن کلام خود، حکایت از حرکتی مهندسی شده، جهت اعمال سیاست «صلح شرافتمندانه» دارد.

قبول قطعنامه از سوی امام خمینی

متأسفانه مسئولینی که در چرخه مدیریت جنگ ایفای نقش می نمودند رویدادها را بر مبنای اندیشه امام محاسبه نمی کردند. طبیعتاً محاسبات این چنینی که با فرمول دانش های فراگرفته از دانشگاه های غربی بود، منجر به این شد که شاکله ذهنی شان اجازه عبور از مرز محاسباتشان را ندهد. اینگونه اندیشیدن کارشناسان در امر اداره جنگ، علی رغم تدیّن آنها موجب شد بخشی از کارشناسی جنگ و کشور با ایده های حضرت امام پیش نرود و همین محاسبه و نگاه ناهمراه با اندیشه امام، سبب شد تا ایشان که دو هفته قبل از پذیرش قطعنامه 598 تاکید داشتند «سستی در ادامه جنگ، خیانت به رسول الله است»، رضایت به پذیرش قطعنامه 598 دهند.

لازم است یادآوری شود جنگ در اندیشه دفاعی امام خمینی به عنوان ابزاری برای ایجاد بیداری معنوی در کل جهان و ایجاد هویت اسلامی در دنیای اسلام و علاوه بر آن، پرورش نیروهای انسانی و ارتقاء انگیزه ها از سطح درگیری خرد به درگیری های اساسی و بین المللی قرار داشت. حضرت امام(ره) از طریق جنگ توانستند هویت جدید اجتماعی به ملت اسلامی ایران، حتی بر ملت های اسلامی جهان عطا کنند و سپس این هویت اجتماعی جدید را با هویت اجتماعی کفر درگیر سازد. بر اساس چنین هدفی، استراتژی حضرت امام، ادامه جنگ تا پیروزی کامل بر دشمن بود و هیچ گاه بدنبال پذیرش صلح نبودند. چراکه ایشان جنگ تحمیلی را به صحنه درگیری با نظام استکبار تبدیل کرده بودند. از این رو پذیرش قطعنامه را پذیرش خواسته های سازمانی می دانستند که در جهت اهداف استکباری حرکت می کند.

امام خمینی همیشه بر استراتژی غلبه خون بر شمشیر تکیه داشت اما زمانی که تحلیل بخش مؤثری از مسئولین، به تحلیلی غیر از آنچه ایشان بر آن باور داشت متمایل شد به گونه ای که غلبه «سلاح بر سلاح» را محور در سنجش از وضعیت جنگ قرار دادند؛ سبب شد امام این-گونه نیروها را که مبتلا به محاسبات و تحلیل های علمی شده بودند برای رهبری جنگ مناسب نبیند و هدف دیگری را فراروی جنگ ترسیم کند.

مسئولین بر این اصرار می ورزیدند که وضعیت جبهه ها نامطلوب است آقای خاتمی تاکید دارد جبهه ها با کمبود نیرو مواجه است. آقای میرحسین در این باره نوشتند که اقتصاد کشور نمی -تواند جنگ را تحمل کند. (روزی طلب، 27 / 4 / 1389: 3) آقای هاشمی در مصاحبه ای پس از توصیف شرایط منتهی به قطعنامه از نقش نخست وزیر و فرمانده سپاه پاسداران در پذیرش قطعنامه می گوید:

«دولت مهندس میرحسین موسوی آن موقع اعلام کرد دیگر قادر به تدارک مالی نیست ازلحاظ ابزار جنگ هم آقای محسن رضایی نامه ای به امام نوشت و تجهیزات متعددی از جمله چند صد هواپیما و تعداد زیادی توپ و تانک خواست مجموعه این عوامل ما را به این نتیجه رساند که ادامه جنگ بیش از این درست نیست.» ( روزی طلب، 27 / 4 / 1389: 2)

نگرش فرماندهی کل وقت سپاه پاسداران با نگارش نامه اش در حقیقت آغاز عبور از «دفاع مبتنی بر محوریت استراتژی پیروزی خون بر شمشیر» را رقم زد.

امام درباره تأثیر نامه محسن رضایی می فرمایند:

با توجه به نامه تکان دهنده فرمانده سپاه پاسداران که یکی از ده ها گزارش نظامی - سیاسی است که بعد از شکست های اخیر به این جانب رسیده و به اعتراف جانشینی فرمانده کل نیروهای مسلح فرمانده سپاه یکی از معدود فرماندهانی است که در صورت تهیه مایحتاج جنگ، معتقد به ادامه جنگ است و با توجه به استفاده گسترده دشمن از سلاح شیمیایی و نبود وسایل خنثی کننده آن، این جانب با آتش بس موافقت می کنم.

امام خمینی در پیامی به مردم ایران قبول قطعنامه را مسئله ای بسیار تلخ و ناگوار و صرفاً به دلیل مصلحت انقلاب و نظام جمهوری اسلامی ایران دانست و اعلام کرد:

«قبول این مسئله، برای من از زهر کشنده تر است؛ ولی راضی به رضای خدایم و برای رضایت او این جرعه را نوشیدم. .. در قبول این قطعنامه فقط مسئولین کشور ایران به اتکای خود تصمیم گرفته اند. و کسی و کشوری در این امر مداخله نداشته است.» (امام خمینی، 1378: 20 /92 - 95)

گرچه حضرت امام مسئولیت پذیرش قطعنامه را شخصاً بر عهده گرفت اما این پذیرش به واسطه گزارش های برخی مسئولین بلندپایه و گزارش نهادهای مختلفی که درگیر اداره جنگ بودند صورت گرفت. این در حالی است که همواره حضرت امام(ره) با پذیرش چنین قطعنامه ای در دوران دفاع مقدس مخالفت کردند و معتقد بودند:

اگر بندبند استخوان هایمان را جدا سازند؛ اگر سرمان را بالای دار برند؛ اگر زنده زنده در شعله -های آتشمان بسوزانند؛ اگر زن و فرزندان و هستیمان را در جلو دیدگانمان به اسارت و غارت برند، هرگز امان نامه کفر و شرک را امضاء نمی کنیم. (امام خمینی، 1378: 21/98 )

در حقیقت پذیرش قطعنامه 598 و آتش بس را که امام، آن را به نوشیدن جام زهر تعبیر کردند، دلیل دیگری نداشت جز اعلام گزارش های مسئولین دولتی و فرماندهان جنگ در عدم توانایی پشتیبانی جنگ، جام زهری که امام سر کشیدن آن را کشنده خواندند.

آقای خامنه ای مدتی بعد در مورد پذیرش صلح بیان کردند:

پذیرش قطعنامه از طرف امام، به خاطر فهرست مشکلاتی بود که مسئولین آن روز امور اقتصادی کشور مقابل روی او گذاشتند و نشان دادند که کشور نمی کشد و نمی تواند جنگ را با این همه هزینه ادامه دهد. امام مجبور شد و قطعنامه را پذیرفت؛ پذیرش قطعنامه، به خاطر ترس نبود، به خاطر هجوم دشمن نبود، به خاطر تهدید آمریکا نبود؛ که آمریکا ممکن است در امر جنگ دخالت کند؛ چون آمریکا قبل از آن هم در امر جنگ دخالت می کرد. وانگهی اگر همه ی دنیا در امر جنگ دخالت می کردند امام(ره)، کسی نبود که روبرگرداند. بر نمی گشت آن یک مسئله داخلی بود؛ مسئله دیگری بود. (شیرعلی نیا، 1394: 404 - 405) زمانی که شرائط به گونه ای رقم خورد که اساس انقلاب اسلامی در گرو پذیرش قطعنامه قرار گرفت حضرت امام تکلیف الهی خود را در قبول صلح احساس کردند.

مسلماً هیچ انگیزه ای جز حفظ پیام اسلام، ایشان را به پذیرش صلح وادار نکرد؛ چراکه ایشان معتقد بودند:

در شرایط کنونی آنچه موجب امر شد، تکلیف الهی ام بود. شما می دانید که من با شما پیمان بسته بودم که تا آخرین قطره خون و آخرین نفس بجنگم، اما تصمیم امروز فقط برای تشخیص مصلحت بود و تنها به امید رحمت و رضای او از هر آنچه گفتم گذشتم و اگر آبرویی داشته ام با خدا معامله کرده ام. (امام خمینی، 1378: 21/95)

آنچه متغیر اصلی در پذیرش صلح بود؛ چیزی جز کمرنگ شدن «مقدورات انسانی» نبود. پذیرش صلح، تنها به معنای تحمیل شرائط قهری جنگ بود و این امر نه به مقدورات طبیعی، بلکه به مقدورات انسانی باز می گشت که همواره در اندیشه دفاعی حضرت امام(ره) به عنوان تنها وزنه سنگین و تعیین کننده مطرح بوده است. اما در عین آنکه ایشان پذیرش صلح را تحمیل نظرات دشمن در عرصه ای از نبرد با انقلاب اسلامی ارزیابی می کردند. هیچگاه معتقد نبودند که پایان جنگ هشت ساله به معنای پایان نبرد همه جانبه با دشمن در تمامی عرصه -هاست.

بدون تردید رویکرد مدیران و برخی فرماندهان در جبهه و مدیریت اجرایی کشور به گونه ای شکل گرفت که امام خمینی احساس کردند اولاً اندیشه مذهبی جامعه در حال تحلیل رفتن است و بسیاری از متدینین، جنگ را پدیده ای مقدس و مثبت ارزیابی نمی کنند و در اواخر جنگ مرتباً ختم جنگ را از خداوند طلب می نمایند و بر آن به عنوان ابزار تهذیب فردی و بستر پرورشی جامعه نظر نمی کنند و ثانیاً به خاطر حاکمیت تحلیل های علمی و اصل دانستن مقدورات طبیعی در نظر بسیاری از مدیران جنگ، تنها چاره را در پذیرش قطعنامه می بینند.

بر این اساس، حضرت امام لحظه ای درنگ برای ختم جنگ را جایز ندانستند. مسلماً اگر در آن دوران از یکسو «حوزه» به عنوان ماشین محاسبه اعتقادی جامعه و از دیگر سو «دانشگاه» به عنوان ماشین محاسبه علمی، همراهی مطلوبی با رهبری جنگ داشتند مسلما ترسیم بهتری از جنگ تحلیل می شد.

اما زمانی که بخشی از مقدورات انسانی، جنگ را به عنوان پدیده ای مثبت و ضروری ارزیابی نکند و بخشی دیگر نیز بر اساس مبانی مادی، به تحلیلهای علمی روی آورد و تداوم جنگ را غیرممکن بداند چگونه می توان باور کرد رهبری جنگ با یک حکم ظاهری بتواند همچون اوایل جنگ تمامی مقدورات انسانی را برای غلبه نهایی بر دشمن و تداوم جنگ به یاری طلبد؟! بنابراین بن بست مقدورات انسانی، از یکسو به تردید در «مطلوبیت» جنگ و از سوی دیگر به «مقدوریت» آن بازگشت داشت. به تعبیر بهتر دو اندیشه حاکم بر جنگ به تردید کشیده شد که اولی ناظر به ضرورت جنگ به عنوان یک استراتژی دائمی و ابزار تهذیب فردی و اجتماعی بود که می توان پشتوانه آنرا در تقابل دائمی و تاریخی دو نظام قدرت کفر و اسلام خلاصه کرد و بالاخره اندیشه دوم که اساس را در تغییر وضعیت روانی می دانست. رو به افول نهاد.

نتیجه گیری

بدیهی است هر جنگی که آغاز می شود باید یک زمانی تمام شود. هیچ جنگی برای همیشه ادامه پیدا نخواهد کرد. مسئله این است که جنگ چگونه پایان یابد. با بررسی دلایلی که مسئولین در خاطرات خود بیان داشتند؛ این نتیجه به ذهن خطور می کند که در پاسخ به پرسش چرایی پایان جنگ، از نظر تئوری «خلأ» وجود دارد. البته دلایل سیاسی، نظامی، فرهنگی و اقتصادی مختلفی برای پایان جنگ ذکر شده است اما باید توجه داشت تمامی این مسائل از ابتدای جنگ جزو مشکلات نظام بوده اند و مسئله جدیدی نیستند؛ ولی برخی مسئولین با دستاویز قرار دادن آنها جهت به ثمر رساندن استراتژی «صلح شرافتمندانه» استفاده کردند. درواقع آرایش بازیگران سیاسی و نظامی در این دوران اجرای طرح صلح شرافتمندانه بود. با چنین نگرشی به تدوین تاریخ جنگ نیز پرداختند تا عملکرد خود را موجه جلوه دهند. در این راستا برخی محققین جهت اجرای این سیاست و برخی نیز غافل از چنین حربه ای، با آثارشان کمک به تئوری سازی و محق جلوه دادن قبول قطعنامه کردند و روندی را برای خواننده ترسیم نمودند که مخاطب به این نتیجه نایل آید که نظام جمهوری اسلامی چاره ای جز پذیرش قطعنامه 598 نداشته است و این پذیرش از زکاوت مسئولین بوده که توانسته اند در آن شرایط به اصطلاح حساس، کشور را از ورطه نابودی نجات دهند.

نقش نویسندگان را می توان از محوری ترین و موثرترین افراد جهت این تئوری سازی به حساب آورد، باید اذعان داشت علت اصلی پذیرش قطعنامه و تحمیل جام زهر بر حضرت امام را در شکاف ایدئولوژیکی دانست که در بدنه رهبران انقلاب و یاران حضرت امام به وجود آمده بود از این رو برای زمینه سازی و آماده نمودن افکار عمومی مردم برای پذیرش قطعنامه دست به اقداماتی. .. زدند. ائتلاف نظامیان و سیاستمداران، جهت به پایان رساندن جنگ بر اساس طرحی بود که به اصطلاح صلح شرافتمندانه تلقی می شد که نتیجه آن، تنها خوراندن جام زهر بر امام امت بود.

منابع

- اردستانی، حسین، 1387، تجزیه و تحلیل جنگ ایران و عراق؛ تنبیه متجاوز بررسی تحولات سیاسی و نظامی از تابستان 1361تا فروردین 1367، تهران: مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ.

- بررسی عملیات والفجر 8: گفتگو با محسن رضایی در گفتگو با راویان جنگ تحمیلی، مرداد 1365.

- برنامه تلوزیونی سجاده آتش، شبکه اول، مرداد 1378.

- بهداروند، محمد مهدی، 1390، جستاری بر پایان جنگ، قم: موسسه فرهنگی مستشهدین وصال.

- حسینی مقدم، سیدصادق، مهر 1390، «روحیه رزمندگان را در سال پایانی جنگ تضعیف کردند»، نشریه منور، ویژه نامه رزونامه جوان..

- خمینی، روح الله، 1378، صحیفه امام؛ مجموعه بیانات و اطلاعیه های امام خمینی (ره)، ج 16؛ ج 17؛ ج 20؛ ج 21؛ تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی،.

- درودیان، محمد، 1382، آغاز تا پایان؛ سیر در جنگ ایران و عراق،تهران، مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ سپاه پاسداران انقلاب اسلامی.

- درودیان، محمد، 1384، روند پایان جنگ تحمیلی، تهران، سپاه پاسداران، مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ، ج 4.

- دژپسند، فرهاد؛ حمیدرضا رئوفی، 1387، اقتصاد ایران در دوران جنگ تحمیلی، مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، تهران،

- دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی وزارت امور خارجه، سخنرانی محمد جواد لاریجانی تحت عنوان «تحرک بین المللی جمهوری اسلامی ایران در مورد جنگ تحمیلی» گزارش سمینار، ش 8، دی 1386.

- رضایی، محسن، 1390، جنگ به روایت فرمانده، تهران: بنیاد حفظ و نشر آثار دفاع مقدس.

- رضایی، محسن، خرداد 1379، سخنرانی در دانشکده فرماندهی و ستاد سپاه.

- روزنامه ایران، 27/4/1389، ویژه نامه سال روز پذیرش قطعنامه 598.

- روزنامه ایران، دی ماه 1389، ویژه نامه بررسی اقتصاد سیاسی جمهوری اسلامی ایران، «سال 1367 از نظر اقتصادی توان اداره جنگ را داشتیم».

- روزنامه جمهوری اسلامی ایران، 27/4/1390.

- روزنامه همشهری، 1/7/1382، گفتگو با آقای هاشمی.

- روزی طلب، محمدحسن، 27 /4/1389، پذیرش جام زهر، روزنامه ایران، ویژه نامه سال روز پذیرش قطعنامه 598،.

- سخنور، حسین، 12/12/1386، «از آقای آذری قمی سوءاستفاده شد»، هفته نامه شهروند امروز.

- سفیری، مسعود، 1380، حقیقت ها و مصلحت ها، گفتگو با آقای هاشمی رفسنجانی، نشر نی، تهران.

- شاکر، علیرضا، 8/3/1390، امام و رهبری هیچ کس را از قطار انقلاب پیاده نکردند، هفته نامه مثلث.

- شیرعلی نیا، جعفر، 1394، روایتی از زندگی و زمانه حضرت آیت الله سیدعلی خامنه ای، تهران، انتشارات سایان.

- علایی، حسین، 1391، روند جنگ ایران و عراق، تهران، مرز و بوم.

- غضنفری، کامران، 1392، راز قطعنامه، تهران: دفتر پژوهشهای موسسه کیهان.

- فارسی، جلال الدین، 10/12/1388، در گفتگو با سایت شبکه ایران، ش خبر: 36612.

- فصلنامه حضور، زمستان 1387، ویژه سی امین سالگرد انقلاب، امام موافق برخورد با سازمان برنامه نبود.

- فوزی، یحیی، 1387، تحولات سیاسی اجتماعی بعد از انقلاب اسلامی در ایران، ج2، تهران: نشر عروج.

- مهرپور، مهدی، 8/7/1391، «اوضاع بد بود یا مدیران دولت موسوی خود را باخته بودند؟!» هفته نامه 9 دی.

- نطق اسماعیل کوثری نماینده مردم تهران در نهمین مجلس شورای اسلامی، به نقل از خبرگزاری فارس، 2/5/1392.

- ولایتی، علی اکبر، 1384، تاریخ سیاسی جنگ تحمیلی عراق علیه جمهوری اسلامی ایران، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی،.

- هاشمی رفسنجانی، اکبر، 1388، اوج دفاع، تهران، دفتر نشر معارف انقلاب.

- هاشمی رفسنجانی، اکبر، 1389، دفاع و سیاست، به اهتمام علیرضا هاشمی، تهران، دفتر نشر معارف انقلاب.

- هاشمی رفسنجانی، اکبر، 1390، پایان دفاع آغاز بازسازی، تهران دفتر نشر معارف انقلاب.

- ه‍دای‍ت‍ی خ‍م‍ی‍ن‍ی، ع‍ب‍اس، 1370، شورای امنیت و جنگ تحمیلی عراق علیه جمهوری اسلامی ایران، تهران: وزارت ام‍ور خ‍ارج‍ه، دف‍ت‍ر م‍طال‍ع‍ات س‍ی‍اس‍ی و ب‍ی‍ن ال‍م‍ل‍ل‍ی

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان