مقدمه
با وجود همۀ نواقصی که در برپایی اجرای مجالس عزاداری وجود دارد، هر آنچه از دین و اخلاقیات داریم از همین مجالس است (موسوی خمینی، 1378، ص173). اقامۀ عزای امام حسین(ع) و ماندگاری آن در طول تاریخ امری است که ائمۀ اطهار(ع) آن را در همان صدر اسلام طراحی کرده اند (موسوی خمینی، 1361، ج16، ص346).
برپایی مجالس عزا، در طول تاریخ و در مناطق مختلف فرازوفرودهای زیادی داشته است که یک جنبه آن مصونیت یا راه یابی انحرافات در آن است؛ انگیزه اصلی در پرداختن به این موضوع توجه به این نکته است که حفظ، استمرار و کارآمدی این راهبرد (مجالس عزاداری) مستلزم پایش و پالایش مداوم است به ویژه آنکه امروز دشمنان اسلام متوجه کارآمدی آن شده و با انگیزه ای مضاعف درصدد مقابله با آن هستند.
ائمۀ اطهار(ع) همواره مراقب بوده اند که این امور از مسیر صحیح خود منحرف نشود؛ از سویی افرادی از قبیل کمیت، سید حمیری، عبدی کوفی، دعبل خزاعی مورد تشویق ائمه واقع می شدند و از آن طرف به افرادی که علاوه بر مدح اهل بیت عصمت و طهارت(ع) به مدح ظالمان نیز می پرداختند، اجازه مدیحه سرایی نمی دادند ضمن آنکه همواره نکات لازم را به مداحین و پیروان خود گوشزد می کردند (ر.ک: علامۀ امینی، 1414ق).
در طول تاریخ پس از ائمۀ اطهار (ع)، علمای دین با بینش و درایت این مراسمات را در مسیر صحیح خود هدایت و از نسلی به نسل دیگر منتقل می کردند. در قرن سیزدهم که روضه های دروغین شیوع پیدا کرده بود مرحوم محدث نوری وارد عمل می شوند و با نوشتن کتاب «لؤلؤ و مرجان» به لزوم توجه به صحت نقل تاریخ و دقت در استناد صحیح عزاداری ها تأکید می کنند (ر.ک: نوری، 1382).
پس از وی مرحوم شیخ عبدالکریم حائری(ره) بنیان گذار حوزۀ علمیۀ قم و مرحوم آیت الله بروجردی(ره) هستند که در این زمینه تلاش وافری نشان دادند و نسبت به شکل برخی از عزاداری ها و اداره مجالس اعتراض داشتند و در این زمینه اقدامات عملی هم انجام دادند. حضرت امام خمینی(ره) نیز از کسانی است که تحولی عظیم را در مجالس عزاداری ایجاد نمود ایشان در سخنرانی های خود که به مناسبت های مختلف انجام می شد و امروز در کتاب «صحیفۀ نور» جمع آوری شده است بر برپایی مجالس عزا بسیار تأکید می ورزند اما از عزاداران می خواهد که از انجام اعمالی که روح فرهنگ عاشورا را خدشه دار می کند بپرهیزند. و از خطبا، وعاظ و ذاکرین خواستند که وضعیت مجالس را دگرگون کنند و مجالس را در جهت هدایت و ذکر احکام و بیان فلسفه قیام تغییر دهند و از کارهای ناروا در هیئت ها پرهیز کنند و قضایای خلاف واقع را بازگو نکنند، و دست افراد بی اطلاع از مسائل اسلام را از این مجالس کوتاه کنند و لازم است جهات شرعی در دسته جات محفوظ بماند (موسوی خمینی، 1378، ص173).
هم زمان با ایشان، در کشور لبنان علامه سید محسن امین عاملی با نوشتن رسالۀ مستقلی تحت عنوان «رسالة التنزیه لأعمال الشبیه » به تحلیل انتقادی عزاداری سنتی شیعیان و بررسی حماسه عاشورا پرداخته است. علامۀ امینی با توجه به اینکه در جریان مستقیم نوشته های انتقادی غربیان دربارۀ تعزیه شیعیان قرار داشت در این رساله کوشیده است راه هرگونه انتقاد را بر غربی ها ببندد و از طرفی دیگر به تصحیح فرهنگ عزاداری شیعه کمک کند. او در رسالۀ «خودآزاری» شیعیان را در مراسم عزاداری و نیز پاره ای از مضامین و تکلفّات بی معنی آن مورد انتقاد قرار می دهد (حکیم پور، [بی تا]، ص17).
شهید مطهری(ره) معتقد بود که حادثه عاشورا هم دچار تحریف لفظی و هم گرفتار تحریف معنوی شده است ازاین روی به دنبال تحریف زدایی از حادثه عاشورا بود و در این راه موفقیت هایی هم به دست آورد و توانست تا حدودی برخی از این تحریفات خطرناک را بزداید (ر.ک: مطهری، 1384، ج1 و 2).
شهید هاشمی نژاد نیز تأثر خود را نسبت به تشکیل برخی انجمن ها و محافل مرثیه سرایی با شکل منحرف شده ابراز می دارد و این روند را غم انگیز و مبتذل و ذلت آور می داند و براین اساس کتاب «درسی که حسین(ع) به انسان ها آموخت» را تألیف نمود (هاشمی نژاد، 1381، ص392).
برخی از این آسیب های موجود در جامعۀ ایران از گذشته وجود داشته و علی رغم نقدهایی که بر آن شده است هنوز در پس زمینه های ذهنی افراد وجود دارد و برخی جدیدتر محسوب می شوند؛ در ادامه به بررسی مهم ترین آسیب هایی که در جامعه ایران عمومیت بیشتری یافته اند، پرداخته می شود.
1. اصل قرار گرفتن شور و تضعیف شناخت
در یک نگاه کلی مجالس عزا از دو بخش شناختی و رفتاری تشکیل می شود؛ بخش شناختی آن مطالبی است که توسط خطبا و تا حدودی مداحان عرضه می شود و بخش رفتاری آن شامل مراسمات عزاداری از قبیل روضه خوانی، نوحه سرایی و اعمالی از قبیل زنجیرزنی و سینه زنی است که عمدتاً با محوریت مداحان برگزار می شود.
گرایش بیشتر به شور عزاداری به ویژه با توجه به جوانی جمعیت ایران امری طبیعی است اما آسیب جدی که همواره باید نگاه پیشگیرانه نسبت به آن وجود داشته باشد خالی شدن شور از شناخت است؛ عامل پیشران در ماندگاری اقامۀ مجالس عزا عواطف است و عامل حفظ روح و جان نهضت امام حسین(ع) شناخت است؛ اینکه هرساله در مراسماتی به گستردگی ایران و بسیاری از کشورها معارف دینی از قبیل اعتقادات و حتی احکام بازگو شود اینکه عوامل انحراف حکومت اسلامی تبیین گردد، اینکه روح نهضت حسینی بیان گردد کارآمدترین عامل در زنده و تازه نگه داشتن دین و حفظ آن از خطر انحراف است.
درواقع سخنرانی و بیان معارف اسلامی عامل اصلی حفظ دین و تکرار و زنده نگه داشتن معارف دینی و عامل اصلی پالایش دین از انحرافات است و نباید اجازۀ تضعیف این عامل نگه دارنده داده شود؛ از طرفی سخنرانان باید متخلق به اخلاق حسینی، مجهز به اطلاعات روز و ارائه دهنده محتواهای ناشی از فهم عمیق باشند و از طرفی مردم توجه داشته باشند در کنار عزاداری و پرداختن به بعد عاطفی، باید در این مجالس اصل حادثه مرور، روح نهضت تبیین و معارف اسلامی بیان گردد؛ چنانچه رفتارها و مراسمات خالی از شناخت شود به مرور فرصت ورود خرافات و انحرافات در عزاداری ها و به مرور اصل دین ایجاد می شود چنان که در ادامه نمونه هایی از انحرافات محتوایی که حتی گاهی متأثر سایر فرهنگ هاست بیان می گردد.
2. تحریف هدف قیام
از مهم ترین و جدی ترین آسیب هایی که می توان تصور کرد تحریف در هدف قیام امام حسین(ع) است، ممکن است برخی وقایع تاریخی اینکه دقیقاً در چه زمانی رخ داده است و یا کدام رخ داد مقدم بوده است، اهمیت چندانی نداشته باشد اگرچه هر مطلبی باید درنهایت دقت باشد اما تحریف در هدف قیام یعنی مسیر را عوض کردن و ماجرا را از درون خالی کردن.
در ادامه نمونه هایی از انحرافاتی که در بیان هدف قیام مطرح شده است ارائه می گردد:
الف) قیام برای شفاعت امت
ازجمله تحریفاتی که وارد این جریان شده و هدف اصلی قیام اباعبدالله (ع) را وارونه جلوه می دهد پنداری است که بسیاری از افراد قشری و شاید مقدس دارند و می گویند امام حسین(ع) برای بخشش گناهان شیعیان خود کشته شد. اینان با تشتت به روایاتی که فضیلت گریستن بر سیدالشهدا(ع) را برمی شمارند و تشویق و ترغیب به عزاداری می کند و پاداش آن را آمرزش گناهان و ورود به بهشت برین می داند (مجلسی، 1403ق، ج44، ص288296)، شبیه آنچه در اندیشه مسیحیت راه یافته است که یکی از اصول معتقدات مسیحیت مسئلۀ به صلیب کشیدن مسیح است، برای اینکه فادی باشد، فادی لقب مسیح است. از نظر مسیحیت این جزء متن مسیحیت است که عیسی(ع) بر دار رفت تا کفارۀ گناهان امت باشد یعنی گناهان خودشان را به حساب عیسی می گذارند (میشل، 1377، ج1، ص87 89؛ مطهری، 1384، ج1، ص76).
در این دیدگاه که منشأ صوفی مآبانه دارد، امام حسین(ع) منبع محبت است و چون به امت اسلامی عشق می ورزد نمی تواند عذاب کشیدن آنان را در قیامت ببیند و بنابراین حاضر می شود برای نجات آنان و به عنوان کفارۀ گناهان امت قربانی شود.
دیدگاه فدا و قربانی شدن امام حسین(ع) برای امت به دو معنا مطرح است که هر دو را مورد بررسی قرار می دهیم.
1. امام حسین(ع) شهادت را پذیرفت و در مقابل، از خداوند امتیاز شفاعت امت جدش را گرفت تا خداوند آنان را به جهنم نبرد.
2. یک الگوی عملی برای قیام، در برابر ظلم و ناحق در تاریخ انسان لازم بود به پا خیزد و آن کس امام حسین(ع) بود که حاضر شد در راه این هدف جاودان، قربانی و فدا شود. و ازاین رو کاری که حسین(ع) کرد برای همیشۀ تاریخ و انسانیت، زنده و با طراوت است.
فدا به معنای اول مستفاد از برخی روایات همچون حدیث ام سلمه است که می گوید:
پیامبر (ص) بر من وارد شد و حسن و حسین به دنبالش بودند. آنگاه جبرائیل نازل شد و به پیامبر گفت خدا در مورد این دو فرزند چنین حکم کرده که حسن مسموم و حسین مذبوح گردد؛ اما هر پیامبری دعای مستجابی دارد. اگر می خواهی دعا کن خدا این سرنوشت را از آنان بردارد و اگر هم می خواهی بگذار تا مصیبت آن دو، ذخیره ای برای گناهکاران امتت در روز قیامت باشد. پیامبر(ص) گفت من همان را می پسندم که دعایم ذخیرۀ شفاعتی در گناهکاران امتم، روز قیامت باشد (ابن حیون، 1412ق، ج3، ص171، ح 1919).
از نظر شهید مطهری(ره) تحریفی که در اصل حادثۀ عاشورا رخ داد این بود که امام حسین(ع) کفارۀ گناه امت را بدهد و سنگر گناهکاران و بیمه کنندۀ معصیت کاران باشد (مطهری، 1384، ج2، ص250).
از نظر برخی اندیشمندان معاصر این نظریه ای عامیانه و تحت تأثیر روح صوفیانه و بینش مسیحیت است که حسین(ع) برای کشته شدن قیام کرده، نه برای مبارزه با حکومت، تا «خود را فدای امت» کند و محبان اهل بیت(ع) را که «مشغول کبائرند » در قیامت شفاعت نماید و حتی «سیئات»شان را در روز قیامت تبدیل به «حسنات » کند و در عالم ذر و صبح ازل با خدا عهد کرده است که لب تشنه شهید شود، همان نظریۀ مسیحیت است در فلسفۀ شهادت مسیح که خود را فدای بشریت کرد؛ یعنی خونش را «فدیه» داد و قربانی کرد تا خدا بچه های آدم را که پس از گناه اولیۀ آدم از بهشت طرد شده اند ببخشد (شریعتی، 1378، ج19، ص188).
چون این دیدگاه مرکب از دو نوع متفاوت است، هرکدام جداگانه درخور نقد هستند.
1. فدا به معنای اول، که ما آن را اصطلاحاً «فدای منفی» می نامیم، جز آنکه از واردات اعتقادی است دربردارندۀ معنای تخدیری است به این معنا که پیروان و دوست داران امام حسین(ع) را بیش ازاندازه نسبت به عاقبت کار خوش بین می نماید و درواقع نوعی آیندۀ کاذب و سراب در پیش روی آنان می نماید و افرادی را که به ویژه روحیۀ عافیت خواهی دارند به ورطۀ هلاکت و غوطه ور شدن در گناه می کشاند.
این نظریه ماهرانه ترین حیله است که با حفظ عظمت و جلالت حسین، شهادت او را پوچ می کند و درعین حال جلادان کشندۀ حسین(ع) را هم تبرئه می کند، چون آنها هم نه به اراده و انتخاب خود، که به مشیت الهی برای این کار از همان روز الست انتخاب شده اند و آلت اجرای ارادۀ خداوند بوده اند (همان).
2. فدا به معنای دوم ازهرجهت نظریۀ معقول و پسندیده است، جز آنکه همان خطر تجربی کردن ارزش های متافیزیکی را در سایر مسائل دینی به همراه دارد؛ یعنی باید مواظب بود که به دور شدن از معنویت خواهی نینجامد (مطهری، 1384ج 2، ص1300).
ب) تشکیل حکومت اسلامی و اشتباه محاسباتی و رویدادهای غیرمنتظره
در گونه ای از این دیدگاه، هدف قیام براندازی نظام فاسد و تشکیل حکومت حق است اما وضعیت موجود درست ارزیابی نشده و دریافت صحیحی از قدرت حاکم، توان خود و وضعیت فکری، سیاسی و روانی جامعه صورت نگرفته است؛ ابن خلدون با چنین دیدگاهی می گوید:
امام حسین(ع) دید که قیام بر ضد یزید تکلیف واجبی است.، زیرا او متجاهر به فسق است و به ویژه این امر بر کسانی که قادر بر انجام آن می باشند لازم است و گمان کرد خود او به سبب شایستگی و داشتن شوکت و نیرومندی خانوادگی بر این امر تواناست اما دربارۀ شایستگی همچنان که گمان کرد، درست بود بلکه بیش از آن هم شایستگی داشت، ولی دربارۀ شوکت اشتباه کرد (ابن خلدون، 1348ق، ص415).
گونه ای دیگر از دیدگاه یاد شده معتقد است حتی همه چیز درست برآورد گردیده بود، اما موانعی غیرمنتظره پیش آمد که در هر حرکتی انتظار آن دور از ذهن نیست.
دراین باره نویسندۀ کتاب «شهید جاوید» می گوید:
بدیهی است که چون امام حسین(ع) خلافت یزید را به رسمیت نشناخت مورد تجاوز دستگاه حکومت واقع شد و به دنبال آن برای تشکیل حکومت و برگرداندن خلافت اسلامی به مرکز اصلی خود اقدام کرد (دینوری، 1409ق، ص269؛ صالحی نجف آبادی، 1364، ص23) عوامل پیروزی نظامی برای امام حسین(ع) فراهم بود و در آن شرایط می توانست در پناه قدرت ارتش خویش اسلام و مسلمانان ضربت خورده و اسیرشده را نجات دهد.
در رد این دیدگاه نیز باید گفت:
1. در این نگاه، حق، شکست خورده و توأم با شبهاتی است که در گونۀ اول آن، گناه این شکست به عهدۀ رهبر قیام و در گونۀ دوم آن، موانع پیش بینی نشده ای است که در مسیر هر حرکت، احتمال پیشامد آن دور از انتظار نیست.
2. هدف در این نگاه بریده از مبدأ و منتهای آن ارزیابی گردیده و روح حاکم بر همۀ مراحل قیام «حق محوری» که در منشور آن به صورت شفاف تبیین گردیده، نادیده گرفته شده است.
3. این نگاه به گونۀ دوم آن ازاین جهت به درستی نزدیک تر است که محوریت قیام؛ یعنی حق محوری، در همۀ مراحل آن از بیعت تا شهادت به گونه ای با نفی حاکمیت موجود و مجاهدت در مسیر حاکمیت حق درآمیخته است.
4. آموزۀ حیاتی این نگاه توأم با شبهاتی است که از شفافیت و الگوپذیری آن می کاهد (اصغری، 1390، ص310).
ج) حرکتی دموکراتیک در پاسخ به خواست مردم
در این تفسیر، قیام ماهیتی دموکراتیک داشته و پاسخ مثبت به دعوت مردم است تا زمانی که مردم به دعوت خویش وفادار بوده اند و آنگاه که مردم از دعوت خود صرف نظر کرده اند رهبری قیام خود پیشنهاد ترک مخاصمه و رفع تشنج نموده است.
مهندس بازرگان از این نگاه می گوید:
«خروج سیدالشهدا(ع) از مدینه بنا به اصرار مردم کوفه بود و عهده دار شدن زمامداری آنان دعوتی بود صد در صد دموکراتیک و تا حضرت، مسلم بن عقیل را برای بررسی و اطمینان اخذ بیعت نفرستاد، تصمیم به اجرای قطعی آن کار خطرناک علی رغم نصیحت برادرش و بعضی از آگاهان علاقه مند نگرفت و چون در مواجهه با حر بن یزید از عهدشکنی کوفیان آگاه شد، واقعاً و رسماً قصد انصراف کرد.» (مطهری، 1384، ج2، ص362 و 361).
حسین بن علی(ع) امامی است که نهضت و شهادت او را غالباً و به ویژه در نیم قرن اخیر به منظور سرنگون کردن یزید و تأسیس حکومت و عدالت اسلامی در جامعۀ آن روز مسلمان برای الگو شدن آیندگان می دانند، درحالی که اولین حرف و حرکت امام حسین(ع) امتناع از بیعت با یزید نامزد شده از طرف پدرش بود.
در نقد این دیدگاه موارد زیر شایستۀ تأمل است:
1. در این نگاه مانند نگاه پیشین به منشور قیام و مبدأ و منتهای آن توجه نگردیده و بدون نگریستن به مبادی و غایات قیام، مورد ارزیابی قرار گرفته است (همان).
2. دین و دنیای مردم دو مقولۀ جدا از یکدیگر تلقی شده، امام(ع) تنها به دنیای مردم و مربوط به شئون سیاسی- اجتماعی او به عنوان یک شخصیت دموکرات می شود.
3. این نگاه از یک زاویه بسته به قیام نگریسته، هیچ تحلیلی از مجموعۀ مراحل گوناگون قیام و نیز منشور آن ارائه نمی دهد.
4. آموزۀ آن وحیانی نبوده و صرفاً سکولار و قابل هر نوع دخل و تصرف و تحلیل مثبت روشنفکرانه است (اصغری، 1390، ص27).
د) برخورد دو عصبیت عربی
دیدگاه دیگری که در جامعه شناسی تاریخی و فلسفۀ تاریخ، محملی برای پذیرش دارد و برخی قرینه ها نیز آن را تأیید می کنند، برخورد دو عصبیت عربی است.
کسانی که مطالعات تاریخی دربارۀ اخلاق و عادات اقوام گذشته، به ویژه قوم عرب دارند، به روشنی می دانند که عصبیت تا چه میزانی در اعمال و رفتار آنان اثر می گذارد تا جایی که بنا به ضرب المثل معروف عربی «النار و لا العار » (جهنم، آری لیکن ننگ، هرگز) برای آنکه دچار عار قومی نشوند حاضرند به جهنم بروند. آیت الله حاج شیخ ابوالحسن شعرانی یکی از بزرگان معاصر در پاورقی کتاب «روضة الشهداء» می نویسد: آنها که عادت عرب می دانند بر بسیاری از این نکات واقف می گردند. چون قبیله ای از قبیلۀ دیگر کسی می کشت باید تقاص کنند و انتقام گیرند و چون به امر پیغمبر(ص) بسیاری از خویشان یزید کشته شده بودند او کینۀ رسول(ص) در دل داشت و می خواست در هر فرصت و بهانه عزیزترین خویشان پیغمبر را بکشد و غیر کشتن نمی خواست» (کاشفی، 1380، ص272).
بنا به اطلاع ایشان، در سنت قومی آنان اگر بهانۀ خروج بر حاکم جامعۀ اسلامی نباشد و آن شخص ابتدا به جنگ نکند، در رسم زمانه، کشتن کسی که از بیعت امتناع کند روا نیست و لذا امام(ع) با مرخص کردن همراهان مسلح خود و خودداری از آغاز کردن جنگ، خواست تا راه را از هر طرف بر دشمن بگیرد و درنهایت، معلوم شود که مقصودی جز انتقام گرفتن از پیغمبر ندارند. ابن خلدون تونسی بر همین اساس، آنگاه که به تحلیل تاریخی وقایع صدر اسلام از زاویۀ روان شناسی اجتماعی و جامعه شناسی طبقات مردم می پردازد، روی مسئلۀ عصبیت و شوکت تأکید می کند و آن را منشأ دگرگونی های جامعه می داند.
نقد دیدگاه برخورد دو عصبیت عربی
ضمن اینکه مدعای مزبور را از ریشه نفی نمی کنیم و خود قائل به رجعت فرهنگی امت اسلامی بعد از پیامبر(ص) هستیم، لیکن عامل اصلی درگیری امام علی(ع) با معاویه، امام حسن(ع) با او، امام حسین(ع) با یزید نمی تواند صرفاً مسئلۀ عصبیت عربی و یا کینۀ دیرینۀ بنی هاشم و امیه باشد (هرچند که یک افسانۀ تاریخی بیشتر به نظر نمی آید) به چند دلیل:
1) هیچ گونه برخوردی در خلافت عثمان با جناح مقابل آن رخ نداده است، درحالی که عثمان در اصول جاهلیت نقش عمده ای داشت.
2) درگیری بین عراق و شام یا بین امام علی(ع) و معاویه اگر به وسیلۀ غدر معروف (قرآن بر نیزه) به نفع معاویه ختم نمی شد و در حکمیت نیز به وسیلۀ مکر عمروعاص و ساده لوحی ابوموسی قضیه به نفع معاویه تمام نمی شد، مسلم بود که امام علی(ع) برندۀ قطعی و بلامنازع آن واقعه است و رد پایی از در میان بودن رگۀ عصبیت و غلبۀ آن در یکی از دو جناح به چشم نمی خورد، حتی معاویه در پاسخ نامه های خود به امام از امتیازی به نام شوکت بنی امیه یاد نکرده است، و هم چنین در واقعۀ میان امام حسن و معاویه که معاویه در آن به شدت خوفناک بود، به ویژه آنکه در مقابل خود، حسن یکی از دو نوادۀ پیامبر(ص) را می دید و از آیندۀ خود هراسناک بود، باز هم اگر غدرها، زرها و فریب ها نمی بود حساب معاویه پاک بود و چیزی به نام شوکت بنی امیه نبود تا به او دلگرمی بدهد (ر.ک: ابن خلدون، 1348ق، ج1).
3) معاویه در وصیت نامه های خود به یزید، وی را به شدت از درگیر شدن با حسین(ع) بر حذر می دارد و آن را به معنای زوال فوری حکومت و از دست دادن پایگاه اجتماعی یزید می داند و این به معنای التفات معاویه و یزید و سایر امویان به موقعیت مستحکم امام حسین(ع) در جامعۀ اسلامی است.
4) امام حسین(ع) بعد از برادر بزرگوارش مدتی در حکومت معاویه بوده و مورداحترام کامل قرار داشته است و دعوت نامه هایی را که حاکی از اعلام بیعت با ایشان علیه معاویه بوده بدون پاسخ گذاشته است (کاشفی، 1380، ص26)؛ اما همین امام حسین(ع) بدون لحظه ای درنگ بعد از فوت معاویه در برابر یزید به مقاومت برمی خیزد و این نشان دهندۀ انگیزه قیام در اثر عامل دیگری جز عصبیت عربی است همان چیزی که خود امام از آن به عنوان عمل به فریضۀ امربه معروف و نهی از منکر یاد می کند؛ یعنی اگر این عامل نبود عامل دیگری وجود نداشت که موجب درگیری میان امام حسین(ع) و یزید باشد. دلایل دیگری نیز وجود دارد که منشأ عصبیت داشتن آن قیام بزرگ الهی را نفی می کند، همچون روابطی که میان یزید و ابن عباس وجود داشته و یزید به وسیله آن از ابن عباس می خواسته که نگذارد امام حسین(ع) کارش با یزید به جاهای باریک بکشد و میان آنها را اصلاح کند.
ه) اصلاح و نجات
حرکت اصلاحی یا به اصطلاح امروز رفرمیستی یا تجدیدنظرخواهی در سیستم مدیریت جامعه، هدف بسیاری از نهضت های تاریخ بوده است. در حقیقت، نهضت انبیا یک حرکت اصلاحی بوده است. لیکن چگونگی آن در هر زمان و جامعه و در تقابل با هر نوع حرکتی، تفاوت داشته است. در حرکت های اصلاحی، معمولاً کاری به اصل حکومت و حتی شخص حاکم، ندارند؛ بلکه نارسایی ها و نواقص و ضعف ها و قوانین ناعادلانه ای مشاهده می شود که به نظام برمی گردد و هدف، جبران و تغییر و کامل گردانیدن آن است. مصلحان جامعه با هدف به دست گیری فرمان حکم و حکومت قیام نمی کنند مگر زمانی که فساد در کانون حکم و حکومت باشد. دیدگاه اصلاح، برخاسته از پیام و وصیتی است که امام حسین(ع) به بازماندگانش نموده که: «إِنّی لَمْ أَخرُجْ أَشِراً و لا بَطِراً و لا مُفْسِداً و لا ظالِماً إِنَّما خَرجْتُ لِطَلَبِ إلاصلاحِ فی أُمَّةِ جَدّی أُریدُ أنْ آَمُرَ بالمَعروفِ و أنهی عَنِ المنکَرِ وَ اَسیرُ بِسیرَةِ جدّی و أبی» (خوارزمی، 1367، ج1، ص88؛ ابن شهرآشوب مازندرانی، 1367، ج4، ص89).
طبق این دیدگاه امام حسین(ع) از همان لحظه های نخست که با اهل بیتش خداحافظی می کرد، با توجه به اینکه شهید می شود، هدف از قیامش را روشن نموده است «همان حدیث» انگیزۀ زیر بنایی امام، رهاسازی امت اسلامی از شر حاکمی است که جز خود را نمی شناسد و به چیزی جز بازی نمی اندیشد. امام آن مصلحی است که عمدۀ فکرش نجات انسان از بردگی خواهی و ستم است. تا باعزت زندگی کند و امام با این اقدام فداکارانۀ خود، وحشیگری و ویرانگری اموی ها را بر ملأ ساخت (بحرالعلوم، [بی تا]، ص15).
معنی اصلاح در این دیدگاه، یک مفهوم شامل و پر توسعه ای است که جمیع مظاهر زندگی و ابعاد آن را چون: اصلاح قلب، عمل و اراده، اصلاح رفتار اجتماعی، اصلاح اوضاع اجتماعی، اقتصادی و سیاسی را در برمی گیرد. همچنین در این طیف فکری، شیوۀ اجرایی آن «به وسیلۀ نشر حکمت و با موعظۀ نیکوست چنان که آیات قرآن و احادیث معصومین(ع) بر آن تأکید می ورزند » (حسینی، [بی تا]، ص15).
آیت الله مدرسی نیز به چنین دیدگاهی می رسد؛ یعنی گرچه حکومت اسلامی را هدف می داند لیکن نه آنکه هدف امام(ع) این باشد که خود بر کرسی امرونهی بنشیند.
بنابراین «امام(ع)، انقلاب و نهضتی بر پا کرد، لیکن نه برای آنکه حکم کند و یا به منصب امرونهی از خلال آن برسد [امام با اینکه مثل عبدالله زبیر و دیگران قادر بود، در مکه، گروه مسلح تشکیل دهد و کنترل را در آنجا در دست بگیرد، این کار را نکرد] لیکن امام بااین حال، به سلطه و جبر و به نیروی سلاح نخواست بر گردۀ مردم سوار شود و نخواست مردم را با استفاده از نیرو، به خودش جذب کند؛ بلکه از راه تبیین حقیقت این کار را کرد، زیرا حرکت امام، یک ماهیت و هدف اصلاحی داشت.» (مدرسی، 1414 ق، ص146).
نقد دیدگاه اصلاح و نجات
اصل مسئله موردپذیرش است و سخن حقی است، زیرا امام(ع) دیدگاه خودش را همان اصلاح و امربه معروف و نهی از منکر بیان نموده و در این شکی نیست. لیکن آنچه از مفاد برخی از این اظهارات برمی آید رهاسازی حکومت بعد از پیروزی است. ظاهراً این نویسندگان شرایط فعلی جوامع را با آنچه بوده، اشتباه گرفته اند، تا روشنفکران بر آنان خرده نگیرند. آیا امام حسین(ع) متن و بدنۀ قیام خود را به نهج پسندیدۀ آن روز و غایت آن را به نهج پسندیده امروز انجام داد؟
آنچه از محتوای نامه هایی که به امام حسین(ع) رسیده برمی آید این است که آنان از ایشان به عنوان کسی که بیاید و زمام قدرت را با اتکا بر قدرت و ارادۀ راسخ امت به دست بگیرد، دعوت کردند، و امام هم در پاره ای از پاسخ ها یا بیانات خود، از شأن یک امام اسلامی و انتظاراتی که از اوست سخن می گوید؛ یعنی هم برای امام و هم برای مردم، روشن است که آمدن امام به کوفه برای زعامت و زمامداری جامعه است.[1]
3. تحریفات با منشأ سیاسی
ایران جامعه ای مذهبی و انقلاب مردم ایران، اسلامی است بنابراین جدا از اینکه حرکت مسئولین نظام باید در مسیر اسلام باشد حرکت در این مسیر از حمایت و پشتوانه مردمی برخوردار خواهد بود. کسب حمایت مردمی انگیزه ای است که به ویژه احزاب و شخصیت های سیاسی را وا می دارد که یا خود را اسلامی جلوه دهند و یا اینکه اسلام را منطبق بر خود تطبیق و تفسیر نمایند و این از خطرناک ترین آسیب هایی است که می تواند در صورت مجال تا حد تغییر ماهیت دین پیش رود.
ائمۀ اطهار(ع) آغازگر هیچ جنگی نبوده اند و همواره تلاش نموده اند از هرگونه خونریزی پیشگیری نمایند؛ ائمۀ اطهار(ع) در تمام جنگ ها در تلاش برای پیشگیری از خونریزی نصیحت، موعظه و مذاکره داشتند اما آیا این جمله درست است: «درس کربلا برای ما درس تعامل سازنده و مذاکره در چارچوب منطق و موازین است»؟[2] قطعاً امام حسین(ع) اهل تعامل سازنده است، نه در کربلا بلکه در هر جا، نه در جنگ بلکه در هر امر؛ آیا امام حسین(ع) اهل مذاکره بر طبق منطق است؟ نه فقط امام حسین(ع) بلکه همه اهل بیت عصمت و طهارت اهل مذاکره منطقی هستند و نه تنها در کربلا بلکه در همه جنگ ها، همۀ اهل بیت برای پیشگیری از خسارات نهایت تلاش خود را تا حد اتمام حجت اعمال کردند اما آیا با این مقدمات می توان درس کربلا را درس مذاکره نامید! قیام امام حسین(ع) برای اصلاح امت اسلام بود «إِنّی لَمْ أَخرُجْ أَشِراً و لا بَطِراً و لا مُفْسِداً و لا ظالِماً، إِنَّما خَرجْتُ لِطَلَبِ إلاصلاحِ فی أُمَّةِ جَدّی» (مجدی، 1418ق، ج2، ص160)، قیام امام حسین(ع) درس ترجیح مرگ باشرافت بر زندگی با ذلت بود «ألا وَإنَّ الدَّعی ابنَ الدَّعی قد رَکزَ بَینَ اثنَتینِ بَینَ السُلَّهِ وَالذِلَّةِ وَهَیهاتَ مِنّا الذِلَّةُ» (ابن نما حلی، 1406ق، ص54).
درواقع این گونه اظهارنظرها که به منظور بهره برداری سیاسی بیان می گردد مصداق «کلِمَةُ حَقٍّ یرَادُ بِهَا الْبَاطِلُ» است؛ با فرض صحت جزِئیات تاریخی نقل شده در حادثه عاشورا هدف و روح کلی این رویداد عظیم را در درس های جزئی آن خلاصه کردن، تحریف آن محسوب می شود.
4. دروغ
برپایی عزاداری به ویژه برای سیدالشهدا(ع) نه تنها دارای جنبه های مختلف دینی است؛ بلکه احیاکنندۀ عناصر مختلف دین از احکام تا اخلاقیات و اعتقادات است، بااین حال با کار غیراخلاقی و حرامی مثل دروغ نمی توان کار اخلاقی انجام داد؛ در ذکر معارف عاشورا نه تنها دروغ بلکه از ذکر موارد مشکوک باید پرهیز کرد؛ بررسی موارد اختلافی در عرصه های پژوهشی امری به جا و متین است اما ذکر مطالبی که در صحت آنها تردید وجود دارد حداقل بدون اشاره به وجود اختلاف، در منبرها و روضه ها امری اشتباه است.
در روایات دروغ به کلید گناهان (مجلسی، ج69، ص236)، علامت نفاق، (فیض کاشانی، 1409 ق، ج5، ص238؛ حرعاملی، 1407ق، ج11، ص269) فجور، گناه کبیره (مجلسی، 1403ق، ج69، ص236) و مخرب ایمان (حرعاملی، 1407ق، ج8، ص573؛ نراقی، 1375ق، ج2، ص322) تعبیر شده است و از دروغ گو به عنوان فاسق (بقره: 197)، مبغوض خداوند (قمی، [بی تا]، ج2، ص474)، مورد لعن خدای متعال (نوری، 1408ق، ج2، ص100) و فاجر سخن به میان رفته است که در کتاب لؤلؤ و مرجان بالغ بر چهل مورد از مضرات دروغ و صفات دروغ گو آمده است.
مرحوم محدث نوری بیان داشته اند چیزی که گفتنش حرام است، (عموماً یا غالباً) استماع و شنیدنش نیز حرام است مثل غیبت، تهمت، سبّ و دشنام به مؤمن یا اولیای حق، آوازخوانی به باطل و استهزاء، پس اگر دروغ گفتن در روضه و ذکر مصیبت حرام است، شنیدن و استماع آن نیز حرام است (ر.ک: نوری، 1382، ص213). چنان که اهل منبر باید از ذکر روایات مجعوله پرهیز کنند، هرچه دیده یا شنیده اند را بیان نکنند و بر مطالبی که ناقل آن ثقه باشد بسنده کنند (قمی، 1371، ج1، ص339).
شهید مطهری (ره) که شدیداً از وضع روضه خوانی ناراضی بودند و خواستار اصلاحات جدی در این زمینه بودند می گوید: «هدف که مقدس است، وسایلی را که برای این هدف مقدس استخدام می کنیم، باید مقدس باشد. ما نباید دروغ بگوییم. نباید غیبت کنیم به نفع دین دروغ گفتن، به نفع دین، بی دینی کردن است، به نفع دین غیبت کردن، به نفع دین بی دینی کردن است ما باید در احوال پیشوایان خود دقت و تأمل کنیم ببینیم آنها چگونه بودند خواندن روضه های دروغ و دیگر اعمال برای گریاندن مردم جنایت است. مگر امام حسین(ع) مصائب جان سوز ندارد؟ اگر او دل دارد و محبت امام حسین(ع) را دارد و واقعاً شیعه امام حسین(ع) است، شما اگر روضه راست را هم بخوانید گریه می کند و اگر او دل ندارد و محبت امام حسین(ع) را ندارد و امام حسین(ع) را نمی شناسد، صدسال هم گریه نکند. این چه راهی است که شما دنبال می کنید؟» (مطهری، 1372، ص68 72).
5. بزرگ نمایی
نه تنها غلو جایگاهی در دین ندارد بلکه بر اساس معارف دینی سبب هلاکت است چنان که رسول اکرم(ص) فرمودند: «ایاکُم و الغلوَ فی الدینِ فَإنَّما هَلَکَ مَنْ کانَ قَبْلَکُم بالغلو فِی الدین» (محمدی ری شهری، 1412ق، ج3، ص2294، ح15248)؛ از غلو در دین بپرهیزید که گذشتگان شما با غلو در دین هلاک شدند ». حضرت علی (ع) از افراد غلو کننده بیزاری می جوید و می فرماید: «اَللَّهمَّ إِنی بَرِیءٌ مِنَ اَلْغُلاَةِ کبَرَاءَةِ عِیسَی اِبْنِ مَرْیمَ مِنَ اَلنَّصَارَی اَللَّهُمَّ اخْذُلْهُمْ أَبَداً وَ لاَ تَنْصُرْ مِنْهُمْ أَحَداً» (مجلسی، 1403ق، ج25، ص284)؛ بار خدایا، همچنان که عیسی بن مریم از نصاری بیزاری جست من نیز از افراط کنندگان در حق خودم بیزارم. بار خدایا، آنان را برای همیشه تنها و بی یاور گذار و هیچ کدام از آنان را یاری مرسان».
غلو اگرچه ممکن است از سر خیرخواهی و یا علاقه صورت پذیرد اما در حقیقت امری آسیب زا است به گونه ای که یکی از راه های آسیب به ائمۀ اطهار(ع) از ناحیه دشمنان نشر اخبار غلوآمیز دربارۀ ائمه(ع) بوده است؛ امام رضا(ع) می فرماید: «إِنَّ مُخَالِفِینَا وَضعُوا أَخْبَاراً فِی فَضَائِلِنَا وَ جَعَلُوهَا عَلَی ثَلاَثَةِ أَقْسَامٍ أَحَدُهَا اَلْغُلُوُّ وَ ثَانِیهَا اَلتقْصِیرُ فی أَمرِنَا وَ ثَالِثُهَا اَلتَّصْرِیحُ بِمَثَالِبِ أَعْدَائِنَا، فَإِذَا سَمِعَ اَلنَّاسُ اَلْغُلُوَّ فِینَا کفَّرُوا شِیعَتَنَا وَ نَسَبُوهُمْ إِلَی اَلْقَوْلِ بِرُبُوبِیتِنَا، وَ إِذَا سَمِعُوا اَلتَّقْصِیرَ اِعتَقَدُوهُ فینَا وَ إِذَا سَمِعُوا مَثَالِبَ أَعْدَائِنَا بِأَسْمَائِنَا ثَلَبُونَا بِأَسْمَائِنَا؛ (شیخ صدوق، 1378، ج1، ص304؛ طبری آملی، 142 8ق، ص221؛ مجلسی، 1403 ق، ج2، ص239)؛ مخالفان ما، اخباری را در فضائل ما جعل کرده اند و این اخبار را به سه قسم تقسیم کرده اند قسم نخست: اخباری که در بر دارنده غلو دربارۀ ماست، قسم دوم: اخباری که در بردارنده تقصیر در امر ماست، قسم سوم: اخباری که در بردارنده لعن و طعن صریح دشمنان ماست؛ پس هنگامی که مردم اخباری دربارۀ ما غلو کرده اند بشنوند شیعیان ما را تکفیر می کنند و به آنان نسبت می دهند که به ربوبیت ما اعتقاد دارند و هنگامی که اخباری را بشنوند که دربردارندۀ تقصیر در امر ما هستند، دربارۀ ما معتقد به تقصیر می شوند و هنگامی که اخباری را بشنوند که دربردارندۀ طعن مذمت صریح دربارۀ دشمنان ماست و از آنان به نام یاد شده است، در برابر، ما را با ذکر نام مورد مذمت قرار می دهند.»
غلو علاوه بر اینکه دروغ محسوب می شود چون واقعیت را آن گونه که بوده است انعکاس نمی دهد و پیامدهای منفی دروغ را دارد افراد و اصل نهضت را نیز با پیامدهای منفی دیگری نیز روبرو می سازد که شاید بدترین مورد آن غیرقابل باور شدن و به تبع آن رها کردن اصل نهضت و دین باشد؛ مگر جلالت سیدالشهدا و خاندان مطهرش در جلالت پادشاه داشتن و بر کرسی زرین نشستن و سوار بر محمل های مستور به حریر و دیباج است (حائری مازندرانی، 1365، ج1، ص134)؛ مگر ارزش شعار «هیهات من الذله» حضرت سیدالشهدا(ع) با مبالغه در عدد سپاه دشمن به پانصد و ششصد هزار نفر افزایش می یابد و یا شجاعت امام حسین(ع) در این بود که در هر حمله ده هزار نفر از دشمن را به هلاکت رساند (همان).
6. طرح مباحث موهن
هر تحلیل و نقلی در هر عرصه ای، اعم از تحریر، سخنرانی، روضه خوانی باید در چهارچوب اصول موضوعه ای باشد که یکی از آنها تن دادن به شمشیر و انتخاب مرگ شرافتمندانه است در برابر تن دادن به ذلت و خواری فرمان بری از فرومایگان؛ «ألا وَ إنَّ الدَّعی ابنَ الدَّعی قَد رَکزَ بَینَ اثنَتینِ بَینَ السُلَّهِ وَالذِلَّةِ وَهَیهاتَ مِنّا الذِلَّةُ یأبی اللّه ذلک لَنا وَرَسولُهُ وَالمُؤمِنونَ وَحُجورٌ طابَت وَطهُرَت وَأنوفُ حمیةٍ وَنُفوسُ أبیةٍ مِن أن تُؤثِرَ طاعَةَ اللِئامِ عَلی مَصارِعِ الکرامِ».
اگرچه امام حسین(ع) و یارانش در جنگی نابرابر، در نهایت مظلومیت بودند، اما در اوج شجاعت و از سر انتخاب به شهادت رسیدند؛ چنان که غلو در مورد ایشان جایز نیست بیانات موهن و ذلت آمیز نیز در این عرصه راه ندارد؛ مع الأسف مواردی دیده می شود که در اثر غفلت، ناآگاهی و یا انگیزه هایی از قبیل شور مجالس به ویژه در ذکر مصائب مطالبی بیان می شود که مخالف بیان صریح امام(ع) است.
اینکه امام حسین(ع) درخواست کرده باشد یا جرعه ای آب به او نوشانده شود و یا اجازه دهند به مدینه برگردد (طریحی، 1379ق، ص439؛ دربندی، [بی تا]، ص409) با شجاعت موروثی امام حسین(ع) همخوانی دارد و یا با بیانات و رجزهای امام و یا با روح نهضت! اینکه به گونه ای از مظلومیت امام گفته شود که انگار خون حضرت هدر رفته است (مطهری، 1384، ج1، ص79) از تحریفات آشکار است؛ در همین سال ها ما شاهد نجات شام و عراق توسط محبین و اقتداکنندگان به حضرت سیدالشهدا(ع) با هدف حفظ همان نهضت بودیم؛ چه برکت، چه کارآمدی و چه جاودانگی از این بالاتر.
7. قمه زنی
تاریخ قمه زنی را برخی به زمان صفویه و برخی به زمان قاجار نسبت می دهند (ر.ک: فروغی ابری، 1384)؛ در اینکه آیا قمه زنی جایز است یا نه اقوال مختلفی از حرام تا مستحب وجود دارد (ر.ک: علی نیاخطیر، 1397).
طرح مبحث قمه زنی در دهۀ اخیر سبب شد مطالب زیادی در اثبات و رد آن نگاشته شود که با توجه به محدودیت نوشتار به آنها پرداخته نمی شود؛ آنچه مسلم است اینکه این عمل در گذشته نبوده است و در سدۀ اخیر رواج یافته است؛ همچنین با فرض نبود ادلۀ مخالفین قمه زنی، ادله ای که برای اثبات آن ذکر شده است درنهایت می توانند جواز اولیه آن را ثابت کنند نه بیشتر و با تحت عمومات قرار گرفتن جواز اولیه درنهایت بتوان استحباب آن را ثابت کنند.
مسئلۀ جدی اینکه اگر با نگاه جهانی به گسترش اسلام بنگریم و البته در مقابل تبلیغات منفی ای که علیه آن صورت می گیرد، امروزه قمه زنی سبب وهن اسلام و اسباب سیاه نمایی علیه اسلام است.
8. آلات موسیقی و سبک عزاداری
از گذشته کم وبیش بحث استفاده از ابزار موسیقی در مراسمات عزاداری مطرح بوده است اما چند سالی است که بحث استفاده از سبک های خاص در نوحه سرایی و عزاداری مطرح است؛ سبک ها و شیوه ها را می توان به چند قسم دسته بندی کرد که به آنها پرداخته می شود.
هر از چندگاهی در شبکه های اجتماعی برخی از شیوه های عزاداری مشاهده می شود که کاملاً با معارف و روح دین مغایرت دارند، گاه این گونه موارد به قدری غیرمتعارف و خلاف دین است که توسط بدنه مردمی پس زده می شود و امکان گسترش نمی یابد، درعین حال متولیان امر در مراکز مربوطه مثل سازمان تبلیغات اسلامی، روحانیون محلات، هیئت امنای مساجد و حتی مراکز مربوطه دولتی باید مراقب این امور باشند چراکه در این زمانه نمی توان همه موارد این چنینی را بر اساس خوش بینی حمل بر غفلت و ناآگاهی کرد؛ اما در خصوص سایر سبک ها می توان دو چهارچوب کلی شرع و فرهنگ را ملاک قرار داد.
برخی از روش های عزاداری و یا سبک های خواندن روضه و نوحه وجود دارد که اختصاص به مناطق جغرافیایی دارد،[3] این قسم از عزاداری ها دارای ریشۀ فرهنگی و تاریخی هستند؛ روش اسلام در آداب ورسوم (فرهنگ) عمدتاً امضائی بوده و در موارد کمی به منع و تغییر دست زده است؛ اگر تغییری در این گونه موارد لازم باشد به علت مسائل عارضی مثل تبلیغات سوء و وهن اسلام و یا اقتضائات جدیدی است که در سایر آداب ورسوم نیز به مرور رخ می دهد چنان که بسیاری از رسوم عزاداری برای بستگان در گذشته وجود داشته که امروزه دیگر جامعه آنها را برنمی تابد.
این قسم از سبک های عزاداری که ریشۀ فرهنگی دارد اگر در چهارچوب شرع حفظ شود گاهی با تغییراتی همراه است که درواقع به روزرسانی و نوآوری محسوب می شود؛ این سبک از عزاداری ها و تغییرات در آنها نه تنها مشکلی ندارد بلکه می تواند امتیاز محسوب می شود و بلکه «در مداحی هم مثل همه کارهای دیگر ابتکار و نوآوری لازم است».[4]
در کنار اقسام مطرح شده نوعی از عزاداری و سبک نوحه سرایی دیده می شود که در عین اینکه سبکی مبتذل و خلاف شرع نیست؛ اما ریشه در فرهنگ نیز ندارد، شاه بیت این قبیل از سبک ها را می توان این جمله دانست «مداحی، موسیقیِ پاپ نیست»؛[5] ازآنجاکه در این قسم خلاف آشکار شرع وجود ندارد و از طرفی از نوعی از وزانت و به حسب ظاهر پشتوانه برخوردار است به نظر می رسد احتمال ماندگاری بیشتر داشته باشد اما لازم است این قسم پس زده شود چراکه «صدا، آهنگ و هندسه خوانندگی صورت هنر مداحی را تشکیل می دهد اما این صورت که درواقع وسیله و ابزار است نباید بر محتوا غلبه کند و آن هدایت و محبت جهت دهنده به حرکت جامعه در درون آن گم شود.»[6]
علاوه بر بحث فرهنگ که ریشۀ بسیاری از آداب ورسوم است و در بررسی ها باید مدنظر قرار گیرد، ملاک حاکم بر همه نظرات شرع مقدس است و به ویژه در بخش «خواندن» نباید غنائی وجود داشته باشد؛ آیات متعدد و روایات فراوانی مبنی بر حرمت غنا وجود دارد ازجمله آیۀ شریفۀ: «وَ منَ النَّاسِ من یشْتَرِی لَهْوَ الْحَدِیثِ لِیضِلَّ عَن سَبِیلِ اللَّهِ بِغَیرِ عِلْمٍ وَیتَّخِذَهَا هُزُوًا أُولَئِک لَهُمْ عَذَابٌ مُّهِینٌ*وَإِذَا تُتْلَی عَلَیهِ آیاتُنَا وَلَّی مُسْتَکبِرًا کأَن لَّمْ یسْمَعْهَا کأَنَّ فِی أُذُنَیهِ وَقْرًا فَبَشِّرْهُ بِعَذَابٍ أَلِیمٍ» (لقمان: آیات 6 و 7).
9. کاسب کاری از طریق مجالس عزاداری
همواره خداوند متعال در میان خلق بندگان صالحی دارد که چراغ هدایت مردم و زنده نگهدارنده نام دین هستند؛ در طول تاریخ اسلام نیز همواره افراد صالح و سخنگویی وجود داشته است که نام دین و حضرات معصومین(ع) را زنده نگه داشته اند؛ مداحان واقعی که اگر به سراغ مدح پادشاهان ظالم می رفتند سیم و زر بسیاری دریافت می کردند اما اینها کسانی بودند که حب اهل بیت(ع) را در سینه داشتند و به دنبال همین حب، به گواه تاریخ شکنجه ها و رنج های زیادی را تحمل نمودند (ر.ک: آقابزرگ تهرانی، 1408 ق، ج17؛ امینی، 1414ق). امام سجاد(ع) به کمیت می فرماید: ما از پاداش کار تو و اشعار تو عاجزیم، خدا خودش به تو پاداش دهد. امام صادق(ع) هم می فرماید: خدایا گناهان گذشته و آینده کمیت و گناهانی که پنهان و آشکار انجام داده ببخش و آن قدر به او بده تا راضی شود. امام رضا(ع) هم به دعبل ده هزار درهم و اشیاء قیمتی عطا کردند (ر.ک: حجازی، 1393).
در مقابل افرادی که سخن برای خدا می رانند و در هنگامه خطر، داد سخن بیشتر و کوبنده تر می دهند، افراد زیادی هستند که دین لقلقه زبانشان است و در هنگام خطر است که ناپیدا می شوند امام حسین(ع) می فرماید: «إِنَّ اَلنَّاسَ عَبِیدُ اَلدُّنْیا وَ اَلدِّینُ لَعقٌ عَلَی أَلْسِنَتِهِمْ یحُوطُونَهُ مَا دَرَّتْ مَعَایشُهُمْ فَإِذَا مُحِّصُوا بِالْبَلاَءِ قَلَّ اَلدَّیانُونَ» (مجلسی، 1403ق، ج75، ص116).
این افراد غالباً مصداق این روایت هستند که «با کار آخرتی، دنیا را می جویند»؛ امام علی(ع) در نکوهش این افراد می فرماید: «اَلْمُسْتَأْکلُ بِدِینِهِ حَظُّهُ مِنْ دِینِهِ مَا یأْکلُهُ»؛ «کسی که نان به دین می خورد، بهرۀ او از دینش همان است که می خورد» (همان، ج75، ص63).
در کنار افرادی که تاریخ و خونشان گواه عشق راستین آنها به اهل بیت عصمت و طهارت(ع) است افرادی با انگیزه هایی از قبیل مادیات و شهرت مبادرت به عهده داری و تولی گری امور عزاداری می کنند؛ از نظر برخی بزرگان: «احوط بلکه متعین آن است که شرط اجرت ننماید. چه موعظه و ذکر فضایل و مراثی اولیاءالله از عمدۀ مستحبات است و عمل واجب و مستحب شرعی آن است که حق خداوند عزوجل است که آن را به جای بیاورد. پس به جای آوردن آن برای اجرت، منافی با ادای حق الهی است؛ هرچند قصد قربت در آن شرط نباشد.» (بیرجندی، 1385، ص37).
مرحوم محدث نوری نیز می فرماید: «البته (مرثیه خوانان) و روضه خوانان باید بدانند و ملتفت باشند که این عبادت، مانند سایر عبادات است و این عمل آنگاه عبادت شود که در هنگام به جای آوردن آن، جز رضای خداوند و خشنودی رسول(ص) و ائمۀ هدی(ع) غرض و مقصودی نداشته باشد و اگر دارد، همان مجرد یافتن ثواب های موعوده و پاک شدن از گناهان مهلکه باشد که با اخلاص در عمل منافاتی ندارد. چه عمل باز برای فرمان برداری از فرمان خود حضرت باری تعالی است که به وسیله آن، به آن ثواب ها برسد و از شر گناهانش ایمن شود.» (نوری، 1382، ص14).
وجود افرادی که با انگیزه های غیر الهی در این امور تولی گری دارند سبب می شود مردم اصل دین و عزاداری را بر اساس رفتارهای آنان قضاوت کنند و از دین و مراسمات دینی رویگردان شوند؛ علاوه بر اینکه اگر فردی با انگیزه الهی متولی این امور باشد دامنه تأثیر گذاری و هدایت گری بیشتری خواهد داشت و وجود این افراد مانعی از این پیشرفت است.
10. خرافات
«عقیده و عملی که متکی به دلایل علمی و یا مستند به نص آسمانی و یا آزمایش عملی صحیح نباشد، خرافی و پوچ و بی ارزش است» (امین، 1361، ج6، ص209). مرحوم علامۀ طباطبایی(ره) در خصوص فرایند ایجاد و رواج خرافه می فرمایند: «انسان عقاید و آرایَش از فطرت سرچشمه می گیرد فطری که او را وادار به بحث و کنجکاوی دربارۀ علل موجودات می کند و از نظر عمل نیز طبیعت او را به تکامل واقعی و حقیقی دعوت می نماید؛ لذا در هیچ قسمت حاضر نیست، پیروی از عقاید خرافی، که متکی به جهالت و نادانی است، بکند، ولی عواطف و احساسات باطنی مخصوصاً ترس و امید که تحت تأثیر خیالات تحریک می شود، در پاره ای از موارد وادار به قبول عقاید خرافی می کند، برای دیگران نیز نقل می کند و همان احساسات و تصورات را در او به وجود می آورد و کم کم این عقیده خرافی و بی اساس در میان مردم منتشر می گردد و گاه می شود که به دنبال این تصورات، حس دفاع انسان تحریک می شود و قوۀ خیال او را وادار به انجام اعمالی خرافی برای دفع شر این موجود موهوم می کند و چه بسا به دیگران هم تعلیم داده و به صورت یک سنت خرافی رایج می گردد. » (طباطبایی، 1387، ج2، ص320).
ازآنجاکه جنبه های عاطفی و هیجانی در عزاداری ها پررنگ است این بستر فراهم است که افراد گرایش هایی غیرمنطقی یافته و به مرورزمان با شیوع و مداومت، به رسمی تبدیل شود که تغییر آن مشکل است؛ حدود نیم قرن است که حمل علم هایی گاه با پنج متر عرض و چهار متر ارتفاع، با شکل صلیب و زنگوله و منگوله و مجسمه های حیوانات که معلوم نیست قبلاً کجا و بین کدام دسته عزایی وجود داشته است. شاید هم شکل آنها متأثر از صلیب هایی بوده که مسیحیان در مراسم و دسته جات عزاداری خودشان حمل می کرده اند ازجمله این خرافات است (موسوی خمینی، 1361، ج3، ص579).
سوراخ کردن گوشت بدن و آویزان کردن سنگ و آهن از آن، پابرهنه وارد آتش و زغال روشن شدن (در بعضی از شهرهای ما چنین طایفه ای از شیعه علاوه بر لطمه زدن بر خود، نهری را حفر می کنند و آن را آتش می زنند و مکرر میان آتش عبور می کنند)، (کریمیان صیقلانی، 1383، ص194) «دادوفریاد و نعره های وحشیانه با صداهای نکره و فریادهای بلند زنان که علاوه بر زشت بودن، اصلاً گناه است» (امین، 1347ق، ص67.) خون بر بدن پاشیدن،[7] در حرم ائمه خود را به زمین انداختن و چهار دست وپا راه رفتن و مالیدن صورت و سینه به زمین و خونین کردن سروصورت و با دست وپای خونین وارد حرم شدن و عزاداری کردن، قلاده به گردن انداختن، صدای سگ درآوردن، خود را دیوانه خطاب کردن، حرکات جنون آمیز از خود نشان دادن، در اعیاد اسلامی به عزاداری پرداختن، علم های سنگین و بی خاصیت حمل کردن، سینه زدن با تیغ یا زنجیر زدن با زنجیری که دارای چاقو یا تیغ باشد و به کارگیری شمشیر اعمالی هستند که موجب وهن دین و مذهب و بدنامی شیعه در انظار علما و پیروان مذاهب اسلامی و مردم جهان می شود و جزء اعمال خرافی هستند.
نتیجه گیری
پس از بیان مطالبی که گذشت، مداحان اهل بیت(ع) به لحاظ آنکه کارشان بر دو عنصر، صدا و شعر متکی است، باید مواظب باشند غنا نخوانند، زیرا در حرمت غنا میان عالمان شیعه خلاف نیست و بنابر ادلۀ منع و عدم ثبوت مخصص، غنا کردن در مجالس حسینی نیز حرام است و از موقعیت آن می کاهد. پس نغمه ها و سبک های زیبای سنتی نبایستی با غنا همراه باشد و هیچ گونه شباهتی با نغمات لهو و لعب داشته باشد (باقری بیدهندی، 1384، ص111-113).
فهرست منابع
1. ابن حیون، نعمان بن محمد، شرح الأخبار فی فضائل الائمة الاطهار(ع)، تحقیق: سیدمحمد حسینی جلالی، قم: مؤسسه نشر اسلامی، 1412ق.
2. ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد، مقدمۀ ابن خلدون، ترجمۀ محمد پروین گنابادی تهران: علمی، 1348ق.
3. ابن شهرآشوب مازندرانی، ابوجعفر محمدبن علی، مناقب آل ابی طالب (المناقب لإبن شهرآشوب)، قم: المطبعة العلمیة، 1367.
4. ابن منظور، محمدبن مکرم، لسان العرب، بیروت: دار احیاء التراث العربی، 1408ق.
5. ابن نما حلی، جعفربن محمد، مُثیر الأحزان و مُنیر سبل الأشجان، قم: مدرسة الامام المهدی#، 1406ق.
6. اصغری، محمود، بازشناسی نهضت عاشورا، مشهد: دانشگاه علوم اسلامی رضوی، 1390.
7. امین، احمد، راه تکامل، ترجمۀ نعمت الله ادیب لاری و احمد بهشتی، تهران: دارالکتب الاسلامیة، 1361.
8. امین، سید محسن، رسالة التنزیه لأعمال الشبیه، بیروت: دارالغدیر، 1347ق.
9. امینی، عبدالحسین، الغدیر فی الکتاب و السنة و الأدب، بیروت: مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، 1414 ق.
10. ، راه و روش ما راه و روش پیامبران، ترجمۀ موسوی همدانی، چاپ دوم، تهران: [بی تا].
11. ، سیرتنا و سنتنا و سنته، چاپ سوم، تهران: مطبعة الحیدریة، 1368ق.
12. آقابزرگ تهرانی، محمدمحسن، الذریعة الی تصانیف الشیعة، قم: اسماعیلیان، 1408ق.
13. باقری بیدهندی، ناصر، عزاداری: بایدها و نبایدها، قم: سازمان تبلیغات اسلامی، پژوهشکدۀ باقرالعلوم(ع)، 1384.
14. بحرالعلوم، سید محمدصادق، «مأساة واقعة الطف و قتل الطفل الرضیع»، ماهنامۀ الغری، شماره 11، [بی جا] [بی نا]، [بی تا].
15. بیرجندی، محمدباقر، کبریت الأحمر فی شرائط المنبر، به کوشش علیرضا آباذری، قم: صبح پیروزی، 1385.
16. حائری مازندرانی، محمدمهدی، معالی السبطین: فی احوال الحسن و الحسین(ع)، تبریز: کتابفروشی قرشی تبریز 1365.
17. حجازی، ایرج، سیرۀ ائمه(ع) در عزاداری امام حسین(ع)، قم: صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران، مرکز پژوهش های اسلامی، 1393.
18. حرعاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعة الی تحصیل مسائل الشریعة، قم: مؤسسۀ آل البیت(ع)، 1407ق.
19. حسینی کازرونی، سیداحمد، «احیاء امر اهل البیت(ع)»، ماهنامۀ الغری، شماره 11، [بی جا]، [بی نا]، [بی تا].
20. حکیم پور، محمد، نهضت عاشورا در نگاه نوگرایان شیعه و سنی، کنگره بین المللی امام خمینی(ره) و فرهنگ عاشورا [بی تا].
21. خوارزمی، موفق بن احمد حنفی، مقتل الحسین(ع)، تحقیق: محمد سماوی، نجف: مطبعة الزهراء، 1367ق.
22. دربندی، فاضل، اسرار الشهادة، تهران: منشورات اعلمی، [بی تا].
23. دینوری، احمد بن داود، الأخبار الطوال، تحقیق: عبدمنعم عامر، قم: منشورات شریف رضی 1409ق.
24. شریعتی، علی، تشیع علوی و تشیع صفوی، تهران: چاپخش، 1382.
25. ، حسین(ع) وارث آدم، تهران: قلم، 1378.
26. شیخ صدوق، محمدبن علی، عیون اخبار الرضا(ع)، قم: مؤسسۀ شریف رضی، 1378.
27. صالحی نجف آبادی، نعمت الله، شهید جاوید، تهران: مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، 1364.
28. طباطبایی، سید محمدحسین، ترجمۀ تفسیرالمیزان، ترجمۀ محمدباقر موسوی، چاپ پنجم، قم: جامعۀ مدرسین، 1387.
29. طبری، أبوجعفر محمدبن جریر، تاریخ طبری، تحقیق: محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: دارالتراث، 1387ق.
30. طبری آملی، عمادالدین محمدبن علی، بشارة المصطفی لشیعة المرتضی، قم: مدین، 1428ق.
31. طریحی، فخرالدین، المنتخب، نجف: مطبعة الحیدریه، 1379ق.
32. علی نیاخطیر، نادعلی، شعائر حسینی: بررسی فقهی قمه زنی، تعزیه خوانی (شبیه خوانی)، لباس سیاه و حمل علم و نخل، قم: نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه ها، دفتر نشر معارف، 1397.
33. فروغی ابری، اصغر، ایرانیان و عزاداری عاشورا: مراسم سوگواری در گذر تاریخ، قم: مؤسسۀ آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)، 1384.
34. فیض کاشانی، ملامحمدمحسن، محجة البیضاء، قم: مؤسسۀ آل البیت(ع)، 1409ق.
35. قمی، شیخ عباس، سفینة البحار، [بی جا]، [بی نا]، [بی تا].
36. ، منتهی الآمال فی ذکر تواریخ النبی و الآل، تصحیح: سید ابوالحسن مرتضوی، تهران: کتابفروشی علمیه اسلامی، 1371.
37. کاشفی، حسین بن علی، روضة الشهداء، تصحیح: ابوالحسن شعرانی، تهران: اسلامیه، 1380.
38. کریمیان صیقلانی، علی، عروج عاطفه، قم: مؤسسه آموزش و پژوهشی امام خمینی(ره) 1383.
39. مجدی، محمد بن أبی طالب، تسلیة المجالس و زینة المجالس «مقتل الحسین»، تحقیق: فارس حسون کریم، قم: مؤسسة المعارف الاسلامیة، 1418ق.
40. مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار، چاپ سوم، بیروت: دارإحیاء التراث العربی، 1403ق.
41. محمدی ری شهری، محمد، میزان الحکمة، قم: مؤسسۀ دارالحدیث، 1412ق.
42. مدرسی، محمدتقی، الإمام الحسین مصباح الهدی و سفینة النجاة، تهران: مدرسی، 1414 ق.
43. مطهری، مرتضی، حماسۀ حسینی، تهران: صدرا، 1384.
44. ، سیری در سیرۀ نبوی، تهران: صدرا، 1372.
45. ، مجموعۀ آثار، تهران: صدرا 1387.
46. مغنیه ، محمدجواد، الشیعة فی المیزان، قم: دارالکتاب الاسلامی، 1426ق.
47. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران: معاونت پژوهش و ارتباطات فرهنگی، نشر شاهد. 1380.
48. موسوی خمینی، سیدروح الله، تحریر الوسیله، چاپ پنجم، تهران: پیام، 1365.
49. ، صحیفۀ نور، مؤسسۀ تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد، 1361.
50. ، کشف الأسرار، تهران: مؤسسۀ تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)، 1378.
51. میشل، توماس، کلام مسیحی، ترجمۀ حسین توفیقی، قم: مرکز مطالعات تحقیقات ادیان و مذاهب، 1377.
52. نراقی، مهدی، جامع السعادات، نجف: مطبعة النجف، 1375ق.
53. نوری، حسین بن محمدتقی، لؤلؤ و مرجان، چاپ سوم، قم: طباطبایی، 1382.
54. ، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، قم: مؤسسة آل البیت(ره)، 1408 ق .
55. هاشمی نژاد، عبدالکریم، درسی که حسین(ع) به انسان ها آموخت، چاپ سیزدهم، تهران: فرهانی، 1381.
پی نوشت ها:
[1] امام حسین(ع) در ذیل نامه ای به اهل کوفه می نویسد: «فَلَعَمْرِی مَا الْاِمَامُ اِلَّا الْعَامِلُ بِالکتَابِ وَ الْآخِذُ بالقِسْطِ وَ الدَائِن بِالحَقِّ وَ الْحَابِسُ نَفْسَهُ علی ذات اللهِ» (طبری، 1387ق، ج4، ص561).
[2] سخنان حسن روحانی، رئیس جمهور جمهوری اسلامی ایران در نهمین سفر استانی در جمع مردم استان زنجان، 29/07/1393.
[3] مثل گِل مالی کردن بدن که در برخی مناطق مثل منطقۀ لرستان مرسوم است و یا مقتل خوانی.
[4] بیانات مقام معظم رهبری در دیدار با مداحان اهل بیت(ره)، 03/11/1400.
[7] «برخی از عجمیان، بدعت هایی در مراسم عزاداری وارد ساختند که خشم خداوند و مردمان را برمی انگیزد، بر لباسشان خون می پاشند و نمایش درمی آورند. علمای شیعه ازاین گونه اعمال بیزار بوده و عموم مردم نیز به این گونه اعمال اعتقاد ندارد» (مغنیه، 1426 ق، ص68).