جویبارهای جاویدان
دل هایی که با تزکیه، تصفیه و عبادت مطّهر گردیده اند و ذهن هایی که از اشتغالات دنیوی و فناپذیر اعراض نموده اند و به عالم بالا توجه دارند، فرودگاه حکمت های عرشی و فیوضات ربّانی هستند. قرآن کریم می فرماید:
«یؤتِی الحِکمَةَ مَن یشاءُ وَ مَن یؤتَ الحِکمَةَ فقَد اُوتِی خَیراً کثیراً».[1]
افرادی که خدا را باور کرده اند و پارسایی را در کردار، رفتار و گفته های خود مراعات می کنند می توانند حق را از باطل تفکیک کنند:
«یا أیها الّذین آمنوا ان تتقوا اللَّه یجعل لکم فرقاناً».[2]
کوشندگان در راه احیای حق و استقرار ارزش های دینی و فضیلت های اخلاقی مورد حمایت حضرت حق تعالی قرار می گیرند و راه های هدایت برایشان گشوده می گردد:
«والّذین جاهدوا فینا لنهدینَّهم سُبُلَنا وَاَنّ اللَّه لَمَعَ المُحسِنین».[3]
آری خداوند - جل جلالّه - راه هایی دارد که برای تلاشگران مخلص و صادق و وارسته می گشاید. حضرت علی(ع) می فرماید:
گرامی ترین و محبوب ترین بندگان نزد خداوند متعال کسی است که او را در راه غلبه بر امیال و هوس های نفس سرکش امداد نموده است، آن فردی جامه زیرینش [در برابر مسئولیت ها] رنج و اندوه است و لباس رویینش بیم از خداست، چراغ هدایت در دلش روشن گردیده و وسایل لازم را برای روزی که در پیش خواهد داشت فراهم ساخته و به این جهان نگریسته، حقایق آن را با چشم بصیرت دیده، به یاد خدا افتاده و اعمال نیک زیادی انجام داده، از سرچشمه گوارا، خود را سیراب ساخته، کلید درهای هدایت و قفل های درهای گمراهی و دنائت گردیده، راه هدایت را با بصیرت دیده و در آن گام نهاده است.[4]
آن حضرت خطاب به مردم بصره می فرماید: بَصَّرَنِیکم صِدقُ النیة.[5] یعنی به صفای باطن و بصیرت درون از ضمایر شما آگاهم و از نفاق و ظاهرگرایی افراد مطلع هستم:
آیینه دل چو شود صافی
نقش ها بینی برون از آب و خاک
هم ببینی نقش و هم نقاش را
فرش دولت را هم و هم فرّاش را
اگر سالک توفیق، رها شدن از خودهای کاذب و اغوا کننده را بدست آورد و آن گوهر حقیقی را که پرتوی از جلوه حق است و نفخه الهی در آن دیده می شود بیابد، در مسیر جاذبه کمال حق قرار می گیرد و از فروغ ربّانی، انوار درخشانی را دریافت می کند که به دلش آرامش می دهد، خودش را شکوفا می سازد و خیر، برکت، سعادت و لذت های غیر محسوس را نصیب خویش می نماید.[6]
امیر مؤمنان حضرت علی (ع) در روایتی از بندگانی سخن می گوید که خداوند وجودشان را به معرفت معنوی منوّر کرده و در گوش جانشان زمزمه علم و دانایی را طنین انداز ساخته است:
پروردگار متعال بندگانی دارد که (از راه الهام و اشراق) با ایشان سخن می گوید و دیده ها، گوش ها و دلشان را به نور هوشیاری روشن می سازد، آنان کسانی هستند که چراغ هدایت را با نور بیداری در گوش، دیده و دل انسان ها برمی افروختند و ایام اللَّه را به یاد می آوردند و مردم را به عظمت و جلال الهی بیم می دادند.[7]
در کلام گران سنگ دیگری آن امام همام انسان هایی را که از تابش های عرشی برخوردار گشته اند، می ستاید و حتی آرزوی ملاقات با آنان را دارد.
امواج علم و نور حقایق بصری بر آنان تافته، روح یقین را دریافته و آن چه را خوش گذران ها ناهموار دانسته اند، نرم و ملایم تلقی کرده اند و به آن چه جاهلان از آن گریخته اند، خو گرفته اند، با بدن هایی که جان هایی آویخته به ملأ اعلی دارند در دنیا زندگی می کنند. اینان جانشینان خداوند روی زمین هستند که مردم را به سوی دین او فرا می خوانند، آه که چقدر مشتاق دیدارشان می باشم.[8]
مرجع عالی قدر جهان تشیع حضرت آیت اللَّه مرعشی نجفی (ره) در زمره ستارگان فروزانی است که به خاندانی وارسته، اهل بصیرت و حکمت انتساب دارد، در خانواده ای که جویبارهای فضیلت و معرفت در آن جاری بود، بالید و از چشمه های مُصّفایی که فرزانگان عارف و دانشوران نامدار عرصه های سیر و سلوک جاری ساخته بودند، جرعه های جانبخشی نوشید و همگام با فراگیری عرفان نظری در عرفان عملی به موفقیت های ارزشمندی دست یافت.
شکوفه های با شکوه
آیت اللَّه مرعشی از سادات صحیح النسب مرعشی است که حسینی بوده و نسبشان به امام عارفان و زینت عابدان و زاهدان حضرت امام سجاد (ع) می رسد، جدّ اعلای این سلسله، سیدعلی مرعش است که در زمره سادات پرهیزگار، عابد و زاهد می باشد، افراد این خاندان ضمن صفای نفس و کمالات و فضایلی که خود از طریق تزکیه و تعلیمات بدست آورده بودند، نسبت به مسائل سیاسی و اجتماعی غافل نبوده اند.
سید قوام الدّین فرزند عبداللَّه و از نوادگان سیدعلی مذکور از علما و عرفای قرن هشتم هجری است که علوم اولیه را در شهر آمل فرا گرفت و در مشهد مقدس رضوی به کسب معارف عرفانی ادامه داد. یکی از استادان او شیخ حسن جوری است که نزد وی به تزکیه نفس و ذکر و اوراد پرداخت، بعد از آن به منطقه طبرستان (مازندران) آمد و به ارشاد و هدایت افراد مستعد پرداخت.
تعالیم او دنباله شیوه های تبلیغی شیخ خلیفه و شاگردش شیخ حسن جوری بود که در خراسان توسط سربداران عملی گردید، او و پیروانش به مساوات اسلامی، قسط، عدالت اجتماعی، حمایت از محرومان، امر به معروف و نهی از منکر اعتقاد راستین داشتند و در این راستا می کوشیدند. سید قوام الدّین اگر چه مقامات عرفانی را درنوردیده بود، ولی دین را از سیاست جدا نمی دانست، و به حامیان و هوادارانش تأکید می نمود در قلع و قمع افراد مخالف دیانت بکوشند و موانع بی عدالتی و آشفتگی های اجتماعی را که آرامش و امنیت مردمان متدین را بر هم می زند، بر طرف نمایند. سید قوام الدّین از مدت ها قبل، زمانی که همراه مراد خویش سید عزالدّین سوغندی راهی مازندران گردید، در صدد تحقق آرمان های سیاسی خویش گردید که از باورهای شیعی و تعالیم سربداران الهام گرفته بود. او نمی توانست قدرت طلبی و ستمگری برخی حکام محلی را تحمل کند، و چون همراه حالات معنوی و عرفانی صادقانه برای برقراری قسط و عدالت تلاش می نمود و با فسق و فجور مبارزه می کرد، مرجع دینی مقتدر منطقه گردید و عده زیادی از مردم گرد شمع وجودش اجتماع کردند که این امر ترس حکام محلی را برانگیخت، امّا او برای نبرد با تیرگی ها و ناگواری ها مصمم گشت و در نیمه قرن هشتم هجری قیام کرد و دولت سادات مرعشیان را بوجود آورد که تا اواخر قرن هشتم به وسیله او، فرزندان و حامیانش استمرار داشت و سرانجام با یورش امیر تیمور گورکانی، منقرض گردید.[9]
طبیب جسم و جان
میرسیدعلی شرف الدّین حسینی مرعشی نجفی ملقب به سید الحکما، جدّ آیت اللَّه مرعشی است که در نجف، تهران و اصفهان به تحصیل معقول و منقول پرداخت. او به همان مقدار که به فراگیری دانش های دینی و معارف مذهبی مشغول شد، به طبّ علاقه مند گردید. به همین دلیل در اصفهان نزد میرزا حسن شیروانی به تحصیل این رشته پرداخت، آن گاه در خدمت حمزه میرزا در مشهد مقدّس تکمیل این دانش را پی گرفت و پس از کسب توانایی های لازم به درمان بیماران پرداخت و در این باره ابتکارات جالبی از خود بروز داد. در ضمن تحصیل علوم غریبه را از نظر دور نداشت.
سید الحکما این معرفت تجربی را تا حکمت و منطق ارتقا داد و با عرفان گره زد و در واقع علم ابدان و ادیان را با هم مأنوس ساخت، در آموزه های نظری، فلسفه هم خوانده بود که روح و جسم با هم متحدند، گرچه بدن سایه و ظاهر روح است، ولی این دو از هم جدایی ندارند. در این صورت ضرورت دارد برخی بیماری های جسمی را از طریق حالات روحی و روانی درمان نمود و این گونه بود که سیدالحکما در بررسی بیماری های مردم به حالات ظاهری آنان اکتفا نکرد و کوشید طبیب جان ایشان هم باشد.[10]
رویش معنویت
آیت اللَّه مرعشی در سال 1315 قمری در جوار بارگاه مولای پارسایان حضرت علی(ع) دیده به جهان گشود، نخستین مربی و معلم او پدرش سید شمس الدّین محمود می باشد. عالم فاضلی که منابع رجالی، او را به عنوان مفسّر زاهد، جامع علوم عقلی و نقلی معرفی کرده اند. سید شمس الدّین در عرفان و سیر و سلوک از شاگردان چهار عارف برجسته معاصر، مرحوم ملّا حسینقلی همدانی، ملّا فتحعلی سلطان آبادی، سید مرتضی کشمیری و شیخ مفید شیرازی می باشد.[11]
بر اساس سنت های متداول خانوادگی، سید شهاب الدّین را بعد از تولد و تطهیر و تنظیف نخست به آستان مقدس علوی بردند و روح روانش را با رایحه ولایت مولای متقیان عطرآگین ساختند، سپس کودک را به محضر علمای وقت بردند. یکی از این بزرگواران جمال زاهدان و زینت سالکان آقا سید مرتضی کشمیری بود که کنیه «ابوالمعالی» را به وی داد.[12] این عارف زاهد در پرتو علم و عمل، تقوا، عبادت و ذکر به مدارج عالی کمال انسانی دست یافت و در زمره اولیای خدا و صاحب کرامات فراوان شد. جامعیت وی در علوم گوناگون اسلامی و جاذبه های معنوی باعث گردید که شاگردان زیادی به محضرش بشتابند. او از پرورش یافتگان مکتب عرفانی ملّا حسینقلی همدانی بود.[13]
از الطاف الهی درباره این کودک آن بود که با نفس پاک این عارف وارسته، روح و روان خود را صفا داد. خانواده اش نیز محیط پرورش سید شهاب الدّین را به نور قرآن و ولایت آراستند. خانه ای که اهلش برای رضایت حق می کوشیدند و چون موازین شرعی و دینی در آن حاکمیت داشت، برای عرشیان شناخته شده بود، همان گونه که اهل زمین ستاره های فروزان را می شناسند.
مادر، هیچ گاه بدون وضو به فرزندش شیر نداد و بعد از سپری گردیدن دوران شیرخوارگی مراقبت نمود که مبادا غذای حرام یا شبهه ناک بخورد و غالباً از خوراک های غیر حیوانی به او می دادند. سید شهاب الدّین در محیطی سرشار از علم و عمل صالح و در خانواده ای که در فضایل اخلاقی نمونه بودند، بالید. حالات معنوی و عبادی اهل منزل چنان در جان این طفل نقش بست که او را با تمام وجود به سوی خیر و صلاح، عبادت خالصانه و حالات عرفانی سوق داد و با چنین روحیه ای فراگیری کمالات علمی و اخلاقی را پی گرفت.
نخستین کلماتی که در محیط بیرون خانه به او آموزش دادند، اسماء الهی بود. شیخ علی رُفیش از باب تیمن و تبرک عبارت توحیدی و ذکر سازنده «هو الفتاح العلیم » را به وی یاد داد. پدرش او را به روضه مولای متقیان برد و در برابر ضریح آن بزرگوار الفبا را به وی تعلیم داد و در همان جا او را مفتخر به عمامه و کسوت روحانیت کرد. از آن پس جده فاضله اش بی بی شمس شرف بیگم در اولین گام او را با قرآن مجید آشنا کرد و تمام قرآن را به وی آموخت. سپس برخی مقدّمات علوم حوزوی را به وی درس داد و همزمان برخی متون اخلاقی و عرفانی را با ذهن و روان وی مأنوس ساخت. بنابراین ایام کودکی و نوجوانی آیت اللَّه مرعشی به گونه ای گذشت که رویش فضیلت و معنویت را در مزرعه جان او امکان پذیر ساخت.[14]
مربیان نامور
آیت اللَّه مرعشی به موازات فراگیری علوم متداول در رشته های گوناگون، از آموزه ها عرفانی غفلت نداشت، و ضمن این که بنیان های اصیل عرفان نظری را نزد استادان این مسیر منوّر می آموخت، تحت تأثیر نفس پاک و کمالات معنوی این مربیان قرار می گرفت که او را از نظر گرایش های عرفانی دگرگون می ساخت. در ذیل به این اساتید اشاره ای می گردد:
1. غلامرضا شاه عراقی، معروف به مرکب ساز که سال ها در سرزمین هندوستان سیاحت نموده و در علوم غریبه توانا بوده است. وی برای امرار معاش خویش در گوشه ای از مسجد الخضراء نجف به شغل مُرکب سازی مشغول بود.
2. آیت اللَّه علی خاقانی نجفی، معروف به خیگانی، متوفای سال 1334 ق، فقیه رجالی و مؤلف کتاب شعراء الغری در شرح حال سخنوران نجف اشرف، در دوازده جلد. وی به آیت اللَّه مرعشی اجازه ای در اوراد و اذکاری که مقدمه سیر و سلوک است، داده است.
3. شیخ ضیاءالدّین سرابی، متوفای سال 1340 ق، عالم، مجتهد زاهد که چون مدام حلیف مرقد مطهر حضرت علی (ع) بود، او را «طیرالحرم» می گفتند، ایشان نیز به آقا اجازه ای در طی مقامات معنوی و تزکیه درونی داده است.[15]
4. آیت اللَّه شیخ محمّد حزرالدّین نجفی، متوفای سال 1365 ق، عالم رجالی متبحّر و صاحب تألیفات متعدد، از جمله معارف الرّجال. وی در کمالات ذوقی به درجاتی عالی دست یافته بود و معلم و مرشد آیت اللَّه مرعشی در ریاضت های شرعی بوده است.[16]
5. میرزا علی اکبر حکمی یزدی، آن مرحوم از جمله اندیشمندان بزرگی است که از طریق اتصال به حکما و عرفایی چون آقا محمّدرضا قمشه ای و اساتید دیگر به دریای بی کران حکمت الهی گام نهاد و با غوّاصی ماهرانه در این اقیانوس گوهای تابناک بدست آورد. از مطالعه آثاری که در حکمت و عرفان به رشته نگارش درآورده، جامعیت او در این عرصه مشخص می گردد. شخصیت هایی چون امام خمینی، رفیعی قزوینی، سید محمّدتقی خوانساری، در قم، شاگرد وی بوده اند.[17] آیت اللَّه مرعشی نجفی علم حروف و اوفاق را نزد وی آموخت و در عرفان نظری و حکمت متعالیه از او بهره گرفت.
6. سید احمد کربلایی، متوفای سال 1332 ق. این فقیه سالک ضمن این که در خارج فقه و اصول از محضر میرزای شیرازی، میرزا حبیب اللَّه رشتی و میرزا حسین خلیلی تهرانی استفاده کرد، در جلسات عرفانی و اخلاقی ملاحسینقلی همدانی حاضر گردید و با ارشاد و هدایت وی، ضمن تقویت دانسته های عرفانی، در این عرصه به مدارج والایی رسید و در سیر و سلوک اسوه دیگران گشت. سید علی قاضی طباطبایی، سید محمّد کاظم عصّار، میرزا مهدی غروی اصفهانی، سید محسن امین، سید جمال الدّین گلپایگانی، شیخ محمّدتقی بافقی و... از تربیت یافتگان مکتب این فقیه عارف هستند.[18] آیت اللَّه مرعشی نجفی در سنین نوجوانی از صفای باطن سید احمد کربلایی بهره های فراوان برده است.
7. آیت اللَّه سید علی قاضی طباطبایی (1285 - 1366ق)، این عارف کم نظیر در نجف اشرف محضر سید مرتضی علم الهدی را درک کرد. در همین ایام با آیت اللَّه سید ابوالحسن اصفهانی هم مباحثه بود و با شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی آشنا گردید. سید علی قاضی مدت ده سال خوشه چین خرمن فضل و فضیلت سید وارسته و عارف زاهد سید مرتضی رضوی کشمیری بود. همان شخصیتی که ضمن تبحّر در علوم عقلی و نقلی از حالات ویژه معنوی و عرفانی برخوردار بود و عبادات، مراقبت ها، رعایت مستحبات و ترک نواهی و حتی منکرات، شاگردانش را به شگفتی وا می داشت. بعد از رحلت وی، سید علی قاضی به محضر سید احمد کربلایی رفت.آیت اللَّه قاضی کلاس اخلاقی برگزار می کرد که صبغه ای عرفانی داشت. آیت اللَّه مرعشی افتخار حضور در این جلسات پر فیض را داشت. او که همچون جدّش سیدالحکما به تازگی طب را خوانده بود، تحت تأثیر میرزا علی قاضی و دیگر استادان علاقه مند گردید، علاوه بر علم ابدان به دانش های معنوی روی آورد و چون به این گستره قدم نهاد، چندین اربعین را به ریاضت های شرعی، مجاهدت های عرفانی و صفای باطن گذرانید.[19]
8. آیت اللَّه سید ابوالقاسم دهکردی، متوفای شوال 1353 ق. ایشان بعد از طی مقدمات در مدرسه علمیه دهکرد به اصفهان آمد و به تحصیل فقه، اصول حکمت و عرفان پرداخت و در بیست و پنج سالگی به درجه اجتهاد رسید. شیخ محمّدباقر فشارکی، محمّدباقر مسجد شاهی، شیخ محمّدحسن نجفی، ملا اسماعیل حکیم درب کوشکی، میرزا محمّد هاشم چهارسوقی و میرزا ابوالمعالی کلباسی استادان وی در اصفهان می باشند. در سال 1301 ق به عتبات عراق رفت. نخست در سامّرا از محضر میرزای شیرازی بهره برد. استادانش، در نجف اشرف، آخوند خراسانی و میرزا حسین نوری بودند، اما او که مشتاق معارف معنوی بود، سرانجام با عارف نامدار ملافتحعلی سلطان آبادی مأنوس گردید و چنان که خود گفته است، اکثر کمالات توحیدی را از حوزه پر فیض این سالک زاهد فرا گرفته است.[20] آیت اللَّه مرعشی ضمن این که از نفس پاک این عالم عابد تاثیر پذیرفت از او اجازه روایتی دریافت کرد.[21]
9. شیخ مرتضی طالقانی (1274 - 1363 ق). این انسان وارسته در صحاری روستای زادگاهش مشغول دامداری بود که بارقه الهی نصیبش گشت. آن گاه در سنین جوانی و به سال 1295 ق به تهران رفت و در حوزه این شهر، بخشی از سطوح و علوم عقلی را فرا گرفت. در حکمت و عرفان استادانش میرزا مسیح طالقانی، حکیم جلوه زواره ای و محمّدرضا قمشه ای بودند. در حوزه اصفهان نیز محضر عرفایی چون ملا محمّد کاشی و آخوند جهانگیرخان قشقایی را درک کرد و تحت تربیت این مربیان معنویت، دل و ذهن را از وابستگی های دنیوی بپیراست. بعد از پانزده سال که در اصفهان علوم معقول و منقول را آموخت، راهی نجف اشرف گردید و فقه و اصول را در مرتبه ای عالی، از حوزه درسی بزرگانی چون آیات محترم فاضل شربیانی، میرزای شیرازی دوم، شیخ الشریعه اصفهانی، شیخ محمّد حسن مامقانی، میرزا حسین خلیلی، شیخ مرتضی انصاری کسب فیض کرد.
آنگاه خود به تدریس پرداخت و در سطوح مختلف کلامی، عرفانی، اخلاقی و فقهی به پرتو افشانی روی آورد. آیات گرامی سید ابوالقاسم خویی، علامه محمّدتقی جعفری، محمّدتقی بهجت فومنی، شیخ علی اکبر برهان، شیخ یحیی عبادی طالقانی، محمّدتقی آل شیخ رازی از جمله شاگردان او هستند. آیت اللَّه مرعشی نجفی ضمن این که مطول، مباحثی از فقه و اصول را نزد وی آموخت، از جانب ایشان مجاز به اجازه روایت گردید و تحت تاثیر فضایل اخلاقی، حالات عبادی، تهجّد و اخلاص وی قرار گرفت.[22]
10. شیخ علی زاهد قمی (1283 – 1371). وی در نجف اشرف و در فقه و اصول نزد میرزا حبیب اللَّه رشتی، شیخ عبداللَّه مازندرانی، آخوند خراسانی، میرزا حسین خلیلی به تحصیل پرداخت و در محضر محدث نوری در دانش حدیث، رجال شناسی ژرف بینی و مهارت ویژه ای بدست آورد.
او که از آغاز جوانی از طریق شب زنده داری، عبادت، دعا و نیایش بنیان های معنوی خود را تقویت می کرد، عزم خویش را جزم نمود تا به محفل اهل معنا راه یابد. به همین دلیل به مجلس با صفای مرحوم ملاحسینقلی همدانی راه یافت و چنان تحت تأثیر مواعظ جان بخش او قرار گرفت که در تصفیه باطن، زهد و تقوا به درجات ارزشمندی رسید.
آنگاه به محضر حاج آقا رضا همدانی شتافت و ضمن استفاده از دانش وی در فقه، شیفته وارستگی، قناعت، اخلاص و صداقت وی گردید و دل را به این بارقه های صفا داد. آیت اللَّه مرعشی نجفی نزد شیخ علی زاهد، به فراگیری علوم حدیث پرداخت و از او اجازه روایی دریافت کرد و تحت تأثیر زهد، معنویت و خلوص وی قرار گرفت.[23] مرحوم آیت اللَّه مرعشی از پرهیزگاری و حالات عبادی این استادش چنین سخن می گوید:
وی از افرادی بود که خداوند متعال او را به عمل به آداب و مستحبات شرعی، حتی مجاورت مکه و مدینه موفق نمود. من از او دعای حرز یمانی معروف به دعای سیفی را با اجازه ویژه روایت می کنم. او نمونه ای مجسّم از پرهیزگاری به شمار می رفت. در تهجّد و شب زنده داری اهتمام داشت.[24]
11. میرزا جواد ملکی تبریزی، متوفای سال 1343 ق. میرزا جواد آقا بعد از تحصیل مقدمات و سطح در زادگاهش شهر تبریز، به نجف اشرف رفت. در فقه و اصول از محضر حاج آقا رضا همدانی و آخوند خراسانی استفاده کرد؛ اما عارفی که یک نوع انقلاب معنوی در وجودش بوجود آورد، ملاحسینقلی همدانی است که به سان کیمیایی او را از مُلک به ملکوت رسانید. او پس از رسیدن به مقامات بالای فقهی و علمی و آراستن دل به فضایل و کرامات اخلاقی و عرفانی به قم آمد و به تعلیم و تربیت مشتاقان معنویت و عرفان پرداخت.
از چشمه پرفیض درس اخلاق او بزرگانی چون آیات محترم امام خمینی، شیخ عباس تهرانی، آخوند ملاهمدانی، حاج آقا حسین فاطمی قمی، سید رضا بهاءالدّینی جرعه های جاویدی نوشید. نفس پاک میرزا جواد آقا برجان آیت اللَّه مرعشی چنان اثر بخشید که او را برای صلاح و سداد و جلوگیری از منکرات سیاسی و اجتماعی مصمم ساخت، و دل ها و ذهن های بسیاری را از خواب غفلت بیدار ساخت، و برای پاک کردن غبار زائل از صفحه وجود انسان ها، مخاطرات زیادی را پذیرا گشت.[25]
12. آیت اللَّه میرزا محمّدعلی شاه آبادی (1292 - 1369 ق). این عارف مبارز مقدمات و بنیان های علوم متداول حوزوی را نزد پدر، برادر و برخی استادان دیگر آموخت. آنگاه علوم نقلی را از میرزا محمّدحسن آشتیانی و حکمت و عرفان را در محضر حکیم جلوه زواره ای و میرزا هاشم اشکوری آموخت. در حوزه نجف اشرف و سامرا نیز محضر فقهایی نامدار را درک کرد و از آنان اجازه اجتهاد و روایت دریافت کرد. سپس به تهران بازگشت و در دو عرصه سیاسی و فرهنگی به فعالیت های گسترده ای روی آورد. در هیأت های سیاری که خود تشکیل داده بود، معارف اسلامی را توأم با مباحث سیاسی مطرح می کرد، کتاب شذرات المعارف او، محصول این حرکت ارشادیش می باشد.
این بزرگوار در سلوک عرفانی و تزکیه و پالایش درون مقامات معنوی ارزشمندی بدست آورد، اما به این خودسازی فردی اکتفا نکرد و تصمیم گرفت جامعه را نیز از برخی آلودگی های آسیب زا پالایش نماید. به همین دلیل در جهت اتحاد علما به منظور مبارزه با استبداد رضاخانی تلاش کرد و برای افشای ستم های وی و در اعتراض به اختناق و تهاجم فرهنگی در حرم حضرت عبدالعظیم حسنی، تحصن اختیار کرد که برخی علما با وی همراهی نمودند. شاه آبادی با وجود جنبه های مبارزاتی و طرح های سیاسی از معدود فرزانگانی است که لطافت روحی شگفتی داشت. او فروتنی را با صلابت و قاطعیت توأم ساخته بود که این بیانگر جامعیت در کمالات اوست. هم نشینی با وی و جاذبیت معنوی او دل ها را متوجه توحید، آخرت و معنویت می ساخت.[26]
غالب افرادی که خوشه چین خرمن معارف آیت اللَّه شاه آبادی بوده اند، شاگردان دروس فلسفه، حکمت، عرفان، فقه، اصول و منطق وی بوده اند.
موقعی که آیت اللَّه شاه آبادی به قم آمد و مدت هفت سال به تدریس متون عرفانی مشغول بود، آیت اللَّه مرعشی در این ایام ضمن این که فصوص الحکم، مفتاح الغیب و برخی دروس دیگر در عرفان نظری را نزد وی خواند، شیفته جاذبه های ملکوتی او گردید.[27]
13. میرزا محمود اهری، متوفای سال 1341 ق، این علامه محقق، مدرّس ریاضیات در نجف اشرف و مؤلف رساله اثبات واجب، به سبک کتاب اثبات واجب علامه جلال الدّین دوانی می باشد، شرح خلاصة الحساب و حاشیه بر کفایة الاصول آخوند خراسانی از دیگر آثار اوست. آیت اللَّه مرعشی، بخشی از فقه و اصول، مقداری ریاضیات و نیز پاره ای از علوم غریبه را نزد وی آموخته است.[28]
14. یاسین علی شاه هندی، متوفای سال 1345 ق، عارفی که سال ها معتکف آستان مقدس حضرت علی (ع) در نجف اشرف بود و در صحن مطهر آن امام همام در حجره بالای درب طوسی اقامت داشت و در همین شهر به سوی سرای سرور شتافت. وی اجازه ای در اوراد و اذکار که معروف به اجازه نفسی است، به آیت اللَّه مرعشی اعطا نمود.[29]
15. آیت اللَّه شیخ محمّدحسین قمشه ای کبیر نجفی (1250 - 1336 ق). این فقیه متقی و زاهد، مقدمات و سطح را در اصفهان گذراند، سپس به نجف اشرف رفت و در حلقه درسی علمایی چون شیخ انصاری، سید حسین کوه کمری، میرزای شیرازی و میرزا حبیب اللَّه رشتی شرکت کرد و به درجه عالی اجتهاد رسید. ادلة الارشاد فی شرح نجاة العباد (هیجده جلد) و عُدة طریق التدقیق در اصول فقه (چهارده جلد)، از آثار اوست. موقعی که این فقیه وارسته و عابد، سنین سالخوردگی را می گذراند، آیت اللَّه مرعشی در سنین جوانی او را ملاقات کرد و تحت تأثیر وارستگی و اخلاص و فضایل اخلاقی او قرار گرفت و بعد از این ملاقات با برکت، اجازه ای شفاهی از او دریافت کرد.[30]
16. آخوند ملا محمّدحسین قمشه ای صغیر، متوفای سال 1337 ق، عالم با ورع و از شاگردان میرزا حسین خلیلی و آخوند خراسانی در فقه و اصول و ملاحسینقلی همدانی در عرفان و اخلاق. وی در نجف اشرف به تدریس مشغول بود و در همین شهر رخ در نقاب خاک کشید.
آن مرد خدا و عابد پرهیزگار که زهدش زبانزد خاص و عام بود، به آیت اللَّه مرعشی اجازه ای در روایت داد، همچنین مرحوم مرعشی از کمالات عرفانی و اخلاقی آن مرحوم بهره مند گردید.[31]
عبادت خالصانه
معرفت عرفانی بذری است که در هر سرزمینی نمی روید و گلی معطر است که در هر جایی سر بر نمی آورد، صدفی پاک می خواهد تا چنین گوهری گرانبها در آن پرورش یابد، از عواملی که می تواند آدمی را به این درجه ارتقا دهد، تقرب به خداوند و بندگی راستین است. هر عاملی که دل را به یاد خدا آشنا و روی دل را به درگاه او کند، وسیله ایجاد قرب به اوست. عبادت خالصانه ای که جز خشنودی خداوند را طلب نمی کند و جز او دل به چیزی نمی سپارد، کلید باب ولایت الهی است، حقیقت ذکر، توجه قلبی آدمی به ساحت قدس پروردگار می باشد.
آیت اللَّه مرعشی نجفی در این مسیر گام های ارزشمندی برداشت و به وسیله ذکر و عبادت، انواری معنوی را متوجه خویش ساخت و از این رهگذر به سرچشمه حکمت واقعی دست یافت و در جذبه های حاصل از مشاهده نور حق، لحظه به لحظه باور خویش را عمیق تر، استوارتر و ماندگارتر نمود.
دکتر سید محمود مرعشی (فرزند ایشان) گفته است: معظم له به نماز اوّل وقت خیلی مقید بود و همه را به این امر تشویق می کرد و می گفت:
اقامه نماز در وقت فضیلت برکاتی دارد و من خیلی چیزها را از این طریق بدست آورده ام.
ایشان شب ها معمولاً بیش از سه ساعت نمی خوابید، و باقی اوقات شب را به تهجّد، عبادت و تضرّع به درگاه خداوند می پرداخت.
همسرش نقل کرده است: هنگام تضرّع و نیایش های شبانه آقا گویا در و دیوار می لرزید. وقتی گریه می کرد، پهنای صورتش خیس می شد، هر چند سعی می کرد کسی متوجه این حالات عارفانه نگردد.
نیایش های شب، اوراد و اذکار سنت همیشگی او بود و حتی از این نظر همان گونه که اشاره کردیم از عرفا و انسان های دارای نفس پاک اجازاتی دریافت کرده بود. اگر چه او می خواست این ویژگی ها را بروز ندهد و از دیگران پنهان بماند، اطرافیان و اصحاب خاص، از عبادت ها و اذکار نیمه شب وی و اثرات آن ها سخن گفته اند.
او خود در وصیت نامه اش به وارثان خویش توصیه می کند:
بعد از مرگم سجاده ای را که هفتاد سال بر آن نماز شب خوانده ام با من دفن کنید.
از این تذکر برمی آید که او از سنین جوانی به تهجّد و شب زنده داری مشغول بوده است. آیت اللَّه مرعشی در وصایای ارزنده خویش به اهل خانواده، دوستان، طلّاب و عموم مردم سفارش می کند که به خواندن برخی ادعیه و اذکار مداومت داشته باشند. حتی در مکاتباتی که با علما و اهل فضل و برخی دوستان داشت، به آنان توصیه می کرد به دعاها اهمیت دهند و در خواندن آن ها لحظه ای درنگ نکنند.
البته سخن گفتن از عالمی مجتهد و فقیهی زاهد که عمری را در عبادت و ذکر گذرانده، کار ساده ای نمی باشد، زیرا حالات قلبی و شوق درونی و رابطه ناپیدای این بنده با خدایش به آسانی قابل وصف و ترسیم نمی باشد و از باب درس آموزی می توان به ظواهر این برنامه رشد دهنده و سازنده، اشاراتی نمود.
تقید عالمانه و شوق عارفانه
عامل دیگری که ایشان را به ساحل فضایل معنوی و مکارم عالی انسانی رساند، تقید شدیدش به دستورات دینی و احکام خداوند بود. در اجرای فرامین و موازین شرعی و دینی اهتمام داشت، البته در تدین خویش تظاهر نمی کرد، به مقدسات شوق می ورزید. می کوشید فرزندان، شاگردان، مقلّدان و دوستان خود را در پای بندی به جلوه های اسلامی و شعائر مذهبی علاقه مند نموده و مشتاقانه احکام الهی را در زندگی فردی و اجتماعی پیاده کنند. نه تنها از حرکت های ضد دینی و شائبه هایی که باورهای مذهبی را سست می کرد، نفرت داشت از کسانی که از دیانت برای مقاصد شخصی، دنیوی و حزبی استفاده می کردند، گریزان بود.[32]
آیت اللَّه مرعشی که مشغول تزکیه و تصفیه دل بود، به تدریج نائره محبت الهی را در اعماق وجود خویش شعله ور ساخت و هر چه بر ایمان و معرفت خود می افزود و در اطاعت از اوامر پروردگارش مجاهدت بیشتری می کرد، محبت ملکوتی او شدت می یافت؛ به نحوی که هر چه را که از خدا، منتسب به او، و واسطه فیض و لطفش بود، دوست می داشت. به همین دلیل فرستادگان الهی و اولیای خداوند که نمایندگان حق تعالی و سفیران او به سوی جوامع اند و حامل پیام های عرشی برای اهل فرش می باشند، محبوب او گردید.
به علاوه، چون عاشق پاکی و تزکیه و صفای باطن بود، و ائمه هدی از انواع کاستی ها و آلودگی ها پیراسته و آراسته به کمالاتی بودند، این ستارگان فروزان را شایسته دل بستگی و مهرورزی می دانست. این ارتباط قلبی وسیله جذب معنویات و نور گرفتن از خورشید معنویت و معرفت آن وجودهای با برکت گردید.
آیت اللَّه مرعشی این شوق قلبی و اخلاص بدون شائبه را در تألیفات و آثار قلمی خویش نمایان ساخت و نیز منابع فراوانی را که اختصاص به مناقب و فضایل اهل بیت داشت، به عنوان میراثی گران قدر با تحمل زحمات وافری بدست آورد و در معرض استفاده عموم علاقه مندان قرار داد.
با وجود برخورداری از جامعیت علمی، مقام مرجعیت و اشتهار اجتماعی در سطح جهان اسلام، همیشه خود را کوچک ترین خادم خاندان پیامبر معرفی می کرد و در این گفته صادق بود و در طول زندگی با برکت خویش لحظه ای در دفاع از مقام اهل بیت و موضوع ولایت و امامت و اقامه شعائری که به تکریم ائمه هدی می پرداخت غفلت نداشت.
در سوگواری برای این خاندان از خود بی خود می شد، عشق سرشارش به حضرت سیدالشهدا و فداکاران رکاب او، چنان شوری در وی بوجود می آورد که در مجالس عزاداری عاشورا سر از پا نمی شناخت و در عزای آن حماسه آفرین دشت نینوا با صدای بلند می گریست. در ایام محرم و صفر سیاه پوش می گردید. همه ساله دهه عاشورا و سایر ایام عزا و اعیاد اسلامی در منزل خویش و این اواخر در مدارس و حسینیه خود، مجلس سوگواری یا جشن برگزار می کرد و خود به حاضرین خدمت می کرد.
در وصایایش این ویژگی به چشم می خورد:
چنین گوید خادم علوم اهل بیت عصمت و طهارت (ع)، پناهنده و متعکف آستان مقدس آن بزرگواران و امیدوار به شفاعت آنان: حقیر معتقد به عقاید حقه اثنی عشریه و آن چه نبی اکرم و ائمه طاهرین فرموده اند، می باشم. و از خداوند مسئلت می نمایم، با همین عقیده پاک و موالات و حب آل رسول (ص) از دنیا بروم. وصی خود را قرار دادم فرزند ارشد ذکورم، جناب حجت الاسلام آقای حاج سید محمود مرعشی که دقیقاً به مواردی که ذکر می گردد، می بایستی عمل نماید. و سفارش می کنم [او را] به مداومت زیارت جامعه کبیره، اگر چه در هفته یک بار باشد، و سفارش می کنم به تدوین و تنظیم کتاب خودم، مشجرات آل رسول اکرم (ص) و نیز حواشی و تعلیقاتی که بر کتاب عمدة الطالب فی انساب ابی طالب دارم، و سفارش می کنم او را به مداومت این دعا، پس از ذکر رکوع، خصوصاً در رکعت آخر:
اللهم صل علی محمد و آل محمد و ترحّم علی عَجزنا و آغِثنا بحقّهم؛ پروردگار بر محمد و خاندانش درود فرست و بر ما ترحم کن که عاجزیم و به حق آنان پناهمان ده و به دادمان برس.
و سفارش می کنم به مداومت تسبیحات جدّه ما زهرای ببول که روحم فدایش باد، و سفارش می کنم به مداومت زیارت مشاهد عترت زاکیه. من شخصاً چه بهره های فراوان از این مشاهد برده ام.
سفارش می کنم به این که کیسه ای که در آن خاک مراقد ائمه طاهرین و اولاد آنان و قبور اصحاب و بزرگان را جمع آوری کرده ام، برای تیمن و تبرک با من دفن نمایند و مقداری از آن را هم زیر صورت و قدری محاذی صورت بریزند.
سفارش می کنم او را به این که لباس سیاهی که در ایام محرم و صفر می پوشیدم با من دفن شود.
و سفارش می کنم به دستمالی که در آن اشک های زیادی در رثای جدم حسین مظلوم و اهل بیت مکرم او ریخته و صورت خود را با آن پاک می کردم، بر روی سینه در کفنم بگذارند.
و سفارش می کنم او را که جنازه مرا در حسینیه ای که برای عزای جدّم تاسیس کرده ام، قرار داده و همین عمل بستن عمامه را تکرار کنند، بدین ترتیب که یک سر آن را به منبر سیدالشهدا و سر دیگر را به تابوتم بسته و همان گونه مصیبت وداع بخوانند.
و سفارش می کنم او را که یکی از ذاکرین و یا مداحان و نوکران اباعبداللَّه الحسین (ع) را معین کند، تا در هر شب جمعه، یادی از مصیبت های آل رسول (ص) و عترت او در مقبره ام بنماید.[33]
ثمرات پاکی و پرهیزگاری
آیت اللَّه مرعشی با سلوک عرفانی خود که بر محورهای عبادی، رعایت موازین شرعی، معرفت و محبت اهل بیت، استفاده از رزق حلال، به سرچشمه معنویت و حکمت واقعی دست یافت، از محصولات این اهتمام ملکوتی دست یافتن به نوعی توکل، آرامش و امنیت روانی بود؛ به نحوی که نه نگران نعمت هایی بود که از دست داده یا ذایل گشته، و نه آن که طالب لذت های فناپذیر دنیایی بود.
قلب خویش را چنان به پایگاه عظیم قدرت روحی و معنوی متصل کرده بود که هیچ تندباد حوادثی قادر به ایجاد تلاطم در آن نبود. به دنیا و جلوه های آن تعلقی نداشت و چون کسی به او می گفت خدا عمرت را زیاد کند، ناراحت می شد و چون پرسیده می شد: چرا از عمر طولانی بیزارید؟ جواب می داد: جای ما این جا نمی باشد.[34] البته وارستگی از دنیا به معنای آن نبود که از مردم کناره بگیرد و به امورات آنان بی توجه باشد؛ زیرا در سخاوت، بذل و بخشش، سعه صدر، دستگیری از فقرا و کمک به افراد محروم و مظلوم پیشگام بود. در کرم و بخشش بسیار دست و دل باز بود و در مواقعی خود گرسنه می ماند که به دیگران کمک کند.
تا آن جا که استطاعت داشت، در قضای حوائج مردم می کوشید و موانعی چون کهولت سن، بیماری، برخی ناگواری ها و ناملایمات، او را از دستگیری و کمک به دیگران باز نمی داشت. در کمک رسانی به فقیران به عزّت و کرامت های انسانی این افراد توجه می کرد و به همین دلیل رسیدگی به اوضاع این افراد در حالتی از اختفا و پنهانی صورت می گرفت. یکی از بازاریان تهران نقل کرده بود آقا به وسیله من و تنی چند از تجار تهران وجوهی را که قابل توجه بود، در اول هر ماه حواله می فرمود تا براساس فهرستی که قبلاً به ما داده بود، میان خانواده های مستمند تهران در محلات فقیرنشین تقسیم کنیم. ایشان ما را مکلّف ساخته بود مراقب باشیم، افراد نفهمند این پول ها از کجا حواله گردیده و حتی فرزندانش هم متوجه این موضوع نگردند.[35]
از کثرت زهد و تقوا هیچ گاه به جمع آوری اموال و دارایی ها برنیامد. اگر هم مالی بدست می آورد یا صرف خرید کتاب می کرد، یا آن که بوسیله آن، طلاب و دیگر اقشار مردم را تحت حمایت قرار می داد، و یا آن که با احداث مراکز درمانی و خیریه، از دردهای جامعه اسلامی می کاست. بارها در حوادث ناگواری چون سیل، زلزله، توفان ها، بمباران های ایام جنگ تحمیلی، به کمک مردم آسیب زده شتافت و آنان را تسلّی بخشید حتی به مهاجرین غیر ایرانی همچون عراقی ها، افغانی ها، لبنانی ها و آوارگان فلسطینی، کمک های فراوانی نمود.
اگر هنگام تأمین نیازمندی های مردم دست خودش خالی می گردید، به دیگران رجوع می کرد و در رفع نیازهای آنان اقدام می کرد.
در مواقعی نابینایان فقیر قم و حوالی را به صرف شام و نهار دعوت می کرد، ولی تأکید می نمود، این افراد متوجه نشوند چه کسی از آنان پذیرایی می کند! آن وقت به ایشان خدمت می نمود؛ حتی کفش های آنان را جفت می کرد. آنان به کرّات در این میهمانی می آمدند و می رفتند، ولی نمی دانستند میزبانشان چه کسی است![36]
چنین کسی با این سخاوت، زمان تحصیل را با تنگدستی سپری کرد و در نجف اشرف گاهی شب ها از شدت گرسنگی از خواب بیدار می شد و با هم حجره ای خود به حیاط مدرسه می رفت و از برگ های کاهویی که دیگران دور ریخته بودند، سدّ جوع می کرد. حتی پول خرید نفت در اختیار نداشت و از نور چراغ پیه سوز دست شویی های مدرسه، برای مطالعه استفاده می نمود. در تابستان ها که طلبه ها به ایران می آمدند، او در نجف می ماند؛ چون هزینه سفر نداشت.
برای خرید کتاب، بارها در نجف اشرف، لباس و کفش خود را گرو می گذاشت یا می فروخت. در روزهای بسیار گرم تابستان روزه می گرفت و ماه ها نماز استجاری می خواند، تا مبلغی را تهیه کند و با آن کتاب مورد نظرش را بخرد. زمانی هم که به مقام مرجعیت رسید، در زندگی فردی و خصوصی فقیرانه می زیست و نمی توانست مخارج زندگی را به راحتی تأمین نماید.[37]
روزی شخصی از ایشان پرسید: با وجود این که وجوهاتی در اختیارتان می باشد و مبالغی از آن را به طلاب و فقرا و دیگران می دهید، چطور برای برگزاری حجّ واجب مستطیع نمی باشید؟ جواب داد: این پول ها از آن من نمی باشد، سهم امام و سادات است، کفاره روزه و مانند آن می باشد و هر کدام باید جای خودش مصرف گردد. زمانی به حج مشرّف می گردم که از دسترنج خودم پولی بدست آورده باشم، تا آخر عمر هم برایش میسّر نگردید این برنامه عبادی سیاسی را برگزار کند. گروهی از تاجران اعلام کردند، حاضرند هزینه ایشان را تأمین کنند؛ ولی ایشان نپذیرفت. البته بعد از ارتحال آیت اللَّه مرعشی نجفی، بیش از یک صد حج به نیابت او انجام گرفت.
جنبه دیگر بُعد پرهیزگاری و وارستگی این مرجع عالی قدر، ساده زیستی او بود. لباس بسیار عادی او از مواد اولیه تولید داخل ایران بود و به هیچ عنوان از کالاهای خارجی و بیگانه استفاده نمی کرد.[38]
ارتباط با خداوند از طریق ذکر، عبادت، تزکیه، پارسایی و زهد اخلاق، این عالم عامل را به شدت متحول ساخته بود، به گونه ای که در برخورد با افراد و اقشار گوناگون بسیار ملایم، نرم خو و فروتن بود. با بسیاری از خانواده های متدین و خوشنام قم در رفت و آمد بود و در مجالس غم و شادی آنان شرکت می کرد. به عیادت بیمارانشان می رفت و برای آنان دعا می کرد. آن قدر رابطه اش با برخی اشخاص صمیمی بود که گاهی اسراری را که به نزدیکان خود نمی گفتند با آقا در میان می نهادند، به همین دلیل بارها می گفت: «من صندوقچه اسرار مردم هستم ». خوش رفتاری و تلاش در جهت رفع گرفتاری ها و مشکلات مردم، همدردی با آنان به خصوص در ناملایمات و تنگناها موجب محبوبیت شدید و شگفت ایشان در بین اهالی متدین قم گردیده بود.
خشونت در وجودشان دیده نمی شد و همین امر باعث می گردید که افراد منحرف و گمراه را به راه راست هدایت کند و با نفس پاک و نورانیت دل این اشخاص را به فضیلت های اخلاقی علاقه مند نماید. شخصی که اهل باده گساری بود و برای مردم محل مزاحمت ایجاد می کرد و اهالی از شرارت های او ایمن نبودند، به برکت آشنایی با ایشان در محله جوی شور قم، از رفتارهای خلاف و ایذایی خود دست برداشت، از عمق وجود توبه کرد و در نماز جماعت ایشان که در حرم مطهر برگزار می گردید، شرکت کرد و جزو نیکان و صالحان گردید. چون چشم از جهان بربست، عده زیادی از مردم، از جمله آیت اللَّه مرعشی در تشییع جنازه اش حضور یافتند.[39]
صلابت معنوی و اراده ای استوار
آیت اللَّه مرعشی نجفی به برکت سلوک عرفانی و خودسازی های خالصانه، به نوعی قدرت روحی و معنوی دست یافته بود که توفان های خطرناک قادر نبود آرامش زندگی او را برهم زند. بدیهی است دلی که رو به درگاه حضرت حق تعالی نموده و درگاه الهی را پناهگاه امن خویش دانسته، از هرگونه خوف و اضطرابی مصون است.
به علاوه او که لذت و حلاوت عبادت و مناجات و ذکر خدا را چشیده، از لذت های دیگر بی نیاز گشته و از آن ها دل برکنده است. این ویژگی به وی نوعی وارستگی داده بود که نگرانی ناشی از تهدید یا از دست رفتن جلوه های دنیایی را در وجودش از بین برده بود. تنها انوار الهی در صفحه دلش پرتو افشانی می کرد و این پیوستگی پاک، دیگر تعلقات را کنار می زد. چنین حالاتی نوعی توکل مبتنی بر بصیرت را برای آیت اللَّه مرعشی به وجود آورده بود که عزم و اراده اش را قوی می ساخت و در نابسامانی ها و تندبادهای حوادث با اراده ای قوی، و تکیه گاهی استوار که به یمن زهد و تقوا به دست آورده بود، هیچ گونه تزلزلی در روح و روان او مشاهده نمی گردید. این صلابت معنوی، جنبه هایی زیبا و جالب از حماسه های عرفانی را به نمایش می گذارد که به مواردی اشاره می گردد:
1. یک روز جلو آب انبار سید عرب، افسر شهربانی رضاخانی آمده بود که چادر زنی را از سرش برگیرد و آن زن هم از ترس گریخته و روی پله های آب انبار افتاده بود. آیت اللَّه مرعشی می گوید، همان لحظه گفتم: یا امام زمان! و آمدم یک سیلی محکم به گوش آن افسر زدم. بعد به مدرسه آمدم و ماجرا را برای طلاب بیان کردم. گفتند: چرا چنین کاری کردی؟ احتمال دارد رضاخان بیاید و همان قضیه ای را که در مورد آیت اللَّه بافقی به اجرا در آورد، در مورد شما اعمال نماید، مگر می شود به افسر عالی رتبه رژیم پهلوی چنین جسارتی کرد.
آیت اللَّه مرعشی نقل کرده بود: همان لحظه هیچ نگرانی نداشتم، چون کار شخصی نکرده بودم و کارم دفاع از دین و در جهت حفظ ناموس بانوان با حجاب بود. آن افسر شب بعد موقع نظارت بر بازار از روزنه سقف بازار سقوط کرد و کشته شد.[40]
2. آیت اللَّه مرعشی در روزگار شومی که در دل شب های سیاهش گاهی شلیک گلوله یک فداکار مسلمان قلب یکی از کارگزاران را می شکافت، از فدائیان اسلام که در این عرصه کارنامه درخشانی داشتند، حمایت بی دریغ و پدرانه می نمود.[41]
آن مرجع بیدار با نواب صفوی، ارتباطی نزدیک و صمیمی داشت، و مکاتبات میان آن دو بزرگوار عمق این رابطه را نشان می دهد. او به این تشکیلات از نظر مادی و معنوی کمک می کرد.[42] خلیل طهماسبی از اعضای فدائیان اسلام که در ترور رزم آرا نقش مؤثری داشت، مورد حمایت آیت اللَّه مرعشی قرار گرفت و دو ماه در بیت ایشان مخفی بود. بعد از شهادت آن جوان فداکار و مبارز، مرحوم آیت اللَّه مرعشی باعث گردید پیکرش را از قبرستان مسگرآباد به بهشت رضوان انتقال دهند و خودش هم بر جنازه وی نماز میت خواند.[43]
3. در آن موقعی که اعضای فرقه ضاله بهائیت در نظام اداری، اجرایی رژیم پهلوی نفوذی گسترده داشتند، آیت اللَّه مرعشی - در سال 1352 ش - علیه خرید و فروش کالاهایی که سود آن در راه تبلیغ این فرقه استفاده می شد، فتوایی صادر کرد و آن را حرام خواند. فرقه ای که بر غالب منابع اقتصادی، سیاسی و اجتماعی کشور مسلط شده بود.
4. در نهضت اسلامی به رهبری امام خمینی، از سال 1341 ش، آیت اللَّه مرعشی لحظه به لحظه به حمایت این حرکت مقدس و ضد ستم برخاست. اصولاً ایشان در ایام طلبگی با امام در ارتباط بود. چنان که خود می گوید:
اوایلی که به قم آمدم، در مدرسه دارالشفاء حجره داشتم که با حجره آقا روح اللَّه، یک حجره فاصله داشت. دوستی من با ایشان قوی بود، زمان رضاخان که روضه قدغن گردیده بود، شب های عاشورا در یکی از حجره ها جمع می شدیم و یکی از طلبه ها مصائب سیدالشهدا و اهل بیت او را می خواند و ما گریه می کردیم.
آیت اللَّه مرعشی در چهارده سالی که امام در ایران حضور نداشت، در هدایت و رهبری نهضت، نقش مهمی ایفا کرد و حتی در ایام بیماری و برخلاف تهدیدهای ساواک به این برنامه مبارزاتی و سیاسی با نوعی شجاعت معنوی ادامه داد.
به محض این که امام خمینی را به ترکیه تبعید کردند، طی تلگرافی که خطاب به ایشان مخابره کرد، تبعید امام را موجب تأثر عمیق خود، جامعه روحانیت، حوزه علمیه قم و ملت مسلمان ایران دانست. هنگامی که امام از ترکیه به نجف انتقال یافت، فرزندش دکتر محمود را موظف نمود، به هر نحو ممکن به عراق برود و امام را ملاقات کرده و مراتب ارادت، همگامی و حمایت والد را به استحضار ایشان برساند.[44]
5. در نیمه شب سیزدهم آبان 1343، مأموران امنیتی رژیم، به دلیل موضع گیری شدید امام علیه کاپیتولاسیون به منزل ایشان یورش برده و ایشان را به ترکیه تبعید کردند. فرزند ارشد امام، سید مصطفی، که قصد داشت موضوع دستگیری امام را به اطلاع مردم برساند، خود را به منزل آیت اللَّه مرعشی رسانید، تا ضمن بیان گزارشی از حادثه شب گذشته، در خصوص چگونگی اعتراض و ادامه مبارزه تبادل نظر نماید.
اما مأموران رژیم بدون ملاحظه مصونیت مراجع، در کمتر از چند ساعت با انواع سلاح ها به بیت آیت اللَّه مرعشی یورش برده و علی رغم مقاومت و ممانعت معظم له، با مشت به سینه ایشان زده و آقازاده امام را دستگیر کردند.
یادآور می گردد با وجود جوّ رعب انگیز، و علم به این که پناه دادن به فرزند رهبر نهضت از نظر دستگاه استبداد خلاف و جرم محسوب می گردید، با شجاعت به وی پیشنهاد داد چند روزی را در منزل ایشان اقامت گزیند.[45]
علامه شهید سید مصطفی خمینی به بازجوی خود گفته بود:
از طرف آیت اللَّه مرعشی پیغام رسید که تشریف بیاورید منزل ایشان، بعد از صرف چای و مختصری استراحت فرمودند: "ممکن است شما را هم این مرتبه بگیرند، لذا چند روزی این جا باشید که اگر خواستند شما را بگیرند، من هم با شما بیایم". در این گیرودار بود که آقای رضوی که از اعضای سازمان امنیت است، با جماعتی قریب بیست نفر به اندرون منزل ایشان، [در] روز روشن و بدون اجازه صاحب منزل، به اتاق ایشان حمله آورده، با داشتن بعضی آلات حربیه با خطاب به من که بفرمائید، ما هم... بی درنگ حرکت کرده سوار ماشین منتسب به دستگاه شدیم.
دکتر سید محمود مرعشی در مصاحبه ای خاطر نشان ساخته است:
الان نامه های حضرت امام به ایشان [آیت اللَّه مرعشی] موجود است و بعضی از آن ها چاپ شده است. از مرحوم حاج آقا مصطفی به ایشان نامه های زیادی [موجود] است. در یکی از این نامه ها خطاب به آیت اللَّه مرعشی آمده است: امیدوارم که خداوند مقداری از حُسن نیت سرکار را به دیگران هم عنایت فرماید. هم چنین ایشان نوشته بود: ابوی (امام خمینی) خیلی اشتیاق به زیارت شما دارد.[46]
بعد از شهادت آیت اللَّه حاج سید مصطفی خمینی، اولین مجلس ترحیم از سوی آیت اللَّه مرعشی در حسینیه ایشان منعقد گردید و بعد از پایان مراسم، شرکت کنندگان با شعارهای کوبنده خود، جنایات رژیم پهلوی را بازگو کردند که عده ای از آنان دستگیر شدند.[47]
6. در تاریخ 22 خرداد 1354 آیت اللَّه مرعشی نجفی طی نامه ای به آیت اللَّه احمد آشتیانی تهاجم بی رحمانه عوامل رژیم پهلوی به مدرسه فیضیه و دستگیری جمعی از طلاب و ضرب وشتم آنان را محکوم کرد و از آیت اللَّه آشتیانی خواست در جهت رهایی محبوسین بی گناه اقدام عایل نماید.[48]
7. در آن ایامی که منافقین و دیگر گروه های محارب شخصیت های برجسته نظام اسلامی را ترور می کردند و امنیت جانی برای علما و مراجع عظام کمتر وجود داشت، هر چه دوستان سعی کردند برای آیت اللَّه مرعشی نجفی محافظ بگذارند، به هیچ عنوان نپذیرفت. درب اندرونی را سحرگاهان می گشود که هر کس می خواهد داخل بیاید. ماشین های ضد گلوله و حتی وسایل نقلیه ویژه هم نپذیرفت و در جواب دوستان می گفت: نیازی به ماشین ندارم. یک راننده تاکسی هر روز می آمد و آقا را به حرم برای نماز یا برای درس می برد. یک بار محافظی پنهانی برایش گذاشته بودند، آیت اللَّه مرعشی به دست اندرکاران پیغام داده بود: با این کارها توکل مرا کم می کنی، وقتی مشیت الهی باشد، هیچ عاملی مانع نخواهد بود. مگر در نخست وزیری محافظ نبود که آن اتفاق دردناک روی داد. نفرینتان می کنم اگر این ها (محافظان) را برندارید!
8. در آن شرایط جنگی و موشک باران شهر قم که افراد زیادی به روستاها می رفتند، آیت اللَّه مرعشی جایی نرفت و چون اطرافیان بی قراری می نمودند، می گفت نگرانی ندارد و اتفاقی نمی افتد و به آن ها دل داری می دادند. می گفتند احتمال دارد کتابخانه را هدف موشک قرار دهند، با اطمینان و آرامش خاصی می گفت: مگر امکان دارد علوم آل محمد از بین برود و یا آتش بگیرد. آن روزهای بمباران، آقا حتی سوار تاکسی هم نمی شد و پیاده به حرم می رفت. چون عقیده داشت، وقتی مردم مشاهده کنند ایشان در شهر مانده اند، آنان دلگرم می شوند و جایی نمی روند.[49]
بر کرانه کرامات
آیت اللَّه مرعشی به برکت آراستن دل و ذهن به نور پارسایی، عبادت، ذکر و فضیلت های اخلاقی و چشم بستن بر جلوه های فناپذیر، چشم بصیرت خود را گشود و با دیده باطن حقایقی را دید و به لطف این جلوه های معنوی از کشف و کرامت و شهود عرفانی برخوردار گردید. و اینک نمونه هایی از این موارد را از نظر خوانندگان می گذرانیم:
1. پزشکیاری که می آمد و آقا را معاینه می کرد و فشار خون او را مورد بررسی قرار می داد، خودش نقل کرده است، دکتر دستور داده بود من صبح بروم و فشار خون آقا را اندازه گیری کنم. قبل از طلوع آفتاب می آمدم به وظیفه خود عمل می کردم، یک روز نیاز به غسل جنابت پیدا کردم، با خود گفتم اوّل بروم کارم را انجام دهم بعد غسل کنم! وقتی خدمت آقا آمدم و دستگاه فشار خون را به دستشان بستم، ایشان آهسته به من گفتند: بعد از این به حالت پاک نزد من بیا![50]
2. آیت اللَّه مرعشی هیچ گاه محمّدحسین شهریار را ندیده بود، یک بار گفت من دوست دارم چنین شخصی را ببینم. شهریار هم به محض دریافت پیام آن مرجع بزرگ از تبریز به قم آمد. در تمام طول مسیر این فکر ذهنش را به خود مشغول کرده بود که آیت اللَّه مرعشی از کجا مرا می شناسد؟ ما که هرگز با یکدیگر دیداری نداشته ایم! وقتی شهریار به محضر ایشان رسید، آقا از جای برخاست و مشتاقانه او را در آغوش گرفت و لبخندزنان پرسید: آیا شما غزلی با این مطلع سروده اید:
علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را
که به ما سوافکندی همه سایه هما را
شهریار با شگفتی و حیرت زدگی گفت: بله دارم! ولی شما از کجا می دانید؟ چون نه این سروده را به کسی داده ام و نه برای فردی خوانده ام و حتی درباره اش هیچ صحبتی نکرده ام!
آیت اللَّه مرعشی پرسید: آن را کی سروده ای؟! شهریار لحظاتی به فکر فرو رفت و گفت: درست یک هفته قبل، فکر می کنم ساعت سه بعد از نیمه شب، آخرین مصراع آن را سروده ام.
مرحوم مرعشی ضمن تأیید آن، در حالی که اشک در دیدگانش حلقه زده بود، گفت:
آن شب تا دیر وقت بیدار بودم، مشغول نماز شب و توسّلاتی گردیدم، در توسّل از خداوند خواستم، یکی از اولیای خود را در عالم خواب به من نشان دهد. تا پلک هایم به هم رسید، دیدم در زاویه مسجد کوفه نشسته ام، حضرت علی (ع) نیز با عظمتی وصف ناشدنی حضور داشتند و اطرافشان را عده ای از یارانش گرفته بودند. چندی نگذشت که عده ای از شعرای عرب و فارسی زبان آمدند.
حضرت تک - تک آنان را با نگاهی سرشار از لطف و محبت گذرانید. گویی در بین این افراد، دنبال فرد خاصی می گشت، ولی او را نیافت. به دربان فرمود: شهریار را بیاورید! آن گاه تو وارد شدی. اولین بار تو را در این حالت دیدم. به همین دلیل تا تو را این جا ملاقات کردم، شناختم. آنگاه مؤدبانه در مقابل مولای متقیان ایستادی و غزلی را با همان مطلع که گفتم خواندی![51]
3. آیت اللَّه مرعشی در زمره انسان های لایق و شایسته ای است که به حضور امام زمان (عج) مشرّف گردیده است. خود می گوید:
زمان تحصیل علوم دینی فوق العاده مشتاق دیدار جمال دلارای حضرت بقیةاللَّه (عج) شدم و عهد نمودم چهل شب هر چهارشنبه، پیاده به مسجد سهله بروم و در آن جا بیتوته نمایم، تا شاید به فوز دیدار امام عصر(عج) نایل گردم. بر این عمل مداومت داشتم، تا شب سی و ششم فرا رسید.
در نزدیکی مسجد سهله، ناگهان از پشت سر صدای راه رفتن کسی به گوشم رسید. مقداری در آن تاریکی احساس هراس نمودم. برگشتم و نگاه کردم، دیدم سیدی با لباس عربی است! پیش آمد و با زبان فصیح فرمود: یا سید! سلام علیکم. در آن حال وحشت من زایل و تبدیل به آرامش شد. مایه شگفتی بود که چطور او در این تاریکی سید بودن مرا تشخیص داد. همراه او به راه خود ادامه دادیم. در مسجد زید بن صوحان با هم نماز خواندیم. گوئی تمام اجزای مسجد با او دعا می خواندند! بعد از اتمام آداب مسجد گفت: بیا با هم شامی خورده و به مسجد سهله برویم. سفره غذایی از زیر عبای خود بیرون آورد که در آن سه قرص نان و چند دانه خیار سبز بود که گویی تازه از مزرعه چیده بودند، ولی آن موقع وسط زمستان بود! با مشاهده این اوضاع و برخی حالات تأمل برانگیز، برایم این حالت بوجود نیامد که این مرد عرب چه کسی است؟! بعد به مسجد سهله رفتیم و دو - سه ساعتی با هم بودیم. آنگاه برای رفع حاجتی از مسجد بیرون آمدم، خواستم به سوی حوض بروم، ناگهان از ذهنم خطور کرد، مبادا این سید صاحب فضایل همان مطلوب من باشد! اما وقتی به مسجد برگشتم، متوجه شدم او در مسجد حضور ندارد. به این ترتیب فهمیدم به مراد خود رسیده ام، ولی او را نشناخته و غافل بوده ام.[52]
4. آیت اللَّه شیخ محمّدتقی بهجت فرموده بود:
یکی از اولیای خداوند (که بعداً معلوم گردید خودش بوده است) متوسل گردیده بود به اولیای خداوند که امام زمان (عج) را در عالم مشاهده کند و از ایشان درباره عده ای از مراجع سؤال کند که چگونه اند؟، ایشان در خواب می بیند، امام زمان پشت پرده هستند، در مورد آیت اللَّه بروجردی می پرسند تا می رسند به آیت اللَّه نجفی مرعشی. امام مهدی (عج) می فرمایند: ایشان از ما هستند. دوباره می پرسند: واضح تر سخن بگوئید! می فرمایند: گفتم که او از ما می باشد. آری آیت اللَّه مرعشی با سلوک معنوی و تهجّد و تضرع توأم با معرفت خویش، خود را به ائمه اطهار متصل ساخته بود.[53]
آیت اللَّه بهجت وقتی این ماجرا را نقل کرد، در ادامه افزود:
گوارا باد بر او که امام زمان وی را از خودشان می دانند، چه مقامی بالاتر از این![54]
5. آیت اللَّه مرعشی زمان مرگ خود را پیش بینی کرده و حتی می گفت: من غسّال خود را دیده ام. فرزندش دکتر سید محمود مرعشی نقل کرده است:
وقتی آقا رحلت نمود پیکرش را به بهشت معصومه انتقال دادیم تا تشریفات شرعی در آن جا صورت گیرد. چون وصیت کرده بود: مرا در خانه غسل ندهید! وقتی وارد شدیم دیدیم چراغ غسالخانه روشن است و مردی آن جا ایستاده و آماده غسل دادن می باشد. تصوّر کردیم او از طرف گورستان آمده و یا همان کسی است که آقا او را می شناخت. جلو رفتم گفتم: شما می خواهید غسل دهید! با سر اشاره کرد که بله ولی سخن نگفت. وی را نمی شناختم و جایی هم ندیده بودم. بعد از این مراسم یادمان آمد که باید دستمزد غسّال را بدهیم. مبلغ مورد نظر را به وسیله شخصی فرستادیم که به او بدهد. مسئولین گورستان گفتند: غسّال را خودتان فرستاده بودید! از هر کس پرسیدیم، غسّال را نمی شناخت! چون مراسم تغسیل و کفن کردن فیلم برداری شده بود، آن را بازبینی کردیم، مشاهده نمودیم فقط دست غسّال دیده می شود! او چهره اش مشخص نبود. هنوز هم متوجه نشده ایم او چه کسی بود. البته ما قیافه اش را دیده بودیم (هنگام اجرای برنامه) ولی در فیلم پیدا نبود![55]
پی نوشت ها:
[1] سوره بقره، آیه 269.
[4] نهج البلاغة، خطبه 87 .
[5] خطبه چهارم نهج البلاغة.
[6] عرفان اسلامى، محمّدتقى جعفرى، ص 11 - 12.
[7] نهج البلاغة، خطبه 222.
[8] فرازى از کلام 147 نهج البلاغة.
[9] در این باره بنگرید به تاریخ طبرستان و رویان و مازندران به قلم سید ظهیرالدّین مرعشى؛ تاریخ گیلان و دیلمستان به همین قلم؛ قیام شیعى سربداران، یعقوب آژند، فصل چهارم؛ اختران جاوید و مشاهیر آمل، محمّدرضا مداحى آملى، ج اول، ص 158 - 162.
[10] مجله جهان پزشکى، ش 3 و 4، خرداد و تیر 1338؛ کیهان فرهنگى، مهر 1382، شماره 204 و نیز شهاب شریعت، ص 96.
[13] مستدرکات اعیان الشیعة، ج 3، ص 257؛ الاجازات الکبیرة، ص 432.
[14] گفتگو با دکتر سید محمود مرعشى، کیهان فرهنگى، سال بیستم، مهر 1382، ش 204.
[15] شهاب شریعت، ص 139 - 140.
[16] همان، ص 140؛ مکارم الآثار، ج 6، ص 20-52.
[17] استادان امام، بهجت محمد قاسم، ص 132؛ رسائل حکمیّه، على اکبر حکمى یزدى، مقدمه.
[18] آفتاب عرفان، حجت اللَّه نیکى ملکى، ص 251 - 253.
[19] صفحات من تاریخ الاعلام فى النجف الاشرف، سید محمّدحسن قاضى، ص 19 - 20؛ نقباء البشر، شیخ آقا بزرگ تهرانى، ج 4، ص 1565 - 1566؛ شهاب شریعت، ص 161.
[20] درباره این عالم عارف بنگرید به کتاب آفتاب علم، مجید جلالى دهکردى و نیز زندگى نامه آیت اللَّه سید ابوالقاسم دهکردى، سید جواد هاشمى.
[22] رازدار خلوت نشین، عادل مولایى، ص 14 - 17؛ از چوپانى تا حکمت و عرفان، حسین صاعدى سمیرمى، ص 76 - 77.
[23] ستارگان حرم، ج 20، مقاله هفتم.
[24] المسلسلات فى الاجازات، ج 2، ص 371.
[25] گلشن ابرار، ج دوم، ص 514 و 515.
[26] علماء رژیم رضاخان، حمید بصیرت منش، ص347-348؛ فیلسوف فطرت،على حیدر مرتضوى، ص50-52.
[27] آسمانى، مؤسسه مطالعات فرهنگى شمس الشموس، ص 10؛ استادان امام، ص 83؛ عارف کامل، معاونت پژوهشى بنیاد فرهنگى شهید شاه آبادى، ص 45.
[28] شهاب شریعت، ص 161-147و 136.
[32] شهاب شریعت، ص 282 - 283.
[33] فرازهایى از وصیت نامه الهى - اخلاقى آیت اللَّه مرعشى نجفى.
[34] کیهان فرهنگى، ش 204، ص 23.
[35] شهاب شریعت، ص 278 - 279.
[37] نامه جامعه، ش 42، اسفند 1386، ص 22 و 23.
[38] کیهان فرهنگى، ش 204، ص 20 و 21.
[39] مآخذ قبل، ص 9 و نیز نامه جامعه، ش 42، ص 25.
[40] کیهان فرهنگى، ش 204، ص 19.
[41] هفته نامه نبرد ملت، 26 اسفند 1357.
[42] روزنامه کیهان، دهم شهریور 1381.
[43] مجله بخارا، ش 32، مهر و آبان 1382؛ نامه جامعه، ش 42، ص 26.
[44] گنجینه شهاب، ج 4، ص 216؛ همان مآخذ، ص 25؛ میراث شهاب، ش 20، تابستان 1379، ص 90 و 96.
[45] مرزبان حماسه ها، محمّدباقر بدوى، ص 116.
[46] نامه جامعه، ش 42، اسفند 1386، ص 25.
[47] آیت اللَّه مرعشى نجفى به روایت اسناد ساواک، مرکز بررسى اسناد تاریخى وزارت اطلاعات، ج اول، مقدمه، ص 55.
[49] کیهان فرهنگى، ش 204، ص 22.
[50] کیهان فرهنگى، ش 204، ص 20.
[51] شاعران در محضر امام على (ع)«، کیهان فرهنگى، ش 204، ص 41.
[52] در این باره، نمونه هاى دیگرى هم براى آیت اللَّه مرعشى اتفاق افتاده است (شهاب شریعت، ص 293 - 296).
[53] کیهان فرهنگى، ش 204، ص 23.
[54] نامه جامعه، ش 42، اسفند 1386، ص 30.
[55] کیهان فرهنگى، ش 204، ص 23.