سرویس فرهنگ و هنر مشرق - «برادران لیلا» پرحاشیههاترین فیلمهای تاریخ سینمای ایران است. مشرق پیش از این در گزارشی تفصیلی(اینجا) به حواشی و پشت صحنه فیلمی پرداخت که به اذعان بسیاری از اهالی سینما برای نخستین بار به روایت بسیاری از فعالان سینمایی دستمزد کارگردان از سایر عوامل فیلم و حتی بازیگرانش بیشتر بوده است.
بیشتر بخوانید:
پس از مدتی که از جشنواره کن گذشت، با انتشار فیلم در فضای مجازی و مطرح شدن قاچاق فیلم در رسانههای داخلی حاشیه سازی پیرامون فیلم فعال شد. در حالیکه پخش کننده این فیلم کمپانی وایلد بانچ است طبق قرارداد مشخصی این فیلم در خارج از کشور توزیع شد و نسخه غیررسمی در داخل کشور دست به دست شد.
حواشی تمام نشدنی برادران لیلا هفته گذشته با انتشار حکم بدوی سعید روستایی دوباره تبدیل به موجی رسانهای شد. بر اساس روال مرسوم قوه قضائیه انتشار حکم بدوی غیرقانونی است و احکامی که در فضای رسانهای یا مجازی منتشر میشوند باید قطعی شده باشند. در اخبار مرتبط با حکم بدوی آمده است: سعید روستایی به اتهام فعالیت تبلیغی علیه نظام به 6 ماه حبس تعزیری محکوم شد.
در متن حکم منتشر شده آمده است: شعبه 26 دادگاه انقلاب تهران سعید روستائی کارگردان فیلم برادران لیلا را به 6 ماه حبس تعزیری محکوم کرد، که یک بیستم آن قابل اجرا و مابقی به مدت 5 سال تعلیق شده است، مستند این حکم، ساخت و پخش فیلم برادران لیلا در جشنواره کن بوده است.
همچنین در این حکم و به عنوان تعلیق مراقبتی، آقای روستائی در ایام تعلیق موظف به 1. خودداری از فعالیتهای مرتبط با جرم ارتکابی یا استفاده از وسائل موثر در آن در ایام تعلیق 2. خودداری از ارتباط و معاشرت با اشخاص فعال در عرصه فیلمسازی در ایام تعلیق 3. گذراندن دوره فیلمسازی با حفظ منافع ملی و اخلاقی در دانشکده صدا و سیما قم به میزان 24 ساعت در ایام تعلیق شده است.
پس از انتشار این حکم مارتین اسکورسیزی، طی پستی در اینستاگرامش از سعید روستایی حمایت کرد. او با هدف جلب حمایت برای تجدید نظر در حکم صادره برای سعید روستایی، کارزار جمع آوری امضا راه اندازی کرد.
به فاصله کوتاهی پس از واکنش اسکورسیزی، فرانسیس فورد کاپولا از اعتراض به حکم این کارگردان ایرانی حمایت کرد. کاپولا با اشاره به محکومیت روستایی به دلیل نمایش فیلم برادران لیلا در جشنواره کن خواستار امضای این کارزار اینترنتی شد.
همزمان با نخستین نمایش فیلم روستایی در کن، این موضوع توسط اپوزیسیون خارج نشین مطرح شد که فیلم «برادران لیلا» اثری تمثیلی و استعاری در نقد ساختار حاکمیت و چهرههای برجسته سیاسی است.
پس از انتشار حکم روند تحلیل سازی سیاسی از فیلم آغاز شد و در اغلب تفسیر این موضوع مطرح میشود که کارگردان به دلیل ساخت چنین محتوایی تنبیه شده است. این تحلیلها به محتوای ضعیف فیلم برادران لیلا هیچ ارتباطی ندارد. برادران لیلا آنقدر فیلم ضعیف و نازلی است که نمیتوان هیچ وضعیت سیاسی یا استعاری را از آن استخراج کرد.
پرده اول: کاریکاتور اعتراضات کارگری
فیلم از جایی آغاز میشود که هیچ ارتباطی به روایت اصلی ندارد، در واقع کارگردان در سکانس اول با شلوغکاری، جلوههای ویژه{نمایش دستگاههای عظیمالجثه}میخواهد همانند سریالهای تلویزیونی در اواخر دهه 70 برای مخاطب خط و نشان بکشد.
در هیچ کشور فرضی در جهان، کارگر کارخانه را به دلیل اختلاس یا فرار کردن مدیر کارخانه کتک نمیزنند، در هیچ کشور جهان چندمی، این تعداد نیروی حفاظتی برای بستن یک کارخانه اعزام نمیشوند. نیروهای حفاظتی میتوانند پس از ساعت کاری یا میان دو شیفت فعالیت بی سر و صدا کارخانه را پلمپ کنند.
در سکانسهای ابتدایی میبینیم که کارگران مشغول کار هستند و حتی از وجود نیروهای حفاظتی خبری ندارند و در کوتاهترین زمان ممکن پلاکاردهای آنچنان گل درشت آماده شده و بستر اعتراض فراهم میشود. بررسی این جنبههای فیلم نشان میدهد که سازنده در سکانس نخست نه تنها نمیتواند اعتباری از این ملات روایی ملتهب کسب کند، بلکه دچار اوهام است.
پرده دوم: زیست گران لیلا در طراز ترانه علیدوستی!؟
پس از این مقدمه در نیمه ابتدایی فیلم پدر خانواده را در موقعیت دیگری دنبال میکنیم. اسماعیل پدر خانواده، در مراسم ختم بزرگ خاندانش شرکت کرده و پس از آن به خانه بایرام(مهدی حسینینیا) فرزند او میرود. شخصیتی که هیچ کس نه در مسجد و نه در خانه محلی از اعراب نبوده، چگونه با صاحبخانه آنقدر بیتعارف شده که اصلاح ریشهایش را در خانه او انجام میدهد.
«حاج غلام» بزرگ خاندان فوت کرده اما در هیچ کجای خانه یا مسجد عکسی از او نمیبینیم اما تمام اعضای خانواده به احترام او یک سال پیراهن مشکی بر تن داشتهاند. آیا این جبر جغرافیایی اثر، صرفا مربوط به شهر تهران است؟ در فیلم حتی شمایلی قدیمی و کلیشه از یک خاندان در فیلم دیده نمیشود که در ادامه کارگردان بتواند زمینهچینی مهمی برای نقطه عطف فیلم داشته باشد.
در آغاز فیلم، لیلا (ترانه علیدوستی) در مطب دکتر تحت درمان کاریو پراکتیو است. افراد خانواده لیلا، از برادر کارگری که اخراج شده تا برادری دیگری که نظافتچی دستشویی و محتاج به یک تخم مرغ و 200 گرم سوسیس است یا برادرراننده بیکارِ عشق کشتیکچ و برادر بالاشهرنشین گداصفت عشوهگر با همراهی پدر و مادری، جمعیت تهیدستان فیلم را تشکیل میدهند. خواهرشان که همانند که آنان دغدغه مالی دارد در سکانس آغازین در مطبی با شیوه درمان بسیار گران، دیده میشود.
تمام این سه مورد ذکر شده در مورد آغاز فیلم موید این است که کارگردان در آغاز با هزار و یک وصله و پینه و هزار و نقاط اتصال داستانی پلاستیکی جهان روایت را شکل میدهد.
پرده سوم : چرا فرهاد اصلانی در این فیلم اضافه محسوب میشود؟
پس از آن کل جمعیت خانواده برای به دنیا آمدن فرزند پسر پرویز به بیمارستان میروند و پدر خانواده مذکر بودن نوهاش را در راهروی بیمارستان کشف میکند و پرویز پسر چاق خانواده به پدر خانواده قول میدهد که این بچه پسر است.
پس از اثبات پسر بودن نوزاد در خانه پدری سفرهای پهن شده است. ما برای اولین و آخرین بار عروس خانواده را به همراه نوزاد در خانه میبینیم و دیگر خبری از این کاراکتر نیست.
احتمال بسیار زیاد این کاراکتر صرفا برای یک سکانس آفیش شده است و عوامل در ادامه فیلم از پس هزینه آفیش بازیگر برنیامدهاند. اما نکته دیگری که مخاطب با تماشای آن به اعماق فاجعه برادران لیلا می رود این است که فرهاد اصلانی - پرویز - که محتاج 500 تومن (پنج هزار ریال) در دهه نود است، چگونه از پس مخارج شش کودک برمیآید!؟
با چنین وضعیت ناهنجار اقتصادی در پایان فیلم میبینیم که این شخصیت برای تک تک فرزندان دخترش لباس عروسی کودکانه خریده است. آیا در تهران جایی را میتوان پیدا کرد که لباس عروسی کودکان را مثل کت و شلوار اجاره دهند؟
در کدام جهان داستانی مشابه شخصیتی در این موقعیت که محتاج یک اسکانس 500 تومنی است، موفق به تامین هزینه شش فرزندش میشود و به دنبال این است که صاحب پسری شود تا پدرش از شیوه فرزندآوری او خشنود باشد.
شخصیت پرویز (فرهاد اصلانی) در ابتدای فیلم تمام میشود و در ادامه جز نشان دادن بلاهتی عجیب، تکه پراکنی، شیرین کاری برای خانوادهاش، تاثیری در متن فیلم ندارد.
در سراسر فیلم هم شخصیت فرهاد اصلانی را نه تنها در کنار خانوادهاش نمیبینیم، بلکه چند شب متوالی او در خانه پدرش میخوابد و ابهام آشکار این است که او در همان محله زندگی میکند.
پرده چهارم : گل درشت ترین اجراها برای القاء سادهترین مفاهیم
در ادامه فیلم پدر خانواده به دلیل عدم انتخاب نام مورد دلخواه برای نوهاش او را از خانه بیرون میراند. در سکانسی دیگر لیلا و علیرضا را میبینیم که پدر را برای معاینه به بیمارستان میبرند و در این سکانس کارگردان با قاببندیهای آماتور تلویزیونی سرگیجه آور و همچنین دیالوگهای گل درشت چیده شده با بازی های مصنوعی چندین دقیقه به مخاطب رنج عظیمی را میخواهد القا میکند.
در فصل بعدی روایت فیلم لیلا(ترانه علیدوستی) از علیرضا(نوید محمدزاده) میخواهد تا برای اعضای خانواده کاری را دست پا کند. در ابتدا به سراغ پیشنهاد منوچهر(پیمان معادی) برای پیش فروش قلابی خودرو میروند.
زمانی که سوار خودرویشان میشوند یک سری دیالوگها گل درشت در این منطقه فقیرنشین در شمال شهر تهران رد و بدل میشود، سپس به شرکت جعلی مذکور میروند. وقتی پیشنهاد کار مطرح میشود و عکسی دست جمعی میگیرند. علیرضا مشغول سیگار کشیدن است. این سکانس و این پیرنگی که مخاطب را تا این دفتر کشانده مانند گلهای آفتاب گردان بسیار درشت است. کارگردان گل درشت ترین اجراها را استفاده می کند تا سادهترین مفاهیم را به مخاطب القا کند. حتی اگر این بخش از فیلم حذف شود، صدمهای به روند فیلم نخواهد زد و برادران لیلا را با یک تدوین تازه میتوان به یک نسخه 90 دقیقهای تبدیل کرد.
پرده پنجم : وقتی فقرای «ولنجک» پیتزا سفارش میدهند
پس از بازگشت از طراحی کلاهبرداری در لیزینگ خصوصی، اعضای خانواده در خانه منوچهر مشغول غذاخوردن هستند. خانواده ای که تا پیش از این خودش را لنگ یک تخم مرغ نشان داده است، چگونه می تواند در محله ولنجک پیتزا با سیب زمینی سفارش دهد.
کارگردان برای کشدار کردن فیلم روی فلاکت اعضای خانواده خرده روایتهای بیهودهای را اضافه میکند. در سکانسهایی که در خانه منوچهر فیلمبرداری شده است، برای القای بیشتر فلاکت موضوع گرفتن پاسپورت فرهاد از منوچهر را مطرح میکند و تا موعد باز شدن اتفاقی کیف سامسونت طی مجادلات، رونمایی از نوشابه و کلوچه ها فلاکت منوچهر را برجسته میکند. بازهم باید یادآوری کرد خانوادهای که نوشابه و کلوچه را در کیف سامسونت پنهان می کند پیتزای گران منطقه ولنجک نمیتواند در لیست سفارشهایش قرار گیرد.
«برادران لیلا»، در نقشه بعدی برای ارتقای موقعیت فلاکت، اقدام به خرید مغازه میکنند. به آنها وعده تبدیل سرویس بهداشتی به محل کسب و کار در قالب یک مغازه کوچک داده میشود. «برادران» حین بازدید از سرویس بهداشتی و دیدن و شنیدن صدایهای ناهنجار انسانی در دستشویی، بازهم به شکل گل درشت، خوشبختی خود را درون بیت الخلایی میبینند که بعدها قرار است تبدیل به مغازه شود.
همزمان فرستاده بایرام را در نمایی کاملا چیده شده و دم دستی فرهاد اصلانی را همراه با بچه هایش در کوچه میبینم که سراغ پدرشان را میگیرند. بایرام به او اعلام میکند طبق وصیت حاج غلام او بزرگ فامیل است و برای عروسی باید کادوی ارزشمند خود را نشان دهد.
اسماعیل (سعید پورصمیمی) در این روایت سعی می کند که به فرزند بایرام در عروسی پیش رو چهل سکه هدیه دهد و پس از کش و قوسهای فراوان آنها به عروسی می روند. در عروسی کارگردان کاملا تحت تاثیر پدر خوانده صحنهاش را تبدیل به یک کپی دست چندمی از آن شاهکار تاریخ سینمایی میکند.
بیشتر بخوانید:
پرده پنجم: «سکوت قلبت رو بکشن» برای رقصیدن خوانده شد؟
اما در مورد سکانسهای بیربط عروسی چند وضعیت قابل تامل وجود دارد. در چند جامپ کات صدای موسیقی و چند قطعه موسیقی شنیده می شود که هر کدام برازنده یک عروسی میتواند باشد اما زمانیکه بازیگران میخواهند قدرت رقص خود را نشان دهند ناگهان ترانه «سکوت» محسن یگانه (سکوت قلبت و بکشن و بگرد) پخش میشود. در مراسم عروسی، ترانهای را با محتوای جدایی پخش میشود و برادران لیلا با آن بندری، تکنو و عشقوهدار و برینک دنس را به نمایش میگذارند.
این قطعه چه ارتباطی به رقصهای اجرا شده دارد؟ منطق هر عروسی این است که یک آهنگ شاد معمولی پخش شود. کارگردان میخواهد با میزان آشنایی بازیگران در اجرای رقصهای متفاوت جولان دهد اما قطعه موسیقی را انتخاب میکند.
به واقع روستایی حتی کارگردانی سکانسهای یک عروسی را بلد نیست و اگر خارج از جهان فیلم قرار باشد، فیلمی از عروسی یک زوج بسازد با استفاده از المانهای اشتباه، پس از پایان عروسی زوج مورد اشاره حتما از یکدیگر طلاق خواهند گرفت. با این مثال میتواند اشاره کرد که کارگردان حتی المانهای معمولی عروسی را نمیشناسد.
کاراکتر نوید محمدزاده از هرکول پوآرو باهوشتر به نظر میرسد، اما شخصیت بشدت ترسویی است، حین برگزاری مراسم عروسی نگاهی به طبقه بالا میاندازد و با حس ششم ممتاز خود متوجه میشود کاسه ای زیرنیم کاسه است.
تماشای سوتیهای کارگردانی فیلم برادران لیلا (اینجا)
کارگردانی که ادعای نویسندگی، قصه گویی و دیالوگ نویسی دارد وصله و پینههایش بشدت باسمهای است، در حالیکه اعضای خانواده مشغول شادی هستند نوید محمدزاده به جای تماشای رقص برادرانش، طبقه بالا را تماشا میکند و ناگهان چشمش به لیلامیافتد. لیلا اگر قصد دارد از عروسی فرار کند چرا در آن نقطه حاضر میشود؟
کمی جلوتر علیرضا با بایرام درگیر میشود و بایرام به او می گوید بعد از مراسم پول سالن را پرداخت کند. دست کم در شهر تهران نمیتوان سالن عروسی را پیدا کرد که بدون دریافت پیش پرداخت، سالن را در اختیار فرد یا افرادی قرار دهد. بایرام(مهدی حسینینیا) به علیرضا میگوید: در پایان عروسی باید پول سالن را حساب کنم و توانایی پرداخت پول سالن را ندارم، در کدام جغرافیایی شبیه تهران سالن عروسی را با این سبک و سیاق برای برگزاری مراسم اجاره میکنند.
پس از تغییر «پدر خوانده» در کودکانهترین حالت ممکن، پدر خانواده کرسی بزرگی فامیل را به قارداشعلی (اسماعیل پورضا) واگذار می کند. خانواده از رفتار لیلا ناراحت هستند و پدر با همه قهر میکند و برادران لیلا پدر را برای بازدید از دستشویی ها به پاساژ میبرند و پدر در پاساژ همانند سریال های مناسبی پس از کمی جر و بحث دچار شوک عصبی میشود و مجبور می شوند او را دوباره به بیمارستان ببرند. در ادامه با توجه به اینکه پدر اعلام میکند در ازای سکه ها سند خانه را گرو گذاشته، پسران اقدام به پس دادن مغازه و خرید سکه می کنند.
پس از بالارفتن قیمت سکه، بالا آوردن بدهی توسط منوچهر، سطح سینمای روستایی کاریکاتوریزه میشود. تیزر ورود چهار زن لندکروز سوار به داخل پاساژ تبدیل به سکانس اصلی فیلم میشود. گویی چهار برادر انگار تاکنون در زندان به سر بردهاند و افرادی مشابه آنچه در صحنه نمایش دیده میشود را ندیدهاند. آیا برادران لیلا در تهران لندکروز ندیده اند که آنرا با تانک مقایسه میکنند!؟
نکته جالبتر اینجاست در کجای این شهر چنین ترکیبی، با لباس های سرتاسر مشکی با استایلهای مشابه وارد یک پاساژ میشوند. ترکیب چهارنفره این دختران یادآور جاسوسهای آمریکایی در فیلم های دست پنجم هالیوودی است.
در حالیکه منوچهر در حال بستن چمدانش برای فرار شده، درگیری میان خانواده لیلا اوج میگیرد و او به پدرش سیلی میزند و فرهاد (محمد علی محمدی) برادرش را که مانع برخورد با لیلا شده حرامزاده خطاب میکند. نویسنده اصلی داستان حتی در این صحنه ناسزایی که انتخاب کرده بیش از آنکه توهین به لیلا باشد توهین به همان پدر و مادری است که بالاخواه آنان درآمده است.
در پایان ابر و ماه و فلک دست در دست هم قرار می دهند و پدر در همان خانه قدیمی جان به جان آفرین تسلیم می کند. پدر خانواده در میان برف های شادی جان میبازد و ساختار وصلهپینهای به سبک کارگردان دوباره نمایان میشود. این ساختار و فرم شعاری و وصله پینهای قرار است چه تغییری در جهانبینی مخاطب ایجاد کند؟
فیلمی که با بودجه ای به این کلانی ساخته شده(با دلار 15 هزار تومان) چه سکانس ویژه ای دارد؟ چه فیلمبرداری ویژه ای دارد؟ مخاطب لازم نیست برای تماشای برادران لیلا دنبال نکته عجیب و غریبی بگردد. در سکانس بالای پشت بام علیرضا و لیلا، اورشولدر (OS) ها پر از باگ است. دست لیلا بالا و پایین میرود و حفظ راکورد هیچ اهمیتی ندارد و منشی صحنه، کارگردان و تدوینگر مراقبهای از این اشتباه فاحش نکردهاند.
گزارشی تصویری درباره نقش توالت در فیلمهای سعید روستایی (اینجا)
پرده آخر : کشف ساب ژانر مستراح، زیر گونه ژانر فلاکت!
سینمای روستایی در این فیلم در کنار سینمای اجتماعی ژانر نوگرایی را به مخاطب معرفی میکند، ژانر «توالتیسم» یا «مستراحیسم» که زیر گونه ژانر «فلاکت» را تقویت میکند. ساختن چنین آثاری در این ژانر بسیار ساده است. با تاملی در فیلم میتوان پدر(سعیدپورصمیمی) را به وضوح در توالت ایرانی دید. پیرمردی که قلبش باتری کار میکند توانایی خرید یک توالت فرنگی پلاستیکی ساده را ندارد؟
مغازهای که برادران لیلا تمایل به خرید آن دارند، در داخل توالت قرار دارد. سکه های پدر در لحظه افتادنش در داخل توالت از دستش رها میشود، در سکانس خاصی پدر در سینک ایستاده ادرار می کند و نمونه مشابه این سکانس ایستاده ادرار کردن برادران لیلا در هنگام رفتن به عروسی تکرار میشود. پرویز یکی از برادران لیلا، نظافتچی یک دستشویی است و زیباییشناسی بصری فیلم در برجسته شدن صداهای داخل دستشویی خلاصه میشود.
این حجم از وابستگی به مستراح در یک فیلم ایرانی دست کم سابقه نداشته است و کاراکترها حتی در کلامشان از واژه های مرتبط به پست ترین نقطه انسانی - بیتالخلا- استفاده میکند و برادران لیلا را با این توصیفات میتوان در زیرگونه «توالتیسم» گنجاند.
با آنچه به عنوان تحلیلی جامع از فیلم ارائه شد، آیا بازهم میتوان به فیلم برادران لیلا نگاهی تمثیلی، استعاری داشت و یک وضعیت سیاسی کلان را از آن استخراج کرد؟!