ماهان شبکه ایرانیان

عالم به غیب

مقدمه: خداوند متعال همان گونه که به عالم شهود علم دارد، به عالم غیب هم علم دارد. در این مقاله بیان می شود که اولا عالم غیب چه عالمی است و چگونه خداوند عالم به غیب است.

مقدمه: خداوند متعال همان گونه که به عالم شهود علم دارد، به عالم غیب هم علم دارد. در این مقاله بیان می شود که اولا عالم غیب چه عالمی است و چگونه خداوند عالم به غیب است.

"و عنده مفاتح الغیب لا یعلمها الا هو..."

مفسرین در باره وجه اتصال این آیه به ما قبل آن گفته اند: از آنجائی که در آخر آیه قبلی داشت: "و الله اعلم بالظالمین"، از این جهت برای مزید بیان فرمود: خزینه های غیب یاکلیدهای آن، نزد خدای سبحان است، و کسی را جز او از آن آگهی و علم نیست، و او است که هر کوچک و بزرگی را می داند.

لیکن این وجه، وجهی نیست که معنای حصری را که جمله"لا یعلمها الا هو"آنراافاده می کند، روشن سازد.

بهتر این است که در این باره گفته شود: ارتباط آیه مورد بحث تنها با جمله آخر آیه قبلیش نیست، بلکه با مفاد مجموع دو آیه قبل خود مرتبط است، زیرا مجموع آن دو آیه دلالت می کند بر اینکه: معجزه ای که کفار آنرا پیشنهاد کرده بودند و همچنین نتیجه آن که مساله یکسره شدن کار آنان با رسول خدا است، امری است که تنها خدای تعالی، عالم و حاکم بر آن می باشد و او است که در حکمش و در عذاب کردن ستمکاران، دچار غلط و اشتباه نمی شود، برای اینکه داناتر از هر کس به ستمکاران و عالم به غیب و نهان و دانای به هر خرد و کلان خوداو است که نه در حکمش گمراه می شود و نه چیزی را فراموش می کند، و در این جهات کسی با وی شرکت نداشته و همپایه او نیست.

این معنا را دو آیه قبل افاده کرده و اینک آیه مورد بحث این معنا را اضافه می کند که:

تنها خدای سبحان است که عالم به غیب و عملش شامل هر چیز است، سپس در سه آیه بعد، همین معنا را تکمیل می کند، به این بیان سیاق این چند آیه سیاق آیاتی می شود که در نظائراین بحث وارد شده است، مانند آیه ای که گفتگوی قوم خود را با آنجناب حکایت نموده ومی فرماید: قالوا ا جئتنا لتافکنا عن آلهتنا فاتنا بما تعدنا ان کنت من الصادقین، قال انماالعلم عند الله و ابلغکم ما ارسلت به" (1).

"و عنده مفاتح الغیب" - "مفاتح"جمع"مفتح" - بفتح میم - و به معنای خزینه است، احتمال هم دارد که جمع مفتح - بکسر میم - و به معنای کلید باشد، مؤید این احتمال این است که به قرائت شاذی کلمه مزبور، "مفاتیح"خوانده شده است، البته مالا هر دو معنا یکی است، برای اینکه کسی که کلیدهای خزینه های غیب را در دست دارد، قهرا به آنچه که در آن خزائن است، عالم هم هست و می تواند مانند کسی که خود آن خزینه ها نزد او است به دلخواه خود، در آن تصرف نماید.

و اما اینکه در سایر آیات مربوط به این مقام، اسمی از"مفاتیح"برده نشده، بعید

............................................

(1)گفتند آیا تو آمده ای که ما را از خدایانمان منصرف سازی؟اگر راست می گوئی بیاور آن عذابی را که ما را از آن می ترسانی هود گفت علم نزد خدا است، و من فقط مامورم آنچه را که به من ارسال شده است به شما ابلاغ کنم.سوره احقاف آیه 23

نیست که مراد از"مفاتح غیب"همان خزینه های غیب باشد، از آن جمله آیات زیر است: "ام عندهم خزائن ربک" (1) ، "لا اقول لکم عندی خزائن الله" (2) ، "و ان من شی ء الا عندناخزائنه" (3) ، "و لله خزائن السموات و الارض" (4) ، "ام عندهم خزائن رحمة ربک" (5).

(معنای خزائن غیب و مراد از"مفاتح الغیب")به هر حال جمله"و عنده مفاتح الغیب لا یعلمها الا هو"علم غیب را منحصر درخدای تعالی می کند، از این جهت که کسی را جز خدا به خزینه های غیب آگاهی نیست، یابرای اینکه جز او کسی آگاهی به کلیدهای غیب ندارد، پس آیه به هر معنا باشد، این جهت راافاده می کند که: کسی جز خدا به آن خزینه ها و یا به گشودن درهای آن و تصرف در آن دسترسی ندارد.

صدر آیه گر چه از انحصار علم غیب به خدای تعالی خبر می دهد و لیکن ذیل آن منحصر در بیان علم غیب نیست، بلکه از شمول علم او به هر چیز، چه غیب و چه شهود، خبرمی دهد، برای اینکه می فرماید: خداوند به هر تر و خشکی آگاهی دارد. علاوه بر این، صدرآیه، همه غیب ها را هم متعرض نشده است، بلکه تنها متعرض غیب هایی است که درخزینه های در بسته و در پس پرده های ابهام قرار دارد، همچنان که آیه"و ان من شی ء الاعندنا خزائنه و ما ننزله الا بقدر معلوم"هم متعرض این چنین غیب ها است.برای اینکه خزینه های غیب را عبارت دانسته از اموری که مقیاس های محسوسی که هر چیزی رامی سنجد، احاطه به آن نداشته اندازه های معهود نمی تواند آنرا تحدید کند، و بدون شک این چنین غیب ها از این جهت مکتوم هستند که بی پایان و از اندازه و حد بیرونند و مادامی که از آن عالم به عالم شهود و منزلی که در آن، هر چیزی محدود و مقدر است، نازل نشده اند و خلاصه مادامی که به وجود مقدر و محدودش، موجود نگشته به شهادت این آیه در نزد خدا دارای نوعی ثبوتند، در عین حال علم ما که تنها امور محدود و مقدر را درک می کند، از درک آنها عاجزاست.

پس اموری که در این عالم و در چهار دیواری زمان قرار دارند، قبل از اینکه موجود شوندنزد خدا ثابت بوده و در خزینه های غیب او، دارای نوعی ثبوت مبهم و غیر مقدر بوده اند، اگر چه

............................................

(1)یا مگر خزینه های پروردگارت نزد آنان است؟.سوره طور آیه 37

(2)من به شما نمی گویم که خزینه های خدا نزد من است.سوره انعام آیه 55

(3)هیچ چیز نیست مگر اینکه خزینه های آن نزد ما است.سوره حجر آیه 21

(4)خزینه های آسمان و زمین همه مال خدا است.سوره منافقون آیه 7

(5)یا مگر خزینه های رحمت پروردگارت نزد آنان است؟.سوره ص آیه 9

ما نتوانیم به کیفیت ثبوت آنها احاطه پیدا کنیم.

ممکن است چیزهای دیگر نیز در آن عالم ذخیره و نهفته باشد که از جنس موجودات زمانی نباشند، بنا بر این، باید فت خزینه های غیب خدا مشتمل بر دو نوع از غیب است: یکی غیب هایی که پا به عرصه شهود هم گذاشته اند، و دیگری غیب هایی که از مرحله شهادت خارجند و ما آنها را غیب مطلق می نامیم، البته آن غیبهائی هم که پا به عرصه وجود و شهود وعالم حد و قدر نهاده اند، در حقیقت و صرفنظر از حد و اندازه ای که به خود گرفته اند، باز به غیب مطلق برمی گردند، و باز همان غیب مطلق هستند، و اگر به آنها شهود می گوییم با حفظحد و قدری است که دارند، و می توانند متعلق علم ما قرار گیرند، پس این موجودات هم وقتی شهودند که متعلق علم ما قرار گیرند، و گر نه غیب خواهند بود.

البته جا دارد که موجودات عالم را در موقعی که متعلق علم ما قرار نگرفته اند"غیب نسبی"بنامیم، برای اینکه چنین غیبی، وصفی است نسبی، که بر حسب اختلاف نسبت ها، مختلف می شود، مثلا موجودی که در خانه و محسوس برای ما است، نسبت به کسی که بیرون خانه است، غیب است، و لیکن برای ما غیب نیست، و همچنین نور و رنگ ها برای حس بینایی شهود، و برای حس شنوایی غیب است، و شنیدنی ها برای حس شنوایی شهود و برای حس بینایی غیب است و محسوسات این دو حس نسبت به انسانی که دارای آن حس است شهود و نسبت به انسان کر و کور غیب است.روی این حساب غیب هایی را که خدای تعالی در آیه مورد بحث، ذکر کرده، فرمود: "و یعلم ما فی البر و البحر و ما تسقط من ورقة الایعلمها و لا حبة فی ظلمات الارض و لا رطب و لا یابس"از نوع همین غیب های نسبی است، برای اینکه همه آنچه که در آیه ذکر شده، امور محدود و مقدری است که تعلق علم به آن محال نیست.

(مراد از"کتاب مبین")

این آیه دلالت دارد بر اینکه این امور در کتاب مبین قرار دارند، بنا بر این جای این سؤال هست که آیا این امور هم از جهت غیب و هم از جهت شهودش در کتاب می باشد و یا آنکه تنهااز جهت غیب بودن؟و به عبارت دیگر آیا کتاب مبین عبارت است از همین عالم کون که اجرام امور مذکور را در خود جای داده، یا آنکه کتاب مبین چیز دیگری است که تمامی موجودات به نحو مخصوصی در آن نوشته شده و به قسم خاصی در آن گنجانده شده است؟به طوری که از درک درک کنندگان این عالم غایب و از حیطه علم هر صاحب علمی بیرون است؟و معلوم است که اگر معنای کتاب مبین این باشد، محتویات آن همان"غیب مطلق"خواهد بود.

باز به عبارتی دیگر: آیا موجوداتی که در ظرف این عالم قرار دارند و آیه مورد بحث به طور عموم از آنها اسم برده مانند خطوطی هستند که در کتاب قرار می گیرد؟یا آنکه مانند مطالب خارجی است که یک واقعه نگار معنای آنرا در قالب الفاظی در کتاب خود درج نموده و آن معانی به تبع آن الفاظ با خارج منطبق می گردد؟آیا وقوع اشیاء در کتاب مبین به این معنااست و یا به آن معنا؟از آیه شریفه"ما اصاب من مصیبة فی الارض و لا فی انفسکم الا فی کتاب من قبل ان نبراها" (1) چنین برمی آید که نسبت کتاب مبین به حوادث خارجی نسبت خطوط برنامه عمل است به خود عمل.از آیه"و ما یعزب عن ربک من مثقال ذرة فی الارض و لا فی السماء و لا اصغر من ذلک و لا اکبر الا فی کتاب مبین" (2) و آیه"لا یعزب عنه مثقال ذرة فی السموات و لا فی الارض و لا اصغر من ذلک و لا اکبر الا فی کتاب مبین" (3) و آیه"قال فما بال القرون الاولی، قال علمها عند ربی فی کتاب لا یضل ربی و لا ینسی" (4) و از آیات دیگری نیز این معنا استفاده می شود، پس کتاب مبین - هر چه باشد یک نحوه مغایرتی با این موجودات خارجی دارد - کتابی است که نسبت به موجودات خارجی تقدم داشته و بعد ازفنای آنها هم باقی می ماند، عینا مانند خطوط برنامه که مشتمل بر مشخصات عمل بوده، قبل ازعمل وجود داشته و بعد از آن هم باقی می ماند.

شاهد دیگر بر اینکه مراد از کتاب مبین معنای اول است این است که ما به چشم خودمی بینیم که موجودات و حوادث جهان تحت قوانین عمومی حرکت در حال تغییر و دگرگونی هستند، و حال آنکه آیاتی از قرآن دلالت دارند بر اینکه آنچه که در کتاب مبین است قابل تغییرو دگرگونی نیست، مانند آیه"یمحو الله ما یشاء و یثبت و عنده ام الکتاب" (5) و آیه"فی لوح

............................................

(1)هیچ مصیبتی در زمین و در نفوس شما پیش نمی آید، مگر اینکه قبل از تحقق دادنش، آنرا درکتابی نوشته بودیم. سوره حدید آیه 22

(2)در زمین و در آسمان چیزی به اندازه ذره ای از پروردگار تو پوشیده نیست، و هیچ موجودی کوچکترو بزرگتر از آن نیست، مگر اینکه در کتاب مبین هست.سوره یونس آیه 61

(3)چیزی به سنگینی ذره در آسمانها و زمین نیست که از وی پوشیده باشد، و هیچ چیز کوچکتر ازذره و نه بزرگتر از آن نیست، مگر اینکه در کتاب مبین نوشته شده است.سوره سبا آیه 3

(4)گفت: مردمان گذشته که به دین تو ایمان نداشتند(و مانند ما بت پرست بودند)چطور شدند؟

موسی گفت: علم اینکه آنان چه کردند و چه جزائی دیدند، در کتابی نزد پروردگار من است، و پروردگارمن چیزی را اشتباه و فراموش نمی کند.سوره طه آیه 52

(5)خداوند آنچه را که بخواهد محو نموده و آنچه را که بخواهد اثبات می کند و در نزد او سرچشمه و اصل کتاب است. سوره رعد آیه 39

محفوظ" (1) و آیه"و عندنا کتاب حفیظ" (2) زیرا این آیات به طوری که ملاحظه می کنید دلالت دارند بر اینکه این کتاب در عین اینکه مشتمل است بر جمیع مشخصات حوادث و خصوصیات اشخاص و تغییراتی که دارند در عین حال خودش تغییر و دگرگونی ندارد.

............................................

(1)سوره بروج آیه 22

(2)سوره ق آیه 4

(فرق"کتاب مبین"با"مفاتح غیب")

از اینجا معلوم می شود که: "کتاب مبین"از یک جهت با"مفاتح غیب"و خزینه های اشیائی که نزد خدا است تفاوت و مغایرت دارد، برای اینکه خدای تعالی آن مفاتح و خزینه هارا اینطور وصف فرموده که دارای اندازه و قابل تحدید نیست، وقتی محدود می شود که از آن خزینه ها بیرون شده و به این عالم که عالم شهود است نازل شود، و کتاب مبین را اینطور وصف فرموده که مشتمل است بر دقیق ترین حدود موجودات و حوادث.

پس"کتاب مبین"از این جهت با خزینه های غیب فرق دارد.کتاب مبین چیزی است که خدای تعالی آن را به وجود آورده تا سایر موجودات را ضبط نموده و آنها را بعد از بیرون شدن از خزائن و قبل از رسیدن به عالم وجود و همچنین بعد از آن و بعد از طی شدن دورانشان در این عالم حفظ نماید، شاهد این معنا این است که خدای تعالی در قرآن، در مواردی از این کتاب اسم برده، که خواسته است احاطه علمی پروردگار را به اعیان موجودات و حوادث جاری جهان برساند، چه آن موجودات و حوادثی که برای ما مشهود است، و چه آنهایی که از ما غایب است، و اما غیب مطلق را که احدی را بدان راهی نیست، اینطور وصف کرده که این غیب درخزینه ها و در مفاتحی قرار دارد که نزد خدا است، و کسی را جز خود او بر آن آگاهی نیست، بلکه بعضی آیات دلالت و یا لا اقل اشعار دارد بر اینکه ممکن است دیگران هم بر کتاب نامبرده، اطلاع پیدا کنند، و لیکن احاطه بر خزینه های غیب مخصوص خدا است.مانند آیه"فی کتاب مکنون، لا یمسه الا المطهرون" (3) پس خزائن غیب و کتاب مبین در اینکه هر دوشامل تمامی موجوداتند تفاوت ندارند، و همانطوری که هیچ موجودی نیست مگر اینکه برای آن در نزد خدا خزینه ای است که از آنجا مدد می گیرد، همچنین هیچ موجودی نیست مگر اینکه کتاب مبین آن را قبل از هستیش و در هنگام پیدایش، و بعد از آن، ضبط نموده و برمی شمارد، جز اینکه کتاب مبین از خزینه های غیب درجه اش نازل تر است، اینجا است که برای هر

............................................

(3)در کتابی که از خلق نهان است و جز پاکان به آن دسترسی ندارند.سوره واقعه آیه 79

دانشمند متفکری این معنا روشن می شود که کتاب مبین در عین اینکه صرفا کتابی است وبس، در عین حال از قبیل کاغذ و لوح هم نیست، زیرا که اوراق مادی، هر قدر هم که بزرگ باشد و هر طوری هم که فرض شود، گنجایش آنرا ندارد که حتی تاریخ ازلی خودش، در آن نوشته شود تا چه رسد به اینکه تاریخ ازلی و ابدی موجودی دیگر در آن درج گردد، و تا چه رسدبه اینکه تاریخ ازلی و ابدی تمامی موجودات در آن ضبط شود.

از بیانات گذشته، دو نکته روشن شد: اول اینکه: مراد از مفاتح غیب، همان خزینه های الهی است که مشتمل است بر غیب تمامی موجودات، چه آنها که به این عرصه پانهاده اند، و چه آنها که ننهاده اند.و خلاصه، مفاد آیه مورد بحث، همان مفاد آیه" و ان من شی ء الا عندنا خزائنه و ما ننزله الا بقدر معلوم"می باشد.

دوم اینکه: مراد از کتاب مبین امری است که نسبتش به موجودات، نسبت برنامه عمل است به خود عمل، و هر موجودی در این کتاب یک نوع اندازه و تقدیر دارد، الا اینکه خود این کتاب موجودی است که قبل از هر موجودی و در حین وجود یافتن و بعد از فنای آن، وجود داشته و خواهد داشت، و موجودی است که مشتمل است بر علم خدای تعالی به اشیاء، همان علمی که فراموشی و گم کردن حساب، در آن راه ندارد.

از این جهت می توان حدس زد که مراد از کتاب مبین، مرتبه واقعی اشیاء و تحقق خارجی آنها باشد که قابل پذیرفتن هیچگونه تغییر نیست.آری، موجودات وقتی قابل تغییرنیستند که در عرصه این عالم قرار گرفته باشند، و گر نه قبل از وقوع در این عالم، عروض تغییر برآنها ممتنع نیست، و لذا گفته اند: "ان الشی ء لا یتغیر عما وقع علیه - هیچ چیزی از آن حالتی که بر آن حال وقوع یافته تغییر نمی کند".

و خلاصه اینکه، این کتاب کتابی است که جمیع موجوداتی را که در عالم صنع وایجاد واقع شده اند، برشمرده، و آنچه را که بوده و هست و خواهد بود، احصاء کرده است، بدون اینکه کوچکترین موجودی را از قلم انداخته باشد، البته غیر این کتاب الواح و کتب دیگری نیز هست که قابل تغییر و تبدیل بوده و محو و اثبات را می پذیرد، آیه"یمحو الله ما یشاءو یثبت و عنده ام الکتاب"از وجود چنین کتبی حکایت می کند، برای اینکه محو و اثبات را در مقابل ام الکتاب قرار داده است و این به خوبی دلالت دارد بر اینکه این محو و اثبات هم در کتابی صورت می گیرد.اینجا است که وجه اتصال آیه مورد بحث به ما قبلش روشن می گردد زیرا در آیه قبل چنین داشت که: آن چیزی که شما درخواست کرده بودید و خواستید تا بین من و شما کار رایکسره کند، در تحت قدرت من نیست، و همچنین حکم به حق هم نزد پروردگار من و در حیطه علم او و در تحت قدرت او است، و به فرضی هم که از من ساخته بود و من آنرا انجام می دادم، کار من و شما اینطور یکسره می شد که شما به عذابی که مخصوص ستمکاران است، دچارمی شدید، زیرا خدایی که علمش آمیخته با جهل نیست می داند که بین من و شما ستمکار کدام است.این معنا را ما از جمله"و عنده مفاتح الغیب"و جمله"و یعلم ما فی البر والبحر"می فهمیم که جمله اول اشاره می کند به اینکه رسول خدا قادر بر انجام خواسته های آنان و فیصله دادن اختلاف بین خود و آنان نیست، و جمله دوم دلالت دارد بر اینکه خدایی که به همه موجودات دریا و خشکی عالم، آگاه است هرگز ستمکار را به غیر ستمکار اشتباه نمی کند، زیرا کوچک و بزرگی نیست، مگر اینکه در کتاب مبین او است.

پس مراد از غیبی که در آیه ذکر شده، "غیب مطلق"است، و جمله"لا یعلمها..."جمله ای است حالیه که دلالت می کند بر اینکه مفاتح غیب، از مقوله علم است، البته نه علم متعارف، زیرا ما از کلمه علم صور ذهنیه ای را می فهمیم که از هر چیزی پس از وجود ومحدودیت گرفته شده و در ذهن ما نقش می بندد، و مفاتح غیب اختصاص به بعد از موجود شدن ندارد بلکه همانطوری که شرح داده شد علم به موجودات است حتی قبل از موجود شدن آنهایعنی علمی است غیر متناهی و غیر منفعل از معلوم.

(عمومیت علم خداوند و نامتناهی بودن آن(یعلم ما فی البر و البحر...))جمله"و یعلم ما فی البر و البحر"عمومیت علم خدا را می رساند، و می فهماندآنچه از موجودات که ممکن است متعلق علم دیگران قرار گیرد، و اگر هم بعضی علم به آن ندارند، ممکن است برای بعضی دیگر معلوم شود، همه و همه برای خداوند معلوم است.

و اگر خشکی ها و آنچه را که در آنها است جلوتر ذکر کرد، برای این بود که روی سخنش با مردم بود که سر و کارشان بیشتر با خشکی ها است.

و در جمله"و ما تسقط من ورقة الا یعلمها"برای این برگ درختان را بخصوص اسم برد که دلالت کند بر بی پایانی علم خداوند، چون کثرت برگ درختان به حدی است که انسان از شمردن آن و تشخیص هر کدام از دیگری و احاطه به حالاتی که هر کدام دارند وهمچنین مراقبت بر اینکه کدام یک از درخت می افتد، عاجز است.

و ظاهرا جمله"و لا حبة فی ظلمات الارض"و همچنین جمله"و لا رطب و لایابس..."معطوف بر"من ورقة"می باشند.و مراد از ظلمات زمین، درون تاریک آن است که بذر گیاهان در آن نشو و نما نموده و بعضی از آنها نیز همانجا می پوسند، و هیچ دانه ای در درون تاریک زمین نیست و همچنین هیچ برگ تر و خشکی از درخت نمی ریزد مگر اینکه خداوندبدان آگاه است.

بنا بر این لفظ"الا فی کتاب مبین"بدل خواهد بود از جمله"الا یعلمها"و معنای همان را می رساند، و در حقیقت تقدیر کلام چنین است: "و لا رطب و لا یابس الا هو واقع ومکتوب فی کتاب مبین - هیچ تر و خشکی نیست مگر اینکه در کتاب مبین نوشته شده است"و کلمه"مبین"اگر به معنای اظهار کننده باشد آن وقت توصیف کتاب به آن، برای این خواهدبود که قرآن کریم حقیقت هر چیزی را آنطور که هست، بدون هیچ گونه ابهام و تغییر و تبدیلی، اظهار می کند، و اگر هم به معنای ظاهر باشد باز همان معنا را می رساند، و کتاب را به آن توصیف کردن، از این جهت است که حقیقت کتاب همان نوشته های آن است و حقیقت آن نوشته ها هم معانیی است که الفاظ آنها را حکایت می کند، و وقتی در آن معانی ابهام و خفائی نباشد، قهرا الفاظ هم مبین و آشکار و کتاب نیز کتاب مبینی خواهد بود.

"و هو الذی یتوفیکم باللیل و یعلم ما جرحتم بالنهار"

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان