مدبر الامور

"ا و لم یر الذین کفروا ان السموات و الارض کانتا رتقا ففتقناهما و جعلنا من الماء کل شی ء حی ا فلا یؤمنون".

"ا و لم یر الذین کفروا ان السموات و الارض کانتا رتقا ففتقناهما و جعلنا من الماء کل شی ء حی ا فلا یؤمنون".

مراد از"رؤیت"علم فکری است و اگر آن را رؤیت نامید به خاطر این است که علم فکری در هر امری آن را مانند رؤیت محسوس می سازد.

دو کلمه"رتق"و"فتق"به دو معنای مقابل همند، راغب در مفردات گفته: کلمه"رتق"به معنای ضمیمه کردن و به هم چسباندن دو چیز است، چه اینکه در اصل خلقت به هم چسبیده باشند و چه آن را با صنعت عمل بچسبانند، همچنان که قرآن کریم می فرماید:

"کانتا رتقا ففتقناهما"، زمین و آسمان به هم چسبیده بودند، از یکدیگر جداشان کردیم، و"فتق"به معنای جدا سازی دو چیز متصل به هم است، و این ضد رتق است (1) ، و ضمیر تثنیه در جمله"کانتا"، و"ففتقناهما"، به سماوات و ارض بر می گردد، در حقیقت آسمان ها راطایفه ای، و زمین را طایفه ای(دیگر)دانسته، و آن دو را دو طایفه خوانده، و اگر خبر"کان"یعنی"رتقا" را مفرد آورد، بدین جهت بود که مصدر است، و مصدر تثنیه و مفردش یکی است، هر چند که به معنای مفعول باشد، و معنایش این است که: این دو طایفه متصل به هم بودند ما جدایشان کردیم.

این آیه و آیات سه گانه بعدش برهان بر توحید خدای تعالی در ربوبیت، و تدبیرعالم است که به مناسبت اینکه کلام منجر به توحید خدا، و نفی الوهیت ملائکه شد، در اینجابه میان آمده، و خلاصه برهانی که گفتیم در این سه آیه آمده، این است که پاره ای از موجودات را بر شمرده، که خلقت آنها آمیخته با تدبیر است، و نتیجه گرفته که پس تدبیر از خلقت منفک شدنی نیست، پس بالضروره آن کسی که این موجودات را آفریده، خود او مدبر آنهااست، مانند آسمانها و زمین، و هر موجود جاندار، و نیز مانند کوهها و دره ها و شب و روز وآفتاب و ماه، که وجودشان توام با تدبیر است.

پس اینکه فرمود: "ا و لم یر الذین کفروا ان السموات و الارض کانتا رتقا ففتقناهما"

مقصودش از"الذین کفروا"به طوری که از سیاق بر می آید وثنی ها است، که میان خلقت وتدبیر جدایی انداخته، خلقت را به خدا، و تدبیر را به آلهه نسبت دادند، و برای اینکه خطای آنان را روشن سازد، نظرشان را معطوف به موجوداتی کرده که میان خلقت و تدبیر آنها جدایی تصور ندارد، و هیچ کس شک نمی کند که خلقت و تدبیر آنها هر دو از خدا است، مانند آسمان و زمین، که ابتدا یکپارچه بوده اند، و بعد، از یکدیگر جداشان کرده است، و چنین خلقتی ازتدبیر جدا نیست، چگونه ممکن است خلقت آسمان و زمین از یکی باشد، آن وقت جداسازیش از دیگری؟.

و ما به طور دائم جداسازی مرکبات زمینی و آسمانی را از هم مشاهده می کنیم، ومی بینیم که انواع نباتات از زمین، و حیوانات از حیواناتی دیگر، و انسانها از انسانهای دیگر، جدا می شوند، و بعد از جدا شدن صورتی دیگر به خود می گیرند، و هر یک آثاری غیر آثارزمان اتصال، از خود بروز می دهند، آثاری که در زمان اتصال هیچ خبری از آنها نبود.

آری این آثار که در زمان جدایی، فعلیت پیدا می کند در زمان اتصال نیز بوده، ولی به طور قوه در آنها به ودیعه سپرده شده بود، و همین قوه که در آنها است، رتق و اتصال است، وفعلیت ها، فتق و جدایی.

آسمان ها و زمین و اجرامی که دارند، حالشان حال افراد یک نوع است که در باره آنها صحبت شد، اجرام فلکی و زمین که ما بر روی آن هستیم هر چند که عمر ناچیز ما اجازه نمی دهد تمام حوادث جزئی را که در آن صورت می گیرد ببینیم، و یا بدو خلقت زمین و نابودشدنش را شاهد باشیم، لیکن اینقدر می دانیم که زمین از ماده تکون یافته، و تمامی احکام ماده در آن جریان دارد، و زمین از احکام ماده مستثنی نیست.

از همین راه که مرتب جزئیاتی از زمین جدا گشته به صورت مرکبات و موالید جلوه می کنند، و همچنین موالیدی که در جو پدید می آید ما را راهنمایی می کند بر اینکه روزی همه این موجودات منفصل و جدای از هم، منظم و متصل به هم بودند، یعنی یک موجود بوده، که دیگر امتیازی میان زمین و آسمان نبوده، یک موجود رتق و متصل الاجزاء بوده، و بعداخدای تعالی آن را فتق کرده، و در تحت تدبیری منظم و متقن، موجوداتی بی شمار از شکم آن یک موجود بیرون آورده، که هر یک برای خود دارای فضیلت ها و آثاری شدند.

این آن معنایی است که در یک نظر سطحی و ساده، از خلقت این عالم، و پیدایش اجزای علوی و سفلیش به نظر می رسد، خلقتی که توام با تدبیر و نظام جاری در همه اجزای آن است.

و این نظریه را علم امروز تایید می کند، زیرا علم امروز این معنا را روشن نموده که آنچه از اجرام عالم محسوس ما است، هر یک مرکب از عناصری متعدد و مشترک است که عمری معین، و محدود دارد، یکی کمتر و یکی بیشتر.

این معنا در صورتی درست است که مقصود از رتق آسمانها و زمین یکی بودن همه، ونبودن امتیاز میان ابعاض و اجزای آن باشد، که قهرا مراد از فتق هم جدا سازی، و متمایزکردن ابعاض آن خواهد بود.

و اما اگر مراد از رتق آنها این باشد که زمین از آسمان، و آسمان از زمین، جدا نبود تاچیزی از آسمان به زمین فرود آید و یا چیزی از زمین بیرون شود، و مراد از فتق آن، مقابل این معنا باشد، آن وقت معنای آیه شریفه این می شود که: آسمان رتق بود، یعنی بارانی از آن به زمین نمی بارید، پس ما آسمان را فتق کردیم، و از آن پس بارانها به سوی زمین باریدن گرفت، و زمین هم رتق بود، یعنی چیزی از آن نمی رویید، پس ما آن را فتق کردیم، و در نتیجه روییدن آغاز کرد، و با این آیت خود، برهان خود را تمام کردیم.در این صورت دیگر آیه شریفه با آن معنایی که علم امروز اثباتش می کند ارتباطی ندارد، و چه بسا جمله"و جعلنا من الماء کل شی ء حی"که بعد از آیه مورد بحث قرار دارد، این معنای دوم را تایید کند، چیزی که هست در این صورت برهان آیه شریفه مختص مساله باریدن آسمان، و روییدن زمین می شود، و نظری به سایر حوادث ندارد، به خلاف معنای اول که برهان آیه بر آن معنا شامل همه حوادث می شود.

بعضی (2) از مفسرین احتمالی داده اند که جمعی هم آن را پسندیده اند، و آن این است که مراد از رتق آسمانها و زمین تمیز نداشتن از یکدیگر در حال عدم، و قبل از وجود است، ومراد از فتق آن، تمیز یافتن بعضی از بعض دیگر در وجود بعد از عدم است، و برهان آیه شریفه احتجاج به حدوث آسمانها و زمین، بر وجوب آفریننده، و پدید آورنده آن است.

ولی هر چند که احتجاج از راه حدوث بر محدث و پدید آورنده، احتجاجی است صحیح، لیکن این احتجاج در قبال وثنی ها که معترف به وجود خدای تعالی هستند، و عالم ایجاد را مستند به او می دانند، صحیح و مفید فایده نیست، احتجاجی است که باید در قبال منکرین خدا اقامه نمود، و در قبال وثنی ها باید حجتی اقامه نمود که تدبیر عالم را مستند به خدای تعالی کند، و تدبیر را از آلهه وثنیان نفی کند، و در نتیجه عبادت را که آنان معلق برتدبیرش کرده اند منحصر در ذات خدای تعالی سازد.

"و جعلنا من الماء کل شی ء حی" - از ظاهر سیاق بر می آید که کلمه"جعل"به معنای خلق، و جمله"کلشی ء حی"مفعول آن باشد، و مراد این باشد که آب، دخالت تامی در هستی موجودات زنده دارد، همچنانکه همین مضمون را در جای دیگر آورده و فرموده است: "و الله خلق کل دابة من ماء" (3) ، و شاید واقع شدن این مضمون در سیاقی که در آن آیات محسوس را می شمارد، باعث شود که حکم در آیه شریفه منصرف بغیر ملائکه، و امثال آنان باشد، دیگر دلالت نکند بر اینکه خلقت ملائکه و امثال آنان هم از آب باشد، و اما مساله موردنظر آیه شریفه، یعنی ارتباط زندگی با آب، مساله ای است که در مباحث علمی به خوبی روشن شده و به ثبوت رسیده است.

"و جعلنا فی الارض رواسی ان تمید بهم، و جعلنا فیها فجاجا سبلا، لعلهم یهتدون".

در مجمع البیان گفته است: کلمه"رواسی"به معنای کوههایی است که باسنگینی خود استوار ایستاده اند، همچنانکه گفته می شود: "ترسو السفینة"، یعنی کشتی ایستاد و به خاطر سنگینیش بی حرکت ایستاد، و کلمه"تمید"از"مید"، به معنای اضطراب، و نوسان در این سو و آن سو است، و کلمه"فج"به معنای راه گشاد میان دو کوه است (4).

معنای آیه این است که ما در زمین کوههایی استوار قرار دادیم، تا زمین دچاراضطراب و نوسان نگشته، انسانها بتوانند بر روی آن زندگی کنند، و ما در این کوهها راههایی فراخ قرار دادیم، تا مردم به سوی مقاصد خود راه یابند و بتوانند به اوطان خود بروند.

و این آیه دلالت دارد بر اینکه وجود کوهها در آرامش زمین و مضطرب نبودن آن تاثیری مستقیم و مخصوص دارد که اگر نبود قشر زمین مضطرب می شد و پوسته رویی آن دچارناآرامی می گردید.

"و جعلنا السماء سقفا محفوظا و هم عن آیاتها معرضون".

گویا مراد از این که فرمود آسمان را سقفی محفوظ کردیم این باشد که آن را ازشیطانها حفظ کردیم همچنانکه در جای دیگر فرموده: "و حفظناها من کل شیطان رجیم" (5) ومراد از اینکه فرمود"مردم از آیات آن رو می گردانند"این است که حوادث جوی را می بینند وبا اینکه دلیل روشنی بر مدبر واحد و ایجاد کننده واحد است باز متوجه نمی شوند و به شرک خود ادامه می دهند.

"و هو الذی خلق اللیل و النهار و الشمس و القمر کل فی فلک یسبحون".

از ظاهر آیه به خوبی بر می آید که می خواهد برای هر یک از شب - که ملازم سایه مخروطی شکل وجه زمین است - و روز - که سمت مقابل آفتاب است - و نیز برای هر یک ازآفتاب و ماه فلک اثبات کند و بنا بر این قهرا باید مراد از فلک مدار هر یک از آنها باشد.

ولی با اینکه ظاهر آیه روشن است مع ذلک باید بگوییم مراد از فلک اوضاع و احوالی که درجو زمین و آثاری که آنها در زمین می گذارند می باشد هر چند که حال اجرام دیگر بر خلاف آنها باشد پس بنا بر این آیه شریفه تنها برای زمین اثبات شب و روز می کند، دیگر دلالت نداردبر اینکه آفتاب و ماه و ثوابت و سیارات(چه آنها که از خود نور دارند و چه آنها که کسب نورمی کنند)شب و روز دارند."یسبحون"این کلمه از"سبح"اشتقاق یافته است که به معنای جریان و شنای در آب است.بعضی (6) از مفسرین گفته اند اینکه سیر کرات در فضا را شنای درفضا نامید از این جهت بوده که کار آفتاب و ماه را کار عقلا خوانده چنانکه در جای دیگرفرموده"و الشمس و القمر رایتهم لی ساجدین" (7).

پی نوشتها:

(1)مفردات راغب، ماده"فتق"و"رتق".

(2)روح المعانی، ج 17، ص 34 به نقل از ابی مسلم.

(3)خداوند هر جنبنده را از آب آفرید.سوره نور، آیه 45.

(4)مجمع البیان، ج 7، ص 46.

(5)آسمان را از هر شیطان رانده شده حفظ کردیم.سوره حجر، آیه 17.

(6)منهج الصادقین، ج 6، ص 66.

(7)من دیدم آفتاب و ماه را که برایم سجده می کردند.سوره یوسف، آیه 4.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان