امام وظایفی بر عهده دارد یکی از آن وظایف رهبری جامعه است در این مقاله پیرامون نیازمندی انسان به رهبر و وظایف رهبر و دستورات اسلام در مورد رهبری، مطالبی ارائه گردیده است.
رشد یعنی قدرت مدیریت.وقتی که انسان می خواهدانسانهای دیگر را اداره کند یعنی وقتی که موضوع رشد اداره انسانهای دیگر باشد، آن را «مدیریت و رهبری »می نامیم.این نوع از رشد دراصطلاح اسلامی «هدایت » و به تعبیر رساتر «امامت » نامیده می شود.
دقیق ترین کلمه ای که بر کلمه «امامت » منطبق می شود همین کلمه «رهبری » است.فرق نبوت و امامت در این است که نبوت، راهنمایی و امامت، رهبری است.
نبوت، ابلاغ، اخبار، اطلاع دادن، اتمام حجت و راهنمایی است.راهنما چه می کند؟ راه را نشان می دهد، وظیفه اش بیش از این نیست که راه را نشان دهد.ولی بشر علاوه بر راهنمایی به رهبری نیاز دارد، یعنی نیازمند است به افراد یا گروه و دستگاهی که قواو نیروهای وی را بسیج کنند، حرکت دهند، سامان و سازمان بخشند.نبوت، راهنمایی است و یک منصب است، اما امامت،رهبری است و منصب دیگری است.پیغمبران بزرگ، هم نبی و هم امام هستند. پیغمبران کوچک فقط نبی بودند و امام نبودند، رهنما
صفحه : 319
بودند ولی رهبر نبودند،اما پیغمبران بزرگ هر دو منصب و هر دو شان را داشته اند، هم شان راهنمایی و هم شان رهبری. ابراهیم، موسی، عیسی هر کدام رهنما و رهبرند.
خاتم الانبیاء «رهنمای رهبر» است.قرآن مجید بر این اصل بسیار تکیه می کند و در معارف شیعه این اصل قرآنی جای شایسته خود را دارد.
این نکته راباید یادآوری کنم که آنچه قرآن تحت عنوان رهبری از آن بحث می کند،ما فوق رهبری ای است که بشریت می شناسد.رهبری ای که بشریت می شناسد از حدودرهبری در مسائل اجتماعی تجاوز نمی کند، ولی منظور قرآن از رهبری، علاوه بر رهبری اجتماعی رهبری معنوی یعنی رهبری به سوی خداست و آن خود حساب دقیق و حساسی دارد و از رهبریهای اجتماعی بسی دقیق تر و حساس تر است.فعلا مجال بحث درباره این جهت نیست.
ابراهیم، رهبر و امام
قرآن درباره ابراهیم(علیه السلام)حرف عجیبی می زند و می گوید: «و اذ ابتلی ابراهیم ربه بکلمات...» (1) خداوند ابراهیم را در مراحل بسیارمورد آزمایش قرار داد و ابراهیم از این آزمایشها پیروز بیرون آمد.
ابراهیم از پیغمبرهایی است که سرگذشت عجیبی دارد وآزمونها برایش پیش آمده و در همه آنها کمال موفقیت و پیروزی را داشته است.در میان قوم بابل به نبوت مبعوث شد ویکتنه با عقاید منحط و شرک آمیز قوم خود که همه را فرا گرفته بود مبارزه کرد.همه بتها را به استثنای بت بزرگ شکست.تبر بت شکنی را به گردن بت بزرگ انداخت به علامت اینکه بتها با یکدیگر نزاع کرده و بت بزرگ سایر بتها را به این روز انداخته است.
ابراهیم با این کار خودنیروی فطری عقلی خفته مردم را بیدار کرد، زیرا فطرتا درک می کنندکه ممکن نیست جمادات با یکدیگر به نزاع برخیزند.همین جا به خود می آیندکه پس چرا انسان عاقل شاعر مدرک، سر به آستان این موجودات لا یشعر فرود آورد؟!ابراهیم مکرر مورد غضب و خشم نمرود قرار گرفت تا آنجا که او را در
.............................................................. 1.بقره/124.
صفحه : 320
گودالی - حتی می توان گفت در دریایی - از آتش انداختند ولی او از سخن خود دست بر نمی داشت.ابراهیم از طرفی با عقاید منحط و خرافی و تقلیدی[قوم]خود درگیر بود وپیروز می گشت، و از طرف دیگر با نمرود درگیری شدید پیدا کرد و تا میان آتش رفت و در همان حال یک آزمون عجیب الهی به سراغش آمد، یعنی از طرف خدا به امری مامور شد که جز یک تسلیم کامل، هیچ نیرویی نمی تواند آن را اطاعت کند.امری که درباره اش صادر شد این بود که فرزند جوان عزیزت را به دست خود در راه خدا باید فدا کنی و سر ببری.ابراهیم تصمیم به انجام این کار گرفت و در آخرین مرحله که تصمیم ابراهیمی ظهور کرد، از جانب خداوند ندا رسید که یا ابراهیم!تو عمل کردی و ما آنچه از تو می خواستیم همین بود.ما از تو همین حد از تسلیم را می خواستیم، ما کشتن فرزند از تو نمی خواستیم.
ابراهیم این منازل و مراحل را طی کرد و پشت سرگذاشت.بعداز همه اینها بود که به او گفته شد اکنون شایسته امامت و رهبری هستی.ابراهیم از نبوت و رسالت گذشت تا به رهبری رسید.در حدیث است: اتخذ الله ابراهیم نبیا قبل ان یتخذه رسولا و اتخذه رسولاقبل ان یتخذه خلیلا و اتخذه خلیلا قبل ان یتخذه اماما (1).
خلاصه معنی حدیث اینکه:ابراهیم اول نبی بود و هنوز رسول نبود، رسول شد و هنوز خلیل نبود،و خلیل الله شد و هنوز امام و رهبر نبود، بعد از همه اینها به مقام «امامت و رهبری » رسید.
مفاد آیه کریمه «و اذ ابتلی ابراهیم ربه بکلمات فاتمهن قال انی جاعلک للناس اماما»(2) این است که: پس از آنکه ابراهیم همه مراحل را طی کرد و از همه آزمایشها پیروز و موفق بیرون آمد و به اصطلاح فارسی از هفتخوان گذشت، ما به او اعلام کردیم که هم اکنون وقت آن رسیده است که ما تو را امام و رهبر قرار دهیم.
امامت و رهبری انسانها، چه در بعد معنوی و الهی و چه در بعد اجتماعی،
.............................................................. 1.اصول کافی، ج 1، کتاب الحجة/ص 175. 2.بقره/124.
صفحه : 321
عالی ترین درجه و مقام و پستی است که از طرف خدا به یک انسان واگذار می شود.
مدالی که به این نام به سینه کسی می چسبانند عالی ترین مدالهاست.ابراهیم، هم نبی و هم امام بود، لهذا رهبر قوم خویش بود.
اینکه عرض کردم «نبوت، راهنمایی و امامت، رهبری است » مقصودم این نیست که انبیاءاین منصب را که بالاتر است نداشتند.همان طور که قبلا هم اشاره کردیم،نبوت و امامت دو منصب است که در انبیاء بزرگ هر دو منصب جمع است و در انبیاء کوچک یکی از آندو، کما اینکه در ائمه، امامت و رهبری هست ولی نبوت یعنی رهنمایی جدید نیست، چون راه همان راهی است که پیغمبر نمایانده است و ائمه مردم را در همان راه که پیغمبر از طرف خداوند ارائه کرده است حرکت می دهند، بسیج می کنند و راه می برند.این، مفهوم امامت از نظر اسلام است.
دنیای امروز به مساله رهبری و مدیریت، تنها از جنبه اجتماعی می نگرد، یعنی تنها این جنبه و این بعد را شناخته است، ولی همین را که شناخته است بسیار اهمیت می دهد و به حق اهمیت بسیار می دهد.
انسان نیازمند رهبری است
اهمیت فوق العاده رهبری بر سه اصل مبتنی است: اصل اول مربوط است به اهمیت انسان و ذخایر و نیروهایی که در او نهفته است که معمولا خود به آنها توجه ندارد.در اسلام به مساله متوجه کردن انسان به خود، به عظمت و شرافت خود و نیروهای عظیمی که در اوست، توجه شده است.قرآن مجید می گوید: «وقتی که انسان را خواستیم بیافرینیم فرشتگان را امرکردیم که به این موجود سجده کنند» (1) ، می گوید: «انسان بر فرشتگان در تعلیم اسماء الهی پیشی گرفت »(2) ، می گوید: آنچه در زمین است برای انسان آفریده شده است: «هو الذی خلق لکم ما فی الارض جمیعا»(3) ، «سخر لکم ما فی السموات و ما فی الارض » (4) ، ای بشر!در تو
.............................................................. 1.مضمون آیه 34 سوره بقره. 2.مضمون آیه 31 سوره بقره. 3.بقره/29. 4.جاثیه/13.
صفحه : 322
چیزهاست، تو خیال نکن مشتی آب و خاک هستی، خودت رابا موجودات دیگر مقایسه نکن.
ریشه تفاوت انسان و حیوان از نظر رهبری
اصل دوم مربوط است به تفاوت انسان و حیوان.انسان با اینکه از جنس حیوان است، از نظرمجهز بودن به غرایز با حیوان تفاوت دارد یعنی ضعیف تر از حیوان است.
حیوانات به یک سلسله غرایز مجهز هستند و نیاز چندانی به مدیریت و رهبری از خارج ندارند،زیرا غریزه کارش راهنمایی و رهبری به صورت خودکار است.مورچه به سلسله غرایزی مجهز است که به طور خودکار و اتوماتیک وی را در زندگی رهبری می کند.امیر المؤمنین علی(علیه السلام)در یکی از خطبه های نهج البلاغه موضوع مجهز بودن مورچه را به غرایز زندگی بیان و تشریح می کند.سایر حشرات نیز بدین منوال هستند.
انسان با اینکه از نظر نیروها مجهزترین موجودات است و اگر بنا بود با غریزه رهبری شود می بایست صد برابر حیوانات مجهز به غرایز باشد، در عین حال از نظر غرایزی که او را از داخل خود هدایت و رهبری کنند، فقیرترین و ناتوان ترین موجود است، لهذا به رهبری، مدیریت و هدایت از خارج نیاز دارد.این همان اصلی است که مبنا و فلسفه بعثت انبیاء است، و هنگامی که فلسفه بعثت انبیاء را مورد بحث قرار می دهیم متکی به اصل نیاز بشر به راهنمایی و رهبری هستیم، یعنی بشر موجودی است مجهز به ذخایر و منابع قدرت بیشمار و درعین حال در ذات خود فوق العاده بی خبر و سرگردان و خود از ذخایر و منابع وجود خود ناآگاه، نه می داند که چه دارد و نه می داندکه چگونه آنها را رهبری کند و مورد بهره برداری قرار دهد، لهذا نیازمند است که رهبری گردد، راه به او نشان داده شودو نیروهایش سامان یابد و سازمان پیدا کند، باید او را آزاد کرد و به حرکت آورد.
قوانین خاص حاکم بر زندگی بشر
اصل سوم مربوط به قوانین خاص زندگی بشر است.یک سلسله اصول بر رفتار انسان حکومت می کند که اگر کسی بخواهد بر بشر مدیریت داشته باشد و وی را
صفحه : 323
رهبری کند جز از راه شناخت قوانینی که بر حیات و بر روال زندگی بشر حاکم است، میسر نیست.
پس بشر موجودی است که به یک سلسله نیروها مجهز است و به هدایت و رهبری و به پیشواو پیشوایی نیازمند است، موجودی است که رهبری و به حرکت در آوردن و بهره برداری از نیروهای وی تابع یک سلسله قوانین بسیار دقیق و ظریف است که شناخت آن قوانین کلید راه نفوذ در دلها و مسلط شدن بر انسانهاست.
رهبری رسول اکرم
قرآن مجید تعبیر عجیبی راجع به پیغمبر اکرم دارد: الذین یتبعون الرسول النبی الامی الذی یجدونه مکتوباعندهم فی التوریة و الانجیل...یحل لهم الطیبات و یحرم علیهم الخبائث و یضع عنهم اصرهم و الاغلال التی کانت علیهم (1).
...این پیامبر امی که در تورات و انجیل از او یاد شده است، چیزهای خوب را بر آنها حلال می کندو پلیدیها را حرام می نماید و بار سنگین را از دوش آنها بر می دارد و غلها را از مردم باز می کند.
کدام بار سنگین و کدام غل و زنجیر؟بارهایی ازسنگ و یا غل و زنجیرهایی از آهن؟از چوب؟نه، بلکه بارهایی سنگین از عادات و خرافات و غل و زنجیرهای روحی که بر نیروهاو بر استعدادهای معنوی بشر گذاشته شده بود، همانها که نتیجه اش جمود، افسردگی، یاس و بدبختی بود.
پیغمبر این نیروهای بسته را باز کرد.مدیریت اجتماعی یعنی این، رهبری یعنی این، مجهز کردن نیروها، تحریک نیروها، آزاد کردن نیروها و در عین حال کنترل نیروهاو در مجرای صحیح انداختن آنها، سامان دادن، سازمان بخشیدن و حرارت بخشیدن به آنها.
.............................................................. 1.اعراف/157.
صفحه : 324
مدیریت صحیح از ضعیف ترین ملتهای دنیا، قوی ترین ملتها را می سازد آنچنانکه رسول اکرم کرد و این معجزه رهبری بود.
در این زمینه سخن بسیار است.اگر بخواهیم توجه اسلام را به اصول رهبری و مدیریت درک کنیم دو راه باید طی کنیم:
ضرورت مطالعه سیره اولیاء
طریق اول، مطالعه بسیار عمیق سیره اولیاء دین،مخصوصا شخص رسول اکرم و امیر المؤمنین است.اگر انسان روش آنها را مطالعه کند متوجه می شود که چقدر بر اصول دقیق رهبری منطبق است.نتایج شگرفی که از رهبری خود در دنیا گرفته اند، سابقه ندارد.این موفقیت به جهت آن بودکه کلید رمز را در دست داشتند.از جانب خدای انسان آمده بودند و خدای انسان کلید رمز انسان را در دست دارد.
از میان سیره های مختلف رسول خدا، سیره آن حضرت در لشکرکشی و سیاست، در تبلیغ اسلام، در رفتار با دشمنان، با مشرکین، با اهل کتاب و در خانواده، باید دقیقا مطالعه شود که هر کدام از آنها یک کتاب درس به ما می آموزند.سیره عملی پیغمبر اکرم در رهبری و دستورهایی که در این زمینه می دهد خیلی عجیب است.به قدری روان شناس است و به قدری متوجه راه و رسم انسانهاست که حدی بر آن متصورنیست، متد انسان اداره کردن را می داند.معاذ بن جبل را برای تبلیغ، هدایت و رهبری و راهنمایی به یمن فرستاد،چند جمله دارد که برای همه ما دستور العمل است در حالی که اکثر بر خلاف رفتارمی کنیم.می فرماید: «یسر و لا تعسر، بشر و لا تنفر، و صل بهم صلوة اضعفهم.» (1) یعنی تو که اکنون به منظور تبلیغ اسلام و دعوت مردم به اسلام و ترغیب و تشویق آنهابه سوی اسلام به سراغ مردم می روی، بر آنها آسان بگیر، سخت نگیر، با سختگیری نمی توان کسی را رهبری کرد، دیگر اینکه به مردم بشارت بده، مزایای دنیوی و اخروی اسلام را برای مردم بگو، نویدهای اسلام را بر مردم عرضه کن، تمایل آنها رابرانگیز، ترغیب شان کن، از راه تخویف و ایجاد هراس وارد مشو، کاری نکن که مردم احساس تنفر کنند، هنگام نماز با این مردم تازه مسلمان که
.............................................................. 1.سیره ابن هشام، ج 4/ص 237 بدون جمله اخیر.
صفحه : 325
هنوز ذائقه شان لذت عبادت را نچشیده است و بعلاوه همه نوع افراد در میان مامومین هست، بعضی پیرند، علیل اند، ناتوان اند، تو رعایت حال اضعف را معمول بدار، یعنی حساب کن در میان آنها از همه ناتوان تر کیست، وقتی که رکوع می کنی چهل تا «سبحان ربی العظیم و بحمده » نگو،تو نماز خود را با او تطبیق بده، کسی را در نماز خواندن ناراحت نکن.
وظایف خاص رهبر
از نظر اسلام، شخص رهبر از آن نظر که رهبر است و نقطه مرکزی جامعه اسلامی است و اوست که باید روحها را اداره کند و ارضاء نماید و بسیج کند، وظایفی دارد که دیگران چنین وظیفه ای ندارند و خود رهبر نیز در غیر پست رهبری چنین وظیفه ای ندارد.
همه ما از زهدخارق العاده امیر المؤمنین علی(علیه السلام)خصوصا در دوره زعامت و رهبری آن حضرت داستانها شنیده ایم.داستان ذیل که معروف است و غالبا شنیده ایم،از نظر مساله رهبری و وظایف خاص رهبر فوق العاده روشنگر است: امیر المؤمنین در دوران خلافت به خانه شخصی در بصره به نام علاء بن زیاد حارثی وارد شد.پس از یک سلسله گفتگوها آن مرد از برادرش عاصم بن زیاد شکایت کرد که زهدگراشده است، زن و زندگی را رها کرده و جامه درشت پوشیده و منحصرا به عبادت و ریاضت پرداخته است.امیر المؤمنین دستور داد او را احضار کردند.
همینکه با آن قیافه زاهدانه ظاهر شد، به تندی به او فرمود: «یا عدی نفسه!ای ستمگرک بر خود!این چه کاری است که می کنی؟چرا بر خود جفا می کنی؟آیا گمان کردی خداوندکه نعمتهای پاکیزه دنیا را خلق کرده است آنها را بر تو حرام نموده است و اگر از آنها استفاده کنی از تو مؤاخذه خواهد کرد که چرا نعمت حلال مرا خوردی؟تو کوچکتر از آن هستی » .عاصم که این عتابها را شنید جواب بسیار روشنی داشت.اوخود علی(علیه السلام)را که جلو چشمش بود می دید که دو تکه لباس بیشتر تنش نیست، یکی را روی دوش انداخته و یکی را به کمرش بسته است.غذای علی را هم می دانست که نان جو خشک است.تعجب کرد که از علی چنین سخنانی را دارد می شنود.تعجب کرد که علی اول زاهد، او را به واسطه زهدش ملامت می کند.لهذا
صفحه : 326
گفت: یا امیر المؤمنین!خودت هم که همین طوری.من به تو اقتدا کردم.لباس تو که از من ژنده تر است، غذای تو از من بدتر است.امیر المؤمنین به او فرمود: اشتباه کردی.
آنچه تو در من می بینی رهبانیت و تحریم حلال خدانیست.من رهبرم، من امامم، من زعیم جامعه ام.رهبران و زعما تکلیف جداگانه دارند.فرمود: «ان الله فرض علی ائمة المسلمین ان یقدروا انفسهم بضعفة الناس کی لا یتبیغ بالفقیر فقره.» (1) خداوند برای کسی که می خواهدمردم را رهبری کند وظیفه خاصی قرار داده است.تو از افراد عادی هستی.
من باید به تمام افراد ملت خود و رعایای خودم نگاه کنم و ببینم پایین ترین طبقات کدام است؟آنکه دستش از همه کوتاه تر است کدام است؟البته من هم مایلم که سطح زندگی آنها بالا برود، اما تا وقتی در مملکت من افرادی هستند که توانایی ندارند و نمی توانند لباس بهتری از آنچه من اکنون به تن دارم بپوشند، تا وقتی که در مملکت من ژنده پوش و نان جو خور بالاضطرار هست، من به حکم آنکه رهبرم و می خواهم مردم را هدایت و رهبری کنم باید با آنها همدل و همدرد باشم، باید خود را با فقیرترین مردم اجتماع تطبیق دهم.اگرغیر از این باشد آن فقیر حق دارد به هیجان بیاید، اعتراض کند و فریادش به آسمان بلند شود، زیرا خیال می کند دروغ می گویم که در فکر او هستم ولی حالا باور می کند که راست می گویم.اصول رهبری ایجاب می کند که من اینچنین زندگی کنم.
این مطلب که رهبر در پست رهبری وظیفه خاص دارد ضمنا یک معما را حل می کند.آن مساله معما مانند این است که می بینیم سیره ائمه اطهار(علیهم السلام)از نظرسخت گرفتن بر خود و از نظر به اصطلاح زاهدانه زندگی کردن فی المثل متفاوت است، امام جعفر صادق(علیه السلام)یک جور لباس می پوشید، امیر المؤمنین طور دیگر.این خود یک معماست که چرا رهبران اختلاف روش دارند؟ حل معما به این است که بدانیم که موقعیت اجتماعی شان متفاوت بود، بعلاوه موقعیت زمانی شان نیز فرق داشت.امام جعفر صادق فرمود: اگر امروز می بینید من لباس عالی می پوشم و پیغمبر و علی نمی پوشیدند، زمان آنها با زمان من فرق داشت، سطح زندگی مردم امروز با مردم آن زمان هم فرق می کند.
.............................................................. 1.نهج البلاغه، خطبه 207.
صفحه : 327
دستورات اسلام در مورد رهبری
طریق دوم برای آشنایی با اصول رهبری اسلام مراجعه به متون دستورهای اسلامی در این زمینه است اعم از آنچه در قرآن خطاب به پیامبران عموما در روبرو شدن با امتها، و رسول اکرم خصوصا نسبت به امت اسلامی آمده است، و همچنین دستورهایی که در باب نحوه امر به معروف و نهی از منکرو دستورهایی که در نحوه ارشاد جاهل و وعظ و اندرز غافل و آنچه در زمینه شرایط تبلیغ و مبلغ وارد شده که همه آنهایک کتاب پر حجم می شود و ما ناچاریم در اینجا به اشاره قناعت کنیم و بگذریم.
مسائل رهبری با روان بشر سر و کار دارد.جلب همکاری روانها و به حرکت در آوردن آنها به سوی هدفی مقدس و عالی مهارت و ظرافت فوق العاده می خواهد، کار هرکس نیست.امروز پس از پیشرفتهای حیرت انگیز روانشناسی و جامعه شناسی و بالاخره انسان شناسی، هنگامی که سیره رهبری اولیاءخدا را مطالعه می کنیم می بینیم بر دقیق ترین ملاحظات روانی و بر اصول دقیق علمی رهبری منطبق است و به این ترتیب بود که می توانستند تا اعماق دلهای مردم نفوذ کنند، مردم آنچه داشتند در طبق اخلاص می گذاشتند.حال شرایط رهبری چیست، داستان مفصلی است که متاسفانه فرصت نیست.
در اواخر عرایضم برای آنکه ایام بعثت رسول اکرم است و امشب شب ولادت امام حسین(علیه السلام)است، دو سه مثال از سیره پیغمبر اکرم و از حسین بن علی (علیه السلام)برای نمونه عرض می کنم که چگونه می شود مردی یتیم که در ابتداء حتی فامیل خود او با وی مخالفند به جایی می رسدو طوری در قلبها نفوذ می کند که ابو سفیان متمدن و لا اقل آشنا با تمدنهای زمان(1) ، در داستان فتح مکه وقتی از نزدیک رهبری پیغمبر اکرم را دید گفت:
.............................................................. 1.وقتی که می گویند «عرب جاهلی » فکر نکنیدکه تمام اعراب اینچنین بودند.افرادی نظیر ابو سفیان با تمدن زمان خودشان حداکثر آشنایی را داشتند.ثروتمندان و اشرافی بودند که به دو مرکز بزرگ تمدن آن وقت جهان - روم و ایران - مسافرت بسیار کرده بودند.
صفحه : 328
«به خدا قسم من هم قیصر روم و دربار قیصر روم و هم دربار پادشاهان ایران را دیده ام ولی پیشوایی مانند این مرد که در میان مردم و اجتماع خود اینچنین نفوذ داشته باشد ندیده ام » .
جنگ تبوک جنگی است که در شرایط بسیارسخت، در وقتی که قحطی شدیدی مدینه را از پا در آورده بود واقع شد.مردم در فقر و گرسنگی سختی بسر می بردند.فصل خرماپزان بود.تازه خرماها رسیده و مردم انتظار می کشیدند که از قحطی در آیند و به اصطلاح شکمی از عزا در آورند.در همین شرایط، داستان تهدید حوزه اسلام از ناحیه شمال یعنی روم پیش آمد. پیغمبر اکرم مصلحت دیدند که به مرز روم لشکرکشی کنند و اعلام بسیج عمومی کردند.منافقین سعی بسیار کردند که کارشکنی کنند ولی موفق نشدند.در چنین شرایطی پیغمبر سی هزار نفر را بسیج کرد.این سپاه از بس دچار مضیقه و سختی بود «جیش العسرة » (سپاه سختی)لقب یافت.مسلمانان مرکب کافی نداشتند یعنی هر سه چهار نفر یک مرکب داشتند.آنقدر آذوقه کم داشتند که گاه با یک خرما قناعت می کردندو گاه یک خرما را یک نفر به دهان می گذاشت، مقداری می مکید و باقی را به دیگری می داد.ولی چون رهبر گفته بود برویم، به دنبالش به راه افتادند.
ابوذر سوار شتر لاغری بود.با این شتر لاغر هر چه می آمد نمی رسید.سه نفر قبلا تخلف کرده بودند.به پیغمبر گفته شد فلان کس رفت.فرمود: «اگر خیری در او باشد خدا او را به مامی رساند و اگر خیری در او نیست بهتر که این نقطه ضعف در میان ما نباشد» .نفر دوم رفت، نفر سوم رفت و درباره آنها هم رسول خدا همان جمله را تکرار کرد.گفتند: یا رسول الله!ابوذر هم رفت. باز همان جمله را تکرار فرمود.اما ابوذر تخلف نکرده بود، شترش از حرکت مانده بود.ابوذر پیاده شد باروبنه را به دوش گرفت. در این هوای گرم پیاده می رفت.به نقطه ای از سنگلاخهای راه تبوک رسید.به جایی رسید که لابلای سنگها از بارانی که قبلا آمده بود آبی جمع شده بود.آب نسبتا سردی بود.مشکی همراه خود داشت.آن را پر آب کرد و آب سرد را به دوش کشید و راه افتاد.لشکراطراق کرده بود.یکدفعه چشمشان به یک سیاهی افتاد که از دور می آید.
یا رسول الله!یک سیاهی از دور می آید.فرمود: «باید ابوذر باشد» .سیاهی نزدیک شد و نزدیک ترآمد.بله، ابوذر بود، اما آنچنان گرما و گرسنگی و خستگی بر این مرد اثرگذاشته بود که صورت و چهره اش سیاه و لبهایش مثل دو چوب خشک شده بود.
صفحه : 329
پیغمبر اکرم به چهره اش نگاه کرد.دید از تشنگی دارد هلاک می شود.فرمود زود به او آب برسانید.باصدای ضعیفی گفت: آب همراهم هست.گفتند پس چرا ننوشیدی؟ گفت: آب سردی بود، خواستم بنوشم، فکر کردم خوب است اول حبیبم پیغمبر بنوشد بعد من.
مراجعت آن سه نفر دیگر نیز داستان عجیبی به دنبال دارد.مسلمین بدون اینکه جنگی رخ دهد برگشتند.مردم منتظر بودند ببینند پیغمبر اکرم درباره متخلفین چه تصمیمی می گیرد؟یا رسول الله!با این متخلفین چه کنیم؟فرمود: «معاشرت با آنها را تحریم کنید.با آنها سخن مگویید و هم صحبت نشوید» .همینکه مسلمین وارد مدینه شدند این سه نفر جلو آمدند گفتند: سلام علیکم.مسلمین اعتنا نکردند.گفتند:حال شما چطور است؟باز کسی جواب نداد.با هر کسی حرف زدند جوابی نشنیدند.به خانه هایشان رفتند.زن و بچه هایشان فهمیدندکه پیغمبر اکرم به اصطلاح امروز آنها را بایکوت کرده است.از آن ساعت زنها و بچه هاشان هم سیاست منفی سکوت را درباره آنها پیش گرفتند.با زنهایشان حرف زدند جواب ندادند.با بچه هایشان حرف زدند جواب ندادند.این سه نفر آنچنان تنها ماندند که در این شهر یک نفر حاضر نبود با آنها صحبت کند. زنهایشان غذا می پختند و جلوشان می گذاشتند ولی کلمه ای حرف نمی زدند تا آنجا که خودشان فهمیدند باید توبه ای جدی نمایند و خداوند توبه آنها را بپذیرد و به پیامبرش اعلام کندو از طریق پیامبر مردم نیز توبه آنها را قبول شده تلقی کنند.پس، از بالا باید شروع کرد، گنهکاریم و خدا را باید راضی کنیم.سر به کوه گذاشتند و چندین روز به حال توبه بودند تا خداوند توبه شان را قبول کرد.
داستان حسین بن علی(علیه السلام)از نظر حسن رهبری و نفوذ رهبر شگفت انگیز است.داستان این هفتاد و دو تن از نظر رهبری و رهبری پذیری نمونه بی نظیری در جهان است و با اینکه رهبر روز اول اعلام می کند که ما در راه هدف کشته می شویم توانست نفوس مستعد را گرد آورد.گروهی فدایی ساخت تا آنجا که به راستی قسم خوردند که «جان ناقابل ما قابل قربان تو نیست » ، گفتند: به خدا قسم دوست داشتیم هزار بار کشته می شدیم و زنده می شدیم و جان خود را می دادیم، و در عمل نشان دادند که راست گفتند.
خدایا تو را به حقیقت دین مقدس اسلام و به عظمت قرآن و به مقام وجود مقدس خاتم الانبیاءقسم می دهم که ما را از فیض رهبری وجود مقدس خاتم الانبیاء بهره مند فرما، به مسلمین سرافرازی و عزت عنایت فرما، به همه کسانی که در این جلسه و امثال این جلسات وهمه کسانی که به دین مقدس اسلام خدمت می کنند توفیق عنایت فرما.