گفتاری در باره شیطان و عمل او
موضوع ابلیس نزد ما امری مبتذل و پیش پا افتاده شده که اعتنایی به آن نداریم، جزاینکه روزی چند بار او را لعنت کرده و از شرش به خدا پناه می بریم و بعضی افکار پریشان خودرا به این جهت که از ناحیه او است تقبیح می کنیم.و لیکن باید دانست که این موضوع موضوعی است بسیار قابل تامل و شایان دقت و بحث، و متاسفانه تاکنون در صدد بر نیامده ایم که ببینیم قرآن کریم در باره حقیقت این موجود عجیب که در عین اینکه از حواس ما غایب است و تصرفات عجیبی در عالم انسانیت دارد چه می گوید، و چرا نباید در صدد برآییم؟چرا
در شناختن این دشمن خانگی و درونی خود بی اعتناییم؟دشمنی که از روز پیدایش بشر تاروزی که بساط زندگیش برچیده می شود بلکه حتی پس از مردنش هم دست از گریبان او برنمی دارد و تا در عذاب جاودانه دوزخش نیندازد آرام نمی گیرد.آیا نباید فهمید این چه موجودعجیبی است که در عین اینکه همه حواسش جمع گمراه کردن یکی از ماها است و در همان ساعتی که مشغول گمراه کردن او است عینا به همان صورت و در همان وقت سرگرم گمراه ساختن همه بنی نوع بشر است؟در عین اینکه از آشکار همه با خبر است از نهان آنان نیز اطلاع دارد، حتی از نهفته ترین و پوشیده ترین افکاری که در زوایای ذهن و فکر آدمی جا دارد با خبراست.و علاوه بر اینکه با خبر است مشغول دسیسه در آن و گمراه ساختن صاحب آن نیز هست.
(اشاره به اهمال و قصور مفسرین در بحث از شیطان و شناختن او)
آیا تعجب در این است که ما چنین بحثی را عنوان کردیم و یا در این است که چرامفسرین تاکنون اسمی از آن نبرده اند؟و اگر هم احیانا متعرض آن شده اند به پیروی از روشی که دانشمندان صدر اول اسلام داشته اند تنها متعرض اشکالاتی شده اند که مردم عوام در برخوردبا آیات این داستان متوجه آن می شوند، و در این چهار دیواری هر طایفه ای بر آنچه فهمیده استدلال و جنگ و جدال کرده و فهم طایفه دیگر را تخطئه نموده بر آن ایراد کرده و به شمارش اشکالات مربوط به داستان پرداخته است.
1 - چرا خداوند ابلیس را آفرید؟او که می دانست وی چکاره است؟
2 - با اینکه ابلیس از جن بود چرا خداوند او را با ملائکه محشور و همنشین کرد؟
3 - با اینکه می دانست او اطاعتش نمی کند چرا امر به سجده اش کرد؟
4 - چرا او را موفق به سجده نکرد و گمراهش نمود؟
5 - چرابعد از آن نافرمانی او را هلاک نکرد؟
6 - چرا تا روز قیامت مهلت داد؟
7 - چرا او را مانند خون در سراسر وجود آدمی راه داده و بر او مسلطش کرده است؟
8 - چرا به لشکریانی تاییدش نمود وبر همه جهات حیات انسانی او را مسلط نمود؟
9 - چرا او را از نظر و احساس بشر پنهان کرد؟
10 - چرا همه کمک ها را به او کرد و به آدمیان کمک نکرد؟
11 - چرا اسرار خلقت بشر را از اوپوشیده نداشت تا چنین به اغوای او طمع نبندد؟
12 - با اینکه او دورترین و دشمن ترین مخلوقات بود چطور با خدا حرف زد و خداوند هم با او تکلم کرد؟آیا همانطور که بعضی ها گفته اند ازراه معجزه بوده یا آثار و علایمی ایجاد کرده که ابلیس از دیدن آن آثار به مراد او پی برده (1) ؟
13 - ورودش به بهشت از چه راهی بوده؟
14 - چگونه ممکن است در بهشت که مکان قدس وطهارت است وسوسه و دروغ و گناه واقع شود؟
15 - با اینکه حرفهایش مخالف گفتار خداوند بود چرا آدم آن را پذیرفت؟
............................................
(1)تفسیر تبیان ج 4 ص 360
16 - و با اینکه خلود در دنیا مخالف با اعتقاد به معاد است چگونه طمع در خلود کرد؟
17 - با اینکه آدم در زمره پیغمبران بود چطور ممکن است معصیت کرده باشد؟
18 - با اینکه توبه کار مانند کسی است که گناه نکرده است چطور توبه آدم قبول شد و لیکن به مقامی که داشت بازنگشت؟و چگونه...؟و چگونه...؟
اهمال و کوتاهی مفسرین در این موضوع جدی و حقیقی، و بی بند و باری آنها دراشکال و جواب به حدی رسید که در جواب از این اشکالات بعضی از آنان به خود جرات دادندکه بگویند مقصود از آدم در این داستان آدم نوعی است، و داستان یک داستان خیالی محض است (1).و یا بگویند مقصود از ابلیس قوه ای است که آدمی را به شر و فساد دعوت می کند (2).ویا بگویند صدور فعل قبیح از خداوند جایز است، و همه گناهان از ناحیه خود او است.و اواست که آنچه را خودش درست کرده خراب می کند، و بطور کلی، خوب آن چیزی است که اوبخواهد و به آن امر کند و بد آن چیزی است که او از آن نهی کند (3).و یا بگویند اصلا آدم اززمره پیغمبران نبوده و یا بطور کلی انبیا معصوم از گناه نیستند، و یا قبل از بعثت معصوم نیستند وآدم آن موقع که نافرمانی کرد مبعوث نشده بود (4) و یا بگویند همه این صحنه ها برای امتحان بوده است (5).
باید دانست تنها چیزی که باعث بی فایده بودن این مباحث شده این است که این مفسرین در این مباحث بین جهات حقیقی و جهات اعتباری فرق نگذاشته و مسائل تکوینی رااز مسائل تشریعی جدا نکرده اند، و بحث را درهم و برهم نموده، اصول قراردادی و اعتباری راکه تنها برای تشریعیات و نظام اجتماعی مفید است در امور تکوینی دخالت داده و آن را، حکومت داده اند.
(چند مطلب که باید در بحث از مساله شیطان و حقائق دینی و تکوینی مربوط به آن بیان شود)
(1 - وجود نفسی اشیاء خیر است)
ما اگر بخواهیم در پیرامون این مساله و حقایق دینی و تکوینیی که در آن است آزادانه بحث کنیم باید قبلا چند جهت را تحریر نماییم:
1 - باید دانست تمامی اشیایی که متعلق خلق و ایجاد قرار گرفته و یا ممکن است قراربگیرد وجود نفسی شان(وجودشان بدون اینکه اضافه به چیزی داشته باشد)خیر است.بطوری
............................................
(1)تفسیر المنار ج 1 ص 282 - 267 و ج 8 ص 353
(2)تفسیر المنار ج 1 ص 275 - 267
(3)تفسیر القرطبی ج 4 ص 2611، و تفسیر الکبیر ج 14 ص 40 - 39
(4)تفسیر الکبیر ج 2 ص 178 - 177، و تفسیر المنار ج 8 ص 354
(5)مجمع البیان ج 4 ص 65 ط تهران
که اگر به فرض محال فرض کنیم شری از شرور متعلق خلقت و ایجاد قرار گرفته و موجود شودپس از موجود شدنش حالش حال سایر موجودات خواهد بود، یعنی دیگر اثری از شر و قبح در آن نخواهد بود، مگر اینکه وجودش اضافه و ارتباط به چیز دیگری داشته باشد، و در اثر این ارتباطنظامی از نظامهای عادلانه عالم وجود را فاسد و مختل سازد، و یا باعث شود عده ای دیگر ازموجودات از خیر و سعادت خود محروم شوند، اینجاست که شرهایی در عالم پدید می آید.
و اینکه در بالا گفتیم: "بدون اینکه وجودشان اضافه به چیزی داشته باشد"مقصودمان همین معنا بود.بنا بر این اگر موجودی از قبیل مار و عقرب دیدیم که از نظر اضافه ای که به مادارند مضر به حال ما است باید بدانیم که بطور مسلم منافعی دارد که از ضررش بیشتر است وگر نه حکمت الهی اقتضای وجود آن را نمی کرد و در این صورت وجود چنین موجودی هم خیرخواهد بود.
و آیه"تبارک الله رب العالمین" (2) و آیه"و ان من شی ء الا یسبح بحمده و لکن لا تفقهون تسبیحهم" (3) نیز به آن اشاره دارد.
(2 - ارتباط اجزای عالم خلقت به نحو تساوی و تماثل نیست بلکه حکمت و نظام عالم مقتضی وجود مراتب مختلف است)
2 - عالم خلقت با همه وسعتی که در آن است تمامی اجزایش به یکدیگر مربوط ومانند یک زنجیر اولش بسته و مربوط به آخرش می باشد، بطوری که ایجاد جزئی از آن مستلزم ایجاد و صنع همه آن است، و اصلاح جزئی از اجزای آن به اصلاح همه آن مربوط است، همچنانکه فرموده: "و ما امرنا الا واحدة کلمح بالبصر" (4) و این ارتباط لازمه اش این نیست که جمیع موجودات مثل هم و ربطشان به یکدیگر ربط تساوی و تماثل باشد، زیرا اگر همه اجزای عالم مثل هم بودند عالمی به وجود نمی آمد بلکه تنها یک موجود تحقق می یافت، و لذا حکمت الهی اقتضا دارد که این موجودات از نظر کمال و نقص، و وجدان مراتب وجود و فقدان آن، وقابلیت رسیدن به آن مراتب و محرومیت از آن مختلف باشند.
آری، اگر در عالم، شر و فساد، تعب و فقدان، نقص و ضعف و امثال آن نبود بطور مسلم
............................................
(1)آن کسی که هر چه آفرید نیکویش آفرید.سوره سجده آیه 7
(2)بسیار پر خیر است خداوندی که برای عالمیان یگانه پروردگار است.سوره اعراف آیه 54
(3)و هیچ چیز نیست مگر اینکه تسبیح گوی به حمد خدا است، و لیکن شما تسبیح آنها رانمی فهمید.سوره اسری آیه 44
(4)سوره قمر آیه 50
از خیر، صحت، راحت، وجدان، کمال و قوت نیز مصداقی یافت نمی شد، و عقل ما پی به معانی آنها نمی برد، چون بطور کلی عقل هر معنایی را از مصادیق خارجی آن انتزاع می کند اگردر عالم مصداقی از شقاوت، معصیت، قبح، ذم و عقاب و امثال آن نبود، سعادت، اطاعت، حسن، مدح و ثوابی هم تحقق نمی یافت، و همچنین اگر دنیایی نبود آخرتی هم وجود نداشت، مثلا اگر معصیتی نبود یعنی نافرمانی امر مولوی مولی به هیچ وجه ممکن نبود قهرا انجام خواسته مولی امری ضروری و اجباری می شد، و اگر انجام دادن فعلی ضروری و غیر قابل ترک باشددیگر امر مولوی به آن معنا ندارد، و خواستن مولی چنین فعلی را تحصیل حاصل است.
و وقتی امر مولوی معنا نداشت اطاعت هم مصداق نخواهد داشت، و وقتی اطاعت ومعصیتی نبود مدح و ذم، ثواب و عقاب، وعد و وعید و انذار و بشارتی هم نخواهد بود، و وقتی اینگونه امور نبود دین و شریعت و دعوتی هم نخواهد بود، و وقتی دینی در کار نبود نبوت ورسالتی هم نخواهد بود، و وقتی نبوت و رسالتی نباشد قهرا اجتماع و مدنیتی هم نخواهد بود، اجتماع هم که نباشد انسانیتی نیست و همچنین و بر همین قیاس فرض نبود یک چیز مستلزم فرض نبود جمیع اجزای عالم است.
(اگر شیطانی نبود، نظام عالم انسانی هم نبود و صراط مستقیمی فرض نمی شد.آیات مربوط به داستان سجده آدم تصویری است از روابط بین نوع انسانی و نوع ملائکه و ابلیس)این معنا که معلوم شد اینک می گوییم اگر شیطانی نبود نظام عالم انسانی هم نبود، ووجود شیطانی که انسان را به شر و معصیت دعوت کند از ارکان نظام عالم بشریت است، ونسبت به صراط مستقیم او به منزله کناره و لبه جاده است، و معلوم است که تا دو طرفی برای جاده نباشد متن جاده هم فرض نمی شود.اینجاست که اگر دقت شود معنای آیه"قال فبمااغویتنی لاقعدن لهم صراطک المستقیم" (1) و آیه"قال هذا صراط علی مستقیم ان عبادی لیس لک علیهم سلطان الا من اتبعک من الغاوین" (2) به خوبی روشن گشته و صدق ادعای ما معلوم می گردد.
با در نظر گرفتن این دو جهتی که ذکر شد اگر در آیات راجع به داستان سجده آدم دقت شود معلوم خواهد شد که این آیات در حقیقت تصویری است از روابط واقعیی که بین نوع انسانی و نوع ملائکه و ابلیس است، چیزی که هست این واقعیت را به صورت امر، اطاعت، استکبار، طرد، رجم و سؤال و جواب بیان کرده، و نیز معلوم خواهد شد که تمامی اشکالاتی که شده - و ما پاره ای از آن را در بالا نقل کردیم - ناشی از کوتاهی در تفکر و دقت بوده است.
............................................
(1)سوره اعراف آیه 16
(2)سوره حجرات آیه 42
لذا می بینیم بعضی از مفسرین(صاحب المنار)هم وقتی در مقام جواب از آن اشکالات برمی آید به این معنا تنبه یافته و می گوید که"این داستان اشاره به فطرت و طبایع انسان و ملائکه و ابلیس می کند"باز در اثر کوتاه آمدن در تحقیق و تدبر، رشته صحیحی را که تنیده بود پنبه کرده و می گوید"امر ابلیس به سجده و نهی آدم از خوردن از درخت، امر و نهی تشریعی نبوده بلکه تکوینی بوده است" (1) غافل از اینکه امر و نهی تکوینی قابل تخلف ومخالفت نیست، امر تکوینی یعنی ایجاد، و نهی تکوینی یعنی عدم ایجاد و با این حال چگونه ممکن است امر تکوینی باشد و ابلیس آنرا اطاعت نکند؟و چطور ممکن است نهی تکوینی باشد و آدم از امتثال آن سرپیچی نماید؟
(3 - بهشتی که آدم قبل از هبوط در آن بوده بهشت جاودان نبوده بلکه بهشت برزخی بوده که غرائز بشری در آنجا ظاهر و هویدا می شده)
3 - از داستان بهشت آدم به تفصیلی که در سوره"بقره"گذشت چنین بر می آید که قبل از اینکه آدم در زمین قرار گیرد خداوند بهشتی برزخی و آسمانی آفریده و او را در آن جای داده، و اگر او را از خوردن از درخت مزبور نهی کرد برای این بود که بدین وسیله طبیعت بشری را آزموده معلوم کند که بشر جز به اینکه زندگی زمینی را طی کرده و در محیط امر و نهی وتکلیف و امتثال تربیت شود، ممکن نیست به سعادت و بهشت ابدی نائل گردد، و جز باپیمودن این راه محال است به مقام قرب پروردگار برسد.از اینجا نیز معلوم می شود که هیچکدام از اشکالاتی که بر این داستان وارد کرده اند وارد نیست، برای اینکه بهشت آدم بهشت جاودان نبوده تا اشکال شود به اینکه بهشت جای اولیای خدا است نه جای شیطان.و یا اشکال شود به اینکه بهشت جای خلود است و کسی که وارد آن شد دیگر بیرون نمی شود پس آدم چطور بیرون آمد؟و نیز بهشت دنیایی و مادی نبوده تا مانند سرزمین های دیگر دنیا جای زندگی دنیوی باشدو اداره آن زندگی تنها به وسیله قانون و امر و نهی مولوی ممکن باشد، بلکه بهشت برزخی وجایی بوده که سجایا و اخلاق و خلاصه غرایز بشری - نه فقط آدم(ع) - ظاهر و هویدامی شده.
باز به اول کلام برگشته و می گوییم: پروردگار متعال در باره حقیقت و ذات این موجود شریری که نامش را ابلیس نهاده جز مختصری بیان نفرموده، تنها در آیه"کان من الجن ففسق عن امر ربه" (2) جن بودن او را بیان کرده، و در جمله"خلقتنی من نار"از قول خود او حکایت کرده که ماده اصلی خلقتش آتش بوده.و اما اینکه سرانجام کارش چیست و
............................................
(1)تفسیر المنار ج 8 ص 354 ط بیروت.
(2)سوره کهف آیه 50
جزئیات و تفصیل خلقت او چگونه بوده؟صریحا بیان نکرده است.لیکن آیاتی هست که می توان از آنها چیزهایی در این باره استفاده کرد، از آن جمله آیه"لاقعدن لهم صراطک المستقیم، ثم لاتینهم من بین ایدیهم و من خلفهم و عن ایمانهم و عن شمائلهم و لا تجداکثرهم شاکرین" (1) است که حکایت قول خود او است، و از آن استفاده می شود که وی نخست در عواطف نفسانی انسان یعنی در بیم و امید، و در آمال و آرزوهای او، و در شهوت وغضبش تصرف می نماید و آنگاه در اراده و افکاری که از این عواطف برمی خیزد.
قریب به معنای این آیه، آیه شریفه"قال رب بما اغویتنی لازینن لهم فی الارض" (2) است، زیرا معنای این آیه این است که: من امور باطل و زشتی ها و پلیدی ها را از راه میل ورغبتی که عواطف بشری به آن دارد در نظر آنان زینت داده، به همین وسیله گمراهشان می کنم، مثلا زنا را که یکی از گناهان است از آنجایی که مطابق میل شهوانی او است درنظرش آن قدر زینت می دهم تا به تدریج از اهمیت محذور و زشتی آن کاسته و همچنان می کاهم تا یکباره تصدیق به خوبی آن نموده و مرتکبش شود.
نظیر آیه فوق، آیه"یعدهم و یمنیهم و ما یعدهم الشیطان الا غرورا" (3) و همچنین آیه"فزین لهم الشیطان اعمالهم" (4) می باشد.
(قلمرو اغوا و اضلال شیطان، ادراک انسانی و ابزار کار او عواطف و احساسات بشری است)همه این آیات بطوری که ملاحظه می کنید دلالت دارد بر اینکه میدان عمل تاخت و تازشیطان همانا ادراک انسانی، و ابزار کار او عواطف و احساسات بشری است.و به شهادت آیه"الوسواس الخناس الذی یوسوس فی صدور الناس" (5) اوهام کاذب و افکار باطل را شیطان در نفس انسان القا می کند.
البته این القائات طوری نیست که انسان آنرا احساس نموده میان آنها و افکار خودش فرق بگذارد، و آن را مستند به کسی غیر از خود بداند، بلکه بدون هیچ تردیدی آن را نیز افکارخود دانسته و عینا مانند دو دو تا چهار تا و سایر احکام قطعی از خود و از رشحات فکر خودمی داند.و هیچ منافاتی ندارد که افکار باطل ما هم مستند به خود ما باشد و هم بگوییم که
............................................
(1)سوره اعراف آیه 17
(2)سوره حجر آیه 39
(3)وعده شان می دهد و امیدوارشان می کند، و لیکن شیطان وعده شان نمی دهد مگر به فریب.
سوره نساء آیه 120
(4)پس شیطان عمل هایشان را در نظرشان زینت داد.سوره نحل آیه 63
(5)سوره ناس آیه 5
شیطان آن را در ما القا کرده، همانطوری که بسیاری از افکار و تصمیمات ما در اثر خبری که دیگری داده و یا حکمی که کرده در ما پدید آمده است، و ما در عین حال آن را از خود سلب ننموده استقلال و اختیار خود را در آن انکار نمی نماییم، و اگر آن فکر و آن تصمیم را عملی کردیم و توبیخ و سرزنشی بر آن مترتب شد تقصیر را به گردن کسی که آن خبر را آورده و یا آن دستور را داده نمی اندازیم.ابلیس هم در قیامت همه گناهان را به گردن خود بشر می اندازد وقرآن از او چنین حکایت می کند: "و قال الشیطان لما قضی الامر ان الله وعدکم وعد الحق و وعدتکم فاخلفتکم و ما کان لی علیکم من سلطان الا ان دعوتکم فاستجبتم لی فلاتلومونی و لوموا انفسکم ما انا بمصرخکم و ما انتم بمصرخی انی کفرت بما اشرکتمون من قبل ان الظالمین لهم عذاب الیم" (1).
بطوری که ملاحظه می کنید در این آیه شیطان گناه و ظلم را به خود بشر نسبت داده واز خود سلب کرده، و خود را به تمام معنا بی طرف قلمداد نموده، و گفته است"تنها کاری که من کرده ام این بوده که شما را به گناه دعوت کرده و به وعده دروغی دلخوش ساختم".آیه شریفه"ان عبادی لیس لک علیهم سلطان الا من اتبعک من الغاوین" (2) نیز هر قدرت وسلطنتی را از ابلیس نفی نموده، فعالیت های او را تنها در کسانی مؤثر می داند که خودشان باپای خود به دنبال شیطان به راه بیفتند.نظیر آیه فوق آیه شریفه"قال قرینه ربنا ما اطغیته ولکن کان فی ضلال بعید" (3) است که از قول ابلیس حکایت می کند که در قیامت می گوید:
پروردگارا من او را به نافرمانیت مجبور نکردم بلکه او خودش در گمراهی بعیدی بود.
(تصرفات ابلیس در ادراک انسان تصرف طولی است نه عرضی و با استقلال انسان در کارهایش منافاتی ندارد)خلاصه سخن اینکه: تصرفات ابلیس در ادراک انسان تصرف طولی است، نه در عرض تصرف خود انسان، تا منافات با استقلال انسان در کارهایش داشته باشد، او - بطوری که از آیه
............................................
(1)شیطان پس از آنکه حساب خلایق رسیده شد می گوید: خداوند در دنیا در باره این(بعث ونشور و این بهشت و دوزخ) به شما وعده حق داد و من(به باطل)وعده تان دادم و خلف وعده کردم و لیکن شما را در گمراهی مجبور نکردم، این شما بودید که به اختیار، دعوتم را پذیرفتید، پس مرا سرزنش مکنید، بلکه خود را ملامت کنید، و امروز من نمی توانم به فریاد شما برسم همچنانکه شما هم نمی توانید بداد من برسید.امروز کفر می ورزم و انکار می کنم اعتقادی را که شما در باره من داشتید و مرا شریک خدای تعالی می پنداشتید.آری، برای ستمکاران عذابی است دردناک.سوره ابراهیم آیه 22
(2)بطور مسلم تو بر بندگان من تسلطی نخواهی داشت، مگر آن گمراهانی که به میل خود تو راپیروی می کنند.سوره حجر آیه 42
(3)سوره ق آیه 27
"16"سوره"اعراف"و آیه"39"سوره"حجر"استفاده شد - تنها می تواند چیزهایی را که مربوط به زندگی مادی دنیا است زینت داده و به این وسیله در ادراک انسان تصرف نموده، باطل را به لباس حق در آورد، و کاری کند که ارتباط انسان به امور دنیوی تنها به وجهه باطل آن امور باشد، و در نتیجه از هیچ چیزی فایده صحیح و مشروع آن را نبرد.و معلوم است که چنین کسی در طرز تفکرش و در طرز استفاده از امور دنیوی و همچنین اسباب مربوط به زندگی، خود رامستقل دانسته، و همین فکر او را به کلی از حق و زندگی صحیح و حقیقی غافل می سازد.
وقتی انسان کارش به جایی رسید که از هر چیزی تنها وجهه باطل آن را درک کند، و از وجه حق و صحیح آن غافل شود رفته رفته دچار غفلتی دیگر می گردد که ریشه همه گناهان است وآن غفلت از مقام حق تبارک و تعالی است.خدای تعالی در باره اینگونه اشخاص می فرماید:
"و لقد ذرانا لجهنم کثیرا من الجن و الانس لهم قلوب لا یفقهون بها و لهم اعین لا یبصرون بها و لهم اذان لا یسمعون بها اولئک کالانعام بل هم اضل اولئک هم الغافلون" (1).
بنا بر این، خود را مستقل دیدن، و از پروردگار خود غافل شدن، و جمیع اوهام و افکارباطل و هر شرک و ظلمی که مترتب و متفرع بر آن است همه از تصرفات شیطان است.گر چه چنین شخصی از آنجایی که خود را مستقل می داند این اوهام و افکار را هم از خود دانسته، وشرک و ظلم را نیز عمل خود می پندارد.و باید هم چنین بپندارد، زیرا معنی فریب شیطان خوردن و در تحت ولایت او در آمدن همین است که گمراه بشود و نداند چه کسی او را گمراه کرده"انه یریکم هو و قبیله من حیث لا ترونهم انا جعلنا الشیاطین اولیاء للذین لا یؤمنون" (2).
(ولایت شیطان بر آدمیان در ظلم و گناه و ولایت ملائکه بر آدمیان در اطاعت و عبادت)قرآن کریم نظیر این ولایتی را که شیطان در گناه و ظلم بر آدمیان دارد برای ملائکه دراطاعت و عبادت اثبات نموده، می فرماید: "ان الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل علیهم الملائکة ان لا تخافوا و لا تحزنوا و ابشروا بالجنة التی کنتم توعدون، نحن اولیاءکم فی الحیوة الدنیا" (3) البته این دو نوع ولایت منافاتی با ولایت مطلق پروردگار که آیه"لیس لکم
............................................
(1)ما بسیاری از جن و انس را آفریده ایم که پایان کارشان به دوزخ منتهی می شود، اینان کسانیندکه با داشتن دل نمی فهمند، و با داشتن چشم نمی بینند، دارای گوش هایی هستند لیکن با آن نمی شنوند.
اینان مانند چارپایان بلکه گمراه تر از چارپایانند، آنان غفلت زدگانند.سوره اعراف آیه 179
(2)او و گروه وی بطور مسلم شما را از آنجایی که خودتان احساس نکنید می بینند، آری ماشیطان ها را اولیای کسانی قرار داده ایم که ایمان نمی آورند.سوره اعراف آیه 27
(3)کسانی که گفتند پروردگار ما خدا است و پای گفته خود هم ایستاده و استقامت نمودندفرشتگان بر آنان نازل شده نوید می دهند که مترسید و غمگین مباشید، و به بهشتی که خدایتان وعده داده دلخوش باشید(و مطمئن بدانید که)ما در زندگی دنیا اولیای شما هستیم.سوره حم سجده آیه 31
من دونه من ولی و لا شفیع" (1) آن را اثبات می کند ندارد.
............................................
(1)نیست برای شما غیر از خداوند دوست و مددکاری.سوره سجده آیه 4
باری، این ولایت همان احتناک و لگام زدنی است که شیطان وعده داده، و قرآن از اوچنین حکایت می کند: "قال ا رایتک هذا الذی کرمت علی لئن اخرتن الی یوم القیمة لاحتنکن ذریته الا قلیلا، قال اذهب فمن تبعک منهم فان جهنم جزاؤکم جزاء موفورا، واستفزز من استطعت منهم بصوتک و اجلب علیهم بخیلک و رجلک و شارکهم فی الاموال والاولاد و عدهم و ما یعدهم الشیطان الا غرورا" (2) و بطوری که از آیات قرآن بر می آید برای اولشکری است که او را در هر کاری که بخواهد مدد می کنند، از آن جمله آیه شریفه"انه یریکم هو و قبیله من حیث لا ترونهم" (3) است.و اگر در آیه"و لاغوینهم اجمعین" گمراهی همه رابه خود او نسبت داده برای این است که هر قدر هم لشکریانش زیاد و نقشه اعمال آنها مختلف باشد نتیجه اعمالشان که همان وسوسه در دلها و گمراه ساختن مردم است یکی است، همچنانکه مساله توفی و گرفتن جان ها را هم به ملک الموت نسبت داده و فرموده: "قل یتوفیکم ملک الموت الذی و کل بکم" (4) و هم به اعوانش مستند کرده و فرموده: " حتی اذا جاءاحدکم الموت توفته رسلنا و هم لا یفرطون" (5).
هم بر می آید (6) که لشکریانش همه از جنس خود او یعنی از طایفه جن نیستند، و بعضی از آنان از جنس بشرند،
............................................
(2)شیطان به پروردگار خود گفت: مرا خبر ده آیا این است آنکه بر من برتری و فضیلت دادی؟
حتما اگر تا روز قیامت زنده ام بگذاری همه فرزندان وی را جز اندکی لگام خواهم زد خدای متعال فرمود:
برو که هر که از ایشان تو را پیروی کند جزای او و تو جهنم خواهد بود که سزایی است تمام، حال هر که راکه توانستی به آواز خودت بکشان و با سواران و پیادگان خود آنان را محاصره کن و در مالها و فرزندانشان شریک شو و وعده های دروغیشان ده، آری شیطان پیروان خود را جز به دروغ و فریب وعده نمی دهد.سوره اسری آیه 64
(3)سوره اعراف آیه 26
(4)بگو شما را ملک الموتی قبض روح می کند که از طرف پروردگار موکل بر شما است.سوره سجده آیه 11
(5)تا آنکه یکی از شما را مرگ فرا رسد فرستادگان ما او را قبض روح می کنند، و در این ماموریت کوتاهی نمی نمایند. سوره انعام آیه 61
(6)آنکه در دل مردم وسوسه می کند چه آن شیطان از جنس جن باشد یا انسان.سوره ناس آیه 6
همچنانکه از آیه"ا فتتخذونه و ذریته اولیاء من دونی و هم لکم عدو" (1) استفاده می شود که وی نیز مانند سایر جانداران، ذریه و فرزند دارد، و اما اینکه کیفیت پیدایش فرزندان او چگونه است؟
معلوم نیست، و آیه مزبور از آن ساکت است.
از آیات کریمه قرآن در باره ابلیس و خصوصیات کارهای او و لشکریانش دو نکته دیگر استفاده می شود: یکی این است که لشکریان او در کندی و تندی در عمل همه مثل هم وبرابر هم نیستند، بعضی تند و بعضی کند هستند، به شهادت اینکه در جمله"و اجلب علیهم بخیلک و رجلک"بعضی از لشکریان او را سواره و بعضی را پیاده معرفی کرده است.
نکته دیگر اینکه لشکریان او از جهت اجتماع و انفراد در عمل نیز مختلفند، بعضی تنهاکار می کنند و بعضی به کمک یکدیگر کاری را از پیش می برند، به دلیل آیه"و قل رب اعوذ بک من همزات الشیاطین، و اعوذ بک رب ان یحضرون" (2) و احتمالا آیه"هل انبؤکم علی من تنزل الشیاطین تنزل علی کل افاک اثیم یلقون السمع و اکثرهم کاذبون" (3).
(خلاصه بحث در باره شیطان و وسوسه اندازی او)
خلاصه بحث این شد که: ابلیس موجودی است از آفریده های پروردگار که مانندانسان دارای اراده و شعور بوده و بشر را دعوت به شر نموده و او را به سوی گناه سوق می دهد.
این موجود قبل از اینکه انسانی به وجود آید، با ملائکه می زیسته و هیچ امتیازی از آنان نداشته است و پس از اینکه آدم(ع) پا به عرصه وجود گذاشت وی از صف فرشتگان خارج شده بر خلاف آنان در راه شر و فساد افتاد، و سرانجام کارش به اینجا رسید که تمامی انحرافها، شقاوتها، گمراهیها و باطلی که در بنی نوع بشر به وقوع بپیوندد همه به یک حساب مستند به وی شود، بر عکس ملائکه که هر فردی از افراد بشر به سوی غایت سعادت و سر منزل کمال و مقام قرب پروردگار راه یافته و می یابد هدایتش به یک حساب مستند به آنها است.
مطلب دیگری که از بحث ما بدست آمد این بود که ابلیس را در کارهایش اعوان ویارانی است از فرزندان خود و از جن و انس که هر کدام به طریق خاصی اوامر او را اجرامی کنند و او به آنان دستور می دهد که در کار بنی نوع بشر مداخله نموده از دنیا و هر چه در آن
............................................
(1)آیا با این حال او و بچه های او را سوای من اولیای خود اتخاذ می کنند، با اینکه آنان دشمنان شمایند؟سوره کهف آیه 50
(2)و بگو پروردگارا پناه می برم به تو از وسوسه های شیطان ها، و پناه می برم به تو از اینکه به نزد من آیند.سوره مؤمنون آیه 98
(3)آیا شما را خبر بدهم از اینکه شیطان ها بر چه کسانی نازل می شوند آنان نازل می شوند بر هردروغ ساز گناه پیشه، کسانی که مسموعات خود را نشر می دهند و بیشترشان دروغگویند.سوره شعراء آیه 223
است هر چیزی که با زندگی بشر ارتباط دارد در آن تصرف نموده، باطل آن را به صورت حق وزشت آن را به صورت زیبا وانمود کنند، ایشان نیز اوامر او را امتثال نموده در دلهای بشر و دربدن های شان و در اموال و فرزندان و سایر شؤون زندگی دنیوی شان به گونه های مختلفی تصرف می کنند، گاهی دسته جمعی و گاهی منفرد، زمانی به کندی و زمانی دیگر بسرعت، گاهی بدون واسطه و گاهی به وسیله اطاعت و زمانی به وسیله معصیت به کار گمراه ساختن او می پردازند.
و نیز بدست آمد که تصرفات ابلیس و لشکریان او طوری نیست که برای بشر محسوس باشد - یعنی بفهمد که چه وقت ابلیس در دلش وارد می شود و چگونه افکار باطل را در قلب وی القا می کند، و یا اذعان کند که این فکر از خودش نیست و شخص دیگری در دل او القاکرده - پس نه کارهای شیطان و لشکرش مزاحم رفتار انسان است و نه ذوات و اشخاص ایشان در عرض وجود وی می باشد جز اینکه خداوند به ما خبر داده که ابلیس از جن است و او ولشکرش از آتش آفریده شده اند و به هر حال گویا آغاز و انجام وجود وی با هم اختلاف دارد.