فضیلت قرائت قرآن
امام ابوجعفر(ع) به تلاوت قرآن عزیز تشویق میکرد چون سرچشمۀ جوشان هدایت و راستی مردمان است و جزء عواملی می باشد که دل ها را زنده نگه داشته، با پرتوهای نورانی و آگاهی بخش خود قلب ها را یاری رسانده، مطالبی را که جدش رسول خدا(ص)دربارە فضیلت تلاوت قرآن فرمود، نقل کرده:
قال رسول الله: من قرأ عشر آیات...؛ هرکه شب ده آیه بخواند، جزء غافلان نوشته نمی شود. هرکه پنجاه آیه بخواند، جزء ذاکران نوشته می شود. هرکه صد آیه بخواند، جزء قانتان (یقین داران) نوشته میگردد. هرکه دویست آیه بخواند، جزء خاشعان (فروتنان) نوشته می شود. هرکه سیصد آیه بخواند، جزء رستگاران نوشته می شود. هرکه پانصد آیه بخواند، جزء شب زنده داران نوشته می شود و هرکه هزار آیه بخواند، قنطاری[1] از طلا برایش نوشته می شود».
احادیثی مشابه با این روایت، از امامان اهل بیت: آمده، مسلمانان را به تلاوت قرآن برانگیخته، تشویق میکند به درنگ در آیات و ژرف اندیشی در اسرار آن بپردازند، که بدون تردید عقل ها را رشد می دهد، جان ها را می پالاید، از کجروی نگه می دارد و به راه درست هدایت میکند.
ترجیع در قرائت قرآن
ترجیع در قرائت قرآن وتلاوتش با صدای خوش باعث میشود به عمق دل ها و درون جان آدمی نفوذ کرده، احساسات و مشاعر را تحت تأثیر قرار دهد، چون دربردارندە حکمت ها و معارفی است که در زندگی از آنها گریزی نیست. امامان اهل بیت: به تلاوت قرآن کریم همت گماشته، امام ابوجعفر(ع) از خوش صداترین افراد هنگام قرائت قرآن بود.[2] ابوبصیر میگوید: به ابوجعفر(ع) عرض کردم: وقتی قرآن می خوانم و صدایم را بلند میکنم، شیطان وسوسه ام میکند با این کارت برای خانواده ات و مردم ریا میکنی.
فرمود: قرائتی بین دو قرائت [بلند و آهسته] داشته باش که خانواده ات بشنوند. قرآن را با ترجیع بخوان که خدا صدای خوش را که با ترجیع خوانده شود دوست دارد.[3] پیرایش قرآن از باطل قرآن کریم معجزه بزرگ اسلام است: «کتابی است که آیات آن استحکام یافته، سپس از جانب حکیمی آگاه به روشنی بیان شده است».[4]
«این است کتابی که در [حقانیت] آن هیچ تردیدی نیست [و] مایه هدایت تقواپیشگان است».[5]
در قرآن تناقض و دوگانگی در احکامش نبوده، آیاتش با هم منافات ندارد: «آیا در [معانی] قرآن نمی اندیشند؟ اگر از جانب غیر خدا بود، قطعا در آن اختلاف بسیاری می یافتند»،[6] «قطعا این قرآن به [آیینی] که خود پایدارتر است راه می نماید»،[7] «از پیش روی آن و از پشت سرش باطل به سویش نمی آید. وحی [نامه]ای است از حکیمی ستوده [صفات]».[8]
امام ابوجعفر(ع) این آیه را چنین تفسیر فرموده:
«هیچ گونه باطلی نه از پیش رو» یعنی قبل از تورات و انجیل و زبور و «نه از پشت سر» یعنی پس از قرآن کتاب آسمانی نمی آید که آن را باطل کند».
در روایت از صادقین [امام باقر و امام صادق] آمده:
«لیس فی إخباره...؛ در گزارشات قرآن از گذشته، مطلب باطلی نیست و در گزارشاتش از آینده نیز مطلب باطلی نیست».
سرزنش تحریف گران قرآن
امام ابوجعفر(ع) تحریف کنندگان کتاب خدا را سرزنش کرده، یعنی کسانی که آیاتش را برحسب هوی و هوسشان تأویل میکنند. در نامه اش به سعدالخیر مرقوم فرمود:
«و کان من نبذهم...؛[9] از جمله مواردی که قرآن را کنار انداختند، این است که ظاهر و حروفش را پابرجا نگه داشته، اما حدود و مرزهایش را تحریف کرده، قرآن در اختیارشان بود اما بدان عمل نمیکردند. نادانان خوشحال اند که روایت را حفظ کرده اند اما عالمان ناراحت اند بدان عمل و رسیدگی نکرده اند».
استعمالات مجازی در قرآن
استعمال مجازی در زبان عرب رواج داشته، در بسیاری از شیوه ها استعمال مجاز شیوع دارد مانند اسناد مجازی و مجاز در کلمه، که از آن جمله باب کنایه است (که گفته شده از تصریح رساتر می باشد). مجاز از لطائف و محسنات زبان عربی است. در بسیاری از آیات قرآن کریم استعمال مجازی وجود دارد، از جمله: «ای ابلیس! چه چیز مانعت شد بر مخلوقی که با دستانم آفریدم سجده کنی».[10]
در آیه واژه «ید=دست» آمده، عضو بدن به ذهن می آید، اما داشتن اعضا برای خدا محال است چون مستلزم جسم بودن خداست که بر خدا عقلا ممتنع می باشد. محمد بن مسلم از امام ابوجعفر در این باره پرسید که پاسخ فرمود: «ید» در کلام عرب به معنی قوت (نیرو و قدرت) و نعمت است. خدا می فرماید: «به خاطر بیاور بندە ما داوود را که صاحب دست (یعنی قدرتمند) بود»[11] نیز: «آسمان را با دست (یعنی قدرت) بنا کردیم»[12] و: «خدا با روحی یعنی قدرتی از ناحیۀ خودش آنها را تقویت فرمود».[13] امام افزود: در زبان عرب میگویند: فلانی نزدم «ایاد کثیر=دستان بسیار» دارد، یعنی نیکی و احسان ها به من کرده است یا فلانی نزدم ید بیضا دارد، یعنی نعمت و منت دارد.[14] معنای فرمایشات امام این است که «ید» در معنای شایع و رایج (دست) به کار گرفته نشده، بلکه در غیر آن به گونۀ مجاز یا حقیقت استعمال شده، که در این معانی که امام فرموده، مشترک لفظی است.
بسم الله جزء سوره
امام ابوجعفر(ع) و دیگر امامان اهل بیت علیهم السلام معتقدند بسم الله جزئی از هر سورە قرآن کریم است. شمار بسیاری از عالمان و قاریان مسلمانان در این مطلب از ائمه پیروی کرده،[15] یحیی بن ابی عمران همدانی نامه ای به امام نوشت و پرسید: «فدایت شوم! کسی در نماز به نیت قرائت سوره ام الکتاب (حمد) بسم الله گفته، اما به سراغ سوره ای دیگر غیر از ام الکتاب رفته، عباسی میگوید که اشکال ندارد [و لازم نیست دوباره بسم الله بگوید] حضرت در نامه بدو پاسخ فرمود: به رغم گفتۀ عباسی باید بسم الله را دوباره اعاده کند».[16]
احادیث سنی و شیعی میگوید که بسم الله جزء هر سوره می باشد. کمتر کسی منکر این مطلب شده است.
نزول قرآن بر هفت حرف
بین مفسران رواج دارد که قرآن بر هفت حرف نازل شده، این مطلب را به روایتی از ابوجعفر(ع) مستند کرده اند که فرمود: «قرآن بر هفت حرف نازل گشت».[17] گفته ها در این باره فراوان است حتی ابوحاتم میگوید که ٣٥ شاهد در این باره هست.[18] باید درنگی کوتاه داشته، در معانی حروف هفتگانه نظر افکنده، ببینیم انتساب این سخن به امام باقر چقدر صحت دارد.
حروف هفتگانه
در این که مقصود از حروف هفتگانه چیست، گفته ها گوناگون است. اینک بعض آن:
١. حروف اینهاست: وعده و وعید (بشارت و بیم) امر و نهی، قصه ها و مجادله و مثل ها، اما این معنا را «ابن عطیه» ضعیف دانسته و گفته: اینها را حرف نمی نامند.[19]
٢. مقصود معانی نزدیک به هم است که با واژه های گوناگون گفته می شود مثل «اقبل و هلم» (یعنی آمد و روی آورد) یا «عجل و اسرع» (یعنی بشتاب) این وجه را «طبری» برگزیده[20] اما باید گفت: هیچ گونه مبنای محققانه ندارد چون اگر این سخن را بپذیریم آدمی می تواند قرآن را به صورت های گوناگون قرائت کند [بدین توجیه که معنا یکی است] و این به اختلاف زیادی می فرجامد و آیاتی حذف یا اضافه خواهد شد زیرا چنانکه قرطبی میگوید، اختلاف در واژه ها اختلاف در جمله ها را در پی دارد.[21]
٣. مراد ابواب هفتگانه ای است که قرآن بدان نازل شده یعنی: زجر (بازداشتن)، امر، حلال، حرام، آیات محکم، آیات متشابه و امثال.[22] اما باید گفت : اینها حروف نامیده نمی شود، افزون بر این که زجر و حرام یکی است، پس هفت تا نمی شود.
٤. مقصود لغات فصیح زبان عربی است که در قرآن پراکنده است که بعضی به لهجۀ قبایل قریش، برخی به لهجه هذیل یا هوازن یا یمن یا کنانه یا تمیم و یا ثقیف می باشد. این گفته منسوب به بیهقی، ابهری و صاحب قاموس قرآن (علی اکبر قرشی) است اما این وجه با سخن «عمر» منافات دارد که میگوید: قرآن به لهجه قبیلۀ «مضر» نازل شده است.[23]
٥. مقصود قرائات هفتگانه می باشد اما استاد آیة الله خوئی اشکال کرده : اگر مقصود قرائات هفتگانۀ مشهور است، بنا بر تحقیقی که ایشان دربارە تواتر قرائات کرده این سخن ثابت نیست اما اگر مقصود هفت قرائت به گونۀ مطلق است، روشن می باشد که شمار قرائات بیش از اینهاست.[24]
این بعضی گفته ها دربارە «هفت حروف» بود. استاد ما آیة الله خوئی ده قول آورده اما آنها را سست دانسته، ثابت کرده به نتیجه ای نمی رسد. «ابوشامه» کتابی در این باره نوشته، بیشتر احتمالات را باطل کرده است.
انکار هفت حروف توسط امام
امام ابوجعفر(ع) حروف هفتگانه را منکر شده، پس روایت منسوب به ایشان صحیح نیست بلکه در حدیثی صحیح از حضرت، زراره آورده: «قرآن یکی است. از نزد یکتایی فرود آمده اما اختلاف توسط راویان پدید می آید».[25] نیز امام صادق حروف هفتگانه را منکر شده، فضیل بن یسار به امام عرض کرد: مردم میگویند قرآن بر هفت حرف نازل شده، فرمود: «دروغ گفته اند - دشمنان خدا - بلکه بر یک حرف از طرف خدای یکتا نازل شده است».[26] راه های تفسیر رویکردهای مفسران قرآن کریم گوناگون است و بدین منظور راه های مختلفی پیموده اند، از جمله:
تفسیر طبق حدیث
یعنی طبق احادیثی که از پیامبر(ص) و امامان هدایتگر به جا مانده، قرآن را تفسیر کنیم. بیشتر مفسران شیعه چنین کرده اند مانند تفسیر قمی، تفسیر عسکری، البرهان و... دلی شل ان این است که علم واقع و حققیت قرآن مختص اهل بیت: میباشد و دیگران در این باره سهمی ندارند. بدین مطلب امام ابوجعفر(ع) چنین اشاره دارد:
«هیچ کس نمی تواند ادعا کند تمامی دانش قرآن، ظاهر و باطن آن نزد اوست مگر اوصیا».[27] پس اوصیا [=جانشینان پیامبر] تنها کسانی اند که دانش قرآن - ظاهر و باطن آن - نزدشان هست. ادلۀ شرعی بسیاری وجود دارد که برای تفسیر قرآن کریم باید به ایشان رجوع کرد. شیخ طوسی می نویسد: «تفسیر قرآن جایز نیست مگر طبق حدیث صحیح پیامبر و امامان که فرمایش اینان مانند فرمودە پیامبر حجت است».[28] تفسیر به رأی مقصود قبول اعتبارات عقلی ظنی است که خاستگاه آن استحسان می باشد.[29]
مفسران معتزلی و باطنیه چنین روشی در پی گرفته، به فرمایشات تفسیری که از جانشینان پیغمبر به جا مانده، اعتنا نکرده، هرچه را میگویند، به استحسانات عقلی مستند نموده اما امام ابوجعفر(ع) از این شیوه نهی فرموده، «قتاده» فقیه مشهور خدمت حضرت رسیده، بدو فرمود: تو فقیه اهل بصره ای؟ - آری چنین میگویند. فرمود: به من خبر داده اند قرآن را تفسیر میکنی؟ - آری، امام با نارضایتی بدو فرمود: ای قتاده! اگر از پیش خود قرآن را تفسیر به رأی میکنی، هلاک گشته و دیگران را نیز هلاک کرده ای.
اگر قرآن را طبق گفتۀ این و آن تفسیر میکنی، باز هلاک گشته و هلاک گردانده ای! ای قتاده، وای بر تو! قرآن را کسی می داندکه مخاطبش بوده است.[30]
امام باقر شناخت قرآن عزیز را منحصر به اهل بیت: دانسته، اینانند که آیات محکم را از متشابه و ناسخ را از منسوخ می دانند و نزد دیگران این دانش وجود ندارد. از امامان رویات شده:
«إنه لیس شئ ابعد...؛[31] چیزی مانند تفسیر قرآن از عقل مردمان دور نیست چون آغاز آیه یک چیز است اما آخر آیه چیزی دیگر حال آنکه سخنی پیوسته به هم است که وجوهی دارد».
اما معناکردن طبق ظواهر قرآن، تفسیر به رأی مورد نهی نیست گرچه برخی محدثان با حجیت آن مخالفت کرده و به دلایلی تمسک نموده اند که توسط عالمان اصولی سست دانسته شده است.[32] تفسیر امام باقر(ع) حضرت کتابی در تفسیر قرآن کریم نگاشته، محمد بن اسحاق ندیم (در بحث معرفی کتاب هایی که در تفسیر قرآن کریم نوشته شده) در الفهرست بدان تصریح کرده میگوید: «کتاب الباقر محمد بن علی بن حسین : که ابوجارود زیاد بن منذر رئیس جارودیه از امام روایت کرده» سید حسن صدر می نویسد: «ایامی که گروهی از ثقات شیعه خدمت امام بودند از جمله ابوبصیر یحیی بن قاسم اسدی آن را روایت کرده، علی بن ابراهیم بن هاشم قمی در تفسیرش از طریق ابوبصیر آن را آورده»[33] راویانی میگویند: جابر بن یزید جعفی کتابی در تفسیر قرآن نوشته که آن را از امام آموخته است.[34]
نمونه هایی از تفسیر امام باقر(ع)
مفسران مطالب بسیاری در تفسیر آیات قرآن کریم از حضرت نقل کرده اند، از جمله:
١. «آنها به ما ستم نکردند، بلکه به خود ستم می نمودند»[35] که امام در تفسیر آیه فرمود: «خدا بزرگ تر و بالاتر و والاتر و منزه تر از آن است که ستم کند اما ما را با خود آمیخته، ستم ما را ستم خویش و ولایتمان را ولایت خود قرار داده، فرمود: «سرپرست و ولی شما فقط خدا و پیامبر و کسانی اند که ایمان آورده اند»[36] یعنی ما امامان، بعد خدا در این آیه فرمود: «آنها به ما ستم نکردند بلکه به خود ستم می نمودند».[37]
٢. خدا فرمود: «ما به آل ابراهیم کتاب و حکمت و حکومت بزرگی دادیم».[38] برید عجلی از امام ابوجعفر درباره آیه پرسید، چنین تفسیر فرمود: رسولان و پیامبران و امامان را از آل ابراهیم قرار داد، حال چگونه دربارە آل ابراهیم مطلب را می پذیرند اما در مورد آل محمد(ص) منکراند؟! برید پرسید: مقصود از دادن حکومت بزرگ چیست؟ فرمود: امامان را ازآنان قرارداد. هرکه پیوریشان کند، خدا را پیریو کرده ولی هرکه سرشکی کند، ازدا سرکشی نموده که این حکومتی بزرگ است.[39]
٣. خدا فرمود: «ای پیغمبر! آنچه را از طرف پروردگارت بر تو نازل شده، به مردم برسان»[40] تفسیر امام: مقصود رساندن آیات نازل بر رسول(ص) دربارە فضل علی علیه السلام است.[41] خدا به پیامبر وحی کرد که علی را جانشین کند اما ایشان بیم داشت بر گروهی از یارانش پذیرش آن سخت باشد اما خدا آن آیه را نازل کرد تا پیامبر بر انجام آنچه خدا دستور داده ادا کند، شجاع گردد.[42]
٤. خدا فرمود: «اگر یوسف(ع) برهان پروردگار را نمی دید»[43] که امام از جابر جعفی پرسید: فقهای عراق درباره این آیه چه میگویند؟ عرض کرد: یعقوب را دید که انگشتش را میگزید، امام باقر(ع) فرمود: پدرم از جدم علی بن ابیطالب نقل فرمود: جریان برهانی که یوسف دید: وقتی زلیخا قصد یوسف کرد و وی نیز قصد او نمود، یعنی در زلیخا طمع کرد، زلیخا به سوی بتی سنگی رفت که در گوشۀ اتاق بود و از مروارید و یاقوت ساخته شده بود و آن را با پارچه ای سفید پوشاند مبادا نگاه بت بدو افتد و از آن خجالت میکشید، یوسف جریان را پرسید، زلیخا گفت: معبودم است. از او خجالت میکشم مرا بدین صورت ببیند، یوسف گفت: از بتی که سود و زیانی ندارد و نمی بیند، خجالت میکشی اما من از معبودم که به حساب هر کس هرچه را کسب نموده، رسیدگی میکند، خجالت نکشم؟! سپس یوسف گفت: به خدا به آنچه از من می خواهی، هرگز نمی رسی. این جریان برهان بود.[44]
٥. خدا فرمود: «کافی است که خدا و کسی که علم کتاب (آگاهی بر قرآن) نزد اوست، میان من و شما گواه باشند».[45] برید بن معاویه از امام درباره آیه پرسید که مقصود از «کسی که علم قرآن دارد» کیست؟ فرمود: مقصود ما امامانیم که علی اولین و برترین ماست که پس از پیامبر(ص) بهترین ماست.[46]
٦. خدا فرمود: «در آدم از روح خود دمیدم»[47] از امام دربارە روح پرسیدند، فرمود: مقصود قدرت است.[48]
٧. خدا فرمود: «در این سرگذشت عبرت انگیز نشانه هایی است برای هوشیاران».[49] امام فرمود که امیر مؤمنان(ع) فرمود: رسول خدا هوشیار بود و من پس از ایشان و امامان از ذریه ام هوشیارند.[50]
٨. خدا فرمود: «اگر نمی دانید، از آگاهان بپرسید».[51]
محمد بن مسلم میگوید که به امام ابوجعفر(ع) عرض کردم: برخی کسان نزد ما می پندارند مقصود از آیه یهود و نصارا هستند، امام فرمود: در این صورت شما را به دین خود خواهند خواند. امام به سینه اش اشاره کرد و فرمود: ماییم که آگاهیم. از ما باید پرسیده شود.[52]
٩. «روز قیامت هر گروهی را با پیشوایشان می خوانیم».[53]
جابر بن یزید جعفی میگوید که امام فرمود: وقتی این آیه نازل شد، مسلمانان پرسیدند: ای رسول خدا! آیا پیشوای همگی مردمان نیستی؟ فرمود: من فرستادە خدا برای تمامی مردم هستم اما پس از من از اهل بیتم امامانی برای مردم وجود دارد که میان آنان برمی خیزند ولی تکذیب می شوند و پیشوایان کفر و گمراهی و پیروان اینان در حق امامان ستم میکنند. هرکه امامان را دوست بدارد و پیروی کند و تصدیقشان نماید، از من و همراهم در قیامت است و مرا خواهد دید ولی هرکه در حقشان ستم کند و تکذیبشان نماید، از من و همراهم نیست و من از او بیزارم.[54]
١٠. خدا فرمود: هرکه غضبم بر او وارد شود، سقوط میکند.[55] از امام دربارە غضب خدا پرسیدند فرمود: مقصود راندن و عذاب اوست.[56]
١١. خدا فرمود: هرکه را توبه کند و ایمان آورد و عمل صالح انجام دهد، سپس هدایت شود می آمرزم.[57]
حضرت هدایت را ولایت امامان اهل بیت علیهم السلام تفسیر فرمود: به خدا اگر آدمی عمرش را در عبادت خدا بین رکن و مقام کعبه بگذراند، ولی ولایت ما را نداشته باشد، خدا او را به صورت در آتش می افکند.[58]
١٢. خدا فرمود: درجات عالی بهشت در برابر شکیبایی شان به آنان پاداش داده می شود.[59] امام فرمود: مقصود از واژه «غرفه» در آیه، بهشت است که پاداش آنان است به خاطر این که بر نداری و فقر در دنیا صبر کردند.[60]
١٣. خدا فرمود: همۀ آن معبودان یا عابدان گمراه به دوزخ افکنده می شوند.[61]
مقصود از آیه این است که گمراهان و نیروهای کفر جمع آوری شده و روی هم در آتش افکنده می شوند. امام فرمود: آیه دربارە گروهی نازل شد که با زبان، عدل و داد را توصیف کردند اما در عمل به مخالفت با آن پرداختند.[62]
١٤. خدا فرمود: آیات روشنی که در سیۀن دانشوارن جا دارد وآیات ما را جزس ارگمت ن انکار نمیکنند.[63]
امام «دانشوران» را امامان اهل بیت تفسیر کرد.[64] ابوبصیر میگوید که امام آیه را خواند و با دست به سینه اش اشاره کرد.[65]
١٥. خدا فرمود: «سپس این کتاب را به بندگان خود که [آنان را] برگزیده بودیم، به میراث دادیم، پس برخی از آنان بر خود ستمکارند و برخی از ایشان میانه رو و برخی از آنان در کارهای نیک به فرمان خدا پیشگامند و این خود توفیق بزرگ است».[66]
«سالم» از امام درباره آیه پرسید فرمود: آنکه در نیکی ها از همه پیشی گرفت، امام است. آنکه عارف میانه رو بود، امام است و آنکه بر خود ستم کرد، فردی است که امام را نمی شناسد.[67] زیاد بن منذر نقل کرد که امام باقر(ع) فرمود: آنکه به خود ستم کرد، کسی است که عمل صالح میکند اما بعد عملی ناشایست، ولی میانه رو، عبادتگر شب زنده دار است. آنکه در نیکی ها از همه پیشی میگیرد، علی و حسن و حسین اند.
هرکه از آل محمد(ص) کشته شود، شهید است.[68]
١٦. خدا فرمود: آیا کسانی که می دانند با کسانی که نمی دانند یکسانند؟ فقط خردمندان متذکر می شوند.[69]
امام فرمود: ماییم که می دانند و دشمنان اند که نمی دانند و شیعۀ ما خردمندان اند.[70]
١٧. خدا فرمود: اگر جن و انس در راه ایمان پایداری ورزند، با آب فراوان سیرابشان میکنیم.[71]
امام فرمود: یعنی اگر بر ولایت علی بن ابیطالب امیر مؤمنان و فرزندان وصی او پایدرای بورزند و در امر و نهی امامان طاعتشان را بپذیرند، با آب فراوان سیرابشان میکنیم، یعنی دل هایشان را سرشار از ایمان میکنیم. راهش ایمان به ولایت علی علیه السلام و اوصیا می باشد.[72]
١٨. خدا فرمود: مرا با کسی که او را خود به تنهایی آفریده ام واگذار.[73]
آیه دربارە ولید بن مغیره مخزومی نازل شد که پیامبر(ص) را به جادو متهم کرد. ولید میان قومش وحید (تنها) نامیده می شد و آیه به گونۀ تهدید وی است. محمد بن مسلم از امام باقر نقل کرده: «وحید زنازاده بود». زراره میگوید که به امام عرض شد: یکی از بنی هشام در سخنش گفته: من پسر «وحید» هستم، فرمود: وای بر او! اگر می دانست مقصود از وحید چیست، بدو افتخار نمیکرد، پرسیدیم: مقصود چه کسی است؟ فرمود: کسی که برایش پدری شناخته نمیشود.[74]
١٩. خدا فرمود: فرشتگان و روح در آن شب نازل می شوند.[75]
امام فرمود: فرشتگان و کاتبان به آسمان دنیا فرود می آیند و اموری را که در طول سال به بندگان می رسد، می نویسند. امر (تقدیر هر کاری) به دست خدا و منوط به خواست اوست. هرچه را بخواهد، پیش یا پس می دارد و یا محو و اثبات میکند و ام الکتاب نزد خداست.[76]
این بعضی آیاتی بود که امام باقر ابوجعفر(ع) تفسیر فرموده، بدین سان سخن از تفسیر قرآن کریم توسط حضرت به پایان می رسد.
پی نوشت ها:
[1] البیان فی تفسیر القرآن: ٢٥، قنطار ١٥ هزار مثقال طلا و نقره، هر مثقال ٢٤ قیراط.
[2] اصول کافی ٦١٦: ٢ حدیث ١١.
[9] فروع کافی ٨: ٥٣، حدیث ١٦.
[14] ناسخ التواریخ ١: ٤٣٤ به نقل از توحید صدوق.
[15] تفسیر روح المعانی ١: ٣٩؛ تفسیر فتح القدیر ١: ٧.
[16] فروع کافی ٢: ٣١٢، حدیث ٢. امام فرمود: باید دوباره اعاده کند.
[17] غایة النهایه فی طبقات القراء٢: ٢٠٢؛ قرائات القرآنیة: ٤٢٠.
[18] تفسیر الجامع لأحکام القرآن، قرطبی ١: ٩.
[19] نظرة عامة فی تاریخ الفقه الاسلامی : ٦٧.
[21] تفسیر الجامع لأحکام القرآن ١: ٣٦.
[22] البیان فی تفسیر القرآن: ١٨٣.
[25] اصول کافی، کتاب فضل القرآن ٢: ٦٣٠، حدیث ١٢.
[29] فرائد الاصول، انصاری ١: ١٤٢.
[30] البیان فی تفسیر القرآن: ٢٦٧.
[32] همان؛ البیان فی تفسیر القرآن : ٢٦٧
[33] تأسیس الشیعه لعلوم الاسلام: ٣٢٧؛ فهرست شیخ طوسی: ٩٨. مطلب را تفسیر شاکر غرباوی (وکیل) تحقیق کرده اما هنوز منتشر نشده است.
[34] رجال نجاشی: ١٢٨-١٢٩.
[37] اصول کافی ١: ١٤٦ حدیث ١١.
[41] خصائص الوحی المبین: ٣٠.
[44] بدایه و النهایه، ٩: ٣١٠.
[46] اصول کافی ١: ٢٢٩، حدیث ٦؛ مجمع البیان ٦: ٣٠١ نیز از امام باقر روایت است: در شأن آل البیت نازل شده است.
[48] تفسیر برهان ٣: ٣٤٢، حدیث ٨.
[50] اصول کافی ١: ٢١٩، حدیث ٥.
[52] اصول کافی ١: ٢١١، حدیث ٧.
[54] اصول کافی ١: ٢١٥، حدیث ١.
[60] بدایة و النهایه ٩: ٣٠١.
[62] اصول کافی ١: ٤٧، حدیث ٤.
[65] اصول کافی ١: ٢١٢، حدیث ١.
[67] اصول کافی ١: ٢١٤، حدیث ١.
[70] اصول کافی ١: ٢١٢، حدیث ٢.
[72] اصول کافی ١: ٢٢٠، حدیث ١.
[74] مجمع البیان ١٠: ٣٨٧.
[76] دعائم الاسلام ١: ٢٢٨، حدیث ١٠٧٥.