اطلاعات بیشتر درباره کتب اهل کتاب

بنی اسرائیل که نواده هائی از آل یعقوبند در آغاز یک زندگی بدوی و صحرانشین داشتند و به تدریج فراعنه مصر آنان را از بیابانها به شهر آورده، معامله نوکر و کلفت و برده با آنان کردند، تا در آخر خدای تعالی به وسیله موسی ع از شر فرعون و عمل ناهنجار او

بحث تاریخی

1 - سرگذشت تورات فعلی:

بنی اسرائیل که نواده هائی از آل یعقوبند در آغاز یک زندگی بدوی و صحرانشین داشتند و به تدریج فراعنه مصر آنان را از بیابانها به شهر آورده، معامله نوکر و کلفت و برده با آنان کردند، تا در آخر خدای تعالی به وسیله موسی ع از شر فرعون و عمل ناهنجار او

صفحه : 484

نجاتشان داد.

بنی اسرائیل در عصر موسی و بعد از موسی یوشع ع به رهبری این دو بزرگوارزندگی می کردند و سپس در برهه ای از زمان قاضیانی چون ایهود و جدعون و غیر اینهااموربنی اسرائیل را تدبیر می نمودند و بعد از آن دوران حکومت سلطنتی آنان شروع می شود و اولین کسی که در بین آنان سلطنت کرد شاؤل بود که قرآن شریف او را طالوت خوانده و بعد ازطالوت داوود و بعد از او سلیمان در بین آنان سلطنت کردند.

و بعد از دوران سلطنت سلیمان مملکتشان قطعه قطعه و قدرت متمرکزشان تقسیم شد، ولی در عین حال پادشاهان بسیاری از قبیل رحبعام و ابیام و یربعام و یهوشافاط و یهورام وجمعی دیگر که روی هم سی و چند پادشاه می شوند، در بین آنان حکومت کردند.

ولی قدرتشان همچنان رو به ضعف و انقسام بود تا آنکه ملوک بابل بر آنان غلبه یافته و حتی در اورشلیم که همان بیت المقدس است، دخل و تصرف کردند و این واقعه در حدودششصد سال قبل از مسیح بود، در همین اوان بود که شخصی به نامبخت نصربنوکدنصرحکومت بابل را به دست گرفت و چون یهود از اطاعت او سر باز زد، لشگرهای خود را به سرکوبی آنان فرستاد، لشگر یهودیان را محاصره وسپس بلاد آنان را فتح کرد و خزینه های سلطنتی و خزائن هیکل(مسجد اقصی) را غارت نمود و قریب به ده هزار نفر از ثروتمندان واقویاو صنعتگرانشان را گرد آورده و با خود به بابل برد و جز عده ای از ضعفا و فقرا در آن سرزمین باقی نماندند و بخت نصرآخرین پادشاه بنی اسرائیل را که نامش صدقیا بود به عنوان نماینده خود در آن سرزمین به سلطنت منصوب کرد، به شرطی که از وی اطاعت کند.

و قریب به ده سال جریان بدین منوال گذشت تا آنکه صدقیا در خود مقداری قدرت وشوکت احساس نموده، از سوی دیگر محرمانه با بعضی از فراعنه مصر رابطه برقرار نمود، به تدریج سر از اطاعت بخت نصر برتافت.

رفتار او بخت نصر را سخت خشمگین ساخت و لشگری عظیم به سوی بلاد وی گسیل داشت، لشگر بلاد صدقیا را محاصره نمود، مردمش به داخل قلعه هامتحصن شدند و مدت تحصن حدود یکسال و نیم طول کشید و در نتیجه قحطی و وبا در میان آنان افتاد و بخت نصرهمچنان برمحاصره آنان پافشاری نمود، تا همه قلعه های آنان را بگشود و این در سال پانصد و هشتاد قبل از میلاد مسیح بود،آنگاه دستور داد تمامی اسرائیلیان را از دم شمشیربگذرانند و خانه ها را ویران و حتی خانه خدا را هم خراب کردند و هر علامت و نشانه ای که ازدین در آنجا دیدند از بین بردند و هیکل را با خاک یکسان نموده، به صورت تلی خاک

صفحه : 485

در آوردند، در این میان تورات و تابوتی که تورات را در آن می نهادند نابود شد.

تا حدود پنجاه سال وضع به همین منوال گذشت و آن چند هزار نفرکه در بابل بودند نه از کتابشان عین و اثری بود و نه از مسجدشان و نه از دیارشان، به جز تله هائی خاک باقی نمانده بود.

و پس از آنکه کورش یکی از ملوک فارس بر تخت سلطنت تکیه زد و با مردم بابل کردآنچه را که کرد، و در آخر بابل را فتح نمود و داخل آن سرزمین گردید، اسرای بنی اسرائیل راکه تا آن زمان در بابل تحت نظر بودند آزاد کرد و عزرای معروف که از مقربین درگاهش بودامیر بر اسرائیلیان کرد و اجازه داد تا برای آنان کتاب تورات را بنویسد و هیکل را بر ایشان تجدیدبنا کند و ایشان را به مرامی که داشتندبرگرداند و عزرا در سال چهار صد و پنجاه و هفت قبل از میلاد مسیح، بنی اسرائیل را به بیت المقدس برگردانید و سپس کتب عهد عتیق را برایشان جمع نموده و تصحیح کرد و این همان توراتی است که تا به امروز در دست یهود دائر است،(این سرگذشت از کتابقاموس کتاب مقدستالیف مستر هاکس آمریکائی همدانی و ماخذدیگری از تواریخ گرفته شده).

و خواننده عزیز بعد از دقت در این داستان متوجه می شودکه توراتی که امروز در بین یهود دائر است سندش به زمان موسی ع متصل نمی شود و د رمدت پنجاه سال سندآن قطع شده و تنها به یک نفر منتهی می شود و او عزرا است که اولا شخصیتش برای ما مجهول است و ثانیا نمی دانیم کیفیت اطلاعش و دقت و تعمقش چگونه بوده، و ثالثا نمی دانیم تا چه اندازه درنقل آن امین بوده و رابعا آنچه به نام اسفار تورات جمع آورده از کجا گرفته و خامسا در تصحیح غلطهای آن به چه مستندی استناد جسته است.

و این حادثه شوم، آثار شوم دیگر ببار آورد و آن این بود که باعث شد عده ای ازدانش پژوهان و تاریخ نویسان غربی به کلی موسی ع را انکار نموده، هم خود آن جناب هم ماجرائی که در زمان او رخ داده و معجزاتش را افسانه معرفی کنند و بگویند در تاریخ کسی به نام موسی نبوده، همچنانکه نظیر این حرف را در باره عیسای مسیح زده اند، لیکن از نظر اسلام هیچ مسلمانی نمی تواند وجود این دو پیامبر را انکارکند، برای اینکه قرآن شریف تصریح به وجودشان نموده(و قسمت هائی از سرگذشتشان را آورده است.)

2 - داستان مسیح و انجیل

یهود نسبت به تاریخ قومیت خود و ضبط حوادثی که در اعصارگذشته داشتند مهتم هستند و با این حال اگر تمامی کتب دینی و تاریخی آنان را مورد تتبع و دقت قرار دهی، نامی

صفحه : 486

از مسیح عیسی بن مریم نخواهی یافت، نه تنها تحریف شده اخبار آن جناب را نیاورده اند، بلکه اصلا نام او و کیفیت ولادتش و ظهور دعوتش و سیره زندگیش و معجزاتی که خدای تعالی به دست او ظاهر ساخت و خاتمه زندگیش که چگونه بوده، آیا او را کشتند و یا به دار آویختندو یاطوری دیگر بوده، حتی یک کلمه از این مطالب را ذکر نکرده اند، باید دید چرا ذکرنکرده اند؟و چه باعث شده که سرگذشت آن جناب بر یهود مخفی بماند، آیا به راستی از وجودچنین پیامبری اطلاع نیافته اند؟و یا عمدا خواسته اند امر او را پنهان بدارند؟قرآن کریم از یهودیان نقل کرده که مریم را قذف کردند، یعنی او را در حامله شدنش به عیسی(العیاذبالله)، نسبت زنا داده اند و نیز نقل کرده که یهود ادعا دارد عیسی را کشته است:و بکفرهم و قولهم علی مریم بهتانا عظیما و قولهم انا قتلنا المسیح عیسی ابن مریم رسول الله و ما قتلوه و ما صلبوه،و لکن شبه لهم، و ان الذین اختلفوا فیه، لفی شک منه ما لهم به من علم، الا اتباع الظن و ما قتلوه یقینا (1).

بادر نظر گرفتن این آیه آیا ادعائی که کرده اند که ما او را کشتیم(بااینکه در کتبشان یک کلمه از مسیح نیامده)مستند به داستانی بوده که سینه به سینه در بین آنان می گشته و درداستانهای قومی خود نقل می کردند؟نظیر بسیاری از داستان های اقوام دیگر که در کتب آنان نامی ازآنها نیامده ولی بر سر زبان هایشان جاری است، که البته به خاطر اینکه سند صحیحی ندارد از اعتبار خالی است، و یا اینکه این سرگذشت ها را از پیروان خود مسیح یعنی نصاراشنیده اند و چون در بین مسیحیان مسلم بوده و مکرر داستان آن جناب و ولادتش و ظهور دعوتش راشنیده بودند، هر چه در این باره گفته اند در حقیقت در باره شنیده های خود گفته اند،از آن جمله به مریم ع تهمت زدند و نیز ادعا کردند که مسیح را کشته اند و همانطور که گفتیم هیچ دلیلی بر این حرفهای خود ندارند، اما قرآن به طوری که با دقت در آیه قبلی به دست می آید، از این سخنان چیزی را صریحا به ایشان نسبت نداده، به جز این ادعا را که گفته اند: ما مسیح راکشته ایم و به دار نیاویخته ایم و آنگاه فرموده که یهودیان هیچ مدرک علمی بر این گفتار خودنداشته، بلکه خود در گفتار خویش تردید دارند و خلاصه در بین آنها اختلاف هست.

و اما حقیقت آنچه از داستان مسیح و انجیل و بشارت در نزد نصارا ثابت است، این

............................................ (1)و به خاطر کفرشان و اینکه در باره مریم سخنی گفتند که بهتانی عظیم بود و اینکه گفتند: مامسیح عیسی بن مریم فرستاده خدا را کشتیم، با اینکه نه او را کشتند ونه به دار آویختند بلکه امر مسیح بر آنان مشتبه شد و کسانی که در باره وی اختلاف می کنند در عقائد خود شک دارند وهیچ علمی ندارند، تنهامدرکشان ظن است نه اینکه یقین داشته باشند که او را کشته اند.سوره نساء، آیه 157.

صفحه : 487

است که داستان مسیح ع و جزئیات آن از نظر مسیحیان به کتب مقدسه آنان یعنی انجیل های چهارگانه منتهی می شود که عبارتند از: انجیل متی و انجیل مرقس و انجیل لوقاوانجیل یوحنا و کتاب اعمال رسولان که آن نیز نوشته لوقا است و عده ای از قبیل رساله های بولس، بطرس، یعقوب، یوحناو یهوذا که اعتبار همه آنها نیز به انجیل ها منتهی می شود، بنا بر این لازم است به وضع همان چهار انجیل بپردازیم.

انجیل های چهار گانه

اما انجیل متی: قدیمی ترین انجیل ها است و بطوری که بعضی از مسیحیان گفته اند، تصنیف این کتاب و انتشارش در سال 38 میلادی بوده، بعضی دیگر آن را بین 50 تا 60دانسته اند، پس این انجیل(که از بقیه انجیل ها قدیمی تر است)به اعتراف خود مسیحیان بعد ازمسیح نوشته شده، مدرک ما در این مدعاکتابقاموس الکتاب المقدس(1) مادهمتی تالیف مستر هاکس است.

و محققین از قدما و متاخرین ایشان بر آنند که این کتاب در اصل به زبان عبرانی نوشته شد و سپس به زبان یونانی و سایر زبان ها ترجمه شده است و تازه نسخه اصلی و عبرانی آن هم مفقود شده، پس آنچه ترجمه از آن به جای مانده مجهول الحال است و معلوم نیست مترجم آن کیست، مدرک ما در این ادعاکتابمیزان الحق(2) است، البته صاحبقاموس الکتاب المقدسهم با تردید به آن اعتراف نموده است.

و اما انجیل مرقس: این شخص شاگرد بطرس بوده و خود ازحواریین نبوده و چه بسا که گفته اند وی انجیل خود را به اشاره بطرس و دستور وی نوشته و او معتقد به خدائی مسیح نبوده (3) ، و به همین جهات بعضی از ایشان گفته اند: مرقس انجیل خود را برای عشایر و دهاتیان نوشته و لذامسیح را به عنوان رسولی الهی و مبلغی برای شرایع خدا معرفی کرده، درقاموس الکتاب المقدساین مساله را آورده،می گوید: گفتار پیشینیان به حد تواتر رسیده که مرقس انجیل خود را به زبان رومی نوشته و آن را بعد از وفات بطرس و بولس منتشر کرده و لیکن آنطور که بایدو شاید اعتبار ندارد، برای اینکه ظاهر انجیل وی این است که آن را برای اهل قبائل و دهاتیان نوشته نه برای شهرنشینان، و مخصوصا رومیان، (خواننده عزیز در این عبارت دقت فرماید)، و به

............................................ (1)نقل از عبد الوهاب نجار در کتاب قصص الانبیاء از کتابمروج الاخبار فی تراجم الاخیارتالیف بطرس قرماج. (2)میزان الحق. (3)قابوس.

صفحه : 488

هر حال مرقس، انجیل خود را در سال 61میلادی یعنی شصت و یکسال بعد از میلاد مسیح نوشته است.

و اما انجیل لوقا؟لوقا نیز از حواریین نبوده و اصلا مسیح راندیده و خودش کیش نصرانیت را به تلقین بولس پذیرفته و بولس خودش مردی یهودی و بر دشمنی با نصرانیت تعصب داشته و مؤمنین به مسیح را اذیت و امور را علیه آنان واژگونه می کرده و ناگهان و به اصطلاح امروز180 درجه تغییر جهت داده و ادعا کرده که وقتی دچار غش شده، در حال غش مسیح او رالمس کرده و از در ملامت گفته است!: چرا اینقدر پیروان مرا اذیت می کنی و در همان حال به مسیح ایمان آورده و مسیح به وی ماموریت داده، تا مردم را به انجیلش بشارت دهد.

مؤسس نصرانیت حاضر چنین کسی است، او است که ارکان مسیحیت حاضررا بنانهاده (1) ، وی تعلیم خود را بر این اساس بنا نهاده که ایمان آوردن به مسیح برای نجات کافی است و هیچ احتیاجی به عمل ندارد و خوردن گوشت مردار و وشت خوک را بر مسیحیان حلال و ختنه کردن و بسیاری ازدستورات تورات را بر آنان تحریم نموده (2) ، با اینکه انجیل نیامده بودمگر برای اینکه کتاب آسمانی قبل، یعنی تورات را تصدیق کند و جز چند چیز معدود را که درآن حرام بود حلال نکرد و کوتاه سخن اینکه عیسی ع آمده بود تا شریعت تورات را که دچار سستی شده بود قوام بخشد و منحرفین و فاسقان از آن را به سوی آن برگرداند، نه اینکه عمل به تورات را باطل نموده، سعادت را منحصر در ایمان بدون عمل کند.

و لوقا انجیل خود را بعد از انجیل مرقس نوشته و این بعداز مرگ بطرس و بولس بودو جمعی تصریح کرده اند به اینکه انجیل لوقا، مانند سایر انجیل ها الهامی نبوده، همچنانکه مطالب اول انجیل او نیز بر این معنا دلالت دارد.

در آنجا آمده: ای ثاوفیلای عزیز، از آنجائی که بسیاری ازمردم کتب قصص را که ماعارف بدان هستیم مورد اتهام قرار دادند و ما اخباری را که داریم از دست اولی هاگرفتیم که خود ناظر حوادث بوده و خدام دین خدایند، لذا مصلحت دیدم که من نیز کتابی در قصص بنویسم، چون من تابع هر چیزم(یعنی از هر داستانی روایتی از گذشتگان دارم)و دلالت این کلام بر اینکه کتاب لوقا نظریه خود او است نه اینکه به او الهام شده باشد روشن است و این معنااز رساله الهام تالیف مسترکدل نیز نقل شده است.

............................................ (1)خواننده محترم به مادهبولساز کتابقاموس الکتاب المقدسمراجعه نماید. (2)به کتاباعمال الرسل و الرسائلتالیف بولس مراجعه نمائید.

صفحه : 489

و جیروم تصریح کرده که بعضی از پیشینیان در دو باب اول این کتاب یعنی انجیل لوقاشک کرده اند، چون در نسخه ای که در دست فرقه مارسیونی موجود است،این دو باب نوشته نشده و اکهارن هم در صفحه 95 از کتاب خود بطور جزم گفته: از صفحه 43 تا 47 از باب 22انجیل لوقا الحاقی است و باز اکهارن در صفحه 61 از کتابش گفته: در معجزاتی که لوقا درکتاب خود آورده، بیان واقعی و کذب روایتی با هم مخلوط شده و نویسنده دروغ و راست را به هم آمیخته، تا در نقل مطالب مبالغات شاعرانه را بکار گرفته باشد و عیب اینجا است که دیگرامروز تشخیص دروغ از راست کار بسیار دشواری شده و آقای کلی می شیس گفته: انجیل متی ومرقس با هم اختلاف در نسخه دارند، ولی هر جائی که سخن هر دو یکی باشد، قول آن دو برقول لوقا ترجیح داده می شود. (1) واما انجیل یوحنا، بسیاری از نصارا گفته اند، که این یوحنا همان یوحنا پسر زبدی شکارچی یکی از دوازده شاگردمسیح است که آنان را حواریین می گویند و این همان کسی است که در بین شاگردان مورد علاقه شدید مسیح قرار داشت،(به کتابقاموس الکتاب المقدسماده یوحنا مراجعه فرمائید).

و نیز گفته اند:کهشیرینطوسوابیسونو مریدان این دو،به خاطر اینکه معتقدبودند که مسیح بیش از یک انسان مخلوق نیست، به شهادت اینکه وجودش بر وجود مادرش سبقت نداشت، لذا اسقف های آسیا و غیر ایشان در سال 96 بعد از میلاد مسیح نزد یوحنا جمع شدند و از او خواهش کردند برایشان انجیلی بنویسد و در آن مطالبی درج کند که دیگران درانجیل های خود ننوشته اند و به نوعی خصوصی و بیانی مشخص و بدون ابهام ماهیت مسیح رابیان کند و یوحنا نتوانست خواهش آنان را رد نماید. (2) البته کلماتشان در تاریخ ترجمه ها و زبان هائی که این انجیل با آن زبان ها نوشته شده مختلف است، بعضی ها گفته اند: در سال 65 میلادی نوشته و بعضی تاریخ آن را سال 96 وبعضی سال 98 دانسته اند.

و جمعی از ایشان گفته اند: اصلا این انجیل به وسیله یوحنای شاگرد مسیح نوشته نشده، عده ای گفته اند: نویسنده آن طلبه ای از طلاب مدرسه اسکندریه بوده، (این معنارا ازجلد هفتم کتابکاتلک هرالدچاپ سنه 1844 میلادی صفحه 205 و او ازاستاد لناز

............................................ (1)نقل از قصص الانبیاء نجار صفحه 477. (2)نقل در قصص الانبیا از کتاب جرجس زوین فتوحی لبنانی.

صفحه : 490

کتاب قصص نقل کرده اند،در کتاب قاموس هم در ماده یوحنا به آن اشاره شده است.

بعضی دیگر معتقدند که تمامی این انجیل و رساله های یوحناتالیف خود او نیست بلکه بعضی از مسیحیان آن را در قرن دوم میلادی نوشته و به دروغ به یوحنا نسبت داده اند تا مردم رابفریبند. (1) بعضی دیگر معتقدند که انجیل یوحنا در اصل بیست باب بوده و بعد از مرگ یوحناکلیسایافاسباب بیست و یکم را از خودش به آن افزوده است.(2)

بی اعتباری انجیل های چهار گانه از لحاظ سند و مجهول الحال بودن آنها

این بود حال و وضع انجیل های چهارگانه و اگر بخواهیم از این طرق و راویان قدر متیقن بگیریم، تمامی سندهای این انجیل ها به هفت نفر منتهی می شود: 1 - متی 2 - مرقس 3 - لوقا 4 - یوحنا 5 - بطرس 6 - بولس 7 - یهوذا، و اعتماد همه به انجیل های چهارگانه اول است و اعتماد آن چهار انجیل هم به یکی است که از همه قدیم تر وسابق تر است و آن انجیل متی است که در گذشته گفتیم اصلش مفقود شده و معلوم نیست ترجمه انجیل متای فعلی از کیست؟و آیا با اصل مطابق است یا نه؟و اعتماد نویسنده آن به چه مدرکی بوده؟و اساس تعلیمات دینی او بر چه عقیده ای بوده؟آیاقائل بهرسالتمسیح بوده و یا بهالوهیتاو؟.در انجیلهای موجود، شرح حالی آمده که دربنی اسرائیل مردی ظهور کرد که ادعا می کرد: عیسی پسر یوسف نجار است و برای دعوت بسوی الله قیام کرد و اوادعا می کرده که پسر خداست، و بدون داشتن پدری، در جنس بشر متولد شد.و پدر او، وی را فرستاده تا با دارآویز شدنش، و یا کشته شدنش، عوض گناهان مردم باشد.و نیز ادعا کرده که مرده زنده می کند، و کور مادرزاد و برصی و دیوانگان را شفا داده، جن رااز کالبد دیوانگان بیرون می کندو او دوازده شاگرد داشته، که یکی از آنان، متی صاحب انجیل بوده، که خدا به آنان برکت دادو برای دعوت ارسالشان کرد، تا دین مسیح را تبلیغ کنند و...

پس این بود خلاصه همه سرو صداهای دعوت مسیحیت که بر پهنای شرق و غرب زمین پیچیده است.و همانطور که دیدید، تمامی حرفها به یک خبر واحدمنتهی شد، که صاحب آن خبر واحد هم معلوم نیست که کیست؟اسم و رسمش مجهول و عین و وصفش مبهم است.

عدم اعتبار کتب مسیحیت باعث شده است بعضی منکروجود خارجی عیسی و بعضی معتقد به وجود دو عیسی شوند

و این وهن و بی پایگی عجیب که در آغاز این قصه است باعث شده که بعضی ازدانشمندان حر و آزاده اروپا ادعا کنند که عیسی بن مریم اصلا یک شخص خیالی است، که

............................................ (1)نقل از کتاب فاروق جلد اول و او از کتاب قصص و او ازبرطشنیدر. (2)نقل از مدرک قبلی.

صفحه : 491

دین تراشان بمنظور تحریک مردم علیه حکومت ها و یا بنفع حکومتهادر ذهن مردم ترسیم کرده اند.و اتفاقا این معنا با یک موضوع خرافی که شباهت کاملی در همه شؤون با قصه عیسی داشته، تایید شده و آن موضوعکرشنابوده، که بت پرستان قدیم هند ادعا می کرده اند پسر خدابوده و از لاهوت خدا نازل شده، و خود را محکوم بدار کرده و بدار آویخته شده، تا فدای مردم و کفاره گناهان آنهاباشد، و از وزر و عذاب گناهانشان رهائی بخشد.درست مانند حرفهائی که مسیحیان در باره مسیح می گویند،(طابق النعل بالنعل)(که ان شاء الله داستانش بزودی می آید).

و نیز باعث آن شد که جمعی از دانشمندان انتقادگر، بگوینددر تاریخ دو نفر بنام مسیح بوده اند: یکی مسیحی که بدار آویخته نشده و دیگری مسیحی که بدار آویخته شد و بین این دو مسیح بیش از پنج قرن فاصله است، و تاریخ میلادی که مبدا تاریخ امروز ما یعنی سال 1956است، با ظهور هیچیک از این دو مسیح تطبیق نمی شود.چون مسیحی که بدار آویخته نشده، دویست و پنجاه سال جلوتراز آن بوده و حدود شصت سال زندگی کرده است.و مسیح دوم که بدار آویخته شده، بیش از دویست و نود سال بعد از این مبدا تاریخی بظهور رسیده، و اوسی و سه سال زندگی کرده است.(1) و من امیدوارم، فراز دیگری از این کتاب را در تفسیر آیات آخرسوره نساء بیاورم.و قدر متیقنی که فعلا برای ما اهمیت دارد، این است که اثبات کنیم، تاریخ میلادی مسیحیت مبدا درستی نداشته، بلکه(باعتراف خود مسیحیت)دستخوش اختلال است.

علاوه بر این، همانطور که گفتیم، خود مسیحیت اقرار داردکه تاریخ میلادیش با میلادمسیح انطباق ندارد.و این خود یک سکته تاریخی است.

اموردیگری که موجب تردید در باره انجیل های مسیحیت می شوند

علاوه بر آنچه گذشت، امور دیگری هم هست که انسان را در باره انجیلهای مسیحیت دچار تردید می کند.مثلا گفته می شود که در دو قرن اول و دوم، انجیلهای دیگری وجود داشته که بعضی آنها را تا صد و چند انجیل شمرده اند که انجیلهای معروف چهار عدد از آنها است چیزی که هست، کلیسا همه آنها را تحریم کرد الا این چند انجیل را که توجه فرمودید.از این جهت باین چهار انجیل قانونیت دادندکه با تعلیم کلیسا موافقت داشته است.از آن جملهشیلسوس فیلسوف درقرن دوم، نصارا را در کتاب خودالخطاب الحقیقیملامت کرده که

............................................ (1)این داستان را بطور مفصل، زعیم فاضلبهروزدرکتابی که جدیدا پیرامون بشارتهای نبویه نوشته، آورده است.

صفحه : 492

با انجیلها بازی کرده و آنچه دیروز در آن نوشته بودند امروز محوکرده اند، امروز می نوشتند، فردامحو میکردند.و در سال 384 میلادیبابا داماسیوسدستور داد، ترجمه جدیدی از عهد قدیم و جدید لاتینی نوشته شود تا در همه کلیساهای دنیا قانونیت پیدا کند، چون پادشاه آنروز(تیودوسیس)ازمخاصمات و بگومگوهای اسقف ها در باره مطالب انجیل های گوناگون به تنگ آمده بود و این ترجمه که نامشفولکانانهاده شد، به اتمام رسید که ترجمه ای بود از خصوص انجیل های متی و مرقس و لوقا و یوحنا.و ترتیب دهنده این چهارانجیل گفته بود: بعد از آنکه ما چند نسخه یونانی قدیم را با هم مقابله کردیم، این ترتیب را به آن دادیم، باین معناکه آنچه را که بعد از تنقیح و بررسی مغایر با معنا تشخیص دادیم حذف کردیم،و بقیه را همانطور که بودبحال خود باقی گذاشتیم.آنگاه همین ترجمه که مجمعتریدنتینیآنرا در سال 1546یعنی بعد از یازده قرن تثبیت کرده بود، در سال 1590 سیستوس پنجم آنرا تخطئه کرد و دستورداد نسخه های جدیدی طبع شود.باز کلیمنضوس هشتم این نسخه را هم تخطئه نموده، دستور دادنسخه ای تنقیح شده که امروز در دست مردم کاتولیک است طبع شود. (1) و از جمله آن انجیل هائی که نسخه هایش جمع آوری شد، انجیل برنابا است که یک نسخه از آن چند سال قبل کشف شد و به عربی و فارسی ترجمه شد، و این انجیلی است که تمامی داستانهایش مطابق داستانی است که قرآن کریم در باره مسیح،عیسی بن مریم آورده است و این انجیل به خط ایتالیائی پیدا شد و دکتر خلیل سعاده آنرا در مصر ترجمه کرد.ودانشمندفاضلسردار کابلیآنرا در ایران به زبان فارسی برگردانید.

............................................ (1)نقل از تفسیر جواهر، ج 2، ص 121، طبع دوم.

و عجیب اینجاست که مواد تاریخیه ای که از غیر یهود هم نقل شده، از جزئیاتی که انجیل به دعوت مسیح نسبت می دهد، از قبیل فرزندی عیسی برای خدا، و مساله فدا و غیر این دوساکت است.مورخ آمریکائی معروف، یعنیهندریک ویلم وان لوندر تالیف خود که درباره تاریخ بشر نوشته،از کتابی و نامه ای نام می برد که طبیباسکولابیوس کولتلوس رومی در تاریخ 62 میلادی به برادرشجلادیوس انسانوشته، که مردی ارتشی بود و در ارتش روم در فلسطین خدمت می کرد و در آن نوشت که من در روم برای معالجه بر بالین بیماری رفتم که نامش بولس بود و از کلام او تحت تاثیر قرار گرفتم، او مرا بسوی مسیحیت دعوت کرد و شمه ای ازاخبار مسیح و دعوت او را برایم گفت.ولی رابطه من با او قطع شد و دیگر او را ندیدم تا آنکه بعد از مدتی جستجو شنیدم،دراوستیبقتل رسیده است.اینک از تو که در فلسطین هستی

صفحه : 493

می خواهم از اخبار این پیغمبر اسرائیلی که بولس خبرداده بود و از خود بولس اطلاعاتی کسب کرده ام، برایم بفرستی.

جلادیوس انسابعد از شش هفته، نامه ای از اورشلیم، از اردوگاه روم، به برادرشاسکولابیوس کولتلوسطبیب نوشت: که من از عده ای از پیرمردان این شهر وسالخوردگانش خبر عیسی مسیح را پرسیدم، ولی دریافتم که دوست ندارند پاسخ سؤالم را بدهند.(و این درسال 62 میلادی بوده و قهراافرادی که وی از آنها سؤال می کرده، پیرمرد بودند.)تا آنکه روزی به زیتون فروشی برخوردم، از او پرسیدم:چنین کسی را می شناسی؟او در پاسخ، روی خوش نشان داد و مرا به مردی راهنمائی کرد بنام یوسف، و گفت که این مرد از پیروان و از دوستداران اوست و کاملا به اخبار مسیح بصیر و آگاه است البته اگر محذوری برایش نباشد جوابت رامیدهد.در همان روز به تفحص پرداختم و بعد از چند روز او را یافتم که پیرمردی بسیارسالخورده بود و معلوم شد، در قدیم و ایام جوانیش در بعضی از دریاچه های این اطراف ماهی صیدمی کرده است.و این مرد با سن و سال زیادش، دارای مشاعری صحیح و حافظه ای خوب بود وتمامی اخبار و قضایائی که در عمرش دیده، و در ایام اغتشاش و فتنه رخ داده بود، برایم تعریف کرد از آن جمله، گفت: یکی از استانداران قیصر روم، یعنیتی بریوسدر فلسطین حکمرانی می کرد، و سبب آمدنش به اورشلیم این شد که در آن ایام، در اورشلیم فتنه ای بپاخاست وفونتیوس فیلاطوسبدانجاسفر کرد، تا آتش فتنه را خاموش کند، و جریان فتنه این بود که مردی از اهل ناصره بنام ابن نجار مردم را علیه حکومت می شوراند، ولی وقتی ماجرای ابن نجار متهم را تحقیق کردند معلوم شد که وی جوانی است عاقل و متین.و هرگزکارخلافی که مستوجب سیاست باشد نکرده و آنچه در باره اش گزارش داده اند، صرف تهمت بوده و این تهمت را یهودیان به وی زدند.چون با او بسیار دشمن بودند، و بهمین انگیزه به حاکم یعنی فیلاطوس اطلاع داده بودند که این جوان ناصری می گوید: هر کس بر مردم حکومت کند چه یونانی باشد و چه رومی، و چه فلسطینی، اگر با عدالت وشفقت بر مردم حکم براند، نزد خدامثل کسی خواهد بود که عمر خود را در راه مطالعه کتاب خدا و تلاوت آیات آن سر کرده باشد.وگویا این سخنان در دلفیلاطوسمؤثر افتاد، و تیر دشمنان به سنگ خورد.ولی از سوی دیگر یهودیان بر کشتن عیسی و اصحابش اصرار داشتند و در برابر معبد شورش بپا کردند که بایدآنان را تکه تکه کنند.لاجرم بنظرش رسید،صلاح این است که این جوان نجار را دستگیرنموده، زندانی کند تا بدست مردم و در غوغای آنان کشته نشود.

فیلاطوس با همه کوششی که کرد عاقبت نفهمید علت ناراحتی مردم از عیسی

صفحه : 494

چیست؟و هر وقت با مردم در باره او صحبت و نصیحت میکردو علت شورش آنان را می پرسید، بجای اینکه علت را بیان کنند، سر و صدا می کردند که او کافراست، او ملحد است، او خائن است.و بالاخره کوشش فیلاطوس بجائی نرسید تا در آخر رایش بر این قرار گرفت که با خودعیسی صحبت کند او را احضار کرد، و پرسید که مقصود تو چیست؟و چه دینی را تبلیغ می کنی؟عیسی پاسخ داد: من نه حکومت می خواهم، و نه کاری به کار سیاست دارم، من تنهامی خواهم حیات معنوی و روحانیت را ترویج کنم.اهتمام من به امر حیات معنوی بیش ازاهتمام به زندگی جسمانی است.و من معتقدم، انسان باید بیکدیگر احسان کند و خدای یگانه را بپرستد، خدائیکه برای همه ارباب حیات از مخلوقات حکم پدر را دارد.

فیلاطوس که مردی دانشمند و آگاه بمذهب رواقیین و سایر فلاسفه بود، دید در سخنان عیسی جای هیچ اشکالی و انگشت بند کردن نیست.و به همین جهت برای بار دوم تصمیم گرفت، این پیامبر سلیم و متین را از شر یهود نجات داده، حکم قتل او را به امروز و فردا واگذارد.

اما یهود حاضر نمی شد و رضایت نمی داد، که عیسی بحال خودش واگذار شود.بلکه در بین مردم شایع کردند که فیلاطوس هم فریب دروغهای عیسی و سخنان پوچ او را خورده و می خواهدبه قیصر خیانت کند.و شروع کردند استشهادی بر این تهمت تهیه نموده و طومارهایی نوشتند و ازقیصر خواستند تا او را از حکومت عزل کند.اتفاقا قبل از این هم فتنه ها و انقلابهای دیگر درفلسطین بپاشده بود و در دربار قیصر قوای با ایمان بسیار کم بود، و آنطور که باید نمی توانستندمردم را ساکت کنند و قیصر از مدتهاپیش به تمامی حکام و سایر مامورین خود دستور داده بودکه با مردم طوری رفتارنکنند که ایشان ناگزیر به شکایت شوند، و از قیصر ناراضی گردند.

بدین جهت فیلاطوس چاره ای ندید، مگر اینکه جوان زندانی را فدای امنیت عمومی کند و خواسته مردم را عملی سازد. اما عیسی از کشته شدنش کمترین جزع و بی تابی نکرد، بلکه بخاطر شهامتی که داشت با آغوش باز از آن استقبال نمود، و قبل از مرگش از همه آنهائیکه درکشتنش دخالت داشتند، درگذشت، آنگاه حکم اعدامش تنفیذ شد، و بر بالای دار جان سپرد، در حالیکه مردم مسخره اش می کردند، و سب و ناسزایش می گفتند.

جلادیوس آنسادر خاتمه نامه اش نوشته: این بود آنچه یوسف از داستان عیسی بن مریم برایم تعریف کرد، در حالی که می گفت و می گریست و وقتی خواست با من خداحافظی کند، مقداری سکه طلا تقدیمش کردم، اما او قبول نکرد و گفت: در این حوالی کسانی هستند که از من فقیرترند،به آنها بده.من از او، احوال رفیق بیمارت بولس را پرسیدم، هر چه نشانی دادم بطورمشخص او را نشناخت.تنها چیزی که در باره او گفت، این بود که او مردی

صفحه : 495

خیمه دوز بود، و در آخر از این شغلش دست کشید، و به تبلیغ این مذهب جدید پرداخت، مذهب رب رؤوف و رحیم الهی که بین او و بین(یهوه)معبود یهود که پیوسته نامش را از علمای یهودمی شنویم، از زمین تا آسمان فرق هست.

و ظاهرا بولس، نخست به آسیای صغیر، و سپس به یونان سفر کرده وهمه جا به بردگان و غلامان و کنیزان می گفته که: همه شما فرزندان پدرید، و پدر همه شمارا دوست می دارد، ورافت می ورزد، و سعادت به طبقه معینی از مردم اختصاص ندارد، بلکه شامل همه مردم می شود، چه فقیر و چه غنی.به شرط اینکه اغنیا با مردم به برادری رفتار نموده و با طهارت و صداقت زندگی کنند.

این بود خلاصه مطالبی که مورخ آمریکائی(هندریک ویلم وان لون)درتالیف خود(تاریخ بشر)از نامه نام برده، آورده است.

البته نامه طولانی تر از این بود، ما نقاط برجسته ای که در فقره های این نامه بود و به بحث ما ارتباط داشت نقل کردیم و

ظهوردعوت مسیحیت بعد از خود عیسی علیه السلام بوده است

تامل در مضمون جمله های این نامه، این معنا را برای اهل تامل روشن می سازد که ظهور دعوت مسیحیت بعد از خود عیسی بوده، و جز ظهور دعوت پیامبری به رسالتی از ناحیه خدای تعالی چیزی نبوده، و در این دعوت سخنی از ظهور الهیت بظهور لاهوت و نازل شدن آن بر یهود، و نجات دادن یهودیان بوسیله فداء، به چشم نمی خورد.

و نیز بر می آید که عده ای از شاگردان عیسی و یا منتسبین به عیسی از قبیل بولس وشاگردهای شاگردانش بعد از داستان دار، به اقطار مختلف زمین یعنی هندو آفریقا و روم و سایرنقاط سفر کرده اند، و دعوت مسیحیت را انتشار داده اند.و لیکن از داستان دار فاصله زیادی نگذشته بوده که بین این شاگردان در مسائل اصولی تعلیم اختلاف افتاده، مسائلی از قبیل لاهوت مسیح، و خدائی او، و مساله کفایت ایمان به مسیح از عمل کردن به احکام شریعت موسی، و اینکه آیا دین مسیح دین اصیل و ناسخ دین موسی است و یا آنکه تابع شریعت تورات ومکمل آنست؟.از همین جا اختلاف ها و فرقه فرقه شدن ها آغاز شده، و کتاب اعمال رسولان وسایر رساله های بولس که در اعتراض به نصارا نوشته، به این حقیقت اشاره دارد.

سهم بزرگ جوامعی مانند روم، هند، چین و مصر و...که مسیحیت در آنها گسترش یافته، در اعتقاد به تثلیث و ظهور
لاهوت در ناسوت و مساله تفدیه

و آنچه واجب است که مورد دقت قرار گیرد این است که امت هائی که دعوت مسیحیت برای اولین بار در بین آنان راه یافته و گسترش پیدا کرده از قبیل روم و هند و...،قبلاامتی وثنی صابئی، یا برهمائی و یا بودائی بودند، و در آن مذاهب اصولی از مذاق تصوف ازجهتی و از فلسفه برهمنی از جهت دیگر حکمفرما بود، و همه آنها سهمی وافر از این اعتقادداشتند که لاهوت در مظهر ناسوت ظهور کرده است.

صفحه : 496

و نیز اصول عقاید مسیحیت یعنی سه گانه بودن واحد، ونازل شدن لاهوت در لباس ناسوت، و اینکه لاهوت عذاب و بدار آویخته شدن را پذیرفت(1) تا فدا و کفاره گناهان خلق شود، در بت پرستان قدیم هند و چین و مصر و کلدان و آشور و فرس بر سر زبانها بوده، و همچنین دربت پرستان قدیمی غرب از قبیل رومیان و اسکاندیناویان و غیر ایشان سابقه داشته، و کتبی که درادیان و مذاهب قدیم نوشته شده از وجود چنین عقائدی خبر داده است.از آن جملهدواندرکتاب خود(خرافات تورات و ادیانی دیگر چون تورات)نوشته است: اینک نظری به هندمی افکنیم و می بینیم که بزرگترین و معروف ترین عبادت لاهوتیشان تثلیث است، و این تعلیم رابه زبان بومی خودتری مورتیمی گویند.و این نامی است مرکب از دو کلمه به لغت سنسکریتی، یکیترییعنی سه تا، و یکیمورتییعنی هیات ها و اقنوم ها، و این سه اقنوم عبارتند از: 1 - برهما، 2 - فشنو، 3 - سیفا، که در عین اینکه سه اقنومند، یک چیزند و وحدت ازآنها منفک نیست، و در نتیجه به عقیده آنان این یک چیز، معبود واحدی است.

آنگاه می گوید: برهما به عقیده آنان پدر، و فشنو پسر، و سیفا روح القدس است.و اضافه می کند: که نامبردگان، سیفا را کرشنامی خوانند،یعنی رب مخلص، و روح عظیمی کهفشنوازاو متولد می شود.(و این کرشنا، همانکرس، - بزبان انگلیسی به معنای مسیح مخلص -است.)پس فشنو، همان الهی است که در ناسوت زمین ظهور کرده تا مردم را نجات دهد.پس او یکی از اقانیم سه گانه است که روی همالهواحدند.

و نیز اضافه می کند که: هندیان بعنوان رمز، اقنوم سوم را به شکل کبوتر می کشند، عینا

............................................ (1)کشتن بوسیله دار - صلیب - از رسوم بسیارقدیم است، و مخصوص کسانی بوده که جرمشان زیادو گناهشان شنیع باشد.و این یکی از شدیدترین طرق مجازات بوده.بطوریکه مردم از شنیدن دار چندش کرده و می رمیدند و طریقه دار زدن، اینطور بوده که از دو عدد تیر چوبی که بالای یکی از وسط دیگری می گذشته و چیزی به شکل صلیب معروف درست می کردند.بطوری که با قامت یک انسان که بر آن حمل می کنند، منطبق باشد.آنگاه انسان محکوم را روی آن خوابانیده، دستهایش را به دو طرف چوبه افقی میخکوب وپاهایش را بدو طرف چوب عمودی، یا با میخ و یا با طناب می بستند.آنگاه چوب را بلند کرده، طرف پائین آن را در چاله ای می کاشتند، بطوریکه از کف زمین تا کف پای محکوم، یک متر(دو ذراع) فاصله باشد.

یک روز یا چند روز بهمین حال می ماند، آنگاه هر دو پایش را قطع می کردند، تا بر سردار بمیرد.و یا از دارپائین آورده و به قتلش می رساندند.و البته محکوم را قبل از آویختن بدار، با شلاق و یا قطع لب و بینی وانگشتان و عورت، شکنجه نیز می کردند.و این برای هر قومی که یکی از آنان چنین محکومیتی پیدا می کرده، بدترین ننگ بوده است.

صفحه : 497

همانطور که مسیحیان آنرا رمز آن می دانند.

مسترفابرهم در کتاب خود(اصل الوثنیه)(1) می گوید: ثالوث(سه تائی)را در بین هندیها نیز می یابیم، آنها هم به این عقیده معتقدند و خدا را مرکب می دانند از: برهما، و فشنو،و سیفا.و این ثالوث را نزد بودائیان نیز می بینیم، چون آنها هم می گویندبوذمعبودی است دارای سه اقنوم و همچنین بوذیو(جنسیت)می گویندجیفاءمثلث اقانیم است.

و سپس اضافه می کندکه: چینی ها هم بوذه را عبادت می کنند و آن رافومی دانند،و می گویند: فوسه اقنوم است، همانطور که هندیها می گفتند.

دوان، در همان(2) کتاب می گوید: کشیشان کلیسای منفیس مصر برای مبتدئینی که تازه می خواهند دروس دینی را بیاموزند از ثالوث مقدس اینطور تعبیر می کنند که اولی دومی راخلق کرد و دومی سومی را، آنگاه هر سه یکی شدند بنام ثالوث مقدس.و روزی تولیسو، پادشاه مصر از کاهن عصر خویشتنیشوکیخواهش کرد، اگر کاهنی بزرگتر از خودش و قبل ازخودش سراغ دارد بگوید و نیز پرسید:آیا بعد از او کاهنی بزرگتر از او خواهد بود؟کاهن درپاسخ گفت: بله پیدا می شود کسی که بزرگتر است و او خداست که قبل از هر چیز است.

و پس از او کلمه است و با آندو روح القدس است.و این سه چیز یک طبیعت دارند و در ذات واحدند.و از این سه چیز، یک چیز نیروی ابدی صادر شده.پس برو ای فانی، ای صاحب زندگی کوتاه.

بونویکهم در کتاب خود(عقائد قدماء المصریین)(3) می گوید:عجیب و غریب ترین حرفها که در دیانت مصریها انتشار عمومی پیدا کرده، این است که معتقدند به لاهوت کلمه، و اینکه هر چیزی و هر موجودی بواسطه کلمه آن موجود شده، و کلمه از الله صادر شده، و در عین حال همان الله است.

این بود عین گفتاربونویک، که انجیل یوحنا(4) با آن آغاز شده است.

ساکسون)می گوید:فارسیان متروس را، کلمه و واسطه و نجات بخش ایرانیان (5) می دانستند.و از کتابساکنان اروپای قدیمنقل می کند

............................................ (1)...؟ (2)...؟ (3)...؟ (4)...؟ (5)...؟

صفحه : 498

که نوشته است: وثنی های قدیم معتقد بودند که معبود، مثلث الاقانیم است.و ساده تر بگویم، خدا دارای سه اقنوم است.

و باز ازیونانیها و رومیان و فنلاندیها و اسکاندیناویها نیز همان داستان ثالوث را نقل می کند.و نیز اعتقاد به کلمه را از کلدانیها و آشوریها و فنیقی ها نقل کرده است.

و دوان سابق الذکر در همان کتابش(خرافات تورات و ادیانی نظیر آن)صفحه 181تا 182 مطلبی نقل کرده که خلاصه ترجمه اش این است: اعتقاد و تصور اینکه یکی از آلهه و خدایان،وسیله نجات بشر شده، به اینکه خود رابکشتن دهد، اعتقادی است بسیار قدیمی در میان هندوها و وثنی مذهبان و دیگران.وی سپس شواهدی بر این معنا نقل کرده است از آن جمله می گوید: هندوان معتقدندکهکرشنامولود بکر - که نفس اله فشنو است.فشنوئی که باعتقاد آنان نه ابتدا دارد و نه انتها.

- از در مهر و عطوفت حرکتی کرد،تا زمین را از سنگینی گناهانی که تحمل کرده نجات دهد.

ناگزیربه زمین آمد و با دادن قربانی از ناحیه خود، انسان را نجات داد.ونیز می گوید: مستر مورعکس کرشنا را در حالی که بدار آویخته شده بود به همان شکلی که در کتب هنود تصویر شده یعنی انسانی که دو دست و دو پایش بدار میخکوب شده، و بر روی پیراهنش عکس یک قلب وارونه ای از انسان تصویر شده کشیده است.و نیزنوشته که عکس کرشنا بصورت انسانی آویخته شده بدار،در حالی که تاجی از طلا بسر دارد، دیده شده است.و اتفاقا نصارا در باره مسیح نیز، هم نوشته اند و هم معتقدند که وقتی بدار آویخته شد، تاجی از خار بر سر داشت.

هوکصاحب سفرنامه نیز در سفرنامه (1) خود نوشته:هندوهای بت پرست معتقدند که بعضی از خدایان بصورت انسانی متجسد شده، و برای نجات انسان از خطاهایش، قربانی تقدیم کرده اند.

و نیزمی گوید: نویسنده کتابهنودآقایموریفورلیمسدرکتاب خود(2) نوشته: هندوهای بت پرست، معتقد به خطیئه اصلی هستند، از جمله شواهدی که دلالت بر وجود چنین اعتقادی در ایشان دارد، این است که در مناجات ها و توسلاتی که بعد ازکیاتریدارند،آمده که، ای معبود من، اینک من گنه کار و مرتکب خطا شده ام، و طبیعتی شریر دارم، مادرم

............................................ (1)سفرنامه هوک ج اول، صفحه 326. (2)سفرنامه هوک صفحه 26.

صفحه : 499

مرا به گناه حامله شد، پس مرا نجات بده، ای صاحب دیدگان حندقوقیه، و خلاصی بخش خاطئین از گناهان، و از آثار شوم آن.

وکشیشجورج کوکسدر کتاب خوددیانت های قدیمی، آنجاکه سخن ازهندوها دارد، می گوید: هندوها، خدای خود کرشنارا توصیف می کنند به اینکه او شجاعی باشهامت و ذخیره ای برای بشر بود، و پر بود از لاهوت، برای اینکه خود را پیشکش کرد، تاعوض باشد از گناه گنه کاران.

هیجینهم از اولین فرد اروپائی که پا به سرزمین نپال و تبت نهاد، یعنی آقایاندارادا الکروزوبوسنقل کرده که در باره الهاندراکه او را می پرستند گفته: اوخون خود را به چوبه دار ریخت، و میخ دار دست و پایش را سوراخ کرد، تا بشر را از گناهانش خلاصی ببخشد.و هم اکنون عکس دار در کتب آنان موجود است.

و درکتابجورجیوسراهب، عکس یعنی تصویر الهاندرادرحالیکه بر بالای دار کشیده شده، موجود است.البته به شکل صلیبی که اضلاع آن از حیث عرض، متساوی و ازحیث طول، مختلف است.باین معنا که بالای دار کوتاه تر از پائین آن است.و در بالای دارصورت سر و گردناندراکشیده شده، و اگر صورت سر و گردن او نبود، هیچ بیننده بذهنش نمی رسید که این صورت شخص بدار آویخته شده است.

و اما آنچه از بودائیان در بوذه نقل شده، از تمام جهات بیشتر از سایر مذاهب با معتقدات نصارا انطباق دارد، حتی بودائیان، بودای خود را مسیح و مولود یگانه و خلاصی بخش عالم نامیده اند و میگویند: بودا، انسانی کامل و در عین حال الهی کامل است که در قالب ناسوت وجسمیت درآمده است تا خود را بدست ذبح بسپارد و قربانی شود و بدین وسیله کفاره گناهان بشر باشد و بشر را از گناهان خلاصی بخشد.و در نتیجه آنها در برابر گناهانشان عقاب نشوند، و علاوه بر آن، وارث ملکوت آسمانها گردند، و این معنا را بسیاری از علمای غرب آورده اند.از آن جملهبیلدر کتاب خود وهوکدر سفرنامه خود، وموالردر کتاب(تاریخ الاداب السنسکریتی)خودو غیر ایشان است.خواننده عزیز، اگر بخواهد، از همه منقولات اطلاع حاصل کند، به تفسیر المنار(1) جلدششم، تفسیر سوره نساء و به کتابهای دائرة المعارف، و کتاب عقائدالوثنیة فی الدیانة النصرانیةو غیر اینها مراجعه نماید این بود چکیده و بلکه نمونه ای از عقیده تجسم لاهوت در قالب ناسوت، و داستان بدار آویخته شدن برای فدا گشتن و کفاره گناهان

............................................ (1)صفحه 23 - 33.

صفحه : 500

خلق گردیدن، در دیانت های قدیم،قبل از ظهور مسیحیت و گسترش یافتن آن در پهنای زمین.

پس دیگر جای تردید برای خواننده عزیز باقی نماند که قبل از آنکه مسیحیت دعوت خود را آغازکند و مبلغین آن در پهنای زمین راه یابند، این عقاید در دل مردم دنیا رسوخ یافته بود و با مسلم شدن این معنا، بخاطر مدارکی که از نظر گذشت، آیا این احتمال را نمی دهید که داعیان ومبلغین مسیحیت(برای اینکه دعوت خود را بخورد مردم آن روز بدهند) اصول و فروع مسیحیت را گرفته، در قالب وثنیت ریختند،تا دلهای مردم را به خود متمایل کرده و بتوانند تعلیمات خودرا بخورد مردم بدهند، و مردم بتوانند آن تعلیمات راهضم کنند؟این احتمال را کلمات بولس و غیر او نیز تایید می کنند، که به حکما و فلاسفه حمله آورده، و بطور کلی از طرق استدلالهای عقلی غیبگوئی می کنند، و می گویند: اله رب بلاهت ابلهان را بر تفکر عقلا ترجیح می دهد.

به جهت عجز از دعوت بر اساس مبانی عقلی و عقلائی، مبلغین مسحیت اساس دعوت خود را بر مکاشفه و رهبانیت قرار
دادند و اصول و فروع مسیحیت را در قالب وثنیت ریختند

و این نیست مگر بخاطر اینکه این مبلغین با تعلیمات(پوچ و خرافی)خود در حقیقت دربرابر عقل و مکاتب تعقل و استدلال صف آرائی کرده و به جنگ عقل برخاسته اند.ولذا اهل تعقل و استدلال این دعوت را رد نموده اند به اینکه هیچ راهی برای پذیرفتن آن، و بلکه برای تصورصحیح آن نیست.تا چه رسد به اینکه بعد از تصور، آنرا بپذیریم.(سه تا شدن یکی و یکی شدن سه تا قابل تصور نیست، تا چه برسد به قبول آن)و لذا مبلغین مسیحیت چاره ای جز این ندیدندکه اساس دعوت خود را بر مکاشفه و پر شدن از روح مقدس بگذراند. (1) آری مبلغین مسیحیت وقتی دیدند که نمی توانند با عقول بشر به جنگ و ستیز بپردازند، همان کاری را کردندکه جاهلان از متصوفه کردند، یعنی طریقه ای را بدست گرفتند غیر طریقه و روش عقل.

علاوه بر این بطوریکه کتاب(اعمال الرسل و التواریخ) (2) حکایت می کند، مبلغین مسیحیت رهبانیت و ترک دنیا را شعار خود نموده، از وطن خود چشم پوشیده،دوره گردی را کارخود کردند، و از این راه دعوت مسیحیت را گسترش دادند و در هر سرزمینی مورد استقبال عوام

............................................ (1)(یعنی تمام مردم دنیا برای پذیرفتن دین مسیحیت باید قبلا صاحب کشف و کرامت بشوند، تا آن وقت بفهمند کشیش چه می گوید.در اینجا این سؤال پیش می آید که صرفنظر از عملی نبودن این در تمامی افراد بشر، بی سواد و با سواد، شهری و صحرائی، با کدام مکتب به این مقام برسند؟و در تحت چه تعلیماتی صاحب کشف بشوند؟و اگر بفرض محال چنین تعلیمی تمام مردم جهان را به این مقام رسانید.دیگر مردم چه حاجت به دعوت کشیش دارند؟مترجم). (2)اعمال الرسل و التواریخ.

صفحه : 501

آن سرزمین قرار گرفتند، و سر موفقیتشان و مخصوصادر امپراطوری روم، سرخوردگی مردم از وضع موجودشان بود. چون شیوع ظلم و تعدی و رواج احکام برده گیری و استعباد بیچارگان، و فاصله غیرقابل تحمل بین طبقه حاکمه و طبقه محکوم و بین آمر و مامور، و نابرابری عمیق بین زندگی اغنیاءو اهل عیش و نوش و زندگی فقرا و مساکین و بردگان زمینه را برای قبول این دعوت فراهم کرده بود.(مردم بجان آمده، دنبال راه نجاتی می گشتند، هر چند که به اصول آن راه نجات، پی نبرند.)

علت موفقیت دعوت به مسیحیت، در امپراطوری روم

و اتفاقا دعوت مسیحیت از این جهت خواسته مردم را تامین می کرد، برای اینکه اولین دعوتی که مبلغین می کردند، دعوت به برادری، دوستی، تساوی حقوق، معاشرت نیکودر بین مردم، ترک دنیا و زندگی مکدر و ناپایدار آن و رو آوردن به زندگی پاکیزه و سعادتمندی بود که درملکوت آسمان دارند.و درست به همین جهت بود که طبقه حاکم سلاطین و قیصرها آنطور که باید اعتنائی به مبلغین نمی کردند البته در صدد اذیت و سیاست و طردشان هم بر نمی آمدند.

همین وضع باعث شد که بدون سر و صدا و درگیری و تظاهرات،روز بروز عددگروندگان به مسیحیت زیاد شود، و قوت و قدرت و شدت بیشتری یافته، تا آنجا که دامنه این دعوت به همه جای امپراطوری روم و به آفریقا و به هند و دیگر بلاد کشیده شد، جمعیت انبوهی باین دین درآمدندو کلیساها برپا شد، در کلیساها بروی مردم باز شد و با باز شدن هر کلیسا، دری از یک بتکده بسته گردید و مبلغین مسیحیت هیچگاه متعرض و مزاحم رؤسای وثنیت و هدم اساس این مرام نمی شدند و نیز هرگز پنجه به روی پادشاهان زمان و حکام ستمگر نمی کشیدند، و از کرنش در برابر آنها نیز ابائی نداشتند، احکام و دستورات آنان را مخالفت نمی کردند و چه بسا می شد که همین رفتار منجر به هلاکت و قتل و حبس و عذابشان می شد.پیوسته طایفه ای کشته و طایفه ای دیگر زندانی می شد و طایفه سوم تبعید و آواره می گشت.امر به همین منوال می گذشت، تا اوان امپراطوریکنستانتینرسید،او به کیش مسیحیت ایمان آورد، و ایمان خود را در بین ملت اعلام کرد و بلکه مسیحیت را دین رسمی اعلام نمود و در روم و کشورهای تابع روم، کلیساها ساخت و این در نیمه آخر قرن چهارم میلادی بود.و نصرانیت در کلیسای روم تمرکز یافت و از آنجا کشیش ها به اطراف و اکناف زمین اعزام می شدند تا در همه جاکلیساها و دیرها و مدرسه ها بسازند و انجیل را به مردم تعلیم دهند.

بطلان و فساد مبنای دعوت مسیحی، موجب درگیری و مشاجره بین مدارس مسیحی و سپس مراقبت کلیسا و تفتیش
عقائد گردید

آنچه لازم است مورد توجه و دقت قرار گیرد، این است که مبلغین اساس دعوت خود رااصول مسلمه انجیل مثلا مساله پدر پسری، و روح القدس، و مساله دار و فداء و غیرذلک قرار داده، آنها را اصل مسلم و غیر قابل بحث معرفی نموده، هر حرف دیگری را بر اساس آن مورد بحث

صفحه : 502

و تفسیر قرار دادند.و همین خود اولین اشکال و اولین ضعفی است که متوجه بحثهای دینی آنان می شود.و اولین دلیل بر سستی این تعلیمات است.برای اینکه استحکام هربنائی به استحکام بنیان آنست و گرنه خود بنا و لو به هر جا که رسیده باشد، همچنین و لو دانه دانه های خشتش ازسرب ریخته شده باشد.مع ذلک سستی و ضعف اساس خود را جبران نمی کند، و اساس مسیحیت(1) غیر معقول بودن پایه ای که این دین روی آن ساخته شده، یعنی پایه تثلیث(یکی بودن سه تا و سه بودن یکی)و مساله دار، و فداء شدن را معقول نمی سازد.

عده ای از دانشمندان مسیحی مذهب هم به این معنا اعتراف نموده اند که امری غیرمعقول است.ولی در آخر آن را اینطور توجیه کرده اند که مسائل دینی را بایدتعبدا قبول کرد، و این اختصاص به مسائل نامبرده در مسیحیت ندارد، چه بسا از مسائل سایر ادیان نیز هست که عقل آنها را محال می داند، و در عین حال مردم به آنها معتقدند.

لیکن این توجیه، پندار فاسدی است که باز از همان اصل فاسدمنشا گرفته، چگونه تصور می شود که یک دین بر حق باشد، و در عین حال اساس و پایه اش باطل و محال باشد؟ماوهر عاقل دیگر اگر دینی را می پذیریم و تشخیص می دهیم که دین حق است، با عقل خودتشخیص می دهیم و عقل این معنا را ممکن نمی داند که عقیده ای حق باشد، و در عین حال اصول آن باطل و محال باشد.و این خود تناقضی است صریح که از محالات اولیه عقل است.

بلی، ممکن است دینی مشتمل بر امری باشد ممکن و غیر عادی،یعنی خارق العاده و خارج از سنت طبیعی و اما اشتمال آن بر محال ذاتی به هیچ وجه ممکن نیست.

و همین طریقه بحثی که ذکر کردیم باعث شد که از همان اوائل انتشار دعوت نصرانیت و رو آوردن محصلین به ابحاث دینی در مدارس روم و اسکندریه و سایرمدارس مسیحیت، درگیری و مشاجره رخ دهد، کلیسا روز بروز مراقبت خود را در جلوگیری از این درگیریها و حفظ وحدت کلمه بیشترنمود و مجمعی تشکیل داد که تا هر وقت از ناحیه بطریق ویا اسقفی حرف تازه و ناسازگاری پیدا شود، و در آن مجمع، یاآن بطریق و اسقف را قانع سازد ویا با چماق تکفیر و تبعید و حتی قتل، او را سر جای خود بنشاند.(و به دیگران بفهماند که فضولی کردن در دین چه عواقبی را در بر دارد.)اولین مجمعی که باین منظورتشکیل شد، انجمننیقیهبود که علیهاریوس

............................................ (1)(با اینهمه کلیسا، و آنهمه ثروت تمرکز یافته در کلیساها،و آنهمه مبلغ و کشیش و آنهمه کتاب وجزوه، و آنهمه هزینه سنگین تبلیغاتی و آنهمه گروندگانی که در دنیا داردمترجم).

صفحه : 503

تشکیل گردید.او گفته بود: اقنوم پسر ممکن نیست مساوی با اقنوم پدر باشد.بلکه اقنوم پدر یعنی الله تعالی - قدیم است، و - مسیح - ، اقنوم پسر مخلوق و حادث است، لذا برای سرکوب کردن او و سخنانش سیصد و سیزده بطریق و اسقف در قسطنطنیه گرد هم جمع شده و در حضورقیصر آنروزیعنیکنستانتینبه عقائد خود اعتراف نموده به کلمه واحده گفتند: ما ایمان داریم به خدای واحد پدر که مالک همه چیز و صانع دیدنیها و ندیدنیها است، و به پسر واحدیسوع مسیح پسر الله واحد، بکر همه خلائق، پسری که مصنوع نیست بلکه اله حقی است از اله حق دیگر، از جوهر پدرش، آن کسی که به دست او همه عوالم و همه موجودات متقن شد، آن کسی که بخاطر ما و بخاطر خلاصی ما از آسمان آمد، و از روح القدس مجسم شد، و از مریم بتول - بکر- زائیده شد، و در ایام فیلاطوس بدار آویخته و سپس دفن شد و بعد از سه روز از قبردر آمد و به آسمان صعود نموده،در طرف راست پدرش نشست.و او آماده است تا بار دیگر بزمین بیاید و بین مردگان و زندگان داوری کند، و نیز ایمان داریم به روح القدس واحد، روح حقی که از پدرش خارج می شود.و ایمان داریم به معمودیه واحده، (یعنی طهارت و قداست باطن)برای آمرزش خطایا، و ایمان داریم به جماعت واحده قدسیه مسیحیت،جاثلیقیه، و نیز ایمان داریم به اینکه بدنهای ما بعد از مردن دوباره برمی خیزد(1) و حیات ابدی می یابد. (2) این اولین انجمنی بود که برای این منظور تشکیل دادند، و بعد از آن انجمنهای بسیاری به منظور تبری و سرکوبی مذاهب دیگرمسیحیت از قبیل نسطوریه و یعقوبیه و الیانیه و الیلیارسیه،مقدانوسیه، سبالیوسیه، نوئتوسیه، بولسیه، و غیر اینها تشکیل یافت.

و کلیسا همچنان به تفتیش عقاید ادامه می داد، و هرگزدر این کار خستگی، و در دعوت خود سستی بخرج نداد، بلکه روز بروز بقوت و سیطره خود می افزود، تا آنجا که در سال 496میلادی موفق شد، سایر دول اروپا از قبیل فرانسه و انگلیس و اتریش، و بورسا، و اسپانیا، و

............................................ (1)نقل از ملل و نحل شهرستانی. (2)باین قسمت اشکال کرده اند که این مستلزم اعتقاد به معاد جسمانی است.(همان اعتقادی که مسلمانان دارند.)و حال آنکه مسیحیت معاد را روحانی میداند، همچنانکه انجیلها هم بر آن دلالت دارند.

و من گمان دارم که انجیل دلالت دارد بر اینکه در قیامت لذائذجسمانی دنیوی وجود ندارد، و اما این هم که دلالت داشته باشد بر اینکه انسان در قیامت صرف روح و بدون جسم باشد، در انجیل نیست، و انجیل بر چنین چیزی دلالت ندارد، بلکه از سخنان انجیل فهمیده می شود که انسان در قیامت موجودی نظیر ملائکه می شودکه در بینشان ازدواج نیست.و ظاهر عهدین این است که خدا و ملائکه هم جسمند، تا چه رسد به انسان روزقیامت.

صفحه : 504

پرتغال، و بلژیک، و هلند، و غیر آن را بسوی نصرانیت جلب کند.الا روسیه که بعدها به این دین گروید.

اجمالی از سیرتاریخی مسیحیت و پیدایش انشعابات و مذاهب مختلف مسیحی

از یک سو دائما کلیسا رو به پیشرفت و تقدم بود، و از سوی دیگر امپراطوری روم موردحمله امتهای شمالی و عشایر صحرانشین اروپا قرار گرفت، و جنگهای پی در پی و فتنه ها این امپراطوری را تضعیف می کرد.تا آنجا که بومیان روم و اقوام حمله ور که بر روم استیلاء یافته بودند، بر این معنا توافق کردند که کلیسا را بر خود حکومت داده، زمام امور دنیا را هم بر اوبسپارند، همانطور که زمام اموردین را در دست داشت.در نتیجه کلیسا هم دارای سلطنت روحانی و دینی شد و هم سلطنت دنیایی و جسمانی.و در آن ایام یعنی سال 590 میلادی، ریاست کلیسا بدستپاپ گریگواگربود که باز در نتیجه کلیسای روم ریاست مطلقه بر همه عالم مسیحیت یافت.(ونه تنها کلیساهای روم بلکه تمامی کلیساهای دنیا از کلیسای روم الهام می گرفت.)چیزی که هست چندی طول نکشید که امپراطوری روم به دو امپراطوری منشعب شد، امپراطوری روم غربی که پایتخت آن روم بود، و امپراطوری روم شرقی که پایتخت آن قسطنطنیه(استانبول)بود، و قیصرهای روم شرقی، خود را رؤسای دینی مملکت می دانستند،ولی کلیسای روم زیر بار این حرف نرفت، و همین مبدا پیدایش انشعاب مسیحیت به دو مذهب کاتولیک(پیروان کلیسای روم)و ارتودوکس(پیروان کلیسای استانبول)گردید.

امر به همین منوال گذشت، تا آنکه قسطنطنیه بدست آل عثمان فتح گردید، و قیصر رومبالی اولوکوساز آخرین قیصرهای روم شرقی، و نیز کشیش آن روز درکلیسای ایاصوفیه کشته شدند.و بعد از کشته شدن قیصر روم این منصب دینی، یعنی ریاست کنیسه را قیصرهای روسیه ادعانموده، گفتند ما آنرا از قیصرهای روم به ارث می بریم، برای اینکه با آنهاخویشاوندی سببی داریم، دختر به آنها داده، واز آنها دختر گرفته ایم، و در این ایام که قرن دهم میلادی بود، روس ها هم مسیحی شده بودند.و در نتیجه پادشاهان روسیه سمت کشیشی کلیساهای سرزمین خود را بدست آورده، تا از تبعیت کلیسای روم درآمدند، و این در سال 1454میلادی بوده است.

جریان تا حدود 5 قرن بهمین حال باقی ماند تا آنکهتزارنیکولاکشته شد و او آخرین قیصر روسیه بود که خودش و تمامی خانواده اش در سال 1918 میلادی بدست کمونیستهابقتل رسیدند.در نتیجه کلیسای روم تقریبا بحال اولش یعنی قبل از انشعابش برگشت.(و دوباره به همه کلیساهای روم غربی و شرقی مسلط شد.)لیکن از سوی دیگر دچار تیره روزی شد و آن این بود که کلیسا در بحبوحه ترقی و اوج

صفحه : 505

قدرتش(در قرون وسطی)بر تمامی جهات زندگی مردم دست انداخته بود، و مردم بدون اجازه کلیسا هیچ کاری نمی توانستند بکنند.کلیسا از هر جهت دست و پای مردم را بسته بود، و وقتی کارد به استخوان مردم رسید طائفه ای از متدینین به انجیل، علیه کلیسا شورش کردند و خواستارآزادی شده، در آخر از پیروی رؤسای کلیسا، و پاپ ها درآمده، تعالیم انجیلی را طبق آنچه مجامعشان می فهمیدندو علماء و کشیش ها در فهم آن اتفاق داشتند، اطاعت می کردند، این طائفه را ارتدوکس خواندند.

طائفه ای دیگر نه تنها از اطاعت رؤسا و پاپ ها درآمدند، بلکه در تعلیم انجیلی بکلی ازاطاعت کلیسای روم سر باز زده، اعتنائی به دستورات صادره از آنان نکردند.اینهارا پروتستان نامیدند، در نتیجه، عالم مسیحیت در آنروزها به سه شاخه منشعب شد: 1 - کاتولیک که پیرو کلیسای روم و تعلیمات آنهایند.2 - ارتدوکس که تابع تعلیمات کلیسای نام برده بودند، اما خود کلیسا را فرمان نمی بردند که قبلا گفتیم این شاخه بعد ازانقراض امپراطوری روم و مخصوصا بعد از انتقال کلیسای قسطنطنیه از روم شرقی به مسکو پیداشد.3 -پروتستانت که بکلی از پیروی و هم تعلیم کلیسا سر باز زد، و طریقه ای مخصوص به خودپیش گرفت.و در قرن پانزدهم میلادی موجودیت خود را اعلام نمود.

این بود اجمالی از سیر تاریخی مسیحیت، در زمانی قریب به بیست قرن و اشخاصی که به وضع این تفسیر بصیرت و آشنائی دارند، می دانند که منظور ما از نقل این مطالب، قصه سرائی نبود، بلکه چند نکته در نظر داشتیم، اول اینکه خواننده عزیز این کتاب نسبت به تحولات تاریخی که در مذهب مسیحیان رخ داده آشنا باشد، و خودش بتواند حدس بزند که فلان عقیده ای که در آغاز مسیحیت، در این دین وجود نداشته، از کجا بسوی آن راه یافته؟آیا از این راه بوده که اشخاصی که دنبال دعوت کشیشها به دین مسیح در می آمدند، قبلا دارای مثلاعقیده تثلیث یا فداء و امثال آن بوده اند؟و در کیش مسیحیت هم همچنان آن عقاید را حفظکرده اند؟وخلاصه عامل وراثت آنها را بداخل تعلیمات انجیل ها راه داده؟ و یا از خارج مسیحیت بداخل آن سرایت کرده؟ویا در اثر معاشرت و خلط مسیحی با غیر مسیحی، و یا در اثراینکه یک مبلغ مسیحیت نمی خواهد کسی را از خود برنجاند،قهرا و بطور عادی با عقاید یک وثنی مذهب هم موافقت می کند، و یا اینکه داعیان مسیحیت دیده اند، جز با قبول آن عقایدنمی توانند دعوت مسیحیت را پیش ببرند؟دوم اینکه قدرت نمائی کلیسا و مخصوصا کلیسای روم، در قرون وسطای میلادی به نهایت درجه اش رسید بطوریکه هم بر امور دین مردم سیطره داشتند، و هم بر اموردنیای آنان، آنهم سیطره ای که تخت های سلطنتی اروپا به اشاره کلیسا

صفحه : 506

اداره می شد، شاه نصب می کردند، و شاه دیگر را عزل می نمودند.(1) می گویند پاپ بزرگ، آنقدر قدرت یافته بود که وقتی یکی از پادشاهان نزدش آمده بود تا وی ازگناهش بگذرد.(چون یکی از کارهای کلیسا گناه بخشیدن است)اوبا پای خود تاج آن پادشاه را پرت کرد. (2) و باز همان کتاب می نویسد:وقتی امپراطوری آلمان خطائی کرده بود و پاپ برای اینکه او را بیامرزد، دستور دادسه روز پای برهنه در جلو قصرش بایستد، با اینکه، فصل، فصل زمستان بود.

اتهامات و دروغ پردازی های کلیسادر باره مسلمین در زمان جنگ های صلیبی و حتی پس از آن

حکومت کلیسا مسلمانان را طوری برای مریدان خود توصیف و معرفی کرده بودند که بطور جدی معتقد شده بودند که دین اسلام دین بت پرستی است، این معنااز شعارهای جنگهای صلیبی و اشعاری که در آن جنگ برای شوراندن نصارا علیه مسلمانان می سرودند، کاملا بچشم می خورد.آری در طول این جنگ، که سالهای متمادی ادامه داشت، کلیسا شعرای خود راوادار می کرد، برای به هیجان آوردن سربازان خود علیه مسلمانان اشعاری مبنی بر اینکه مسلمانان چنین و چنانند و بت می پرستند، بسرایند.

هنری دوکاستریدر کتاب خودالدیانة الاسلامیهدر فصل اولش می نویسد: مسلمانان بت می پرستند، و خود دارای سه اله اند که اسامی آنها بترتیب:1 - ماهوماست کهبافومیدوماهومندنیز نامیده می شود، و این اولین الهه ایشان است که همانمحمداست.2- در رتبه دوم الهایلیناست که خدای دوم ایشان است.3 - و در رتبه سوم الهترفاجانخدای سوم است.و چه بسا از کلمات بعضی مسلمانان استفاده شود که غیر این سه خدادو خدای دیگر به نام هایمارتبانوجوبیندارندلیکن این دو خدا در رتبه ای پائین تراز آن سه خدا قرار دارند، و مسلمانان خودشان می گویند، که محمد دعوت خود را بر دعوی الوهیت خود بنا نهاده، و چه بسا گفته اند: او برای خود، صنمی و بتی از طلا دارد.

و در اشعاری که ریشار برای تحریک سربازان مسیحی فرانسه علیه مسلمین سروده، آمده: قیام کنید و ماهومند و ترفاجان را سرنگون ساخته و در آتش اندازید تا در بارگاه خدای خودتقرب جوئید.و در اشعاررولاندر تعریفماهوم خدای مسلمانان آمده: در ساختن این خدادقت کاملی بکار رفته، اولا آنرا از طلا و نقره ساخته اند.و ثانیا آنقدر زیبا ساخته اند که اگر آنرا

............................................ (1 و 2)نقل از کتاب فتوحات اسلامی.

صفحه : 507

ببینی یقین می کنی که هیچ صنعتگری ممکن نیست صورتی زیباتر از آن در خیال خود تصورکند، تا چه رسد به اینکه از عالم خیال و تصور بخارجش بیاورد، و چنین جثه ای عظیم و صنعتی زیبا را که در سیمایش آثار جلالت هویدا باشد، بسازد. آری ماهوم از طلا و نقره ریخته شده و آنقدر شفاف است که برقش چشم را می زند.آنگاه این خدا را بر بالای فیلی نهاده اند که از جواهرات ساخته شده، آنهم از زیباترین مصنوعات است، بطوریکه داخل شکمش از ظاهرپیداست مثل اینکه بیننده از باطن آن فیل، نور و روشنائی احساس می کند وتازه همین فیل کذائی را جواهرنشان نیز کرده اند بطوریکه هر یک از جواهرات، لمعان خاص بخود را دارد،آن جواهرات هم آنقدر شفاف است که باطنش از ظاهرش پیداست و در زیبایی صنعت، نظیرش یافت نمی شود.

و چون این خدایان مسلمین در مواقع سختی و جنگ بایشان وحی می فرستد، لذا دربعضی از جنگها که مسلمانان فرار کردند، فرمانده نیروی دشمن دستور داد تا آنان راتعقیب کنند، تا شاید بتوانند اله ایشان را که در مکه است(یعنی محمد ص)را دستگیرسازند.

بعضی از کسانی که شاهد این تعقیب بوده، می گوید: اله مسلمانان(یعنی محمدص)به نزد مسلمین آمد، در حالی که جمعیتی انبوه از پیروانش، پیرامونش راگرفته بودندو طبل و شیپور و بوق و سرنا می نواختند، بوق و سرنائی که همه از نقره بود، آوازمی خواندند و می رقصیدند، تا او رابا سرور و خوشحالی به لشکرگاه آوردند، و خلیفه اش درلشکرگاه منتظر اوبود.همینکه او را دید بزانو ایستاد و شروع کرد به عبادت او و خضوع و خشوع دربرابرش.و نیز همینریشاردر وصف اله ماهومکه وصفش را آوردیم، می گوید:ساحران یکی از افراد جن را مسخر خود کرده، او را در شکم این بت جای دادند، و آن جن، اول نعره می زند، و عربده می کشد، وبعد از آن با مسلمانان سخن می گوید، و مسلمین هم سراپا گوش می شوند.

امثال این اتهامات در کتب کلیسا، در ایامی که تنور جنگهای صلیبی داغ بود، و حتی کتابهائی که بعد از آن جنگها تاریخ آنها را نوشته بسیار است، هر چند که آنقدردروغهایشان شاخدار است که خواننده را هم به شک و شگفتی وا می دارد، بطوریکه غالبا صحت آن مطالب را باور نمی کند،برای اینکه چیزهایی در آن کتابها می خواند که هیچ مسلمانی خوابش را هم ندیده، تا چه رسد به اینکه در بیداری دیده باشد.

صفحه : 508

افول کلیساو رشد الحاد و بی دینی، در اثر تعلیمات غلط مسیحیت

سوم اینکه: خواننده متفکر، متوجه شود که تطورات چگونه بر دعوت مسیح مستولی گردید.و این دعوت در مسیرش در خلال قرون گذشته تا به امروز چه دگرگونیهایی بخود گرفته، و چگونه ملعبه هوسبازان شده، و بفهمد که عقاید بت پرستی را بطوری مرموز و ماهرانه وارد دردعوت مسیحیت کردند، اولا در حق مسیح، غلو نموده، او را موجودی لاهوتی معرفی نمودند وبعدا بتدریج سر ازتثلیث و سه خدائی در آوردند.خدای پسر و پدر و روح، و در آخر مساله صلیب و فدا را هم ضمیمه کردند، تا در سایه آن عمل به شریعت را تعطیل نموده، به صرف اعتقاد اکتفاکنند.همه اینها در آغاز بصورت دین و دستورات دینی صادر می شد، و زمام تصمیم گیری در آنها بدست کلیسا بود.کلیسا بود که تصمیم می گرفت، برای مردم نماز و روزه و غسل تعمیددرست کندو مردم هم به آن عمل می کردند، ولی بی دینی و الحاد، همواره رو به قوت بود، چون وقتی قرار شد عمل به شرایع لازم نباشد، روح مادیت بر جامعه حکم فرما می شود که شد و به انشعابها منجر گردید تا آنکه فتنه پروتستانها بپاشد.و بجای احکام و شرایع دینی که هیچ ضابطه ای نداشت و هرج و مرج در آن حکمفرما بود، قوانین رسمی و بشری که اساس آنرا حریت در غیر مواد قانون تشکیل می داد، جانشین احکام کلیسا شد، و قرار شد، مردم تنها رعایت قوانین کشوری رابکنند و در غیر موارد قانون، آزاد آزاد باشند و این باعث شد که تعلیمات مسیحیت روزبروز اثر خود را ازدست بدهد، و در نتیجه بتدریج ارکان اخلاق و فضائل انسانیت متزلزل گردد.

در اثر گسترش یافتن روح ماده پرستی و آزادی حیوانی،مساله شیوعیت و اشتراک پیداشد و فلسفه ماتریالیسم دیالکتیک - یعنی مادیگری بدلیل منطق تحول- از راه رسید، و با چماق سفسطه خود، خدا و اخلاق فاضله و اعمال دینی را بکلی از زندگی بشر بیرون راند، و انسانیت معنوی جای خود را به حیوانیت مادی داد که خوئی است ترکیب شده از درندگی و چرندگی.ودنیاهم با گامهائی بلند به سوی این تازه از راه رسیده بشتافت.

خواهیدپرسید، پس این همه نهضت های دینی که همه جای دنیا را فرا گرفته چیست. (1) در پاسخ می گوئیم: همه اینها بازیهایی است، سیاسی که بدست رجال سیاست راه می افتد، تا آنها به اهداف و آرزوهای خود برسند، چون امروز مثل قدیم کشورگشائی با شمشیرانجام نمی شود، امروز فن و دانشی روی کار آمده بنام سیاست (2).پس یک سیاستمدار حلقه هر

............................................ (1)(که می بینیم بر سر مسجد اقصی، سیل خون راه می اندازند، و مردم یک کشور مثلا اتیوپی بر سراسلام و مسیحیت بجان هم می افتند، و در جای دیگر نهضتهایی دیگر می کنندمترجم). (2)(که یکی از حروف الفبای آن، این است که از وضع موجود باید بهره گرفت، هر چه می خواهدباشد و حرف دیگرش، این است که هدف وسیله را توجیه می کندمترجم).

صفحه : 509

دری را می کوبد و به هر سوراخ و پناهگاهی دست می اندازد.

دکترژوزف شیتلراستاد علوم دینی در دانشگاهلوترانشیکاگو می گوید: نهضت دینی که اخیرا در آمریکاپیدا شده، چیزی جز تطبیق دین بر مظاهر تمدن جدید نیست، این سیاستمداران هستند که این نهضت را از پشت پرده هدایت و اداره می کنند، و می خواهند به مردم بفهمانند و بقبولانند که تمدن جدید هیچ تضادی با دین ندارد.

چون احساس خطر کرده اند که اگر این معنا را با تلقین و بصورت یک نهضت دینی به مردم بقبولانند.فرداست که خود مردم متدین به دین واقعی(اگر فرضا روزی فرصت پیداکنند)علیه این تمدن قیام می کنند.و اما اگر این نهضت دروغی و قلابی درست انجام شود، و فرضاروزی درگوشه ای از کشور، زمزمه نهضتی براه بیفتد، دیگر مردم به آن زمزمه اعتنائی نمی کنند، چون خودشان نهضت کرده اند، و دین خود را باتمدن روز تطبیق نموده اند. (1) دکترجرج فلوروفسکی بزرگترین مدافع روسی کلیسای اورتودوکس هم درآمریکاگفته بود: تعلیمات دینی در آمریکا، تعلیمات جدی دینی نیست، بلکه دلخوشی گنگی است(که مردم را از ننگ بی دینی برهاند.)دلیلش هم این است که اگر براستی نهضت حقیقی دین بود، باید متکی بر تعلیمات عمیق و واقعی می بود.(2) پس خواننده عزیز، باید متوجه باشد که کاروان دین از کجا سر برآورد و در کجا پیاده شد.در آغاز بنام احیای دین(عقیده و اخلاق و اعمال)و یا به تعبیر دیگر(معارف و اخلاقیات و شرایع)سر برآورد و در بی دینی و لا مذهبی و لغو شدن تمامی احکام دین و روی آوری به مادیات و حیوانیت خاتمه یافت.و این تطور و تحول نبود.مگر بخاطر اولین انحرافی که ازبولس سر زد، کسی که مردم قدیسش می خوانند، یا بولس حواریش می گویند آری، اگر مسیحیان این تمدن عصر حاضر را که به اعتراف دنیا انسانیت را به نابودی تهدید می کند، تمدن بولسی نام بگذارند، شایسته تر است.و بهتر می توان تصدیقش کرد، تا اینکه مسیح را قائد و رهبر این تمدن بشمارند و آن جناب را پرچمدار چنین تمدنی بدانند.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر