ماهان شبکه ایرانیان

خیر و شر در سرزمین کربلا

در سرزمین الهى کربلا دو جمعیّت مقابل یک دیگر قرار گرفتند:

بر ما لازم است با بکارگیرى فضایل یاران حضرت حسین علیه السلام و تکرار و تمرین آن واقعیّات، خود را در مدار حقّ قرار دهیم، و با تداوم دادنِ ترکِ آنچه در گروه یزیدى بوده خود را به روح تقوا و پرهیز از پلیدى آراسته کنیم.
 خیر و شر در سرزمین کربلا

 

در سرزمین الهى کربلا دو جمعیّت مقابل یک دیگر قرار گرفتند:

* یک جمعیت نماینده حقّ و حقیقت، شرف و کرامت، ایمان و فضیلت، درستى و صداقت، عبادت و طاعت و در یک کلمه نماینده خیر به معناى مطلق آن بودند.

آنان با تمام وجود مجسّمه قدس و تقوا، صفا و وفا، قرب و لقا و مصداق عینى کتاب اللّه و معارف آل اللّه بودند.

سلمان محمّدى معروف به سلمان فارسى که رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم در حقّ او فرمود:

خدا مرا به محبت داشتن بر چهار نفر امر فرموده: علىّ بن ابیطالب، مقداد بن اسود، ابوذر غفارى و سلمان فارسى «1».

سلمان فارسى که امیرالمؤمنین علیه السلام در حقّ او فرمود:

اى ابوذر! سلمان، باب حقّ در زمین است، کسى که به او معرفت پیدا کرده مؤمن، و هرکس به انکار او برخیزد کافر است «2»!

شخصیتى که متکلم بزرگ شیعه و مؤلف کم نظیر، فضل بن شاذان، در حقّ او گفته:

ما نَشَأَ فِى الْاسْلامِ رَجُلٌ مِنْ کافَّةِ النَّاسِ کانَ افْقَهُ مِنْ سَلْمان الفارسى «3».

در اسلام در میان تمام مردم مردى به دانایى و فهم سلمان فارسى بوجود نیامد.

سلمانى که رسول حقّ صلى الله علیه و آله و سلم و حضرت باقر علیه السلام در حقّ او فرمودند:

انَّ سَلْمانُ مِنَّا أَهْلِ الْبَیْت «4».

یقیناً سلمان از ما اهل بیت است.

سلمانى که امام صادق علیه السلام در حقّ او فرمود:

سَلْمانُ عَلِمَ الْاسْمُ الْاعْظَمَ «5».

سلمان اسم اعظم را یافته بود.

این سلمان با این عظمت و دانش و بصیرت و نورانیّت و ایمان، زمانى که در طریق سفر به مدائن، در زمین عراق به کربلا رسید اشاره به زمین فرمود و گفت: این قتلگاه برادران من است. این جاى زمین نهادن بنیه آن هاست، و این خوابگاه سواران آنان است. شتران خود را در آن براى ابد خواهند خوابانید. این محلّ ریزش خون آنان است در اینجا پسر بهترین پیامبران «که خود از بهترین خوبان است» کشته مى شود، و در این منطقه بهترین بازماندگان از انسان ها به قتل مى رسد «6».

* جمعیّت دیگر نماینده کفر و شر، خسران و ضرر، پستى و دنائت، شرک و نفاق، کبر و حرص، بخل و منیّت، تجاوز و غارت، ظلم و ستم و فساد و بیداد بودند.

گروهى از آنان رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم را دیده بودند، و معجزات آن حضرت را مشاهده کرده بودند، ولى عملًا به انکار نبوّت برخاستند، و بر حرم او تاختند، فرزندانش را سر بریدند، و پرده نشینان عصمت و عفت را به اسارت گرفتند.

گروه دیگر ایّام مولاى عاشقان، امام عارفان، اسوه صادقان امیر مؤمنان و حضرت مجتبى علیهما السلام را درک کرده بودند، ولى با کار و کردار و افعال و اخلاقشان نشان دادند که با بودن منبع نور جز با ظلمت سر و کار نداشتند، و از هر خیرى مهجور و محجوب بودند.

آنان عملًا به انکار وحى برخاستند و به جاى توحید و نبوّت و امامت و توجّه به قیامت، یزید شرابخوار، سگ باز، میمون باز و منافق، و ابن زیاد بى مادر را انتخاب کردند تا با تمام وجود منبع شرّ شوند، و مصداق بدترین مردم روزگار و پلیدترین موجودات جهان هستى گردند.

آرى، آنان با تمام وجود نماینده شرّ شدند، به طورى که در هر کجا و در هر موقعیت بخواهیم از شرّ سخن بگوییم باید شرّ را بوجود آنان ترجمه کنیم.

آرى، موجود زنده اى که استعدادهاى خود را در مسیر ضلالت بکار گیرد، تحصّل عقل را تعطیل کند و وجدان را سرکوب نماید، خلاف واقعیّات حرکت کند و به جنگ حقّ و حقیقت برود، بدترین موجود است.

«إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِندَ اللّهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذِینَ لَایَعْقِلُونَ» «7».

قطعاً بدترین جُنبندگان نزد خدا، کرانِ [از شنیدن حق ] و لالانِ [از گفتن حق ] هستند که [کلام حق را] نمى اندیشند!

«إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللّهِ الَّذِینَ کَفَرُوا فَهُمْ لَایُؤْمِنُونَ» «8».

یقیناً بدترین جنبندگان نزد خدا کسانى هستند که کافرند و [به سبب لجبازى و عنادشان ] ایمان نمى آورند.

این جمعیت از خدا بى خبر، تمام امکاناتى را که در اختیار داشتند در راه غیر خدا، یعنى: در مسیر هوا و هوس و شیطان و طاغوت و نظام شرک و جاهلى قرار دادند، و نفهمیدند، یا فهمیدند و خود را به نفهمى زدند که در کویر و شوره زار بذر افشانى کردند، کویر و شوره زارى که بذر را در دل تاریک خود فرو مى برد و مى پوشاند و مى پوساند، و هیچ محصولى به دست صاحب بذر نمى دهد!

 

مسؤولیت عظیم ما در برابر حادثه کربلا

دو جمعیتى که در سرزمین کربلا گرد آمدند، یکى نماینده تمام خیر، و دیگرى نماینده تمام شرّ براى ما درس و عبرتند.

بر ما وظیفه و لازم و واجب است که از یاران حضرت حسین علیه السلام درس ایمان و درستى و فضیلت و اخلاق بگیریم، و خود را از آنچه یاران یزید به آن آلوده بودند حفظ کنیم.

آرى، از بى ادب هم مى توان درس گرفت که:

مرد باید که گیرد اندر گوش

 

ور نوشته است پند بر دیوار

باطل است آنچه مدّعى گوید

 

خفته را خفته کى کند بیدار

     

 

معروف است که به لقمان گفتند ادب از که آموختى؟ گفت: از بى ادبان. گفتند:

چگونه؟ گفت: آنچه در آن دیدم همه شرّ و نادرستى و ضلالت بود، و این همه براى مردم جز رنج و زحمت فراهم نمى آورد، سعى کردم آنچه در آنان است در عرصه گاه حیات خود نپذیرم و به میدان زندگى راه ندهم.

بر ما لازم است با بکارگیرى فضایل یاران حضرت حسین علیه السلام و تکرار و تمرین آن واقعیّات، خود را در مدار حقّ قرار دهیم، و با تداوم دادنِ ترکِ آنچه در گروه یزیدى بوده خود را به روح تقوا و پرهیز از پلیدى آراسته کنیم.

ما در نزدیک شدن به واقعیّات، و دور شدن از رذایل نفسى گرچه همانند و هم عرض یاران حسین نخواهیم شد، ولى در طول آنان قرار خواهیم گرفت و بدون شک جزء کاروان نور محسوب خواهیم شد؛ و چه کارى در این دنیا بهتر و بالاتر از این که در ایمان و اخلاق و عمل خود را به این کاروان برسانیم.

 

استقامت یاران حسین علیه السلام

از جمله خصوصیاتى که در یاران حضرت سید الشهداء علیه السلام بود و این خصوصیت در حدّ اعلى جلوه داشت، روح استقامت و پایدارى و ثبات قدم بود.

قواعد و قوانین نظامى و رزمى مى گوید: در هیچ شرایطى فرمانده نظامى نباید با قول و عمل خود، و اخبار واقعى و غیر واقعى، دل سربازان خود را خالى کند و قلب آنان را آلوده به ترس از دشمن کند.

فرمانده اگر عدد لشگر خود را کمتر از دشمن دید، و تدارکات خود را ضعیف تر از دشمن مشاهده کرد، و احتمال داد به وقت جنگ و درگیرى با شکست مواجه خواهد شد، نباید این واقعیات را در اختیار نیروى تحت فرماندهى اش قرار دهد.

او باید براى سربازان آن چنان سخن بگوید که روحیه آنان تقویت شود، و آنگونه وانمود کند که فتح و پیروزى از آن ماست، و شکست و افتضاح براى دشمن است.

ولى حضرت سیدالشهداء علیه السلام در شب عاشورا این قاعده نظامى را بکار نگرفت و با توجّه به کمى عدد یاران خود و کثرت دشمن و تدارکات و امکانات اندک خود و امکانات فراوان دشمن به یاران خود فرمود:

وإنّى لأظن أنّ آخرَ یومٍ لنا من هؤلاء «9».

نه این که ترس بر قلوب یاران باوفایش حاکم نشد، بلکه همه آنان از خبر کشته شدن خویش شاد شدند و به یک دیگر تبریک گفتند و پشت خیمه ها نشاط و سرور خود را از این خبر به یک دیگر نشان دادند، و همه آنان با شور و هیجان، استقامت و ثابت قدمى خود را نسبت به حضرت، اعلام، و روز عاشورا همین معنا را عملًا به اثبات رساندند.

آرى، آنان حاضر نشدند یک لحظه بعد از امام زنده بمانند، آنان شب عاشورا با صداى رسا اعلام کردند:

نَفْدیکَ بِانْفُسِنا وَامْوالِنا وَاهْلِنا وَنُقاتِلُ مَعَکَ حَتّى نَرِدَ مَورِدَکَ، فَقَبَحَ اللّهُ الْعِیشَ بَعْدَکٌ «10».

ما با جان و مال و زن و بچه خود را فداى تو مى کنیم، در کنار تو و همراه تو تا رسیدن به مقام تو با دشمن مى جنگیم، خداوند زندگى بدون تو را زشت گرداند، و حیات بدون تو را هرگز براى ما نخواهد.

آن بزرگواران در چه شرایطى این گونه اعلام وفادارى و استقامت و پایدارى کردند؟!

این شرایط در هیچ زمانى براى یک بار دیگر براى قومى اتفاق نخواهد افتاد، آنچه اتفاق بیفتد مادون شرایط آن روز است، اگر مردم مسلمان در شرایطى مادون شرایط یاران حضرت حسین علیه السلام براى حفظ دین و کرامت انسانى و سرکوب کردن دشمن استقامت نورزند و پایدارى نشان ندهند در دادگاه قیامت بدون شک محکومند.

آنان بر این عقیده و باور بودند، که زندگى به اندازه یک چشم بهم زدن بعد از حضرت سید الشهداء علیه السلام حرام است «11».

بنابراین اگر مأموم، امام خود را تنها بگذارد، و از او جدا شود، آلوده به حیات حرام شده، و در فضاى این حیات بدون شک عبادات باطل و کار خیر، بى ثمر است.

این حقیقتى است که اصحاب روشن ضمیر حضرت حسین علیه السلام با تمام وجود به آن معتقد بودند. ما باید این واقعیت را از آن بزرگواران درس بگیریم، به این معنا که یک چشم بهم زدن زندگى را بدون امامت امام معصوم نگذرانیم، که حیات بدون امامت امام معصوم حرام، و عبادت در فضاى آن حیات، باطل، و هر خیرى در عرصه گاه آن زندگى، بى نتیجه و بدون اجر الهى است.

امام صادق علیه السلام به نقل شیخ صدوق به معلّى بن خنیس فرمود:

لَوْ انَّ عَبْداً عَبَدَ اللّهَ مِأَةَ عامٍ بَیْنَ الرُّکْنِ وَالْمَقامِ یَصُومُ النَّهارَ وَیَقُومُ اللَّیْلَ حَتّى یَسْقُطَ حاجِباهَ عَلى عَیْنَیْهِ وَتَلْتَقى تَراقیهِ هِرَماً جاهِلًا لِحَقِّنا لَمْ یَکُنْ لَهُ ثَوابٌ «12».

اگر بنده اى یکصد سال میان رکن و مقام خدا را عبادت کند به روزه گرفتنِ روزها و راز و نیازِ شب ها، در حدّى که از شدت پیرى ابروانش روى دیدگان قرار گیرد، و استخوان هاى گردنش در سینه اش فرو رود امّا در شناخت حقّ ما جاهل باشد و امامت ما را نشناسد هرگز براى او ثوابى نخواهد بود.

دنیا دریایى است عمیق و پر طوفان، راه عبور از این دریا راهى است بسیار خطرناک، سالک این راه اگر بدون دست گذاشتن در دست امام تعیین شده از جانب خدا و پیامبر این راه را طى کند غرق شدنش در میان امواج طوفان حتمى و قطعى است.

یاران حضرت حسین علیه السلام که به مقام والاى آنان، پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله مى بالد، در پرتو امامت حضرت حسین علیه السلام، در این راه پرخطر با تحمل همه مشکلاتش حرکت کردند. و این مسیر را قدم به قدم دنبال طى کردند.

و این است مهم ترین پیام زنده آنان به هم کیشان خود در بستر تاریخ، که: اى

هم کیشان ما! راه حیات را با در دست داشتن چراغ امامت طى کنید تا در پایان این راه به رضاى حقّ و جنّات نعیم برسید.

انَّ الْحُسَیْنَ مِصْباحُ الْهُدى وَسَفینَةُ النَّجاةِ «13».

آرى، بیاییم هم چون یاران حسین نیروى بدن و مالى، اهل و فرزند، علم و آبرو و قدرت و قوّت را همگام و همسو با امامت امام معصوم خرج کنیم تا دخل ابدى نصیب ما گردد؛ و از انجام هر کارى که همسویى با امامت امام ندارد بپرهیزیم که حیات و زندگى گرچه یک چشم بهم زدن باشد بدون امامت امام حرام است.

اگر در گذشته از عمر اهل گناه بودیم، و جداى از امامت امام زندگى مى کردیم، هم اکنون مانند حرّ بن یزیدِ آزاده به امام برگردیم، و با حضرتش پیمان توبه ببندیم، و بر پیمان خود تا افتادن به کام مرگ وفادار باشیم، که هر توبه کننده اى توبه اش مانند حرّ باشد بدون تردید مقبول درگاه حضرت حقّ است.

 

حر بن یزید ریاحى

حرّ توبه کرد، یعنى به رهبرى یزید و یزیدیان پشت پا زد، و امامت حضرت حسین و پدر و جدّش علیهم السلام را پذیرفت، با این که یقین داشت دست برداشتن از یزید و روى آوردن به حضرت حسین علیه السلام که انقلابى کامل و جامع در حیات او بود، به قیمت کشته شدنش تمام مى شود.

او توبه کرد و در کاروان نور قرار گرفت و مدال اولیاء اللهى و اصفیاء اللهى و احباء اللهى را به سینه جان گرفت، و جزء انصار دین و انصار رسول اللّه و امیرالمؤمنین و فاطمه زهرا و امام مجتبى و حضرت سید الشهداء علیهم السلام شد.

بر ما واجب است اگر در گذشته عمر آلوده بودیم همانند حرّ از رهبرى هوا و هوس و شهوات و امیال و بت بى جان و جاندار دست برداریم، و به رهبرى امام معصوم گردن نهیم تا به سعادت دنیا و آخرت و آزادى از خزى دنیا و عذاب آخرت برسیم.

حرّ با این که از فرماندهان لشگر یزید بود و اجیر بنى امیه، ولى در برخورد با حضرت حسین علیه السلام در دو مرحله ادب نشان داد، و همین ادب که بارقه الهى است، براى او زمینه ساز توبه و انابه و جبران گذشته و روشنى آینده تا ابد شد.

اوّل، امام به وقت ظهر به مؤذّن خود- حجّاج بن مسروق- فرمود: اذان بگو.

امام به حرّ فرمود: آیا نمازت را به همراه یاران خود خواهى خواند؟ حرّ گفت: نه، بلکه نماز را با تو مى خوانم.

به هر حال با هزار گونه ملاحظات و حیثیّات مبارزه، باید خود و هزار نفر را به این گونه تواضع رهبرى نماید.

این ادب بارقه اى است از توفیق و منشأ توفیق نیز خواهد شد، چیرگى بر نفس، توانایى هاى تازه به تازه به او خواهد داد، و به اندازه اى او را نیرومند مى دارد که هنگامى که در بحران انقلاب است و سى هزار برابر قوّه خود را بر ما فوق خود مى بیند، توانا باشد حیثیّت خود را نبازد، و به توانایى اراده، پیروز و چیره بر قواى خارج، و ثقل و فشار آن ها گردد.

گویى در وجود حرّ دو حوزه قوه- یکى از قدرت ادب و دیگر از توانایى-، فراهم است که هر یک جامع جهان خود، و هر یک به تنهایى صاحب خود را مجتمع و خداوندگار آن جهان مى کند، و از اجتماع مجموع، محیطى قهّار و زورمند به نظر مى آید.

دوّم، امام علیه السلام، پس از نماز عصر رو به جانب مردم کرد و فرمود:

«اى مردم! شما اگر خدا ترس باشید و حقّ را براى خداوند حقّ بشناسید خدا از شما بهتر خشنود خواهد بود. ما که اهل بیت محمد صلى الله علیه و آله و سلم هستیم به ولایت این امر اولى مى باشیم تا مردم دیگر، که ادّعا مى کنند آنچه را حقّ ندارند، و در میان شما به گناه و به ظلم و تعدّى رفتار مى کنند، اما اگر حاضر نیستید جز به کراهت و بى میلى از ما و به جهالت حقّ ما و رأیتان اکنون غیر از آن است که فرستادگان شما به من رساندند و نامه ها و مراسلات شما براى من آمد، اینک منصرف مى شوم و از پیش شما برمى گردم».

حرّ مسئله مراسلات و نامه ها را منکر شد و گفت:

به خدا قسم ما نمى دانیم این مراسلات که ذکر مى کنى چیست؟

حسین فرمود:

«اى عقبه بن سمعان! آن خورجین را که نامه ها و مراسلاتشان میان آن است بیرون آر».

او رفت و خورجین را بیرون آورد، مملوّ از نامه ها بود، همه را در مقابلشان ریخت.

حرّ عرض کرد:

ما از آن ها نیستیم که مراسله به تو نوشته اند، ما امر داریم که همین که تو را ملاقات کردیم از تو مفارقت نکنیم تا تو را به کوفه برده بر عبید اللّه وارد کنیم.

امام فرمود:

«مرگ به تو از این آرزو نزدیک تر است».

و بعد از آن رو به یارانش فرمود: و امر کرد سوار شوید. آن ها سوار شدند و منتظر ماندند تا زنها نیز سوار شوند. فرمود: برگردانید. رفتند که برگردند. سپاه حرّ جلو آمد و مانع از بازگشتن آنان به سوى مکّه یا مدینه شد.

امام به حرّ فرمود:

«مادرت به عزایت بنشیند چه مى خواهى؟»

حرّ گفت:

هان، به خدا اگر دیگرى از عرب این کلمه را به من مى گفت، من واگذار نمى کردم و مادرش را به شیون و فرزند مردگى نام مى بردم. و حتماً پاسخ او را مى دادم هرچه باداباد و لکن به خدا من حقّ ندارم که مادر تو را ذکر کنم مگر به نیکوترین وجه که مقدور باشد.

در هر صورت حرّ با مانع شدن از حرکت امام، آن حضرت را به محاصره ارتش بنى امیّه انداخت. او در روز عاشورا با اندکى تأمّل به خود آمد و بر زشتى کار واقف شد و عزم بر ترک فرماندهى و سرورى و مال و منال و حکومت و زن و بچه و همه هستى خود جزم کرد و به خود گفت: به خدا قسم چیزى را بر مینوى بهشت اختیار نمى کنم و برنمى گزینم اگرچه قطعه قطعه شوم، اگرچه سوخته شوم.

سیّد بن طاوس مى گوید: بسان آن کس که روى به وادى ایمن برود مى رفت و مى نالید و مى بالید.

در حالى که قصدش رسیدن به حسین بود دست بر سر گذاشت و به ناله گفت:

بار خدایا! به سوى تو انابه دارم، دست توبه بر سرم گذار که من دل اولیاى تو و اولاد دختر پیامبرت را آزردم.

همینکه نزدیک شد بر حسین علیه السلام سلام کرد و گفت:

خدا مرا فدایت کند، اى پسر رسول خدا! من آن همراهت هستم که تو را حبس کرده، از مراجعتت مانع شدم، در راه پا به پاى تو آمدم تا خود را به پناهگاهى نرسانى و بعد به تو سخت گرفتم تا پیاده ات کردم و در این مکان هم تو را دچار مضیقه کردم، اما به حقّ خدایى که جز او خدایى نیست گمان نمى کردم که این مردم سخن و پیشنهادهاى تو را قبول نکنند و کار را با مثل تویى به این پایه برسانند...

اکنون براستى آمده ام ولى توبه کار و فداکار، تا پیش رویت بمیرم، اکنون برنامه مرا توبه مى بینید؟

امام فرمود:

«آرى، خداوند توبه پذیر است، توبه ات را قبول مى کند و تو را مورد عفو و آمرزش قرار مى دهد. تو همان حرّى چنان که مادرت نامت نهاده تو حرّى در دنیا و آخرت» «14».

امام صادق علیه السلام مى فرماید:

«حرّ به فرزندش بکیر اشاره کرد که در پى من باش. امام فرمود:

کیست؟ عرض کرد: فرزندم. فرمود: خدا از من به شما جزاى خیر بدهد. آنگاه حرّ به فرزندش فرمان حمله داد و گفت: بر اینان که جرثومه نفاقند و قاتل ذریّه پیامبر حمله کن «بارک اللّه فیک» که من

لنعم الحرّ حرّ بنى ریاح

 

ونعم الحر مختلف الرماح

ونعم الحر اذ نادى حسینا

 

فجاد بنفسه عند الصباح

     

نیز در پى توام».

پسر رشیدش پس از آن که دست و پاى امام را بوسید با امام و پدر وداع کرد و به دشمن حمله برد.

پدر، خدا را شکر کرد و از پسر هم سپاسگذارى نمود، که خداوند توفیقشان داد از گروه ستمکاران جدا شدند.

پسر، حمله شدیدى کرد و تعدادى را به خاک انداخت، سپس به پدر مراجعه کرد و طلب آب نمود. پدر گفت: صبر و شکیبایى پیشه کن، برگرد به لشگرگاه.

بازگشت تا به شرف شهادت رسید. حرّ به کشته او نظر انداخت و گفت: خدا را حمد که بر تو منّت نهاد شهید پیش روى امام خود شدى و در کوى شهیدان آرمیدى «15».

این است آن درسى که تمام مردم باید از این پدر و پسر بگیرند. این است پند و موعظه اى که براى تمام جهانیان عملًا بیان شده است.

خود را با یاران حضرت حسین علیه السلام همراه و همسو و همراز کنیم، تا به خیر دنیا و آخرت برسم، که جدا زیستن از این چهره هاى آسمانى، غیر خزى دنیا و عذاب آخرت براى انسان باقى نمى گذارد.

در این مرحله از نوشتار چه نیکوست که نمونه اى چند از آن عرشیان فرش نشین، و ملکوتیان به صورت انسان، و غرق شدگان در دریاى عشق حضرت جانان، معرّفى شوند.

لازم است قبل از تماشاى چهره معنوى آن فداکاران بى بدیل، و جانبازان بى نظیر، و آراستگان به تمام حسنات، و به دور از همه سیّئات به آیاتى چند از سوره مبارکه صف که اصول و اساس حیات آنان را تشکیل مى داد و مزدى که

حضرت دوست در برابر عمل به آن اصول وعده داده، اشاره کنیم.

«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلَى تِجَارَةٍ تُنجِیکُم مِنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ* تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَتُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ بَأَمْوَالِکُمْ وَأَنفُسِکُمْ ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِن کُنتُمْ تَعْلَمُونَ» «16».

اى اهل ایمان! آیا شما را به تجارتى راهنمایى کنم که شما را از عذابى دردناک نجات مى دهد؟* به خدا و پیامبرش ایمان آورید، و با اموال و جان هایتان در راه خدا جهاد کنید؛ این [ایمان و جهاد] اگر [به منافع فراگیر و همیشگى آن ] معرفت و آگاهى داشتید، براى شما [از هر چیزى ] بهتر است.

از ایمان به خدا و رسول الهى، و جهاد با مال و جان در راه خدا تعبیر به تجارت شده؛ زیرا در این تجارت بهره و سود است، آن هم بهره و سود ابدى و منفعت جاوید و همیشگى.

سود این تجارت در دنیا حیات طیّبه و در آخرت جنّات نعیم است.

سود این تجارت اصلاح عقیده و عمل و اخلاق در دنیا و خشنودى و رضاى حقّ در آخرت است. این تجارتى است که وجود مقدّس حضرت حقّ به آن دلالت فرموده، و اصول آن را از باب رحمت و لطف در اختیار عباد و بندگان قرار داده است.

ایمان، یعنى باور داشتن خدا و رسول، آن باور داشتنى که قیچى هیچ حادثه اى نتواند بین انسان و خدا و رسولش جدایى بیندازد.

ایمان، یعنى نفى بت هوا، و در هم شکستن بت وجود طاغوت، و خلاصه تحقّق مفهوم لا اله الا اللّه در تمام شؤون حیات.

جهاد با مال و جان، یعنى مال و ثروت و جان و روان را سخاوتمندانه در راه خدا در طبق اخلاص گذاشتن، و با قدرت مال و جان، از حقّ و حقیقت دفاع کردن.

این چهار واقعیت یعنى یقین داشتن به حقّ و رسول حقّ و جهاد با مال و جهاد با جان، که معلول انصاف و بصیرت و کرامت و تواضع و خاکسارى و روشن بینى است، در یاران حضرت سید الشهداء علیه السلام جلوه کامل و جامع داشت.

امام و یارانش در ایمان و جهاد سرآمد مردم عالم و اسوه همه جهانیانند.

امام و اصحابش در میدان امتحان و آزمایش ایمان و جهاد عالى ترین نمره قبولى از حضرت ذو الجلال گرفتند و در تمام برنامه هایى که بر اساس قرآن داشتند سرافراز و پیروز شدند.

در نبرد حقّ و باطل سرفراز آمد حسین

 

عاقبت بر ظلمت شب چیره شد نور سحر

کاخ ایمان از شهامت هاى او شد استوار

 

نخل دین از جانفشانى هاى او شد بارور

مرد میدان شجاعت آن که در مردانگى

 

سینه سازد پیش تیغ و تیر نامردان سپر

قامت مردانگى افراشت سبط مصطفى

 

تا بیاموزد فداکارى به افراد بشر

فرق بین حقّ و باطل بین که بعد از قرن ها

 

جلوه حقّ مانده جاویدان و باطل بى اثر

آستانش کعبه حاجات ارباب یقین

 

بارگاهش قبله گاه مردم صاحب نظر

     

خواست تا خاموش سازد نور یزدان را یزید

 

کاخ بیدادش ز باد فتنه شد زیر و زبر

گفت: من آزاد مردم یادگار حیدرم

 

میوه بستان زهرا زاده خیر البشر

مظهر ناموس و غیرت آیت مردانگى

 

کى شوم تسلیم حکم غاصب بیدادگر

گر کند پیکان زهر آلود قلبم را نشان

 

گر بسوزد تشنه کامى تشنه کامان را جگر

من نه آن باشم که آرم پیش دشمن سر فرود

 

کى ز جان بازى بود آزاد مردان را حذر

عزّت و مردانگى را یاد گیرید از حسین

 

تا چو جان گیرید در بر شاهد فتح و ظفر

خاک خوشبویش روان را خرّمى بخشد «رسا»

 

خرّم آن روزى که خاکش راچو جان گیرم ببر

     

آرى، اگر چشم بصیرت مردم باز باشد هم چون هفتاد و دو نفر کربلا شاهد ایمان و جهاد را به آغوش جان مى گیرند، و همان راهى را در زندگى طى مى کنند که آنان با یک جهان شور و نشاط و عشق و محبّت طى کردند.

به دنبال تحقق ایمان و جهاد است که حضرت حقّ وعده مى دهد:

«یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَیُدْخِلْکُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ وَمَسَاکِنَ طَیِّبَةً فِى جَنَّاتِ عَدْنٍ ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ* وَأُخْرَى تُحِبُّونَها نَصْرٌ مِنَ اللَّهِ وَفَتْحٌ قَرِیبٌ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ» .

تا گناهتان را بیامرزد، و شما را در بهشت هایى که از زیر [درختان ] آن نهرها جارى است و خانه هاى پاکیزه در بهشت هاى جاویدان درآورد؛ این است کامیابى بزرگ.* و نعمت هاى دیگرى که آن را دوست دارید [و به شما عطا مى کند] یارى و پیروزى نزدیک از سوى خداست. و مؤمنان را مژده ده.

آرى، آن چهره هاى جاودانه و همیشه زنده، با ایمان و جهاد همه جانبه به فوز عظیمى که حضرت حقّ در آیات سوره مبارکه صف وعده داده رسیدند و میلیاردها نفر در بستر تاریخ در پیشگاه خود آرزومند رسیدن به آن درجه اختصاصى شدند، چنان که در جملات آخر زیارت وارث مى خوانند:

یا لَیْتَنا کُنَّا مَعَکُمْ فَنَفُوزَ فَوْزاً عَظیماً.

  

پی نوشت ها:

______________________________

(1)- قال رسول اللّه صلى الله علیه و آله: إن اللّه أمرنی بحب أربعة قالوا: ومن هم یا رسول اللّه؟ قال: علی بن أبی طالب علیه السلام ثم سکت. ثم قال: إن اللّه أمرنی بحب أربعة، قالوا: ومن هم یا رسول اللّه؟ قال: علی بن أبی طالب والمقداد بن الأسود وأبوذر الغفاری وسلمان الفارسی.

رجال کشّى: 10، حدیث 21؛ اختصاص: 9؛ بحار الأنوار: 22/ 353، باب 10، حدیث 82.

(2)- عن جابر عن أبی جعفر علیه السلام قال .... فقال أمیر المؤمنین علیه السلام: یا أباذر! إن سلمان لو حدثک بما یعلم لقلت رحم اللّه قاتل سلمان. یا أباذر! إن سلمان باب اللّه فی الأرض من عرفه کان مؤمنا ومن أنکره کان کافرا.

رجال کشّى: 14، حدیث 33؛ بحار الأنوار: 22/ 373، باب 11، حدیث 12.

(3)- رجال کشّى: 16.

(4)- رجال کشّى: 18، حدیث 42؛ بحار الأنوار: 22/ 385، باب 11، حدیث 25.

(5)- رجال کشّى: 13، حدیث 29؛ اختصاص: 11؛ بحار الأنوار: 22/ 346، باب 10، حدیث 59.

(6)- عن المسیب بن نجبة الفزاری قال: لما أتانا سلمان الفارسی قادما تلقیناه فیمن تلقاه فسار حتى انتهى إلى کربلاء فقال: ما تسمون هذه قالوا کربلاء فقال هذه مصارع إخوانی هذا موضع رحالهم وهذا مناخ رکابهم وهذا مهراق دمائهم یقتل بها خیر الأولین ویقتل بها خیر الآخرین ...... رجال کشّى: 19، حدیث 46؛ بحار الأنوار: 22/ 386، باب 11، حدیث 28.

(7)- انفال (8): 22.

(8)- انفال (8): 55.

(9)- ارشاد: 2/ 91؛ بحار الأنوار: 44/ 392، باب 37.

(10)- اعلام الورى: 238، الفصل الرابع؛ بحار الأنوار: 44/ 393، باب 37.

(11)- عن فضیل بن الزبیر، قال ... وکان حبیب من السبعین الرجال الذین نصروا الحسین علیه السلام ولقوا جبال الحدید واستقبلوا الرماح بصدورهم والسیوف بوجوههم وهم یعرض علیهم الأمان والأموال فیأبون ویقولون لا عذر لنا عند رسول اللّه صلى الله علیه و آله إن قتل الحسین ومنا عین تطرف حتى قتلوا حوله ...

رجال کشّى: 78، حدیث 133.

(12)- ثواب الاعمال و عقاب الاعمال: 455؛ محاسن: 1/ 90، باب 16، حدیث 40؛ وسائل الشیعة: 1/ 122، باب 29، حدیث 309؛ بحار الأنوار: 27/ 177، باب 7، حدیث 24.

(13)- این جمله مقتبس از روایتى است به این مضمون:

... الحسین بن على بن أبى طالب علیه السلام قال: دخلت على رسول اللّه 9 وعنده أُبى بن کعب. فقال لى رسول اللّه صلى الله علیه و آله: مرحبا بک یا أبا عبداللّه! یا زین السموات والأرضین! قال له أُبى: وکیف یکون یا رسول اللّه زین السموات والأرضین أحد غیرک؟ قال: یا أُبى! والذى بعثنى بالحق نبیا ان الحسین بن على فى السماء اکبر منه فى الأرض، وانه لمکتوب عن یمین عرش اللّه عزوجل: مصباح هدى وسفینة نجاة وامام خیر ویمن وعز وفخر وعلم وذخر...

عیون أخبار الرضا علیه السلام: 2/ 62، حدیث 29 و...

(14)- عنصر شجاعت: 3/ 56.

(15)- جوهر الثّمین: تألیف حسین بن على بغدادى به سال 1019 هجرى.

(16)- صف (61): 10- 11.

 

 

مطالب فوق برگرفته شده از 

نوشته: استاد حسین انصاریان

کتاب : با کاروان نور



قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان