معرفت امام حسین(علیه السلام)

معرفت و شناخت شیعیان و مؤمنان به سیّدالشهدا (ع)  قبل از تولّدشان آغاز می‌شود. به عبارت دیگر خداوند در هنگام خلقت، خاک وجودی آنان را با معرفت سیّدالشهدا (ع)  عجین و این معرفت را ریشه‌دار کرد.[۱] از این‌رو رسول خاتم (ص)  می‌فرماید:

در فرازی دیگر از دعای عرفه، امام حسین (ع)  به خداوند می‌فرماید: «اگر من عمل صالحی را انجام دادم، با سرمایه‌های تو آن را بجا آورده‌ام؛ اگر زبان به ذکر تو گشودم، آن متعلق به تو بوده است؛ اگر با چشمانم اشک ریختم، این چشم‌ها نعمتی از نعمت‌های بی‌کران تو بوده است، پس من از خودم چیزی ندارم، حال چگونه شکر تو را بجا آورم؟»
معرفت امام حسین(علیه السلام)

معرفت و شناخت شیعیان و مؤمنان به سیّدالشهدا (ع)  قبل از تولّدشان آغاز می‌شود. به عبارت دیگر خداوند در هنگام خلقت، خاک وجودی آنان را با معرفت سیّدالشهدا (ع)  عجین و این معرفت را ریشه‌دار کرد.[1] از این‌رو رسول خاتم (ص)  می‌فرماید:

«إِنَّ لِلْحُسَینِ (ع) فی بَواطِنِ المُؤمِنینَ مَعْرِفَةٌ مَکْتُومَةٌ»[2]؛ معرفت مؤمنان به امام حسین (ع)  در قلبشان رسوخ کرده است.

با توجه به این روایت، معرفت، عشق و حرارت باطنی شیعیان نسبت به سیّدالشهدا (ع)  امر فطری و باطنی است.

 

اصلاح امت، برترین هدف قیام امام حسین (ع)

«اصلاح» به واقعیّت هایى گفته مى شود که با فرهنگ الهى هماهنگ و هم‌سو باشد، و فساد به مسائلى گفته می‌شود که از چهار‌چوب برنامه هاى خداوند خارج باشد[3].

عقیده، اخلاق و عمل در صورت همسویى با آیات کتاب خدا و سنّت رسول خاتم (ص)  و ائمه طاهرین: در طریق صلاح، و در صورت ناهمگونى در مسیر فساد است.

امورى که آراسته به صلاح است باعث خیر دنیا و آخرت، و روشى که در ظاهر و باطن آلوده به فساد است، علّت خوارى دنیا و آخرت است.

بعثت انبیاى الهى و امامت امامان معصوم: در جهت اصلاح امور مردم در تمام شؤون بود. اگر تمام مردم دنیا دعوت انبیا را نسبت به مسأله اصلاحات اجابت کنند، تمام مشکلات مردم حل خواهد شد، و امراض باطنى، فکرى و روانى آنان شفا می‌یابد.

فساد در تمام جوانب زندگى، معلولِ رویگردانی انسان از توحید، نبوّت، امامت و دستورهاى ملکوتى آنان است و میوة تلخ اطاعت انسان از هوا و شیطان است.[4]

قرآن از قول تمام مصلحان تاریخ از زبان حضرت شعیب (ع)  نقل مى کند:

﴿إنْ أُرِیدُ إلَّا الْإصْلاحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَ ما تَوْفیقى إلّا بِاللهِ عَلَیهِ تَوَکَّلْتُ وَ إلَیْهِ أُنِیبُ[5]

در همین راستا حضرت سیّد‌الشهدا (ع)  به هنگام خروج از مدینه در نامه اى خطاب به برادرشان، محمّد حنفیه چنین نوشت:

«وَ انَّما خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْاصْلاحِ فِى أُمَّةِ جَدّى[6]؛ قیام و خروج من، فقط به خاطر اصلاح [تمام ظاهر و باطن ] در امّت جدّم رسول خدا (ص)  است. پس هدف نهایی حضرت اصلاح امور بوده است.»[7]

مقام شکر از منظر امام حسین (ع)

یکی دیگر از ویژگی‌های حضرت سیدالشهدا (ع)  که او را محبوب خداوند نمود، شکرگزاری و سپاس از خداوند و نعمت‌های الهی می‌باشد. ایشان قبل از شهادت و در ایام حجّ تمتع به صحرای عرفات مشرف می‌شود و در آنجا با خداوند راز و نیاز می‌کند. این مناجات که به دعای عرفه مشهور شده است، نزد عرفا و سالکانِ طریق حقیقت، جایگاه ویژه‌ای دارد، به گونه‌ای که اگر کسی مفاهیم عرفانی و معنوی دعای عرفه را به خوبی بفهمد و آن را درک کند، از زمره اولیای ویژه پروردگار می‌شود.[8]

در این دعا حضرت عاشقانه به خداوند متعال می‌فرماید: «اگر دهر[9] را هم در اختیارم بگذاری که من مشغول شکرگزاری یکی از نعمت‌هایت شوم، نمی‌توانم  شکر آن را بجای آورم!»[10]

در فرازی دیگر از دعای عرفه، امام حسین (ع)  به خداوند می‌فرماید: «اگر من عمل صالحی را انجام دادم، با سرمایه‌های تو آن را بجا آورده‌ام؛ اگر زبان به ذکر تو گشودم، آن متعلق به تو بوده است؛ اگر با چشمانم اشک ریختم، این چشم‌ها نعمتی از نعمت‌های بی‌کران تو بوده است، پس من از خودم چیزی ندارم، حال چگونه شکر تو را بجا آورم؟»[11]

در منابع روایی آمده است وقتی حضرت این دعا را زمزمه می‌کرد، از دو چشم مبارکش اشک جاری می‌شد. حضرت در این حالت به خداوند می‌فرمود: «با چشمی که تو به من عطا کردی، گناه کردم! با دستی که متعلق به تو بود، عصیان کردم!  حال این گناهان را چه کنم؟!»[12]

امام حسین (ع)  در این دعا اشاره می‌‌کند که از خود چیزی ندارند و تمام سرمایه‌های جسمانی و روحانی را خداوند به ایشان عطا کرده است.

رسیدن به مقام شکر از جمله مقامات پرارزشى است که سالکان راه حقیقت براى رسیدن به آن اصرار داشتند.

بلندى این مقام و برترى این مرتبه در حدّى است که افراد شکور در میان انسان‌ها بسیار اندک‌ هستند.

(وَقَلِیلٌ مِن عِبادِىَ الشَّکورُ)[13]

مرحوم ملّا محمّد باقر مجلسى; دربارة معنای شکر مى فرمایند:

«الشُکْرُ الاعْتِرافُ بِالنِّعْمَةِ ظَاهِراً وَبَاطِناً وَمَعْرِفَةُ المُنْعِم وَصَرْفُها فِیمَا أَمَرَ بِه .»[14]

حضرت امام صادق (ع)  شکر نعمت را دوری کردن از گناهان دانسته و می‌فرماید:

«شُکْرُ النِّعْمَةِ إِجْتِنابُ الْمَحارِمِ.»[15]

وجود مبارک حضرت سیّدالشهدا (ع)  در پایان خطبة شب عاشورا درخواست قرار دادن خود در زمرة شاکران را از پیشگاه پروردگار درخواست نموده و می‌فرماید:

«فَاجْعَلْنَا مِنَ الشَّاکِرین»[16]

ایشان در دعاى عرفه، ناتوانی خود و تمام بندگان را از شکر یکی از نعمت‌های الهی اعلام نموده و می‌فرماید:

«وَ لَوْ حَرَصْتُ أنا وَالعادُّونَ مِن أنامِکَ أن أُؤَدّىَ شُکرَ واحِدَةٍ مِنْ أنعُمِکَ مَا اسْتَطَعْتُ إلّا بِتَوفِیقِکَ [17] اگر من و همه کسانى که نعمت هایت را شماره مى کنند تلاش کنیم که شکر یکى از نعمت هایت را بجا آوریم، نمى توانیم مگر به توفیق تو.»

حضرت سیّدالشهدا (ع)  به طور یقین از مرگ هیچ هراس و واهمه‌ای نداشتند. هنگامی که امام (ع)  از مکّه بیرون مى آمد، شخصی با کمال احترام به ایشان عرض کرد: این سفر بوى  مرگ و خون مى دهد. گمان نمى کنم قافله شما به سلامت به منزل برسد. حضرت در پاسخ فرمود: «اشتیاق من به مرگ از اشتیاق حضرت یعقوب (ع)  به فرزندش، حضرت یوسف (ع)  بیشتر است. من از مرگ ترسى ندارم؛ زیرا مرگ براى من مانند پلى است که با گذر از آن پدرانم، انبیاى خدا، اولیاى الهی، و فرشتگان پروردگار را ملاقات مى کنم.»[18] مگر رسیدن به لقاى خدا ترس و واهمه دارد؟ کسى از مرگ باید بترسد که خطا و گناه و نافرمانی کرده باشد و مرگ را نابودى بداند؛ در‌حالی‌که حضرت دارای مقام عصمت بوده و از هر گونه خطا و اشتباه مصون هستند.

نکتة دیگر اینکه در عصر تاسوعا، وقتی حضرت زینب کبرى (س) به برادرشان می‌فرماید دشمن اعلام حمله کرده است[19]، حضرت بلافاصله به برادرشان حضرت عباس (ع) مى فرماید: «به نزد فرماندهان لشکر یزید برو و اگر توانستى جنگ را به فردا موکول کن تا امشب را زنده بمانم؛ چون خدا مى داند که من به نماز و تلاوت قرآن علاقة فراوان دارم.»[20]

چنین انسانى اگر یک شب بیشتر زنده بماند، سود بیشترى مى برد. با این اوصاف، شهادت در راه خدا حیات است و آن هم شهادتی که باعث بیداری و رفع غفلت از جامعه اسلامی باشد و شهادت سیدالشهدا (ع)  باعث رفع غفلت و خواب بسیاری از مردم جامعة خود شد.

سر حلقه عارفان، امام پرهیزکاران، رهبر پاکان، شمع دل واصلان، مقتداى کاملان، اسوة عاشقان، امیرالمؤمنین على (ع)  با همة وجود مترنّم به این ترانة عاشقانه بود:

«ما رَأیْتُ شَیئاً إلّا و َرَأیتُ الله قَبْلَهُ وَمَعَهُ وَبَعْدَهُ .»[21]

همچنین تربیت‌شدة دامن معرفت و بصیرت امیرمؤمنان (ع)  یعنی حضرت سیّدالشهدا (ع)  در اوج تشنگى و گرسنگى و در حالى که همه مصائب او را محاصره کرده بود، در میان گودال، در کنار هفتاد و یک بدن قطعه قطعه و با شنیدن نالة جانسوز زنان و دختران اهل بیت: صورت خون‌آلود بر پیشگاه محبوب بر خاک مى گذارد و مى فرماید:

«إلهى، رضاً بِقَضائِکَ صَبراً عَلى بَلائِکَ تَسلیماً لِأمْرِکَ لا مَعبُودَ لِى سِواکَ.»[22]

حضرت که شیفتة رسیدن به مقام رضای الهی است، می‌فرماید: «خدایا، به قضاى تو خوشنود و راضیم، بر آزمایش و بلایت صابرم، در برابر فرمان هایت تسلیم هستم، براى من معبودى جز تو وجود ندارد.»

 

 پی نوشت ها:

 

[1]. حضرت امام زمان# می‌فرماید: «شیعتنا منّا خلقوا من فاضل طینتنا، وعجنوا بماء ولایتنا»؛ بحارالأنوار:53/303.

[2]. الخرائج والجرائح: 2/842 حدیث 60 ؛ بحارالأنوار: 43/272، حدیث 39.

[3] . اقرب الموارد: 3/272؛ فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل‌بیت:: 1/544. الصحاح: 1/384 (ذیل ماده صلح)

[4]. خداوند در قرآن کریم می‌فرماید: ﴿أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ الله عَلى عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلى سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلى بَصَرِهِ غِشاوَة﴾ جاثیه(45):23؛پس آیا کسى که معبودش را هواى نفسش قرار داده دیدى؟ و خدا او را از روى علم و آگاهى خود [بر اینکه شایسته هدایت نیست ] گمراه کرد، و بر گوش و دلش مُهرِ [تیره بختى ] نهاد، و بر چشم [دلش ] پرده اى قرار داده است.

﴿إِنَّ الَّذینَ یَضِلُّونَ عَنْ سَبیلِ الله لَهُمْ عَذابٌ شَدیدٌ بِما نَسُوا یَوْمَ الْحِسابِ﴾ ص(38):26؛  کسانى که از راه خدا منحرف مى شوند، چون روز حساب را فراموش کرده اند، عذابى سخت دارند.

[5] . هود (11): 88؛  تا جایى که قدرت دارم جز اصلاح [شما را] نمى خواهم و توفیقم فقط به [یارى ] خداست بر او توکل کردم و به سوى او باز مى گردم.

[6] . بحار الأنوار: 44/ 329، باب 37.

 [7]. در اینجا به بازخوانىِ اهمّ اهداف قیام حسینى مى‌پردازیم؛ این اهداف عبارت‌اند از:

الف ـ احیاى اسلام

اولین هدف قیام حضرت سیّدالشهدا (ع) احیاى اسلام و زنده کردن ارزش‌هاى اسلامى بود. پس از رحلت پیامبر اکرم9 دستورهاى دینى در جامعه کم‌رنگ شد و جامعه حیات معنوى خویش را از دست داده بود. اینجاست که مؤمنان و رهبران الهى احساس وظیفه مى‌کنند که براى تجدید حیات معنوى مردم، آموزه‌هاى دین را در جامعه زنده نمایند.

حکومت یزید نیز در امتداد جریان سقیفه در پى محو کردن اسلام بود؛ ولى امام حسین (ع) با بذل خون خودشان از این کار جلوگیرى کردند و اسلام را بیمه نمودند. قیام امام حسین (ع) اسلام را از خطر حذف و نابودى نجات داد و در طول تاریخ، بقاى اسلام و تشیّع را تضمین نمود؛ بنابراین احیاى دین خدا یکى از هدف‌هاى مهم آن حضرت بود و در این راه هر چند حضرت (ع) و یاران باوفایشان به شهادت رسیدند، ولى با این اقدام از نابودى دستاوردهاى نهضت نبوى (ص) جلوگیرى کردند و مسلمانان را از حیرت و گمراهى نجات دادند؛ چنان‌که در زیارت معروف اربعین آمده است: «وَبَذَلَ مُهْجَتَهُ فِیکَ حَتَّى اسْتَنْقَذَ عِبادَکَ مِنَ الْجَهالَةِ، وَحَیْرَةِ الضَّلالَةِ»؛مفاتیح الجنان، زیارت اربعین؛ حضرت امام حسین (ع) خون پاکش را در راه تو نثار کرد تا بندگانت را از جهالت و حیرت گمراهى نجات دهد. بنابراین مهم‌ترین و اساسى‌ترین هدف امام حسین (ع) زنده کردن اسلام بود.

ب ـ اصلاح امّت

واژه‌ى اصلاح به معناى بهبود بخشیدن است. حضرت اباعبدالله (ع) به برادرشان محمد حنفیّه چنین فرمودند:

«وإنّما خرجت لطلب الإصلاح فی اُمّة جدّی»؛ بحارالأنوار:44/329؛ من تنها به انگیزه‌ى اصلاح در امّت جدم (رسول الله (ص) ) به پا خاستم .

از این جمله به خوبى استفاده مى‌شود که جامعهة آن روز، دچار فساد شده بود و در نتیجه امام (ع) مى‌خواستند آن را اصلاح کنند. حاکمیّت یزید و بنى‌امیّه منشأ این فساد بود؛ چنان‌که خود حضرت (ع) نیز به این امر اشاره دارند. ایشان (ع) در پاسخ به توصیة‌ مروان بن حکم در رابطه با بیعت با یزید چنین فرمودند:

«باید با اسلام وداع کرد هنگامى که امّت اسلامى به حاکمى مثل یزید گرفتار شود، به درستى که از جدّم رسول الله (ص) شنیدم که فرمودند: خلافت بر خاندان ابو سفیان حرام است»؛ بحارالأنوار:44/326.

بى‌مسئولیتى، مصلحت‌طلبى و منفعت‌خواهى نخبگان جامعه و عدم پاى‌بندى آنان به ارزش‌هاى دینى و رسالت انسانى، عامل فساد و بحران فرهنگى و معنوى جامعة‌ آن روز بوده است که خود امام حسین (ع) نیز به این عوامل اشاره مى‌فرمایند. در روزهاى پایانى حکومت معاویه امام (ع) ، در جمع نخبگان اصحاب و تابعین رسول خدا (ص) خطبه‌اى روشنگرانه در سرزمین منا ایراد می‌فرمایند و در آن به شدّت از بى‌توجهى نخبگان به وظایف دینى و اجتماعى خود انتقاد مى‌نمایند. در بخشى از این خطبه آمده است :

«اگر شما بر آنها بردبار باشید و در راه خدا پایدارى کنید، زمام امور خدا به شما باز مى‌گردد و از سوى شما اجرا مى‌شود و در کارهاى حکومت به شما رجوع مى‌شود؛ ولى شما ستمگران را در مقام خویش جاى دادید و امور حکومت خدا را به آنان واگذار کردید و حال آنکه آنها به شبهه کار مى‌کنند و به سوى شهوت‌ها پیش مى‌روند. آنان را این چنین مسلّط کرده‌اید؛ براى این‌که از مرگ فرار و در دنیا خوشگذرانى کنید، آن هم در دنیایى که از شما جدا خواهد شد! ناتوان را در چنگ آنها انداختید تا برخى را برده و مقهور خویش سازند و گروهى را براى لقمه‌ی نانى مغلوب کنند، مملکت و نظام را طبق اندیشه و رأى خود زیر و رو کنند و رسوایى و هوسرانى را بر خویش هموار سازند... پس همه‌ى سرزمین‌ها زیر پاى آنان و دست‌شان در برابر آنان باز، امّت و مردم هم در اختیار ایشان‌اند و قدرت دفاع از خود در مقابل دستان زورگوى آنان را ندارند»؛ بحار الأنوار:97/80

امّا خود حضرت (ع) براى تحقّق اصلاح در جامعه قیام مى‌کنند و از کسانى نیستند که سخنى را به دیگران توصیه کنند و خود به آن عمل نکنند؛ از این رو تا پاى جان براى تحقّق اصلاح جامعه پیش رفتند. آن حضرت (ع) با صراحت اعلام کردند که براى اصلاح امّت قیام کرده‌اند و چنین اظهار نمودند:

«خداوندا! تو خود مى‌دانى که آنچه از ما صورت گرفت (قیام) به سبب رقابت در امر زمامدارى یا به چنگ آوردن ثروت و اموال نبود؛ بلکه هدف ما آن است که نشانه‌هاى دین تو را آشکار سازیم و اصلاح و درستى را در همه‌ى بلاد تو آشکار کنیم تا بندگان مظلومت آسوده باشند و به فرایض، سنّت‌ها و احکامت عمل شود»؛ بحارالأنوار:97/79

ج ـ امر به معروف و نهى از منکر

نخستین هدف قیام حضرت (ع) احیاى اسلام و هدف دیگر اصلاح جامعه بود. این دو هدف در جامعه تحقّق نمى‌یابد، مگر آنکه عامل سوّمى وارد صحنه شود و آن امر به معروف و نهى از منکر است؛ در واقع این عامل، ضامن بقاى اسلام و به اصطلاح، علّت مُبقِیه‌ آن است که در قیام حسینى، جایگاهى خاص و ویژه دارد؛ چنان که در منابع دینى بسیار بر آن تأکید شده است.

حضرت امام محمد باقر (ع) مى‌فرمایند: «به راستى امر به معروف و نهى از منکر، فریضه‌ى بزرگى است که به وسیله‌ى آنها فرائض دیگر بر پا مى‌شوند و راه‌ها امن مى‌شود و کسب و کار مردم ، حلال و حقوق افراد تأمین مى‌گردد. در سایه‌ى آن، زمین آباد و از دشمنان انتقام گرفته مى‌شود و همة کارها رو به راه مى‌شود». وسائل‌الشیعة:11/315

حضرت امام حسین (ع) از نقش کلیدى و کارساز امر به معروف و نهى از منکر به خوبى اطلاع داشتند؛ از این رو در مرحلة‌ نظرى ترسیم زیبایى از آن ارائه دادند و اعلام کردند که من به شدّت معروف را دوست مى‌دارم و از منکر متنفّر هستم . آن حضرت (ع) در کنار مرقد پیامبر اکرم (ص) اعلام داشتند:

«اللّهم هذا قبر نبیّک محمّد (ص) وأنا ابن بنت نبیّک وقد حضرنی من الأمر ما قد علمت. اللّهمّ إنّی اُحبّ المعروف واُنکر المنکر»؛ بحارالأنوار:44/ 328؛ خداوندا! این قبر پیامبر تو محمّد (ص) است و من هم فرزند دختر او هستم. تو از آنچه براى من پیش آمده، آگاه هستی. خداوندا! من معروف را دوست مى‌دارم و از منکر بیزارم.

سالار شهیدان (ع) در وصیت‌نامه‌ خویش به برادرشان محمّد حنفیّه به صراحت اعلام داشتند که من براى امر به معروف و نهى از منکر و عملى شدن آن دو در جامعه قیام نموده‌ام. ایشان (ع) فرمودند:

«اُرید أن آمر بالمعروف وأنهی عن المنکر»؛ بحارالأنوار:44/ 329؛ تصمیم گرفته‌ام امر به معروف و نهى از منکر نمایم.

د ـ مقاومت در برابر بیعت با یزید

عامل دیگرى که در حرکت امام حسین (ع) نقش داشت ، به ویژه در حرکت از مدینه به مکّه، عکس العمل در مقابل دعوت به بیعت با یزید است. این عکس العمل بسیار شدید و همراه نفى خلافت یزید و آل أبى سفیان و اثبات خلافت براى خود بوده است که به نمونه‌هایى از آن اشاره مى‌شود:

 آن بزرگوار (ع) به والى مدینه فرمودند:

«ما از خاندان نبوّت و معدن رسالت و محل رفت و آمد فرشتگان هستیم ...، در حالى که یزید مردى فاسق، مى‌گسار و قاتل بى‌گناهان است و آشکارا مرتکب فسق و فجور مى‌شود؛ ]از این‌رو[ مانند من ]هرگز[ با مثل او بیعت نمى‌کند»؛ بحارالأنوار:44/ 325.

 آن حضرت (ع) در پاسخ برادرشان محمّد حنفیّه که قصد داشت ایشان (ع) را از زیارت خانه‌ى خدا و حضور در آن سرزمین منصرف کند  فرمودند: «برادرم به خدا سوگند! اگر در هیچ نقطه‌اى از دنیا پناهگاه و جاى امنى نباشد، با یزید بن معاویه بیعت نمى‌کنم»؛ بحارالأنوار:44/ 329.

براساس آنچه که گذشت «دگرگونى فرهنگى» یکى از مهم‌ترین مسایلى است که زمینه‌ساز و بستر تاریخى حرکت حضرت امام حسین (ع) بود. با نگاهى هر چند گذرا به تاریخ آن روزگار مى‌توان نشانه‌ها و نمودهاى دگرگونى فرهنگى را مشاهده نمود. در چنین شرایطى است که حضرت سیّدالشهدا (ع) به عنوان رهبرى الهى و با اهدافى بسیار والا در برابر فرهنگ نادرست مردم سکوت نکردند و براى آنکه فرهنگ انسان ساز اسلام زنده بماند از بیعت با یزید بن معاویه امتناع نمودند.

[8]. با توجّه به این نکته‌ مهم انسان متوجه می‌شود که چرا امام خمینی; بر خواندن دعاهای مأثوره از معصومان: تأکید داشت و صحیفة‌ سجادیه را «قرآن صاعد» نامید. (صحیفه‌ امام خمینی: 21/209) به این معنا که همان‌گونه خداوند قرآن را به سوی انسان‌ها نازل کرد، انسان‌ها نیز دعاهای خود را به سوی خداوند صادر می‌کنند تا از این طریق، به مقام قرب الهی برسند. البتّه شرط مهم در دعا کردن آن است که مفاهیم دعا را با تمام وجود درک و از خداوند طلب رحمت و مغفرت کنند.

[9]. دهر، ظرف زمان موجودات مجرّد می‌باشد.

[10]. کلیات مفاتیح الجنان: دعای شریف عرفه؛ «أنْ لَوْ حاولْتُ و اجتَهدتُ مَدَیْ الأعصار و الأَحقابِ لو عُمّرتُها أن أُؤَدّی شکرَ واحدةً من انعُمک مَا اسْتَطَعْتُ ذَلِکَ.»

[11]. کلیات مفاتیح الجنان: دعای شریف عرفه؛ «... ألیس کلّها نعمک عندی...»

[12] . مفاتیح الجنان: دعای شریف عرفه.

[13] . سبأ (34): 13؛ و از بندگانم اندکى سپاس گزارند.

 [14]. بحار‌الأنوار: 64/ 268، باب 14، ذیل حدیث 1؛ «شکر» اذعان ظاهری و باطنی نسبت به نعمات الهی و شناخت نعمت دهنده و هزینه کردن نعمت در امورى است که دارندة نعمت به آن مأموریت یافته است.

 [15]. الکافى: 2/ 95، حدیث 10؛ شکر نعمت دورى کردن از همة محرمّات است.

[16] . الارشاد: 2/ 91؛ بحارالأنوار: 44/ 392، باب 37.

[17] . مفاتیح الجنان، دعاى عرفه.

[18] . بحارالأنوار:44/366؛ «(الحسین بن علی8)لما عزم على الخروج إلى العراق ، قام خطیباً فقال: الحمد لله، وما شاء الله، ولا حول ولا قوة إلا بالله وصلى الله على رسوله وسلم خط الموت على ولد آدم مخط القلادة على جید الفتاة، وما أولهنی إلى أسلافی اشتیاق یعقوب إلى یوسف، وخیر لی مصرع أنا لاقیه، کأنی بأوصالی یتقطعها عسلان الفلوات...» همچنین در روایت دیگری آمده است: «و قال على بن الحسین8 : لما اشتد الأمر بالحسین بن على بن أبى طالب8، نظر إلیه من کان معه فإذا هو بخلافهم لأنهم کلما اشتد الامر تغیرت ألوانهم و ارتعدت فرائصهم و وجأت قلوبهم و کان الحسین (ع) و بعض من معه من خصائصه تشرق ألوانهم و تهدئ جوارحهم و تسکن نفوسهم، فقال بعضهم لبعض: انظروا لا یبالى بالموت! فقال لهم الحسین (ع) : صبراً بنى الکرام، فما الموت إلا قنطرة تعبربکم عن البؤس و الضراء إلى الجنان الواسعة و النعیم الدائمة فأیکم یکره أن ینتقل من سجن إلى قصر و ما هو لاً عدائکم إلا کمن ینتقل من قصر إلى سجن و عذاب. إن أبى حدثنى عن رسول الله (ص) أن الدنیا سجن المؤمن و جنة الکافر و الموت جسر هؤلاء إلى جناتهم و جسر هؤلاء إلى جحیمهم، ما کذبت و لا کذبت». معانى الأخبار: 288.

[19] . اللهوف فی قتلی الطفوف:53؛ «و ورد کتاب عبیدالله بن زیاد على عمر بن سعد یحثه على تعجیل القتال و یحذره من التأخیر و الإهمال فرکبوا نحو الحسین (ع)

[20] . اللهوف فی قتلی الطفوف:54؛ «و لما رأى الحسین (ع) حرص القوم على تعجیل القتال و قلة انتفاعهم بمواعظ الفعال و المقال قال لأخیه العباس (ع) إن إستطعت أن تصرفهم عنا فى هذا الیوم فافعل لعلنا نصلى لربنا فى هذه اللیلة فإنه یعلم إنى أحب الصلاة له و تلاوة کتابه».

[21] .  المیزان:8/ 263؛ شرح أصول الکافى(محمد صالح مازندرانى) :3/ 83؛ چیزى را ندیدم مگر آنکه پیش از آن، همراه آن و بعد از آن خدا را دیدم.

[22]. موسوعة الامام على بن ابى طالب (ع) فى الکتاب و السنة و التاریخ: 7/ 248.

 

برگرفته از

کتاب: آیین اشک و عزا در سوگ سیدالشهدا علیه السلام 

نوشته: استاد حسین انصاریان



قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان