درخواست نابجا و اثر شوم آن و برانگیخته شدن پس از مردن‏

کتاب : تفسیر حکیم    ج‌۳        

درخواست نابجا و اثر شوم آن و برانگیخته شدن پس از مردن‏

منابع:

کتاب : تفسیر حکیم    ج‌3        

نوشتہ : استاد حسین انصاریان

 

بنى‌اسرائیل پس از فراغت وضع از گوساله پرستان و جریمه سنگین آنان مأموریت یافتند که آیات تورات و احکام آن کتاب آسمانى را به اجرا بگذارند، ولى نمایندگان و سردمداران و نخبگان آنان که بنا بر آیات سوره‌ى مبارکه اعراف هفتاد نفر بودند بر اساس مکتب حس‌گرائى که آثارش از آمیزش با مصریان در آنان مانده بود و بر پایه جهل و عناد و از همه بدتر تردید و شک در نبوت موسى در کمال بى‌ادبى و بى‌شرمى به موسى گفتند: اى موسى ما تورات را به عنوان وحى و کتاب آسمانى براى تو نمى‌پذیریم و به خاطر تو به آن ایمان نمى‌آوریم مگر اینکه خدا را آشکارا با چشم سر ببینیم!

آن بى‌خبران خدا را موجودى فیزیکى و شبیه به مخلوق و محدود به جهات و حدود فرض کردند، و در این مسئله از خیال و گمان و ظن و وهم پیروى نمودند، و توجه نکردند که آفریننده موجودات و به وجود آورنده مخلوقات در هر چیزى فوق موجودات و شبیه به چیزى نیست، و آن که مشابهت با مخلوقى‌ دارد خود مخلوق است، و به گمان این که حضرت او داراى جسم است و قابل مشاهده براى باور کردن تورات و نبوت موسى تقاضا کردند که خدا را آشکارا با چشم سر ببینند و در این دیدار به آنان بگوید که تورات نازل شده من است تا با تحقق این دیدار مؤمن واقعى شوند!!

و شاید هم ملحدان و منکران روزگار ما که مى‌گویند: موجود حقیقتى است که آن را با چشم ببینیم و با دست لمس کنیم و با شامه ببوئیم و با ذائقه بچشم و با گوش صدایش را بشنویم، و در آزمایشگاه و زیر تیغ جراحى آن را لمس کنیم و گرنه آنچه با چشم دیده نمى‌شود، و با دست لمس نمى‌گردد، و با شامه بویش حس نمى‌شود و با ذائقه چشیده ن مى‌گردد و با گوش صدایش درک نمیشود و در لابراتوار و آزمایشگاه و زیر تیغ جراحى نمى‌آید پس وجود خارجى ندارد تابعان بنى‌اسرائیل حس‌گرا و لجوج و معاند زمان موسى و روزگاران پس از او باشند، و بعید هم نیست که همین طور باشد زیرا الحاد و انکار در این قرون نزدیک به سردمدارى یهود و به ویژه صهیونیسم از آنان در دنیا رواج پیدا کرد.

این بى‌خبران ملحد و منکران لج‌باز توجه ندارند که ندیدن با این چشم محدود که ملاک و میزان مطلقى بر اثبات و نفى هر چیزى نیست دلیل بر نبود موجود غیر قابل رؤیت با چشم نیست، و این سخن و ادعا از حکمت و منطق و عقل و برهان هیچ بهره‌اى ندارد و جز مطلبى چوب انداز و بدون ریشه که با هزاران دلیل به چاه بطلان در افتاده چیزى نیست.

این درخواست نابجا یعنى رؤیت حق با چشم و پافشارى بر آن مانند گوساله پرستى اقتضاى کیفر سنگینى کرد، آنان با چشم خود صاعقه مرگبار و لرزاننده زمین و زمان و آتش‌زا را دیدند که غرش کنان به سوى آنان حمله آورد و پیش‌ از آن که بتوانند از آن عذاب ناگهانى بگریزند و مأمنى پیدا کنند آنان را گرفت و به کام مرگ فرو برد.

موسى (ع) که با یک دنیا شگفتى با این حادثه روبرو شد غرق در اندوه و تأسف گشت و از این که مبادا در نابودى آنان مورد تهمت بنى‌اسرائیل قرار گیرد و جان خود و اهلش به دست آن نابکاران به معرض نابودى و هلاکت آید از حضرت حق درخواست زنده شدن آن مردگان کیفر دیده را کرد و خداى مهربان هم دعاى آن بنده خالص و عبدمخلص را اجابت فرمود و با اراده و قدرتش جان از دست رفته آنان را به اجسادشان بازگرداند به امید این که پس از این زنده شدن به شکر همه نعمت‌هائى که به آنان داده شده بود اقدام کنند.

از دیگر آیات قرآن به ویژه آیات سوره بقره و سوره اعراف استفاده مى‌شود که بنى‌اسرائیل پس از این حادثه نه این که در مقام شکر بر نیامدند بلکه بر کفران خود نسبت به همه نعمت‌ها افزودند و مستحق داغ ذلت و بیچارگى تا پایان این جهان و مستحق عذاب آخرت بدون نهایت و مدت شدند.

قرآن مجید در زمینه رؤیت مى‌فرماید:

لا تُدْرِکُهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ یُدْرِکُ الْأَبْصارَ وَ هُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ: «1»

دیده‌ها که بسیار بسیار محدود است و جز رنگ و جسم و امور فیزیکى چیزى را نمى‌بینند او را که وجودى بى‌نهایت و غیر محدود و غیر مشابه با اشیاء است در نمى‌یابند ولى او دیده‌ها را در مى‌یابد و او لطیف و آگاه است.

امیرمؤمنان که موحدى ناب و خالص و آگاهى بى‌نظیر و عارفى بى‌بدیل و پس از پیامبر در رأس همه خدا شناسان جهان است در وصف حضرت الله مى‌فرماید:

«الَّذِى لَیْسَ لِصِفَتِهِ حَدُّ مَحْدُوْدٌ، وَ لا نَعْتٌ مَوْجُودٌ، وَ لا وَقْتٌ مَعْدُودٌ وَ لا اجَلٌ مَمْدُودٌ ..... فَمَنْ وَصَفَ اللّهَ سُبْحانَهُ فَقَدْ قَرَنَهُ، وَ مَنْ قَرَنَهُ فَقَدْ ثَنّاهُ وَ مَنْ ثَنّاهُ فَقَدْ جَزَّاءهُ، وَ مَنْ جَزَّاهُ فَقَدْ جَهْلَهُ، وَ مَنْ جَهِلَهُ فَقَدْ اءشارَ الَیْهِ. وَ مَنْ اءشارَ الَیْهِ فَقَدْ حَدَّهُ، وَ مَنْ حَدَّهُ فَقَدْ عَدَّهُ، وَ مَنْ قالَ فِیمَ؟ فَقَدْ ضَمَّنَهُ، وَ مَنْ قالَ عَلامَ؟ فَقَدْ اءخْلى مِنْهُ. کائِنٌ لا عَنْ حَدَثٍ مَوْجُودٌ لا عَنْ عَدَمٍ:» «2»

وجودى است که اوصافش در چهارچوب حدود نگنجد، و به ظرف وصف درنیاید، و در مدار وقت معین و معدود و مدت محدود قرار نگیرد، پس هر کس خداى منزه و پاک از هر عیب و نقص را با صفتى وصف کند او را با قرینى پیوند داده، و هر که او را با قرینى پیوند زند دوتایش انگاشته و هر که دوتایش انگارد داراى اجزایش دانسته، و هر که او را

داراى اجزاء بداند حقیقت او را نفهمیده، و هر که حقیقت او را نفهمیده برایش جهت اشاره پنداشته، و هر که براى او جهت اشاره پندارد محدودش شمرده، و هر که محدودش بداند چون معدود به شماره‌اش آورده، و کسى که گوید در چیست، حضرتش را در ضمن چیزى آورده، و آن که گفت برفراز چیست آن را خالى از او تصور کرده، ازلى است و چیزى بر او پیشى نگرفته، و نیستى بر هستى‌اش مقدم نبوده.

قطعاً موسى که چون دیگر پیامبران توحید و خداشناسى از ارکان دینش بوده گرچه به اجمال آن را به بنى‌اسرائیل تعلیم داد و تا حدى آنان را در مرز توحید قرار داد، ولى آن سبک مغزان این امر محال را درخواست کردند و بر آن پافشارى ورزیدند، و عجیب این است که این درخواست کنندگان هفتاد نفر مؤمن انتخاب شده بودند و از زمره کسانى که به دنبال گوساله پرستى نرفتند! وقتى اینان اینگونه از آب درآمدند حساب کنید توده عوام بنى‌اسرائیل چگونه بودند و جهل و عناد و لجاجت و حس‌گرائى آنان چه بر سر موسى (ع) آورد، و آن پیامبر بزرگ از آراء و عقاید و خیالات و کردار و اعمال آن ملت عنود و لجوج چه کشید؟!!

 

نزول نعمت‌هاى خاص بر بنى‌اسرائیل‌

ابر رقیق سایه انداز و نعمت ماده‌اى شیرین شبیه ترنجبین و سلوى که پرنده‌اى با گوشت لذیذ است سه نعمتى است که خداى مهربان با عطاى آنها بر بنى‌اسرائیل منت نهاد و مایه آرامش آنان در چهل سال زندگى در صحراى سینا بود.

علت سرگردانى و بقاى سال‌ها طولانى در صحراى سینا این بود که بنى‌اسرائیل پس از عبور داده شدن از دریا و نجات از دو حادثه گوساله پرستى و صاعقه از جانب موسى فرمان یافتند وارد بیت المقدس شوند و با عمالقه که گروهى کفرپیشه و ستمکار بودند بجنگند، ولى آنان در پاسخ موسى گفتند:

إِنَّا لَنْ نَدْخُلَها أَبَداً ما دامُوا فِیها فَاذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبُّکَ فَقاتِلا إِنَّا هاهُنا قاعِدُونَ: «3»

ما هرگز وارد آنجا نخواهیم شد، پس تو و پروردگارت بروید و با آنان بجنگید که ما تا پایان کار در همین مکان نشسته‌ایم!

کلام فوق‌العاده بى‌ادبانه این ملت را خطاب به موسى دقت کنید: «تو و پروردگارت» گویا حضرت رب‌العزه را پروردگار خود نمیدانستند و از مالکیت و ربوبیت او بیرون میزیستند، راست بهتآور است که انسان در همه امورش از آثار ربوبیت حق بهرهمند باشد ولى او را ربّ و مالک خود نداند!!

موسى که از این پاسخ، قلبش به شدت آزرده شده بود، و به آزار جانکاه و دردآورى گرفتار آمده بود به درگاه حضرت حق عرضه داشت:

قالَ رَبِّ إِنِّی لا أَمْلِکُ إِلَّا نَفْسِی وَ أَخِی فَافْرُقْ بَیْنَنا وَ بَیْنَ الْقَوْمِ الْفاسِقِینَ: «4»

پروردگارا من جز بر خود و برادرم تسلطى ندارم، پس میان ما و این گروه نافرمان و بدکار جدائى اندازد.

خداوند باز همانند کیفر دادن به جرم گوساله پرستى، و کیفر دادن به درخواست رؤیت به جرم این نافرمانى هم آنان را جریمه کرد و فرمود:

فَإِنَّها مُحَرَّمَةٌ عَلَیْهِمْ أَرْبَعِینَ سَنَةً یَتِیهُونَ فِی الْأَرْضِ فَلا تَأْسَ عَلَى الْقَوْمِ الْفاسِقِینَ: «5»

این سرزمین مقدس به کیفر نافرمانى از فرمان حق تا چهل سال بر آنان حرام شد، در طول این مدت در سرزمین سینا سرگردان خواهند بود پس بر این گروه نافرمان و بدکار غمگین مباش.

بنى‌اسرائیل که از گرماى بیابان سینا و در مضیقه قرار گرفتن نسبت به غذا به جان آمدند به موسى متوسل شدند و بازارى و خوارى از او خواستند به حالشان ترحم آورد.

حضرت حق که مهلت دادن به گناهکار سنت و روش اوست و نیز به درخواست عبد صالحش ابرى را که مانع از نفوذ حرارت و از نمونه سحاب ثقال و باران‌زا نبود، و رطوبتى معتدل همراه خود داشت و به تعبیر قرآن «غمام» که ابرى رقیق و داراى آن اوصاف است بر سر آنان سایبان قرار داد که تا زمانى که در آن بیابان گرمازا سرگردان‌اند در سایه لطف او از گزند حرارت زیاد و گرماى طاقت فرسا در امان باشند، این چنین ابرى آن هم با توجه به جمله‌ ظَلَّلْنا که از ماده تظلیل و از باب تفعیل است و دلالت بر مبالغه و کثرت را مى‌رساند براى آنان به عنوان سایبان گسترده و پیوسته مقرر مى‌گردد تا منّتى دیگر از جانب حضرت ارحم‌الراحمین به سوى آنان باشد.

قرطبى در کتاب الجامع الاحکام القرآن براى منّ معانى متعددى ذکر مى‌کند از جمله: آنچه را خداوند بدون به کار رفتن رنج و زحمت به بنده‌اش عطا مى‌نماید، و بنى‌اسرائیل در آن بیابان در آن مدت طولانى از جمله نعمت‌هائى که بى‌زحمت رنج از حضرت حق دریافت کرد ندنبا؟ به نظر اکثر مفسران ماده‌اى شیرین شبیه‌ترنجبین بود و مرغى که از آن به عنوان مرغ سمانى یاد شده که در زبان ترکى بلدرچین و در فرهنگ خراسانیان کرک نامیده شده، و بنا به گفته بسیارى از مفسران پرنده‌اى است از گنجشک بزرگ‌تر و از کبوتر کوچک‌تر به شکل مرغ سمانى.

در هر صورت بنى‌اسرائیل چهل سال به کیفر نافرمانى از موسى، و توهین به او و به حضرت رب در بیابان سینا سرگردان بودند، و بنا بر مهلت حق به گناهکار و دعاى موسى و خلاصه باز هم لطف و رحمت حضرت رب زندگى را در سایه سه نعمت دیگر مانند سایه غمام و ماده‌اى شیرین هم چون عسل و پرنده‌اى چون مرغ سمانى گذراندند، نسبت به دو نعمت من و سلوى هم به آنان فرمان داده شده که از این دو نعمت پاکیزه به اندازه بخورید و از زیاده روى و اسراف بپرهیزید و از آنها ذخیره نکنید که خبیث و آلوده و فاسد مى‌گردد و نهایتاً خوردنش حرام مى‌شود، ولى این قوم لجوج باز هم از فرمان حق سرپیچى کردند، در خوردن اسراف ورزیدند. و دو ماده پاکیزه را که طاقت ماندن در طولانى مدت نداشت و فاسد شدنى بود ذخیره کردند و از ذخیره فاسد شده و خبیث که خوردنش در فرهنگ حق حرام است خوردند و به این صورت با محروم کردن خود از شهرنشینى و نظم و انضباط در طول چهل سال و اسراف در خوردن و شکستن ممنوعیت ذخیره کردن من و سلوى بر ضد خود من به ستم مستمر و پیوسته دادند، در صورتى که به خیال باطلشان گمان مى‌کردند که به ما ستم ورزیدند وَ ما ظَلَمُونا وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ.

این بخش از آیه دلالت دارد که سود طاعت و زیان معصیت بازگشت به مطیع و عاصى دارد و ساحت کبریا و ذات مقدسى که غنى و بى‌نیاز است هیچ نفعى از طاعت مطیعان نمى‌برد و عصیان عاصیان کمترین زیانى به آن قدرت بى‌نهایت و آن وجود شکست ناپذیر نمى‌رساند.

با توجه به این که ساحت مقدس حق از ظلم کردن و مورد ظلم واقع شدن مبراست معماى‌ وَ ما ظَلَمُونا را چگونه باید حل کرد؟

در ذیل آیه روایتى بسیار مهم از حضرت موسى بن جعفر به این مضمون نقل شده است:

«ان الله اعز و امنع من ان یظلم او ینسب نفسه‌الى الظلم و لکنه خلطنا بنفسه فجعل ظلمنا ظلمه و ولایتنا ولایته ثم انزل بذلک قرآناً على نبیه فقال: و ما ظلمونا و لکن کانوا انفسهم یظلمون قال الراوى قلت: هذا تنزیل؟ قال نعم:» «6»

خداوند قویتر و شکست‌ناپذیرتر از این است که بر او ستم شود و یا خود را مظلوم معرفى کند ولى در این زمینه ما را از خود محسوب داشته و ستم بر ما را ستم بر خود و ولایت ما را ولایت خود قرار داده است سپس قرآنى بدین ترتیب بر پیامبر خود نازل کرده و فرموده:

وَ ما ظَلَمُونا وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ.

راوى مى‌گوید: عرض کردم این تنزیل است فرمود آرى‌

المیزان در ذیل این روایت مى‌گوید: این که حضرت مى‌فرماید خدا منیع‌تر از آن است که بر او ستم شود ناظر به جمله‌ وَ ما ظَلَمُونا است، و این که مى‌فرماید ما را از خود محسوب داشته یعنى ما سلسله ائمه و اوصیا و انبیا را از خود محسوب کرده است و این که راوى مى‌گوید عرض کردم این تنزیل است فرمود آرى، جهتش این است که نفى کردن مطلبى از شخص یا چیزى در این گونه موارد در صورتى صحیح است که لااقل احتمال اثبات آن مطلب در میان باشد لذا هرگز نمى‌گوئیم دیوار نمى‌بیند یا مظلوم واقع نمى‌شود، چون جاى احتمال آن نیست روى این جهت نفى وقوع ستم بر خدا صحیح نیست چون کسى احتمال چنین چیزى را نمى‌دهد تا نفى کند مگر این که پاى نکته مزبور به میان آید و گفته شود خداوند در اینجا خود و اولیائش را یکى حساب کرده و منظورش نفى‌ ستم از آنها است‌ «7» وَ ما ظَلَمُونا در آیه یعنى بنى‌اسرائیل به موسى و هارون و پیامبران پس از آن دو ظلم نکردند بلکه پیوسته به خود ستم ورزیدند و آثار این ستم که محرومیت از نعمت‌هاى حق در دنیا و دچار شدن به عذاب ابد قیامت است گریبانگیر خود آنان است.

در پایان شرح و توضیح آیه 57 توجه به دو نکته بسیار مهم لازم است: یکى این که از دو بار عَلَیْکُمُ‌ و جمله‌ کُلُوا مِنْ طَیِّباتِ ما رَزَقْناکُمْ‌ استفاده مى‌شود که خطاب آیه شریفه به یهود زمان پیامبر است در صورتى که آنان شاید صحراى سینا و من و سلوى را به عمر خود ندیده بودند، و دیگر این که از ما ظَلَمُونا به بعد بازگشت از خطاب به غیبت است.

شاید نکته عدول از خطاب به مخاطب و بیان وضع ستم‌کار به صورت غائبانه «وماظلمونا» اشاره به این داشته باشد که خیانت‌هاى عظیم شما به مردم و عصیان‌هاى سنگین شما به ویژه در امور معنوى از قبیل تحریف تورات، و انکار نبوت پیامبر، و نپذیرفتن قرآن مجید اقتضا مى‌کند که شایسته خطاب حق نباشید.

و نکته خطابات جملات اول آیه که همه متوجه یهود زمان پیامبر است: ظَلَّلْنا عَلَیْکُمُ، أَنْزَلْنا عَلَیْکُمُ، کُلُوا مِنْ طَیِّباتِ ما رَزَقْناکُمْ‌ اعلان به این حقیقت باشد که اینان هم در روش و منش مانند اسلافشان بنى‌اسرائیل‌هاى زمان موسى هستند: اول این که در مسئله توحید انحراف در عقیده دارند دوم راضى به کردار گذشتگان از خود مى‌باشند سوم خدا را شبیه مخلوق محدود و مجسم مى‌دانند، چهارم به نزول تورات از جانب خدا شک و تردید دارند، پنچم براى موسى بن عمران به عنوان رسول الهى احترام قائل نیستند و در حقیقت باید گفت: اینان مصداق این دو روایت هستند که از رسول خدا و على (ع) نقل شده:

«من تشبه بقوم فهو منهم:» «8»

کسى که خود را به قومى شبیه کند از آنان است‌

«الراضى بفعل قوم کالداخل فیه معهم:» «9»

خوشنود به کردار قومى مانند این است که با آنان در آن کار همراه بوده است.

 

پی نوشت ها:

 

______________________________

(1)- انعام 103.

(2)- نهج البلاغه، خطیه اول.

(3)- مائده 24.

(4)- مائده 255

(5)- مائده 26

(6)- کافى ج 1، ص 435.

(7)- المیزان ج 1، ص 254.

(8)- نهج‌الفصاحه ص 583، حدیث 2828.

(9)- نهج‌البلاغه، حکمت 146.

 



قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان