پدر و مادر باید از ظاهر فرزند شروع کنند و او را به شکلی در بیاورند که شکل او، انسانی و الهی باشد، نه حیوانی. پدر و مادر هم باید این چنین باشند تا فرزندشان تربیت الهی شود. اگر قوای نفْس، افسارگسیخته باشد همین آدم، از حیوانات هم بدتر می شود. اگر کسی تربیت الهی را بپذیرد و مؤدب به آداب الهی شود، به رستگاری جاوادنه می رسد. اگر می خواهی آن بذر الهی در بُعد معنویت را شکوفا کنی و قلب و دلت را روشن و منور به نور الهی کنی، بدان که راه فقط این است! باید از ظاهر به باطن بروی! این همان راهی است که انبیاء و مکتب انبیاء برای ما آوردند.
رُوِیَ عَن رَسولِ الله صلی الله علیه و آله و سلم: «
إِنَّ الغَیرَهَ مِنَ الایمان؛
[1]همانا غیرت از آثار ایمان است.»
بحث راجع به تربیت در محیط هایی که انسان در آنها ساخته شده و روش رفتاری و گفتاری می آموزد، بود. اشاره شد که اولین محیط و تاثیرگذارترین محیط، محیط خانوادگی است و به طور کلی مسأله تربیت، در هر محیطی که باشد، تدریجی الحصول است و انسان به تدریج روش ها را یاد می گیرد. البته در مقام مقایسه میان روش فساد و روش صلاح، روش فساد برای انسان سریع تر حاصل شده و روش صلاح، کند تر صورت می پذیرد. اجمالاً به سرّ این مطلب هم اشاره شد که چون انسان حین تولد، از نظر شهوت و غضب و وهم یک حیوان بالفعل است و آن چیزهایی که از نظر انسانی و الهی دارد، در او نهفته است و جنبه استعدادی دارد که باید با تربیت شکوفا شود؛ لذا حرکت رو به صلاح، کند تر از حرکت رو به فساد اثر می گذارد.
قوای حیوانی، افسار گسیخته است!
گفتیم که تربیت یعنی روش دادن؛ اصل آن هم این است که به قوای حیوانی انسان، روش داده شود و آدمی از افسارگسیختگی قوای حیوانی خود نجات پیدا کند. قهراً وقتی که قوای حیوانی بالفعل است و شهوت و غضب و وهم در طفلی که متولد می شود وجود دارد، این سوال مطرح می شود که آیا این قوا کنترل شده است یا نه؟ بدانید که این قوای حیوانی شهوت، غضب و وهم، سقف ندارد و مرز نمی شناسد! افسارگسیخته است. و تربیت در مراحل اولیه، این است که باید جلوی افسارگسیختگی این قوای حیوانی را گرفت. در تربیت اسلامی، از بین بردن شهوت و غضب مطرح نیست. آنچه اهمیت داشته و صحیح است، روش دادن، محدود کردن و مرز تعیین کردن برای قوای حیوانی نفس است.
هوای نفس یعنی،خواسته های حیوانی بی مرز
من به دو اصطلاح اشاره کنم که استاد ما رضوان الله تعالی علیه هم آنها را به کار می بردند. ایشان می فرمودند: «شهوت و غضب در انسان اطلاق دارد». این یک اصطلاح است که معنایش همان است که من عرض کردم؛ یعنی مرز نمی شناسد. یک عبارت هم در روایات ما وجود دارد- که خیلی زیاد شنیده اید و استعمال هم می شود که عبارت است از «هوای نفس». این هوای نفس که می گویند، یعنی چه؟ این همان مرز نشناسی است. خواسته های حیوانی بی مرز، هوای نفس است. بحث در این است که برای تربیت، این نیروها باید کنترل شود و حد و مرز پیدا کند. این مسأله نسبت به تمام محیط هایی که انسان در آنها ساخته می شود، مطرح است؛ از محیط خانوادگی گرفته، تا محیط آموزشی، شغلی، رفاقتی و حتی آن جوّ حاکم بر کل جامعه که مسؤولیت آن با عده ای خاص است؛ در هر محیطی این بحث مطرح است.
دست عقل، نفس را از سرکشی باز می دارد.
در رابطه با بحث، دو روایت می خوانم. یک روایت از علی علیه السلام است که حضرت فرمود: «النّفوسُ طَلِقَةُ لکِن أَیدی العُقول تُمسِکُ أَعِنَّتَها عَنِ النُّحوس؛[2]نفوس، رها و یله اند، ولی دستان عقل است که آنها را از سرکشی باز می دارد.»نفوس یعنی همان قوای حیوانی که اشاره شد. نفْس همان روح حیوانیِ شهوت، غضب و وهم است. طَلِقَة یعنی آزادی حیوانی. می فرماید: نفْس، آزادی حیوانی می خواهد. اما آنچه او را از سرکشی باز می دارد، دستان عقل است. این در ابتدا کارِ عقل عملی است و بعد هم عقل نظری که زیربنای اعتقادات است.
سر چشمه را با بیل می شود گرفت
مسأله این است که اگر انسان قوای نفسانی اش را رها کند، حدّ یَقِف ندارد. هیچ گاه نمی ایستد و دائماً به دنبال میل خود می رود. البته محیط هایی که انسان در آنها ساخته می شود، با هم تفاوت دارند. مثلاً اگر کودکی را بخواهیم در محیط خانوادگی تربیت کنیم و قوای حیوانی اش را مهار کنیم، خیلی آسان تر است، نسبت به انسانی که وارد محیط دیگری شده است. قبلاً هم گفتم که تربیت فرزندخیلی آسان است. چون کودک هم سریع و زود و هم عمیق و مؤثر یاد می گیرد. حالا بعداً می گویم که این تربیت و روش دهی باید از کجا شروع شود. بحث این است که هرچه کودک رشد حیوانی پیدا کند، روش دادن به او مشکل تر می شود؛ تا به حالت تمییز برسد. به بلوغ طبیعی– نه شرعی- که برسد، کار مشکل می شود. اگر کودک تربیت نشود، وقتی وارد محیط های بعدی می شود– محیط آموزشی، شغلی، رفاقتی و...- به جایی می رسد که اگر آن وقت بخواهد این قوای حیوانی را مهار کند، کارش بسیار مشکل است. می گویند: سرچشمه را با بیل می شود گرفت؛ اما اگر همان ابتدا جلوی آن را نگیری، بعداً با پیل هم نمی شود جلویش را گرفت!
تربیت بعد از دوران کودکی، بسیار سخت است
اینکه روی این محیط تأکید می شود برای این است که اولین محیط، محیط خانوادگی است. سازندگی و تربیت در آن، آسان تر از محیط های دیگر است. حال اگر انسان در کودکی تربیت نشد، و هواهای نفسانی در او غالب شدند، دیگر تربیت بسیار سخت است. در روایتی از حضرت عیسی علیه السلام یک تعبیری وجود دارد که می گوید: «إِنَّ الغالِبَ لِهَواه أَشَدُ مِنَ الَّذی یَفتَحُ المَدینَه وَحدَه؛[3] کسی که بخواهد بر هوای نفْسش چیره شود، سخت تر از کسی است که به تنهایی شهری را فتح می کند.»
کار به جایی می رسد که اگر بخواهی جلوی این افسار گسیختگی قوای حیوانی را بگیری، مثل این است که بخواهی به تنهایی شهری را فتح کنی! کسی که بخواهد بر هوای نفْسش چیره شود، سخت تر از آن کسی است که به او بگویند برو به تنهایی یک شهر را فتح کن! اینکه من بارها تأکید کردم و بحث را روی محیط خانواده آوردم، برای این است که در این محیط و در این سن و سال، هنوز هوای نفسانی بر انسان چیره نشده است که بخواهی آن را مغلوب کنی.
نفس با لجام عقل و شرع مهار می شود.
در اینجا این بحث –که در اصطلاح اهل معرفت هم هست- مطرح می شود که برای تربیت باید به این قوای حیوانی، لجام و دهانه از عقل و شرع زد. در تمام مراحل هم، همین طور است که باید یک لجام عقل و شرع به این حیوان زد! چرا می گوییم حیوان؟ چون گفتیم که انسان در ابتدای کار یک حیوان بالفعل است. لذا برای کنترل کردن او و مهار کردنش باید یک لجام عقلی و شرعی به او زد.
چرا لجام عقل و شرع؟
یک سنخ مسائلی هست که حتی اگر دین هم نبود و دستوراتی هم برایش نیامده بود، خود ما آنها را با عقلمان می فهمیدیم. مثلاً می دانستیم که ظلم کردن بد است؛ آدم کشی بد است؛ عدل خوب است؛ و... فهمیدن این امور احتیاجی به وحی نداشت و عقل ما-عقل عملی ما- به تنهایی این مسائل را درک می کند. حاکم بر این امور، عقل عملی است. یک سنخ امور دقیق تر و ظریف تری هم هست که فهم آنها برای ما پیچیده است. لذا شرع می آید و اینها را برای ما ظاهر و آشکار کرده و مفاسد آن را برای ما می گوید. اینکه ما تعبیر می کنیم به لجام عقل و شرع، برای این است.
شارع روش های مهار نفس را آموزش داده است.
لذا شارع همین مسائل ظریف که همان روش هاست را برای ما تبیین می کند. او پیامبران را فرستاده که به من روش گفتاری و رفتاری بدهد، تا من این غضب و شهوتم را در محدوده ای که عقل عملی می گوید، مهار کنم. از آنجا که انسان دو بُعدی است، خداوند در بُعد معنوی او نیز، دستور العمل تربیتی داده است.
آدمی سه بعدی است؛ الهی، انسانی و حیوانی
البته انسان سه بُعدی است. یک بعد دیگرش هم حیوانیتی است که می خواهد جلوی انسان شدن و الهی شدن را بگیرد. این بُعد حیوانی فعلی است و بُعد های دیگر هنوز فعلی نشده اند. این مانع شکوفایی آنها می شود. تا جلوی این گرفته نشود، بُعد انسانی و الهی انسان رشد نمی کند.
هوی و هوس، علف های هرز وجود آدمی
علف هرزه در باغ و باغچه را دیده اید؟ تا جلوی این علف های هرز را نگیری، آن بذری که کاشته ای رشد نمی کند. همین طور تا وقتی جلوی هوی و هوس ها گرفته نشود، آن نشائی که خدا- در بُعد انسانی و الهی - در دل آدمی گذاشته است، شکوفا نمی شود؛ نه آدم درست می شود نه فرشته. این اولین گام است.
اولین گام تربیت، مهار نفْس سرکش
علی علیه السلام در یک روایت فرمود: «ضَبطُ النَّفس عِندَ الرَّغب و الرَّهب مِن أَفضَلِ الأَدَب؛[4] مهار نفْس هنگام میل و رویگردانی، از با فضیلت ترین ادب هاست.» مهار کردن شهوت و غضب نفْس، هنگام روآوری و روگردانی، از با فضیلت ترین تربیت ها و ادب ها است. یعنی همین، اولین گام است. وقتی که نفْس به یک کار نامشروعِ نامعقول رو آورده و می خواهد آن را انجام دهد، جلوی آن را بگیر! از آن طرف وقتی نفْس می خواهد از یک کار خوب روگردان شود، آنجا هم جلوی روگردانیش را بگیر! هر دو مورد، هم «رغب» و هم «رهب» آمده است؛ هم به روآوری و هم به روگردانی اشاره شده است.
استاد ما(رضوان الله تعالی علیه) این اصطلاح اهل معرفت را مطرح می کنند که «تقییدِ اطلاقِ شهوت و غضب»؛ این همان مهارکردن و افسار زدنی است که من گفتم. من بحث را خالی از این اصطلاحات کردم تا فهم آن آسان شود. وقتی ایشان می گوید «تقییدِ اطلاقِ شهوت و غضب»، یعنی مهار زدن به این قوای سرکش. نفْس را رهایش نکن!
مرزکشی برای خواسته ها، کار انبیاست.
لذا امام رضوان الله علیه می گویند: «مقصد انبیاء تأدیب نفوس و تحدید هواهای نفسانیّه است». مقصد همه انبیاء، این است که می خواهند نفوس را تربیت کنند. تحدید در اینجا یعنی مرزکشی؛ انبیاء می خواهند نفوس سرکش را مرزشناس کنند.
حیوانات وحشی تربیت می شوند؛ چرا ناامیدی؟!
مگر نمی شود حیوان را تربیت کرد؟ الآن درنده ها را تربیت می کنند. آیا تو که از تربیت خود ناامیدی، بدتر از شیر و ببر و پلنگی؟ خوب است که اینها را می بینید! حیوان را می شود تربیت کرد. حیوانات را دارند تربیت می کنند. بدترین آنها را می بینید که تربیت شده اند. وقتی حیوان را می شود تربیت کرد، چطور این موجود دو پا در بین این حیوانات چموش تر از همه در می آید؟! مگر انبیاء آمدند و یکسری چیزهای خارق العاده به ما گفته اند؟! می گویند: آمده ام تا روش رفتاری، گفتاری و کرداری به تو بدهم و می خواهم تو را آدم کنم.
روش دادن به شهوت، غضب و وهم، هدف انبیاء عظام است.
خلاصه اینکه انسان علاوه بر دو بُعد انسانی و الهی دارای یک بُعد بالفعل حیوانی است که مانع انسان شدن اوست. اگر قوای نفْس، افسارگسیخته باشد همین آدم، از حیوانات هم بدتر می شود. لذا بزرگان می فرمایند که مقصد انبیاء عظام، تأدیب نفوس و تحدید هواهای نفسانیه است. هدف پیامبران روش رفتاری دادن به شهوت، غضب و وهم است. در همین رابطه یک روایت از رسول خدا هست که: «قال رسول الله «إِنَّ الله تعالی حَدَّ لَکُم حدوداً فَلا تَعتَدوها؛[5] پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود خداوند برای شما، مرزهایی قرار داده است، پس از آن مرزها تجاوز نکنید.» تجاوز نکنید، یعنی به آداب الهی مؤدب شوید تا انسان شده و در بُعد الهی، فرشته شوید. کسانی رستگاری جاودانه پیدا می کنند که مؤدب به آداب الهی شوند.
قبول آداب شرعی، رسیدن به فلاح ابدی است.
علی علیه السلام می فرماید: «مَن تَأَدَّبَ بِآدابّ الله عزوجل أَبداهُ إِلَی الفَلاحِ الدّائم؛[6]هر کس مؤدب به آداب الهی شود، ادبش او را به رستگاری ابدی می رساند.» اگر کسی تربیت الهی را بپذیرد و مؤدب به آداب الهی شود، به رستگاری جاوادنه می رسد؛ یعنی هم یک انسان می شود و هم در بُعد الهی و معنوی رشد کرده و فرشته می شود. سؤال اصلی این است که حالا که می خواهیم تربیت شویم و تربیت کنیم باید از کجا شروع کنیم؟ این یک بحث مستقلی است که الآن شاید در ذهن همه هم باشد. البته چون این بحث ها تقریباً همگانی است، در پاسخ به این سؤال من نمی خواهم اصطلاحات پیچیده ای به کار ببرم. تنها به قدری که لازم است به مطالبی اشاره خواهم کرد.
نقطه آغاز، ساختن ظاهر است.
اهل معرفت به این نقطه شروع اشاره دارند که من ابتدا جملاتی را هم از آنها می خوانم و بعد توضیح می دهم. در باب تربیت می فرمایند: «اگر انسان بخواهد از نظر باطنی و حقیقی اصلاح شود، تنها راهش گذر از ظاهر به باطن است». بحث ما این است که می خواهیم حیوان نباشیم و آدم بشویم؛ یعنی می خواهیم مابه الامتیاز انسانی خود را شکوفا کنیم. مثلاً اگر اهل معنویت هستیم، می خواهیم نورانیت قلبیّه پیدا کنیم؛ اگر اهلش هستیم، می خواهیم عالم غیب را شهود کنیم؛ اگر می خواهیم این کارها را بکنیم، بزرگان می گویند که این منزل یک راه بیشتر ندارد؛ آن راه منحصر هم این است که از راه ظاهر به باطن برویم.
ظاهر، تنها مسیر نفوذ به باطن است.
حالا اینها را می خواهم توضیح بدهم که «رخنه کردن از ظاهر به باطن» یعنی چه؟ آیا تو می خواهی آن بذر الهیه انسانی که خدا در وجودت پاشیده و آن نهالی را که او درون تو کاشته است را آبیاری کنی و زنده اش کنی؟ آیا می خواهی آدم بشوی؟ باید از ظاهر خود سراغ باطن بروی، تا کار سامان یابد. راه فقط همین است. اگر می خواهی آن بذر الهی در بُعد معنویت را شکوفا کنی و قلب و دلت را روشن و منور به نور الهی کنی، بدان که راه فقط این است! باید از ظاهر به باطن بروی! این همان راهی است که انبیاء و مکتب انبیاء برای ما آوردند.
انسانیت در گرو التزام به شرع است.
این کلیت بحث بود. بعداً آرام آرام می رویم و به جزئیات آن می پردازیم. ما تعبیراتی از اهل معرفت داریم که مثلاً امام(رضوان الله تعالی علیه)- که البته من هرچه دارم از استادم دارم- می گویند: «بدان که هیچ راهی در معارف الهیه پیموده نمی شود مگر آنکه انسان ابتدا کند از ظاهر شریعت؛ و تا انسان مؤدب به آداب شریعت حقّه نشود، هیچ یک از اخلاق حسنه (که همان انسانیت است) از برای او، به حقیقت پیدا نشود و نور معرفت الهی در قلب او تابش نکند». این جملات هم به بُعد معنوی مسأله اشاره می کند.
شرع یعنی آداب ظاهری که انسان ساز است.
منظور امام از آداب ظاهریه چیست؟ منظور ایشان همین احکام شرعیه است. اینها آدم ساز است. من کاری به جنبه های معنوی آن ندارم. اصلاً خود این احکام، آدم ساز است. در بُعد انسانی، انسانیت را شکوفا می کند. باید ظاهر انسان، شکل و شمایلش، لباس های تن او، حرف ها، رفتارها، دیده هایش، همه و همه در محدوده احکام شرعیه باشد تا انسانیتش شکوفا شود.
ضرورت آموزش ظواهر به فرزندان
الآن درباره تربیت فرزند در محیط خانوادگی بحث می کنیم. چون روایات آن را هم قبلا اشاره کرده ام، دوباره تکرار نمی کنم. ولی دیدید که تربیت فرزند چقدر آداب دارد. بعد از دوران خردسالی هم روایات می گویند که وقتی بزرگ شد، باید روزه را به او یاد داد؛ نماز یادش داد؛ وضو یادش داد؛ من قبلاً اینها را گفته ام. از علی علیه السلام است که فرمود: «أَدِّب صِغارَ أَهلَ بَیتِکَ بِلِسانِکَ عَلَی الصَّلوه وَ الطَّهور؛[7]کوچک ترهای خانواده ات را با زبانت برای نماز و وضو تربیت کن!»
امام صادق علیه السلام فرمود: «یُؤَدِّبُ الصَّبی عَلَی الصَّوم؛[8] فرزند باید برای روزه گرفتن تربیت شود.» بعد هم سن این کار را مشخص می کند، می فرماید این کار بین پانزده و شانزده سال انجام شود. از ظاهر شریعت باید شروع کرد. از شکل و شمایلت، پوششت و صحبت کردنت باید شروع کنی، تا برسی به روابطی که با دیگران-اشخاص صالح و فاسد- داری؛ همه اینها باید بر اساس شرع تنظیم شود تا باطن اصلاح گردد.
تذکر اول: فرق میان اصلاح ظاهر و ظاهرسازی
اما من در اینجا باید به دو نکته اشاره کنم که مغالطه ای صورت نگیرد. اول اینکه ما یک ظاهر و باطن داریم، یک سرّ و عَلَن. اینکه بزرگان می فرمایند از ظاهر می توان به باطن رخنه کرد، یعنی اینکه اگر آدمی در تمام جهات مقید باشد که مطابق اسلام عمل کند، مثلاً از نظر پوشش، شکل و شمایل، گفتار و رفتار با دیگران و همه زندگی اش اسلامی باشد یا تلاش کند که اسلامی باشد، در حقیقت از راه ظاهر اقدام به اصلاح باطن کرده است. این فرق می کند با کسی که مثلاً جلوی آدم جا نماز آب می کشد ولی از آن طرفـ نعوذ بالله ـ در خفا دروغ می گوید و تهمت می زند و... اوّلی ظاهرش درست است هرچند هنوز باطنش اصلاح نشده است، ولی دومی سرّش با علنش فرق دارد. رفتار دومی فریبکارانه است و جنبه اصلاحی ندارد. یک سنخ مسائلی هست که چون از دورن افراد اطلاعی ندارید، شما هم از آنها سر در نمی آورید. مثلاً اگر من در گفتارم هیچ توجهی نکنم، دروغ بگویم، غیبت کنم، تهمت بزنم و... تو از کجا می فهمی که من دارم دروغ می گویم؟ به یک معنا این سرّ من است. کارِ علنی کارساز نیست. بلکه باید تمام کارها و اعمال را اصلاح کرد تا درون درست شود.
ظاهر سازی و ریاکاری اثر ندارد.
ظاهر آراسته در باطن اثر می گذارد، نه این کارهای علنی که به همراه بسیاری کارهای خلاف دیگر انجام می شود. اهل معرفت این حرف را نمی زنند که هر نوع ظاهرسازی، باعث اصلاح باطن می شود. یک وقت اشتباه نکنید! من این نکته را بگویم که ریاکاری اثری ندارد. کسی که تلاش می کند مسائل درآمدی اش و همه زندگی اش- نه فقط صوم و صلاه- همه و همه، اسلامی باشد، اگر بر این امر مراقبت کند، در باطنش اثر می گذارد. گفتیم که صورتِ ملکه، با تکرار و مراقبت برای انسان حاصل می شود. اگر تلاش کند که در معاملاتش، عباداتش، معاشرات و مجالساتش، همه و همه خلاف شرع انجام ندهد، مثلاً زبانش غیبت نکند، دروغ نگوید، تهمت نزند، ایذاء نکند؛ این از ظاهر به باطن رخنه می کند.
ظاهر سازی، نفاق است.
اما وقتی من جلوی تو دعا می خوانم، خم و راست می شوم، ادعای معنویت می کنم، دعای فرج می خوانم، دعای توسل می خوانم، سینه می زنم، پابرهنه راه می افتم، شال عزا به گردن می اندازم و امثال اینها -همه چیزهایی که جنبه فریبندگی دارد را می گویم- ولی در سرّ و خفا، به صورت پنهانی کار خلاف انجام می دهم، این ظاهرسازی است و اثر سازندگی ندارد. مسأله نفاق، همین است. ظاهر و باطن را با سرّ و علن یک وقت اشتباه نکنید. می خواستم این را بگویم که تفاوت سرّ و علن، نفاق است. نفاق هم بدترین کارها است. حتی می گویند از کفر هم بدتر است. در آیات ما هم این مضمون هست.
تذکر دوم: باید به تمام دین پای بند بود نه بخشی از آن
دومین تذکر این است که آداب شریعت، یک مجموعه است. یک بخش نیست؛ نماز و روزه و وضو و ذکر نیست، که این را رعایت بکنی، اما مال مردم خوری کنی! هرگز این طور نیست که بتوانی به بخشی از دین عمل کنی و بخش دیگر را رها کنی. دستورات و احکام اسلام مجموعه است. مجموعه احکام شرعیه، همان احکام ظاهریه است که اگر اینها را رعایت کنی، بدون شک در تو اثر می گذارد. یعنی آن بُعد انسانی تو را شکوفا می کند و بُعد الهی تو را هم به ثمر می نشاند. اگر بپرسی از کجا شروع کنیم؟ پاسخ این است که از اینجا باید شروع کرد: پای بندی به تمام دستورات شرع.
رعایت ظواهر شرع در خانه، کار والدین با غیرت
بحث راجع به محیط خانواده بود و اینکه اگر پدر و مادر نسبت به نوزاد از کودکی، تمام آداب شرعی را رعایت کنند، وقتی او بزرگ تر شده و به قوه تمییز برسد، باطن او، باطن یک آدم می شود. اولین محیط سازندگی برای انسان، خانواده است. لذا چون در این محیط، رابطه ها تنگاتنگ است و از چاشنی محبت قوی برخوردار است، اگر پدر و مادرِ غیرتمند بخواهند فرزند شان آدم شود و الهی شود، باید ظواهر شرع را رعایت کنند.
پی نوشت ها:
[1] شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج 3، ص 444.
[2] آمدی، غرر الحکم، ص 235.
[3] شرح نهج البلاغه، ج 20، ص 233.
[4] آمدی، غرر الحکم، ص 238.
[5] مجلسی محمد باقر، بحارالانوار، ج2، ص 263.
[6] حر عاملی، وسائل الشیعه، ج 6، ص 197.
[7] مجموعه ورّام، ج 2، ص 155.
[8] حر عاملی، وسائل الشیعه، ج 10، ص 237