آداب دعا در نیایش های انبیاء

دعا یگانه راه ارتباط بندگان به مبدأ بوده و تنها وسیله ای است که خدای متعال برای ارتباط با خود مقرر فرموده است، اگر این ارتباط و توجه به مبدأ نباشد، خدای منان عنایت خاصه ی خود را قطع خواهد فرمود

دعا یگانه راه ارتباط بندگان به مبدأ بوده و تنها وسیله ای است که خدای متعال برای ارتباط با خود مقرر فرموده است، اگر این ارتباط و توجه به مبدأ نباشد، خدای منان عنایت خاصه ی خود را قطع خواهد فرمود. در این صورت، بندگان استعداد پذیرش این عنایت را از دست داده و مقتضای رحمت الهی را از کف می دهند. قرآن کریم این حالت را نوعی استکبار می داند آن هم از موجودی که هیچ حیثیتی جز حیثیت بندگی ندارد. (1) و از آنجا که هر یک از عبادت ها، آداب و اسرار و احکامی دارند، دعا نیز به منزله برجسته ترین عبادت، آداب و احکام و اسراری دارد. امام صادق (ع) فرموده اند: «احفظ آداب الدعاء و انظر من تدعو و کیف تدعو» بر آداب دعا محافظت کن و ببین چه کسی را می خوانی و چگونه می خوانی؟ (2) قرآن کریم از خلال نیایش های انبیا، آداب دعا و احکام آن را مطرح کرده است .
دعا و نیایش
«دعا آن است که کسی را با صدا و کلام خود متوجه خود کنی.» (3) و در «لسان العرب» آمده است: «دعا الرجل ناداه» او را صدا زد. (4)
علامه طباطبایی «دعا» را آن می داند که از قلب برخیزد و زبان فطرت آن را طلب کند، نه این که زبان هر طور خواست حرکت کند. بدان معنا که انسان چنین حقیقتی را در باطن جان خود می شناسد و به طور روشن آن را می فهمد. (5) ویژگی مهم این تعریف آن است که شامل دعای تکوینی نیز می شود. از این رو علامه طباطبایی در ذیل همان عبارت، با کمی فاصله می نویسند:
لذا می بینید که خدای متعال حتی آنچه را که زبان در آن دخالت ندارد سؤال شمرده و در قرآن کریم فرموده: آنچه را سؤال کرده اید به شما عطا شده است. و اجمال مطلب آن که نعم الهی قابل ذکر و سؤال و احصاء نیست و هرگز با زبان آن را نخواسته اند. (6)
شاید بتوان از مجموع آنچه گفته شد: چنین استفاده کرد که بهترین و جامع ترین تعریف برای دعا، همان «طلب به معنی عام» است که شامل تمامی اقسام دعا، حتی -دعای تکوینی- نیز می شود.
عنایت انبیا به دعا و اصرار بر آن در همه حال، نمونه ای از ادب انبیا در برابر خالق است. انبیا در هنگام دعا هرگز خود را نمی بینند و عزم تماشای معشوق را دارند که خویش را در نهان و عیان بر دل و دیده ی انسان نمایانده است. چنین است که دعا بیش از هر عامل و سبب دیگر در نیل به فلاح مؤثر می باشد و در واقع راهی کوتاه و مستقیم به سوی خداوند تلقی می شود و دعا به منزله ی برجسته ترین عبادت، آداب و احکام و اسراری دارد. به عنوان نمونه یکی از «آداب دعا» که خداوند پیامبرش را تعلیم می دهد، این است که دعا را آهسته و با تضرع و ناله مطرح کنیم. و در دل خویش، پروردگارت را بامدادان و شامگاهان با تضرع و ترس، بی صدای بلند، یاد کن و از غافلان مباش. (7)
در تفسیر گرانقدر المیزان، «تضرع» از «ضراعت» به معنای تملق توأم با نوعی خشوع و خضوع آمده و «خیفه» را نوع مخصوصی از ترسیدن گرفته و مراد از آن را نوعی که با ساحت مقدس خداوند مناسب است، می داند؛ و چنین نتیجه می گیرد که در معنای «تضرع» میل و رغبت به نزدیک شدن به شخص متضرع الیه نهفته، و در معنای خیفه، پرهیز و ترس و میل به دور شدن از آن شخص وجود دارد. سپس ادامه می دهد یعنی آدمی در ذکر گفتنش، حالت آن شخص را داشته که چیزی را هم دوست دارد و به این خاطر نزدیکش می رود و هم از آن می ترسد و از ترس آن به عقب برگشته و دور می شود، در اینجا ذکر و یاد پروردگار را دو قسم کرده: یکی در دل و دیگری به زبان و آهسته، آنگاه هر دو قسم را مورد امر قرار داده، و ذکر به صدای بلند را چون با ادب عبودیت منافات دارد، مورد امر قرار نداده است. (8)
«احکام دعا» یعنی انسان چه چیزی از خدا بخواهد و چه چیز نخواهد. قرآن کریم از خلال بیان نیایش های انبیا آداب دعا و احکام آن را مطرح کرده است. از مضامین دعای انبیا می توان به آداب زیر دست یافت:
1. ربوبیت الهی در دعای پیامبران
انبیا قبل از هر چیز، در دعا از اسم شریف «رب، ربنا، ربی» استفاده می کردند، چون ربوبیت، واسطه ارتباط بنده با خدا، می باشد و فتح باب هر دعایی است. به عبارتی دیگر، چون به هنگام دعا، مقام بنده، مقام اظهار نیاز و درخواست و طلب حاجت است، باید از اسمی بهره گرفت که مناسب مقام باشد. از این رو، «رب» که به معنای مالک و تربیت کننده است. برای دعا مناسب تر است و انسان با ذکر این نام خود را غرق در الطاف الهی و وابسته دائمی به عنایات او می بیند. آیات زیر مصادیق گویایی از این مطلب می باشد.
چنانکه در دعای حضرت آدم و حوا آمده است: ربنا ظلمنا أنفسنا (اعراف، 7/ 23) پروردگارا، ما بر خویشتن ستم کردیم. این نیایش، راز و نیازی است که آن دو بزرگوار بعد از خوردن از درختی که خداوند از نزدیکی به آن نهی شان کرده بود با خدای خود کردند و به صفت ربوبیتی متوسل می شوند که دافع هر شر و جاذب هر خیری است.
یکی از دعاهای حضرت ابراهیم (ع) زمانی است که، هاجر و اسماعیل (ع) را در مکه -آن بیابان لم یزرع- به امر خداوند گذاشت و چنین دعا کرد: و (یاد کن) هنگامی را که ابراهیم گفت: پروردگارا، این شهر را ایمن گردان ... پروردگارا، آنها بسیاری از مردم را گمراه کردند... پروردگارا، من (یکی از) فرزندانم را در دره ای بی کشت، نزد خانه محترم تو، سکونت دادم ... پروردگارا، بی گمان تو آنچه را که پنهان می داریم، و آنچه را که آشکار می سازیم می دانی ... پروردگارا، مرا بر پا دارنده نماز قرار ده، و از فرزندان من نیز، پروردگارا، و دعای مرا بپذیر. پروردگارا، روزی که حساب بر پا می شود، بر من و پدر و مادرم و بر مؤمنان ببخشای. (9)
علامه طباطبایی در ذیل این آیات آورده اند:
از جمله لطائفی که در دعای آن حضرت به چشم می خورد، اختلاف تعبیر در نداء است، در یکجا «رب» آمده و در جای دیگر «ربنا»، در اولی پروردگار را به خود نسبت داد، به خاطر آن موهبت هایی که خداوند مخصوص او ارزانی داشته است، از قبیل سبقت در اسلام و امامت، و در دومی پروردگار را به خودش و دیگران نسبت داده، به خاطر آن نعمت هایی که خداوند هم به او و هم به غیر او ارزانی داشته است. (10) این ندا اعتراف داعی را به ربوبیت خدا در هر چیز و به عبودیت خود نسبت به پروردگار عالم می رساند. (11)
حضرت عیسی (ع) که خود یکی از مظاهر کامل بندگی و ادب و خضوع و خشوع است، این چنین دعا می کند:
عیسی پسر مریم گفت: بارالها، پروردگارا، از آسمان، خوانی بر ما فروفرست تا عیدی برای اول و آخر ما باشد و نشانه ای از جانب تو. و ما را روزی ده که تو بهترین روزی دهندگانی. (12)
«الله» نامی است که در بیان نام های خداوند جلوه خاصی دارد. در روایتی از امام حسن عسگری (ع) نقل شده است که فرمودند: «الله» همان است که هر آفریده ای به هنگام قطع امید و در نیازمندی و گرفتاری ها از همه روی می گرداند و دل از اسباب می برد و دل به او می بندد. (13)
نکته جالب این است که دعا به ندای «اللهم ربنا» آغاز می شود و حال آنکه سایر انبیا دعای خود را تنها با کلمه «رب» یا «ربنا» افتتاح می کردند. مفسران این زیادتی ندا در دعای مسیح را، برای رعایت ادب نسبت به موقف دشوار خود می دانند. شاید به این علت که چون حواریون معجزات باهر و روشن عیسی (ع) را دیده بودند. در چنین شرایط، درخواست معجزه مناسب با مقام ایمان و اخلاص نبوده و ممکن است پیامدهای ناگوار داشته باشد. از این رو عیسی (ع) با احتیاط کامل و با آوردن کلماتی که بیشتر رحمت حق را جلب می کند، در خواست خود را مطرح می کند. (14)
ما این گونه ادب را در نیایش های پیامبر (ص) شاهدیم، چنانکه خداوند به او دستور می دهد:
و بگو: پروردگارا، مرا (در هر کاری) به طرز درست داخل کن و به طرز درست خارج ساز. و از جانب خود برای من تسلطی یاری بخش قرار ده. (15)
2. اوصاف الهی در آغاز دعا
ادب دیگر اینکه انبیا، بعد از ذکر نام رب، شروع به، ثنایی جمیل از پروردگار می کنند. کما اینکه ادب عبودتی هم این گونه اقتضا می کند. انسان برای تقرب به خدا آفریده شده است و باید از تمام امکانات زندگی برای رسیدن به این مقصود بهره گیرد، و حقیقت دعا هم، توجه به بارگاه معبود و حرکت در مسیر هدف خلقت و قرب الهی است که برای مؤمنان معراجی روحی و معنوی است. حقیقت و روح دعا توجه قلبی انسان به خدا است و میزان توجه انسان به خداوند به میزان معرفت و محبت انسان به ذات ربوبی اش بستگی دارد. از این رو توجه به صفات و اسماء و حمد و ثنای الهی قبل از دعا و به هنگام دعا سفارش شده است. محمد بن مسلم از امام صادق (ع) نقل کرده است که فرمودند: در کتاب امیرالمؤمنین (ع) آمده است که ستایش، قبل از سؤال و تقاضا است. (16)
از جمله ادعیه پیامبران، دعایی است که قرآن کریم از حضرت یونس (ع)، در ایامی که در شکم ماهی به سر می برد، حکایت می کند: ... تا در (دل) تاریکی ها ندا در داد که: معبودی جز تو نیست، منزهی تو، راستی که من از ستمکاران بودم. (17)
حضرت یونس (ع)، در بین انبیا، تنها کسی است که در آغاز دعا کلمه «رب» را به کار نبرده است. در این جمله حضرت (ع)، از آنچه که عملش نشان می داد، بیزاری می جوید، چون عمل او ولو اینکه او چنین قصدی نداشت، این معنا را می رساند که، غیر از خدا مرجع دیگری است، که بتوان به او پناه برد. لذا وی از این معنا، بیزاری جسته و عرض داشت: «لا اله الا انت» وجه دیگر اینکه قبل از دعا، پاک شمردن و تنزیه خدا از هر عیب و نقص و ظلم و ستم، و هر گونه گمان سوء درباره ی ذات پاک او را بر خود لازم می داند. چون رفتار یونس (ع) این معنا را می رساند که، ممکن است کسی به کارهای خدا اعتراض نموده، و بر او خشم بگیرد، یا اینکه ممکن است کسی از تحت قدرت او بیرون شود، لذا برای عذر خواهی از آن گفت: «سبحانک». (18)
به پیامبر (ص) نیز خداوند، چنین دستور می دهد: بگو: بار خدایا، تویی که فرمانفرمایی؛ هر آن کس را که خواهی، فرمانروایی بخشی؛ و از هر که خواهی، فرمانروایی را بازستانی؛ و هر که را خواهی، عزت بخشی؛ و هر که را خواهی، خوار گردانی؛ همه خوبیها به دست توست، و تو بر هر چیز توانایی. (19)
حقیقت و روح دعا توجه قلبی انسان به خداوند است و میزان توجه انسان به خداوند به میزان معرفت و محبت انسان به ذات ربوبی اش بستگی دارد. از این رو توجه به صفات و اسماء و حمد و ثنای الهی قبل از دعا و به هنگام دعا سفارش شده است. بر این اساس در این آیه می بینیم که در ابتدا خداوند لفظ «اللهم» را آورده است که در واقع همان «یا الله» می باشد که حرف ندا حذف شده و به جای آن «م» مشدد در انتها اضافه گشته است. و بعد از «اللهم» به پیامبر تعلیم می دهد که خدای خود را ثنای جمیل بکند. در آیه اشاره می کند که تو خدایی هستی که تمامی خیرها به طور مطلق به دست تو است و قدرت مطلقه خاص تو است.
3. اقرار به گناه
دیگر از آداب دعای انبیا بعد از ستایش جمیل، اقرار به بدی ها و گناهان می باشد، اقرار به بدی ها روح انسان را برای اتصال به رحمت فضل خداوند آماده می کند، اقرار به گناه موجب چشیدن روحانیت و معنویت دعا می شود و زمینه و توفیق توبه را فراهم می کند. نوح (ع)؛ پیامبری که نه قرن و نیم، ستم بدترین و سرکش ترین قوم و طاغی ترین امت را تحمل کرده و صبورانه به هدایت آنها اندیشیده است، اکنون خود را در محضر الهی بدهکار می داند و از خدای سبحان طلب مغفرت می کند و این گونه در اواخر زندگی خویش، ادب دعا را به ما می آموزد: پروردگارا، بر من و پدر و مادرم و هر مؤمنی که در سرایم درآید، و بر مردان و زنان با ایمان ببخشای، و جز بر هلاکت ستمکاران میفزای. (20)
سید قطب آورده است:
این نشان دهنده ی ادب عبد در برابر رب می باشد، عبدی که فراموش نکرده که بشر است و خطا و قصور دارد، هر چند که اطاعت و عبادت کند و داخل بهشت نمی شود، جز اینکه خدا با فضلش با او معامله کند. (21)
موسی (ع) نیز، زمانی که از کوه طور باز می گردد، چنین می گوید: پروردگارا، من و برادرم را بیامرز و ما را در (پناه) رحمت خود درآور، و تو مهربانترین مهربانی. (22) این تقاضای بخشش برای خود و هارون (ع)، نه به خاطر آن است که گناهی از آنها سر زده، بلکه یک نوع خضوع به درگاه پروردگار و بازگشت به سوی او و ابراز تنفر از اعمال زشت بت پرستان همچنین سرمشقی است برای همگان تا فکر کنند جایی که موسی و هارون که انحرافی پیدا نکرده بودند چنین تقاضایی از پیشگاه خدا کنند، دیگران باید حساب کار خود را برسند و سرمشق بگیرند و رو به درگاه پروردگار آورده، از گناهان خود تقاضای عفو و بخشش کنند، البته بعضی معتقدند شاید این آمرزش موسی (ع) برای خود، به خاطر پرخاش به هارون و یا به خاطر انداختن الواح تورات باشد. (23)
خداوند پیامبرش را نیز تعلیم می دهد، که نیایش مغفرت طلبانه داشته باشد، و بگو: پروردگارا، ببخشای و رحمت کن (که) تو بهترین بخشایندگانی. (24)
پیداست که آمرزش خواهی چه اهمیت و جایگاه رفیعی نزد خداوند دارد. خداوند بدین وسیله، بندگان محبوب خود را آماده بهره وری از خوان نعم و الطاف پیدا و پنهانش می سازد. این گونه دعا و تعلیم، مجال هر گونه نادانی و غفلت و سیه دلی را از میان می برد و زمینه ساز تطهیر جان و ذهن آدمی می شود. از نیایش بخشش خواهانه انبیا می آموزیم، که در سلوک توحیدی نیز، بیم غرور و خود فریبی می رود و سالک حق جو باید هوشیارانه در جست و جوی آسیب شناسانه رفتارهای خود برآید.
4. یاد کردن نعمت ها
یوسف (ع)، وقتی والدین و برادرانش، بعد از دیدن عظمت او به خاک افتادند، پس از یادآوری خاطرات گذشته به طور مجمل این گونه دعا کرد: پروردگارا، تو به من دولت دادی و از تعبیر خواب ها به من آموختی. ای پدید آورنده آسمانها و زمین. تنها تو در دنیا و آخرت مولای منی؛ مرا مسلمان بمیران و مرا به شایستگان ملحق فرما. (25)
در نیایش یوسف پیامبر، ادب بندگی و سپاسگزاری به طرز چشمگیری انسان را به تأمل وا می دارد. آن حضرت پیش از آنکه خواسته های خود را بیان دارد، از آنچه پروردگارش به او ارزانی داشته است، سخن می راند. این نوع بندگی و نیایش گری سبب خواهد شد تا شخص همواره از خدا راضی و شاکر نعمت هایش باشد و نیز آرامش خویشتن را که تضمین کننده ی سلامت و امنیت و پیشرفت در زندگی و جامعه است، حفظ نماید. وی بعد از آنکه خدای را ثنا گفت و احسان های او را در نجاتش از بلاها و نوائب برشمرد، خواست تا نعمت هایی را هم که خداوند، مخصوص او ارزانی داشته برشمارد، حضرت یوسف (ع) همه این کارها را از خداوند سبحان می داند و نمی گوید من خود رنج کشیدم و به این مرحله رسیدم. مفسر بزرگ علامه طباطبایی آورده است:
آن جناب آن چنان محبت الهی در دلش هیجان یافته که به کلی توجهش از غیر خدا قطع شده، در نتیجه یکباره از خطاب و گفت و گوی با پدر صرفنظر کرده و متوجه پروردگار خود شده است و خداوند را مخاطب قرار داده و می گوید: «پروردگارا این تو بودی که از سلطنت سهمی به سزا ارزانیم داشتی، و از تأویل احادیث تعلیمم دادی.» (26)
از آن جمله مناجاتی است که قرآن از حضرت زکریا (ع)، برای درخواست فرزند، نقل کرده است: (این ) یادی از رحمت پروردگار تو (درباره) بنده اش زکریاست. آگاه که (زکریا) پروردگارش را آهسته ندا کرد. گفت: پروردگارا، من استخوانم سست گردیده و (موی) سرم از پیری سپید گشته، و -ای پروردگار من- هرگز در دعای تو ناامید نبوده ام. و من پس از خویشتن از بستگانم بیمناکم و زنم نازاست، پس از جانب خود ولی (و جانشینی) به من ببخش. که از من ارث برد و از خاندان یعقوب (نیز) ارث برد، و او را -ای پروردگار من- پسندیده گردان. (27)
سید قطب آورده است:
زکریا (ع) در این موقف در نهایت قرب و اتصال، پروردگارش را می خواند، چنانکه شاهدیم، «رب» را بدون حرف ندا بکار برده است. (28) او در اینجا با ذکر «لم اک بدعائک رب شقیا» چنین بیان می کند که از دوران جوانی تا امروز که استخوانهایش سست و موی سرش سفید شده، همچنان، معتکف و گدای این درگاه بودم و هیچ وقت ناامید و تهی دست برنگشته ام. این نحو تضرع، خود باعث شده که خدا این دعایش را نیز شنیده و او را وارثی پسندیده ارزانی دارد. (29)
فراموش کردن امکانات و الطاف الهی -در گذشته و حال- که اغلب بر اثر فراوانی و تکرار آن دست می دهد، موجب می شود که بعضی از مؤمنان، اندک اندک از توجه به آفریدگار و مناجات با وی غافل شوند. و بدین گونه انبیا که خود الگوی انسان کامل، امام، شاقول و ترازو برای دیگر انسان ها هستند، به ما می آموزند که همواره یادآور این نعم و الطاف الهی باشیم.
5. یاد کرد خواست ها
بعد از ذکر نعم الهی، نوبت به ذکر حوائج می رسد. یکی دیگر از آداب دعای انبیا این است که، حوائج معنوی را، به طور صریح ذکر می کردند، اما حوائج مادی را به طور غیر مستقیم بیان می نمودند.
دعای حضرت ابراهیم (ع)، زمانی که هاجر و اسماعیل (ع) را در مکه (بیابان لم یزرع) به امر خداوند گذاشت، چنین است: و (یاد کن) هنگامی را که ابراهیم گفت: «پروردگارا، این شهر را ایمن گردان، و مرا و فرزندانم را از پرستیدن بتان دور دار. پروردگارا، آنها بسیاری از مردم را گمراه کردند. پس هر که از من پیروی کند، بی گمان او از من است، و هر که مرا نافرمانی کند، به یقین، تو آمرزنده و مهربانی، پروردگارا، من (یکی از) فرزندانم را در دره ای بی کشت، نزد خانه محترم تو، سکونت دادم. پروردگارا، تا نماز را به پا دارند. پس دلهای برخی از مردم را به سوی آنان گرایش ده و آنان را از محصولات (مورد نیازشان) روزی ده باشد که سپاسگزاری کنند. (30)
ادبی که ابراهیم (ع) در این دعا بکار برد، این است که هر حاجتی از حوائج را که ذکر کرده، چون هم ممکن بود به غرض مشروع درخواست شود و هم به غرض نامشروع، آن جناب غرض مشروع و صحیح خود را در کلام خود ذکر کرده و بیانی آن را ادا نموده که هر کس می تواند از آن پی ببرد که وی تا چه اندازه امید به رحمت پروردگار در دلش فوران داشته، مثلا بعد از این که عرض کرد: «مرا و فرزندانم را از اینکه پرستش بتها کنند دور بدار» غرض خود را این طور بیان نمود: «پروردگارا به درستی که آنها گمراه کردند بسیاری از مردم را» و اگر مجددا ندای «رب» را تکرار کرده، به منظور تحریک رحمت الهی می باشد. همچنین بعد از اینکه عرض کرد: «پروردگارا اینک که من ذریه خود را در بیابان لم یزرع در کنار خانه تو سکونت دادم» غرض خود را از این گفتار این طور بیان نمود: «پروردگارا برای اینکه نماز به پا دارند. و نیز بعد از آنکه درخواست کرد: «دل هایی از مردم را به سوی آنان معطوف بدار و از میوه ها و روزیشان فرما» دنبالش عرض خود را چنین شرح داد: «باشد که آنان تو را شکر گذارند.» (31)
این دعا نمونه کامل برای انسان ذاکر شاکر می باشد و در سیاق آن، ذلت و بیچارگی موج می زند.
حضرت موسی (ع)، نیز بعد از قتل قبطی، چنین دعا می کند: گفت: پروردگارا، من بر خویشتن ستم کردم، مرا ببخش. پس خدا از او در گذشت که وی آمرزنده مهربان است. (32) این دعا، چون مربوط به امور مادی و دنیوی نبود، بلکه صرفا توسل به مغفرت خدا بود، موسی (ع) به حاجت خودش تصریح می کند، اما بعد از فرار از مصر، چنین مناجات می کند: پروردگارا، من به هر خیری که سویم بفرستی سخت نیازمندم. (33)
حضرت موسی (ع)، در این رسالتش گذشته از التجا و تمسک به ربوبیت که خود ادب جداگانه ای است، ادب دیگری بکار برده و آن اینکه: درخواست نان از جانب حضرت موسی بن عمران در حالی صورت می پذیرد که او به رغم احتیاج شدید خویش از اظهار آشکار و مستقیم آن خودداری می ورزد. او تنها از وضع خود پس از قتل و فرار و تعقیب سخن می گوید و خیر را که در آن شرایط به جز نان نیست، می طلبد یعنی تنها احتیاج و نیاز خود را بازگو می کند و بقیه را به لطف پروردگار وامی گذارند. این نوع ادب ورزیدن در حیات انبیا و اولیا شواهد بسیار دارد. (34)
حضرت ایوب (ع)، سرگذشتی غم انگیز و در عین حال پر شکوه و با ابهت دارد. صبر و شکیبایی او مخصوصا در برابر حوادث ناگوار عجیب بود. به گونه ای که «صبر ایوب» یک ضرب المثل قدیمی است، زمانی که ایوب، گرفتار مشکلات می شود، چنین دست به دعا بر می دارد: و ایوب را (یاد کن) هنگامی که پروردگارش را ندا می داد که: به من آسیب رسیده است و تویی مهربانترین مهربانان. (35)
علامه طباطبایی در این باره می گوید:
ایوب همانند سایر پیامبران به هنگام دعا برای رفع این مشکلات طاقت فرسا، نهایت ادب را در پیشگاه خدا به کار می برد، حتی تعبیری که بوی شکایت بدهد نمی کند، هرگز جزع و ناله نکرد و جز به خدا به احدی متوسل نشد و بدون اذن خدا چیزی هم از او نخواست تا اینکه مأذون شد. او تنها می گوید: من گرفتاری مشکلاتی شده ام و تو ارحم الراحمینی و پروردگارش را در نهایت رحمت می خواند حتی نمی گوید مشکلم را برطرف فرما زیرا می داند او بزرگ است و رسم بزرگی می داند. وجوه ادبی که در این دعا بکار رفته از بیانات قبلی روشن می شود. ایوب حاجت خود را که عبارت بود: از بهبودی از مرض صریحا ذکر نکرد، او نیز خواست هضم نفس کند و حاجت خود را کوچکتر از آن بداند که از پروردگار درخواست آن را بکند. (36)
انبیا (ع) هیچ وقت حاجت خود را اگر درباره امور دنیوی بود، صریحا ذکر نمی کرده اند اگر چه غرضشان از آن حاجت، پیروری نفس هم نبوده است.
6. گستردگی خواست ها
دیگر از آداب دعای انبیا، فراخواهی در دعا می باشد. دعا برای برادران و دوستان مؤمن مخصوصا افراد ذوی الحقوق، علاوه بر اینکه از آداب دعا و اسباب اجابت خواسته هاست، از حقوق ثابت مؤمنان بر یکدیگر است. انسان مؤمن باید بر اساس اصل کلی «برای دیگران دوست بدار هر چه برای خود می خواهی» برادران و خواهران ایمانی خود را از دعای خیر خویش محروم نسازد. از امام صادق (ع) منقول است که: هر کس در اتمام چهل نفر از برادران (ایمانی) خود را جلو بیندازد و درباره آنان دعا کند و پس از آن درباره یخود دعا کند دعای او، هم درباره ی آنان و هم درباره ی خودش مستجاب می گردد. (37)
نوح (ع)، در اواخر زندگی خویش این گونه دعا می کند: پروردگارا، بر من و پدر و مادرم و هر مؤمنی که در سرایم درآید، و بر مردان و زنان با ایمان ببخشای، و جز بر هلاکت ستمگران میفزای. (38)
در این دعا می بینیم که نوح (ع) در اول، طلب بخشش برای خود سپس برای والدینش و بعد از آن برای کلیه مؤمنین می کند. نوح (ع) بعد از نفرین کفار قومش، ادب الهی چنین اقتضا می کند که این عده را که به پروردگارش ایمان آورده و به دعوتش گرویده اند از نظر دور نداشته از خدا خیر دنیا و آخرت را برایشان درخواست کند، لذا ابتدا خود را دعا کرد سپس والدینش و بعد مؤمنین معاصرش و بعد از آن همه اهل توحید، چه معاصرینش و چه آیندگان آنها.
حضرت شعیب (ع) نیز چنین دعا می کند:... بار پروردگارا، میان ما و قوم ما به حق داوری کن که تو بهترین داورانی. (39) شعیب گفت: «بین ما» و نگفت: «بین من»، وجهش این بود، که مؤمنین به توحید را نیز ضمیمه کرده باشد، چون کفار قومش در تهدید او مؤمنین را هم تهدید کرده و به همه آنها گفته بودند: ای شعیب، یا تو و کسانی را که با تو ایمان آورده اند، از شهر خودمان بیرون خواهیم کرد؛ یا به کیش ما برگردید. گفت: آیا هر چند کراهت داشته باشیم؟ (40) از این جهت او نیز مؤمنین را ضمیمه خود کرد و آنان را از قوم بریده با خود به درگاه خداوند گسیل داشته و گفت: پروردگارا حق را در بین ما و قوم ما ظاهر ساز و این فراخواهی یکی از آداب دعا می باشد.
با تأمل در نیایش انبیا و اولیا می توان نمونه های بسیار از این دست نشان داد. در حقیقت نیایشگران نکته سنج، در حال گفت و گو با معبود خود دیگر خبری از خود ندارند و اثری از نفس نمی بینند. اینکه رهروان حق به ما آموخته اند که به هنگام دعا و طلب، نخست به دیگران توجه کنیم و خیر و عزت و سلامت آنان را آرزومند باشیم، بی تردید از ضرورت رهایی از قید و بند نفس اماره و تطهیر دعا از خودخواهی حکایت می کند.
7. اسماء حسنا- فرجام خواست ها
در انتهای دعا، در ردیف هر حاجت، اسمی از اسماء حسنای الهی مناسب است با حاجت ذکر شود. این حقیقت در قرآن کریم، جلوه ای بس زیبا دارد و خود زمینه پژوهشی قرآنی و عرفانی است.
در رساله ی نور علی نور آمده است: دعوت حق تعالی باید به اسماء حسنی باشد، هر چند که او را اسما غیر متناهی است و اسماء و صفات عین ذاتند و همه اسمای او حسنی اند. و لکن سخن در ادب دعا است. (41)
یکی دیگر از ادعیه حضرت ابراهیم (ع)، دعایی است که آن حضرت و فرزندش اسماعیل (ع)، به طور مشترک در هنگام ساختن بنای کعبه، کرده اند و چنین گفته اند: ای پروردگار ما، از ما بپذیر که در حقیقت، تو شنوای دانایی ... و آداب دینی ما را به ما نشان ده؛ و بر ما ببخشای، که تویی توبه پذیر مهربان، پروردگارا، در میان آنان، فرستاده ای از خودشان برانگیز، تا آیات تو را بر آنان بخواند، و کتاب و حکمت به آنان بیاموز و پاکیزه شان کند، زیرا که تو خود، سست ناپذیر حکیمی. (42)
حضرت ابراهیم (ع)، در این درخواست، در ردیف هر حاجتی که خواسته اسمی از اسماء حسنای خدا را از قبیل «السمیع العلیم»، «التواب الرحیم»، «العزیز الحکیم»، به مناسبت آن حاجت ذکر کرده و اسم شریف «رب» را در تمامی آن حوائج تکرار نموده، چون ربوبیت خدا واسطه ارتباط بنده با خدای خود می باشد. نکته جالب توجه در این درخواست عارفانه، بیان جمعی آن می باشد. ابراهیم خود را هنگام دعا و تمنا در میان جمع ایمان آورندگان حق گرا جای می دهد و آنچه را آرزومند است برای همگان می خواهد. حضرت سلیمان (ع)، نیز چنین دعا می کند: پروردگارا، ملکی به من ارزانی دار که هیچ کس را پس از من سزاوار نباشد، در حقیقت تویی که خود بسیار بخشنده ای.(43)
وی، در انتهای دعا، تمسک به یکی از اسماء حسنای الهی که متناسب با درخواست او می باشد، «وهاب» می کند. سلیمان (ع)، نیک می دانست که درخواست اقتدار بی مانند از خداوند با مشیت و قدرت لایزال او سازگار است و این همه را نوعی بخشش دوست تلقی می کرد، بدین سان، نیایشگر مطمئن است که می توان فراتر از پاداش عمل و ملاک توحیدی از خداوند تمنا داشت این ارتباط نزدیک و دوستانه، برآیند حقیقت دعا می باشد که تنها نصیب انسان های سخت کوش و پاکدل می گردد.
نتیجه
از مضامین دعای انبیا می توان به آداب زیر دست یافت:
1. انبیا قبل از هر چیز، در دعا از اسم شریف «رب، ربنا، ربی» استفاده می کردند، چون ربوبیت، واسطه ارتباط بنده با خدا، می باشد و فتح باب هر دعایی است.
2. بعد از ذکر نام رب، شروع به ثنایی جمیل از پروردگار می کردند. کما اینکه ادب عبودیت هم این گونه اقتضا می کند.
3. دیگر از آداب دعای انبیا بعد از ستایش جمیل، اقرار به بدی ها و گناهان می باشد، اقرار به بدی ها روح انسان را برای اتصال به رحمت فضل خداوند آماده می کند و زمینه و توفیق توبه را فراهم می کند.
4. سپس از نعمی که خدا به آنها ارزانی داشته یاد کرده و بعد از ذکر نعم الهی، نوبت به ذکر حوائج می رسد. انبیا حوائج معنوی را، به طور صریح ذکر می کردند، اما حوائج مادی را به طور غیر مستقیم بیان می نمودند. البته ناگفته نماند که آنها فراخواهی در دعا را فراموش نمی کردند.
5. و در انتهای دعا، در ردیف هر حاجت، اسمی از اسماء حسنای الهی مناسب با حاجتشان را ذکر می کردند، زیرا هر اسمی برای خود تجلی ویژه ای دارد و رابطه تجلی با آن اسم رابطه خاصی دارد. وجود اوصاف الهی در پایان آیات دعا و به دیگر سخن حضور اسماء حسنای الهی در پایان این آیات، جلوه ی بسیار زیبایی است از حسن ختام .
1. ر.ک: سوره غافر، آیه ی 40.
2. بحارالانوار، 93/ 322.
3. معجم مقاییس اللغه، 2/ 279.
4. لسان العرب، 2/ 258.
5. المیزان، 2/ 33.
6. همان .
7. سوره ی اعراف، آیه ی 205.
8. المیزان، 8/ 399؛ جامع البیان، 9/ 220؛ التبیان 5/ 68؛ مجمع البیان، 2/ 515.
9. سوره ی ابراهیم، آیات 35- 41.
10.المیزان، 12/ 79.
11. المستفاد من قصص القرآن للدعوه و الدعاء، 1/ 217.
12. سوره ی مائده، آیه ی 114.
13. نورالثقلین، 1/ 12.
14. التبیان، 4/ 61؛ صافی، 2/ 98؛ المیزان، 6/ 326، تفسیر نمونه، 5/ 122.
15.سوره ی اسراء، آیه ی 80.
16. وسائل الشیعه، 4/ 3.
17.سوره ی انبیا، آیه ی 87.
18. تفسیر نمونه، 13/ 418.
19. سوره ی آل عمران، آیه ی 26.
20. سوره ی نوح، آیه ی 28.
21. فی ظلال القرآن، 269/ 133.
22. سوره ی اعراف، آیه 151.
23. مجمع البیان، 10/ 64؛ تفسیر کاشف، 3/ 397؛ تفسیر نور، 4/ 193.
24. سوره ی مؤمنون، آیه ی 118.
25. سوره ی یوسف، آیه ی 101.
26. المیزان، 11/ 274.
27. سوره ی مریم، آیات 2- 6.
28. فی ظلال القرآن، 16/ 27.
29. مجمع البیان، 15/ 141؛ صافی، 3/ 273.
30. سوره ی ابراهیم، آیایت 35- 37.
31. المیزان، 6/ 296.
32. سوره ی قصص، آیه ی 16.
33. همان، آیه ی 24.
34. مجمع البیان، 18/ 179؛ المیزان، 6/ 326؛ الجامع الاحکام القرآن، 13/ 269- 270؛ احسن الحدیث،8- 342.
35. سوره ی انبیا، آیه ی 84.
36. المیزان، 6/ 320؛ الکشاف، 3/ 130.
37. وسائل الشیعه، 3/ 4، ح 4.
38. سوره ی نوح، آیه ی 28.
39. سوره ی اعراف، آیه ی 89.
40. همان، آیه ی 88.
41. رساله ی نور علی نور در ذکر و ذاکر و مذکور/ 81.
42. سوره ی بقره، آیه 127- 129.
43. سوره ی ص، آیه ی 35.


منبع : پایگاه راسخون
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان