دل در حرمش دارد عجب حال غریبی برده است زدل خال لبش هر چه شکیبی نوشی چو زلعل لب او قطره ای از عشق یابی به دل عاشق خود حال عجیبی
نوشته پیش رو به مناسبت فرخنده میلاد امام هشتم، گزیدهاى از اخلاق حضرت امام على بن موسى الرضا علیهما السلام است که از کتاب اهل بیت علیهمالسلام عرشیان فرش نشین نوشته استاد حسین انصاریان گرد آمده است:
اخلاق الهى
ابراهیم بن عباس مىگوید: هرگز حضرت امام رضا علیه السلام را ندیدم که با سخنش به کسى جفا کند و هرگز ندیدم که سخن کسى را پیش از آنکه به پایان آورد قطع نماید و احدى را از نیاز و حاجتى که قدرت بر ادایش داشت ردّ نساخت و هرگز پایش را در برابر همنشینى دراز نکرد و هرگز احدى از غلامان و خدمتکارانش را ناسزا نگفت و هرگز ندیدم که آب دهان بیرون بیندازد و هرگز ندیدم بخندد بلکه خندهاش تبسم بود.
هرگاه به خلوت مىنشست و سفره غذایش را در برابرش مىنهادند، غلامان و حتى دربانان و کارگزاران را براى خوردن غذا با او بر سفرهاش مىنشاندند، در شب کم خواب بود و بسیار شبزندهدار، اکثر شبهایش را از سر شب تا صبح بیدار بود، بسیار روزه مىگرفت و روزه اول و وسط و آخر ماه از او فوت نمىشد و مىفرمود: این روزه [تمام] روزگار است، صدقه و کار نیک پنهانى او بسیار بود و بیشتر صدقه و کار نیکش در شبهاى تاریک بود. کسى که گمان کند در فضیلت مانند او را دیده، باورش نکنید «1»!
اطعام تهیدستان
معمر بن خلاد مىگوید: حضرت امام رضا علیه السلام هنگامى که مىخواستند غذا بخورند سینى بزرگى برایش مىآوردند و آن حضرت سینى را نزدیک سفره مىگذاشتند، پس به بهترین و پاکیزهترین غذایى که در سفره بود روى مىآوردند و از هر نوعى مقدارى برمىداشتند و در آن سینى بزرگ مىنهادند، سپس فرمان مىدادند براى تهیدستان ببرند سپس این آیه را تلاوت مىکردند:
«فَلَا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ» «2».
پس شتابان و با شدّت به آن گردنه سخت وارد نشد.
آنگاه مىفرمودند: خدا مىدانست که براى همه انسانها قدرت آزاد کردن برده نیست، پس راه آنان به بهشت را اطعام طعام قرار داد «3».
تکریم به انسان
مردى از اهالى بلخ مىگوید: در سفر حضرت امام رضا علیه السلام به خراسان همراه آن بزرگوار بودم. روزى براى خود سفره غذا خواستند و همه غلامان سیاه زنگى و غیر زنگى را سر سفره جمع کردند، به حضرت گفتم: فدایت گردم، اگر سفره اینان را از خود جدا مىانداختى مناسبتر بود، فرمود:
ساکت باش، خداوند یکى است و پدر یکى و مادر یکى است و پاداش به اعمال است «4».
کمک به از راه مانده
الیسع بن حمزه مىگوید: من در مجلس حضرت امام رضا علیه السلام بودم و با آن حضرت گفتگو داشتم، گروه بسیارى در محضر حضرت جمع بودند و از آن بزرگوار از حلال و حرام مىپرسیدند که ناگهان مردى بلند قامت بر حضرت وارد شده، گفت: سلام بر تو اى پسر رسول خدا! مردى از دوستدارانت و دوستدار پدران و اجدادت هستم، از حج باز مىگردم، زاد و توشهام را از دست دادهام و چیزى که بتوانم با آن مسافتى را طى کنم ندارم، اگر مرا تا شهرم برسانى خدا به من نعمت داده است، اگر به شهرم برسم آنچه را که به من دادى از جانب تو صدقه مىدهم چون من شایسته صدقه نیستم.
حضرت فرمود: خدایت رحمت کند بنشین و رو به جانب مردم کرد و با آنان سخن گفت تا پراکنده شدند و او و سلیمان جعفرى و خثیمه و من ماندیم.
حضرت فرمود: به من اذن مىدهید وارد حجره شوم و در آن حال رو به سلیمان جعفرى کرد و گفت: اى سلیمان! خدا کارت را پیش انداخت، پس برخاست و وارد اتاق شد و ساعتى ماند سپس خارج شد و در را بست و دستش را از بالاى در بیرون آورد و گفت: خراسانى کجاست؟ خراسانى گفت: اینجایم، فرمود: این دویست دینار را بگیر و در مؤونه و مخارجت هزینه کن و با آن برکت بجوى و از جانب من هم صدقه نده و از این خانه هم برو که تو را نبینم و تو هم مرا نبینى!!
سپس آن مرد رفت، سلیمان به حضرت گفت: فدایت گردم، سخاوت کردى و مهربانى نمودى، چرا صورتت را از او پوشانیدى؟ فرمود: از ترس اینکه خوارى و ذلّت سؤال را به خاطر اینکه حاجتش را روا کردم در چهرهاش نبینم، آیا حدیث رسول خدا صلى الله علیه و آله را نشنیدهاى که پنهانکننده خوبى کارش مساوى با هفتاد حج است، ظاهر کننده بدى خوار و مخذول است و پنهان کننده بدى آمرزیده است، آیا قول متقدمان را نشنیدى؟
مَتَى آتِهِ یَوماً لِأَطلُبَ حَاجَةً
رَجَعْتُ إلَى أهلِى وَوَجْهِى بِمائِهِ «5»
چون روزى براى طلب حاجت نزدش آیم به خانوادهام باز مىگردم در حالى که آبرویم محفوظ است!
مزد کارگر
سلیمان بن جعفر جعفرى مىگوید: براى کارى با حضرت امام رضا علیه السلام بودم، خواستم به خانهام برگردم که به من فرمود: با من بیا و امشب نزد من بیتوته کن.
با حضرت حرکت کردم، هنگام غروب آفتاب وارد خانهاش شد، به غلامانش نظر انداخت که با گِل در حال ساختن طویله براى چهارپایان یا چیز دیگر بودند؛ ناگهان سیاه چهرهاى را دید که جزء غلامانش نبود، فرمود: این مردى که با شماست کیست؟ گفتند: به ما کمک مىکند و ما هم چیزى به او مىدهیم، حضرت فرمود: با او در مورد مزدش توافق کردهاید؟ گفتند: به چیزى که به او مىدهیم راضى است، حضرت با تازیانه به سراغ آنان رفته، آنان را زد و به شدت از این کار به خشم آمد.
گفتم: فدایت شوم چرا این گونه خود را ناراحت مىکنید؟ فرمود: مکرر آنان را از اینکه کسى بدون توافق بر سر مزد با آنان کار کند نهى کردهام! بدان که اگر کسى بدون تعیین مزد برایت کار کند اگر سه برابر به مزدش بیفزایى گمان مىبرد که از مزدش کاستهاى ولى اگر مزدش را مشخص کنى بعد به او بپردازى، وفاداریت را سپاس مىگوید و اگر حبّهاى اضافه به او بدهى حقشناسى مىکند و به نظرش مىآید که به او اضافه دادهاى «6».
اخلاص در توحید
ابوصلت هروى مىگوید: زمانى که حضرت امام رضا علیه السلام سوار بر استرى به رنگ سیاه و سپید وارد نیشابور شد من همراه حضرت بودم، دانشمندان نیشابور براى استقبال از حضرت بیرون آمدند.
هنگامى که حضرت به محلّه مربعه منتقل شد، لگام استرش را گرفته، گفتند: اى پسر رسول خدا! به حق پاک پدرانت حدیثى از آنان- که درود خدا بر همه ایشان باد- براى ما بازگو.
حضرت در حالى که ردایى از خز بر تن داشت، سر از محمل بیرون آورده، فرمود: حدیث کرد مرا پدرم موسى بن جعفر علیهما السلام از پدرش جعفر بن محمّد علیهما السلام از پدرش محمّد بن على علیهما السلام از پدرش على بن الحسین علیهما السلام از پدرش حسین علیه السلام سرور جوانان اهل بهشت از امیرالمؤمنین علیه السلام از رسول خدا صلى الله علیه و آله که فرمود: جبرئیل روح الامین از خدا- تقدست اسمائه و جل وجهه- مرا خبر داد: به درستى که من خدایم، معبودى تنها جز من نیست. بندگانم! مرا بپرستید و بدانید که هرکس از شما مرا به شهادت «لا إله إلّااللّه» در حالى که به آن اخلاص ورزد ملاقات کند وارد حصار من شده است و هرکس وارد حصار من گردد از عذابم ایمن است، گفتند: اى پسر رسول خدا! اخلاص شهادت به خدا چیست؟ امام علیه السلام فرمود: طاعت خدا و طاعت رسول خدا صلى الله علیه و آله و ولایت اهل بیت علیهم السلام «7».
نامهاى کریمانه
بزنطى مىگوید: نامهاى از حضرت امام رضا علیه السلام به فرزندش ابوجعفر حضرت امام جواد علیه السلام به این مضمون خواندم: اى اباجعفر! به من خبر رسیده که تو را از درب کوچک بیرون مىبرند، این از بخل آنان است که مبادا از تو خیرى به کسى برسد، به حقّى که بر تو دارم از تو مىخواهم که رفت و آمدنت جز از درب بزرگ نباشد.
هنگامى که سوار مرکب شدى، باید درهم و دینار با تو باشد، و کسى نباشد که از تو درخواست کند مگر اینکه به او عطا کنى و اگر عموهایت از تو خواستند به آنان نیکى کنى، کمتر از پنجاه دینار مده و اگر خواستى، بیشتر عطا کن و اگر عمههایت از تو درخواست خیر کردند کمتر از بیست و پنج دینار نباشد و اگر خواستى، به آنان بیشتر ببخش. من مىخواهم خدا تو را رفعت و منزلت دهد، بنابراین انفاق کن و از تنگدستى از صاحب عرش مترس «8»!
انفاق دو پیراهن و مال
ریان بن صلت مىگوید: در خراسان بر درب خانه حضرت امام رضا علیه السلام بودم، به معمر گفتم: به خود مىبینى که از سرورم بخواهى پیراهنى از پیراهنهایش را به من بپوشاند و از درهمهایى که به نامش سکّه زدهاند به من ببخشد؟ معمر گفت: بىدرنگ وارد بر حضرت شدم، حضرت سخن را این چنین شروع کرد: اى معمر! ریان نمىخواهد از پیراهنهاى خود به او بپوشانیم و از درهمهاى خویش به او ببخشیم؟! گفتم: سبحان اللّه! این همان سخن او است که تازه در آستانه درب به من گفت!
حضرت خندید، سپس فرمود: بىتردید مؤمن کامیاب است، به او بگو نزد من آید. مرا به سراى حضرت برد؛ به آن بزرگوار سلام گفتم، سلامم را پاسخ گفت، دو پیراهن از پیراهنهایش را خواست و به من داد، هنگامى که از پیشگاه مبارکش برخاستم سى درهم در دست من گذاشت «9».
پرداخت قرض سنگین
ابومحمّد غفارى مىگوید: قرض سنگینى بر عهده داشتم، نزد خود گفتم: راهى براى ادایش جز کمک جستن از سید و مولایم ابوالحسن على بن موسى الرضا علیهما السلام ندارم، هنگام صبح به خانه حضرت آمدم و اذن ورود خواستم، به من اذن داد؛ وقتى وارد شدم به من گفت: اى ابا محمّد! حاجتت را مىدانم، اداى دین تو بر عهده ماست.
چون شب شد غذایى براى خوردن آوردند و ما غذا خوردیم، حضرت فرمود: شب را نزد ما بیتوته مىکنى یا مىروى؟ گفتم: سرور من! اگر حاجتم را روا کنى رفتن برایم بهتر است، آن حضرت، مشتى پول برداشت و به من داد.
از نزد حضرت رفتم و به چراغ نزدیک شدم، ناگاه دینارهاى سرخ و زرد دیدم، اول دینارى که در دستم قرار گرفت و نقشش را دیدم گویا روى آن نوشته شده بود: اى ابا محمّد! دینارها پنجاه عدد است، بیست و شش دینار براى اداى دین و بیست و چهار دینار دیگر براى هزینه خانوادهات.
صبح روز بعد وقتى در دینارها دقت کردم آن دینار را ندیدم و از مجموعه پنجاه دینار هم چیزى کم نشده بود «10»!!
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- عیون أخبار الرضا: 2/ 184، باب 44، حدیث 7؛ بحار الأنوار: 49/ 91، باب 7، حدیث 4.
(2)- بلد (90): 11.
(3)- الکافى: 4/ 52، باب فضل إطعام الطعام، حدیث 12؛ المحاسن: 2/ 392، باب 1، حدیث 29؛ وسائل الشیعة: 24/ 292، باب 26، حدیث 30528؛ بحار الأنوار: 49/ 97، باب 7، حدیث 11.
(4)- الکافى: 8/ 230، حدیث یأجوج و مأجوج، حدیث 296؛ وسائل الشیعة: 24/ 264، باب 13، حدیث 30504؛ بحار الأنوار: 49/ 101، باب 7، حدیث 18.
(5)- الکافى: 4/ 23، باب من أعطى بعد المسألة، حدیث 3؛ بحار الأنوار: 49/ 101، باب 7، حدیث 19.
(6)- الکافى: 5/ 288، باب کراهة إستعمال الأجیر، حدیث 1؛ وسائل الشیعة: 19/ 104، باب 3، حدیث 24247؛ بحار الأنوار: 49/ 106، باب 7، حدیث 34.
(7)- الأمالى، طوسى: 588، حدیث 1220؛ مجموعة ورام: 2/ 74؛ بحار الأنوار: 49/ 120، باب 11، حدیث 1.
(8)- عیون أخبار الرضا: 2/ 8، باب 30، حدیث 20؛ مشکاة الأنوار: 233، الفصل الرابع فى السخاوة؛ بحار الأنوار: 50/ 102، باب 5، حدیث 16.
(9)- قرب الإسناد: 148؛ بحار الأنوار: 49/ 29، باب 3، حدیث 1.
(10)- عیون أخبار الرضا: 2/ 218، دلالة أخرى، حدیث 29؛ بحار الأنوار: 49/ 38، باب 3، حدیث 22.