ولی نصر 14 مه 2024 در نشریه فارن افرز نوشت: رگبار حملات و ضدحملات ایران و اسرائیل در دو هفته اول آوریل، چشمانداز استراتژیک خاورمیانه را به شدت تغییر داد. در اول آوریل، حمله هوایی اسرائیل به کنسولگری ایران در دمشق، هفت فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، از جمله دو ژنرال، را به شهادت رساند. دو هفته بعد، ایران با رگبار پهپادها و موشکها، تهاجم اسرائیل را تلافی کرد که تقریبا همه آنها رهگیری شدند. ادعا میشود اسرائیل به سرعت با پهپاد و حمله موشکی خود به یک پایگاه هوایی در ایران پاسخ داد. این مبادله، جنگ سایهای را که دو کشور بیش از یک دهه با آن درگیر بودهاند، آشکار ساخت. اکنون واضح است که رقابت مارپیچ بین ایران و اسرائیل، امنیت منطقه را شکل خواهد داد و سیاست خاورمیانه را برای آینده قابل پیشبینی هدایت خواهد کرد. هر کدام دیگری را به عنوان یک دشمن سرسخت میبیند که باید با ابزار نظامی شکستش دهد.
رقابت این دو، در صورت عدمکنترل، منطقه را بیثبات میکند و در نهایت میتواند منجر به درگیریای شود که ایالات متحده را وارد یک جنگ پرهزینه کند. اکنون بر عهده واشنگتن است که یک استراتژی دیپلماتیک برای آرام کردن نیروهای تشدیدکنندهای که در آوریل رویارویی مستقیم بین ایران و اسرائیل را تسریع کردند و میتوانند دوباره این کار را انجام دهند، به کار بندد.
شبح یک جنگ بزرگتر
حمله حماس در 7 اکتبر، هاله شکستناپذیری اسرائیل را خدشهدار و احساس امنیت آن را کاهش داد. اسرائیل پاسخی وحشیانه را آغاز کرده است و به دنبال نابودی حماس، آزادی گروگانهای اسرائیلی باقیمانده در غزه و احیای اعتماد به توانایی خود برای جلوگیری از حملات خارجی و حفاظت از جمعیت خود است. اسرائیل در تحقق هر سه هدف تاکنون ناکام بوده است. حمله اسرائیل به کنسولگری ایران، مانند کمپین آن در غزه، تا حدی با این انگیزه بود که اطمینان حاصل شود که حملهای در مقیاس هفتم اکتبر هرگز تکرار نخواهد شد. در این حمله، محمدرضا زاهدی، فرمانده سپاه پاسداران که عملیات نظامی حزبالله لبنان، انصارالله در یمن و سایر گروههای مقاومت در سطح منطقه را که تهران در 6ماه گذشته برای حمایت از حماس بسیج کرده هماهنگ میکرد، به شهادت رسید.
اسرائیل با ترور سردار زاهدی به صراحت اعلام کرد که ایران را مسوول نهایی بحران کنونی میداند و با ترور وی در یک مجتمع دیپلماتیک، تمایل و توانایی خود را برای ترور مقامات ارشد ایرانی در هر کجا و در هر زمان نشان داد. این اولین باری نبود که اسرائیل به پایگاههای ایران در سوریه حمله میکرد یا افسران و فرماندهان ارشد سپاه پاسداران را ترور میکرد. حتی قبل از 7 اکتبر، اسرائیل به زیرساختهای صنعتی و تاسیسات نظامی ایران حمله کرده بود، دانشمندان هستهای را در داخل ایران به شهادت رساند، به پایگاههای شبهنظامیان شیعه عراقی در نزدیکی مرز عراق و سوریه حمله کرد و به طور معمول کاروان کامیونهایی را که از ایران به سوریه از طریق عراق در حرکت بودند، هدف قرار داده بود. حملات اسرائیل در سوریه از اوایل سال 2022 گستاخانه تر شد، زمانی که روسیه، با کاهش ردپای خود در آنجا و تمرکز بر اوکراین، دیگر به عنوان کنترلی برای مکان و زمان حمله جتها و پهپادهای اسرائیلی عمل نکرد.
ایران عموما از پاسخ مستقیم خودداری کرد. آخرین باری که ایران با اسرائیل درگیر شد در فوریه 2018 بود، زمانی که اسرائیل به یک پهپاد تحت هدایت ایران که وارد حریم هوایی سرزمینهای اشغالی شد (اتهامی که تهران آن را رد کرد) با حمله به مواضع ایران در سوریه پاسخ داد. در پی این درگیری، نیروهای سوری یک جنگنده اف 16 اسرائیل را سرنگون کردند. ایران از آن زمان از رویارویی مستقیم به نفع آنچه «صبر راهبردی» مینامد، با تمرکز بر ایجاد قابلیتهای نظامی خود در سوریه و پرهیز از اقداماتی که میتواند منجر به تشدید تنش با اسرائیل شود، اجتناب کرده بود. اما زمانی که اسرائیل به کنسولگری ایران حمله کرد، تهران استراتژی خود را تغییر داد و این اقدام را به عنوان یک تحریک مهم تفسیر کرد که نیازمند واکنش مستقیم است. ایران دلیل چندانی برای این تصور نمیدید که اسرائیل دست به تشدید تنش نخواهد زد – نه فقط در سوریه، بلکه در لبنان و حتی در ایران – اگر نتوانند بازدارندگی را احیا کنند.
اما ابعاد واکنش ایران هم تعجبآور و هم نگران کننده بود. تهران از طریق واسطههای اروپایی و عربی پاسخ برنامهریزی شده خود را به ایالات متحده اعلام کرد. سپس ایران با پرتاب صدها پهپاد و موشک به سمت اسرائیل به صراحت اعلام کرد که دیگر صبر راهبردی نخواهد داشت و از این پس در صورت حمله پاسخ خواهد داد.
اسرائیل اکثر پهپادها و موشکهای ایران را با کمک اردن، بریتانیا و ایالاتمتحده رهگیری کرد. تهران احتمالا انتظار چنین نتیجهای را داشت. هدف ایران تحریک برای جنگ نبود، بلکه تنها نشان دادن تمایل خود برای حمله به اسرائیل بود. به نظر میرسد که این حمله به این دور از حملات متقابل پایان داده، اما تایید میکند که قوانینی که سالها جنگ سایه ایران و اسرائیل را هدایت میکرد، دیگر اعمال نمیشود. اکنون، حمله هریک از طرفین، پاسخ مستقیم دیگری را به دنبال خواهد داشت و شبح یک جنگ بزرگتر را افزایش میدهد.
فشار را کاهش دهید
واشنگتن و متحدانش میخواهند از این تشدید اجتناب کنند و تهران این را میداند. بلافاصله پس از حمله به کنسولگری دمشق، ایالاتمتحده و شرکای آن در سراسر اروپا و خاورمیانه به سرعت وارد عمل شدند تا از تبدیل شدن بحران به جنگ جلوگیری کنند. ایالاتمتحده به ایران اطمینان داد که از برنامههای اسرائیل برای حمله از قبل اطلاعی ندارد و سپس نگرانیهای خود را در مورد خطرات یک جنگ بزرگتر هم در بیانیههای عمومی و هم از طریق واسطهها نشان داد. دیپلماتهای عرب و اروپایی که حامل پیامهایی از واشنگتن بودند، مستقیما با مقامات ایرانی صحبت کردند. آنها از تهران خواستند که به هیچ وجه پاسخ ندهد، اما همچنین تاکید کردند که اگر قرار است پاسخی داده شود، باید با دامنه و سطح اهداف محدود، سنجیده شود تا باعث تشدید بیشتر نشود. پس از واکنش تلافیجویانه ایران، واشنگتن و متحدانش تلاشهای خود را تغییر دادند و این بار برای تعدیل واکنش خود به اسرائیل تکیه کردند.
موج دیپلماتیک موفق شد بحران را مهار کند. همچنین تصریح کرد که بالاترین اولویت ایالات متحده جلوگیری از تشدید جنگ در غزه و شعلهور ساختن آتش منطقهای و کشاندن ایالاتمتحده به جنگ پرهزینه دیگری در خاورمیانه است. واقعیتی که به نفع واشنگتن عمل میکند این است که نه ایران و نه اسرائیل بهرغم نمایش قدرت اخیر آنها تمایلی به درگیری مستقیم ندارند. اسرائیل به نوبه خود میداند که درگیری بزرگتر با ایران، حزبالله را مجبور میکند تا موشکهای بیشتری را به سمت شهرکها و تاسیسات نظامی اسرائیل شلیک کند. با این حال، اگر قرار است آتشبس ضعیف بین ایران و اسرائیل برقرار شود، واشنگتن باید عمیقا خود را درگیر کند.
این کشور باید از نزدیک با اسرائیل همکاری کند تا به نگرانیهای امنیتی رژیم رسیدگی کند و همزمان باید به پیشرفت دیپلماتیکی که در هفتههای اخیر با ایران داشته است، کمک کند. در همین حال، دورنمای تشدید تنش خطرناک دیگری در منطقه به چشم میخورد. در صورتی که ایران و متحدانش احساس کنند که با بدتر شدن بحران انسانی در غزه و جلوگیری از حذف حماس، مجبور به انجام اقدامی هستند، تهاجم اسرائیل به رفح میتواند باعث رویارویی دیگری شود. آتشبس طولانیمدت بین اسرائیل و حماس نیز میتواند زمینه را برای درگیری بیشتر فراهم کند.
افزایش خطر
آمادگی هر دو طرف برای این درگیری، تعادل امنیتی منطقه را از طرق مختلف تغییر خواهد داد. اولین مورد از طریق یک مسابقه تسلیحاتی است - ایران و اسرائیل پس از تبادل نظامی اخیر، پیگیریهای خود را برای تواناییهای تهاجمی و دفاعی پیشرفتهتر تسریع خواهند کرد. از آنجا که ایران و رژیم اسرائیل مرز مشترکی ندارند، جنگ بین آنها کمتر به تانک، توپخانه و سرباز نیاز دارد و بیشتر به موشک و هواپیماهای بدون سرنشین و در طرف اسرائیل به جتهای جنگنده وابسته است. جمعآوری این سلاحها جنگ بین دو دشمن را محتملتر و ویرانگرتر میکند. همچنین باعث افزایش بیثباتی نظامی در سراسر منطقه خواهد شد و تهران که میداند احتمالا نمیتواند با یک مسابقه تسلیحاتی متعارف همگام شود، ممکن است تلاشهای خود را برای تامین امنیت از راه سلاحهای هستهای مضاعف کند.
هر دو طرف همچنین به دنبال کسب مزیت جغرافیایی خواهند بود. در دور اخیر حملات، اثربخشی نسبی حملات ایران و اسرائیل نه تنها به قابلیتهای تکنولوژیک بلکه به موقعیتهای پرتاب آنها نیز بستگی داشت. پهپادها و موشکهای ایران باید عراق و اردن را طی میکردند تا به اسرائیل برسند، این امر باعث کاهش عنصر غافلگیری شد و این فرصت را برای اردن، بریتانیا و ایالات متحده فراهم کرد تا تعداد قابلتوجهی را قبل از رسیدن به اهداف خود رهگیری کنند. در مقابل، اسرائیل احتمالا حمله خود را از حریم هوایی عراق درست در آن سوی مرز ایران آغاز کرده است.
ایران مدتهاست که استراتژی تسلیح حزبالله به موشک در مرزهای اشغالی را دنبال میکند و در عین حال تلاش میکند از حضور مشابه اسرائیل در کشورهای اطراف ایران جلوگیری به عمل آورد. ایران همچنین ممکن است به دنبال افزایش قابلیتهای موشکی و پهپادی خود در سوریه باشد که با سرزمینهای اشغالی هم مرز است. این یک تهدید مهم برای اسرائیل است که احتمالا با تشدید حملات به مواضع ایران و حزب الله در لبنان و سوریه پاسخ خواهد داد. نیروهای آمریکایی که برای مبارزه با داعش در سوریه باقی ماندهاند، میتوانند به ماموریت دیگری کشیده شوند: جلوگیری از تجمع نظامی ایران که میتواند منجر به جنگ ایران و اسرائیل شود.
از آنجا که ایران ظرفیت نظامی خود را در مرزهای اشغالی تقویت میکند، اسرائیل ممکن است با تقویت اطلاعات و حضور نظامی خود در مرزهای ایران، متقابلا اقدام کند. آذربایجان و اقلیم کردستان عراق هم اکنون زمینههایی برای عملیات اسرائیل فراهم کردهاند. اسرائیل احتمالا این ردپا را گسترش خواهد داد، که باعث فشار دیپلماتیک و نظامی ایران بر آذربایجان و کردستان عراق خواهد شد. ایران اخیرا مانورهای نظامی گستردهای را در مرز خود با آذربایجان انجام داده و پایگاههای اطلاعاتی اسرائیل در منطقه کردستان عراق را با موشک هدف قرار داده است. چنین فشارهایی میتواند شدیدتر شود. آذربایجان و اقلیم کردستان ممکن است برای حمایت دیپلماتیک و دفاع هوایی به ترکیه و ایالات متحده نگاه کنند. ترکیه ممکن است بتواند میان ایران و آذربایجان میانجیگری کند، اما فقط ایالات متحده میتواند از حکومت اقلیم کردستان حمایت کند – و چنین حفاظتی احتمالا مستلزم حضور نظامی تقویت شده ایالات متحده است.
گسترش بالقوه شراکت اسرائیل در خلیجفارس میتواند جدیتر باشد. اسرائیل روابط رسمی نزدیکی با بحرین و امارات متحده عربی دارد و این کشورها به همراه عربستان سعودی در زمینه مسائل اطلاعاتی و امنیتی با اسرائیل همکاری میکنند. اما اسرائیل هنوز پایگاه عملیاتی در این منطقه ندارد که بتواند مستقیما ایران را هدف قرار دهد. حتی قبل از 7 اکتبر، ایران از توافقی با میانجیگری ایالاتمتحده نگرانی داشت که در آن اسرائیل پایگاهی در عربستان سعودی به دست آورد که توسط یک پیمان دفاعی آمریکا با ریاض محافظت شود. از آنجا که افکار عمومی عربستان از زمان شروع جنگ در غزه به شدت علیه اسرائیل معطوف شده است، این چشمانداز قریبالوقوع نیست. اما توقف مذاکرات عادیسازی بین اسرائیل و عربستان، آمریکا و عربستان سعودی را از تعمیق مشارکت استراتژیک خود باز نخواهد داشت. این مشارکت به ناچار درگیر مناقشه ایران و اسرائیل خواهد شد و امنیت کشورهای خلیجفارس را به خطر میاندازد و جاهطلبیهای اقتصادی آنها را تضعیف میکند.
برای این کشورها، امکان یک پیمان دفاعی با واشنگتن یک معماست. آنها خواهان چنین تضمینی هستند، اما در عین حال آنها را در هر درگیری با ایران هدف قرار میدهد. موشکهای ایرانی میتوانند در چند ثانیه به سواحل جنوب خلیجفارس برسند. یک توافق دیپلماتیک این واقعیت را تغییر نمیدهد. از قضا، در سناریویی که ایالات متحده و ایران تنش میان خود را کاهش دادهاند، یک پیمان دفاعی جذابتر است. بنابراین، کشورهای خلیجفارس احتمالا تلاش خواهند کرد حداقل در حال حاضر در منطقه خاکستری بین ایران و اسرائیل باقی بمانند. اما حفظ تعادل دشوارتر خواهد شد؛ زیرا آنها با فشار از هر طرف برای ممانعت از دسترسی طرف مقابل به قلمرو و حریم هوایی خود مواجه میشوند. اسرائیل واشنگتن را تحت فشار قرار خواهد داد تا از نفوذ خود در پایتختهای خلیج فارس برای تضمین همکاری استفاده کند، در حالی که ایران عواقبی را برای کسانی که با اسرائیل همکاری میکنند، به طرفهای عربی گوشزد خواهد کرد.
عراق بیش از هر کشور دیگری در کشمکش بین ایران و اسرائیل آسیب خواهد دید. پیش از این، ایران از خاک عراق برای حمایت از عملیات خود در سوریه و حمله به پایگاههای آمریکا در عراق و سوریه استفاده کرده است و اطلاعات اسرائیل عملیاتهایی را در داخل ایران از منطقه کردستان شمال عراق انجام داده است. در جریان رویارویی اخیر، پهپادها و موشکهای ایرانی بر فراز عراق پرواز کردند تا به اسرائیل برسند و ادعا میشود اسرائیل احتمالا از آسمان عراق حمله خود را به ایران آغاز کرده است. عراق به عنوان اولین خط دفاعی در برابر حملات موشکی ایران اهمیت بیشتری پیدا میکند و این میتواند ایالاتمتحده را به حفظ و حتی گسترش ردپای نظامی خود در این کشور تشویق کند. ایران به نوبه خود فشار بر دولت عراق را برای بیرون راندن ایالات متحده تشدید خواهد کرد. برای مثال، شبهنظامیان شیعه ممکن است حملات خود را به تاسیسات و پرسنل نظامی ایالات متحده در عراق افزایش دهند. تهران همچنین از دولت اقلیم کردستان میخواهد که همکاری با اسرائیل و ایالات متحده را متوقف کند. همه این نبردهای نیابتی، ثبات ضعیف عراق را به خطر میاندازد.
بازگشت به حکومتداری
تشدید تنش بین ایران و اسرائیل میتواند ایالات متحده را مجبور کند از برنامههای خود برای کاهش ردپای نظامی در خاورمیانه عقبنشینی کند. اگر هدف واشنگتن اجتناب از درگیر شدن در یک جنگ منطقهای است، پس باید ثبات منطقه را تضمین کند. غریزه واشنگتن ممکن است تکیه بر نیروی نظامی خود برای بازدارندگی در برابر ایران باشد، اما در حقیقت برای مهار و مدیریت درگیری به یک استراتژی عمدتا غیرنظامی نیاز دارد.برای شروع، آمریکا باید تمام نیروی دیپلماتیک خود را برای پایان دادن به جنگ در غزه و به دنبال آن پیگیری جدی و مستمر برای ایجاد یک کشور پایدار فلسطینی به کار گیرد. این نتیجه برای ایجاد نظم منطقهای گستردهتر ضروری است و انگیزههای تنش را که اکنون تصمیمگیری ایران و اسرائیل را هدایت میکند، محدود میکند.
جنگ در غزه این انگیزهها را تشدید کرده و تنها با پایان دادن به آن میتوان تنشها را فرونشاند. پایان یک جنگ نباید آغاز جنگ دیگری در لبنان باشد. اسرائیل و حزبالله باید صلح سردی را که بین جنگ خود در سال 2006 و 7 اکتبر2023حفظ کرده بودند، بازگردانند. موفقیت در این جبهه، همراه با گامهایی در جهت حل سیاسی مساله فلسطین، برای عادیسازی معنادار روابط بین اسرائیل و عربستان سعودی و همچنین بین اسرائیل و بقیه جهان عرب حیاتی است.آخرین قطعه پازل خود ایران است. مدیریت تهدیدی که اکنون ایران برای اسرائیل ایجاد میکند، باید فراتر از تسلیح اسرائیل و القای ترس از اقدام تلافیجویانه آمریکا در تهران باشد. ایالاتمتحده همچنین باید یک فشار دیپلماتیک، مشابه تلاشهایش برای میانجیگری بین اسرائیل و حزبالله در 6ماه گذشته، برای ایجاد خطوط قرمز بین اسرائیل و ایران در نظر بگیرد. اما برای آغاز چنین روندی، ایالاتمتحده و ایران باید تنشهای خود را با تجدید بحث در مورد برنامه هستهای ایران و مسائل منطقهای که سال گذشته در عمان آغاز کردند اما پس از 7 اکتبر رها کردند، کاهش دهند. این برعهده ایالاتمتحده است. علاقه به از سرگیری این مذاکرات میتواند تنش بین ایران و اسرائیل را کاهش دهد. چنین محدودسازی تنش قبل از اینکه هرگونه پیشرفت دیپلماتیک در رابطه با برنامه هستهای ایران امکانپذیر باشد، ضروری است.
خط نقرهای بحران در آوریل این بود که واشنگتن و تهران در دو هفته گذشته در پشت صحنه گفتوگو کردند. ارتباط آنها کلید جلوگیری از فاجعه بود. همانطور که ایالات متحده مسیر دیپلماتیک بعدی خود را ترسیم میکند، باید از این فرصت برای کاهش خطر یک جنگ بزرگتر استفاده کند. این کشور باید با ایران در مورد مسائل منطقهای مانند تهدید کشتیرانی بینالمللی در دریای سرخ تعامل داشته باشد و بر تلاشهای دیپلماتیک قبلی خود برای ایجاد آرامش در مرز سرزمینهای اشغالی و لبنان تکیه کند. اکنون زمان آن نیست که ایالات متحده از گزینههای نظامی به عنوان راهحل اول عقبنشینی کند. در عوض، شرایط امنیتی خطرناک منطقه ایجاب میکند که واشنگتن پتانسیل حکومتداری خود را درک کند.