برداشتی از یک کتاب

مربی گری آسان است

هرچه بیشتر کارهایی را انجام دهید که هیچ هدف حقیقی‌ای را دنبال نمی‌کنند، انگیزه‌ی شما برای کارهای واقعاً مهم کمتر خواهد شد.

 عصر ایران / مدرسه کار و کسب ؛ سیدمحمد حسینی* - "مربی‌گری ساده است"؛ درواقع هفت پرسش ضروری این کتاب بخش عمده‌ی آنچه لازم است را در اختیارتان می‌گذارد. می‌توانید در عرض ده دقیقه هر فردی را آموزش دهید؛ چون از نظر نویسنده، مربیگری یک عمل روزمره و غیررسمی و غیرتشریفاتی است و تاکید دارد تنها در صورتی می‌توانید یک عادت مربیگری خلق کنید که مکانیسم‌های اثبات شده برای ایجاد و اعمال عادت‌های جدید را درک کنید و آن‌ها را به کار بگیرید. 

رهایی از سه چرخه معیوب

اساس مربیگری در کمک به دیگران و شکوفایی ظرفیت‌های بالقوه نهفته است. عادات مربیگری به شما کمک می‌کند از شر یک چرخۀ معیوب خلاص شوید:
1. وابستگی افراطی
هرچه بیشتر به افرادتان کمک کنید آن ها بیشتر به شما نیاز پیدا می‌کنند و در نتیجه باید زمان بیشتری را صرف کمک به آن‌ها کنید. وابستگی زیاد کارکنانتان به شما منجر به فرسودگی شما و کاهش قدرت اختیار آن ها می‌شود، مسئولیت‌های شما را افزایش می‌دهد و مانع پیشرفت جمع می شود. مربیگری استقلال افرادتان را افزایش می‌دهد.

2. احساس سلطه‌پذیری
کار و مسئولیت شما منجر به ایجاد احساس سلطه پذیری می‌شود. هر چه بیشتر تمرکزتان را از دست بدهید، بیشتر احساس سلطه‌پذیری می‌کنید و در نتیجه تمرکزتان را از دست می‌دهید. مربیگری به شما کمک می‌کند زمان، انرژی و منابعتان را برای حل چالش‌های واقعاً مهم خرج کنید.

3. قطع ارتباط و آشفتگی
هرچه بیشتر کارهایی را انجام دهید که هیچ هدف حقیقی‌ای را دنبال نمی‌کنند، انگیزه‌ی شما برای کارهای واقعاً مهم کمتر خواهد شد. مربیگری به شما کمک می‌کند با کارهایی ارتباط برقرار کنید که نه‌تنها تأثیرگذارند بلکه مفهوم هم دارند. 

 پرسش آغازین: به چه فکر می‌کنید؟

«به چه فکر می‌کنید؟» یک مسیر گفتگوی نه بیش‌از‌حد باز و نه ‌بیش‌از‌حد محدودکننده در اختیارتان می‌گذارد. سؤالی مناسب برای شروع یک مکالمه که شما را به سرعت به سمت اصل مطلب می‌برد.
این سوال باعث می شود افراد نتوانند از هر دری صحبت کنند که برایشان دغدغه است. و بهترین جایگزین برای سؤال کلیشه‌ایِ «چه خبر؟» و گرفتن جواب کلیشه‌ایِ « سلامتی!» است.

 پرسش شگفت‌انگیز: و دیگر چه؟

این سوال سریعترین و آسان ترین روش برای کشف و خلق احتمالات جدید است چون اولاً در خوردش حامل گزینه‌های بیشتر و انتخاب‌های بیشتر است. ثانیاً به شما کمک می‌کند خودتان را کنترل کنید و به ظرف مقابل فرصت تفکر و صحبت بدهید و ثانیاً برای شما وقت می خرد! در بازه ای که او مشغول پاسخ است شما جوانب را بررسی می‌کنید. گذشته از این‌ها، معمولاً بهترین جواب‌ها از دل پاسخ به این سوال درمی‌آید.

 پرسش کانونی و تمرکزی: مشکل اصلی شما چیست؟

شما به عنوان یک مدیر باید هرچه بیشتر نسبت به مشکلاتی که افرادتان با شما در میان می‌گذارند مراقب باشید. این مشکلات اغلب مشکلات واقعی نیستند. وقتی سریعاً دست‌به‌کار حل مشکل مطرح شده می شوید سه حالت پیش‌ ‌می‌آید:

مشکل اشتباه را حل می‌کنید

قبل از آن که راهکار را پیدا کنید، و مسئله را حل کنید به این فکر کنید که آیا مشکلی که کارکنانتان مطرح می‌کنند، به‌راستی مشکلی واقعی است؟

خودتان مشکل را حل می‌کنید

کارکنان شما اغلب مهارت عجیبی در گذاشتن بار مسئولیت‌های مضاعف بر دوش شما دارند. این روند منجر به حس بردگی و سلطه‌پذیری در شما می‌شود.

شما مشکل را حل نمی‌کنید

پیش می آید که وظایف خودتان باعث شوند حل مشکلات دیگران را به بعد موکول کنید. این روند درنهایت به این ختم می‌شود که شما مسئول توقف چرخۀ پیشرفت می شوید.

 پرسش بنیادی: چه می‌خواهید؟

«چه می‌خواهید؟» برای جلوگیری از این پیش‌فرض خیالی که هر دو طرف گفت‌وگو می‌دانند دیگری چه می‌خواهد، برای وضوح‌بخشی و برای فراهم‌کردن موقعیتی که فرد مقابل بتواند خواسته‌اش را مطرح کند ضروری است.
بر اساس مدل روزنبرگ، 9 نیاز مسلم و شایع وجود دارد: محبت، آزادی، مشارکت، نوآوری، هویت، حمایت، تفریح، درک، امرارمعاش. معمولاً پشت هر خواسته‌ای یکی از این نیازها خوابیده است. اگر بتوانید آن را تشخیص دهید، درک بهتری از اینکه چه پاسخی بدهید پیدا می‌کنید. همچنین این امر به شما کمک می‌کند که خودتان نیز بتوانید هنگام بیان درخواست، نیازتان را هم بیان کنید.

 پرسش تنبل: چطور می‌توانم کمکتان کنم؟

 برای این که بفهمیم کارایی این پرسش چیست، ابتدا باید به مثلث درام استفادن کارپمن بپردازیم. مدل کارپمن به ما می گوید که ما همواره در تعاملاتمان سه نقش را بازی می‌کنیم که ذاتی نیست و نقابی است بر خود واقعی‌مان. بسته به موقعیت، ما می توانیم هر سه نقش را بازی کنیم. این نقش‌ها عبارتند از قربانی، ستمگر، ناجی. هر یک از این نقش ها به یک اندازه معیوب و غیرمفیدند.
اعتنقاد اصلی قربانی: «زندگی من خیلی سخت است. بیچاره من!‌»
نمود عملی: « تقصیر من نیست. تقصیر دیگران است»
اعتقاد اصلی ستمگر: « من از همۀ انسان‌های ابله اطرافم بهترم»
نمود عملی: «تقصیر من نیست. مقصر شمایید»
اعتقاد اصلی ناجی: « نگران نباش من مشکلت را حل خواهم کرد»
نمود عملی: «تقصیر و مسئولیت من است. نه تو»

همه این نقش ها نسخه‌های ناقصی از ما می‌آفرینند که برساخته‌ی شرایط غلطی‌اند که به دامش افتاده‌ایم. ما اغلب چرخه‌ای از تمام این نقش ها را در یک گفت‌وگوی واحد تجربه می‌کنیم. از قربانی به ناجی و از ناجی به ستمگر و...

با پرسش «چطور می‌توانم کمکتان کنم؟» خودتان را از این مثلث بیرون می‌کشید. به ویژه این پرسش به شما کمک می‌کند ناجی‌گری را کنار بگذارید. پرسش می‌تواند چنین باشد : « از من چه می‌خواهید؟» اما مراقب باشید، لحن بیان شما می‌تواند یکی از آن سه نقش را به خود بگیرد. مثلاً اگر سؤال را با خشونت بپرسید، در دام نقش ستمگر می‌افتید.

 پرسش استراتژیک: اگر پاسخ شما به این سؤال بله است، پس به چه چیزی نه می‌گویید؟

اساس استراتژی، انتخاب کارهایی است که نباید انجام داد. بخش دوم پرسش استراتژیک این مرز را مشخص می‌کند. اگر این پرسش را تحلیل کنیم چند نکته مثبت برایمان دارد:
1. از دیگران می‌خواهید که نسبت به پاسخ مثبت خود صریح و متعهد باشند. «دقیقاً به چه چیزی بله می‌گویید؟» پرسش استراتژیک ، مسئله را برای هر دو طرف شفاف می کند.
2. بخش دوم پرسش به پاسخ «بله» حدومرز می‌دهد. وقتی می‌گویید «بله»، در واقع «نه» گفتن به چه چیزهایی هستید؟
و اما تمارینی برای درست «نه» گفتن: به فرد نه نگویید. به مسئله نه بگویید.

 پرسش یادگیری : چه چیزی بیشتر از همه برایتان مفید بود؟

کریش آرگوس اصطلاحی دارد به نام «یادگیری حلقه‌ای»: حلقه اول مشکل را حل می‌کند اما حلقه‌ی دوم است که لحظۀ یادگیری دربارۀ آن مسئله است و در این سطح دوم است که فرد واقعاً یاد می‌گیرد؛ چون درنگ می‌کند و به آن مسئله می‌اندیشد.
پرسش یادگیری این لحظه را فراهم می‌کند. درواقع، این پرسش فضایی برای تعمق و تأمل دربارۀ آنچه رفته است را در اختیار می‌گذارد تا بتواند نکات مفید را پیدا کند و به ذهن بسپارد. 

بنابر علم اعصاب، تولید، یکی از مؤلفه‌ها برای حافظۀ بلندمدت است. پرسیدن، برخلاف نصیحت و توصیه، شما را به سمت تولید پاسخ سوق می‌د‌هد. شما از شنونده‌ای منفعل به کنشگری فعال بدل می‌شوید و در تولید پاسخ نقش دارید.
این سوال 6 فایده دارد:
1.    این گفتگو را مفید تلقی می‌کند
2.    از افراد می‌خواهد مهم‌ترین و مفیدترین نکته را شناسایی کنند. چیزی که ارزش حفظ کردن را داشته باشد
3.    موضوع را شخصی می‌کند. افزودن «شما» به پرسش، آن را از حالتی عام و انتزاعی به حالتی شخصی تغییر می‌دهد
4.    از افراد می‌خواهد به شما بازخورد دهند.
5.    این سؤال منجر به یادگیری می‌شود نه قضاوت
6.    به دیگران یادآوری می‌کند که شما چقدر برایشان مفید بوده اید

______________________________
* سیدمحمد حسینی
نویسنده و مدرس مدرسه کار و کسب عصر ایران
سیدمحمد حسینی
تسهیلگر کتابخوانی 
مدرس رشد و تعالی
نویسنده کتاب‌های «قدرت مطالعه» و «صفرتاصد تندخوانی»
عضو شورای کتابخوانی شهرداری تهران و همراهی با بیش از 26سازمان و 12دانشگاه برای آموزش و تسهیل کتابخوانی
آموزش آنلاین به بیش از 20هزار نفر فراگیر 
بنیانگذار سایت مرتا

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان