در برخی از آیات اجمالا بیان شده است که خداوند آسمانها را از شیطان،حفظ می فرماید:
صافات/10-7:
و حفظا من کل شیطان مارد.لا یسمعون الی الملاء الاعلی و یقذفون من کل جانب دحورا و لهم عذاب واصب.الا من خطف الخطفة فاتبعه شهاب ثاقب .
نگهداشتیمش از هر شیطان گردنکش.نمی توانند از گروه اعلی و فرازین چیزی بشنوند و از هر طرف مورد اصابت قرار می گیرند راندگانند،و عذاب پیاپی برای آنانست،و مگر(یکی)دزدانه،گوش کند که(در آنصورت نیز)شهابی تیز در پی او خواهد بود.
مشابه این مطلب در آیه ی دیگر آمده است:
حجر/18-17:
و حفظناها من کل شیطان رجیم.الا من استرق السمع فاتبعه شهاب مبین .
و آن(آسمانها)را از هر شیطان رانده ای حفظ کردیم،مگر آنکه دزدانه گوش دهد که شهابی روشن او را دنبال خواهد کرد.
از این آیات کاملا و به طور روشن بر می آید که شیطان ها می خواهند به سوی آسمانها بروند به منظور کسب اطلاعات و تا اینجا هیچ شکی در آیات نیست زیرا مورد آن «استراق سمع »است.
اما اینکه آیا براستی منظور از آسمان همین آسمان محسوس است و همین ستارگان مانع می گردند،یا اینکه آسمان دیگری مراد است و آنجا نیز ستارگانی مناسب با خود دارد،و این تشبیهی است که برای تقریب ذهن ما انسانها فرموده است یعنی همانطور که در عالم ظاهر،شهابهایی را ما ببینیم،در عالم معنی نیز به سوی شیطان ها،تیرهایی پرتاب می شود،اینها چیزی است که درست نمی دانیم.ظاهر آیات می گوید که همین آسمان محسوس،مورد نظر است زیرا که صحبت از آسمان دنیا در بین است:
صافات/9:
انا زینا السماء الدنیا بزینة الکواکب و حفظا من کل شیطان مارد .
ما آسمان دنیا را به زیور اختران آراستیم و آنرا از هر شیطان گردنکشی حفظ کردیم.
و بسیار بعید است که منظور را غیر سماء دنیا بدانیم با اینکه بحث آیه،در مورد آسمان دنیاست.
این برداشت با سیاق آیه،سازگار نیست،مگر دلیلی قطعی از وحی و کلام معصوم(ع)، پیدا شود.
البته این نکته را باید اذعان کرد که در قرآن اسلوبی خاص،حاکم است.وقتی دقت می کنیم نمونه هایی می یابیم که گاهی صرفا در مورد امور مادی گفتگو می کند و ناگهان به یک نقطه ای که می رسد،گریزی می زند،مثلا در سوره ی نحل می فرماید:ما چارپایان را برای شما آفریدیم تا بارهای شما را از شهری به شهری بردارند...تا اینجا گفتگو از آفرینش شتر و اسب و امثال آن است،اما هنگامی که به موضوع مسافرت می رسد،ناگهان می فرماید:
نحل/9:
و علی الله قصد السبیل و منها جائر و لو شاء لهدیکم اجمعین .
برخداست که راه راست و میانه را به شما بنماید اما بدانید که راههای منحرف(نیز) وجود دارد و اگر خدا می خواست(و بنا بر اختیار نبود)همه را به مقصد،رهبری می کرد. و بعد از آن باز،دنباله ی آیات قبل را درباره ی نعم مادی،ادامه می دهد.
پس این عجیب نیست،اگر می بینیم که برخی از بزرگان در آیه ی مورد بحث خودمان، چنین احتمال داده اند که ممکن است بحث در مورد آسمان مادی باشد و ناگهان به آسمان معنوی گریز بزند.
نیز این خود از روش های تربیتی قرآن محسوب است که به هنگامی که حال مخاطب، متناسب با چیزی است،همانجا،نکته ای را به او می فهماند.
انسان با یادآوری سفر،یا به هنگام آن،در خود،احساس دل کندگی می کند،در این حال که متناسب است آدمی به یاد خدا و سفر آخرت بیفتد.
زخرف/14-13:
سبحان الذی سخر لنا هذا و ما کنا له مقرنین و انا الی ربنا لمنقلبون .
پاکیزه باد(نام)خدایی که(این وسیله ی سفر را)برای ما مسخر گردانید و ما برای او قرینی قائل نبودیم و ما به سوی پروردگارمان باز می گردیم.
باری،برخی از بزرگان،چنانکه اشاره کردیم احتمال داده اند که منظور از سماء دنیا در آیه ی مورد بحث ما،آسمان دنیاست اما بعد به سماء معنوی گریز زده است،اما بنظر ما این خلاف ظاهر است و در سوره ی جن آیاتی وجود دارد که احتمال این بزرگان را بعید می کند:
جن/9-8:
و انا لمسنا السماء فوجدناها ملئت حرسا شدیدا و شهبا.و انا کنا نقعد منها مقاعد للسمع فمن یستمع الآن یجد له شهابا رصدا .
ما آسمان را لمس کردیم و دریافتیم که از نگهبانان سرسخت و شهاب ها،پر شده است.
و(از این پیش)ما جایگاههایی برای شنودن(اطلاعات)داشتیم(که آنجاها) می نشستیم اما اکنون هر کس گوش بخواباند،شهابی را در کمین خویش خواهد یافت.
در روایات تفسیر شده است که پس از ولادت پیامبر مکرم اسلام صلی الله علیه و آله و سلم،شیطانها از رفتن به آسمان ها،منع شدند.
ظاهر آیه مشکلاتی دارد از جمله اینکه:شهاب از پدیده های طبیعی است مثل رعد و برق که قبل از تولد پیامبر(ص)هم بوده است،این چه ربطی به رجم و رمی شیاطین دارد؟دیگر اینکه:رفتن آنان به آسمان چه ربطی دارد به این که از اخبار گروه های فرازین( ملا اعلی)،با خبر شوند؟مگر آن اخبار و اطلاعات با این کرات،مربوطند؟ بویژه اگر پذیرفته ایم که فرشتگان مجردند و منظور از نزول ملائکه بر انبیاء، این نیست که آنان از یک جای محسوس فوقانی به طرف پایین و زمین نزول می کنند بلکه نزول معنوی است،پس چگونه رفتن جن به جو زمین در استراق سمع از ملائکه،دخالت دارد؟
در این زمینه نظرهای مختلفی وجود دارد:
برخی ظاهر الفاظ را گرفته اند و می گویند:فرشتگان در جو زمین یا بالاتر قرار دارند و در آنجا با هم گفتگو می کنند و جن برای استراق سمع می خواهد بالا برود. طبعا این فرشتگان جسمانی هستند و کسی که به آنها نزدیکتر شود زودتر صدایشان را می شنود.
بعضی گفته اند:منظور از عروج و استراق سمع،توجه به باطن و عوالم معنوی است و شهاب و امثال آن،تشبیه است،یعنی در عالم معنی جریانی وجود دارد که اگر بخواهیم تشبیه معقول به محسوس بکنیم،باید بگوییم چیزی مانند شهاب(اما معنوی)به سوی شیاطین می آید و آنان را طرد می کند اما اینکه چگونه است،نمی دانیم.
بهر حال اینان حمل بر استعاره و تشبیه کرده اند.
احتمال سومی هم وجود دارد که با آن هم مساله ی تجرد ملائکه اعلی محفوظ بماند و هم رفتن جن به آسمان محسوس و ظاهر،دخالت در استراق سمع داشته باشد.اما در این احتمال ناگزیر از ذکر مقدمه ای هستیم و آن اینکه:
جن نیز مانند انسان،بر حسب آیات قرآن،موجودی است مادی،با این تفاوت که انسان از خاک و جن از آتش است،طبعا همان طور که انسان دارای روح است،جن نیز، روح دارد،و چنین موجوداتی بین روح و بدنشان تاثیرات متقابلی وجود دارد.گاهی انسان غمگین است،این امری است روحی اما موجب لاغر شدن جسم او می گردد،بدن نیز در روح اثر می گذارد چنانکه برخی غذاها مثل زعفران نشاطآور است،یا پس از خوردن غذا و سنگین شدن،خون به مغز کمتر می رسد و انسان نشاط اندیشیدن و فکر کردن کمتر دارد.پس گاهی اگر روح بخواهد فعالیت های ویژه ی خود را انجام دهد لازم است که جسم در شرایط خاص بدنی باشد،مرتاض ها از عکس همین قضیه استفاده کرده اند و برای تقویت روحشان مثلا کم غذا می خورند یا کم حرکت می کنند و حتی کم نفس می کشند و صرفنظر از حرمت و حلیت آن،بدینوسیله با موجودات غیر مادی تماس می گیرند و اطلاعاتی کسب می کنند از جمله با جن تماس می توانند گرفت.
پس بین روح و جسم تاثیر متقابل وجود دارد.
همین قانون،در مورد جن که او نیز مادی است،صادق است و چنین رابطه ای بین روح و بدنش وجود دارد.
پس برای توجیه مساله ی مورد بحث خویش چون دلیل قطعی نداریم و با خود جن که تماسی نداریم،می توانیم بدینصورت تصور کنیم که رفتن به جو زمین برای جن، شرایط خاص روحی پیش می آورد که بر اساس آن می تواند روح آنها با عوالم بالا تماس بگیرد.
گویی این بالا رفتن،خود برای آنها نوعی ریاضت است که با آن،با حصول شرایطی خاص،بهتر می توانند از امور معنوی استفاده کنند از جمله کسب اطلاعات عینی که به آن علاقه بسیار دارند،بویژه شیاطین جن که می خواهند در امر هدایت بنی آدم اخلال کنند، پس می کوشند یا بهتر بگویم طبق روایات تا پیش از تولد پیامبر مکرم صلی الله علیه و آله و سلم،می کوشیدند تا از این راهها مطالبی غیبی کسب و بوسیله آنها مردم را گمراه کنند.که کم و بیش از این کارها انجام می شده است،اما اکنون بنص قرآن دیگر نمی توانند:جن/9:
فمن یستمع الآن یجد له شهابا رصدا .
اکنون دیگر اگر کسی گوش بخواباند،شهابی را در کمین خود خواهد یافت.
در اینمورد،این فرض را می توان بعید ندانست که برای آنکه پیامبر(ص)را متهم نکنند که اخبار غیبی را از جن دریافت می کند،این ارتباط قطع شد.
اما هنوز،پاسخ این مساله باقی مانده که:شهاب چیزی نیست که در زمان پیامبر پیدا شده باشد و مانند رعد و برق قبلا نیز،می بوده است.این پدیده ی طبیعی با طرد شیاطین چه ربطی دارد؟آیا همین شهابی است که می بینیم یا شهابهای مامور طرد شیاطین از گونه ی دیگرند و تعبیر،استعاری است؟
در پاسخ باید گفت:البته این احتمال بعید نیست که شهاب،امر معنوی باشد و تشبیها بر آن،شهاب اطلاق شده باشد،ولی اگر منظور آیه همین شهاب ظاهری هم باشد(چنانکه ظاهر آیه همین است)باز اشکالی به وجود نمی آمد زیرا با توجه به بحث های پیشین که گفتیم وجود علل طبیعی به معنای نفی علل ماوراء طبیعی نیست،اینها یک[ابزارها و همگام ها]و معداتی هستند که در حد اعداد در عالم طبیعت،تاثیر دارند اما تاثیر حقیقی تر و اصلی تر از آن عوامل ماوراء طبیعی است.
پس،می توان تصور کرد که اختیار این شهاب ها در دست ملائکه باشد چنانکه از آیات برمی آمد که فرشتگان مدبرات و رسل الهی هستند و تدبیر الهی پس از ولادت پیامبر در مورد این شهاب ها چنین است که هنگامی که شیطان ها بخواهند استراق سمع کنند،به سوی آنان پرتاب می شود.
درست است که ما می بینیم این کار با علل طبیعی تحقق می یابد اما فراسوی آن، تاثیر فرشتگان باذن الله است که تدبیر امور را بر عهده دارند.مثلا همین باران که به طور طبیعی می بارد،اگر در منطقه ای نبارد و مؤمنان با دعای استسقاء، طلب باران کنند و مستجاب گردد،همین عوامل طبیعی تحت تاثیر ملائکة الله و در نهایت تحت تدبیر الهی است که به گونه ای عمل می کنند که دعای مؤمنان مستجاب شود.
بنابر این ما دلیلی بر صرفنظر کردن از ظاهر آیات نداریم که بگوییم «شهاب »در این آیات،غیر مادی و آسمان غیر مادی است آری،اگر دلایل قطعی از کتاب و سنت و عقل می داشتیم،در این برداشتهای مجازی،مجاز بودیم،و البته دور هم نمی بود.اما اینها همه،تصورات و تصویرهایی ست برای این مساله و منظور بیان حقیقت امر و تفسیر قطعی آیه نیست.