درباره گیاهان آیات زیادی در قرآن آمده است.
ما به ذکر چند آیه بسنده می کنیم:
حجر/19:
و انبتنا فیها من کل شی ء موزون .و در زمین از هر چیز، به هنجار رویاندیم.
در اینجا لازم است نکته ای را در پرانتز ذکر کنیم: در آیه چنانکه می بینید فرمود است «من کل شی ء» : از هر چیز.و حال آنکه هر چیز - اگر چه موزون و بهنجار و سنجیده - روئیدنی نیست، پس هویداست که منظور «کل نبات » است یعنی از هر روییدنی، ما با میزان، چیزی آفریده ایم.و این نکته یی است که در بسیاری از آیات وجود دارد و باید توجه داشت که با لحن قرآن عظیم و عزیز، آشنا شد.یعنی باید مراقب بود که بی جهت و با پندار خویش تمسک نکنیم، «قرائن لفظیه و مقامیه » را در نظر داشته باشیم و برداشتهای پندارگرایانه نکنیم.نظیر مورد ذکر شده، در مورد ملکه ی سبا نیز آمده است که می فرماید:
نمل/22:
و اوتیت من کل شی ء .
به او از هر چیز داده شده است.پیداست که منظور این نیست که خدا همه چیز را که در عالم است به او داده بوده است بلکه از هر چیزی که لازمه سلطنت و ملک است بدو عطا فرموده بوده است و سلطنتش نقصی نداشت.
چه بسا تعبیر:
نحل/89:
تبیانا لکل شی ء .
در مورد خود قرآن نیز، از همین گونه است یعنی نه اینست که قرآن بیان کننده ی هر چیزی است که در عالم اتفاق می افتد مثلا حتی جنگ ایران و عراق.بلکه: «تبیانا لکل شی ء» من شانه ان یکون فی القرآن بیان کننده ی هر چیزی است که در آن شان است که در قرآن ذکر شود.نیز از همین دست است:
انعام/154:
تفصیلا لکل شی ء .
و یا آنکه در مورد تورات می فرماید:
اعراف/145:
تفصیلا لکل شی ء .
با اینکه می دانیم که قرآن کاملترین است، پس «کل شی ء» ، در اینمورد نیز بدینمعنی است که: آنچه مقتضای بیان یا تفصیل آن در آن یا این کتاب است...
باری، این نکته ها را آشنایان با زبان قرآن از قرائن و تناسب حکم و موضوع، در می یابند.
ق/7:
و انبتنا فیها من کل زوج بهیج .
و در آن از هر جفت زیبایی رویاندیم.شعراء/7:
او لم یروا الی الارض کم انبتنا فیها من کل زوج کریم .
آیا ننگریسته اند به زمین که چه بسیار در آن از هر جفت ارجمندی، رویاندیم؟
هر دو وصف بهیج و کریم، پیداست که مربوط به نباتات است، به مناسبت «انبتنا» .
در اینجا، در مورد کلمه «زوج » نیز لازم است توضیحی بدهیم:
زوج گاهی به معنی جفت به کار می رود در مقابل طاق و فرد، و گاهی به هر یک از دو چیز جفت: زوج گفته می شود و به مجموع زوجین.زن و شوهر، هر یک به تنهایی زوج است و با هم، زوجین.
گاهی نیز زوج به معنی نوع و صنف بکار می رود که در اینمورد تعدد اصلا ملحوظ نیست (و اینک از بحث ما خارج است که در این معنا آیا حقیقت است یا مجاز و این معنی، چه مناسبتی با معنای اصلی آن دارد و...) اما آیا منظور از زوج، در دو آیه مورد بحث ما چیست؟
بسیاری از مفسرین در اینجا زوج را به معنای نوع و صنف دانسته اند.یعنی نبات دارای اصناف گوناگونی است و خدا از هر نوعی در زمین آفریده است.و البته منظور هر نوعی است که شرائط وجود آن و حکمت اقتضا می کرده، و نه به این معنا که هیچ نوع گیاهی نیست که در زمین خلق نشده باشد.
ممکن است بعدها در زمین شرایطی پیدا شود و انواع دیگر گیاه به وجود آید.
باری، آیا این نظر درست است یا اینکه هر گیاهی زوج و جفت آفریده شده است؟ در گیاه شناسی، ثابت شده است که گیاهان نر و ماده دارند، جز اینکه در برخی گیاهان نر و ماده یکپایه است و در یک جا جمع شده و در پاره ای جداست.بهرحال جفت بودن گیاهان به معنی نر و ماده داشتن، واقعیتی است ثابت شده در گیاه شناسی.کسانی که با این واقعیات علم گیاه شناسی آشنایی داشته اند، آیات را حمل به معنای دوم یعنی نر و ماده بودن گیاهان، کرده اند، اما بنظر ما، این آیات هیچیک دلالتی بر این معنا ندارد و شاید همان معنای اول (نوع و صنف)، ظاهرتر باشد، اما آیه ی دیگری وجود دارد که به معنای دوم نزدیکتر است:
رعد/3:
و من کل الثمرات جعل فیها زوجین اثنین .
و از همه میوه ها در آن زمین دو جفت آفرید.
در اینجا بعید است بتوانیم بگوییم منظور این است که از هر میوه ای دو نوع آفریدیعنی مثلا ترش و شیرین...
و اما تعبیر زوجین اثنین، خاصه که اثنین تاکید بر دو تا بودن است، ظاهرا جز بر همین نر و ماده بودن، تطبیق نمی کند.
اما اوصاف گیاهان در این آیات:
چنانکه دیدیم در آیات مذکور در فوق، سه وصف ذکر شده است (و مشابه آنها نیز در آیات دیگر وجود دارد) که عبارتند از: موزون، بهیج، و کریم.
هر سه لفظ تقریبا معنای مشابهی دارد: موزون یعنی متناسب، بهنجار، سنجیده.
ریشه این کلمه اگر چه وزن است اما معنای اصلی وزن، سنجیدن است، بنابر این گرچه ظاهرا وزن بمعنی سنگینی است اما قوام معنای وزن، به سنگینی نیست بلکه به سنجیدن سنگینی هر چیز است دستکم همه جا به معنای سنگینی نیست.
اعراف/8:
و الوزن یومئذ الحق .
(سنجش در این روز، حق است) .
پس معنی آیه چنین می شود که اعضاء گیاه سنجیده و متناسب آفریده شده چنانکه بین اندام های ما تناسب وجود دارد.چنین نیست که گیاهی ساقه ای به ظرافت گندم داشته باشد و ریشه ای به ستبری ریشه گردو.
بهیج: در لغت یعنی زیبا، چیزی که دیدنش موجب بهجت و شادمانی می شود.و این اصیت شگرفی است در گیاهان.چنانکه تصدیق می کنید که دیدن هر نوع گیاه، با هر شکل و رنگ، در انسان ایجاد لذت و شادی می کند.طراوت و خرمی ویژه ای دارد که سرورانگیز است.
همان رنگ و شکل در جمادات این خاصیت را (دستکم به آن درجه) ندارد.
کریم: تقریبا همان معنای بهیج را داراست: «ما یرضی الناظر» چیزی که نگرنده را خرسند می کند.شاید در فارسی بتوان آن را دلپسند معنی کرد.نیز معنای دیگری دارد: احجار کریمه یعنی سنگهای قیمتی، گاه نیز به معنای بزرگواری و گاهی جود و بخشش و هم به معنی ارجمند است.
عبس/32- 25:
انا صببنا الماء صبا.ثم شققنا الارض شقا.فانبتنا فیها حبا.و عنبا و قضبا و زیتونا و نخلا.و حدائق غلبا.و فاکهة و ابا: متاعا لکم و لانعامکم .
[اینکه ما آبرا فراوان فرو ریختیم.آنگاه زمین را خوب شکافتیم و دانه را در آن رویاندیم و (نیز) انگور را، و درختانی با سرشاخه های افشانرا، و زیتون را و درخت خرما را، و باغهای انبوه و میوه و علف را، دستمایه ای برای شمایان و چهارپایان تان] .
در اینجا نیز، توجه می دهد که «ما» هستیم که آب را فرو فرستادیم...انا، شققنا... انبتنا...مائیم...که شکافتیم...رویاندیم.کتاب گیاه شناسی احتیاج به این تاکیدات ندارد، آبی می آید، زمینی شکافته می شود و گیاهی می روید.اما در قرآن، گام به گام و کلمه به کلمه می فرماید: «ما» کردیم...ما کردیم.این تعلیم را نباید فراموش کرد: در سراسر قرآن این نکته را بارها و بارها یادآور شده است که ما همه چیز را از «الله » - جل اسمه - بدانیم وگرنه، خواندن هزار بار کتاب گیاه شناسی بدون فهم این نکته، ذره ای ارزش معنوی ندارد.
در قرآن از سیب و پرتغال - که در عربستان نمی روید - نامی برده نشده است.پیداست که آیات با توجه به آنچه مورد توجه مردم در آن زمان و آن منطقه بوده، نازل شده است.
انتخاب مثال های ویژه، و اسلوبهای خاص در بیان برخی از مطالب، بدین دلیل است که یکی از اهداف نخستین قرآن، هدایت مردم منطقه وحی، بوده است:
انعام/92:
و لتنذر ام القری .
تا بیم دهد مکه را اما نباید این نتیجه ی نادرست را گرفت که احکام قرآن نیز، از آن همان زمان است.این ها دو مساله ی متفاوت هستند: طبیعی است که یک کتاب است و یک زبان.ممکن نیست که در آن واحد، هم فارسی باشد و هم ترکی و هم عربی و... بلکه ناگزیر به یک زبان بیشتر نمی تواند باشد:
شعراء/195:
بلسان عربی مبین .
و همانگونه که نمی توان گفت چون عربی است پس ویژه اعراب است، همینطور هم، احکام آن تنها برای اعراب نیست، اما این مثالها و اسلوبها به خاطر آنست که در آن منطقه نازل شده و ناگزیر هنگامی که به یک زبان خاص بیان می شود باید در چهارچوب عادات و فرهنگ و امثله ی همان فرهنگ، بیان شود.
کتاب گمراه کننده و بدی در لندن دیدم، (از نوع همان دشمنی های دیرینه ی دشمنان اسلام در طول تاریخ) که در آن آمده بود: «قرآن هنگامی که وعده ی نیکو می دهد می گوید: بقره/25:
جنات تجری من تحتها الانهار .
باغهای که در فرو دست آنها، رودها جاری است.و نتیجه گرفته بود که پیداست این آیات برای مردمی نازل شده است که رنگ باغ و آب جاری، ندیده بوده اند ولی اگر در شمال اروپا نازل شده بود که مردم از آب و نهر و درخت خسته شده اند، می گفت خداوند به شما سرزمین های پرآفتاب می دهد تا لذت ببرید.و یا می گوید خدا حورالعین می دهد:
حور مقصورات فی الخیام ، اگر زنهای لخت اروپا را می دید، به این چیزها وعده نمی داد.زیرا مردم اروپا ازین چیزها سیر شده اند، تازه نه در خیمه ها، در کاخها» .
از این مطالب نتیجه گرفته بود که «قرآن برای زمان خاصی بوده است و خود قرآن هم ادعایی ندارد که احکامش ابدی است!!» .
و سرانجام نویسنده ی متدین!!افاضه می فرمایند که: «دین برای بشر لازم است و چون اسلام ویژه ی زمان خاصی بوده است باید دین جدیدی آورد و پیامبر جدیدی » مثل اگوست کنت که پیامبر «دین انسانیت » بود!!
خوشبختانه، با ارتقاء فرهنگ بشری، و با بیداریهای اخیر مسلمین به ویژه بر اثر انقلاب مقدس اسلامی ما، دیگر ریش این گونه نسخه پیچیهای ناشیانه ی استعمار فرهنگی نو، درآمده است.اما این شخص تقریبا شور ناشیگری را نیز درآورده است زیرا مصادره ی به مطلوب کرده و همان چیزی را در مقام استدلال (!)، بیان کرده است که پاسخ کوبنده ی ایراد خود اوست، آری اگر قرآن در شمال اروپا نازل می شد، ناگزیر و به دلیل تبعیت از زبانی که به آن نازل شده بود، رعایت فرهنگ و عرف و سنت و عادات و آداب قومی که به آن زبان سخن می گفتند، را نیز می کرد:
ابراهیم (ء) /4:
و ما ارسلنا من رسول الا بلسان قومه .
هیچ پیامبری نفرستادیم مگر به همان زبان امتش.
اما این مطلب بهیچوجه دلیل اختصاص آن به منطقه خاصی نبوده و نخواهد بود.
پاره ای لغات دیگر آیات مورد بحث را معنی کنیم و در این زمینه سخن را بپایان ببریم:
قضب: درختهای بلند که شاخه های کشیده و آویخته دارد مثل بید مجنون.
غلب: انبوه باغهایی که درختانش سر در هم فرو برده اند.
اب: علفی که حیوان از آن استفاده می کند.در پایان آیات یاد شده چنانکه دیدیم: می فرماید:
نازعات/33:
لکم و لانعامکم...
یعنی همانگونه که بارها یادآور شدیم: قرآن از الله آغازید و به انسان پایان برد.