ماهان شبکه ایرانیان

آب را می دید گفتم یا حسین از هرمز فرهادی بابادی

آب را می دید گفتم یا حسین و نمی نوشید گفتم یا حسین یک عطش آیینه بود و همچنانسنگ می بارید گفتم یا حسینخیمه می گسترد برایوان ظهریک شب تردید گفتم یا حسینآتش صحرا که پایان می گرفتشعله ورگردید گفتم یا حسینپیش رویم دست کوتاه زمینآسمان را چید گفتم یا حسینناگهان گل کرد براعجازنیکاکل خورشید گفتم یا حسینصحبت ازشام غریبان بود وبازخنجرتهدید گفتم یا حسینازخیال ...

آب را می دید گفتم یا حسین
و نمی نوشید گفتم یا حسین
یک عطش آیینه بود و همچنان
سنگ می بارید گفتم یا حسین
خیمه می گسترد برایوان ظهر
یک شب تردید گفتم یا حسین
آتش صحرا که پایان می گرفت
شعله ورگردید گفتم یا حسین
پیش رویم دست کوتاه زمین
آسمان را چید گفتم یا حسین
ناگهان گل کرد براعجازنی
کاکل خورشید گفتم یا حسین
صحبت ازشام غریبان بود وباز
خنجرتهدید گفتم یا حسین
ازخیال سایه هم خون می چکید
چشم من ترسید گفتم یا حسین
نای من تقدیرشورآب را
ازلبم پرسید گفتم یا حسین
برنگاه آب دورازدسترس
شرم می پیچید گفتم یا حسین
داغ هفتاد و دو غربت را زمین
تازه می فهمید گفتم یا حسین


منبع : هرمز فرهادی بابادی
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان