تأملات فلسفی در مورد مرگ و پس از آن ( از افلاطون تا هایدگر)

فلسفه چه تاثیری بر درک و دریافت ما از مرگ و زندگی دارد؟ افلاطون مرگ را بازگشتی به عالم حقایق می‌داند؛ چون مرگ جدایی از عالم شدن‌هاست و فیلسوف مشتاق آن‌ است و در سوی دیگر هایدگر باور دارد که ما به این دنیا پرتاب می شویم و تنها چیزی که در زندگی با قطعیت رخ می دهد مرگ است.

عصر ایران؛ مریم طرزی - برای آدمی به طور عام اندیشیدن درباره مرگ و این که زندگی پس از مرگ چگونه است؛ بیشترین نگرانی را به همراه دارد. همین موضوع برای اندیشمندان و متفکران از دغدغه های همیشگی بوده است. از عهد باستان تا معاصر همواره به مرگ اندیشیده شده  و چه بسیار کتاب هایی که در این زمینه به رشته تحریر درآمده است.

مرگ، واقعیتی است که هیچ کس را از آن گریزی نیست و کمتر کسی است که به آن نیندیشده باشد. وانگهی،
ادیان الهی از طریق کتاب های مقدس و پیامبران بسیار به این واقعیت محتوم و  زندگی پس از آن پرداخته اند. بر مبنای ادیان ابراهیمی وجود زندگی جاودان پس از مرگ، در بهشت و جهنم، بر اساس اعمال و نیات آدمی روی زمین، حکایت از زندگی ای در امتداد همین زندگی، پس از مرگ دارد.

از سوی دیگر، فیلسوفان به وضعیت جاودانگی و ابدیتِ  آن از دیدگاهی فلسفی می پردازند؛ برای آشنایی با این مضامین از منظری فلسفی 5 دقیقه با ما همراه باشید.

مرگ و زندگی

فلسفه در مورد مرگ به ما چه می گوید؟

از نظر فیلسوفان، مسئله مرگ انسان همیشه شامل مسئله روح بوده است. نیکوس کوکوسالاکیس در مقاله ای برای ژورنال سوسایئتی اظهار می کند که تأملات فلسفی از همان ابتدا انسان را ترکیبی از جسم و روح در نظر می گیرند.

از این زاویه که نگاه می کنیم روح بیشتر مفهومی مذهبی و دینی است که از طریق آن خود را از دنیای مادی این جهانی می رهانیم؛ خودشناسی با شناخت روح میسّر می شود. جهان مادی برای بعد معنوی زندگی بشر سودی ندارد و با وارستن از مادیات است که رهایی حاصل می شود.

اما فیلسوفان چگونه به مرگ، پس از آن و جسم و روح می اندیشند؟

روح و جسم: مرگ از نظر افلاطون

افلاطون شاید یکی از اولین فیلسوفانی بود که به تأمل در مورد مرگ علاقه نشان داد. بر اساس اصول او، انسان از جسم و روح تشکیل شده است. و دومی منشأ الهی و جاودانه دارد، یعنی در طول زمان دوام می آورد.

از طرفی بدن فانی و زندان روح است. در این راستا، مرگ فرآیندی است که از طریق آن روح خود را از قید و بندهای بدن رها می کند.

در باور افلاطون، بنا بر آنچه در  رویستا د تربال سوشال آمده است مرگی وجود ندارد. با مرگ تنها چیزی که از بین می رود جسم فیزیکی است. تنی که ارزشی هم ندارد.

در عوض، مرگ برای روح، شروع زندگی است، تا جایی که بتواند خود را رها کند و آرزوی زندگی بهتر را داشته باشد. به همین دلیل، افلاطون دعوت به مراقبت از روح از طریق دانش و کسب فضایل در زندگی روزمره می کند.

افلاطون و ارسطو تاملاتی در باب مرگ

ارسطو و تصور او از بدن، روح و ماده

از نظر ارسطو همه موجودات زنده از جسم، روح و ماده تشکیل شده اند. اگرچه گیاهان، حیوانات و انسان ها روح دارند، اما روح انسان منحصر به فرد است.

روح انسان علاوه بر مسئولیت تغذیه و احساس، کارکرد شناخت دارد. یعنی برای فعالیت ذهنی یا فکر استفاده می شود. با این حال، بخش شاعرانه و خلاقانه ای نیز دارد که مهمترین ویژگی روح است. این قسمت غیر مادی، جاودانه و ابدی است.

بنابراین، مرگ، از نظر ارسطو، پایان زندگی بیولوژیکی است که ما آن را می شناسیم. این فرآیند نشان دهنده جدایی قطعی جسم و روح است. روح بشر از زوال و مرگ در امان است زیرا مبتنی بر معنویت ِ  دانش و اندیشه است.

مرگ از نظر اپیکور

اپیکور در بخشی از تأملات فلسفی خود در مورد مرگ می گوید که  مرگ اجتناب ناپذیر است

از مرگ گریزی نیست؛ باید آن را پذیرفت و بخشی از زندگی دانست. مشکل این جاست  که ما معمولا از مرگ می ترسیم. به گفته فیلسوف، این ترس، پوچ است، زیرا تا زمانی که ما زنده هستیم، مرگ وجود ندارد. به همین دلیل، او برای جلوگیری از ترس از مرگ به ما  سه توصیه می کند:

- برنامه ها و اهداف خود را بشناسید و ان ها را الویت بندی کنید

- هر روز به یاد داشته باشید که ما باید بمیریم

  همیشه در مورد آنچه بدان نیاز دارید شفاف باشید


اما منظور او از این سه توصیه چیست؟

 با یادآوری ِ همیشه مرگ، می توانیم به آن عادت کنیم. در عین حال توجه به نیازهای مان باعث می شود که روی حال تمرکز کنیم و آینده را کنار بگذاریم. به همین ترتیب، تمایز و اولویت بندی پروژه های زندگی ما را بر روی امروز متمرکز می کند.

مرگ، وحشتناک ترین شر، بنابراین برای ما اهمیتی ندارد. زیرا تا زمانی که ما وجود داریم، مرگ وجود ندارد، و وقتی مرگ وجود دارد، دیگر وجود نداریم.
– اپیکور –

سنکا و اندیشه در باب مرگ

سِنکا و تأملات فلسفی او درباره مرگ

به گفته سنکا، مرگ یکی از معدود رویدادهایی است که می شود با قطعیت انتظار وقوعش را داشت.  بنا بر همین بینش، باید آن را با تسلیم و حتی با لذت بپذیریم، زیرا به ما امکان می دهد بدون ترس از زندگی لذت ببریم. اگر نگران وضعیت فانی خود نباشیم، با شدت بیشتری از زمان حال لذت خواهیم برد.

فیلسوف سنکا تأکید می کند که مرگ تا اندازه ای به انسان عزت می بخشد، زیرا نشان دهنده پایان یک زندگی است. بر این اساس، فردی که دچار غم و اندوه و بیماری می شود، و در شرایط بدی می زید، خوب می داند که زندگی در شرایط بد ارزش زیستن ندارد؛ پس اگر از زندگی کناره می گیرد به این دلیل نیست که زندگی را دوست ندارد.

مرگ از نگاه اسپینوزا

تجربه مرگ از نظر اسپینوزا

همان طور که استیون نادلر در مقاله معروف خود تحت عنوان " راهنمای ِ اسپینوزا در مرگ و زندگی" می نویسد : فردی که افکار و کردارش تحت نظر عقل و خرد است و نه تعصب و مهملات، با فکر کردن به مرگ زندگی را نمی گذراند. 

در اندیشه اسپینوزا زندگی پس از مرگ وجود ندارد. بهشت یا جهنمی وجود ندارد؛ هیچ درد یا نجاتی وجود ندارد؛ و از آنجایی که هیچ چیز وجود ندارد، هیچ فایده ای ندارد که زمانی را صرف چیزی کنیم که وجود ندارد یا مضطرب چیزی باشیم که اصلاً وجود ندارد. 

در این راستا، اسپینوزا، جاودانگی را انکار می کند. در واقع، او معتقد بود که یکی از دلایلی که جامعه یهودیت او را طرد کردند، باور سخت راسخ اش به مرگ روح همراه با بدن است. 

بنابراین، فقط تأمل در باب زندگی، به ویژه شناخت خود و جایگاهی که در طبیعت دارد، منطقی است.

انسان آزاده به چیزی جز مرگ می اندیشد و خرد او مراقبه در باب زندگی است نه مرگ
– اسپینوزا –

تأملات فلسفی در مورد مرگ

 

مارتین هایدگر می گوید ما برای مردن زندگی می کنیم

یکی دیگر از تأملات فلسفی درباره مرگ، تفکر هایدگر است. او اذعان می کند که انسان تنها موجود زنده‌ای است که می‌داند زمانی خواهد مرد. به همین دلیل است که مرگ را یک پدیده یا رویداد زندگی می داند.

بنا بر دیدگاه او در باب زندگی و مرگ  که در پسفیک ساینس ریوی یو: هیومنیتیز اند سوشال ساینس درج شده است: ما برای مردن به دنیا می آییم؛ ما به این دنیا پرتاب می شویم. تنها چیزی که در زندگی با قطعیت رخ می دهد مرگ است. همه ما در نهایت خواهیم مرد. مرگ که فرا برسد کلیت وجودی فرد از بین می رود. 

با این حال، هایدگر به مرگ ویژگی مثبتی می دهد، زیرا آن را مناسب می داند. یعنی عمل مردن در صورتی متعلق به ماست که آن را آخرین و عالی ترین عمل وجودی خود قرار دهیم.

زندگی پس از مرگ

آیا زندگی پس از مرگ وجود دارد؟ شاید این یکی از معمایی ترین سؤالاتی باشد که انسان دارد. مشغله مداوم ما به مرگ ما را مجبور می کند که امکان ادامه زندگی پس از مرگ را در نظر بگیریم. فلسفه در مورد آن چه می گوید؟

انسان با توجه به شرایط فانی اش آرزوی جاودانگی دارد. از نظر فلسفه، این وجود ابدی مربوط به دوام روح یا روان است که از حدود زندگی فراتر می رود.

چنین توضیحی چه فایده ای دارد؟ این توضیح به عنوان یک مکانیسم دفاعی در برابر ترس و اضطرابی عمل می کند، که مرگ در ما ایجاد می کند. بنابراین، ما در پی آن هستیم که به آن معنا یا توجیهی بدهیم که به ما امکان می دهد واقعیت این رویداد اجتناب ناپذیر را تحمل کنیم.

تأملات فلسفی در مورد مرگ

قدر زندگی را بدانیم و با آرامش با مرگ روبرو شویم

اندیشیدن به مرگ و زندگی با آن یکی دیگر از کارهایی است که انسان برای درک بهتر خود انجام می دهد. از طریق این بازتاب ها، یاد می گیریم که قدر زندگی را بدانیم و با آرامش و خرد بیشتری با مرگ روبرو شویم.

با این حال، ما نباید در این مورد وسواس داشته باشیم. آنچه مهم است این است که ما در حال حاضر چگونه زندگی می کنیم. اندیشیدن به مرگ از این منظر در خدمت تمرکز بر زمان حال است، و این "اکنون" تنها چیزی است که ما داریم.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر