سوالات فلسفی را رها کن؛ اول تیر زهرآلود را بیرون بکش!

این متن مروری بر یکی از تمثیل‌های آموزندۀ بودا است؛ تمثیلی که می‌خواهد نشان دهد چرا حلِ فوریِ مشکلِ «رنج»، نخستین هدفی است که باید توجه ما را به خود جلب کند.

کسی که ما با لقب بودا می‌شناسیم، در اصل مردی به نام سیدارتا گوتاما بود که در حدود 500 سال قبل از میلاد مسیح در شمال هند زندگی می‌کرد. سیدارتا پس از سال‌ها جستجو به دنبال حقیقت، به «بودا» (به معنای واقعی کلمه، «بیدارشده») تبدیل شد. او بقیه‌ی عمر خود را صرفِ سفر برای به اشتراک گذاشتنِ آموزه‌هایش کرد و الهام‌بخشِ مکتب‌های مختلفِ بودایی‌ای شد که امروزه در سراسر جهان وجود دارند.

به گزارش فرادید؛ همۀ تعلیمات بودا یک هدفِ اصلی دارند: ریشه‌کن کردنِ «دوکه» (dukkha)؛ دوکه واژه‌ای در زبان پالی است که اغلب به «رنج» ترجمه می‌شود، اما شاید معنایی قوی‌تر و جامع‌تر از آن داشته باشد و هدف آن دربر گرفتنِ تمامِ نارضایتی‌ها، ناامیدی‌ها، آرزوهای برآورده نشده و ناخوشایندی‌های زندگی باشد.

سوالات فلسفی را رها کن؛ اول تیر زهرآلود را بیرون بکش!

از نظر بودا، کاهشِ رنج مهم‌ترین وظیفه‌ی ما در زندگی است. تأکید و فوریتِ موجود در این وظیفه را بودا با تمثیل «تیر زهرآگین» نشان می‌دهد؛ تمثیلی که در رسالۀ  (Cūḷamālukya Sutta) ثبت شده است. این سوتا بخشی از مجموعه‌ی «سوتا پیتاکا» است که متنی بنیادین در فلسفه‌ی بودایی به شمار می‌رود.

داستان این تمثیل از گفتگویی بین بودا و راهبی به نام مالونکیاپوتا آغاز می‌شود. مالونکیاپوتا با انبوهی از سؤالاتی که فکر می‌کند بودا آن‌ها را نادیده گرفته است، به سراغ او می‌آید. این سؤالات در سایر حوزه‌های فلسفه نیز اساسی در نظر گرفته می‌شوند، مانند:

آیا جهان هستی بی‌نهایت است؟

بعد از مرگ چه اتفاقی می‌افتد؟

آیا ذهن از همان «ماده‌ای» ساخته شده است که بدن از آن ساخته شده است؟

مالونکیاپوتا خواهان پاسخ به این سؤالات است و می‌گوید که اگر پاسخ آن‌ها را دریافت نکند، تمرینات بودایی را ترک خواهد کرد. بودا به این صورت به او پاسخ می‌دهد:

«فرض کن ای مالونکیاپوتا که مردی با تیری آغشته به زهر به شدت زخمی شده باشد و دوستان و خانواده‌اش برای درمان او جراحی را بیاورند. آن مرد می‌گوید: اجازه نمی‌دهم جراح این تیری را که مرا زخمی کرده است بیرون بیاورد تا زمانی که بدانم مردی که مرا زخمی کرد، بلندقد، کوتاه‌قد یا میان‌قد بوده است؛ پوست تیره‌، خرمایی یا طلایی داشته است؛ آیا آن مرد در روستا، شهر یا کلان‌شهر زندگی می‌کرده است... تا زمانی که بدانم کمانِ زخم‌زننده‌ی من یک کمانِ بلند یا یک کمانِ شکاری بوده است، زهِ کمان از الیاف، نی، کنف یا پوست درخت ساخته شده است... تا زمانی که بدانم تیرِ زخم‌زننده‌ی من با چه نوع پرهایی مجهز شده است؛ عقاب، حواصیل، لک‌لک، شاهین یا طاووس...».

سوالات فلسفی را رها کن؛ اول تیر زهرآلود را بیرون بکش!

طبیعی است که این مرد پیش از آنکه پاسخ سوالاتش را دریافت کند به علت جراحت ناشی از تیر خواهد مرد. این همان حالتی است که از نظر بودا دربارۀ سوالات راهب نیز وجود دارد: «به همین ترتیب ای مالونکیاپوتا، اگر کسی نزد بودا بیاید و بگوید تا زمانی که به این سؤالات پاسخ داده نشود، از تو پیروی نخواهم کرد، او نیز خواهد مرد».

تمثیل تیر زهرآگین نشان می‌دهد که بالاترین اولویت بودا رهایی از رنج است. سؤالات انتزاعی درباره‌ی جهان هستی زمانی که همین حالا و همین جا رنجی وجود دارد که ما قدرتِ ریشه‌کن کردنِ آن را داریم، اهمیت بسیار کمی دارند.

بودا به جایِ گمانه‌زنی درباره‌ی مسائلِ نظری، می‌خواهد نقشِ یک پزشک را بازی کند: او اعتقاد دارد که باید راه‌حل‌های عملی برای مشکلاتِ واقعیِ انسان‌ها ارائه داد؛ پیش از اینکه بخواهیم نظام باورهای آن‌ها دربارۀ امور نظری را سامان بدهیم.

اگر ما در زندگیِ روزمره‌مان دچارِ درد یا نارضایتی هستیم، چه چیزی مهم‌تر از تلاش برایِ حلِ مشکلی است که آن را ایجاد می‌کند؟ بودا به ما توصیه می‌کند که حقایق مربوط به زندگی را طوری در نظر بگیریم که انگار تیری زهرآگین در بدنمان فرورفته است؛ این‌چنین است فوریتِ وظیفه‌ی ما در رهایی از رنج.

فلسفه‌ی بودا به دنبالِ خاموش کردنِ آن زمزمه‌ی ناخوشایندِ نارضایتی‌ای است که بسیاری از ما با خود حمل می‌کنیم. این فلسفه به ما می‌گوید: «منتظر چه چیزی هستی؟» تیرِ زهرآگین را بیرون بکش، آتش را خاموش کن. حلِ فوریِ مشکلِ رنج، تنها چیزی است که باید توجهِ تو را جلب کند.

آیا سؤالات انتزاعی مهم نیستند؟

یک تفسیر از تمثیل تیر زهرآگین این است که بودا به طور کلی اهمیتِ سؤالات انتزاعی را رد می‌کند. این موضوع ممکن است ما را به تردید بیندازد، زیرا بدون تفکر در قلمرو موضوعات انتزاعی، ما نمی‌توانیم بسترهای اعتقادی و نظری لازم برای توصیه‌های عملی را داشته باشیم.

با این حال، تفسیرِ دیگر این است که بودا به این دلیل به چنین سؤالاتی پاسخ نمی‌دهد که اگر خودتان به روشناییِ کامل نرسیده باشید، پاسخ‌هایی که به شما داده می‌شوند هیچ معنایی نخواهند داشت.

تلاش برایِ انتقالِ مفاهیمی مانند بی‌نهایتیِ جهان هستی یا اتفاقاتِ بعد از مرگ با صرفِ کلمات تلاش بیهوده‌ای است؛ به خصوص برای کسانی که هنوز درگیرِ رنجِ زندگیِ روزمره هستند. تنها در صورتی که به روشناییِ کامل برسید و مستقیماً ماهیتِ واقعیِ هستی و حقیقت عالم را تجربه کنید، به پاسخ‌های مربوط به سؤالاتِ هستی‌شناختیِ عمیق‌تر نزدیک‌تر خواهید شد.

به عبارت دیگر، درست است که باورهای نظری بستر فعالیت‌های عملی ما هستند اما حتی برای داشتن درکی درست در زمینۀ امور انتزاعی و نظری، ابتدا می‌بایست عملی در جهت آسوده‌سازی ذهن از آشوب‌ها و اضطراب‌ها انجام داده باشیم. ابتدا باید تیر را بیرون کشیده باشیم تا بتوانیم دربارۀ آن تامل کنیم.

حتی شاید بتوان گفت این تا حدی مشابه همان آموزۀ اسلامی و قرآنی است که «هدایت» را به کسانی وعده می‌دهد که ابتدا در عمل تقوا پیشه کرده باشند.

همانطور که راهبِ بوداییِ، تیک نات هان، در تفسیرِ تمثیل تیر زهرآگین در کتابِ خود با عنوان «کلیدهای ذن: راهنمایی برای تمرینِ ذن» (1971) بیان می‌کند:

زندگی بسیار کوتاه است. نباید آن را صرفِ گمانه‌زنی‌های متافیزیکیِ بی‌پایان کرد که ما را به حقیقت نزدیک‌تر نمی‌کن

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر