زندگى مصون از شیطان‏

کتاب : تفسیر حکیم    ج‌۲         

زندگى مصون از شیطان‏

 

منابع:

کتاب : تفسیر حکیم    ج‌2         

نوشتہ : استاد حسین انصاریان

 

حضرت مسیح (ع) در مسیر سفر به چوپانى گذر کرد که در علفزارى مشغول چرانیدن گوسپندان بود، با وى به نحو اختصار به گفتگو نشست و گفت: اى چوپان عمرت را در چوپانى هزینه کردى، اگر در کسب دانش و علم مصرف مینمودى بهتر نبود؟

چوپان گفت: اى پیامبر خدا من شش حقیقت را که خلاصه و زبده همه حقایق و علوم است آموختهام و به آن عمل مینمایم و دیگر نیازى به تحصیل دانش ندارم.

نخست این که تا حلال خدا بر سفره رزق و روزى هست، حرام نمى خورم و حلال خدا هرگز نقصان نمى یابد تا من به حرام نیازمند شوم.

دوم: تا صدق و راستى هست دروغ نمى گویم، و صدق و راستى هرگز کاهش نمى یابد تا به جبران آن به دروغ نیاز پیدا کنم.

سوم: تا عیب خود را مشاهده میکنم به عیب دیگران سرگرم نمى گردم و هنوز از عیوب خویش رهائى نیافته و پاک نشدهام تا به عیب دیگران بپردازم.

چهارم: تا گنجها و خزانه هاى حق را خالى نبینم به مال و ثروت مردم و خزینه هاى آنان طمع نمى کنم، و هنوز خزانه و گنج خدا و رزق و روزیش پایان نیافته و هرگز پایان نمى پذیرد تا براى روزى خود وجودم را به بیعارى و بیکارى بزنم و در خانه مردم بروم و به اموال آنان چشم طمع دوزم.

پنجم: تا ابلیس این رئیس ملعون شیاطین هلاک نشود از وسوسه او ایمن و غافل نمى شوم و هنوز نمرده و تا قیامت هم نمى میرد تا من از مکر و وسوسهاش در امان باشم.

ششم: تا هر دو پاى خود را در بهشت نگذاشتهام خود را از عذاب و عقاب در امان نمى بینم و هنوز به بهشت در نیامدهام تا براى خود از عذاب نجات بینم.

مسیح گفته هایش را تصدیق کرد و به او گفت همه علوم در تو جمع شده است و دانش اولین و آخرین همین است که تو خوانده و میدانى. «1»

ازلال‌

این لغت به معناى لغزاندن است که شیطان آن را براى زایل کردن کمال یا کمالات انسان به کار میگیرد و براى این که او را از حق منحرف نماید، و ثبات و استوارى را از او بگیرد و زمینه فرود افتادن او را از مرتبه و منزلت و درجات عالى به هبوط و سقوط فراهم نماید.

در آیه شریفه ازلال که مایه از حسادت و دشمنى شیطان نسبت به انسان میگیرد به شیطان نسبت داده شده، و او را عامل ازلال معرفى کرده است، زیرا ساحت مقدس حضرت حق از اینگونه امور پاک است و جناب او براى انسان جز علم و آگاهى، و تعقل و خردورزى و شرف و کمال و شرافت و کرامت، و عبادت و خدمت به خلق، و درستى و فضیلت، و ایمان و عدالت، و شجاعت و حریت و نهایتاً سعادت و سلامت و ابدى شدن در بهشت عنبر سرشت را نمى خواهد، چنان که در آیات گذشته ملاحظه شد که آدم را به علم اسماء آراسته نمود، و فرشتگان را در برابر عظمتش به سجود انداخت، و همسرى براى آرامشش در زندگى مادى و معنوى آفرید و هر دو را در بهشت معهود سکونت داد و از افتادن در خطر و زیان با خوردن میوه ممنوعه بر حذر داشت.

حضرت او جز خیر و خوبى و پیروزى و خوشبختى و رسیدن به اوج انسانیت و اتصال به خیر دنیا و آخرت براى انسان نمى خواهد، و هر کس در حق او اندیشه و فکرى جز این داشته باشد بى تردید به دام شیطان افتاده و دچار وسوسه و ازلال او گشته و از حق منحرف شده، و زمینه تیره بختى خود را فراهم آورده است.

نتیجه ازلال‌

آدم و حوا در بهشت معهود با در اختیار داشتن انواع نعمتها باید نسبت به نهى حضرت حق که به مصلحت آنان بود توجه خود را ادامه میدادند و از کسى که در مسئله سجده از فرمان خدا سرپیچى کرد حذر میکردند و به گفته هاى در ظاهر شیرین او و سوگندى که خود و خیانت را به لباس خیرخواهى پوشانید «2» توجه نمى نمودند، ولى به سخنانش که بسیار چرب و پرجاذبه بود فریب خوردند، و وسوسه و ازلالش حالت حرص را در آنان برانگیخت و با گستردگى‌ و فراوانى آن همه نعمت که اگر میلیونها سال از آن بهره میجستند تمام نمى شد ساختمان قناعت را تخریب و زمام وجودشان را به دست حرص سپرده به آن درخت نزدیک شدند و از میوه آن خوردند و در نتیجه دچار هبوط شدند.

قناعت‌

قناعت به حلال خدا، و به آنچه حضرت محبوب براساس مصلحت و حکمت نصیب انسان میکند گنجى است عظیم که دارنده آن از هر ثروتمندى ثروت مندتر است، و از هر انسانى که داراى راحتى و آرامش است راحت تر و با آرامش تر است.

از رسول خدا در توضیح آیه‌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَةً «3» روایت شده که حیات طیبه قناعت به نصیب و قسمت خداست. «4» على (ع) میفرماید:

«انتقم من حرصک بالقنوع کما تنتقم من عدوک بالقصاص:» «5»

با قناعت از حرص خود انتقام بگیر چنان گه با قصاص از دشمنت انتقام میگیرى.

«من کان بیسیر الدنیا لایقنع، لم یغنه من کثیرها ما یجمع:» «6»

کسى که به اندک دنیا قناعت نمى کند به فراوانى آنچه انباشته مینماید بى نیاز نمى گردد.

«ثمرة القناعة الاجمال فى المکتسب والغروف عن الطلب:»

میوه قناعت زیاده روى نکردن در کسب و سیربودن از طلب است.

«القناعة مال لاینفد:» «7»

قناعت ثروتى است که پایان نمى پذیرد.

«لاتکن ممن یرجوالآخرة بغیرالعمل، ویرجى التوبة بطول الامل، یقول فى الدنیا بقول الزاهدین و یعمل فیها یعمل الراغبین، ان اعطى منها لم یشبع وان منع منها لم یقنع:» «8»

از آنانى مباش که بدون عمل امید به آخرت دارد، و به آرزوى طولانى توبه را به تأخیر میاندازد، سخنش درباره دنیا سخن زاهدان و عملش در آن عمل دلبستگان است، اگر از دنیا به او بدهند سیر نمى شود، و اگر منع شود قناعت نمى ورزد.

«کفى بالقناعة ملکا و بحسن الخلق نعیماً»

انسان را پادشاهى و سلطنت با داشتن گنج قناعت و نعمت با دارابودن اخلاق نیک بس است.

حضرت مجتبى (ع) فرمود:

«القنوع راحة الابدان:»

قناعت مایه آسایش بدنها است. «9» حضرت صادق (ع) فرمود:

«من قنع بما رزقه الله فهو من اغنى الناس:» «10»

کسى که به آنچه خدا به او روزى میدهد قناعت کند، از ثروتمندترین مردم است.

حرص‌

بى توجهى به رزق حلال قسمت شده که از راه فعالیت مثبت و کار و کوشش منطقى به دست میآید، و بى اعتمادى به ربوبیت حضرت حق، و غفلت از آخرت، و میدان دادن به هوا و هوس، و چشم دوختن به کسانى که از نظر مال و ثروت و قدرت مادى برتر از انساناند و به تعبیر مردم چشم هم چشمى از عوامل روشن شدن آتش حرص در درون انسان است، و حالتى است که انسان را از مرزهاى حلال به منطقه محرمات عبور میدهد، و دامن حیات انسان را نه تنها به کسب حرام مالى بلکه به انواع مفاسد و گناهان آلوده مینماید.

ازامیرالمؤمنین (ع) پیرمردى شامى پرسید:

«اى ذلّ اذلّ؟ قال الحرص على الدنیا» «11»

چه ذلتى شدیدترین ذلّت است؟ فرمود حرص ورزى بر امور مادى.

حضرت صادق (ع) از پدر بزرگوارش امام باقر (ع) روایت میکند که حضرت فرمود:

«لایؤمن رجل فیه الشح والحسد والجبن ولایکون المؤمن جبانا ولاحریصا ولاشحیحاً:» «12»

کسى که در او بخل و حسد و ترس موج میزند اهل ایمان نمى شود، مؤمن ترسو و حریص و بخیل نیست.

در وصیت پیامبر به على (ع) آمده است:

«یا على انهاک عن ثلاث خصال عظام، الحسد والحرص والکذب:» «13»

یا على تو را از سه خصلت سنگین و کمرشکن نهى میکنم: حسد و حرص و دروغ.

از حضرت صادق از پدرانش از پیامبراسلام روایت شده است:

«من علامات الشقاء جمود العین، وقسوة القلب، وشدة الحرص فى طلب الرزق و الاصرار على الذنب:» «14»

از نشانه هاى بدبختى خشکى چشم از اشک، سنگدلى، و حرص شدید در طلب روزى، و پافشارى بر گناه است.

پیامبر به امیرالمؤمنین فرمود:

«اعلم یا على ان الجبن و البخل و الحرص غریزة واحدة یجمعها سوء الظن:» «15»

یا على بدان که ترس و بخل و حسد و حرص یک غریزه است که بدگمانى همه آنها را در وجود انسان گرد میآورد.

امام صادق (ع) میفرماید: هنگامى که نوح از سفینه و کشتى خود پس از طوفان فرود آمد ابلیس نزد او شتافت و گفت در روى زمین مردى بر من منّتش بزرگ تر از تو نیست خدا را بر نابودى این تبه کاران خواندى و من از هلاک شدن اینان به نفرین تو راحت شدم، نمى خواهى دو خصلت به تو بیاموزم؟ از حسد بپرهیز که این صفت زشت با من کرد آنچه کرد، و از حرص دورى کن که حرص با آدم کرد آنچه کرد! «16» پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله فرمود: حریص محروم از رحمت و راحت و عافیت است و در عین محرومیتش در هر چیزى مورد شماتت است، چرا محروم نباشد در حالى که از پیمان استوار حق نسبت به اداره امور بندگان گریخته و با قول حضرت حق که در قرآن میفرماید اوست که شما را آفرید، سپس روزى بخشید، آنگاه شما را میمیراند سپس زنده میکند.

حریص میان هفت آفت دشوار گرفتار است: فکرى که بدنش را در معرض زیان قرار میدهد و کمترین سودى براى او ندارد، همّ و غمى که نهایتى ندارد، تعب و زحمتى که از آن نمى رهد مگر هنگام مرگ، و وقت راحت هم در شدیدترین زحمت است، ترسى که چیزى براى او باقى نمى گذارد مگر آن که در چاه آن سقوط کند، و اندوهى که خوشى و لذتش را تیره و تار کند بدون اینکه سودى براى او داشته باشد، و حسابى که او را از عذاب خدا نجات نمى دهد مگر این که خدا از او گذشت کند، و کیفرى که راه گریز و چارهاى از آن ندارد، «17»

از امیرالمؤمنین (ع) از معناى حرص پرسیدند حضرت فرمود:

«هو طلب القلیل باضاعة الکثیر:» «18»

طلب کردن اندک به قیمت نابود کردن بسیار [که آن بسیار عبارت از عمر، فکر، بدن، جان، قلب، و هم وغم است‌].

در هر صورت آدم و حوا با بیرون رفتن از مرز قناعت و گرفتار شدن به حرص از طریق وسوسه شیطان از بهشت معهود و نعمت هایش محروم شدند، و ابلیس آنان را از مقام قرب، و همنشینى با فرشتگان، و آرامش و سکونت باطن، و مقام مسجودیت، و منزلت معنوى بیرون انداخت و در جادّه هبوط قرار داد.

هبوط

هبوط از نظر لغت به معناى فرود و نزول و از جایگاهى مرتفع به جایگاهى پست و پائین آمدن، یا از منزلتى عظیم به مرتبهاى حقیر سقوط کردن است، ولازمه آن هبوط جسمى تنها و مادّى محض نیست، بلکه به معناى سقوط و فرود آمدن معنوى هم هست و احتمالًا هبوط در آیه شریفه به همین معنا باشد.

در ضمن باید توجه داشت که هبوط از نظر شدت و ضعف داراى مراتبى است، و نسبت به هر هبوطکنندهاى معنائى متناسب با خود او را دارد.

هبوط نسبت به آدم براساس عقوبت و کیفر و مجازات به خاطر خوردن از شجره ممنوعه نیست، زیرا دلیل استوار و برهان متین قائم است که اولًا نهى ارشادى مرتکبش را مستحق کیفر نمى کند، ثانیاً همه جا از دست رفتن منفعت و لذت به ویژه اگر مادى باشد از قبیل عقوبت و کیفر نیست، ثالثاً بر پیامبران و اولیاء خاص حق، و مقربان درگاه در هیچ حالى و هیچ زمانى ارتکاب قبیح و عملى که موجب عقوبت و عذاب از قبیل عذاب استیصال در دنیا که ویژه طاغیان است و عذاب آخرت که مخصوص کافران و معاندان است جایز نیست، و پیامبران و اولیاء خاص حق حتى فکر و خیالشان هم گرد عملى که موجب کیفر است نمى گردد، و هر نابخرد و جاهلى و عالم نمائى چنین اعمالى که سبب مجازات و جریمه است بر پیامبران و اولیاء حق روا بدارد از آنان که منبع اجراى همه خیرات است و مولّد همه منافع، و آئینه صفات علیا و اسماء حسناى حق بودند به زشتى یاد کرده و به حضرت حق که در قرآن مجید از آنان به عنوان‌ مخلّصین یاد نموده تهمت و افترا بسته است، کلماتى از قبیل عصى، غوى، نسى، لم نجدله عزماً، ظلم که در آیات قرآن به آدم نسبت داده شده همه و همه بدون شک و تردید در ارتباط با نهى ارشادى است که حضرت آدم با ارتکاب آن مستحق کیفر و عذاب نشد.

هبوط صورت گرفته براى آدم براساس حکمت و تدبیر حضرت حق و تغییر مصلحت براى هدف بالاترى نسبت به سکونت در بهشت معهود بوده، و آن به این خاطر تحقق یافت که آدم و نسلش در شروع زندگى در روى زمین آراسته به بالاترین نعمت، و برترین فضیلت که نعمت به دوش کشیدن بار امانت و تکلیف و مسئولیت و عبادت رب و خدمت به خلق گردد و همه استعدادهایش شکوفا شود، و به رشد عالى انسانى و کمالات آدمى از برکت اجراى تکالیف الهیه برسد، و از پى آن با به دست آوردن مقام تسلیم و رضا، و خلوص و انابه و رجوع الى الله به مقام قرب خاص نایل گشته، و به بهشت عنبر سرشت آخرت که ابداً نعمت هاى معنوى و مادیاش با بهشت معهود بیان شده در آیه قابل مقایسه نیست و قرار گیرنده در آن جاوید و خالد و همیشگى و سرمدى است برسد.

هبوط آدم با هبوط ابلیس از نظر نتایج تفاوت ماهوى و ذاتى داشت، هبوط آدم وسیله رسیدن به توبه و توسّل، و انابه و کرامت و دست یافتن به مقام اجتباء و اصطفاء و هدایت ویژه شد:

ثُمَّ اجْتَباهُ رَبُّهُ فَتابَ عَلَیْهِ وَ هَدى‌. «19»

سپس پروردگارش او را برگزید و توبهاش را پذیرفت و راهنمائیاش نمود.

إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى‌ آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهِیمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَى الْعالَمِینَ: «20»

خدا آدم و نوح و آل ابراهیم را بر همه جهانیان برگزید.

فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّی هُدىً. «21»

پس از جانب من به سوى شما هدایت ویژه تشریعى خواهد آمد.

و هبوط ابلیس متکبر موجب صاغر شدن او و مذءُومى و مدحورى و استحقاق عذاب ابدى و لعنت دائمى و رجم همیشگى گشت.

فَاخْرُجْ إِنَّکَ مِنَ الصَّاغِرِینَ: «22»

پس از این مقام و منزلت بیرون رو که بى تردید از خوارشندگانى‌

اخْرُجْ مِنْها مَذْؤُماً مَدْحُوراً لَمَنْ تَبِعَکَ مِنْهُمْ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْکُمْ أَجْمَعِینَ: «23»

از این جایگاه و منزلتت نکوهیده و مطرود بیرون شو، که قطعاً هرکه از بنى آدم از تو پیروى کند بى تردید دوزخ را از همه شما لبریز خواهم کرد.

فَاخْرُجْ مِنْها فَإِنَّکَ رَجِیمٌ وَ إِنَّ عَلَیْکَ لَعْنَتِی إِلى‌ یَوْمِ الدِّینِ: «24»

از این جایگاه و مرتبه عالى بیرون رو که تو بى تردید از رانده شدنگانى و قطعاً لعنت من تا قیامت برتوباد.

المیزان در این زمینه به نکتهاى مهم به این مضمون توجه میدهد:

چنین مینماید که سرگذشتى را که خدا درباره سکونت دادن آدم و حوا در بهشت و فرود آوردن آنان به زمین پس از تناول از درخت مزبور بیان میفرماید مثالى براى مجسم کردن حال انسان است.

چه این که او پیش از ورود به دنیا در عالم قدس داراى سعادتها و کرامتها بوده و در منزلگاه قرب و رفعت و سراى نعمت و سرور و انس و نور در جوار پروردگار جهان با دوستان روحانى قرار داشته و سپس به جاى آنها انواع رنجها و ناملایمات و گرفتاریها و ناراحتیها را بر اثر میل به زندگى دنیا و این مردار گندیده پست اختیار مینماید و چنانچه بعداً توجه کند و به سوى حق بازگردد او را به همان مقام سعادت نخستین باز میگرداند، و اگر به سوى او نرود و در مقام پست زمینى اقامت اختیار کرده و پیروى از هواى نفس کند خود را از آن همه نعمت محروم ساخته و به دار هلاکت انداخته است و جایگاه او جهنم خواهد بود. «25» پرتوى از قرآن هم نگاهى به وضع آدم زمانى که در عالم قدس و نور بود، و آنگاه که بر اثر هبوط در زمین قرار گرفت انداخته که خالى از اشارت و لطایف نیست:

پیش از آن که جاى بهشت معهود را بجوئیم یا بخواهیم تعیین کنیم که قرآن تعیین نکرده و مفسرین و متکلمین براى یافتن آن بحثها کرده اند، نظرى از دور به آدم و وضع روحى او نمائیم، همان آدمى که فرد عالى انسانى بود و عنوان خلیفة الله داشت و قدرت و تصرف او فرشتگان را به سجده آورد.

روحش چون آئینهاى بود که اسماء و صفات پروردگار و همه موجودات در آن تجلى نمود و جلال و جمال ظاهرى و معنوى عالم در آن میدرخشید و هر چه بیشتر دلش شیفته آن بود، شهوات و آرزوهائى که هر رشته و شاخهاش فکر و ذهن را منصرف و خاطر را مشوش مینماید هنوز در او ظاهر نشده، عواطف گوناگونى که توجهش را به سوى خود معطوف میدارد بر عقلش چیره نگشته، اندیشه مرگ و فنا و چاره جوئى براى بقاء، روحش را مکدر ننموده، هراس از آینده و حرص بر جمع مال و انگیزه هاى ملال انگیز مضطربش نساخته، غبار دشمنیها و کینه توزیها و برترى جوئیها بر صفحه درخشان نفسش ننشسته، و دیوارهاى قوانین و مقررات، محدودش ننموده، مانند دوره فطرت و طفولیت که آدمى با روح پاک چشم به سوى نور و عالم باز میکند که همه را خوب و زیبا و پاک چنان که هست مینگرد و در دامن پر از مهر پدر و مادر و کسان جاى دارد، همه جا جاى اوست و سایه محبت همه بر سر او و همه محرم اویند، آدم خلیفة الله در محیطى مانند محیط فطرت به علاوه عقل نافذ و روح درخشان به سر میبرد، این آدم گوئى در جزیره یا سرزمین سرسبز و در میان گلها و گیاهها و درختان انبوهى که به هر سو سربرآورده و چشمهها و نهرهائى که از هر سو روان و ریزان بود به سر میبرد، و پیکرش را نور زرین آفتاب و نسیم هوا و غذاى طبیعى پرورش میداد، از بالاى سرش انوار آفتاب و ماه میتابید و ستارگان میدرخشید، با وزش نسیم و حرکت شاخ و برگ درختان و نواى مرغان و تسبیح فرشتگان روح و قلب او و همسرش هماهنگ بود، عقل و اندیشه او همسرش را با خود به اسرار عالم سیر میداد، عواطف همسر او را به زیبائى خلقت متوجه‌ مینمود، هر جا میخواستند میرفتند و هر چه میخواستند میخوردند، نه نگرانى داشتند نه رنج نه آلام روحى میآرزدشان نه دردهاى جسمى، از روزنه جملهها و کلمات آیاتى که درباره بهشت و هبوط گاه آدم است چنین بهشتى به چشم میآید: پس از تعلیم اسماء و انباء از آن و سجده فرشتگان خداوند امر به سکون در بهشت «الجنة» نموده «اسکن‌» ساکن شو و آرامش گزین «نه در آن داخل شو» یعنى در همان محیط سبز و خرم که هستى آسوده به سر بر الف و لام عهد اشاره به جنت معهود است جائى که همه گونه وسائل اولى زندگى فراهم بوده و مانع و محدودیتى در میان نبوده: «رَغَداً حَیْثُ شِئْتُما» در سوره طه وصف این بهشت را چنین نموده:

«براى توست که در آن نه گرسنه بمانى و نه برهنه به سر برى و نه تشنگى برایت باشد و نه آفتاب سوزان بر تو بتابد»

و تعبیر فَأَخْرَجَهُمَا مِمَّا کَانَا فِیهِ‌ وضع معنوى و حالت روحى آنها را میرساند یعنى آنها را شیطان بیرون کرد از آنچه در آن به سر میبردند با آن که سیاق کلام مقتضى این تعبیر بود: فاخرجهما منها یا من الجنة/ آنها را از بهشت بیرون کرد.

و درباره هبوط گاه آدم کلمات ظلم و دشمنى و شقاوت و ظهو بدیها و عورات در آیات آمده:

فَتَکُونا مِنَ الظَّالِمِینَ‌ «26»، اهْبِطُوا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ «27»، فَلا یُخْرِجَنَّکُما مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقى‌ «28»، لِیُبْدِیَ لَهُما ما وُورِیَ عَنْهُما مِنْ سَوْآتِهِما «29»

از مقابله هبوط گاه با بهشت باید چنین فهمید که: در محیط بهشت نخستین آثار ظلمت ظلم روحشان را نگرفته بود، دشمنى و تنازع و شقاوت و تصرف و تملک و محدودیت در آن نبود و توجهى به عورت و قبح آن نداشتند، این هبوط از نزدیکى به شجزه منهیه آغاز گردید نهى، تنها از قرب به آن است، گویا همان نزدیک شدن موجب میل و جذب به آن میگردد و مجذوب شدن به آن شجره است که تیرگى و ظلمت آدم را فرا میگیرد و عقل را منصرف و پاى ثبات را میلغزاند و آغار تحول و هبوط میگردد. «30» با این که نهى حضرت حق نسبت به حضرت آدم نهى ارشادى بوده و نهى ارشادى موجب عقوبت نیست و ارتکاب نهى ارشادى از قبیل معصیت و گناه اصطلاحى نمى باشد و محرومیت از لذات مادى بهشت معهود عنوان عقاب و جریمه ندارد ولى شاعران حکیم ایران زمین جهت پند و موعظه و بیدارى غافلان و ایجاد حرکت عقلى و روحى از این خروج و هبوط در قالب نظم مسائلى عالى بیان کردهاند از جمله یکى از آن حکیمان میگوید:

جدّ تو آدم بهشتش جاى بود قدسیان کردند بهر او سجود

یک گنه چون کرد گفتندش تمام مذنبى مذنب برو بیرون خرام‌

تو طمع دارى که با عمرى گناه داخل جنت شوى اى روسیاه‌

زندگى در زمین‌

حضرت حق زمین را قرارگاه آدم و حوا و نسل هر دو و مایه بهره ورى براى هر کسى تا مدتى معین که حتماً هنگام مرگ است قرار داد.

زمین منبع انواع نعمت هاى خدا، و جاى رشد و کمال، و محلى براى پرورش استعدادها، و مرکزى براى به دست آوردن علم و آگاهى و بلوغ عقلى، و ظهور آثار انسانیت و تربیت و آدمیت است.

زمین جاى مسئولیت، و انجام تکالیف، و آشنائى با حقایق و جایگاه تحصیل توحید، و آشنایى با پیامبران و امامان، و آموختن وحى و آیات الهى است.

زمین مرکزى است که نخبگان از بنى آدم با کوشش و فعالیت میلیونها کتاب علمى و کتابخانه و مدرسه و دانشگاه و نهایتاً تمدنى عظیم را به وجود آوردند، و مقام خلافت الهى را عینیت دادند.

زمین مهبط وحى، مرکز نماز فرشتگان، تجارت خانه اولیاء، مسجد عاشقان، بهار مغزها و قلب ها، و سفره گسترده الهى است که نعمت هاى مادى و معنوى حق در آن به طور کامل و جامع بچشم میخورد.

زمین داراى عناصرى پاک، معادنى عظیم، حیواناتى مفید، گیاهانى قابل استفاده، رودها و چشمه سارها و رودخانه و دریاچه و دریاها و اقیانوسهائى است که بنى آدم از آنها انرژى گرفته سپس خود را در عبادت رب و خدمت به خلق هزینه کنند.

زمین جاى پر برکت و با معنویت و نورانى و مفیدى است که از خرابهاش گنجى چون آدم، و از میان گلیم چوپانیاش کلیمى چون موسى، و از مغازه آهنگریاش سردار پیروز و خردمندى بهروز چون داود، و از کلبه حصیربافیاش سلطان عادل و عالمى چون سلیمان، و از مغازه نجاریاش قهرمان توحیدى چون ابراهیم، و از بیابان بى آب و گیاهش چون اسماعیل، و از معبدش چون زکریا و یحیى، و از عمق چاهش عزیزى چون یوسف، و از کنار غار کوه حراءش بى نظیرى چون محمد، و از دامن سنگلاخ و خانه سنگیاش چون یعسوب دین، قائد غرمحجلین، عالم علوم اولین و آخرین امیرالمؤمنین على بن ابى طالب، و از خانه خشت و گلش سیده زنان عالم چون فاطمه زهرا علیها سلام و از کلبه محقر مدینهاش دو سرور جوانان اهل بهشت، و از میان کوچه هاى بى نام و نشانش هزاران فقیه و فیلسوف و عارف و ادیب و هنرور و شاعر شیرین سخن و مخترعانى که آثارشان در پیشبرد اهداف مثبت به کار گرفته شد بیرون آمد.

سرگذشت زمین و دارائى هاى معنوى و مادى آن و تحولاتى که در ظاهر و باطن براى آن پیش آمد، و پندها و عبرتهائى که براساس حرکات اقوام بر پیشانیاش ثبت شد، و نهایتاً داستان حیرت انگیز آیندهاش که میتوان از آیات و روایات به دست آورد که یکى از نمونه پیش گوئى هاى قرآن درباره او آیه شریفه‌ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصَّالِحُونَ‌ «31» است کتابى مفصل میطلبد.

آدم و حوا را در چنین قرارگاهى قرار داد که از اعظم نعمت هاى حضرت او بر آن مرد و زن و نسل آنان است، تا با قدرشناسى از لطف او، و شناخت مسئولیتشان نسبت به زمین چنان که على (ع) میفرماید:

«وانتم مسئولون حتى عن البقاع والبهائم»

و استفاده کردن از این خوان گسترده جهت برپاکردن خیمه زندگى، و هزینه کردن نعمتها از راه حلال و مشروع براى قوام و استقامت وجود و نهایتاً تبدیل آنها به عبادت و خدمت در تحصیل و رضا و خوشنودى خالق زمین و به وجود آورنده نعمت برخیزند و از این راه به عمارت و آبادى خانه ابدى و قرارگاه سرمدى خود که پس از این قرارگاه موقت است دست یازند و نهایتاً مقام خلافت الهى را با قرار گرفتن در صراط مستقیم و تحصیل معرفت دینى، و اقدام به عبادت و خدمت، و ظهور استعدادهاى انسانى و کشف حقایق و رسیدن به واقعیات، و افق طلوع معارف حقه شدن، و با جبران هبوط صعود به آسمان معنویت، و رسیدن به قرب حضرت رب عینیت بخشند.

 

پی نوشت ها:

 

______________________________

 

(1)- جوامع الحکایات عوفى، ج 1، بخش سوم.

(2)- اعراف، آیات 20- 21.

(3)- نحل، ایه 97.

(4)- مجمع البیان، ج 6، ص 384.

(5)- غررالحکم.

(6)- غررالحکم.

(7)- نهج البلاغه، حکمت 57.

(8)- نهج البلاغه، حکمت 150.

(9)- بحار، ج 78، ص 128.

(10)- بحار، ج 77، ص 45.

(11)- بحار، ج 73، ص 161- 162.

(12)- بحار، ج 73، ص 161- 162.

(13)- بحار، ج 73، ص 161- 162.

(14)- بحار، ج 73، ص 162.

(15)- بحار، ج 73، ص 162.

(16)- خصال، ج 1، ص 27.

(17)- مصباح الشریعه، ص 22.

(18)- بحار، ج 73، ص 167.

(19)- طه، آیه 122.

(20)- آل عمران، آیه 33.

(21)- طه، آیه 123.

(22)- اعراف، آیه 13.

(23)- اعراف، آیه 18.

(24)- ص، آیات 77- 78. (25)- المیزان، ج 1، ص 174.

(26)- بقره، آیه 35.

(27)- بقره، آیه 36.

(28)- طه، آیه 117.

(29)- اعراف، آیه 20.

(30)- پرتوى از قرآن، ج 1، ص 126.

(31)- انبیاء، آیه 105.

 

 

 



قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان