ماهان شبکه ایرانیان

داستان هجرت

در الدر المنثور است که ابن مردویه و ابو نعیم در کتاب دلائل ازابن عباس روایت کرده اند که در تفسیر آیهان لا تنصروه فقد نصره اللهگفته است: بعد از آنکه رسول خدا(ص)شبانه از خانه بیرون آمد و به غار ثور رسید

در الدر المنثور است که ابن مردویه و ابو نعیم در کتاب دلائل ازابن عباس روایت کرده اند که در تفسیر آیهان لا تنصروه فقد نصره اللهگفته است: بعد از آنکه رسول خدا(ص)شبانه از خانه بیرون آمد و به غار ثور رسید.ابن عباس می گوید: ابو بکروقتی دید که آنجناب از شهر بیرون می رود بدنبالش به راه افتاد و صدای حرکتش به گوش رسول خدا(ص)رسید و آنحضرت ترسید مبادا یکی از دشمنان باشدکه درجستجوی او است، وقتی ابو بکر این معنا را احساس کرد شروع کرد به سرفه کردن.رسول خدا(ص)صدای او را شناخت و ایستاد تا او برسد، ابو بکر همچنان بدنبال آنجناب بود تا به غار رسیدند.

صبحگاهان قریش به جستجوی آنحضرت برخاستند، و نزدمردی قیافه شناس از قبیله بنی مدلج فرستادند.او جای پای آنحضرت را از در منزلش گرفته همچنان پیش رفت تا به غاررسید.دم در غار درختی بود، مرد قیافه شناس در زیر آن درخت ادرار کرد و پس از آن گفت: مرد مورد نظر شما از اینجا تجاوز نکرده - ابن عباس می گوید: در این هنگام ابو بکر در اندوه شد، رسول خدا(ص)فرمود: محزون مباش که خدا با ماست.

صفحه : 391

ابن عباس سپس اضافه می کند: رسول خدا(ص)و ابو بکر سه روز تمام در غار بودند و تنها علی بن ابی طالب و عامر بن فهیره با ایشان ارتباط داشتند.عامر برایشان غذامی آورد و علی(ع)تجهیزات سفر را فراهم می نمود.علی(ع)سه شتر ازشتران بحرین خریداری نمود و مردی راهنما برای آنان اجیر کرد.پس از آنکه پاسی از شب سوم گذشت علی(ع)شتران و راهنما را بیاورد.رسول خدا(ص)وابو بکرهر یک بر راحله و مرکب خویش سوار شده بطرف مدینه رهسپار گردیدند.در حالی که قریش بهر سو در جستجوی آنجناب شخصی را گسیل داشته بودند (1).

و نیز در همان کتاب آمده که ابن سعد از ابن عباس و علی(ع)وعایشه(دخترابو بکر)و عایشه دختر قدامه و سراقة بن جعشم - روایات نامبردگان درهم داخل شده- روایت کرده که گفته اند: رسول خدا(ص)وقتی از منزل بیرون می آمد که قریش در خانه آنجناب نشسته بودند لاجرم مشتی از ریگ زمین برداشت و بر سر آنان پاشید در حالی که می خواند: یس و القرآن الحکیم....آنگاه از میان آنان گذشت.

یکی از آن میان گفت: منتظر چه هستید؟گفتند: منتظرمحمدیم گفت: به خدا قسم او از میان شما عبور کرد و رفت. گفتند: به خدا سوگند ما او را ندیدیم، آنگاه در حالی که خاکها را از سر خود می تکاندند برخاستند.از آنسو رسول خدا(ص) با ابو بکر به غار ثور رفته،داخل آن شدند، و پس از ورود ایشان عنکبوتها به در آن غار تار تنیدند.

قریش با فعالیت هر چه تمامتر به جستجویش برخاستند، وسرانجام به در غار رسیدند، در آنجا یکی به دیگری می گفت: این تار عنکبوتی که من می بینم آنقدرکهنه است که گویاقبل از تولد محمد در اینجا تنیده شده (2).

و در کتاب اعلام الوری در باره اینکه سراقة بن جعشم چه نحوه ارتباطی با رسول خدا(ص)داشت، و در اینکه آیا او از دشمنان بوده و یا از صحابه چنین گفته است: آنچه که در بین عرب معروف شده و هر جا می نشینندچه در اشعار و چه در محاورات خویش می گویند و انتشار می دهند، این است که سراقه از مکه بقصد کشتن رسول خدا(ص)بیرون آمد و او را تعقیب کرد تا شاید با کشتن آنجناب در میان قریش افتخاری بدست آورد،و همچنان در تعقیب بود تا آنجناب را پیدا نمود، آنقدر نزدیک شد که

............................................ (1)الدر المنثور ج 3 ص 240 (2)الدر المنثور ج 3 ص 240

صفحه : 392

دیگر خاطر جمع شد بهدف خود رسیده است، و لیکن بطورناگهانی چهار پای اسبش به زمین فرو رفت و بکلی در زمین پنهان شد.سراقه بسیار تعجب کرد، زیرا می دید آن مکان،زمین نرمی نبود که پای اسب فرو رود، آنهم تا شکم، بلکه زمینی بسیار سفت و محکم بود.سراقه فهمیدکه این قضیه یک امر آسمانی است(و اگر دیر بجنبد ممکن است خودش هم فرو رود) لا جرم فریاد زد: ای محمد!از پروردگارت بخواه اسب مرا رها کند، و من ذمه خدا را به گردن می گیرم که احدی را به راهی که در پیش گرفته ای راهنمائی نکنم و نگویم که من محمد راکجا دیده ام.رسول خدا(ص)دعا کرد و اسبش چنان به آسانی رها شد که گوئی پاهایش را با یک گره جوزی بسته بودند.

و این سراقه مردی بسیار زیرک و دوراندیش بود، واز این پیش آمد چنین احساس کردکه به زودی برایش پیش آمد دیگری خواهد بود.لذا به رسول خدا(ص)عرض کردیک امان نامه برای من بنویس.

آنجناب هم به وی امان نامه داد و او برگشت.

محمد بن اسحاق می گوید: ابو جهل در باره سراقه اشعاری گفته بود، سراقه نیز با اشعارزیر، او را پاسخ گفت: ابا حکم واللات(1) لو کنت شاهدا () لامر جوادی اذ تسیخ قوائمه عجبت و لم تشکک بان محمدا () نبی ببرهان فمن ذا یکاتمه علیک بکف الناس عنه فاننی () اری امره یوما ستبدو معالمه(2) مؤلف: این روایت را کلینی در کافی(3) به سند خود از معاویة بن عمار از ابی عبد الله(ع)و نیز صاحب الدر المنثورنیز(4) آن را به چند طریق نقل کرده اند.و نیز زمخشری آن را در کتاب ربیع الابرار خود(5) آورده است.

............................................ (1)در نسخه ای دیگر: و الله. (2)ای ابا حکم بلات(و در نسخه دیگر به خدا)سوگنداگر می دیدی.چگونه چهار پای اسبم درزمین فرو رفت.به تعجب فرو رفته و دیگر تردیدی برایت نمی ماند که محمد.پیغمبری با معجزه است، و بااین معجزاتش چه کسی می تواند نبوت او را پوشیده بدارد، اینک بر تو باد که مردم را رها کنی وبر او نشورانی که من امر او را می بینم روزی خیلی زود بالا گرفته و پیش برود.اعلام الوری ط بیروت ص 33 (3)روضة الکافی(8)ص 218 ح 378 (4)الدر المنثور ج 3 ص 240 (5)تفسیر برهان ج 2 ص 125 ح 3

صفحه : 393

و در الدر المنثور آمده که ابن سعد و ابن مردویه از ابن مصعب روایت کرده اند که گفت: من انس بن مالک و زید بن ارقم و مغیرة بن شعبه را دیده بودم، و از آنان شنیدم که باخود چنین گفتگو می کردند که رسول خدا(ص)وقتی آن شب وارد غار شد، خداوند درختی را به امر خود در برابرروی پیغمبرش رویانید، بطوری که بکلی آن حضرت را ازچشم بینندگان پوشانید، و عنکبوت را دستور داد تادم در غار در برابر رسول خدا(ص)تار بتند تا او هم با تارهای خود آنجناب را از بینندگان مستور سازد، و دوکبوتر وحشی را دستور داد تا در دهانه غار بایستند.

جوانان قریش که هر یک از یک دودمان بودند با چوبدستی، شمشیرو چماقهایشان سر وکله هایشان پیدا شد، و همچنان نزدیک غار می شدند تا آنجا که فاصله شان با آنجناب بیش ازچهل ذراع نماند.در آن میان یکی از ایشان با عجله نزدیک آمد و نگاهی در غار انداخت وبرگشت.بقیه نفرات پرسیدند چرا درون غار را تفحص نکردی؟گفت: من یک جفت کبوتروحشی در دهنه غار دیدم و فهمیدم که معقول نیست کسی در غارباشد... (1) و نیز در همان کتاب آمده که عبد الرزاق و ابن منذر از زهری نقل کرده اند که در ذیل جملهاذ همافی الغارگفته است: مقصود از این غار آن غاری است که در یکی از کوههای مکه به نام ثور واقع است (2).

مؤلف: روایاتی که غار نامبرده را غار واقع در کوه ثور معرفی می کنند بسیار زیاداست.و این کوه تقریبا در چهار فرسخی مکه قرار دارد.

و در اعلام الوری و قصص الانبیاء آمده که رسول خدا(ص)سه روز در آن غار بماند و بعد از سه روز خدای تعالی به آنحضرت اجازه مهاجرت داد و فرمود: ای محمدازمکه بیرون رو که بعد از ابی طالب دیگر تو را در آن یاوری نیست.

رسول خدا(ص)از غار بیرون آمد و در راه به چوپانی از قریشیان برخوردکه او را ابن اریقط می گفتند.حضرت او را نزد خود طلبید و فرمود: ای ابن اریقط!من می خواهم تورا بر خون خودم امین گردانم(آیا حاضر هستی به این امانت خیانت نکنی)؟ عرض کرد: در این صورت به خدا سوگندتو را حراست و حفاظت می کنم و احدی را به سوی تودلالت و راهنمائی نمی کنم.اینک بگو ببینم قصد کجا را داری ای محمد؟حضرت فرمود:

............................................ (1)الدر المنثور ج 3 ص 242 (2)الدر المنثور ج 3 ص 243

صفحه : 394

نقد و بررسی استدلال به آیه غار بر فضیلت ابو بکربطرف یثرب می روم.گفت: حال که بدان طرف می روی راهی به تو نشان می دهم که احدی آن راه را بلد نیست.فرمود:پس به نزد علی برو و به وی بشارت بده که خداوند به من اجازه مهاجرت داده، اینک اسباب سفر و مرکب برایم آماده ساز.ابو بکر هم گفت نزد اسماء دخترم برو و به وی بگو برای من زاد و دو مرکب فراهم کند و داستان ما را به عامر بن فهیره(1) اعلام بدارو به وی بگو زاد و دو راحله مرا بردارد و بیاورد.

ابن اریقط نزد علی(ع)رفت و داستان را به عرضش رسانید.علی بن ابی طالب(ع)زاد و راحله را برای آن حضرت فرستاد. عامر بن فهیره هم زاد و دوراحله ابی بکر راآورد.رسول خدا(ص)از غار بیرون آمد و سوار شد و ابن اریقط آنجناب را از راه نخله که در میان کوهها بسوی مدینه امتداد داشت حرکت داد و هیچ جا به جاده معمولی برنخوردند.مگر درقدیدکه در آنجا به منزل ام معبد درآمدند.

راوی می گوید: انصار از بیرون آمدن رسول خدا(ص)ازمکه خبردار شده بودند و در انتظار رسیدنش دقیقه شماری می کردند تا آنکه در محله قبا(در آن نقطه ای که بعدا به صورت مسجد قبا درآمد)او را بدیدند و چیزی نگذشت که خبر ورودش در همه شهر پیچید.زن و مرد خوشحال و خندان و به یکدیگر بشارت گویان به استقبالش شتافتند (2).

مؤلف: اخبار در داستان هجرت رسول خدا(ص)و جزئیات آن بسیارزیاد است که هم شیعه آنها را روایت کرده اند و هم سنی.و لیکن با همه زیادیش آنقدر ضد ونقیض یکدیگرندکه نمی توان در این کتاب به نقد و بررسی آنها پرداخت و داستان واقعی را ازمیان آنها استخراج کرد.و ما از میان همه آنها آن مقداری را که بر اجمال قضیه دلالت کند وتقریبا مورد اتفاق شیعه و سنی هم باشد نقل کردیم، و همین مقدار کافی است.

و در الدر المنثور چنین آمده که: خیثمة بن سلیمان طرابلسی در کتاب خود که درفضائل صحابه نوشته و نیز ابن عساکر از علی بن ابی طالب روایت کرده اند که فرمود:خدای تعالی همه مردم معاصر رسول خدا(ص)را مذمت کرده و تنها ابو بکر را مدح نموده و فرمود: الا تنصروه فقد نصره الله اذ اخرجه الذین کفروا ثانی اثنین اذ هما فی الغار اذ یقول لصاحبه لا تحزن ان الله معنا (3).

مؤلف: نقد این بحث، درمضامین آیاتی که در بر دارنده این قضیه اند و همچنین

............................................ (1)عامربن فهیره قبلا از غلامان ابی بکر بوده و بعدا اسلام آورده است. (2)اعلام الوری ط بیروت ص 73.و قصص الانبیاء. (3)الدر المنثور ج 3 ص 241

صفحه : 395

روایات صحیحی که درباره داستان مذکور وارد شده، نسبت به روایت فوق سوء ظن می آورد، برای اینکه آیاتی که در مقام مذمت مؤمنین(و یا به تعبیر این روایت در مقام مذمت عموم مردم)است، و آیه غار هم در جملهالا تنصروهبدان اشاره داردو اول همه آنها آیهیا ایها الذین آمنوا ما لکم اذا قیل لکم انفروا فی سبیل الله اثاقلتم الی الارضمی باشد و نیز نقل قطعی، ثابت می کنند که تثاقل از عموم مؤمنین نبود، بلکه پاره ای از مؤمنین دعوت و امر رسول خدا(ص)را نسبت به کوچ کردن برای جهاد پذیرفته وبی درنگ حرکت کردند، وعده ای از مردم مؤمن و منافق تثاقل ورزیدند.

بهمین دلیل خطاب دریا ایها الذین آمنواهم، که تمامی مؤمنین را شامل است وهمچنین مذمتی که دنبال آن است مخصوص عده ای از مؤمنین خواهد بود، وخطاب عمومی آن از قبیل خطابات عمومی دیگری است که مربوط به بعضی از مخاطبین است، مانند خطابی که در آیهفلم تقتلون انبیاءالله(1) به عموم یهود شده، در حالی که همه افراد یهود انبیاء رانکشتند و همچنین امثال آن در قرآن بسیار آمده است.

و بنا بر این بیان، دلالت آیه بر اینکه درروز غار جز خدا کسی پیغمبر را یاری نکرده دلالتی است قطعی.

واین معنا خود بهترین شاهد است بر اینکه ضمیرهائی که در بقیه جملات آیه یعنی درجملات: فانزل الله سکینته علیه و ایده بجنود لم تروها و جعل کلمة الذین کفروا السفلی وکلمة الله هی العلیاهست همه به پیغمبر برمی گردد.و جملات مذکور در مقام بیان این جهتند که خدای تعالی به تنهائی قائم است به نصرت او، نصرتی عزیز و غیبی، نصرتی که احدی از مردم در آن دخالت ندارد، و آن عبارتست ازفرستادن سکینت بر وی و تایید او بجنودی غایب از دیدگان، و بالا دست قرار دادن کلمه حق و زیر دست کردن کلمه باطل، و اینکه خدامقتدری است شایسته کار.

از مساله نصرت و یاری که بگذریم فضیلت دیگری که ممکن است فضیلت شمرده شود و انگشت روی آن گذاشته شود این است که بگویندکلمهثانی اثنینو همچنین کلمهلصاحبهدلالت دارد بر اینکه وی رفیق راه و یار غار رسول خدا(ص)بوده.

و ما نخست تسلیم می شویم که بودن دو نفر که یکی ازآن دو رسول خدا(ص)است و همچنین همنشین بودن با آنجناب خود یکی از مفاخر و فضائل است.

............................................ (1)پس چرا انبیاء خدا را می کشید.سوره بقره آیه 91

صفحه : 396

و لیکن می گوییم بفرضی هم که ما آن را افتخار حساب کنیم، یکی از افتخارات اجتماعی است، و این اجتماع است که برای اینگونه امور ارزش و نفاستی قائل است،و اما قرآن کریم در منطق خود برای نفاست و قیمت ملاک دیگری و برای فضیلت و شرافت معنای دیگری داردکه متکی بر حقیقتی است اعلا و بلندتر از مقاصد مادی و اعتباری، اجتماعی، و آن حقیقت عبارت است از کرامت و حرمت عبودیت و درجات تقرب به خدا.

آری، در نظر قرآن مصاحبت جسمی و یکی از صحابه رسول بشمار رفتن بهیچ وجه دلالتی بر احترام و شرافت ندارد.این صریح قرآن است که مکرر خاطرنشان ساخته که اسم گذاری به اسماء مختلف و داشتن مزایائی که مردم عامی آن را ارجمند و نظر اجتماعی آن رانفیس و بزرگ می شمارد در نزد خدای سبحان کمترین ارزشی ندارد، و در نزد خدای تعالی حساب و ارزیابی همه بر روی دلهااست، نه بر آنچه که از ظاهر اعمال دیده می شود و نه برتقدم از حیث حسب و نسب.

مخصوصا همین معنا را در باره اصحاب رسول خدا(ص)وملازمین آنجناب با صریح ترین بیان خاطرنشان ساخته و فرموده:محمد رسول الله و الذین معه اشداءعلی الکفاررحماء بینهم تریهم رکعا سجدا...وعد الله الذین آمنوا و عملوا الصالحات منهم مغفرة و اجرا عظیما(1) اگرخواننده محترم تدبر کند می بیند که با همه مدحی که در صدر آیه است، در ذیل آن چه قیودی را ذکر کرده است.

این بود مختصری بحث پیرامون آیه غار و روایات وارده درآن، اگر بخواهیم بیش از این بحث کنیم بحث تفسیری ما مبدل به بحثی کلامی خواهد شد که از غرض ما بیرون است.

و در کتاب الدر المنثور آمده که ابن ابی حاتم و ابو الشیخ و ابن مردویه و بیهقی درکتاب دلائل و ابن عساکر در تاریخ خود از ابن عباس روایت کرده اند که در ذیل آیهفانزل الله سکینته علیهگفته است: یعنی بر ابی بکر، زیرا رسول خدا(ص) همواره برسکینتی از پروردگار خود بود (2).

و نیز در همان کتاب آمده که خطیب در تاریخ خود از حبیب بن ثابت روایت کرده که در باره آیهفانزل الله سکینته علیه گفته است: این آیه در حق ابی بکر نازل شده، زیرارسول خدا(ص)هیچ آنی بدون سکینت نبود (3).

............................................ (1)سوره فتح آیه 29 (2 و 3)الدر المنثور ج 3 ص 245

صفحه : 397

نقدو رد روایاتی که می گویند سکینت بر ابو بکر نازل شدمؤلف:از آنچه گذشت معلوم شد که ضمیر درعلیهبه لالت سیاق(و علی رغم دوروایت فوق)به رسول خدا(ص)برمی گردد، و این دو روایت بخاطر وقفی که درآنهاست ضعیفند، علاوه بر اینکه در این دو روایت ابن عباس وحبیب نظریه داده اند و نظریه آنها برای دیگران هیچگونه حجیت ندارد.

گذشته از این، استدلال آن دو به اینکهرسول خدا(ص)هیچ آنی خالی ازسکینت نبودهاستدلالی است ناتمام، زیرا آیهثم انزل الله سکینته علی رسوله و علی المؤمنین...(1) و همچنین آیه نظیر آن که در سوره فتح و مربوط به داستان حدیبیه است، مخالف آن است، چون این دو آیه تصریح می کنندبه اینکه سکینت جدیدی در خصوص این دومورد یعنی حدیبیه و حنین بر آنجناب نازل شده، و به شهادت همین دو آیه در مورد بحث یعنی درداستان غار هم سکینت بر آنجناب نازل شده است (2).

و گویا بعضی از مفسرین متوجه این اشکال شده اند لذا استدلال مزبور در روایت راحمل بر معنای دیگری کرده و گفته اند: مقصود از این استدلال ابن عباس و حبیب این است که سکینت در غار ملازم با پیغمبر بوده، و این خود قرینه است بر اینکه سکینت بر ابی بکر نازل شده،و بعید هم نیست که روایت حبیب دلالتش بر این معنا نزدیک تر باشد.

مفسر نامبرده بعد از آنکه روایت ابن عباس را اول و روایت حبیب را بعد از آن نقل کرده گفته است: بعضی از مفسرین لغت و معقول، این روایت را گرفته و تعلیلی را که در آن است چنین توضیح داده اند کهدر آن روز برای رسول خدا(ص)اضطراب و ترسی جدیدوتازه دست نداد(پس سکینت بر ابی بکر نازل شده).بعضی دیگر این حرف را چنین تقویت کرده اند کهاصل در ضمیر است که به مرجع نزدیک تر خود برگردد و در آیه مورد بحث به صاحب برمی گردد و لیکن این حرف خیلی دل چسب نیست.بعضی(3) دیگر گفته اندضمیربه رسول خدا(ص)برمی گردد، و در نتیجه سکینت بر آنجناب نازل شده، و لیکن نزول سکینت بر آنجناب دلیل بر این نیست که آنحضرت در آن روز دچار ترس و اضطراب شده باشداین حرف هم درست نیست، زیرا همینکه می بینیم نزول سکینت عطف شده برلا تحزنمی فهمیم که بخاطر همان ترس و اندوه ابی بکر و بعد از سفارش رسول خدا

............................................ (1)سوره توبه آیه 26 (2 و 3)تفسیر المنار ج 10 ص 429

صفحه : 398

(ص)نازل شده.

اما اینکه گفت: آن روز ترس و اضطرابی بر رسول خدا(ص)دست نداده تاسکینت بر او نازل شوداگر این معنا را از اینجا استفاده کرده که چون در قرآن و در هیچ روایتی نیامده که رسول خدا(ص)در آن روز ترسیده باشد، ما نیز می گوییم درقرآن و در هیچ روایتی نیامده که آنجناب در داستان حدیبیه و حنین ترسیده باشد، پس چطورنزول سکینت جدید را در آن دو واقعه قبول کرده است.

و اگر بگوید: نزول سکینت مستلزم این است که طرف قبلا دچار ترس و اضطراب شده باشد.در جواب می گوییم همانطور که قبلا هم گفته بودیم چنین استلزامی در کار نیست، اگرچنین استلزامی صحیح بود باید هیچ نعمتی بعد از نعمتی نازل نشود، و همیشه نعمت بعد ازنعمتی مقابل و ضد خودش نازل گردد، و حال آنکه ما می بینیم نعمت های دیگر الهی یکی پس از دیگری نازل می شود، نعمت بعد از نعمت، رحمت بعد از رحمت، ایمان و هدایت بعد ازایمان و هدایت، و همچنین بسیاری از انواع دیگر نعمت ها که بعداز مشابه خودش نازل شده، وقرآن کریم هم بر نمونه های بسیاری از این قبیل تصریح دارد.

و اما اینکه گفترجوع ضمیر به پیامبر درست نیست، زیرا همینکه می بینیم سکینت عطف شده برلا تحزنمی فهمیم که بخاطر همان ترس و اندوه ابی بکرو بعد از سفارش رسول خدا(ص)نازل شدهاین نیز صحیح نیست، زیرا درست است که فاء تفریع دلالت دارد بر اینکه جمله مدخول آن مترتب بر ما قبل آن است، و لیکن معنای این ترتب وبعدیت، تنها ترتب و بعدیت زمانی نیست، و هیچ یک از علمای ادب چنین ادعائی نکرده، بلکه ممکن است بعدیت زمانی باشد، و ممکن هم هست بعدیت رتبه ای باشد.

و با این حال دیگر این مفسر نمی تواند بگوید باید جملهفانزل الله سکینته علیهمترتب بر کلام قبلی خود باشد، آنهم ترتب زمانی، همچنانکه نمی تواند بگوید باید مترتب به کلام نزدیک تر خود باشد، مگر اینکه قبول کند آن حرف را که اصل در ضمیر این است که به مرجع نزدیک تر خود برگردد،و حال آنکه خود او این حرف را از دیگران نقل کرد و سپس گفته که حرف صحیحی نیست.

و ماوقتی سیاق آیه مورد بحث را از نظر بگذرانیم می بینیم نزدیک ترین جمله ای که صالح باشد برای اینکه جملهفانزل الله سکینته علیهمتفرع بر آن گردد همان جملهفقدنصره اللهاست، که بطور اجمال می گوید: خدا در فلان جا و فلان جا او را یاری کرد، و در این جمله و جملات بعداز آن بطور تفصیل بیان می کند که چنین و چنان او را یاری کرده است.

صفحه : 399

پس معلوم شد آن جوابی که این آقا در آخر کلامش به آن مفسر داده عینا همان حرفی است که خودش آن را تضعیف کرده و گفته بود: اصل مذکور اصلی ندارداینک خودش همین اصل را با عباراتی دیگر مورد استدلال قرار داده است.

از همین جهت اشکال بر یک روایت دیگری که در الدر المنثورآن را از ابن مردویه ازانس بن مالک نقل کرده معلوم می شود.روایت این است که انس گفت:رسول خدا(ص)و ابو بکر وارد غار حرا شدند، پس آنگه ابو بکر به رسول خدا(ص) عرض کرد: جای ما آنقدر روشن و پیداست که اگر کسی جای پای خود را ببیند من و تو را خواهددید.حضرت فرمود: چه فکر می کنی در باره دو نفری که سومی آندو خداست،خداوند سکینت خود را بر تو نازل کرد، و مرا به لشکریانی که شماها نمی بینید تایید فرمود (1).

صرفنظر از اینکه این روایت متعرض غار حرا شده، و حال آنکه با اخبار مستفیضه وبسیار زیاد ثابت شده که نزول آیه مورد بحث مربوط به غار ثور است نه غار حرا، این اشکال درآن هست که سیاق آیه را تفکیک کرده، یک ضمیر به ابی بکر و یک ضمیر دیگر رابه رسول خدا(ص)برگردانیده، و یک سیاق اجازه چنین تفکیکی را نمی دهد.

آلوسی در روح المعانی هر دوضمیر را به ابی بکر برگردانیده و روایت را چنین آورده: خداوند سکینت خود را بر تو(ابی بکر)نازل کرده،و تو را بجنودی که شماها نمی بینید تاییدنموده (2).

و ما نمی دانیم کدامیک از این دو نقل اصل و کدامیک دست خورده و تحریف شده است.و بفرضی که نقل آلوسی درست باشد علاوه بر آن اشکال هائی که در بیان سابق گذشت اشکال دیگری دارد، و آن این است که در غار، غیر از رسول خدا(ص) و ابو بکرکسی دیگری نبوده پس در جملهشماها نمی بینیدروی سخن با چه کسانی است؟.

............................................ (1)الدر المنثور ج 3 ص 245 (2)تفسیر روح المعانی ج 10 ص 98

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان