داستان حضرت موسی(ع)

آیا در زمین سیر نمی کنند تا ببینند سرانجام کسانی که قبل از ایشان بودند چه شد؟ آنان از اینان نیرومندتر بودند و آثار بیشتری در زمین داشتند با این حال، خدا به کیفر گناهانشان بگرفت و از ناحیه خداهیچ حافظی نداشتند(۲۱).

ترجمه آیات 21 - 54

آیا در زمین سیر نمی کنند تا ببینند سرانجام کسانی که قبل از ایشان بودند چه شد؟ آنان از اینان نیرومندتر بودند و آثار بیشتری در زمین داشتند با این حال، خدا به کیفر گناهانشان بگرفت و از ناحیه خداهیچ حافظی نداشتند(21).

این بدان جهت بود که رسولانشان به سویشان می آمدند و آیاتی روشن می آوردند ولی کفرمی ورزیدند خدا هم ایشان را بگرفت که خدا قوی و شدید العقاب است(22).

همین ما بودیم که فرستادیم موسی را با آیات خود و سلطانی مبین(23).

به سوی فرعون و هامان و قارون پس گفتند: وی ساحری است دروغپرداز(24).

و چون حق را از ناحیه ما آورد گفتند فرزندان هر کس که طرفدار اوست به قتل برسانید و زنانشان رازنده نگه دارید ولی کید و نقشه های فرعون کیدی کور و نقشه ای بر آب بود(25).

و فرعون گفت که مرا واگذارید تا موسی را بکشم و او باید پروردگار خود را بخواند که من می ترسم دین شما را دگرگون ساخته و یا در زمین فساد انگیزد(26).

موسی گفت: من به پروردگار خودم و پروردگار شما پناه می برم از هر متکبری که به روز حساب ایمان ندارد(27).

و مردی از آل فرعون که ایمان خود را پنهان می داشت گفت: آیا مردی را می کشید که می گویدپروردگار من الله است با اینکه از ناحیه پروردگارتان آیاتی روشن آورده؟و اگر دروغگو باشد وزر دروغش به عهده خود اوست.ولی اگر راست بگوید: بعضی از آن وعده هایی که به شما داده به شما می رسد.به درستی که خدا کسی را که اسرافگر و دروغگو باشد نمی آمرزد(28).

ای قوم من، امروز سلطنت و قدرت به دست شماست و در زمین نیرومند هستید ولی اگر فردا عذابی از ناحیه خدا بیاید چه کسی ما را یاری می کند؟فرعون گفت: هیچ رای جز آنچه ارائه دادم ندارم و شما راجز به راه رشد هدایت نمی کنم(29).

دوباره همان کسی که ایمان آورده بود گفت: ای قوم من، به راستی بر شما می ترسم از عذابی مثل عذاب روز احزاب(30).

مثل سنتی از عذاب که در قوم نوح و عاد و ثمود و اقوام بعد از ایشان جریان یافت و خدا هرگز اراده ظلم نسبت به بندگان ندارد(31).

و نیز من بر شما ای قوم می ترسم از روز قیامت، روزی که بانگ و فریاد مردم از هر سو بلندمی شود(32).

روزی که از عذاب پا به فرار می گذارید ولی از ناحیه خدا هیچ حافظی ندارید و کسی که خداگمراهش کند دیگر هیچ راهنما نخواهد داشت(33).

همین شما بودید که در گذشته یوسف به سویتان بیامد و لایزال نسبت به دینی که برایتان آورده بوددر شک بودید تا آنکه از دنیا رفت گفتید دیگر خدا هرگز بعد از وی رسولی مبعوث نمی کند اینطور خدا هراسرافگر شکاک را گمراه می کند(34).

همان کسانی که بدون دلیلی آسمانی در آیات خدا جدال می کنند و این جدال عداوت بزرگی است نسبت به خدا و به کسانی که ایمان آورده اند خداوند این چنین مهر می زند بر هر قلبی که متکبر وجبار باشد(35).

(از آن جمله)فرعون است که به وزیرش هامان گفت برای من قصری بلند با آجر بساز شاید به راهها دست یابم(36).

راه های آسمان، و در نتیجه معبود موسی را ببینم و راست می گویم که من او را دروغگو می پندارم.

و این چنین اعمال زشت فرعون در نظرش زیبا جلوه کرده بود و از راه باز داشته شده بود و نقشه فرعون جز به هلاکت وی نینجامید(37).

و آنکه ایمان آورده بود گفت: ای قوم مرا پیروی کنید تا شما را به راه رشد هدایت کنم(38).

ای قوم این زندگی دنیا متاعی است و خانه آخرت خانه قرار و دائمی است(39).

کسی که عمل زشتی کند تنها کیفری مثل آن خواهد داشت ولی کسی که عملی صالح انجام دهدچه مرد و چه زن بشرطی که ایمان داشته باشد چنین کسانی داخل بهشت می شوند و در آن بی حساب روزی داده خواهند شد(40).

و ای قوم من!چه می شود مرا که شما را به سوی نجات می خوانم در عوض شما مرا به سوی آتش دعوت می کنید(41).

مرا می خوانید که به خدا کفر ورزم و برایش شریک قایل شوم که هیچ دلیلی بر شرک او ندارم و من شما را به سوی خدای عزیز آمرزنده دعوت می کنم(42).

این حقیقتی است که آنچه شما مرا به سویش می خوانید نه در دنیا دعوتی دارد و نه در آخرت ومحقق است که بازگشت ما به سوی خداست و محققا تنها اسرافگران اهل آتشند(43).

پس به زودی متوجه آنچه به شما می گویم خواهید شد و من امر خود را به خدا واگذار می کنم که خدا دانای به بندگان است(44).

خدای تعالی هم او را از نقشه های سوئی که برایش کشیده بودند حفظ فرموده و بدترین عذاب متوجه آل فرعون شد(45).

آتشی که هر صبح و شام بر آن عرضه می شوند تا قیامت به پا شود و چون به پا شد گفته می شود ای آل فرعون داخل شدیدترین عذاب شوید(46).

همان روزی که در آتش با یکدیگر بگو مگو می کنند ضعفاء به گردنکشان می گویند ما در دنیاپیرو شما بودیم حال آیا امروز می توانید مقداری از این عذاب آتش را از ما برگردانید؟(47).

گردنکشان در پاسخ می گویند ما و شما هر دو دسته در آتش هستیم امروز هم خدا در بین بندگانش حکم کرده(و خلاصه حاکم خدا بوده نه این و آن)(48).

و همه آنها که در آتشند به خازنان دوزخ می گویند پروردگارتان را بخوانید یک روز هم که شده عذاب را بر ما تخفیف دهد(49).

در پاسخ می گویند آیا همواره رسولانتان با معجزات و آیات روشن به سویتان نیامدند؟می گویند:

بله آمدند.در پاسخ می گویند: پس بخوانید که دعای کافران جز در ضلالت نخواهد بود(50).

به درستی که ما رسولان خود را و آنان را که ایمان آوردند هم در دنیا و هم در روزی که گواهان به پا خاسته می شوند یاری کرده و می کنیم(51).

در آن روز ستمکاران را پشیمانی و عذرخواهی سود ندهد و برای آنها خشم و لعن و منزلگاه بد(جهنم)مهیاست(52).

و همین ما بودیم که به موسی هدایت دادیم و کتاب را به ارث به بنی اسرائیل دادیم(53).

کتابی که هدایت و تذکر برای خردمندان بود(54).

بیان آیات

در این آیات کفار را موعظه می فرماید که به آثار امت های گذشته و داستانهای ایشان مراجعه کنند و در آنها نظر نموده و عبرت بگیرند و بدانند که قوت اقویاء و استکبار مستکبران روزگار و مکر مکاران، خدا را عاجز نمی کند، و به همین منظور از باب نمونه پاره ای از قصص موسی و فرعون را ذکر می کند و در آن قصه مؤمن آل فرعون را می آورد.

"ا و لم یسیروا فی الارض فینظروا..."استفهام در این آیه انکاری است.و کلمه" واقی"اسم فاعل از مصدر"وقایة"است به معنای حفظ کردن چیزی از هر چه آن را اذیت کند و به آن ضرر بزند.

و معنای آیه این است که: "ا و لم یسیروا"چرا این مردمی که ما پیامبر به سویشان گسیل داشته ایم به سیر"فی الارض فینظروا"در زمین نمی پردازند، تا به نظر تفکر و عبرت گیری بنگرند که"کیف کان عاقبة الذین کانوا من قبلهم"عاقبت مردمی که قبل از ایشان می زیسته اند چگونه بوده و آن امت ها در اثر تکذیب پیامبران خود چه سرانجامی داشتند.

"کانوا هم اشد منهم قوة"با اینکه آن امت ها از اینان نیرومندتر و دارای تمکنی و تسلطی بیشتر"و آثارا"و آثاری چون شهرهای محصور به قلعه های محکم و کاخ های عالی و پی ریزی شده داشتند، "فی الارض فاخذهم الله بذنوبهم"در همین زمین که اینان زندگی می کنندزندگی می کردند، ولی خدا ایشان را به کیفر گناهانشان بگرفت و به جرم اعمالشان هلاکشان کرد"و ما کان لهم من الله من واق"و از ناحیه خدا هیچ حافظی که حفظشان کند نداشتند.

"ذلک بانهم کانت تاتیهم رسلهم بالبینات..."کلمه"ذلک"اشاره به همان اخذ الهی است.و مراد از"بینات"آیات روشن است.

و بقیه الفاظ آیه ظاهر است.

"و لقد ارسلنا موسی بایاتنا و سلطان مبین"بعید نیست مراد از"آیات"معجزات و خارق العاده هایی باشد که موسی با آنها به سوی فرعون فرستاده شد، از قبیل عصا، ید بیضاء و غیر آن دو.و مراد از"سلطان مبین"سلطه الهی باشد که خدا به وسیله آن موسی(ع)را تایید کرد، و به وسیله آن جلو فرعون رااز کشتن موسی و خاموش کردن نور او بگرفت.

بعضی (1) گفته اند: مراد از"آیات"براهین و دلالات است، و مراد از"سلطان"معجزات موسی، چون عصا، ید بیضاء، و غیر آن دو.بعضی دیگر هم حرفهایی دیگر زده اند.

"الی فرعون و هامان و قارون فقالوا ساحر کذاب"کلمه"فرعون"نام جبار و دیکتاتور نژاد قبط و پادشاه ایشان است.و"هامان"نام وزیر اوست و"قارون"نام یکی از طاغیان بنی اسرائیل است که دارای خزاینی مملو از پول بوده.و اگر از میان همه دو امت قبطی و سبطی تنها نام این سه نفر را ذکر کرده، برای این بوده که تمامی فتنه ها و فسادها به این سه نفر منتهی می شده.

"فلما جاءهم بالحق من عندنا قالوا اقتلوا ابناء الذین آمنوا معه..."در این آیه ما بین آنچه موسی برایشان آورد و بدان دعوتشان کرد، با مقابله ای که آنان کردند و نقشه های شیطانی که ریختند، مقابله و مقایسه شده است، می فرماید: موسی برای آنان حق را آورده بود و جا داشت حق را بپذیرند، به خاطر همین که حق است و نیز به خاطراینکه آنچه آورده بود از ناحیه خدای تعالی بود، بدین جهت لازم بود آن را قبول کنند و ردنکنند، ولی در عوض کید کردند و آنچه که گفتند بدین منظور گفتند که کسی به موسی ایمان نیاورد.اما خدای عزیز کید ایشان را بی نتیجه و خنثی ساخت و نگذاشت آن کید به گروندگان به موسی اصابت کند.

سیاق آیه این اشعار را دارد که یکی از گویندگان این حرف قارون بوده که خود ازبنی اسرائیل بوده است و اشکالی هم ندارد، چون فرمان به کشتن پسران بنی اسرائیل و زنده نگهداشتن دختران از ناحیه فرعونیان و قبل از دعوت موسی(ع)بوده، و فرمان در این آیه که گفتیم قارون هم در آن شریک بوده، بعد از دعوت موسی و در خصوص فرزندان مؤمنین به وی بوده است و هیچ مانعی ندارد که قارون هم در این فرمان با فرعونیان موافقت کرده باشد، چون او با موسی و مؤمنین عداوت می ورزیده.

و در اینکه فرمود: "الذین امنوا معه"و نفرمود: "آمنوا به"اشاره است به اینکه گروندگان به موسی از آن جناب پشتیبانی هم می کردند و در دعوتش کمکش می نمودند.

"و قال فرعون ذرونی اقتل موسی و لیدع ربه..."جمله"ذرونی"به معنای"اترکونی"است، یعنی مانع من نشوید و بگذارید موسی رابکشم، و این خطابی است که فرعون به درباریان خود کرده.و در آن این دلالت است که دربرابرش مردمی بوده اند که با کشتن موسی مخالفت می کرده اند و به وی می گفته اند: او رامکش و دست از او بردار، همچنان که آیه"قالوا ارجه و اخاه" (2) نیز این اشاره را دارد.

و جمله: "و لیدع ربه"سخنی است که فرعون از روی تکبر و طغیان گفته.می گوید:

بگذارید من موسی را بکشم، آن وقت او پروردگار خود را بخواند، تا اگر توانست از دست من نجاتش دهد و از کشتن خلاصش کند.

و در جمله"انی اخاف ان یبدل دینکم او ان یظهر فی الارض الفساد"تصمیم خود راتوجیه و تعلیل می کند، می گوید: من از موسی بر شما می ترسم که مبادا دین و دنیای شما راتباه کند.اما از جهت دین - یعنی پرستش بت ها - برای اینکه می ترسم او دین دیگری به جای آن رواج دهد و آن پرستش خدای یگانه است.و اما از جهت دنیا چون می ترسم کار او بالا بگیرد و نیرومند شود و پیروانش زیاد گشته، به آسانی سر از اطاعت ما برتابد و کار منجر به مشاجره و جنگ و از بین رفتن امنیت گردد.

"و قال موسی انی عذت بربی و ربکم من کل متکبر لا یؤمن بیوم الحساب"این آیه شریفه حکایت کلام موسی(ع)است، کلامی که با آن تهدید فرعون را با تهدید خود مقابله می کند، او تهدید به کشتن وی کرده بود و آن جناب تهدیدش کرده به اینکه به پروردگارش پناه می برد.

و جمله"عذت بربی و ربکم"در مقابل گفتار فرعون است که گفت: "و لیدع ربه"،چون فرعون در این جمله رب را اختصاص به موسی داد و گفت: "موسی پروردگار خود رابخواند".و موسی(ع)در پاسخش پروردگار خود را پروردگار ایشان نیز خواند، وگفت: " من پناه می برم به پروردگار خودم و پروردگار شما"و فهماند که خدای تعالی همانطور که پروردگار من است، پروردگار شما هم هست، همانطور که حکمش در من نافذاست، در شما نیز نافذ است.پس چون چنین است می تواند پناهنده خود را از شر شما حفظکند، همچنان که تاکنون حفظ فرموده.

از اینجا روشن می شود که خطاب در جمله"ربکم"به فرعون و درباریان او بوده، نه به قوم اسرائیلی خودش.

و در جمله"من کل متکبر لا یؤمن بیوم الحساب"، اشاره می کند به فرعون و هر کس دیگری که در دو صفت تکبر و بی ایمانی به روز حساب با او شرکت دارد و معلوم است کسی که این دو صفت را داشته باشد، از هیچ شری پروا ندارد.

"و قال رجل مؤمن من ال فرعون یکتم ایمانه..."از ظاهر سیاق برمی آید که جمله"من آل فرعون"صفت آن مرد باشد و جمله"یکتم ایمانه"صفت دیگری از او باشد، در نتیجه معلوم می شود مؤمن آل فرعون از دودمان خودفرعون، یعنی از نژاد قبطیان بوده و نیز از خواص درباریان وی بوده و کسی از ایمان درونی اوخبردار نشده، چون ایمان خود را از آنان مخفی می کرده و تقیه می نموده.

ولی بعضی (3) از مفسرین گفته اند: اصل کلام"و قال رجل مؤمن یکتم ایمانه من ال فرعون"بوده، در نتیجه مؤمن نامبرده از بنی اسرائیل بوده و ایمان خود را از آل فرعون کتمان می کرده.و بنا به گفته این مفسر جمله"من آل فرعون"مفعول دوم" یکتم"است که جلوتر از آن ذکر شده.مفسر نامبرده در پاسخ از اینکه اگر جمله مزبور مفعول دوم"یکتم"است، پس چرا کلمه"من"در کار آمده، با اینکه می توانست بفرماید"یکتم ایمانه آل فرعون"، گفته است: هر چند غالبا بدون حرف"من"مفعول دوم را می گیرد، مانند آیه"و لا یکتمون الله حدیثا" (4) و لیکن گاهی هم می شود که با حرف"من"متعدی می شود، همچنان که درمصباح به این مطلب تصریح شده است.

و لیکن سیاق آیه این تفسیر را نمی پذیرد، برای اینکه اولا مقدم آوردن مفعول دوم حتما باید برای افاده نکته ای از قبیل حصر و امثال آن باشد و در جمله مورد بحث چنین نکته ای در کار نیست، و ثانیا مؤمن نامبرده در کلام خود فرعون و فرعونیان را به عنوان"یا قوم- ای قوم من"صدا می زند و اگر از دودمان فرعون نبود، نباید چنین می گفت.

"ا تقتلون رجلا ان یقول ربی الله و قد جاءکم بالبینات من ربکم"در این قسمت فرعونیان را نهی و توبیخ می کند، از اینکه تصمیم بر قتل او گرفته اند.

و از اینکه جمله"من ربکم"را به کار برد، فهمیده می شود آن معجزات و بیناتی که موسی(ع)آورده معجزات و بیناتی بوده که دلالت داشته بر اینکه الله تعالی رب ایشان نیزهست، همانطور که او الله را رب خود گرفته.پس کشتن او کشتن مردی است که از ناحیه پروردگار فرعونیان حق را برایشان آورده.

"و ان یک کاذبا فعلیه کذبه" - بعضی از مفسرین گفته اند: فرضی که در این جمله کرده، تلطفی از ناحیه او بوده، نه اینکه راستی احتمال می داده که موسی دروغگو باشد و درراستگویی وی شک داشته، خواسته است از در مهربانی سخن گفته باشد.

"و ان یک صادقا یصبکم بعض الذی یعدکم" - در این جمله مخاصمه را تا آسان ترین فرض تنزل داده، گویا می گوید: "و اگر صادق باشد آن وقت آن انواع عذابهایی که وعده اش را داده به شما می رسد و اگر همه آن عذابها نرسد، لا اقل بعضی از آنها به شما خواهد رسید.

پس منظور تنزل دادن مخاصمه بوده، و گرنه لازمه صدقش این است که تمامی آن عذابهایی که وعده اش را داده به ایشان می رسید.

"ان الله لا یهدی من هو مسرف کذاب" - این جمله تنها فرض دومی را تعلیل می کندو معنایش این است که: اگر موسی در ادعای خود دروغگو باشد، همان دروغ خودش برایش بس است.و اگر راستگو باشد، آن وقت به فرضی که همه عذابهایی که وعده اش را داده به شما نرسد، لااقل مقداری از آن به شما خواهد رسید، چون در این فرض شما مسرف و متجاوزهستید که پا از گلیم خود فراتر نهاده اید.و نیز کذاب هستید، چون ربوبیت پروردگار خود راانکار کرده، اربابی دیگر به جای خدا اتخاذ نموده اید و خدا کسی را که مسرف و کذاب باشدهدایت نمی کند.و اما بر فرضی که او دروغ بگوید، در آن صورت پروردگاری که معرفی می کند ربوبیت ندارد تا آنکه در باره هدایت کردنش و نکردنش گفتگو شود.

از این بیان روشن می گردد، اینکه بعضی گفته اند: "جمله مزبور تعلیل هر دو فرض است و به هر دو جمله ارتباط دارد"حرف صحیحی نیست.

"یا قوم لکم الملک الیوم ظاهرین فی الارض فمن ینصرنا من باس الله ان جاءنا" معنای کلمه"ظاهرین"غلبه و علو در ارض است.و منظور از"ارض"سر زمین مصر ومنظور از" باس الله"اخذ خدا و عذاب اوست.و استفهام در آیه انکاری است.

معنایش این است که: مؤمن آل فرعون به فرعونیان می گوید: ای قوم و قبیله من، امروز ملک و سلطنت در دست شماست، و شما بر سایر مردم یعنی بنی اسرائیل غلبه دارید و درزمین علو و بلندپروازی می کنید، فردا اگر عذاب خدا به سوی ما آید، همچنان که موسی وعده اش را داده، چه کسی ما را یاری می کند؟در این بیان خودش را هم داخل در آنان وجزو آنان قرار داده تا در ترساندنشان از عذاب خدا مؤثرتر و در خیرخواهی آنان رساتر سخن گفته باشد و سخن بهتر در دلهایشان جای بگیرد، و خلاصه بفهماند که عاقبتی را که برای خودش می خواهد، برای آنان نیز می خواهد.

"قال فرعون ما اریکم الا ما اری و ما اهدیکم الا سبیل الرشاد"فرعون در پاسخ گفت: من شما را جز به طریق صواب و مطابق واقع راهنمایی نمی کنم، و منظورش این بوده که بگوید: خودم بدانچه مردم را به سویش راهنمایی می کنم یقین دارم، و آن طریقه علاوه بر اینکه برایم معلوم است، با واقع هم مطابق است، و این سخن ازفرعون یک فریبکاری و زرنگی عجیبی است.

"و قال الذی امن یا قوم انی اخاف علیکم مثل یوم الاحزاب...للعباد"مراد از جمله" الذی امن"همان مؤمن آل فرعون است و نباید به گفته بعضی (5) که آن را عبارت از موسی(ع)دانسته اند، به این دلیل که کلام کلامی است محکم، اعتناء کرد. و مراد از" احزاب"امت های مذکور در آیه بعدی است، یعنی قوم نوح، عاد، ثمود، وآنهایی که بعد از ایشان بوده اند.و جمله"مثل داب قوم نوح"، بیانی است برای مثل قبلی وکلمه"داب"به معنای عادت است.

و معنای آیه چنین است: مؤمن آل فرعون مجددا رو به مردم کرده گفت: ای قوم وقبیله من به راستی من بر شما از همان عذاب می ترسم که بر سر اقوام گذشته آمد، من از روزی می ترسم که مانند یک عادت همیشگی بر اقوام گذشته یکی پس از دیگری گذشت، به خاطراینکه کفر ورزیدند و پیامبران خود را تکذیب کردند، ممکن هم هست کلمه"جزا"در تقدیربگیریم، و آیه را چنین معنا کنیم: من بر شما می ترسم از روزی که برسد بر شما مثل جزای عادت دائمی گذشتگان، عادت دائمیشان بر کفر و تکذیب، و خداوند هرگز نمی خواهد بربندگان ستم کند.

"و یا قوم انی اخاف علیکم یوم التناد...من هاد"منظور از"یوم التناد"روز قیامت است.و تسمیه قیامت به این اسم، به خاطر این است که در آن روز ستمگران یکدیگر را با صدای بلند صدا می زنند، و داد و فریادشان به واویلا بلند می شود، همانطور که در دنیا به داد و فریاد عادت کرده بودند.

بعضی (6) از مفسرین گفته اند: مراد از"تنادی"نداهایی است که بین بهشتیان ودوزخیان پیش می آید و قرآن آن را در سوره اعراف حکایت کرده.البته وجوه دیگری نیز برای این نامگذاری ذکر کرده اند، که فایده ای در بر ندارد.

"یوم تولون مدبرین ما لکم من الله من عاصم" - منظور از این"یوم"باز همان روزقیامت است و شاید مراد این باشد که کفار در آن روز در دوزخ از شدت عذاب از این سو به آن سو فرار می کنند شاید که راه نجاتی پیدا کنند، ولی از هر طرف که می دوند برگردانده می شوند، همچنان که در جای دیگر قرآن کریم آمده: "کلما ارادوا ان یخرجوا منها من غم اعیدوا فیها و ذوقوا عذاب الحریق" (7).

"و من یضلل الله فما له من هاد" - این جمله به منزله تعلیلی است برای جمله"مالکم من الله من عاصم"، و معنایش این است که شما پشت کرده و فرار می کنید و لیکن هیچ پناهی ندارید، چون اگر پناهی باشد از ناحیه خداست، و از آن ناحیه هم پناهی نیست، برای اینکه خدا شما را گمراه کرده و کسی که خدا گمراهش کرده باشد، دیگر راهنمایی نخواهدداشت.

"و لقد جاءکم یوسف من قبل بالبینات..."بعد از آنکه گفت خدا ایشان را گمراه کرده و دیگر راهنمایی ندارند، به عنوان شاهد،داستان یوسف(ع)که در مصر مبعوث شد و رفتاری که مصریان با او داشتند را ذکرمی کند که مادام در بین آنان بود، در نبوتش شک می کردند، و بعد از آن که از دنیا رفت گفتند: دیگر پیامبری بعد از او نیست.

بنا بر این معنای آیه چنین می شود: سوگند می خورم که قبل از این هم یوسف به سوی شما مصریان آمد، و آیاتی بینات آورد، آیاتی که دیگر هیچ شکی در رسالتش برای کسی باقی نمی گذاشت، ولی تا او زنده بود شما همواره در باره دعوت او در شک بودید و همین که از دنیا رفت گفتید: دیگر بعد از یوسف، خدای سبحان، رسولی مبعوث نمی کند، و با این سخن گفتار خود را نقض کردید و هیچ پروایی هم نکردید.

آنگاه بیان خود را تاکید و در عین حال تعلیل کرده و فرموده: "کذلک یضل الله من هو مسرف مرتاب - آری این چنین خداوند هر اسرافگر شکاکی را گمراه می کند".

"الذین یجادلون فی ایات الله بغیر سلطان اتیهم..."این آیه توصیف همان" مسرف مرتاب"آیه قبلی است، چون کسی که پا از گلیم خود بیرون کند و از زی خود خارج شود، یعنی از حق اعراض نماید و از هوای نفس پیروی کند و در نتیجه شک و تردید در دلش جایگزین گردد، و بر هیچ سخنی هر چه هم علمی باشداعتماد نمی کند و به هیچ حجتی که او را به سوی حق راهنمایی می کند دل نمی بندد، چنین کسی آیات خدا را هم در صورتی که با مقتضای هوای نفسش مخالف باشد، بدون هیچ برهانی رد می کند و برای رد آن، به باطل جدال می نماید.

"کذلک یطبع الله علی کل قلب متکبر جبار" - این جمله می فهماند که دلهای آنان مهر خورده و دیگر هیچ حرف حسابی و برهانی قاطعی را نمی فهمند و به هیچ دلیل قانع کننده اعتماد نمی کنند.

"و قال فرعون یا هامان ابن لی صرحا...فی تباب"در این آیه فرعون به وزیر خود هامان دستور می دهد: برایش بنای بلندی بسازد، تا به وسیله آن از اله موسی اطلاعی به دست آورد، و گویا این دستور را در اثنای بگومگویش با مؤمن آل فرعون، و بعد از منصرف شدن از کشتن موسی داده، و به همین جهت در بین موعظه های مؤمن نامبرده و احتجاجات او واقع شده.

کلمه"صرح" - به طوری که صاحب مجمع البیان (8) گفته - به معنای بنایی است که ازچشم بیننده، هر قدر هم دور باشد پوشیده نماند.و کلمه"اسباب"جمع"سبب"است که به معنای هر چیزی است که به وسیله آن به مقصد و هدف دور خود برسی.

و جمله"لعلی ابلغ الاسباب"به منزله تعلیلی است برای دستور مزبور، و معنایش این است که: اگر به تو دستور می دهم برای من برج بلندی بسازی، علتش این است که امیدوارم به وسیله آن و با صعود بر بالای آن به اسباب دست یابم.آنگاه خودش اسباب را تفسیر کرده،به"اسباب السموات"، و بر آن متفرع کرده که: "فاطلع الی اله موسی"تا بر خدای موسی مشرف شوم.گویا خواسته بگوید: آن اله که این مرد به سوی آن دعوت می کند، و موسی هم به سوی آن می خواند، در زمین نیست، چون در زمین، غیر از من اله دیگر وجود ندارد، پس اگرباشد لابد در آسمان است، پس برایم برجی بساز، شاید که من با صعود بر بالای آن، به اسباب آسمانی که نهانی های آسمان را کشف می کند، دست یابم، و از راه آن اسباب کشف کنم که اله موسی کجا است، چون من موسی را دروغگو می پندارم.

بعضی (9) از مفسرین گفته اند: مراد فرعون این بوده که برایش رصد خانه ای بسازند و درآن رصد خانه اوضاع آسمانی را زیر نظر بگیرند، باشد که به این وسیله به چیزی ست یابد که با آن بر وجود اله موسی استدلال کند، چون از وسایل زمینی مایوس شده، و از این راه نتوانسته دلیلی پیدا کند.و این توجیه توجیه خوبی است.

به هر حال معنای سخن فرعون هر چه باشد، با هیچ یک از مذاهب وثنیت سازگارنیست و بعید نیست که خواسته به این وسیله مردم را نومید کند، و یا آنکه اصلا از مذاهب وثنیت آگاهی نداشته - و از ستمگران هر چه بگویی برمی آید.

"و کذلک زین لفرعون سوء عمله و صد عن السبیل" - مفاد سیاق این است که جمله مورد بحث به منزله یک قاعده و ضابطه کلی باشد و بفهماند چرا فرعون در مقابل حقی که موسی وی را به سوی آن می خواند این طور دست و پا می زد؟برای اینکه شیطان عمل زشت اورا در نظرش زیبا جلوه داده بود و او را از راه رشاد باز داشته بود، ناگزیر احساس کرد که در بن بستی قرار گرفته است، لذا با اباطیل خود در برابر آن مجادله کرد و دست به اینگونه کارهای ناشایست و نقشه های سفیهانه زد تا شاید حق را از بین ببرد.

و به همین مناسبت آیه شریفه با جمله"و ما کید فرعون الا فی تباب"ختم شد، یعنی کید فرعون جز به سوی هلاکت و بی نتیجگی ره نمی برد.

"و قال الذی امن یا قوم اتبعون اهدکم سبیل الرشاد"مؤمن آل فرعون بار دیگر قوم خود را مخاطب قرار داده و ایشان را به پیروی خود دعوت می کند که اگر پیرویش کنند هدایتشان خواهد کرد، چون پیروی او پیروی موسی است.و"سبیل رشاد"عبارت است از راهی که سلوک آن آدمی را به حق می رساند، و به سعادت دست می یابد.و کلمه"هدایت"در اینجا به معنای نشان دادن راه است.و جمله"اهدکم سبیل الرشاد"، طعن بر فرعون است که طریقه خود را"ارشاد"می خواند و می گفت: "و مااهدیکم الا سبیل الرشاد".و بقیه الفاظ آیه روشن است.

"یا قوم انما هذه الحیوة الدنیا متاع و ان الاخرة هی دار القرار"این مهمترین سندی است که مؤمن آل فرعون سلوک سبیل رشاد و تدین به دین حق رابه آن مستند نموده، که در هیچ حالی آدمی از آن بی نیاز نیست و آن عبارت است از این عقیده که آدمی بعد از زندگی ناپایدار دنیا زندگی ابدی و جاودانی دارد که عبارت است از زندگی آخرت، و این زندگی دنیا در آخرت متاعی است، و در حقیقت مقدمه ای ست برای آن، و به همین جهت در بیان معنای سبیل رشاد اول این معنا را خاطرنشان ساخت و بعدا به ذکر عمل زشت و صالح پرداخت.

"من عمل سیئة فلا یجزی الا مثلها..."یعنی آنچه در آخرت به آدمی می رسد و با آن زندگی می کند، نظیر همان اعمالی است که در زندگی دنیا می کند، دنیایی که در آخرت متاعی است، آری دنیا جای عمل است و آخرت محل جزا.

کسی که در دنیا عمل زشت انجام دهد، عملی که دارای صفتی زشت باشد، درآخرت جزا داده نمی شود، مگر مثل آن عمل، یعنی جزایی که او را بد حال و گرفتار کند.وکسی که عمل صالحی انجام دهد، چه مرد باشد و چه زن، بدون هیچ فرقی بین آن دو، البته به شرطی که ایمان هم داشته باشد، چنین کسانی در آخرت داخل بهشت گشته و در آن رزقی بی حساب خواهند داشت.

در این آیه اشاره ای هم به یکسان بودن زن و مرد در قبولی عمل کرده.و اگر عمل صالح را در تاثیرش مقید به ایمان کرد، برای این است که عمل هر چه هم صالح باشد، بدون ایمان حبط و بی اجر می شود، همچنان که قرآن کریم در جای دیگر فرموده: "و من یکفربالایمان فقد حبط عمله" (10) و آیاتی دیگر نظیر آن.

مؤمن آل فرعون در کوتاهترین عبارت، تمامی ارکان دین حق و سبیل رشاد را جمع کرده و آن این است که آدمی حیاتی دارد پایدار و دارای قرار - بر خلاف حیات ناپایدار دنیاکه در آن حیات به آنچه در دنیا کرده جزا داده می شود، چه عمل زشتش و چه صالحش.وچون چنین است، آدمی باید عمل صالح کند و عمل زشت مرتکب نگردد.و برای مزید بیان این را هم اضافه کرد که اگر کسی عمل صالح کند بدون حساب روزی داده می شود.

"و یا قوم مالی ادعوکم الی النجاة و تدعوننی الی النار...العزیز الغفار"از این کلام برمی آید که گویا مؤمن آل فرعون بعد از سخنان و نصایح قبلی اش، بادعوت مردم به پرستش آلهه ایشان روبرو شده و به جای اینکه دعوت او را بپذیرند، او را به پرستش خدایان خود دعوت کرده اند، لذا در پاسخ گفته: من شما را به سوی نجات می خوانم وشما مرا به سوی آتش؟

ممکن است از وضع مردم که به باطل جدال می کرده.و بر شرک اصرار می ورزیدند،چنین استنباط کرده که می خواهند این طور بگویند و خلاصه زبان حالشان این بوده، لذا این زبان حال را به ایشان نسبت داده و آنگاه اظهار تعجب کرده از این که با دعوت به حق او، بادعوت به باطل خود مقابله کردند.

و بدین جهت گفت: ای قوم من!چرا باید چنین باشد که من شما را به سوی نجات یعنی نجات از آتش دعوت کنم، و شما مرا به سوی آتش بخوانید؟در اینجا سؤال پیش می آیدکه مؤمن مذکور مردم را به سوی سبب نجات دعوت می کرد و مردم او را به سوی سبب آتش دعوت می نمودند، نه خود آتش، پس به چه جهت او گفت من شما را به سوی نجات می خوانم و شما مرا به سوی آتش؟جوابش این است که آوردن مسبب و اراده سبب متداول است.و یابرای این است که جزای عمل به وجهی خود عمل است.

آنگاه به تفسیر دعوت ایشان و دعوت خود پرداخته، می گوید: "تدعونی لاکفر - شمامرا دعوت می کنید که کفر بورزم"یعنی به خدا کفر بورزم و برایش شریکی قائل شوم که علمی بدان ندارم، یعنی دلیلی ندارم که دلالت کند بر اینکه آن چیز، شریک خدا است و درنتیجه دعوتم می کنید که بدون علم بر خدا افترا ببندم و اما من شما را دعوت می کنم به نفی شریک برای خدای سبحان با پرستش خدایی که"عزیز"است، یعنی غالبی است که هرگز مغلوب نمی شود و"غفار"است، یعنی آن کس را که توبه کند و به سویش باز گردد و به وی ایمان آورد، می آمرزد.وخلاصه من شما را دعوت می کنم به ایمان به خدا و تسلیم شدن در برابر او.

"لا جرم انما تدعوننی الیه لیس له دعوة فی الدنیا و لا فی الاخرة..."کلمه"لا جرم" به معنای"حقا"و یا به معنای"لابد"است.و مفاد آیه این است که: می خواهد حجت اقامه کند بر اینکه آنچه شما مرا به سویش می خوانید اله نیست و این حجت را از این راه اقامه می کند که خدایان شما دعوتی ندارند.و این خود تایید کلام سابقش نیز هست، که گفت: مرا دعوت می کنید برای خدا شریکی بگیرم که علمی به شرکت اوندارم، چون اگر خدایان مشرکین دعوت می داشتند، مؤمن آل فرعون هم به خدایی آنها علم پیدامی کرد.

و معنای آیه این است که: بروشنی ثابت شد که آنچه شما مرا به سویش می خوانید ونامش را شریک خدای سبحان می گذارید، هیچ دعوتی در دنیا ندارد، چون سابقه ندارد که پیغمبری به سوی مردم فرستاده باشد تا مردم را به پرستش او دعوت کند و نیز در آخرت هم دعوتی ندارد، چون احدی از خلق به سوی او برنمی گردد.

بخلاف آن خدایی که من شما را به سویش می خوانم که هم در دنیا دعوت دارد وهم در آخرت و آن خدای سبحان است که در دنیا انبیا و رسولان متصدی ابلاغ دعوت اویند واز طرف او مبعوثند و از ناحیه او مؤید به حجت ها و معجزاتند و در آخرت هم مردم به سویش باز می گردند، تا در بینشان فصل قضا کند، همچنان که در باره دعوت آخرت خودش فرموده:

"یوم یدعوکم فتستجیبون بحمده" (11).

و همان طور که در ذیل آیه"هو الذی یریکم آیاته" (12) گفتیم، این معنا مسلم و معلوم است که ربوبیت بدون دعوت در دنیا و نظیر آن دعوت در آخرت تمام نمی شود، و چون خدایی که مؤمن آل فرعون مردم را به سوی او می خواند، هم دعوت در دنیا دارد و هم در آخرت،ناگزیر اله تنها همو است، نه آن بت هایی که مشرکین وی را به پرستش او می خواندند، برای اینکه بت ها نه در دنیا دعوت دارند و نه در آخرت، پس اله نیستند.

"و ان مردنا الی الله و ان المسرفین هم اصحاب النار" - این جمله عطف است بر جمله"ان ما تدعوننی"، در نتیجه معنایش این می شود: ناگزیر برگشتگاه ما به سوی خداخواهد بود، پس باید در برابر او تسلیم شویم و طریقه او را پیروی کنیم و حدود عبودیتش رارعایت نماییم و ناگزیر اسرافکاران که از زی عبودیت تجاوز می کنند - همین شما مردم هستید -اصحاب دوزخند.پس آن خدایی که من شما را به سویش می خوانم، مایه نجات شماست، نه آنچه که شما مرا بدان می خوانید.

"فستذکرون ما اقول لکم و افوض امری الی الله ان الله بصیر بالعباد"صدر آیه شریفه ایشان را موعظه و تهدید می کند و به عنوان نتیجه گیری از جمله"و ان مردنا الی الله..."می گوید: حال که به ناچار باید به سوی خدا برگشت کنیم و حال که عذاب خدا بر اسرافگران خواهد رسید که شما هم از آنهایید، و هر چه امروز به شما می گویم گوش نمی دهید، پس همچنان باشید تا به زودی وقتی که عذاب را به چشم خود ببینید متوجه گفته های من بشوید، آن وقت می فهمید که من خیرخواه شما بودم.

"و افوض امری الی الله" - راغب کلمه"تفویض"را به معنای رد دانسته.و بنا به گفته وی تفویض امر به خدا، برگرداندن و واگذاری امر است به او، در نتیجه تفویض با توکل و تسلیم قریب المعنی می شود، چیزی که هست اعتبارها مختلف است.

و اگر آن را تفویض می گویند به این اعتبار است که بنده خدا آنچه را که به ظاهرمنسوب به خودش است، به خدا برمی گرداند و حال عبد در چنین وضعی حال کسی است که برکنار باشد و هیچ امری راجع به او نباشد و اگر توکلش می خوانند به این اعتبار است که بنده خدا پروردگار خود را وکیل خود می گیرد، تا هر تصرفی را که خواست در امور او بکند واگر تسلیمش می نامند، به این اعتبار است که بنده خدا رام و منقاد محض است در برابر هراراده ای که خدای سبحان در باره اش بکند، و هر کاری که از او بخواهد بدون اینکه هیچ امری را به خود نسبت دهد، اطاعت می کند.پس تفویض و توکل و تسلیم مقامات سه گانه ای هستند از مراحل عبودیت، از همه پایین تر و سطحی تر توکل است و از آن دقیقتر و بالاترتفویض و از آنهم دقیق تر و مهم تر تسلیم است.

"ان الله بصیر بالعباد" - این جمله، واگذاری امر به خدا را تعلیل می کند که چرا من امور خود را به خدا واگذار کردم؟و در اینکه فرمود: "ان الله"و نام خدا را برد، با اینکه مقتضای ظاهر عبارت و سیاق این بود که بفرماید: "انه بصیر بالعباد" ، برای این است که علت بصیر بودن خدا را هم بیان کرده باشد، گویا گفته: خدا بینای به حال بندگان است برای اینکه الله - عز اسمه - است.

نکاتی در باره کیفیت و مراحل تعذیب فرعونیان در عالم برزخ و قیامت

"فوقیه الله سیئات ما مکروا"این جمله تفریع و نتیجه تفویض امور است به خدای تعالی، می فرماید: نتیجه واگذاری امورش به خدا این شد که خدای سبحان شر کفار و نقشه های شوم آنان را از وی بگردانید.و در این جمله اشاره ای هم به این معنا هست که کفار نسبت به او قصد سوء داشتند.

و لیکن خدای تعالی شر آنها را دفع کرد.

"و حاق بال فرعون سوء العذاب...اشد العذاب"یعنی به دنبال این جریان عذابی سخت بر آل فرعون نازل شد.و بنا بر این عبارت"سوءالعذاب"از باب اضافه صفت به موصوف است.و اگر موصوف مزبور را با مصدر"سوء"توصیف کرد، و نفرمود"عذاب سیی ء"برای این است که در تعبیر مبالغه کرده باشد.و منظوراز آل فرعون پیروان اوست، و چه بسا گفته می شود آل فلانی و شامل خود آن شخص نیزمی شود.

"النار یعرضون علیها غدوا و عشیا و یوم تقوم الساعة ادخلوا ال فرعون اشدالعذاب"از ظاهر سیاق برمی آید که می خواهد کلمه"سوء العذاب"را معنا کند، نه اینکه جمله ای نو و ابتدایی باشد.

و این آیه شریفه در افاده چند نکته صریح است: اول اینکه: با آل فرعون این طورمعامله می شود که اول آنان را بر آتش عرضه می کنند، و سپس آنان را در آن داخل می کنند واین هم پیداست که داخل آتش شدن سخت تر است، از اینکه انسان را بر آتش عرضه کنند.

نکته دوم اینکه: عرضه آنان بر آتش قبل از روز قیامت است که در آن روز دوزخیان را داخل دوزخ می کنند.پس معلوم می شود عرضه کردن آل فرعون بر آتش، در عالمی قبل ازعالم قیامت صورت می گیرد، و آن عالم برزخ است که فاصله بین دنیا و آخرت است.

نکته سوم اینکه شکنجه در برزخ با شکنجه در قیامت به وسیله یک چیز صورت می گیرد، آنهم آتش است، چیزی که هست اهل برزخ از دور از آتش رنج می برند، و اهل قیامت در داخل آن قرار می گیرند.

و در اینکه فرمود: "غدوا و عشیا"اشاره است به اینکه عرضه کفار بر آتش پشت سر هم واقع می شود، و لا ینقطع ادامه می یابد.و ای بسا این استفاده هم بشود، که اهل برزخ ازآنجا که به کلی از ندای منقطع نشده اند، مانند اهل دنیا صبح و شام دارند.

و در عبارت"و یوم تقوم الساعة ادخلوا"به منظور کوتاه گویی چیزی حذف شده و تقدیر آن"و یوم تقوم الساعة قیل ادخلوا آل فرعون اشد العذاب"است.

"و اذ یتحاجون فی النار فیقول الضعفاء للذین استکبروا...بین العباد"سیاق آیه این نکته را افاده می کند که ضمیر در جمله"یتحاجون"به آل فرعون برمی گردد، دلیل دیگرش هم تغییر سیاق در جمله"و قال الذین فی النار"است.و معنایش این است که: عذاب سوء بر آل فرعون وقتی نازل شد که در آتش محاجه می کردند و یا این است که: به یاد آر از بدی عذاب آل فرعون، وقتی که در آتش محاجه می کنند.ضعفای ایشان به اقویای متکبر می گویند: ما در دنیا تابع شما بودیم، و لازمه اش این است که شما درمواقع حاجت به کمک ما بشتابید و در شداید یاریمان کنید و هیچ حاجت و شدتی شدیدتر ازوضعی که امروز داریم نیست، حال آیا می توانید کاری برای ما بکنید و مقداری از این آتش وعذاب را از ما بردارید؟توقع نداریم که همه این عذاب را بردارید، بلکه مقداری را هم برداریدما قانعیم.

این سخن از ایشان در حقیقت ظهور(ملکه)تملقی است که در دنیا نسبت به اقویا وبزرگان خود داشتند که در هر شدتی به آنها پناهنده می شدند، نه به خدای تعالی و گرنه اگرظهور قهری آن ملکه نباشد، چگونه چنین درخواستی می کنند، با اینکه می دانند که خود اقویاگرفتارترند و در وضعی و روزگاری قرار دارند که هیچ کس به درد هیچ کس نمی خورد،روزی که امر همه به دست خداست، و از اینگونه ظهورها نظائری در قرآن کریم از مردم دوزخ حکایت شده، مثل اینکه در آنجا همان دروغگویی دنیا را از سر می گیرند و سوگند دروغ می خورند، و کارهایی که کرده اند حاشا می کنند و یکدیگر را تکذیب می نمایند و از این قبیل اظهارات که همه از باب ظهور ملکات دنیوی است.

"قال الذین استکبروا انا کل فیها ان الله قد حکم بین العباد"این آیه پاسخی است که اقویا به ضعفا می دهند، حاصلش این است که: امروز روزجزا است، نه روز عمل، امروز همه اسباب از تاثیر افتاده اند، آن خیالهایی که ما در دنیا درباره خود می کردیم و خود را قوی و نیرومند می پنداشتیم همه بیهوده شد، امروز حال ما و حال شما یکی است، چون می بینید که هر دو طایفه در آتشیم.

پس اینکه گفتند: "انا کل فیها ان الله قد حکم بین العباد"مفادش این است که:

ظهور حکم الهی احکام سایر اسباب و تاثیرهای آنها را باطل کرد و ما و شما در سرنوشتی برابرقرار گرفتیم، دیگر مانند دنیا ما امتیازاتی از شما نداریم و آن قوت شوکتی که در دنیا ما را ازشما ممتاز می ساخت نمانده، تا در اینجا چیزی از عذاب را از شما برطرف کنیم.

یکی از حرفهایی که مفسرین (13) در این آیه زده اند، این است که: ضمیر در جمله" یتحاجون"به مطلق کفار دوزخی برمی گردد.و این همانطور که توجه فرمودید احتمالی است بعید.بعضی (14) دیگر گفته اند: به قریش برمی گردد، این احتمال از آن هم بعیدتر است.

"و قال الذین فی النار لخزنة جهنم ادعوا ربکم یخفف عنا یوما من العذاب"این آیه شریفه حکایت گفتگوی دوزخیان - که آل فرعون هم جزو ایشانند - با خازنان جهنم است، که خدای سبحان آن را دنبال داستان آل فرعون آورده.و اگر دوزخیان از خازنان جهنم التماس دعا می کنند، چون از استجابت دعای خود مایوسند.

و مراد از"یوما من العذاب"یک روز از روزهای دنیا نیست، بلکه یک روز ازروزهای عالم خودشان است که در نتیجه معنایش این می شود: از خدا بخواهید پاره ای ازعذاب جهنم را بر ما تخفیف دهد.

"قالوا ا و لم تک تاتیکم رسلکم بالبینات قالوا بلی قالوا فادعوا و ما دعاءالکافرین الا فی ضلال"خازنان دوزخ در پاسخشان می گویند: مگر پیامبران خدا با بینات و براهین و معجزات به سوی شما نیامدند؟در جواب می گویند: چرا، آمدند.و همین خود اعترافی است از ایشان به اینکه به انبیا کفر ورزیدند، در عین اینکه به حقانیت آنان علم داشتند و این خود کفر به مساله نبوت است و به همین جهت خازنان دوزخ دیگر در باره درخواست آنان چیزی نگفتندکه ما دعا می کنیم یا نمی کنیم، بلکه گفتند: خودتان دعا کنید و در ضمن متوجهشان کردندکه دعایشان مستجاب نیست.

و معنای اینکه گفتند: "و ما دعاء الکافرین الا فی ضلال"، این است که دعای کفار در جو و شرایطی است که ضلالت و بی فایدگی از هر سو حکمفرما است، در نتیجه چنین دعایی به هدف اجابت نمی رسد.و این جمله تتمه کلام خازنان دوزخ است، البته این چیزی است که از سیاق استفاده می شود و گرنه احتمال بعیدی هست که جزو کلام خدای تعالی باشد.

و این جمله چه از خازنان دوزخ باشد و چه از خدای متعال، معنای تعلیل را می دهد وحاصل معنایش این است که: خود شما دعا کنید، ولی دعای شما مستجاب نمی شود، چون کافرید و دعای کافر مستجاب شدنی نیست.

و ارتباط دادن عدم استجابت را به وصف کفر، خود اشعار به علیت کفر دارد. حال خواهی گفت: چرا دعای کافر مستجاب نمی شود؟می گوییم: برای اینکه هر چند خدای سبحان وعده قطعی داده که دعای هر کس از بندگانش را که او را بخواند مستجاب کند، وفرموده: "اجیب دعوة الداع اذا دعان" (15) و دعا در صورتی که حقیقتا دعا باشد، به هیچ وجه ردنمی شود.

و لیکن آنچه که در متن این وعده به عنوان قید آمده این است که اولا دعا، دعا وطلب حقیقی باشد، نه بازی و شوخی، و ثانیا ارتباط آن حقیقتا به خدا باشد، یعنی دعا کننده تنها از خدا حاجت بخواهد و در این خواستنش از تمامی اسبابهایی که به نظرش سبب هستند منقطع گردد.

و کسی که به عذاب آخرت کفر می ورزد و آن را انکار می کند، و حقیقت آن رامی پوشاند، نمی تواند رفع آن را به طور جدی از خدا بخواهد، چون این خواستنش یا در دنیااست که جدی نبودن آن خیلی روشن است و یا در آخرت است، در آنجا هم هر چند عذاب رابه چشم می بیند، (و با همه ظاهر و باطنش لمس می کند)، و از شدت آن به ناچار از هر سبب دیگر منقطع شده، تنها متوسل به خدای سبحان می شود و لیکن آن ملکه انکاری که از دنیا به همراه خود آورده، و بال و طوق لعنتی شده که هرگز از او جدا نمی شود، و آتشی که در آن است جزای همان انکار است، در نتیجه نمی گذارد رفع چیزی را که منکرش بوده به طور جدی از خدا بخواهد.

علاوه بر این، سخن در باره انقطاعش از سببها و توسلش به خدای تعالی، همان سخنی است که در طلب جدی اش گفتیم، همانطور که او نمی تواند بطور جدی دعا کندهمچنین نمی تواند بطور جدی از سببهای دیگر بریده و متوسل به خدای عزیز گردد و چگونه می تواند چنین توسلی جدی داشته باشد؟با اینکه در دنیا آن را کسب نکرده بود - دقت بفرمایید.

از اینجا پایه ضعف استدلال بعضی (16) از مفسرین روشن می شود که به این آیه استدلال کرده اند بر اینکه دعای کافر مطلقا مستجاب نیست، چون توجه فرمودید که آیه شریفه نمی خواهد بفرماید دعای کافر بطور کلی مستجاب نیست بلکه می خواهد بفرماید: دعای او در خصوص آنچه که در دنیا منکر آن بوده مستجاب نیست، و گرنه در سایر حوائج چرا مستجاب نباشد؟با اینکه آیات بسیاری از قرآن کریم این معنا را خاطرنشان می سازد که خدای سبحان در موارد اضطرار دعای کفار را هم مستجاب کرده است.

"انا لننصر رسلنا و الذین امنوا فی الحیوة الدنیا و یوم یقوم الاشهاد"کلمه" اشهاد"جمع"شهید"است، البته شهید به معنای شاهد.و آیه شریفه وعده ای نوعی می دهد، نه وعده شخصی و برای یک یک اشخاص انبیا و تک تک وقایعی که برای آنان پیش می آید.و در سابق در تفسیر آیه"انهم لهم المنصورون" (17) در باره معنای نصرت الهی بیانی گذراندیم.

"یوم لا ینفع الظالمین معذرتهم و لهم اللعنة و لهم سوء الدار"این آیه تفسیری ست برای"یوم یقوم الاشهاد".و ظاهر اینکه مصدر را بر فاعل آن اضافه کرده و فرموده"معذرتهم - معذرتشان"و نفرموده: "ان یعتذروا - اینکه عذر بخواهند"،این است که در آن روز به نوعی معذرت خواهند خواست، و اما اینکه در سوره مرسلات فرموده"هذا یوم لا ینطقون و لا یؤذن لهم فیعتذرون" (18) ، مربوط به بعضی از مراحل روز قیامت است، وباید آن را اینطور معنا کنیم، برای اینکه آیات دیگری هست که دلالت می کند بر اینکه روزقیامت مردم تا اندازه ای حرف می زنند.

"و لهم اللعنة" - یعنی ایشان دوری از رحمت خدا را دارند."و لهم سوء الدار"یعنی و ایشان خانه بدی دارند که عبارت است از جهنم.

"و لقد اتینا موسی الهدی و اورثنا بنی اسرائیل الکتاب...لاولی الالباب"این آیه خاتمه سرگذشتی است که قبلا از موسی(ع)و فرستادن او بامعجزات و براهین روشن و مجادله آل فرعون به باطل و احتجاج مؤمن آل فرعون، بیان کرده بود، در این خاتمه که با لام قسم آغاز شده، به حقانیت ماموریت موسی و ظلم فرعونیان درمقابل او اشاره می فرماید:

و مراد از کلمه"الهدی"دینی است که موسی آورد.و مراد از ارث دادن کتاب به بنی اسرائیل این است که تورات را در بین آنان باقی گذاشت، تا بدان عمل کنند و به وسیله آن هدایت شوند.

و معنای جمله"هدی و ذکری لاولی الالباب"این است که: ما این کتاب را در بنی اسرائیل باقی گذاشتیم، در حالی که هدایتی بود که عوام آنها می توانستند با آن هدایت شوند وتذکری بود که خواص و خردمندان آنها می توانستند با آن متذکر گردند.

بحث روایتی

در کتاب علل به سند خود از اسماعیل بن منصور ابی زیاد، از مردی از امام صادق(ع) روایت کرده که گفت از امام صادق(ع)از کلام فرعون که به حکایت قرآن کریم گفته بود"ذرونی اقتل موسی"، پرسیدم: که چطور شود موسی(ع)را نکشت؟فرمود: برای اینکه زنازاده نبود و انبیا و اولاد انبیا را نمی کشند مگرفرزندان زنا (19).

و در مجمع البیان می گوید: امام صادق(ع)فرمود: تقیه دین من و دین پدران من است. کسی که تقیه ندارد، دین ندارد.و تقیه سپر خدا است در زمین، چون مؤمن آل فرعون، اگر اظهار اسلام می کرد کشته می شد (20) (و دیگر نمی توانست در چنین مجلسی حساس از موسی و دعوتش دفاع کند).

مؤلف: روایات از طرق شیعه در باب تقیه بسیار است، آیات قرآن هم مؤید آنهااست، مانند آیه"الا ان تتقوا منهم تقیة" (21) ، و آیه"الا من اکره و قلبه مطمئن بالایمان" (22).

و در محاسن به سند خود از ایوب بن حر، از امام صادق(ع)روایت کرده که در ذیل آیه" فوقیه الله سیئات ما مکروا"فرموده: این آیه نمی خواهد بفرماید: خدا نگذاشت آل فرعون آن مرد مؤمن را به قتل برسانند، بلکه بر او حمله کردند و او را کشتند.آیا می دانید چه چیز را حفظ کرد!منظور آیه این است که خدا او را از اینکه در دینش شکست دهند حفظ فرمود (23).

مؤلف: در معنای این روایت روایات دیگری هست، و در بعضی از روایاتی که ازطرق اهل سنت نقل شده، آمده که: خدا او را از کشتن نجات داد.

و در خصال از امام صادق(ع)روایت کرده که فرمود: من تعجب می کنم ازکسی که از چهار چیز جزع و فزع می کند و به چهار چیز پناه نمی برد - تا آنجا که فرمود - وتعجب می کنم از کسی که فزع می کند از اینکه مبادا دشمن به او مکر کند و نیرنگ بزند،ولی پناه نمی برد به آیه"و افوض امری الی الله ان الله بصیر بالعباد"برای اینکه می شنوم که خدای عز و جل دنبالش می فرماید: "فوقیه الله سیئات ما مکروا" (24).

مؤلف: این حدیث در غیر خصال نیز نقل شده.

و در تفسیر قمی می گوید: مردی به امام صادق(ع)عرضه داشت: شما درباره آیه"النار یعرضون علیها غدوا و عشیا"چه می فرماید؟فرمود: بگو ببینم مردم چه می گویند؟عرضه داشت: می گویند این عذاب در آتش دوزخ است که آتش خلد است، وایشان در عین حال معذب به آن نمی شوند.حضرت فرمود: پس ایشان از سعدا هستند.شخص دیگری عرضه داشت: دایت شوم پس خودتان بفرمایید، که چگونه است؟فرمود: این در دنیااست و اما در آخرت که دار خلد است داخل در عذاب می شود، همچنان که دنبالش فرموده:

"یوم تقوم الساعة ادخلوا ال فرعون اشد العذاب" (25).

مؤلف: منظور امام(ع)از دنیا زندگی برزخ است که تعبیر از آن به دنیا دربسیاری از روایات اهل بیت آمده است.

و در مجمع البیان از نافع از ابن عمر روایت کرده که گفت: رسول خدا(ع)فرمود: هر یک از شما که بمیرد، در هر صبح و شام جایگاهش را به او نشان می دهند، اگراهل هشت باشد، جایگاهش از بهشت را و اگر اهل آتش باشد از آتش را نشانش می دهند ومی گویند: اینجا جایگاه تو است تا وقتی که خدا مبعوثت کند و بدینجا بیایی (26).

بخاری و مسلم این حدیث را در صحیح خود آورده اند.

مؤلف: سیوطی هم در الدر المنثور از بخاری و مسلم، از ابن ابی شیبه و ابن مردویه این حدیث را آورده (27).و این مضمون در روایات ائمه اهل بیت(ع)بسیار وارد شده و بسیاری از آن روایات در بحث برزخ، در جلد اول این کتاب و مواردی دیگر نقل شد.

پی نوشت ها:

1) مجمع البیان، ج 8، ص 519.

2) گفتند از او و برادرش مهلت بخواه.سوره شعراء، آیه 36.

3) روح المعانی، ج 24، ص 63.

4) سوره نساء، آیه 42.

5) روح المعانی، ج 24، ص 66.

6) روح المعانی، ج 24، ص 67.

7) هر چه می خواهند از اندوهی بیرون شوند، به سوی آن بازگردانده می شوند، و خطاب می شوند: بچشید عذاب سوزان را. سوره حج، آیه 22.

8) مجمع البیان، ج 8، ص 524.

9) روح المعانی، ج 24، ص 69.

10) و کسی که ایمان را قبول نداشته باشد، اجر عملش حبط می شود.سوره مائده، آیه 5.

11) روزی که شما را دعوت می کند و شما با حمد او را اجابت می کنید.سوره اسری، آیه 52.

12) سوره مؤمن، آیه 13.

13 و 14) روح المعانی، ج 24، ص 74.

15) من اجابت می کنم دعای دعا کننده را در صورتی که مرا بخواند.سوره بقره، آیه 186.

16) روح المعانی، ج 24، ص 76.

17) البته آنها بر کافران فتح و پیروزی یابند.سوره صافات، آیه 172.

18) امروز روزی است که زبان نمی گشایند و اجازه شان نمی دهند که معذرت خواهی کنند. سوره مرسلات، آیه 35 - 36.

19) علل الشرایع، ج 1، ص 57، ح 1.

20) مجمع البیان، ج 8، ص 521.

21) مگر آنکه بخواهید به نوعی از ایشان تقیه کنید.سوره آل عمران، آیه 28.

22) مگر کسی که مجبور شود و او را وادار به اظهار کفر کنند و او اظهار بکند، در حالی که دلش مطمئن به ایمان باشد.سوره نحل، آیه 106.

23) محاسن برقی، ج 1، ص 219، ح 141.

24) خصال، ص 218، ح 43.

25) تفسیر قمی، ج 2، ص 258.

26) مجمع البیان، ج 8، ص 526.

27) الدر المنثور، ج 5، ص 352.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر