پول در ممالک اسلامی

عرب ها قبل از اسلام با درهم و دینار ایران و روم معامله می کردند. دینار از طلا و درهم از نقره بود همانطور که فعلا در مصر لیره (جینه) طلا و ریال و نقره است عربها از پول طلا به «مسین » تعبیر می کردند و پول نقره را ورق می خواندند و پولهای مسی را حبه و دانق مگفتند

عرب ها قبل از اسلام با درهم و دینار ایران و روم معامله می کردند. دینار از طلا و درهم از نقره بود همانطور که فعلا در مصر لیره (جینه) طلا و ریال و نقره است عربها از پول طلا به «مسین » تعبیر می کردند و پول نقره را ورق می خواندند و پولهای مسی را حبه و دانق مگفتند. دینار، سکه ای بود که روی آن نام و صورت پادشاهی که آن را سکه زده بود نقش می شد و یک مثقال وزن داشت. درهم را وقی نیز می گفتند و آن سکه ای بود که یک درهم نقره داشت. یک دینار، ده درهم بود و گاه هم بهای آن از ده درهم تا سیزده و پانزده درهم می رسید. یک دینار مساوی با ده فرانک و یک درهم برابر یک فرانک است و در واقع، یک درهم نقره تقریبا با چهار غروش مصری برابر می شود.

مؤلف احکام السلطانیه می گوید: درهم ایرانی سه وزن داشت. یکی بیست قیراط (قیراط مثقالی) که آن را درهم بغلی می گفتند. دیگر دوازده قیراطی و دیگر ده قیراطی. پاره ای مؤلفین نوشته اند که درهم های ایرانی شش مثقالی و پنج مثقالی بوده، اولی را سمری سنگین و دومی را سمری سبک می خواندند.

عربها پیش از اسلام دو نوع دینار داشتند: دینار هر قلی رومی و دینار کسروی ایرانی. همین قسم درهم آنان ایرانی و رومی بوده، اما بیشتر معاملات عربها با دینار رومی و درهم ایرانی انجام می شد. از آن رو دینار رومی نزد آنان گرامی تر شمرده می شد و آن را مرغوبتر از دینار فارسی می دانستند. تا آنجا که زیبائی و درخشندگی دینار رومی پیش عربها ضرب المثل می شد.

اساسا دینار یک کلمه لاتینی است و مساوی با یک سکه نقره ای بوده که ده آس قیمت داشته و آس نام درهم رومی است. دینار از کلمه Deni (ده) می آید وزن دینار رومی هفت اوقیه نقره یا یک صدم پوند (رطل - لیبر) بوده، به این قسم که صد پوند نقره صد دینار سکه می زدند سپس دینار طلا هم سکه زدند و ایرانیان دینار و درهم را از رومیها اقتباس کردند.

پول در ممالک اسلامی

چنانکه گفتیم عربها با پول ایرانی و رومی معامله می کردند و همین که دولت اسلامی تاسیس و توسعه یافت به فکر افتادند که از خود تمدنی ایجاد کنند و از آن جمله سکه زدن پول بود و در ابتداء پول هائی سکه زدند که میان رومیان و ایرانیان مشترک بود. خالد بن ولید در سال 15 هجری در طبریه دیناری سکه زد که عینا مثل دینار رومی دارای صلیب و تاج و چوگان بود.

فقط روی دو طرف سکه به حروف یونانی کلمه خالد و (Bon) نقش بود و به عقیده دکتر مولر مورخ آلمانی که تصویر مزبور از او نقل شده کلمه Bon مخفف ابو سلیمان، کنیه خالد می باشد.

سکه دیگری نیز موجود است که زمان معاویه، به شکل دینار ایرانی تهیه شده و نام معاویه روی آن نقش است و این تصویر نیز، از دکتر مولر نقل شده است.

دیمری می گوید که راس البغل سکه ای برای عمر زد که شبیه سکه های ایرانی بود و شکل پادشاه ایران بر آن بود که روی تخت نشسته است و زیر تخت پادشاه، این عبارت فارسی نگاشته شده بود: (نوش خور).

جودت پاشا می گوید: سکه هائی را دیده ام که در زمان خلفای راشدین به امر والیان و حکام اسلامی زده شده و قدیمی ترین آن را در سال 28 هجری در قصبه هرتک (مازندران) سکه زده اند و دوررادور آن سکه نوشته اند بسم الله ربی - و هم چنین سکه دیگری را با همین اوصاف دیده بود که تاریخ ضرب آن 38 هجری است و سکه سومی را که جودت پاشا خود دیده در سال 61 هجری در ید ضرب کرده اند و به خط پهلوی اطراف آن نوشته بودند عبد الله بن زبیر، امیر المؤمنین.

ولی در هر حال، این سکه ها در ممالک اسلامی رسمیت نداشت، و معاملات معمولی با دینار و درهم رومی و ایرانی انجام می یافت. تا آنکه عبد الملک بن مروان (56 - 86 هجری) در صدد برآمد «طراز» رومی را به عربی تبدیل کند. (تفصیل آن بیاید) امپراتور روم که این را شنید، بسیار برآشفت و عبد الملک را تهدید کرد که اگر چنان کند او نیز فرمان می دهد روی دینارهای رومی ناسزا به حضرت پیغمبر سکه زنند. عبد الملک از این تهدید، به هراس افتاد و از بزرگان اسلام چاره خواست: یکی از آنان گفت: از حضرت امام محمد باقر (امام ششم شیعیان) چاره بخواهد و اگر چه این پیشنهاد، بر عبد الملک گران آمد که از رقیب هاشمی خود استمداد کند، اما خواه و ناخواه حضرت را از مدینه به دمشق دعوت کرد و به عامل خود در مدینه چنین نگاشت: «محمد بن علی بن الحسین را با کمال احترام به دمشق روانه کن صد هزار درهم برای خرج سفر و سیصد هزار درهم برای مخارج خانوادگی او بپردازد و وسایل راحتی او و همسفرانش را فراهم کن.» همین که امام محمد باقر به دمشق رسید، عبد الملک موضوع را عرضه داشت حضرت فرمودند «اهمیتی ندارد... همین الان استادان ماهر را بخواه و دستور بده سکه های درهم و دینار تهیه کنند و روی آن کلمه توحید و نام رسول صلی الله علیه و سلم را نقش نمایند و در اطراف آن نام شهری که در آن سکه زده اند با تاریخ سال بنگارند و برای تهیه سکه های درهم از سه نوع، حاضر ساز، که ده تای آن ده مثقالی و ده تای آن شش مثقالی و ده تای آن پنج مثقالی باشد، بقسمی که مجموع آن بیست و یک مثقال بشود و آن را به سه قسمت تقسیم کنند که هر قسمتی هفت مثقال شود. سپس قالب هائی از شیشه بسازند و درهم ها را ده مثقالی و دینارها را هفت مثقالی بسازند».

عبد الملک دستور را اجراء کرد و به عمال خود فرمان داد که بجای درهم و دینار رومی و ایرانی درهم و دینار اسلامی ایج سازند و هر کس تخلف کند باید اعدام شود. در ضمن درهم و دینار رومی و ایرانی را جمع آوری کنند و به سکه های اسلامی مبدل سازند».

این روایت دمیری است. اما ابن اثیر این رای را به خالد بن یزید بن معاویه نسبت می دهد و مورخان دیگر به دیگران منسوب می سازند، به هر حال دینارها عبد الملک را دینار دمشقی می گویند. عبدالملک به عامل خود در عراق فرمان داد درهم هائی به وزن 15 قیراط، از قیراطهای نقره سکه بزنند و سایر حکام بنی امیه در عراق بنام خلیفه سکه هائی ضرب کرده و رایج ساختند.

روی یک طرف، سکه های اموی (چه درهم و چه دینار) لا اله الا الله وحده لا شریک له و اطراف آن بسم الله با نام شهری که در آن سکه ضرب شده و تاریخ سال نقش بود و در طرف دیگر در وسط الله احد، الله الصمد لم یلد و لم یولد و لم یکن له کفوا احد» نوشته می شد.

و در اطراف آن چنین می نگاشتند: «محمد رسول الله، ارسله بالهدی و دین الحق لیظره علی الدین کله و لو کره المشرکون » (محمد(ص) پیغمبر خدا است او را برای راهنمائی و آئین درستی و راستی فرستاد تا بر همه آئین ها پیروز آید اگر چه مشرکان آن را نخواهند).

از آن موقع که سکه های اسلامی رایج شد، درهم و دینار رومی و ایرانی در ممالک اسلامی از اعتبار افتاد.

بهترین سکه های اموی سکه هبیری بوده که عمر بن هبیره آن را ضرب کرد، و دیگری سکه های خالدی، منسوب به خالد بن عبد الله بجلی و یوسفی منسوب به یوسف بن عمر که هر سه از عمال اموی در عراق بودند و بقدری این سکه ها عالی بود که منصور خلیفه عباسی دستور داد برای دریافت مالیات فقط سکه های فوق را بپذیرند.پول های رایج ممالک اسلام، تاریخ مفصلی دارد که ذکر آن در اینجا بی مورد است ولی در کتاب مصر الحدیث خود (مصر تازه) بیشتر پولهای رایج ممالک اسلامی را نگاشته ایم و نام کسانی که آن را سکه زده اند، ذکر نموده ایم و اینک بطور اختصار می گوئیم که سکه های اسلامی در پایتخت های اسلامی و در شهرهای مهم شام و عراق و اندلس و خراسان و هند و غیره ضرب می شد و به مقتضیات زمان و مکان و سلاطین و امراء حجم و شکل آن تغییر می یافت.

در ابتدا سکه ها با حروف کوفی نقش می شد سپس در زمان العزیز محمد بن صلاح الدین ایوبی پادشاه مصر به سال 621 هجری به خط نسخ عادی تبدیل شد.

ظاهرا تا اوایل قرن دهم هجری نام شهر را روی سکه نمی انگاشتند و فقط تاریخ سال (سنه) را می گذاشتند، آنگاه کلمه (سنه) به (عام) تغییر یافت و غالبا چنین می نوشتند: شهور سنه (از ماه های سال فلان) و یا شهور عام (از ماه های سال فلان) در زمان سلطنت (خلافت) فلان.

تاریخ ضرب سکه، ابتدا با حروف ولی به حساب ابجد نگاشته می شد; سپس تاریخ را با رقم نگاشتند قدیمی ترین سکه ای که با تاریخ ارقام بدست آمده متعلق به سال 614 هجری می باشد.

ضرابخانه

در آن ایام هم مثل حالا هر دولتی ضرابخانه ای داشت و دولتهای اسلامی در غالب شهرهای مهم مانند بغداد - دمشق - مصر - قرطبه - قاهره و غیره ضرابخانه هائی دایر کرده بودند و از بابت ضرب سکه مالیات مهمی دریافت می داشتند و آن را بهای هیزم و مزد سکه زدن می گفتند. معمولا مالیات صد درهم یک درهم بود و گاه بیشتر یا کمتر دریافت می داشتند.

اگر چه میزان درآمد ضرابخانه های اسلامی بطور کامل معین نیست ولی در هر صورت درآمد مزبور کم نبوده است، مثلا در کتاب نفح الطیب (تاریخ اندلس) مذکور است در قرن چهارم هجری در زمان بنی مروان درآمد سالانه ضرابخانه اندلس 200 هزار دینار می شد و هر دیناری هفده درهم صرف می گشت.

حالا اگر مطابق حساب بالا، مالیات ضرابخانه را صد یک بگیریم تنها در اندلس که یکی از ممالک اسلامی بود سالی بیست میلیون دینار سکه می زده اند و این مبلغ مساوی با ده میلیون لیره می شود، در صورتی که دولت بریتانیا در حال حاضر (موقع تالیف کتاب 1902 میلادی) که به منتهای عظمت و قدرت رسیده سالی پنج میلیون لیره سکه می زند و اگر مبلغ بیست میلیون دینار در ضرابخانه های اندلس سکه می خورده، البته در بغداد پایتخت عباسیان و قاهره پایتخت فاطمیان و سایر شهرهای بزرگ اسلامی نیز مبالغی پول ضرب می شده و مجموع پولهائی که سالانه در سراسر ممالک اسلامی سکه می خورده، از ده ها میلیون دینار افزون می شده است که طبعا از تمدن عظیم و با قدرتی حکایت داشته است. این را نیز بگوئیم که گاه می شد دولتی در اسلام پدید می آمد و مدتی بدون تاسیس ضرابخانه با پول دولتهای دیگر معامله می کرده و بعدا سکه می زده است و بعضی اوقات، در پایتخت پول سایر شهرستانها و پول خود پایتخت به مصرف می رسیده است و در هر حال چنانکه گفته شد تعیین میزان قطعی پولهائی که در ممالک اسلامی سکه می خورده فعلا مقدور نیست.

عمل سکه زدن در آن اوقات، خیلی بدوی و عادی انجام می گرفت، به این قسم که روی تیکه آهن، عبارات مطلوب را وارونه حک می کردند، سپس طلا و نقره را به مقدار معین (دینار - درهم) تقسیم می نمودند و آهن را روی آن گذارده با چکش می کوفتند تا نقش سکه بر طلا و نقره معکوس شود، نام آن تیکه آهن به زبان عربی سکه بوده سپس نقشی را که از سکه روی پول می افتاد، بنام سکه خواندند و بعد از مدتی عمل ضرب سکه طلا و نقره و نظارت در انجام آن عمل و شرایط و لوازم آن را نیز سکه گفتند و این عنوان برای آن عمل علم شد در ضرابخانه های اسلامی کارمندان و کارگران متعدد مشغول بودند که از آن جمله مامورین وزن، مامورین سنجش عیار، مامورین ضرب و امثال آنان به شمار می آمدند.

طراز یا علامت رسمی

یکی از نشانه های دیگر خلافت طراز بود که قبل از اسلام نیز در ایران و روم معمول می شد، به این قسم که امپراتوران و شاهنشاهان روی لباسهای ابریشمی و حریر و پشمی مستخدمین دولتی نام پادشان و یا علامت مخصوص آن دولت را می نگاشتند. یعنی تار و پود منسوجی را با رشته های طلا و یا نخ های رنگین (غیر از رنگ پارچه) بهم بافته و روی لباس مستخدمین می گذاردند تا معین شود که پوشنده لباس، مستخدم کدام دولت و پادشاه می باشد، چنانکه امروزه هم این رسم در میان ممالک متمدن معمول است و کارمندان لشکری و کشوری هر دولتی بوسیله تارج، ستاره، شمشیر، تکمه، باند و امثال آن بخوبی شناخته می شوند بعلاوه درجات و مقام آنان نیز بدان وسیله مشخص می گردد. در ایران و روم، غالبا این علامات (طراز) را با تصویر پادشاه و تصویرهای دیگر تعیین می کردند و همین که خلفای اسلام بر خت شاهنشاهان ایران و امپراتوران روم برآمدند به فکر افتادند که موضوع طراز را نیز از آنان تقلید کنند. اما چون نگاشتن تصویر مطابق پاره ای از احادیث نبوی حرام بود، لذا بجای تصویر نام خود و یا بعضی کلمات دیگر را که دلالت بر دعا و یا فال نیک داشت بجای تصویر روی پارچه ها نگاشتند و آن را طراز اسلامی نامیدند.

نخستین خلیفه ای که طراز اسلامی را معمول داشت، عبد الملک بن مروان اموی بود، چه که خلفای راشدین با سادگی آمدند و رفتند اما خلفای اموی که با رومیان و ایرانیان آمیزش داشتند بسیاری از رسوم دربای آنها را اقتباس کردند، که از آن جمله یکی هم طراز بود و با آن پرده ها و لباس و ظرفها و امثال آن را زینت می دادند.

اتفاقا مسلمانان طراز را تا مدتی با همان خطوط رومی استعمال می کردند و بیشتر طرازها بخصوص قرطاط (یک نوع کاغذ الوان پر نقش و نگار مصری که با آن ظرف ها و لباسها را تزیین می کردند) در مصر ساخته می شد ساخته می شد و چون غالب مردم مصر، در آن اوقات بدین مسیح باقی مانده بودند طرازها را بخط رومی و با این عبارت می نگاشتند: (بنام پدر و پسر و روح القدس) و این جریان همچنان دوام داشت تا آنکه روزی در مجلس عبد الملک قطعه قرطاس آوردند عبد الملک بفکرش رسید که معنی کلمات روی قرطاس را بداند و همین که ترجمه عربی آن را دانست، بسیار برآشفت که چگونه مسلمانان ندانسته با آن شعار مسیحی دمساز گشته اند لذا فوری نامه ای به برادر خود عبد العزیز بن مروان والی مصر نگاشت که بکلیه طرازنگاران دستور بدهد بجای طراز رومی مسیحی بزبان عربی (لا اله الا هو) بنگارند.

عبد العزیز آن دستور را اجراء کرد و قرطاس های سایر ممالک نیز بهمان ترتیب بکار افتاد ولی در اصل و ماهیت آن تغییری داده نشد.

عبد الملک پس از معمول داشتن طراز اسلامی به تمام ممالک تابعه خود دستور داد، که طرازهای رومی را باطل کنند و بجای آن طراز اسلامی بکار برند و متخلفین را با زندانهای طولانی و و تازیانه های دردناک کیفر دهند.

بزودی قرطاس های اسلامی به روم رفت و امپراتور روم از ترجمه آن آگاه گشت بی اندازه در خشم شد و نامه ای بدین مضمون نگاشته با هدیه های فراوان، نزد عبد الملک فرستاد و اینک متن نامه: «کارگاه های قرطاس سازی مصر و سایر شهرها و ممالک تاکنون با طراز رومی نگاشته می شده و خلفای پیشین به آن اعتراضی نداشتند اگر آنها خطا نکرده اند، پس تو خطا کرده ای و اگر تو خطا نکرده ای، پس آنها خطا کرده اند. حال اختیار با تو است، که هر یک از این دو راه را برگزینی ».

فرستاده امپراتوری، با هدیه ها و نامه نزد عبدالملک آمد، و از وی درخواست کرد که اجازه دهد طرازها بحال سابق بر گردد، عبد الملک هدیه های امپراتور روم را برگردانیده گفت: نامه جواب ندارد و خواهش امپراتور پذیرفته نمی شود. امپراتور مجددا نامه نگاشته و هدیه های بیشتری فرستاد اما خلیفه از رای خود برنگشت و هدیه ها را پس فرستاد نامه ها را بی جواب می گذاشت. امپراتور روم که این را دید، خلیفه را به موضوع سکه ها رومی و نگاشتن ناسزا بر روی سکه ها تهدید کرد و چنانکه گفته شد، خلیفه اموی بجای سکه های رومی سکه های اسلامی را ضرب کرده رایج ساخت.

ظاهرا پس از معمول شدن قرطاس های اسلامی خلفا به فکر طراز افتادند و نام و لقب خود را روی لباس سپاهیان و کارمندان دولت نگاشتند آن را جزء نشانه های رسمی خلافت قرار دادند به قسمی که تا آن علامت های رسمی روی لباس مستخدمین و پرچمها باقی بود، قدرت و حکومت خلیفه وقت رسمیت داشت و بر انداختن آن علائم، نشانه زوال کومت خلیفه، یا نشانه خروج بر خلیفه بود. چنانکه مامون پس از اطلاع بر نقض وعده برادرش امین دستور داد طراز خلافت وی را از پرچمها و لباسهای رسمی (در خراسان) براندازند.

خلفاء ادارات مفصلی برای تهیه طراز تاسیس کرده بودند که آن را «طرازخانه » و مدیر آن را «صاحب طراز» می گفتند صاحب طراز از حقوق کارگران طرازخانه را می پرداخت و در بافت و تهیه طراز و جزئیات کار آن نظارت می کرد و در زمان امویان و عباسیان طرازخانه به منتهای عظمت و شکوه رسید و صاحبان طراز (مدیران کارخانه طرازسازی) از میان مامورین مقرب و دوستداران مخصوص خلیفه انتخاب می شدند. خلفای فاطمی مصر - خلفای اندلسی - پادشاهان ممالک اسلامی ایران و غیره که معاصر خلفای اسلام بودند خانه های مفصل و با شکوهی برای خود ترتیب داده بودند.

خلفای فاطمی برای تهیه لباسهای رسمی و خلعت هائی که به کارمندان خود می دادند، علاوه بر طرازخانه جامه خانه ای تشکیل داده بودند که آن را دار کسوه می خواندند بهای لباسهائی که از جامه خانه خارج می شده، به سالی ششصد هزار دینار می رسید، خلفای فاطمی معمولا لباسهای حریر و عمامه زربفت با طراز از طلاکاری به کارمندان خویش خلعت می دادند و تنها بهای عمامه مزبور پانصد دینار می شد. گذشته از خلعت های عادی خلفای فاطمی، سالی دو بار لباس (زمستانی) به ملازمان و خدمتگزاران درباری خود می دادند و این ملبوسات از عمامه شروع می شد و به زیرجامه منتهی می گشت و بطوری که مورخین نوشته اند: در سال 516 هجری 14305 تیکه لباس از جامه خانه قاهره بیرون آمد.

مقریزی فصل جداگانه ای راجع به لباس های جامه خانه و انواع آن نگاشته است. تا دولت های اسلامی قدرت و عظمت داشته اند طرازخانه با وضع مجلل و با شکوهی اداره می شد و همین که ممالک اسلامی رو بانحطاط گذارد، طرازخانه از رونق افتاد و بیشتر آن مؤسسات تعطیل شد، اما تشریفات معموله طراز بر جا ماند، منتهی بجای اینکه طراز را در طرازخانه تهیه کنند، بکارخانه های بافندگی عمومی دستور می دادند، نام و نشان سلطان یا امیر را با ابریشم و یا زر و سیم روی پارچه نقش کنند و این همان است که به اسم پارچه مزرکش (از کلمه فارسی زر) خوانده می شد چنانکه سلاطین (ممالیک) مصر نیز این رسم را داشتند و امنای دولت عثمانی نیز رسم طغراء و نوارهای مزرکش افسران و سایر کارمندان رسمی و علامت های دولتی دیگر در کارخانه های عمومی تهیه می کنند.

واما هلال دولت عثمانی تا آنجا که ما می دانیم ارتباطی با طراز خلفاء ندارد چون خلفای سابق اسلام علامتی به شکل هلال و یا مانند آن نداشتند، فقط پرچمهای رسمی آنان رنگهای مخصوص داشت که تفصیل آن خواهد آمد و ظاهرا نام و لقب خلیفه همانطور که روی سکه هانقش می شده، روی پرچم و اسلحه نیز نگاشته می شده است.

چنانکه ابن خلکان در شرح حال العزیز بالله خلیفه فاطمی می گوید که کشور وی وسعت یافت و شهرهای حمص، حماة، شیزر، حلب بتصرف او درآمد و مقلد بن مسیب فرماندار موصل بنام العزیز خطبه خوانده و اسمش را روی سکه و پرچم ها (بنود) نگاشت.

و نیز ابوالفداء، راجع باستیلای بجکم بر بغداد می گوید، که وی بخدمت ابن رایق رسید و خود را بوی منصوب ساخت، تا حدی که روی پرچم خویش (رایقی) نگاشت از آن رو می توان گفت، که در اوایل اسلام فقط روی پرچم خلفا نام می نگاشتند و سپس هر امیر و صاحب قدرتی مثل خلیفه پرچم نگاری مخصوصی پیدا کرد.

و علاوه بر پرچم و بیرق منبر و تخت و صندلی و حتی موسیقی نیز از نشانه های رسمی خلیفه شناخته می شد و بزودی تفصیل آن خواهد آمد.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر