ماهان شبکه ایرانیان

غارت اهل حرم ابى عبدالله

سپـاه عـمـر سعد به سرکردگى شمر بن ذى الجوشن خیمه گاه را محاصره کردند شمر ملعون دستور داد وارد خیمه شوید و زینت و زیور زنان را غارت کنید! جمعیت وارد خیام و حرم رسول خـدا شدند و هرچـه بود به غارت بردند حتى گوشواره حضرت ام کلثوم دختر امـیرالمـؤمـنین را از گـوشش کشیدند و گـوشهاى مـخـدره را پـاره کردند، ارازل کوفه جامه زنان را از پشت سر مى کشیدند تا از ...

غارت اهل حرم ابى عبدالله

سپـاه عـمـر سعد به سرکردگى شمر بن ذى الجوشن خیمه گاه را محاصره کردند شمر ملعون دستور داد وارد خیمه شوید و زینت و زیور زنان را غارت کنید! جمعیت وارد خیام و حرم رسول خـدا شدند و هرچـه بود به غارت بردند حتى گوشواره حضرت ام کلثوم دختر امـیرالمـؤمـنین را از گـوشش کشیدند و گـوشهاى مـخـدره را پـاره کردند، ارازل کوفه جامه زنان را از پشت سر مى کشیدند تا از بدنشان بیرون آورند.(1)


یک زن از آل الله حمایت مى کند


در برابر بى شرمـى مـردم کوفـه و جسارتـى که نسبت به آل الله روا داشتـند فـقـط یک زن به حمایت از اهل بیت برخاست و او زنى از قبیله بکر بن وائل بود که همـراه شوهرش به کربلا آمده بود، هنگامیکه مشاهده کرد مردان کوفه با تمام قساوت زنان حرم را غارت مى کنند به غیرت آمد و شمشیر برداشت و به طرف خیمه گـاه ابى عـبدالله حمـله کرد و ضمـنا قبیله اش را با این جمله به حمایت مى خواند: یا آل بکر اتـسلب بنات رسول الله لا حکم الا لله یا لثـارات رسول الله. اى قـبیله بکر، دختران رسول خدا غارت مى شوند و شما نگاه مى کنید؟! حکم و فـرمـانى جز براى خـدا نیست (یعـنى از دستـور آل امـیه نباید اطاعـت کرد) اى خـونخـواهان ذریه رسول خدا حمایت کنید.))
شوهرش آمد و او را به جایگاهش ‍ برگردانید.(2)


فاطمه دختر ابى عبدالله علیه السلام


مـرحوم مـجلسى رضوان الله تـعـالى عـلیه از فـاطمـه صغـرى دخـتـر ابى عـبدالله نقل کرده که: جلو خیمه ایستاده بودم و بر بدن پدرم و اجساد اصحاب که مانند قربانى روى زمـین افـتـاده بودند نگاه مى کردم که دشمن از بدنهاى بیجان هم دست بر نداشته و اسب بر بدنشان مـى تـازند و در این فکر بودم که پس از شهادت آنان بر سر ما چه خواهد آمد؟ آیا ما را هم مى کشند یا اسیر مى کنند، ناگاه متوجه شدم که مردى سوار بر اسب زنان را با نیزه تعقیب مى کند و زنان به یکدیگر پناه مى بردند و تمام لباسها و زینت هاى آنانرا ربوده اند و فریاد مى کردند:وا جداه وا ابتاه وا علیاه وا قله ناصراه وا حسناه، امـا من مجیر یجیرنا، اما من زائد یذود عنا.با دیدن این صحنه هوش از سرم و بدنم به لرزه افتاد، به طرف راست و چپ مى دویدم تا عمه ام ام کلثوم را بیابم زیرا مى ترسیدم آن مـرد به سراغم آید، در همین حال متوجه شدم که آن مرد به سوى من مى آید، چاره اى جز فـرار نداشتـم گمان مى کردم که مى توانم از دست او خلاصى یابم، ناگهان سوزش سر نیزه را در پشتم احساس کردم برو، بر زمین افتادم، گوشهایم را درید و گوشواره را از گوشم خارج کرد و چادر را از سرم گرفت، خون از گوشها بصورتم جارى بود، با سر برهنه بیهوش بر زمین افتادم یک مرتبه به خود آمدم دیدم عمه ام در کنارم نشسته گریه مى کند، فرمود:
دخـتـر برادرم برخـیز تـا ببینم بر سر دخـتـران و بیمـار علیل چه آمده، گفتم عمه جان هل من خرفه استربها راءسى؟ ((آیا چیزى دارى که سرم را بپـوشانم؟))
فـرمـود: یا بنتـاه عـمـتـک مـثـلک. ((دخـتـرم عـمـه ات هم مـثـل تـو است.))
دیدم عمه ام نیز سر برهنه است و مشاهده کردم که تمام بدن عمه ام از ضربات دشمـن سیاه شده است و چـون به خیمه برگشتم همه چیز را به غارت برده بودند، برادرم عـلى بن الحسین علیه السلام با صورت روى زمین افتاده که از کثرت گرسنگى و تشنگى قدرت حرکت ندارد، ما به وضع او گریه مى کردیم و او از وضع ما مى گریید. لا اله الا الله.(3)


از کشتن بیمار هم نمى گذرند!


مـرحوم شیخ مـفـید از حمـید بن مـسلم خـبرنگـار صحراى کربلا نقـل کرده است که : در عـمل غارت خیمه ها به خیمه على بن الحسین رسیدیم که در بستر آرمـیده و سخـت بیمـار است ، عده اى از پیادگان شمر را گفتند: آیا این بیمار را نکشیم ؟ گـفـتـم سبحان الله همـین مـرض او را کافـى است با اصرار آنها را مانع شدم ، در همین حال عـمـر سعد آمد، زنان حرم با گریه و خشم بر او اعتراض کردند و از رفتار سپاهیان شکایت نمودند، عمر سعد اصحابش را گفت : هیچکس وارد خیمه هاى زنان نشود و متعرض این جوان بیمار نگردد.
زنان از عـمـر سعـد خـواستـند که لباسهایشان را به آنان برگردانند تا خود را بپـوشانند، ابن سعد گفت : هر که از اموال ایشان چیزى گرفته به آنها برگرداند، اما بخدا قسم یک نفر هم آنچه برده بود برنگردانید.
آنگاه عمر سعد جماعتى را بر خیمه گاه زنان گماشت تا ایشان از خیمه گاه خارج نشوند و کسى هم متعرض آنان نگردد.(4)


اگر من نبرم دیگرى مى برد


عـبدالله بن الحسن بن حسن على علیه السلام از مادرش فاطمه دختر امام حسین علیه السلام نقـل مـى کند که : در کربلا دخترى کوچک بودم وقتى که سپاه عمر سعد وارد خیمه گاه شدند، مـردى از کوفـه چـشمـش به خـلخـال پـایم افـتـاد که از طلا بود خلخال را از پایم بیرون مى آورد و گریه مى کرد!
گـفـتـم: دشمن خدا چرا گریه مى کنى؟ گفت: چرا گریه نکنم که دختر پسر پیغمبر را غارت مى کنم !! گفتم : پس چرا ما را غارت مى کنى.
گفت: مى ترسم اگر من نبرم دیگرى ببرد!!(5)


خولى و سر ابى عبدالله علیه السلام


عـمر سعد براى اینکه هر چه زودتر سر ابى عبدالله به ابن زیاد برسد و از پیروزى ظاهرى کفر بر ایمان آگاهى یابد عصر عاشورا خولى بن یزید اصبحى را ماءمور کرد تـا به اتـفـاق حمید بن مسلم سر حسین را به ابن زیاد برسانند، خولى با عجله و شتاب خـود را به کوفـه رسانید و جلو دارالامـاره آمـد مـشاهده کرد که در قـصر بسته است مـاءیوسانه به خـانه اش برگشت و سر حسین را زیر طشتى قرار داد به نزد همسرش نوار حضرمیه که نوبت او بود رفت .
از نوار دخـتـر مـالک بن عـقرب حضرمى روایت شده که چون خولى در بستر قرار گرفت پرسیدم: چه خبر؟ گفت: جئتک بغنى الدهر. ((ثروت دنیا را برایت آوردم)). سر حسین در خانه است !
عـجبا مـردم با طلا و نقـره برمـى گـردند و تـو سر پـسر دخـتـر رسول خدا را آورده اى .
لا و الله یجمع راءسى و راءسک بیت ابدا.
((نه بخدا قسم هرگز سر من و تو در یک خانه جمع نخواهد شد.))
از اطاق بیرون آمـدم دیدم نور از زیر طشت بطرف آسمـان مـانند ستـون متصل است و مرغان سفیدى اطراف طشت و در مسیر نور در پروازند.
فرداى آن روز خولى سر امام علیه السلام را به دارالاماره نزد عبیدالله برد.
الا لعنه الله على القوم الظالمین .(6)


تقسیم سرها بین قبائل


عـمـر سعد عصر عاشورا سر ابى عبدالله حسین بن على علیهماالسلام را وسیله خولى بن یزید اصبحى و حمیدبن مسلم نزد ابن زیاد فرستاد و بقیه روز عاشورا و روز یازدهم تا حدود ظهر به دفن اجساد پلید کوفیان پرداخت ولى پیکر شریف فرزندان پیامبر و ابدان مـطهر صحابه ابى عـبدالله در زیر آفـتـاب قـرار داشت بقـیه سرها را مـیان قـبائل تـقـسیم کرد تـا بدین وسیله نزد ابن زیاد تـقرب بجویند حاملان رؤ س به فرماندهى شمر ملعون روانه کوفه شدند.
1 ـ قبیله کنده به سرکردگى قیس بن اشعث با سیزده سر.
2 ـ هوازن به سرکردگى شمر ملعون دوازده راءس.
3 ـ قبیله تمیم با 17 سر.
4 ـ بنى اسد با 9 سر.
5 ـ قبیله مذحج با 7 راءس .
6 ـ بقیه قبائل با 13 راءس که جمع این اعداد 71 سر و با سر حضرت ابى عبدالله 72 سر.
تـکمـیل مـى گـردد، و حرم اهل بیت را کلا اسیر نمودند و به جز شهربانو که خود را در فـرات افـکند و غرق نمود.(7) لیکن به اتفاق مورخین جناب شهربانو هنگام ولادت امام سجاد وفات کرد و در کربلا نبوده است .

 


نویسنده:آیت الله محمد على عالمى

 

 

 

پی نوشت:
1-حیاه الامـام الحسین 3/300- طبرى 7/366- کامل 4/79- ارشاد ص 242.
2-نفس المهموم ص 376- بحار 45/58- حیاه الحسین 3/301.
3-بحار 45/60.
4-ارشاد مـفـید ص 242- طبرى 7/367- کامل 4/- ارشادص 242.
5-بحار 45/82- حیاه الحسین .
6-طبرى 7/369. نفـس المـهمـوم ص 382. کامل 4/80. ارشاد ص 243.
7-بحار 45/62.

 

 


منبع : کتاب آنچه در کربلا گذشت ((از مدینه تا کربلا))
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان