مستفیض، مشهور، عزیز مستفیض خبری است که روات آن در هر طبقه بیش از دو تن و به قولی زیادتر از سه نفر باشند، ولی به سر حد تواتر نرسیده باشد که آن را مشهور نیز نامند، (1) منتها در مستفیض شرط کرده اند که روات آن (افراد سلسله سند) در هر طبقه به صفت مزبور متصف باشند، ولی در مشهور ممکن است فقط در پاره ای از طبقات چنین باشد.
نیز مشهور بر خبری که بر زبان ها تکرار شود و اشتهار یافته باشد، اطلاق و استعمال می گردد، (2) گر چه روات آن در هر طبقه یا بعضی طبقات از یک نفر تجاوز نکند یا اصلا سندی برای آن نباشد، مانند:
(الصلوة معراج المؤمن) (3) یا (انما الاعمال بالنیات) که در طبقه اول، فقط عمر بن خطاب آن را از رسول اکرم نقل کرده است (4)
(5) و چنانچه خبری را در هر طبقه دو نفر از دو نفر نقل کنند، عزیز نامند، (6) گر چه ظاهر این عبارت آن است که در هر طبقه، دو نفر از دو نفر نقل کنند، ولی وجود این نوع حدیث (به قول علامه احمد شاکر) بسیار مشکل است، بلکه منظور آن است که در هر طبقه، دو نفر حدیث را نقل کرده باشند، گر چه هر یک از دو راوی طبقه ای، فقط از یک نفر آن را نقل کنند.منتها در طبقه مروی عنه یک نفر دیگر نیز آن را روایت کرده باشد. (7)
عزیز از ماده (عز، یعز) به معنی ندرت و کمی و یا به معنی قوت و استقامت است که بنابر اول، وجه تسمیه خبر به عزیز به لحاظ ندرت و کمی این گونه احادیث است و بنابر دوم، به جهت اطمینان و وثوق بدین گونه خبر می باشد.
تبصره: ابو علی جبایی شرط صحت حدیث را نقل لا اقل دو نفر در هر طبقه می داند (شرح نخبة الفکر) .
متفق (جمع: متفقات)
حدیثی است که آن را بیشتر پیشوایان حدیث یا لا اقل چند تن از آنان روایت کرده باشند، مانند متفقات بخاری و مسلم.
متفرد (جمع: متفردات)
حدیثی است که فقط یکی از پیشوایان حدیث، نقل کرده باشد و دیگران آن را روایت ننموده باشند، مانند متفردات مسلم. (8)
غریب الاسناد
حدیثی است که در تمام طبقات، فقط یک نفر از یک نفر نقل نموده باشد (9) یا حدیثی است که در بعض طبقات یک نفر آن را نقل نموده، ولی متن آن به طریق دیگری معروف باشد (10) این گونه حدیث را مفرد نیز گویند. (11)
غریب المتن و الاسناد
حدیث معروفی است که متن آن توسط جمعی از صحابه نقل شده، ولی یک نفر، فقط از صحابی که دیگران از او نقل نکرده اند، روایت کند، حدیث غریب بیشتر غیر صحیح است. (12)
غریب المتن، مفرد
غریب المتن، حدیثی است که در طبقه اول یا در نقل از شیخ حدیث، فقط یک نفر آن را روایت کرده باشد. (13)
گر چه در طبقات بعدی اشتهار یافته و جمعی آن را نقل کرده باشند، مانند حدیث: انما الاعمال بالنیات که فقط عمر بن خطاب نقل نموده و از وی فقط علقمة بن وقاص لیثی و از علقمه فقط محمد بن ابراهیم تمیمی و از او فقط یحیی بن سعید نقل کرده، ولی از یحیی جمع کثیری (در حدود دویست نفر) روایت کرده اند. (14)
غریب را به اعتباری مفرد نامند، چنان که اگر در طبقات بعد عده کثیری نقل کنند (به این اعتبار) آن را مشهور نیز گویند، مانند همین حدیث.
غریب الالفاظ (15)
خبری است که در متن حدیث، لغات و الفاظ مشکل و دور از استعمال یافت شود. (16)
مسند
حدیثی است که سلسله سند آن در جمیع مراتب تا به معصوم، مذکور و متصل باشد (17) که قهرا حدیث مرسل و معلق و موقوف و مقطوع را شامل نیست.
متصل و موصول
حدیثی است که هر یک از روات آن از راوی طبقه بالاتر بلا واسطه نقل کرده باشند، ولی در این نوع، رسیدن سلسله حدیث به معصوم، شرط نیست، چه ممکن است سلسله سند تا یکی از شیوخ متصل باشد که در این صورت، حدیث، متصل نسبی است و از این جهت، حدیث متصل، موقوف و مرفوع را نیز شامل می باشد (18) منتها متصل مطلق را حدیثی دانند که سلسله روات تا معصوم یا صحابی، بدون انقطاع ذکر شود. (19)
معنعن
حدیثی است که در تمام سلسله سند هر یک از ناقلین تصریح به لفظ (عن فلان) نموده باشد، بدون این که راوی لفظ (سمعت) و مانند آن را در روایت بیاورد. (20)
تبصره 1.در معنعن، چنانچه روات از شبهه تدلیس بری باشند، متصل خواهد بود، مشروط بر این که ملاقات هر یک از روات با مروی عنه ممکن باشد و الا ممکن است راوی، مروی عنه را ندیده باشد و از وی (بعن فلان) نقل حدیث کند، بنابر این، روایت منقطع خواهد بود.
تبصره 2.در قواعد التحدیث آمده: (و کثر ایضا استعمال (عن) فی الاجازة)، یعنی معمولا چنانچه راوی از شیخ حدیث، صاحب اجازه باشد، به لفظ (عن فلان) حدیث را نقل می کند.
تبصره 3.معنعن از مصدر جعلی عنعنه گرفته شده است (مقباس الدرایه) .
مؤنن
حدیث مسندی است که در سند گفته شود: (حدثنا فلان ان فلانا حدثه...) که لفظ (ان) در نقل یکایک روات آورده شود.
مرفوع
حدیثی است که از وسط سلسله یا آخر آن، یک یا چند نفر از روات افتاده باشند، لکن راوی تصریح به رفع نماید، مثلا: کلینی عن علی بن ابراهیم عن ابیه رفعه دلی الصادق علیه السلام قال... (21)
در مرفوع، اصطلاح دیگری نیز معمول می باشد و آن حدیثی است که در آخر به معصوم اضافه و انتساب یابد، چه سند حدیث مقطوع و مرسل باشد یا مسند. (22)
معلق (23)
حدیثی است که از اول سلسله سند یک تن یا بیشتر از روات افتاده باشد (24) که احادیث کتاب من لا یحضره الفقیه و قسمتی از احادیث تهذیبین (تهذیب و استبصار) در نخستین نظر چنین است، ولی صاحبان کتب مزبور در آخر کتاب های نامبرده، رجال غیر مذکور سلسله سند را طبق ضابطه و قاعده ای تعیین فرموده اند. (25)
(26)
مفرد، شاذ، نادر، محفوظ
مفرد بر دو قسم است: مطلق و نسبی.
چنانچه انفراد در اصل سند (یعنی اولین راوی و سر سلسله ناقلین حدیث) واقع شود، آن را مفرد مطلق گویند، و در غیر این صورت نسبی است. (27)
مفرد مطلق حدیثی است که راوی آن به نقل حدیث منفرد باشد یعنی دیگر روات، این حدیث را ذکر نکرده باشند. (28)
این گونه حدیث را «غریب » نیز می نامند و اگر دو تن آن را نقل نموده باشند، «عزیز» گویند.
و اما مفرد نسبی، حدیثی است که مثلا اهل شهری در نقل آن منفرد باشد (29)
(30)
مشهور علماء، حدیث مفرد را شاذ هم می نامند، (31) ولی شافعی و علمای حجاز و نیز جمعی از علمای شیعه در تعریف شاذ گفته اند: شاذ حدیثی است که در مقابل و معارض حدیث مشهور یا حدیثی که رواتش حافظتر است واقع شود. (32) چنین حدیثی نادر هم نامیده می شود.
چنانچه راوی حدیث شاذ (یعنی مخالف مشهور) غیر ثقه باشد، حدیث مزبور را «منکر» و «مردود» نیز نامند. (33)
عکس حدیث شاذ را حدیث «محفوظ » گویند، (34) بنابر این حدیث محفوظ، حدیث مشهوری است که حدیث شاذی با آن مخالف باشد.
طبق تعریف مشهور، حدیث «انما الاعمال بالنیات » شاذ است، زیرا در طبقه اول فقط عمر آن را روایت کرده و در طبقه دوم فقط علقمه از وی و در طبقه سوم فقط محمد بن ابراهیم از علقمه و در طبقه چهارم، یحیی بن سعید (35)
به هر حال محققان، مجرد انفراد راوی را (در صورتی که ثقه باشد) موجب رد حدیث ندانسته اند.
متابع، شاهد
چنانچه بعض افراد سلسله سند حدیثی با راویان حدیث مفردی که همان مضمون را نقل نموده اند، موافق باشند، آن حدیث را متابع گویند. (36)
حدیث متابع و شاهد بیشتر از آن جهت که مؤید مضمون حدیث دیگری است، مورد توجه قرار می گیرد، لذا صحت حدیث زیاد ملحوظ نیست و اگر مضمون حدیث مفرد به سلسله سند دیگری نقل شود، آن را «شاهد» نامند. (37)
گاهی متابع بر شاهد و به عکس، اطلاق می شود. (38)
مدرج
حدیثی است که راوی، کلام خود یا کلام بعضی راویان را داخل در متن نماید که موجب اشتباه کلام وی با سخن معصوم شود، چه این عمل به عنوان شرح و توضیح حدیث باشد و چه به عنوان استشهاد به آن، یا طی نقل زنجیره حدیث، توضیحی درباره یکی از راویان، اضافه نماید یا دو حدیث را که هر کدام به سلسله سندی نقل شده است، ضمن سلسله سند دیگری آورد، یا دو متن را که به دو سند رسیده است، به یک سند نقل کند یا متن حدیثی را بدون قسمتی از آن نقل کند و سپس شخص دیگری همان متن را با قسمتی که در سند مزبور نیست، ولی به سند دیگر آمده از وی نقل نماید. (39)
مکاتب
حدیثی است که متضمن دستخط معصوم باشد، چه ابتداءا مرقوم فرموده باشد و چه در مقام جواب سؤال کسی.بعضی مکاتب را در مورد امری که امام املاء فرموده باشد، نیز تعمیم داده اند. (40)
مصحف
حدیثی است که قسمتی از سند یا متن آن به کلمه یا عبارت مشابه آن تغییر یافته باشد. (41)
مشابهت دو کلمه که موجب تصحیف می شود، ممکن است در کتابت باشد، مانند تصحیف «مراجم » به «مزاجم » و «برید» به «یزید» (برید بن معاویه عجلی به یزید بن معاویه)، و جریر به حریز، و نیز مانند تصحیف (من صام رمضان و اتبعه ستا من شوال)، که کلمه (ستا) به (شیئا) تصحیف شده است، (42) و مثل حدیث: ان النبی احتجر بالمسجد، ای اتخذ حجرة من حصیر (یعنی رسول اکرم در مسجد حجره ای از حصیر و بوریا ساخت) که به (احتجم) (یعنی پیغمبر در مسجد حجامت فرمود) تصحیف شده است. (43)
گاهی نیز تصحیف در معنی و مفاد حدیث است، مثل این حدیث که از ابو موسی محمد بن المثنی العنزی نقل شده که گفت: (44) «نحن قوم لنا شرف نحن عنزه صلی الینا رسول الله » (45) که راوی لفظ عنزه را که مراد عصای کوتاه است به (عنزة) که نام قبیله راوی است، تصحیف نموده و مفاد حدیث را که حاکی از نماز گزاردن رسول خدا به طرف عصای خویش است به نماز گزاردن رو به قبیله عنزه تغییر داده است. (46)
محرف
حدیثی است که در سند یا متن آن، کم یا زیاد شده و یا حرفی به جای حرف دیگر نهاده شود، (47) مانند تحریف «ابن ابی ملیکه » که تصغیر ملکه است، به (ابن ابی ملائکه) که جمع ملک است، و مانند حدیث نبوی «یا علی یهلک فیک اثنان، محب غال و مبغض قال » که به (مبغض غال) تحریف شده است (48) و مانند عبارتی که در کتب مقاتل نقل شده: «فلما ذهب علی بن الحسین الی القتال رفع الحسین علیه السلام سبابته نحو السماء و قال اللهم اشهد...» (هنگامی که علی اکبر به میدان رفت، امام حسین علیه السلام نگشت سبابه خود را به طرف آسمان بلند کرد و بر قوم نفرین نمود) که بعضی به (رفع الحسین شیبته) (حسین علیه السلام محاسن خود را با دست به طرف آسمان گرفت) تحریف کرده اند. (49)
عالی و نازل
اولی حدیث متصل السند قلیل الوسائط است و دومی به عکس آن، (50) یعنی افراد سلسله سند بیش از افراد سلسله همان حدیث به سند دیگر باشند یا بیشتر از نظایر حدیث مزبور باشند.گروهی در قسمت اول (عالی السند) تتبع نموده و نتیجه آن را در کتبی به نام (قرب الاسناد) جمع و ضبط فرموده اند که از آن جمله قرب الاسناد حمیری (51) است.
کتب جامع احادیث عالیه را اهل سنت (عوالی) نامند.مانند (العوالی المنتقاة) از حافظ ذهبی.که نسخه ای از آن در دار الکتب الظاهریه دمشق موجود است. (52)
مساوات و مصافحه
چنانچه عدد راویان حدیثی که شیخ حدیث، از پیغمبر نقل کند، با عدد راویانی که یکی از صاحبان صحاح، همان حدیث را توسط آنان از پیغمبر نقل کرده مساوی باشد، آن را «مساوات » گویند.
و اگر عدد روات حدیثی تا معصوم که توسط شیخ راوی نقل شود، با عددی که یکی از مصنفین صحاح، همان حدیث را به توسط راویان دیگر نقل کرده، یکی باشد «مصافحه » گویند، چه مانند آن است که راوی با مصنف آن کتاب در یک زمان می زیسته و نزدیک استاد، حدیث آموخته و قهرا با وی مصافحه نموده است. (53)
روایة الاقران
در صورتی است که راوی با کسی که از وی نقل حدیث کرده، در سن یا در ملاقات شیخ، مساوی باشد، آن را روایت اقران گویند (54)
(55) مانند سید مرتضی و شیخ طوسی که از مفید روایت می کنند.
مدبج
چنانچه در فرض بالا هر یک از دو قرین از یکدیگر نقل حدیث کنند، مدبج نامیده می شود. (56)
روایة الاکابر عن الاصاغر
چنانچه از اسم آن پیداست، نقل بزرگسال تر از کوچک سال تر یا کسی که در اخذ از مشایخ بر دیگری سبقت داشته از آن دیگر است، مانند نقل پدر از پسر یا صحابی از تابعی. (57)
معروف و منکر و مردود و متروک
معروف، حدیثی است که مضمون آن، نسبت به حدیث مخالفش، در بین روات اشتهار داشته باشد، و منکر عکس آن است، یعنی خبری است که فقط یک نفر غیر ثقه آن را نقل کرده باشد و مخالف معروف باشد. (58)
از منکر، گاهی تعبیر به مردود و متروک شده، (59) و آن وقتی است که راوی حدیث منکر، متهم به کذب باشد.
معروف و منکر، با مشهور و شاذ یک معنی دارد، گر چه نوعا مراد از معروف، حدیثی است که در مقابل و معارض با حدیث منکر آمده باشد.
نیز اصطلاحا به حدیثی منکر گویند که در سلسله سند، موجب ضعفی باشد، ولی شاذ، حدیث صحیح السندی است که با راجح تر از خود معارض باشد، (60) منتها شهید ثانی شاذ را اعم از صحیح السند می داند. (61)
مطروح
حدیثی است که مخالف دلیل قطعی و نیز غیر قابل تاویل باشد.
محفوظ و شاذ
محفوظ، خبری است که جماعتی آن را نقل کرده باشند و مخالف خبر دیگری باشد که فقط یک تن به نقل آن منفرد است که دومی را شاذ گویند. (62)
به عبارت دیگر: خبر مخالف شاذ را محفوظ گویند. (63)
مسلسل
حدیثی است که تمامی یا بیشتر افراد سلسله سند تا به معصوم، هم نام یکدیگر باشند یا تمامی روات، اهل یک شهر باشند، یا همگان هنگام روایت دارای خصوصیت مشابهی در گفتار یا کردار باشند یا هر یک از روات، از پدر خویش نقل نموده باشد، مثل اخبرنی فلان «و الله » که لفظ مزبور در یکان یکان افراد سلسله سند تکرار شده باشد.یا اخبرنی ابی قال، اخبرنی ابی... (64)
(65)
(66)
مزید
روایتی است که در متن یا سند آن، زیادتی وجود داشته باشد که در حدیث همسان آن نیست، مانند خبر نبوی: «جعلت لی الارض مسجدا و طهورا» که مشهور چنین روایت کرده اند، ولی به سند دیگری به لفظ (و ترابها طهورا) نقل شده است. (67)
زیادت در رجال زنجیره سند، آن است روایتی توسط سلسله ای نقل شود که در سند دیگر، یک نفر بر افراد سلسله افزوده شده باشد.
ناسخ و منسوخ
ناسخ حدیثی است که حکم شرعی ثابت در قرآن یا حدیث دیگری را بر دارد و منسوخ به عکس آن، یعنی حدیثی است که حکمی را که متضمن است توسط حدیث ناسخ برداشته شده باشد، (68) مانند حدیث نبوی: (افطر الحاجم و المحجوم) که به حدیث (احتجم رسول الله و هو صائم) نسخ شده است، زیرا حدیث اول - که حاکی از بطلان روزه کسی است که حجامت کند - در سال هشتم هجرت صدور یافته و مضمون حدیث دوم که حاکی از حجامت پیغمبر در حال روزه است در سال دهم هجرت بوده است. (69)
محکم
حدیث مقبولی است که معارض نداشته باشد. (70)
متشابه
تشابه گاهی در سند حدیث است و گاهی در متن.
متشابه السند: حدیثی است که اسم بعضی از راویان آن با راوی دیگری هم در تلفظ و هم در کتابت یکسان باشد، ولی در اسم پدر فقط در کتابت متفق باشند، مانند محمد بن عقیل (بفتح عین) و محمد بن عقیل (بضم عین) (71)
یا این که در اسم و اسم پدر همسان باشند و امتیاز آنها فقط به لقب باشد، مانند احمد بن محمد بن عیسی (الاسدی) و احمد بن محمد بن عیسی (القسری) (72)
متشابه المتن: حدیثی است که در مفاد و معنای آن دو احتمال مساوی داده شود. (73)
نص، مجمل، ظاهر، مؤول
متن حدیث به اعتبار واضح بودن دلالت آن بر مراد و یا خفاء آن، به انواع نامبرده تقسیم می شود، زیرا چنانچه لفظ حدیث فقط دارای یک معنی است که غیر آن معنی در کلام احتمال داده نمی شود، نص است.
و اگر دارای دو یا چند معنی است که هیچیک در مقام احتمال بر دیگری رجحان ندارد، مجمل است.
و چنان که یکی از دو یا چند احتمال بر دیگری ترجیح دارد، احتمال راجح را ظاهر گویند و اگر به واسطه شواهد عقلی یا نقلی بر خلاف ظاهر حمل شود، مؤول نامند. (74)
مبین و مجمل
مبین حدیثی است که الفاظ متن آن ظاهر الدلاله باشد و مجمل به خلاف آن است.
مقبول و مردود
مقبول، حدیثی است که علماء مضمون آن را قبول فرموده و طبق آن عمل نموده باشند. (75)
نوعا این اصطلاح در مورد احادیثی استعمال می شود، که به صحت اصطلاحی موصوف نمی باشد، مانند مقبوله عمر بن حنظله که در رسائل شیخ انصاری و سایر کتب اصول به آن استشهاد شده است، زیرا در رجال نسبت به عمر بن حنظله، جرح و تعدیلی نرسیده است. (76)
(77)
مردود، خبری است که به واسطه عدم اطمینان به صدق آن مورد عمل نباشد. (78)
معتبر، حدیثی است که به مضمون آن عمل شده و یا دلیلی بر اعتبارش موجود باشد، مانند وجود چنین خبری در اصول معتمده. (79)
مشترک
حدیثی است که یکی از رجال سند آن بین ثقه و غیر ثقه، مشترک باشد، و به عبارت دیگر از راویان آن یک نفر یا بیشتر، هم نام با دیگری باشد به طوری که این شرکت در اسم، موجب تردید در وثاقت حدیث گردد، مانند روایتی که محمد بن قیس در سلسله سند آن باشد. (80)
مشترک اسمی به یکی از علائم ذیل تشخیص داده می شود:
1.لقب، 2.کنیه، 3.نام پدر، 4.جد ادنی، 5.جد اوسط، 6.جد اعلی، 7 و 8.مروی عنه، راوی از وی، 9.امامی که از وی روایت شده است، 10.مکان وی (شهر یا قبیله اش)، 11.زمان وی، 12.ولاء (ولاء عتق، هم پیمانی، ولایت بر عبد) .
متفق و مفترق
حدیثی است که بعضی روات آن در اسم و نام پدر هم نام راویان حدیث دیگری باشند، (81) مانند احمد بن محمد بن عیسی الاسدی و احمد بن محمد بن عیسی القسری. (82)
فرق این نوع حدیث با متشابه السند آن است که در این قسم، نام راوی در دو حدیث، شبیه یکدیگر است، گر چه هر دو موثق باشند و در متشابه السند، راوی یک حدیث با شخص دیگری که از لحاظ درجه وثاقت با وی فرق دارد، هم نام است.
مؤتلف و مختلف
مجموعا اسم حدیثی است که نام کسی در سلسله سند نقل شود که ممکن است به دو گونه خوانده شود، ولی در کتابت یکسان نوشته می شود (83) که به اعتبار نحوه کتابت، نام راوی، متفق و به لحاظ مسمای اشخاص که از این نام احتمال می رود، مفترق نامیده شده و این قسم، در واقع یکی از شعب تصحیف است، منتها در سلسله سند نه در متن، مانند حنان و حیان (84) و جریر و حریز (85) و نیز مانند خثیم و خیثم (86) و همدانی و همدانی و برید و یزید. (87)
(88)
گاهی نیز مختلف به احادیث متعارضه اطلاق شده، (89) مانند حدیث (فر من المجذوم فرارک من الاسد - از بیمار جذامی دور شوید) با حدیث (لا عدوی - پرهیز نکنید) که قابل جمع است.
از اهل سنت شافعی و ابن قتیبه و طحاوی در مختلف الحدیث (به معنای اخیر) درباره جمع بین احادیث متعارض، کتاب نوشته اند. از شیعه نیز شیخ طوسی کتاب استبصار را به این منظور تالیف فمورده است.
مشکل
حدیثی است که شامل الفاظ یا معانی مشکله باشد. (90)
موقوف، اثر
حدیثی است که از صحابی معصوم نقل شده، بدون این که وی آن را به معصوم اسناد دهد، چه سلسله سند تا صحابی متصل باشد و چه منفصل. (91)
و چنانچه حدیث از صحابی پیغمبر نقل شود، اثر هم بر آن اطلاق شده است. (92)
مرسل
حدیثی است که شخصیتی که خود حدیث را از پیغمبر یا امام علیه السلام نشنیده، بدون وساطت صحابی از معصوم نقل کند، (93) به عبارت دیگر، مرسل حدیثی است که آخرین راوی حدیث، مذکور یا معلوم نباشد.
گاهی نیز بر حدیثی که از سلسله سند بیش از یک نفر حذف گردیده اطلاق شده است، (94) بنا بر این، گاهی مرسل به معنی مقطوع یا معضل نیز استعمال شده است، (95) بلکه شامل مرفوع و معلق نیز می گردد.
در حجیت روایت مرسل و عدم آن اختلاف است که مشروحا در علم الحدیث ص 119 بیان شده است. (96)
تبصره 1.سیوطی در حجیت مرسل (نسبت به احادیث اهل سنت) ده قول نقل نموده است: 1.حجیت مطلقا، 2.عدم حجیت مطلقا، 3.حجیت مرسلات در قرن اول، 4.حجیت مرسلات عدول، 5.فقط حجیت مرسلات سعید بن مسیب، 6.حجیت مرسل در موردی که حدیث دیگری در آن زمینه نباشد، 7.اقوائیت مرسل از مسند، 8.حجیت مرسل در زمینه مستحبات، 9.فقط حجیت مرسلات صحابه (قول دهم در تدریب الراوی ذکر نشده است) ابن صلاح از مسلم نقل کرده که مرسل حجت نیست، ولی مالک و ابی حنیفه به آن عمل کرده اند.
مشهور بین امامیه، حجیت مرسلات اصحاب اجماع است که جمعا هیجده نفر از ثقات اصحاب ائمه اند، چه اینان معمولا از غیر ثقات، نقل حدیث نمی کرده اند و نام آنان را ضمن عنوان (اصحاب اجماع) از رجال کشی نقل کرده ایم. (97)
تبصره 2.در بین راویان حدیث اهل سنت، بیشتر از این عده حدیث مرسل نقل شده: عطاء بن ابی رباح (از اهل مکه)، سعید بن مسیب (از اهل مدینه)، حسن بصری (از بصره)، ابراهیم نخعی (از کوفه)، مکحول (از شام) .
تبصره 3.صحیح ترین مراسیل نزد اهل سنت، مرسلات سعید بن مسیب است، زیرا علاوه بر این که وی از فقهای حجاز بوده و بیشتر بزرگان صحابه را درک نموده، اغلب مراسیل وی با سند صحیح توسط دیگران نقل شده است. (98)
مضمر
حدیثی است که راوی، نام امامی را که از وی نقل حدیث نموده است ذکر نکند، (99) مانند قول زرارة: عنه...
باید دانست که قسمتی از احادیث مضمره به واسطه تقطیع روایات، به این صورت در آمده است، مانند روایت علی بن جعفر از موسی بن جعفر که متضمن سؤالاتی است که هر قسمتی را جمع کنندگان اخبار در باب مربوط به آن قسمت آورده اند.به هر حال، چنانچه در روایت مضمره، مرجع ضمیر معلوم باشد که از حکم اضمار خارج می شود، مانند مضمرات علی بن جعفر (که نام بردیم) و بعضی از اعلام ثقات، مانند زراره.
مقطوع
حدیثی است که از تابعین نقل شود. (100)
جمع مقطوع بر مقاطع و مقاطیع آمده است. (101)
بعضی، قول صحابی را که گوید (کنا نفعل کذا و نقول کذا) در شمار حدیث مقطوع آورده اند (الباعث الحثیث، ص 46) .
منقطع
حدیثی است که یک نفر از وسط زنجیره حدیث افتاده باشد. (102)
بعضی، مقطوع و منقطع را یکی دانسته اند، (103) چنان که جمعی منقطع و مرسل را یکی شمرده اند، (104) در منقطع، چنانچه ناقل حدیث از کسانی باشد که معمولا هم عصری وی با آن کسی که از وی نقل حدیث کرده است، مخفی باشد، از اقسام مدلس خواهد بود. (105)
معضل
حدیثی است که از آغاز یا وسط سلسله سند، دو نفر یا بیشتر متوالیا حذف گردیده باشد. (106)
(107)
معلل
حدیثی است که مشتمل بر علت حکم باشد و گاهی بر حدیثی که در سند یا متن آن ضعف و قدحی است که در ظاهر مشهور نیست، اطلاق شده است، (108) گر چه قسم اخیر را معلول نامیده اند. (109)
عللی که موجب قدح حدیث می گردد به قرار ذیل است:
1.اضطراب متن یا سند حدیث، 2.ارسال، 3.وقف، 4.اشتراک اسمی روات، که موجب اشتباه ثقه به غیر ثقه شود، 5.ادخال حدیث در حدیث دیگر، و جهاتی دیگر، (110) ولی گاهی اشتراک اسمی موجب قدح نیست مانند جایی که هر دو راوی هم نام، ثقه باشند. (111)
(112)
مدلس
حدیثی است که در آن عملی که باعث اعتبار روایت گردد، انجام شود، ولی در واقع خود حدیث دارای این خصوصیت نباشد. (113)
این کلمه از ماده تدلیس به معنی تخلیط و خدعه اخذ شده است. (114)
تدلیس، گاهی از جهت سند و زمانی از جهت مشایخ حدیث است.
قسم اول چنان است که محدث هنگام نقل روایت گوید: اخبر فلان.
و وانمود کند که خود، حدیث را از وی شنیده، در صورتی که یا وی را ملاقات نموده، ولی حدیث را از او سماع نکرده یا گرچه با وی معاصر بوده، ولی اصولا وی را ملاقات نکرده است.
دوم مانند این که از سلسله سند، کسی را که ضعیف است اسقاط نماید تا حدیث را در شمار احادیث مقبول در آورد (115) یا این که نام مشهور شیخ حدیث را نیاورده و به کنیه یا لقب غیر مشهورش حدیث را از او نقل کند. (مقدمه ابن صلاح) .
حدیث مدلس، دارای انواعی است که در تدریب الراوی ذکر شده است و حافظ برهان الدین ابن العجمی (م 841 ه.) رساله ای در اقسام تدلیس و مدلس نوشته که در حلب چاپ شده است.همچنین ابن حجر عسقلانی در این باره رساله ای نوشته که در مصر به طبع رسیده است.
(ر.ک: شرح الفیه سیوطی از احمد محمد شاکر، ص 35) .
مضطرب
حدیثی است که از لحاظ متن یا سند مختلف نقل شده باشد (116) که اگر این اختلاف در معنی یا وثاقت سلسله سند، خدشه رساند، از درجه اعتبار ساقط می باشد و گرنه مورد عمل است، (117) مگر در صورتی که یکی از دو روایت به واسطه حافظ بودن راوی بر دیگری رجحان داشته باشد که حدیث راجح مورد عمل است.
مقلوب
حدیثی است که عبارتی از متن آن پس و پیش شده باشد، یا اسماء همگی یا بعضی از راویان سلسله سند به شخص یا به اشخاص دیگری تبدیل شود. (118)
یا نام دو راوی که در سلسله سند هستند پس و پیش آورده شود. (119)
یا راویی را که در سند حدیثی است در سند حدیثی دیگر داخل کنند. (که نوع اخیر را مرکب نیز گویند) .
یا بعض الفاظ متن را مقدم و مؤخر بیاورند، مانند حدیث: سبعة یظلهم الله فی عرشه... (فمنهم) رجل تصدق بصدقة فاخفاها حتی لا تعلم یمینه ما تنفق بشماله) که اصل آن (حتی لا تعلم شماله ما تنفق بیمینه) می باشد. (120)
گاهی این عمل اشتباها انجام می شده و گاهی برای امتحان و اختبار محدث صورت می گرفته، مانند آزمایش اهل بغداد، از بخاری. گاهی نیز این کار برای بهتر جلوه دادن حدیث می شود. (121)
مهمل
حدیثی است که بعضی از رجال سند آن در کتب رجالیه ذکر نشده باشند یا ذکر گردیده، ولی وصفی از وی نشده باشد. (122)
مجهول
حدیثی است که نسبت به عقیده و مذهب بعضی از افراد سلسله سند در کتب رجال ذکری نشده باشد و مدح و قدحی مشاهده نشود. (123)
میرداماد، مجهول را دو قسم فرموده: مجهول اصطلاحی و آن روایتی است که ائمه رجال نسبت به یکی از راویان آن، حکم به جهالت نموده باشند، مانند اسماعیل بن قتیبه از اصحاب حضرت رضا و کثیر مستنیر جعفی از اصحاب حضرت باقر، و مجهول لغوی.و آن راویی است که در کتب رجال نامش برده نشده باشد.
آنگاه فرموده: در قسم اول مسلما روایت ضعیف است، ولی در قسم دوم نمی توان حکم به ضعیف یا صحت نمود. (124)
موضوع
حدیثی است که راوی، آن را از خود ساخته باشد. (125)
این گونه احادیث، گاهی به اقرار خود واضع و زمانی از قراین تشخیص داده می شود.
اعتبار
تتبع طرق حدیث را از جوامع و مسانید و اجزاء اعتبار گویند.
این کار، به این لحاظ صورت می گیرد که چنانچه حدیثی، متابعی داشته باشد، معلوم شود تا از انفراد خارج گردد. (126)
پی نوشت ها:
1) فان نقلها فی کل مرتبة ازید من ثلاثة فمستفیض (وجیزه) .او مع حصر الرواة بما فوق الاثنین فهو المستفیض (شرح نخبة الفکر) .
2) درایه شهید، ص 17- شرح نخبة الفکر، ص 6 قواعد التحدیث، ص 125شرح الفیه احمد شاکر، ص 46.
3) و هو ما یتفرد بروایته شخص واحد فی ای موضع وقع التفرد به من السند (شرح نخبة الفکر، ص 8) .
4) قواعد التحدیث، ص 125.شرح نخبة الفکر، ص 6- 7 با ذکر مثال: قال رسول الله (ص) : «لا یؤمن احدکم حتی اکون احب الیه من والده و ولده » که بخاری و مسلم آن را از انس نقل کرده اند.راوی از انس، قتاده و عبد العزیز بن صهیبند که در مرتبه بعدی، شعبه و سعید از قتاده نقل نموده اند و اسماعیل بن علیه و عبد الوارث از عبد العزیز روایت نموده اند و در طبقه بعدتر جمع زیادی از آنان نقل نموده اند.
(تدریب الراوی، ص 375) .
5) در این باره (احادیث مشهوره) عجلونی، اسماعیل بن محمد (م 1162) کتاب «کشف الخفاء و مزیل الالباس عما اشتهر من الاحادیث علی السنة الناس » را نوشته، که در دو جلد چاپ شده است.
6) قواعد التحدیث، ص 125- شرح نخبة الفکر، ص 6 تدریب الراوی ص 375، با ذکر مثال.
7) میرداماد، عزیز را خبری می داند که در طبقه اول فقط یک نفر آن را نقل کرده باشد (به اصطلاح غریب) ولی در طبقات بعدی دو نفر ناقل آن باشند. (ر.ک: رواشح، ص 130) .
8) شرف الدین بارزی در التیسیر فی احادیث البشیر النذیر، ابتدا متفردات از صاحبان صحاح را آورده و بعد متفقات آنان را.
9) مثالی از حدیث صحیح غریب السند: عن عبد الله بن عمر و قال لما حاصر النبی صلی الله علیه و آله و سلم اهل الطائف فلم ینل منهم شیئا فقال انا قافلون ان شاء الله غدا، فقال المسلمون: انرجع و لم نفتحه؟ فقال لهم: اغدوا علی القتال.فغدوا فاصابهم جراح. فقال لهم: انا قافلون غدا، فاعجبهم ذلک.فغدا رسول الله صلی الله علیه و اله و سلم.این حدیث را مسلم در صحیح خود نقل کرده است.
حاکم نیشابوری گوید: این حدیث صحیح و غریب است، زیرا فقط آن را ابو العباس سائب از عبد الله بن عمرو نقل کرده و نیز از وی فقط عمرو بن دینار روایت نموده و از عمرو جز سفیان بن عیینه کسی نقل نکرده بنابر این حدیث، غریب است، ولی روات آن واجد اوصاف صحتند.
10) و هو حدیث معروف المتن عن جماعة من الصحابة او من فی حکمهم اذا انفرد واحد بروایته من صحابی مثلا (رواشح، ص 130)
11) الغرابة، اما فی اصل السند اولا فالاول، الفرد المطلق (نخبة الفکر) .
نووی در تقریب و سیوطی در تدریب الراوی، غریب را روایتی می دانند که فقط یک نفر آن را از بعضی ائمه حدیث نقل کرده باشد، گر چه ممکن است مراد ایشان از این تعریف، غریب المتن باشد.
12) مالک گوید: شر العم، الغریب، احمد بن حنبل گفته: لا تکتبوا هذه الغرائب فانها مناکیر و غالبا من الضعفاء (قواعد التحدیث، ص 125) .تدریب الراوی، ص 376.
13) هو ما یتفرد بروایته شخص واحد فی ای موضع وقع التفرد به من السند (شرح نخبة الفکر، ص 8) .ان انفرد به واحد فی احدها (ای احد المراتب) فغریب (وجیزه)، العدل الضابط اذا انفرد بحدیث سمی غریبا (رواشح، ص 130)
14) درایه شهید.قواعد التحدیث، ص 125، درایة مروج.
15) نووی نام این قسم را غریب الحدیث آورده. (تقریب، ص 387)
16) در این فن و برای تشریح چنین احادیث، دانشمندان اسلامی کتبی پرداخته اند و روایاتی که به نظرشان رسیده طی آن ها توضیح داده اند.
1- اول کسی که در این باره تصنیف نموده، ابو عبیده معمر بن مثنی متوفای سال 210 هجری است که کتاب (غریب الحدیث) را نوشت و بعد از وی به ترتیب این اشخاص غریب الحدیث نوشتند:
2- نضر بن شمیل مازنی.
3- اصمعی (عبد الملک بن قریب) (213 یا 217 ه.) .
4- ابو عبید، قاسم بن سلام (- 224 م) که لغات حدیث را مفصل و با استقصاء و تتبع تامی جمع آوری کرده و کتابی است جامع، تالیف این کتاب چهل سال به طول انجامید و چون به عبید الله بن طاهر امیر خراسان اهداء نمود، وی به قدردانی از علم برای مؤلف ماهیانه ده هزار درهم مقرری تعیین کرد.
این کتاب غیر مرتب بوده است که توسط موفق الدین ابن قلابه به ترتیب حروف تهجی مرتب گردید.
5- ابن قتیبه دینوری، عبد الله بن مسلم (- 276 ه.) که احادیث کتاب ابو عبیده را به ضمیمه آنچه خود گرد آورده بود در این تالیف جمع کرد.
6- ابو سلیمان خطابی (- 388 ه.) که کتاب وی ذیلی بر کتاب ابن قتیبه است.
7- عبد الغافر فارسی، که کتاب مجمع الغرائب را نوشت.
8- قاسم السرقسطی المالکی (- 302 ه.) که کتاب الدلائل را به عنوان ذیل بر کتاب ابن قتیبه نوشت.
9- حافظ ثابت بن حزم (پدر قاسم سر قسطی) که کتاب نا تمام فرزندش را تکمیل نمود.
10- هروی (401 ه.) که کتاب (غریبین) یعنی غریب الحدیث و غریب القرآن را نوشت.
11- ابو موسی محمد بن ابی بکر اصفهانی که ذیلی بر کتاب هروی نوشت.
12- زمخشری (538 ه.) که کتاب (الفائق) را نگاشت و کتاب هروی را تحت الشعاع قرار داد.
13- ابن جوزی، ابو الفرج.
14- ابن اثیر، ابی السعادات مبارک بن محمد (- 606 ه.) که (النهایه) را تالیف کرد.و این کتاب، بهترین و جامع ترین کتب غریب الحدیث است.که صفی ارموی ذیلی بر آن نوشته و سیوطی آن را تلخیص نموده و ملخص مزبور به نام (الدر النثیر) در هامش (النهایه) چاپ شده است.
دیگر از کسانی که غریب الحدیث نوشته اند: ابراهیم بن اسحق عربی است که کتاب مبسوطی نوشته و طی آن اسانید احادیث مزبور را بطور استقصاء بیان ساخته و از این جهت متروک مانده است.
دیگر، تغلب لغوی، ابو العباس احمد بن یحیی، و مبرد، محمد بن یزید و ابو بکر انباری، محمد بن قاسم و احمد بن حسن کندی و محمد بن عبد الواحد زاهد (صاحب تغلب) اند که به آنان کتبی در این فن نسبت داده شده است.
17) هو ما اتصل سنده من راویه الی منتها مرفوعا الی النبی صلی الله علیه و اله و سلم (قواعد التحدیث، ص 123) .
هو ما اتصل سنده مرفوعا من راویه الی منتهاه الی المعصوم (درایه شهید، ص 35) .
و ان علمت سلسلته باجمعها فمسند (وجیزه) .
قال ابن عبد البر: هو ما جاه عن النبی خاصة، متصلا کان او منقطعا.و قال الحاکم و غیره: لا یستعمل الا فی المرفوع المتصل بخلاف الموقوف و المرسل و المعضل و المدلس (تدریب الراوی، ص 107) .
سیوطی گوید: المسند: المرفوع ذا التصال - و قیل: اول، و قیل: الثانی.
18) شرح بدایه شهید - قواعد التحدیث.
المتصل ما سلم اسناده من سقوط فیه (شرح نخبة الفکر) .
هو ما اتصل اسناده مرفوعا کان او موقوفا علی من کان (تقریب نووی، ص 108) .
چنان که از تعاریف فوق ملاحظه می شود، بعضی انقطاع سلسله را منافی اتصال دانسته اند و بعضی حتی مرفوع و موقوف را در شمار متصل آورده اند.به عقیده ما متصل به طور اطلاق شامل موقوف و مرفوع نیست و در صورت مزبور می بایست گفت تا فلان صحابی متصل است.
19) ترجمه شرایع، ص 21.
20) و المروی بتکریر لفظ عن، فمعنعن (وجیزه) .
21) مرفوع در اصطلاح اهل سنت حدیثی است که سلسله اسناد به پیغمبر صلی الله علیه و اله و سلم منتهی شود ابن حجر فرماید: الاسناد اما ان ینتهی الی النبی او الی الصحابی او الی التابعی.فالاول المرفوع.و الثانی، الموقوف.و الثالث، المقطوع (نخبة الفکر، ص 4) .
نووی گوید: هو ما اضیف الی النبی خاصة متصلا کان او منقطعا (تقریب الراوی، ص 109) .
ابن صلاح نیز همین مضمون را در مقدمه آورده است (مقدمه الحدیث، ابن صلاح، ص 22) .
22) و هو ما اضیف الی المعصوم من قول او فعل او تقریر، سواء کان اسناده متصلا او منقطعا بسقوط الصحابی منه او غیره (قواعد التحدیث، ص 113) .
المرفوع ما اخبر فیه الصحابی عن قول الرسول او فعله (کفایه خطیب) .
ایضا رجوع کنید به پاورقی شماره 20.
23) ماخوذ از تعلیق در طلاق است که هر دو (یعنی هم طلاق و هم حدیث معلق) در قطع اتصال شریکند (شهید و دیگران) .
24) شرح نخبة الفکر، ص 26- قواعد التحدیث، ص 124- او سقط من اولها واحد فصاعدا فمعلق (وجیزه) .
25) شهید ثانی می فرماید: و لا یخرج المعلق عن الصحیح اذا عرف المحذوف من جهة الثقة.
26) صاحب معالم در کتاب منتقی الجمان، ص 21/1 می فرماید: باید دانست که حال مشایخ ثلاثه (صاحبان کتب اربعه دیث شیعه) در ذکر اسانید، مختلف است.شیخ کلینی حدیث را تماما نقل می نماید یا به سند حدیثی که قریبا گذشته است ارجاع می دهد.صدوق بیشتر سند را ترک کرده، ولی طرق متروکه را در آخر کتاب، به تفصیل آورده است.شیخ طوسی، گاهی تمام سند را ذکر، و زمانی آن را ترک می کند، و چه بسا قسمت کمی از سند را ترک و بقیه را ذکر نموده (که اهل فن درایه ترک اوایل سند را تعلیق نامند) سپس در آخر تهذیب به صراحت و نیز در استبصار فرموده: هر حدیثی که قسمت اول سند را نیاورده ام، به نام کسی است که حدیث از کتاب وی اخذ شده و طرق خود را به صاحبان کتاب (اصول حدیث) به طور تفصیل آورده است.
27) درایه شهید، ص 17.
28) و ان لم یرو به معناه ایضا حدیث آخر فهو فرد من الافراد (اختصار علوم الحدیث، ص 59) .
29) ابن حجر، مفرد نسبی را حدیثی می داند که در دو یا چند طبقه منحصرا یک تن نقل کند. (ر.ک: شرح نخبة الفکر، ص 10) ولی در تدریب الراوی، ص 156 آن را قسمتی از انحاء مفرد نسبی می شمارد.
30) مثال مفرد نسبی: ابو نصر احمد بن سهل الفقیه عن حکم بن عتیبة عن حنش قال: کان علی یضحی بکبشین، بکبش عن النبی و بکبش عن نفسه) که از اول تا به آخر سند آن منحصرا از اهل کوفه اند و دیگران حدیث مزبور را نقل ننموده اند.
31) و مخالف المشهور شاذ (وجیزه) .
الشاذ ما رواه الثقة مخالفا لما رواه الجمهور (درایه شهید، ص 45) .
32) قال الشافعی: الشاذ ما رواه المقبول مخالفا لروایة من هو اولی منه لا ان یروی ما لا یروی غیره (قواعد التحدیث، ص 131، تقریب، ص 146.مقدمه ابن صلاح، ص 36) .
33) درایه شهید، ص 46- مقدمه ابن صلاح، ص 37.
34) شرح نخبة الفکر، ص 20.
35) مقدمه ابن صلاح ص 36 و تدریب الراوی ص 80.
36) و المفرد النسبی ان وافقه غیره فهو المتابع، و المتابعة ان حصلت للراوی نفسه فهی التامة و ان حصلت لشیخه فمن فوقه فهی القاصرة و یستفاد منه التقویة (شرح نخبه، ص 21.قواعد التحدیث، ص 128) .
37) فان روی معناه بطریق اخری عن صحابی آخر سمی شاهدا لمعناه (اختصار علوم الحدیث، ص 59) نیز رجوع کنید به: شرح نخبة الفکر، ص 34- قواعد التحدیث، ص 124- هدیة المحصلین، ص 64- تدریب الراوی، ص 173.
38) شرح نخبه 23.
39) خطیب بغدادی در این زمینه کتابی نوشته است. (تدریب الراوی، ص 178) .
40) ممقانی می گوید: و الحق ان المکاتبة حجة، غایة ما هناک کون احتمال التقیة فیها ازید من غیرها (مقیاس الدرایه، ص 51) .
41) او صحف فی السند او المتن فمصحف.
42) این تصحیف را ابو بکر صولی مرتکب شد. (تدریب الراوی، ص 385)
43) این تصحیف توسط ابن لهیعه انجام شده. (ر.ک: تدریب الراوی، ص 385) و مانند جمله: الدنیا راس کل خطیئه) که در اخلاق ناصری به (الدینار، اس کل خطیئه) تصحیف شده است. (هدیة المحصلین، ص 71) و مانند تصحیف زرغبا تزدد حبا (روز در میان زیارت کن تا موجب زیادی دوستی گردد) که بعضی به (زرعنا تزدد حبا) (از جانب ما زیارت کن تا موجب زیادی دوستی شود) خوانند.(تدریب، ص 385) .
44) درایه شهید، ص 43- علوم الحدیث ابن صلاح (ص 255 چاپ دکتر نور الدین عتر) .
45) در مجمع البحرین نقل نموده: کان رسول الله یجعل العنزة بین یدیه اذا صلی و کان ذلک لیستتر بها عن المارة، (درایه مروج، ص 72) .
46) قواعد التحدیث، ص 126 چاپ سوم.
47) بعضی محرف و مصحف را یکی دانسته اند و بعضی تصحیف را اعم از تحریف دانسته اند و بعضی تصحیف را مختص به تغییر لفظ از حیث نقطه دانسته و تحریف را تغییر در شکل کلمه گفته اند. (درایه مروج، ص 73) ولی میرداماد محرف را جدا از مصحف ذکر فرموده است.
ابن حجر فرماید: و ان کانت المخالفة بتغییر حرف او حروف مع بقاء صورة الخط فی السیاق و کان بالنسبة الی الشکل فالمحرف و قد صنف فیه العسکری و الدار قطنی. (شرح نخبة، ص 35)
48) لفظ (غال) اسم فاعل از فعل غلا، یغلو، غلوا می باشد که به معنی تجاوز از حد و زیاده روی است، و کلمه (قال) اسم فاعل از فعل قلی یقلی قلا است که به معنی دشمن آمده، چه منظور رسول اکرم آن است که نفس دشمنی با علی علیه السلام موجب هلاکت است، نه شدت دشمنی با وی که معنی (مبغض غال) است.
49) ظاهرا وجه این گونه تحریفات نقص رسم الخط قدیم بوده است که در آن نقطه گذاری کلمات متداول نبوده است.
50) قواعد الحدیث، ص 128. «و قصیر السلسلة عال » (وجیزه) .
51) چهار نفر از علمای امامیه قرب الاسناد نوشته اند: 1.ابو جعفر محمد بن محمد بن جعفر بن بطه مؤدب قمی.2.علی بن حسین بن موسی بن بابویه قمی.3.علی بن ابراهیم قمی.4.حمیری که کتابش حاوی 1378 حدیث است (فهرست آستان قدس رضوی، ج 5 ذیل ص 14) .
دیگر از کسانی که قرب الاسناد نوشته اند، محمد بن علیمی یقطینی و محمد بن ابی عمران ابو الفرج قزوینی است. (فوائد الرضویه، ص 264) .
52) نام کتب عوالی را در کشف الظنون ج 2 ملاحظه فرمایید.
53) شرح نخبه، ص 51- تدریب الراوی، ص 366.
54) شرح نخبه، ص 51.فان وافق المروی عنه فی السن او فی الاخذ عن الشیخ فروایة الاقران (وجیزه) .
55) ابن حجر در شرح نخبه، ص 52 فرمود: آخرین فاصله بین فوت دو قرین که در سماع از شیخی شرکت داشته اند یکصد و پنجاه سال است.
56) و ان روی کل منهما عن الآخر فهو المدبج (نخبه، ص 51) لمقابلة دیباجة وجه کل واحد للآخر.
57) خطیب در این فن کتابی نوشته است، و در عکس این نوع (که روایت پسر از پدر باشد) صلاح الدین علایی و ابن حجر کتاب نوشته اند.
58) و ان وقعت المخالفة مع الضعیف فالراجح المعروف، و مقابله المنکر (شرح نخبه) .
59) درایه مروج، ص 63.سیوطی گوید:
و سم بالمتروک فردا تصب راو له متهم بالکذب او عرفوه منه غیر الاثر او فسق او غفلة او وهم کثر
قواعد التحدیث، ص 131- شرح نخبه، ص 21.
60) شرح بدایه، ص 46.
61) و ان وقعت المخالفة مع الضعف فالراجح المعروف و مقابله المنکر (شرح نخبه، ص 11)
62) رجوع کنید به ص 91 همین کتاب.
63) درایه مروج، ص 63 فان خولف بارجح منه فالراجح المحفوظ، و مقابله الشاذ (شرح نخبه، ص 20) .
64) و ان اتفق الرواة فی صیغ الاداء او غیرها من الحالات فهو المسلسل (نخبة الفکر)
65) مثال های انواع تسلسل در روایت را در کتاب معرفة علوم الحدیث حاکم، ص 30 و تدریب الراوی، ص 380 و قواعد التحدیث علامه قاسمی، ص 127 و درایة مروج، ص 79 و احادیث مسلسل را در ص 89 درایه مروج ببینید.
66) قلما تسلم المسلسلات عن ضعف فی وصفه بالتسلسل (درایه شهید، ص 48- تدریب الراوی، ص 381) .
67) در تدریب الراوی شخص منفرد را ابو مالک سعد بن طارق اشجعی نام برده و لفظ زیاده را (تربتها) ذکر کرده است (ر.ک: تدریب، ص 158)
68) بین فریقین (اهل سنت و شیعه) نسبت به وقوع نسخ در قرآن اختلافی نیست، گر چه اخیرا بعضی خواسته اند آن را توجیه کنند و آیات منسوخ را موقت بدانند، که البته بحثی در اصطلاح نیست، اما نسبت به نسخ حدیث، جمعی از اهل سنت حکم آیه قرآن را جایز ندانسته اند، که اینک برای مزید فایدت کلام ابن حزم را از کتاب (المحلی) نقل می کنیم:
مسئلة و القرآن و السنة تنسخ السنة و القران.
قال عز و جل ما ننسخ من آیه...
و قال تعالی: ما ینطق عن الهوی ان هو الا وحی یوحی،
و صح ان کل ما قاله رسول الله صلی الله علیه و اله و سلم فعن الله تعالی قاله.و النسخ بعض من ابعاض البیان و کل ذلک من عند الله تعالی.
در پاورقی تفصیل مطلب را به کتاب (الاحکام فی اصول الاحکام) ارجاع می دهد.ضمنا می نویسد: و قد ظهرت فی هذه الایام بدعة انکار النسخ ففندناها فی کتابنا «الایمان و آثاره » .
69) یا مانند قول رسول خدا صلی الله علیه و اله و سلم که فرموده: «کنت نهیتکم عن زیارة القبور فزوروها» ، که خود آن حضرت ناسخ و منسوخ را بیان فرموده. (ر.ک: تدریب الراوی ص 195)
70) شرح نخبه.ص 23
71) اوفی اسمه فقط (ای ان اتفق اسم الراوی مع الاخر فقط) و الابوان متفقان فهو المتشابه (وجیزه)
72) این قسم در واقع همان متفق و متفرق است (ر.ک: درایه مروج، ص 69)
73) و قد ینقسم باعتبار آخر الی حقیقة و مجاز و مشترک و منقول و مطلق و مقید و عام و خاص و مبین فی نفسه و ما لحقه البیان و ناسخ و منسوخ.
74) ما هو کان للفظ معنی غیر راجح (مقباس الهدایه، ص 51) .
75) فان اشتهر العمل بمضمونه فمقبول (وجیزه) و هو ما یجب العمل به عند الجمهور کالخبر المحفوف بالقرائن و الصحیح عند الاکثر و الحسن علی قول.(درایه شهید، ص 18)
76) ر.ک: درایه شهید، ص 55- مقدمه ترجمه شرایع، ص 31 و درایه مروج، ص 76
77) روایت مزبور را کلینی در اواخر فروع کافی (باب کراهة الارتفاع الی قضاة الجور) و شیخ در تهذیب (باب من الیه الحکم و اقسام القضاة) و نیز در باب (الزیادات فی القضایا و الاحکام) آورده است.
78) و هو الذی لم یترجح صدق المخبر به، لبعض الموانع (درایه شهید، ص 18) .
79) هو ما عمل الجمیع او الاکثر به، او اقیم الدلیل علی اعتباره لحجة اجتهادیة او وثاقة او حسن (مقباس الدرایة، ص 50)
80) چه این که محمد بن قیس بین چهار نفر مشترک است که از آن چهار تن، اسدی و بجلی از ثقاتند.
81) و الراوی ان وافق فی اسمه و اسم ابیه اخر لفظا فهو المتفق و المفترق او خطا و فهو المؤتلف و المختلف (وجیزه) .
82) شرح نخبه.درایه مروج، ص 69 فالاتفاق بالنظر الی الاسماء و الافتراق بالنظر الی الاشخاص (درایه ممقانی ص 51) در این فن خطیب بغدادی و ابن حجر کتاب نوشته اند.
83) درایه ممقانی ص 52.
84) حنان بن سدیر از اصحاب حضرت موسی بن جعفر و واقفی مذهب بوده است و حنان السراج، کیسانی مذهب بوده، ولی حیان عنزی از اصحاب حضرت صادق علیه السلام و ثقه بوده است.
85) جریر بن عبد الله بجلی از اصحاب امیر المؤمنین علیه السلام و حریز بن عبد الله سجستانی از اصحاب حضرت صادق علیه السلام بوده است که در طبقه اختلاف دارند.
86) خثیم: پدر خواجه ربیع است که از زهاد ثمانیه بوده و خیثم: پدر سعید هلالی است که از تابعین بوده و ضعیف الراویه است.
87) برید بن معاویه عجلی از ثقات اصحاب حضرت صادق است و یزید قماط مکنی به ابو خالد می باشد.
88) امثله این قسم را به طور مفصل در مقباس الهدایه ص 53 ببینید.
در این فن، عسکری کتابی نوشته و سپس عبد الله بن سعید کتاب مشتبه الاسماء را نوشت.از آن پس دار قطنی و خطیب بغداد و ابن ماکولا در اکمال این موضوع را بررسی کردند و بالاخره ابو بکر بن نقطه که بر اکمال ذیلی نوشته و منصور بن سلیم و صابونی که بر ذیل این نقطه تذییل نوشت و حافظ علاء الدین مقلطای بر ذیل آنان تکمله ای نوشت آنگاه ذهبی کتابی به نام مشتبه النسیة به طور اختصار نگاشت و ضبط اسماء را به زبر و زیر (علایم) تعیین نمود، سپس حافظ ابن حجر کتاب تبصیر المنتبه بتحریر المشتبه را که در فن خود بی نظیر است تالیف فرمود.ابن حجر در متن کتاب ضبط اسماء را با حروف مرقوم داشته (شرح نخبة الفکر، تدریب الراوی، ص 415) و از امامیه، علامه حلی کتاب ایضاح الاشتباه را مرقوم داشت.
89) المقبول ان سلیم من المعارضة فهو المحکم و ان عورض بمثله فان امکن الجمع فهو مختلف الحدیث. (نخبة الفکر) در این موضوع شافعی در کتاب (الام) بحثی مستوفی نموده است، و ابن قتیبه و ابن جریر و طحاوی و ابن خزیمه کتاب نوشته اند. (تدریب الراوی، ص 387)
90) در این زمینه، طحاوی و خطابی و ابن عبد البر از اهل سنت کتاب نوشته اند.
(شرح نخبه، ص 37) و سید شبر از شیعه کتاب مصابیح الانوار فی مشکلات الاخبار را مرقوم فرموده است.
91) و هو المروی عن الصحابی قولا لهم او فعلا او تقریرا.متصلا الیهم او منقطعا.
92) درایه شهید: و منه تفسیر الصحابی و قوله کنا نفعل کذا و نقول کذا.نووی می گوید: و عند فقهاء خراسان تسمیة الموقوف بالاثر (تقریب ص 109) .
93) المرسل هو ما رواه عن المصوم من لم یدرکه بغیر واسطه او بواسطه نسیها او ترکها (درایه شهید، ص 89) .المرسل ما انقطع اسناده الا ان اکثر ما یوصف بالارسال ما رواه التابعی عن النبی عن النبی (کفایه، ص 21) .
94) و سواء کان الساقط واحدا ام اکثر (درایه شهید، ص 89)
95) و یطلق علیه المنقطع و المقطوع و المعضل.و المرسل لیس بحجر مطلقا (درایه شهید، ص 60)
96) نیز رجوع کنید به قواعد التحدیث، ص 140 و تدریب الراوی، ص 123.
97) نیز ر.ک: علم الحدیث، ص 119.
98) قواعد التحدیث، ص 141.
99) و مطوی ذکر المعصوم مضمر (وجیزه)
100) و هو ما جاء عن التابعین و من فی حکمهم، و هو تابع مصاحب الامام...و یقال له المنقطع ایضا (درایه شهید، ص 58) رواشح، ص 183.هو الموقوف علی التابعین قولا و فعلا و هو غیر المنقطع (الباعث الحثیث، ص 46) .فان سقط قبل التابعی واحد فهو منقطع (تقریب نواوی، ص 118) .
101) تقریب، ص 117- مقدمه ابن صلاح، ص 23.
102) فان سقط قبل التابعی واحد فهو منقطع (تقریب، ص 118) .او سقط من وسطها واحد فمنقطع (وجیزه) .
103) از جمله شهید در درایه، ص 58 و شافعی و طبرانی (به نقل ابن کثیر در اختصار علوم الحدیث، ص 46) .عبارت علامه قاسمی نیز قابل این جمع است: هو ما لم یتصل اسناده (قواعد الحدیث، ص 130) .خطیب می گوید: هو مثل المرسل الا ان هذه العبارة تستعمل فی الروایة عمن دون التابعی عن الصحابة، مثل مالک عن عبد الله بن عمر (کفایه خطیب بغدادی)
104) اختصار علوم الحدیث، ص 50.
105) علوم الحدیث حاکم، ص 28.
106) و اما ما رواه تابع التابعی عن النبی یسمونه معضلا (کفایه خطیب) السقط من الاسناد ان کان باثنین فصاعدا مع التوالی فهو المعضل.
107) ضبط این کلمه را مشهور بفتح ضاد دانسته اند، ولی میرداماد به کسر ضاد فرموده.ابن صلاح گوید: هو اصطلاح مشکل الماخذ من حیث اللغة. (ر.ک: مقدمه ابن صلاح، ص 28)
108) هو ما ظاهره السلامة اطلع فیه بعد التفتیش علی قادح (قواعد التحدیث، ص 131) سیوطی می گوید: و علة الحدیث اسباب خفت شعر تقدح فی صحته، حین وفت...
109) ولی نووی در تقریب و سیوطی در تدریب الراوی تسمیه این قسم را به معلول، غلط دانسته اند زیرا اسم مفعول از اعل (رباعی) ، بر وزن مفعول نمی آید.
110) سیوطی (در تدریب الراوی، ص 167) ده جهت را با ذکر مثال آورده است.
111) مانند تعلیل در اسناد احمد بن محمد بن عیسی که هم نام احمد بن محمد بن خالد برقی است و هر دو ثقه اند.
112) درباره معلل، علی بن مدینی و احمد بن حنبل و بخاری و یعقوب بن شیبه و ابی حاتم رازی و ابی زرعه و دار قطنی کتابهایی نوشته اند.
113) هو ما اخفی عیبه (شهید، ص 64)
114) و هو اختلاط الظلام (شرح نخبه)، الدلس، بالتحریک، بمعنی الظلمة او اختلاط الظلام (رواشح، ص 186)
115) شهید نام بعضی مدلسین را در ص 72 درایه خود آورده است.برای توضیح بیشتر رجوع کنید به: شرح نخبه، رواشح السماویة، و درایه مروج.
116) اضطراب از لحاظ متن، مانند حدیث تشخیص خون حیض از خون قرحه که در کافی و بعض نسخ تهذیب خونی را که از جانب راست رحم خارج شود، حیض به شمار آورده، ولی در بعض نسخ تهذیب جانب چپ ذکر شده (درایه شهید، ص 68) .
اضطراب از حیث سند: چنان است که راوی حدیثی را به واسطه پدر از محدثی نقل کند و دیگر بار همین حدیث را بدون واسطه از جدش روایت کند. (ر.ک: مقدمه ابن صلاح، ص 44) .
117) هو الذی یروی علی اوجه مختلفة متقاربة (قواعد التحدیث، ص 132.
تقریب نواوی، ص 69) .و یقع فی الاسناد تارة و فی المتن اخری (تقریب، ص 169) و به همین مضمون در مقدمه ابن صلاح، ص 44.
سیوطی در الفیه می گوید:
ما اختلفت وجوهه حیث ورد من واحد او فوق متنا او سند و لا مرجح: هو المضطرب و هو لتضعیف الحدیث موجب
ابن حجر، کتابی در این فن نوشته و آن را (المتقرب فی بیان المضطرب) نامیده است.
118) قواعد التحدیث ص 132.او کانت المخالفة بتقدیم و تاخیر فی الاسماء المقلوب (شرح نخبه ص 34) .
119) مانند محمد بن احمد بن عیسی در رجال شیعه که نام صحیحش احمد بن محمد بن عیسی است و مانند کعب بن مرة در رجال اهل سنت که مرة بن کعب است.
خطیب بغدادی را کتابی است در این موضوع، به نام (رفع الاتیاب فی المقلوب من الاسماء و الالقاب)
120) تمام حدیث را در درایه مروج، ص 104 ببینید.
121) و هو حدیث یروی بطرق آخر لیکون اجود منه، فیرغب فیه (درایه شهید، ص 69) .
122) درایه مروج، ص 103
123) مانند مسلم جصاص.
124) ر.ک: رواشح، ص 60.
125) و هو المکذوب المختلق المصنوع (درایه شهید، ص 69) .
هو المختلق المصنوع (تقریب نواوی، ص 78) .
126) الاعتبار سر ما یرویه هل شارک الراوی سواه فیه
(الفیه سیوطی، ص 151) .