یکى از غلامان (1) حضرت امام حسین علیه السلام جنایتى کرد که موجب عقوبت گردید فرمود او را بزنند غلام گفت: (و الکاظمین الغیظ)، امر کرد او را رها کنند باز غلام گفت: اى مولا و آقا من (و العافین عن الناس)، فرمود تو را بخشیدم باز غلام گفت، (و الله یحب المحسنین).
امام علیه السلام فرمود: تو را آزاد کردم براى رضاى پروردگار، آنچه به تو مى دادم دو برابر براى تو مقرر کردم.(2)
امام حسین علیه السلام و احترام به برادر
دو یکى از بنى هاشم و دیگرى از بنى امیه با یگدیگر مجادله داشتند این گفت: قوم من بزرگوارترند و آن مى گفت: قوم من... قرار شد هر یک نزد ده نفر از مردم قوم و طایفه ده هزار درهم به او بدهند سپس نزد حسین بن على علیه السلام رفت آن حضرت پرسید: پیش از من به کسى مراجعه کرده اى؟گفت: آرى به برادرت حسن فرمود: من قدرت ندارم بر عطیه سرور خود چیزى بیفزایم و او نیز صد و پنجاه هزار درهم به این سائل داد مرد اموى با صد هزار درهم آمد که از ده تن گرفته بود و مرد هاشمى با سیصد هزار درهم که از دو تن گرفته بود اموى از این تفاوت خشمگین شد، پول را به صاحبانش رد کرد هاشمى هم برگرداند، اما امام حسین علیه السلام قبول نکرد، و فرمود: خواهى بردار و خواهى بر خاک بیفکن، ما عطاى خود را باز نمى ستانیم.(3)
امام حسین علیه السلام و عیادت بیمار
کشى و ابن شهر آشوب از امام جعفر صادق علیه السلام روایت کرده اند که روزى امام حسین علیه السلام به عیادت بیمارى رفت که تب شدیدى داشت چون حضرت داخل شد تب او مفارقت کرد و آن بیمار عبدالله بن شداد لیثى بود.
گفت: راضى شدم به آنچه خداى بزرگ تو به شما داده است، تب نیز از شما مى گریزد حضزت فرمود: خداى بزرگ هیچ چیز را خلق نکرده مگر آن که او را امر کرده است که ما را طاعت نماید پس صدایى شنیدند و کسى را ندیدند که مى گفت: لبیک حضرت فرمود: آیا امیرالمومینین علیه السلام تو را امر نکرده که نزدیک نشوى مگر به کسى که دشمن ما باشد یا گناهگار باشد که کفاره گناه او باشى، پس چرا نزدیک این مومن آمده اى؟(4)
اخلاق حسنین علیهم السلام
پیر مردى مشغول وضو گرفتن بود.(5) اما شیوه صحیح وضو گرفتن را نمى دانست امام حسن و امام حسین علیهماالسلام هنگامى که طفل بودند وضو گرفتن پیرمرد را دیدند جاى تردید نبود، تعلیم مسائل و ارشاد جاهل واجب است باید وضوى صحیح را به پیرمرد یا داد اما اگر مستقیما به او گفته شود.
وضو تو صحیح نیست گذشته از این که موجب رنجش او مى شود براى همیشه خاطره تلخى از وضو خواهد داشت به علاوه از کجا که او این تذکر را براى خود تحقیر تلقى نکند و یکباره روى دنده لجبازى نیفتد و هیج وقت زیر بار نرود. این دو طفل اندیشیدند و پیرمرد مى شنید این یگى گفت: وضوى من از وضوى تو کامل تر است دیگرى مى گفت: وضوى من از وضوى تو کامل تر است.
سپس توافق کردند که هر دو در حضور پیرمرد وضو بگیرند و پیرمرد حکمیت کند طبق قرار عمل کردند و هر دو نفر وضوى صحیحى و کاملى جلو چشم پیرمرد گرفتند پیرمرد تازه متوجه شد که وضوى صحیح را چگونه باید انجام داد و به فراست مقصود اصلى دو طفل را دریافت و سخت تحت تاثیر محبت بى شائبه و هوش و فطالت آنها قرار گرفت. گفت: وضوى هر دو شما صحیح و کامل است، من پیرمرد نادان هنوز وضو ساختن را نمى دانم شما به حکم محبتى که بر امت جد خود دارید مرا متبه ساختید متشکرم. (6)
سخاوت امام حسین علیه السلام
کمال الدین بن طلحه رحمه الله در کرم امام حسن علیه السلام قصه زنى که براى ایشان گوسفند کشته بود بیان کرده که هر یک از امام حسن و امام حسین علیهماالسلام او را هزار گوسفند و هزار دینار زر دادند همچنین نقل شده که آن حضرت میهمان را اکرام مى کرد و طالب را جود مى نمود و رعایت صله رحم مى کرد و فقیر را مى نواخت و سائل را رد نمى کرد و برهنه را مى پوشاند و گرسنه را سیر مى کرد و حاجت وام دار را روا مى کرد و بر ضعف رحیم بود و بر یتیم مشفق و مهربان و حاجتمندان را اعانت مى نمود و هر چه مال به وى مى رسید - گرچه اندک بود - بر محتاجان صرف مى کرد.
معاویه چون به مکه آمد مال بسیار و لباس هاى فاخر براى آن حضرت فرستاد هیچ کدام را نپذیرفت و همه را باز پس داد. (7)
امام حسین علیه السلام و بشر خضر مى
علامه کاشف الغطاء از مجمع البحرین نقل کرده که امام حسین علیه السلام وقتى به کربلا رسید زمین نینوا و غاضریه را از بنى اسد به شصت هزار درهم خرید و با آنها شرط کرد که زوارش را به قبرش راهنمایى کرده و از آنها پذیذیرائى کنند و در قبال این شرط زمین را دوباره پس از آن که پولش را پرداخت به آنها واگذاشت، از این خبر معلوم مى شود که همراه امام حسین علیه السلام چقدر پول بود که مازاد آن بالغ بر شصت هزار درهم بود.
شاهد دیگر بر عظمت این دستگاه سلطنت تا قضیه محمد بشر خضرمى است، که سید بن طاووس و غیره نقل کردند که شب عاشوار یا همان شبى که مرگ بر دور خیمه ها مى گردید به محمد بشر خضرمى مى گفتند: پسرت در حد رى اسیر شد.: جواب داد: من نمى خواهم که پسرم اسیر باشد و من پس از آن زنده بمانم امام حسین علیه السلام سخن مرد را شنید و به او فرمود: خدا تو را رحمت کند من بیعتم را از تو برداشتم و تو حالا آزادى، هر طور مى توانى در آزادى پسرت بکوش.
عرض کرد: حسن جان درندگان مرا زنده نگذارند هر گاه از تو جدا بشوم، حضرت فرمود: این لباس ها و برده هاى یمنى را به پسرت ده که در آزادى خود صرف کند پس به او پنج دست لباس عطا فرود که قیمت آنها هزار دینار بود قیمت هر دست دویست دینار (صد لیره طلا) معلوم نیست جنس این لباس ها چه بود که قیمت یک دست آن صد لیره مى شد و چقدر از این نوع لباس با حضرت بود، و براى چه آنها را با خود مى برد؟. (8)
مشاهده آثار پینه بر پشت مبارک
شعیب بن عبدالرحمان خزاعى گوید: چون حسین بن على علیه السلام به شهادت رسید: بر پشت مبارکش آثار پینه مشاهده کردند علتش را از امام زین العابدین علیه السلام پرسیدند، فرمود: این پینه ها اثر کیسه هاى غذایى است که پدرم شب ها به دوش مى کشید و به خانه بیوه زنان و کودکان یتیم و فقرا مى رسانید.
نیکى به مقدار معرفت
یک اعرابى، به محضر امام حسین علیه السلام آمد عرض کرد: یا بن رسول الله ذمه اى در گردن من است و قادر به اداى آن نیستم ناچار به خود گفتم که باید از مرد کریمى سوال نمایم و کسى که از اهل بیت رسول الله صلى الله علیه و آله باشد سراغ ندارم حضرت به اعرابى فرمود: من سه سوال از تو مى کنم اگر یکى را پاسخ گفتى یک سوم آن مال را به تو عطا مى کنم و اگر دو سوال را جواب گفتى دو سوم آن مال را صاحب خواهى شد، و اگر هر سه مساله را پاسخ گفتى تمام آن مال را عطا خواهم کرد.
اعرابى عرض کرد: یا بن رسول الله، چطور مى شود که مثل شما که از همه جهات تکمیل هستید از من اعرابى که بیابانى هستم پرسش کنید؟
امام حسین علیه السلام فرمود: (9) از جدم رسول خداصلى الله علیه و آله شنیدم که فرمود: المعروف بقدر المرفه.
اعرابى عرض کرد: هر چه مى خواهى بپرس اگر بدانم جواب مى گویم و اگز ندانم از شما یادى مى گیرم و لا قوه الا بالله.
حضرت فرمود: افضل اعمال چیست؟
گفت: ایمان به خداوند تعالى.
حضرت فرمود: چه چیز مردم را از مهالک نجات مى دهد؟
عرض کرد: توکل و اعتماد به خداى بزرگوار.
فرمود: زینت آدمى در چیست؟
اعرابى گفت: علمى که با آن حلم باشد فرمود: اگر بدین شرف دست نیابد؟
عرض کرد: مالى که با مروت و جوانمردى همراه باشد.
فرمود: اگر این را نیز نداشته باشد.
گفت: فقر و پریشانى که با آن صبر و شکیبایى باشد.
فرمود: اگر این را هم نداشته باشد.
عرابى گفت: صاعقه اى از آسمان فرود آید و او را بسوزاند که او شایستگى جز این را ندارد.
حضرت خندید و کیسه اى که هزار دینار زر سرخ داشت به وى داد و انگشرتى به او عطا کرد که نگین آن دویست درهم قیمت داشت.
حضرت به اعرابى فرمود: با این زرها ذمه خود را برى کن، و این انگشتر را در نفقه خود صرف کن. (10)
اعرابى آن زرها را برداشت و این آیه مبارکه را تلاوت کرد: (الله اعلم حیث یجعل رسالته).(11)
کنیز و شاخه گل
علامه مجلسى ره از کشف الغمه روایت کرده که انس گفت:
روزى در محضر امام حسین علیه السلام بودم کنیز آن بزرگوار آمد و گلى یک شاخه آن حضرت گذاشت حضرت فرمود: تو را آزاد کردم براى خدا من گفتم یک شاخه گل براى تو مى آوردت او را آزاد مى کنى؟ حضرت فرمود: خداى بزرگ مى فرماید: چون تحیت کنند شما را به تحیتى، پس تحیت کنید به نیکوتر از آن (12)
و تحیت نیکوتر من آن بود که او را آزاد کنم. (13)
معلم در نگاه امام حسین علیه السلام
عبدالرحمان سلمى به فرزند امام حسین علیه السلام سوره حمد آموخت.
وقتى کودک در حضور پدر سوره را خواند امام علاوه بر پول نقد و پارچه اى که از راه حقشناسى به معلم طفل داد، دهان آموزگار را پرا از در کرد.
کسانى از این همه عطا تعجب کرده درباره آن از حضرت سوال کردند امام علیه السلام در پاسخ فرمود: کجا پاداش مالى من با عطاى آموزش این معلم برابرى مى کند (14)
یعنى خدمت آموزش سوره حمد از عطاى مالى من ارزنده تر است.
جز به یکى از سه گروه اظهار نیاز مکن
مردى از انصار از امام حسین علیه السلام حاجیى خواست امام حسین علیه السلام فرمود: اى برادر آبرویت را از خواهش کردن حضورى نگهدار و حاجتت را در نامه اى بنویس زیرا آنجه تو را شاد کند به آن عمل کنم ان شاء الله.
آن مرد نوشت: اى اباعبدالله، فلانى از من پانصد اشرفى مى خواهد و اصرار دارد بگیرد به او بفرمایید مهلتى بدهد چون امام علیه السلام نامه را خواند به منزل رفته کیسه اى آورد که هزار اشرفى داشت و به او فرمود:
با پانصد اشرفى وام خود را بپرداز و با پانصد اشرفى دیگر زندگى خود را اداره کن و جز به یکى از سه کس اظهار مکن: دین دار، یا صاحب مروت که از مردانگى خود شرم دارد، و خانواده دار، که مى داند آبروى خودت را فروختى و آن را با برآوردن حاجت تو حفظ مى کند. (15)
سخاوت از امام حسین علیه السلام بیاموزید
امام حسین علیه السلام فرمود: درست است فرمایش رسول خدا صلى الله علیه و آله که فرمود: افضل الاعمال بعد الصلاه ادخال السرور فى قلب المومن بما لا اثم فیه.
بهترین کار پس از نماز، وارد کردن شاید در دل مومن است با آنچه گناهى در آن نباشد.
امام حسین علیه السلام فرمود: غلامى دیدم خوراک خود را به سگى مى دهد.گفتم: در چنین حال غذایت را مى دهى؟ اى فرزند رسول خدا، من غمگینم، به شادى او شادى مى جویم براى این که صاحب من یهودى است مى خواهم از او جدا بشوم پس امام علیه السلام به سوى صاحبش با دویست دینار آمد یهودى گفت: غلام فداى قدمت و بستان براى غلام و مال را برگردانید.
حضرت فرمود: مال را بخشیدم یهودى گفت: قبول کردم و به غلام بخشیدم.
حضرت فرمود: غلام را آزاد کردم وتمام مال را به او بخشیدم. همسر یهودى گفت: اسلام آوردم و مهریه ام را به شوهرم بخشیدم یهودى گفت: من هم اسلام آوردم، این خانه را به او بخشیدم.(16)
شعار آشنایى
صفات کبریائى را زمردان خداآموز
زمردان خدا اوصاف ذات کبریاآموز
زسربازى سرافرازى بود آزاد مردان را
سرافرازى و سربازى زشاه کربلاآموز
حسین آسا به دفع فتنه بیگانگان برخیز
شعار آشنایى با خدا از آشنا آموز
بیا در مکتب اسلام و بشنو درس قرآن را
مروت عاطفت آزادگى احسان و فاآموز
چون نام شیر مردان خدا را بر زبان آرى
نخستین بار آیین ادب را از (نوا)آموز
نویسنده:على ربانى خلخالى
پی نوشت:
1-اعیان الشیعه، ج 4، ص 110، قمقام، ص 350، سمو المعنى، ص 161.
2-کشف الغمه، ج 2، ص 207.
3-صلح امام حسین علیه السلام، ص 44.
4-جلاء العیون، ج 2، ص 460.
5-مناقب، ج 3، ص 400.
6-داستان راستان، ج 2، ص 96.
7-کشف الغنمه، ج 7، ص 195، احقاق الحق، ج 11، ص 445.
8-سیاسیت حسینى، چاپ تبریز، ص 33.
9-احقاق الحق، ج 11، ص 441.
10-مقتل خوارزمى، ج 1، ص 157.
11-مننتهى الامال، ج 1، ص 210.
12-منتهى الامال، ج 1، ص 210، سوره انعام،آیه 124.
13-احقاق الحق، ج 11، ص 424.
14-در مکتب اهل بیت، ص 131، لولو و مرجان، ص 44.
15-تحف العقول، ص 252.
16-راهنماى بهشت، ج 1، ص 204.