فلسفه وجودى امام سجاد در بینش شیعه در دو بعد اصولى نهفته است : 1- تعلیم ، 2- تربیت ؛ زیرا امامت معصومان تداوم بخش رسالت پیامبر - صلى الله علیه وآله - است .
امام همان خطى را دنبال مى کند و همان وظایفى را بر عهده دارد که پیامبر خداوند به وسیله جبرئیل وحى مشده ولى بر ائمه - علیه السلام - وحى نمى شده است بلکه آنان علوم خویش را سینه ! سینه به امامان بعدى منتقل مى ساخته اند. آن گونه که پیامبر - صلى الله علیه وآله - علوم خویش را سینه على - علیه السلام - منتقل کرد و فرمود: انا مدینة العلم و على بابها فمن اراد المدینة فلیاءتها من بابها. یعنى ؛ من شهر علمم و على در آن شهر است . پس هر کس مى خواهد به این شهر وارد و آگاهى دست یابد بر اوست که از طریق على - علیه السلام - کسب آگاهى کند و سیرت و سنت مرا جویا شود.
بدیهى است که انتقال علم پیامبر - صلى الله علیه وآله - به على بن ابى طالب - علیه السلام - به گونه اى عادى و تدریجى نبوده است بلکه طبق مشیت خداوند برنامه اى فوق طبیعى را طى کرده ، چنان که از امام سجاد - علیه السلام - نقل شده است :
رسول خدا - صلى الله علیه وآله - کلمه اى به على - علیه السلام - آموخت که از آن کلمه هزار کلمه گشوده شد و از هر کلمه آن هزار کلمه گشوده شد. (384)
بنابراین ، همان گونه که تعلیم و تزکیه دو وظیفه اصلى پیامبر - صلى الله علیه وآله - بوده و خداوند فرموده است :
یتلوا علیهم آیاته ویزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکتة . (385)
یعنى ؛ خداوند پیامبر اکرم را برانگیخت تا آیات الهى را بر مردم تلاوت کند، ایشان را تزکیه نماید و رشد و دهد و کتاب و حکمت را به آنان بیاموزد.
ائمه معصومین - علیه السلام - نیز همواره در تلاش بودند تا این دو وظیفه را درمیان امت اسلامى ایفا کنند ولى موانع سیاسى - اجتماعى که پس از رحلت رسول خدا پدید آمد و مشاجرات و رقابتهاى قبیله اى که بر جامعه آن عصر چون ابرى تیره سایه افکند و تا جایگاه خلافت نیز پیش رفت ، سبب تا براى همیشه آزادى بیان و عمل از اهل بیت سلب شود و آنان به گونه اى که مى خواستند نتواند در تعلیم و تربیت امت حضورى رسمى و گسترده داشته باشند.
آنچه مانع حضور آنان در صحنه هاى گسترده تعلیم و تربیت امت بود، ناهمسازى تعالیم و رهنمودهاى عقیدتى - سیاسى - عبادى آنان با ایده ها و عملکردها و پندارهاى حاکمان زمانشان بود.
حاکمان هرگز نمى توانستند تعالیم و رهنمودها هشدارهاى معصومین - علیه السلام - را تحمل کنند، از این رو با ارعاب و تهدید، با قتل و غارت ، با زندان و شکنجه ایشان و پیروانشان قلمرو فعالیت آنان را محدود و محدودتر مى ساختند و چه بسا گاه تلاشهاى علمى و معرفتى آنان به صورت تعالیم سرى در مى آمد و شیعیان در ابراز و انتقال آنها موظف به تقیه مى شدند.
امام سجاد - علیه السلام - در یکى از این دورانها دشوار، امامت امت را بر عهده داشت اما انبوه مشکلات و دشواریها و نابسامانیهاى سیاسى - اجتماعى که در فتنه عبدالله بن زبیر و سختگیریهاى وى بر بنى هاشم ونیز هجوم مسلم بن عتبه به مدینه و... رخ داد، هیچ یک سبب نشد تا امام به طور کلى از تربیت و تعلیم شاگردان بازمانده و روح تشنه امت را از معارف ناب الهى خویش محروم سازد!
امام در همان شرایط بحرانى شاگردانى را پرورید که با توجه به شرایط آن حضرت ، شمارشان اندک نیست .
اصحاب امام سجاد - علیه السلام -
شیخ طوسى متولد 460 هجرى اصحاب امام سجاد - علیه السلام - را این گونه یاد کرده است :
1- ابراهیم بن عبدالله
2-ابراهیم بن محمد بن حنیفه
3- ابراهیم بن ابى حفصه
4- ابراهیم بن بشیر الانصارى
5- اسماعیل بن عبدالرحمن
6- اسماعیل بن امیة
7- اسحاق بن عبدالله بن الحرث
8- اسحاق بن یسار المدنى
9- ابان بن ابى عیاش فیروز
10- ابان بن تغلب
11- ایوب بن عایذ الطائى
12- اسحاق بن عبدالله
13- افلح بن حمید
14- اسماعیل بن رافع
15- ایوب بن الحسن
16- ابراهیم بن یزید النخعى
17- اسماعیل بن عبدالله بن جعفر
18- اسماعیل ین عبدالخالق
19- احمد بن حمویه
20- بشر ین غالب اسدى
21- بکربن اوس ابوالمنهال
22- بکیربن عبدالله
23- برد الاسکاف
24- ثابت بن عبدالله بن زبیر
25- ثابت ین هرمز الفارسى
26- ثابت ین ابى صفیة ابو حمزة الثمالى
27- ثابت بن اسلم البنانى
28- ثویر بن ابى فاختة
29- ثویربن یزید
30- جابربن عبدالله انصارى
31- جعفربن على بن الحسین الصادق - علیه السلام - (386)
32- جعفر بن ابراهیم الجعفرى
33- جعفر بن ایاس
34- جهم الهلالى الکوفى
35- جعید همدانى
36- جابربن محمد بن ابى بکر
37- حسن بن على بن ابى رافع
38- حسن بن الرواح البصرى
39- حسن بن محمد بن حنفیه
40- حسین بن عبدالله بن ضمرة
41- حسین بن على بن الحسین فرزند امام سجاد - علیه السلام -
42- حکم بن عتیبه
43- حبیب بن ابى ثابت
44- حمید بن مسلم کوفى
45- حرین کعب ازدى کوفى
46- حطان بن خفاف
47- حصین بن عمر و الهمدانى
48- حکیم ین جبیر بن مطعم
49- حفص بن عمر انصارى
50- حمید بن نافع همدانى
51- حبیب بن حسان
52- حارث بن فضیل مدنى
53- حکیم بن حکیم بن عباد
54- حذیم بن سفیان اسدى
55- حسن بن عماره
56- حکیم بن صهیب الصیرفى
57- حارث بن جارود تیمى
58- حسان عامرى
59- حذیم بن شریک اسدى
60- حبیب سحبستانى
61- خشرم بن یسار بن مدنى
62- داوود صرمى
63-رزین
64-ربیعة (استاد ابوحنیفه )
65-رزین بن عبید
66-رشید هجرى
67-ربیعة بن ابى عبد الرحمان
68-رباح بن عبیده همدانى
69-ربیعه بن عثمان تیمى
70-زید بن على بن الحسین - علیه السلام - (فرزند امام سجاد - علیه السلام -)
71-زیدبن الحسن بن على بن ابى طالب - علیه السلام -
72-زیادبن سوقة الجریرى
73-زید العمى البصرى
74- زید بن اسلم عدوى
75- سعید بن مسیب
76- سعید بن جبیر
77- سعید بن عثمان
78- سدیربن حکیم بن صهیب
79- سرى بن عبدالله
80- سلیم ین قیس الهلالى الکوفى
81- سالم بن ابى الجعد
82- سالم (مولى عمروبن عبدالله )
83- سلمة بن کهیل
84- سعد بن سعید بن قیس
85- سلمة بن دینار
86- سلمة بن ثبیط
87- سماک بن حرب
88- سلیمان بن ابى مغیره
89- سالم بن ابى حفصة
90- سعید بن مرزبان
91- سعید بن طریف حنظلى
92- سعدبن ابى سعید مقبرى
93- سعید بن حرث مدنى
94- سعید بن مرجانه مدنى
95- سلیمان (ابو عبدالله بن سلیمان العبسى )
96- سلام بن المستنیر الجعفى
97- سعید (ابوخالد الصیقل )
98- سعید بن حکیم
99- شیبة بن نعامة الضبى
100- شر حبیل بن سعد
101- صالح ین کیسان
102- صالح بن ابى حسان
103- صالح بن خوات
104- صالح بن خوات
105- صفوان بن سلیم زهرى
106- صهیب ابوحکیم الصیرفى
107- ضحاک بن مزاحم
108- ضحاک بن مزاحم عبدالله المشرقى
109- طلحه بن نضر مدنى
110- طارق بن عبدالله الرحمان
111- طاووس بن کیسان
112- طلحة بن عمور المدنى
113- ظالم بن عمرو (ابوالاسود دئلى )
114- عبدالله بن على الحسین (فرزند امام سجاد - علیه السلام -)
115- عبدالله بن عقیل بن ابى طالب
116- عبدالله بن سلیمان العبسى
117- عبدالله بن دینار
118- عبدالله المستورد المدنى
119- عبدالله بن ابى ملکیة المخزومى
120- عبدالله بن عطا الهاشمى 31113
121- عبدالله بن ذکوان (ابوالزناد)
122- عبدالله بن ابى بکر بن عمرو
123- عبدالله بن عبیدة الزهرى
124- عبدالله بن زبید هاشمى
125 عبدالله بن عبد الرحمن مدنى
126- عبدالله بن عبدالرحمان مدنى
127- عبدالله بن شرمة
128 عبدالله بن جعفر
129- عبد الله بن سعید بن ابى شرمة
130- عبدالله بن على بن ابى رافع
131- عبدالله بن محمد بن عمربن على - علیه السلام -
132 عبید الله بن ابى الوشیم
133- عبید الله بن مسلم العمرى
134- عبید الله بن عبدالرحمان
135- عبدالله بن ابى الجعد
136 عامربن واثلة الکنانى (اباالطفیل )
137- عامربن المسمط (ابایحیى )
138- عبید الله بن المغیره
139- على بن ثابت
140- عیسى بن على
141-عایذ الاحمسى
142-عمران بن میثم التمار
143 عبدالله بن محمد الجعفى
144- عبدالملک بن عطا بن ابى الرباح
145- عقبة بن بشیر
146- عبد الرحمان القصیر
147- عبدالمؤمن (بن قاسم بن قیس ... )
148- عمارة الانصارى
149- عبدالله بن البرقى
150- عبدالغفار بن القاسم
151- فرات بن احنف العبدى
152- فلیح بن بکیر الشیبانى
153- فرزدق شاعر ابافراس
154- القاسم بن عوف الشیبانى
155- القاسم بن عبدالرحمان
156- القاسم بن محمد بن ابى بکر
157- کیسان بن کلیب
158- کنکر ابوخالد کابلى
159- محمد بن جبیر بن معطم
160-محمد بن على بن الحسین - علیه السلام - امام باقر
161- منهال بن عمرو اسدى
162- مسلم بن على البطین
163- محمد بن شهاب الزهرى
164- محمد بن عمربن على - علیه السلام -
165- مالک بن عطیة
166- محمد بن قیس الانصارى
167- منذر الثورى
168- میمون القداح
169- میمون البان
170- معروف بن خربوذ
171- یحیى بن ام الطویل المطعمى
172- ام الرا گفته شده است و همان جبابه والبیه مى باشد (387)
شیخ مفید ره (388) در کتاب اختصاص تنها نام پنج تن از تن از اصحاب امام سجاد - علیه السلام - را به این شرح یاد کرده است : ابو خالد الکابلى ، یحیى بن ام الطویل ، معطم (محمد بن جبیربن مطعم ) سعید بن المسیب المخزومى ، حکیم بن جبیر. (389)
علت این که شیخ مفید تنها به ذکر پنج تن از شاگردان امام سجاد - علیه السلام - اکتفا کرده است ، چه بسا روایتى باشد که فضل بن شادان نقل کرده است . او مى گوید:
در نخستین مراحل امامت امام على بن الحسین - علیه السلام - اولین اصحاب آن حضرت تنها پنج نفر بودند: سعید بن جبیر، سعید بن المسیب ، محمد بن جبیربن مطعم ، یحیى بن ام طویل ، ابو خالد الکابلى که نام او وردان و لقبش کنکر بوده است . (390)
فرقى که عبارت مفید با عبارت روایت فضل بن شاذان مشهود مى باشد این است که در عبارت مفید به جاى سعید بن جبیر نام حکیم بن جبیر آمده است و البته هر دو از اصحاب امام سجاد - علیه السلام - بوده اند.
ابن آشوب در کتاب مناقب ضمن این که نام گروهى از اصحاب امام سجاد - علیه السلام - را بر شمرده است مى گوید: آن دسته از کسانى که از شاگردان امام سجاد - علیه السلام - بوده و قبلا محضر رسول خدا - صلى الله علیه وآله - را درک کرده و از اصحاب پیامبر - صلى الله علیه وآله - به شمار مى آیند عبارتند از: جابربن عبدالله ، عامربن واثلة کنانى ، سعید بن مسیب (ابن ) حزن و سعید بن جهان الکنانى . (391)
ممتازترین اصحاب امام سجاد - علیه السلام -
از روایتى استفاده مى شود که امام صادق - علیه السلام - سه نفر از اصحاب امام سجاد - علیه السلام - را مبرزترین و آشناترین چهره در میان اصحاب آن حضرت دانسته است .
173- ابو خالد الکابلى
174- یحیى بن ام الطویل
175- جبیربن مطعم (392)
از این روایت چنین استشمام مى شود که پس از شهادت حسین - علیه السلام - امر امامت على بن الحسین بر بسیارى از شیعیان مخفى بوده ، و بحران فکرى بر ایشان مستولى گشته است به گونه اى که در مرحله نخست سه نفر پیشگام طریق معرفت امام بوده اند و بتدریج ، دیگران به آنان پیوسته اند.
در روایتى دیگر از امام موسى بن جعفر - علیه السلام - چنین نقل شده است :
هنگامى که قیامت بر پا شود، منادى یکایک اصحاب ائمه را فرا مى خواند... تا آنجا که ندا مى دهد: کجایند یاران و اصحاب على بن الحسین - علیه السلام -! پس در پاسخ او جبیرین معطم ، یحیى بن ام الطویل ، ابو خالد کابلى و سعید بن مسیب مى ایستند. (393)
روایت فضل بن شاذان که در چند سطر قبل آن را یاد آور شدیم نیز پیشگام ترین چهره ها را در میان اصحاب امام ، پنج نفر دانسته است .
ویژگیهایى از زندگى اصحاب امام سجاد - علیه السلام -
یحیى بن ام الطویل
یحیى ام الطویل از جمله شخصیتهایى است که در تمام روایاتى که نام اصحاب ممتاز امام سجاد را در بردارد از او یاد شده است و روایاتى که درباره شخصیت عملى و سیاسى او نقل گردیده به چهره معنوى و شیعى وى تبلورى ویژه بخشیده است .
از برخى منابع چنین استفاده مى شود که وى فرزند دایه امام سجاد - علیه السلام - بوده است . (394) این ارتباط نزدیک مى تواند از عواملى به شمار آید که اندیشه و روح یحیى را با محبت و ولایت و معرفت امام پروریده است .
یمان بن عبیدالله مى گوید:یحیى ام طویل را در میدان بزرگ کوفه کردم که ستبر ایستاده بود و فریاد مى زد: اى دوستان خدا! ما بیزاریم از آنچه شما بدان گوش مى دهید و در کنار گوش شما نجوا مى کنند! هر کس به على - علیه السلام - دشنام دهد، لعنت خدا بر او باد.
ما از خاندان مروان بیزار و متنفریم ...
یحیى با صدایى آهسته تر ادامه داد: - هر کس دوستان خدا را دشنام مى دهد با او ننشیند و هر کس در راه روش ما تردید دارد به او رو نیندازید و از وى مدد نجویید و بدانید که اگر یکى از برادران شما مورد بى توجهى شما قرار گیرد تا ناگزیر شود اظهار نیاز و فقر کند، به او خیانت کرده اید... (395)
از متن روایت دانسته مى شود که یحیى در شرایطى فریاد به حمایت از على - علیه السلام - بلند کرده است که مروانیان بر پیکر اسلام و جامعه اسلامى مى تاخته و دشنام به خاندان رسالت را رواج مى داده اند.
این چنین بوده است که امام باقر - علیه السلام - درباره شخصیت شجاع و ممتاز وى فرموده است :یحیى بن ام طویل شخصیتى هماره جوانمرد و بى باک بود. (396)
ارتباط نزدیک او با على بن الحسین - علیه السلام - و حمایت علنى وى از على بن ابى طالب - علیه السلام - و توهین آشکارش به سیاستمداران اموى و همگامان آنان ، سبب شد تا در شهر واسط به دست حجاج بن یوسف به شهادت رسد. (397)
حجاج پس از دستگیرى یحیى و تسلط بر وى ، نخست از او خواست تا على - علیه السلام - را لعن کند ولى او که هرگز تن به چنین کارى نمى داد مورد خشن حجاج قرار گرفت و به دستور وى دستور وى دستها و پاهایش ، قطع و به شهادت رسید.
در تاریخ شهادت وى ، زمان دقیقى یاد نشده است ولى از قرینه هایى مى توان گفت که شهادت یحیى بن ام طویل در میان سالهاى 84 تا 85 بوده است ، زیرا با توجه به این شهادت وى در شهر واسط بوده و شهر واسط در سال 84 هجرى ساخته شده (398) و از سوى دیگر مرگ حجاج در سال 95 رخ داده است ، (399) به دست مى آید که به هر حال یحیى بن ام طویل در سالهاى میان 95-84 هجرى به دست حجاج شهید گشته است .
سعید بن جبیر
یعبد بن جبیر از جمله عاملان شیعى است به جرم پیروى از مکتب معرفتى اهل بیت و بیزارى از خلفاى جور به دست حجاج به شهادت رسید. (400)
در روایتى از امام صادق - علیه السلام - شخصیت و سرگذشت سعى بن جبیر چنین یاد شده است :سعید بن جبیر از پیروان دیر پاى على بن الحسین - علیه السلام - و مورد تمجید آن حضرت بود. شهادت او به دست حجاج ، سببى جز پایبندى او به ولایت و امامت على بن الحسین - علیه السلام - نداشت . او در طریق حق ره مى پیمودند. چنین نقل شده است که وقتى حجاج با سعید بن جبیر روبرو شد، براى اهانت به شخصیت سعید نام او را با تعبیرى زشت یاد کرد و گفت : آیا تو همان شقى بن کسیر بدبخت فرزند انسان در هم شکسته هستى ؟
سعید که نا واقعتش در بردارنده معناى سعادت و نیکبختى وکامرواى بود به حجاج گفت : مادرم که مرا زاده بهتر مرا مى شناخته که نام نیکبخت سعید را بر من نهاده است . حجاج گفت : نظرت ابوبکر و عمر چیست ؟آیا بهشتیند یا جهنمى ؟
سعید که مى توانست حجاج با این پرسش مى خواهد بهانه اى براى کشتن او پیدا کند، سعى کرد تا چنین بهانه اى به دست او ندهد، از این رو پاسخ داد: اگر وارد بهشت شده و مردانش را یکایک وارسى کرده بودم و اگر وارد جهنم گشته و ساکنانش را شناسایى کرده بودم ، مى توانستم پاسخ تو را بدهم !
حجاج : پس بگو سخنت درباره خلفا چیست ؟
سعید: من وکیل ایشان و ماءمور بررسى کارهاى آنان نبوده ام !
حجاج مى خواهم بدانم کدام یک از آنان در نظر تو محبوبترند
سعید: آگاهى به این مطلب در اختیار خداست ، زیرا او به نهان و آشکار خلق آگاهى دارد!
حجاج : ظاهرا بنا ندارى مرا تصدیق کنى و پاسخم را به درستى بدهى ؟!
حجاج : ظاهرا بناندارى مرا تصدیق کنى و پاسخم را به درستى بدهى !
سعید: نه آنچه من درصدد آنم ، این است که فعلا در مقام ضدیت با تو پاسخ ندهم ؟! (401) ابن حریر طبرى ، علت کشته شدن سعید بن جبیر را چیز دیگرى مى داند و مى نویسد:
وى همراه یاران عبدالرحمان بن اشعث برضد حجاج قیام کرده بود و به این جرم کشته شد (402)
این نکته تاریخى منافاتى با بیان امام صادق علیه السلام ندارم زیرا به هر حال کسانى چون سعید بن حبیر، با عداوت عمیقى که نسبت به دستگاه اموى و فردى چون سعید بن حبیر، با عداوت عمیقى که نسبت به دستگاه اموى و فردى چون براى اضمحلال حجاج و خلافت امویان استفاده کنند.
مسعودى در ماجراى شهادت سعید بن جبیر مطالبى را ثبت کرده است که به روایت امام صادق - علیه السلام - نزدیکتر است . او مى نویسد:
... حجاج به سعید بن جبیر گفت : درباره خلفا چه مى گویى ؟
سعید گفت : مرا به کار آنها نگماشته اند .
حجاج : مى خواهى تو را چگونه بکشم ؟
سعید: هر طور خودت مى خواهى بکش ، زیرا هر شکلى را انتخاب کنى ، من در آخرت همان گونه از تو انتقام خواهم گرفت .
حجاج دستور داد تا سعید را بیرون برند و بکشند وقتى که سعید را بیرون میبردند خنده اى کرد! حجاج از سعید درباره خنده اش توضیح خواست .
سعید گفت : به جراءت احمقانه تو و حلم و بردبارى خدا مى خندم .
سعید را با چهره بر زمین افکندند تا سرش را جدا کنند. در این فاصله سعید به یگانگى خدا و حقانیت پیامبر و کفر حجاج شهادت داد و گفت : خدایا پس از من حجاج را بر هیچ کس مسلط مکن و به او فرصت مده تا پس از من کسى را بکشد. حجاج پس از شهادت سعید بن جبیر بیش از پانزده روز زنده نبود و به بیمارى آکله خوره مبتلا گردید و مرد.
پس ازکشته شدن سعید، حجاج تحت فشارهاى روانى قرار داشت و همواره مى گفت : سعید بن جبیر با من چکار دارد که هر وقت مى خواهم بخابم گلوى مرا مى گیرد! (403)
شهادت سعید به دست حجاج در سال 94 هجرى رخ داد 39
رشید هجرى
رشید هجرى از جمله شخصیتهاى کم نظیر شیعه است که محضر چهار امام را درک کرد.
او نخست از شیعیان مخلص على بن ابى طالب - علیه السلام - بود و پس از شهادت آن حضرت در زمره اصحاب حسن بن على - علیه السلام - و سپس در شمار یاران و شیعیان امام سجاد - علیه السلام - قرار گرفت و در این دوره بود که به دست عبیدالله بن زیاد، به جرم شیعه بودن و تبرى از خلفاى جور، مظلومانه شهید شد.
رشید از جمله کسانى بود که على بن ابى طالب - علیه السلام - خبر شهادت و چگونگى کشته شدنش را به وى خبر داده و از او آگاهانه در مسیر تشیع و عشق به خاندان ولایت امامت ، دار خویش را بر دوش مى کشید و در انتظار تحقق وعده امامش بود.
ابى حیان بجلى مى گوید به من قنواء دختر رشید هجرى گفتم : آنچه از پدرت مى دانى و از او شنیده اى برایم بازگو!
دختر رشید گفت : از پدرم شنیدم که مى گفت : امیر المؤمنین ، على - علیه السلام - به من فرمود: اى رشید! چگونگى صبر و شکیبایى خواهى ورزید آن زمانى که عنصرى پس ازبنى امیه تو را نزد خود احضار کند و دستها و پاها و زبانت را قطع کند!
على - علیه السلام - فرمود: آرى اى رشید، تو در دنیا و آخرت با من خواهى بود.
آن گاه قنواء - دختر رشید - چنین ادامه داد:به خدا سوگند! روزگارى سپرى نشد مگر این که عبیدالله بن زیاد آن عنصر پست و پلید دستگاه اموى ، ماءمورانى را براى دستگیرى پدرم فرستاد. وقتى پدرم را به بیزارى کند! اما پدرم از این کار امتناع ورزید.
ابن زیاد گفت : پیشگویى سرورت على بن ابى طالب درباره کشته شدن تو چه بوده است ؟
رشید: مولا و دوستم به من خبر داده است که تو مرا به برائت از على - علیه السلام - اجبار میکنى و من از مولا على - علیه السلام - تبرى نمى جویم آن گاه تو دستها، پاها و زبان مرا جدا مى کنى !
ابن زیاد: به خدا سوگند کارى خواهم کرد که سخن مولایت على - علیه السلام - تحقق نیابد و دروغ و باطل شود!
ابن زیاد دستور داد تا دستها و پاهاى پدرم جدا شده بود از او پرسیدم : آیا دردى احساس مى کنى ؟ پدرم گفت : دخترم خیر ، مثل این است که در ازدحام مردم قرار گفته باشم .
پدرم را از قصر ابن زیاد بیرون آوردند، مردم براى مشاهده وضع او دورش حلقه زدند.
پدرم رو به مردم کرد و گفت : کاغذ و قلمى بیاورید تا مسایل آینده را برایتان بازگویم !
سخنان رشید افشاگرى علیه ابن زیاد و دستگاه اموى به شمار مى آمد، از این رو ابن زیاد دستور داد تا زبان پدرم را نیز قطع کردند و پدرم در همان شب جان سپرد. (404)
ابوخالد کابلى
ابوخالد کابلى که او را کنکر یا وردان نیز یاد کرده اند از کسانى که نخست در خدمت محمد بن حنفیه بود و روزگار درازى به عنوان امام به وى اعتقاد داشت تا این روزى نزد محمد بن حنفیه آمد و او را به حرمت و منزلت پیامبر - صلى الله علیه وآله - و امیر المؤمنین - علیه السلام - سوگند داد تا حقیقت را در امر امامت بر او روشن سازد.
محمد بن حنفیه به ابو خالد گفت : سوگند بزرگى را دربرابرم نهادى . بدان که امام و پیشواى من و تو و همه مسلمانان على بن الحسین - علیه السلام - است .
از این زمان به بعد ابو خالد به جانب على بن الحسین آمد، در نخستین ملاقات امام سجاد - علیه السلام - به او فرمود: مرحبا اى کنکر تو تاکنون نزد ما نمى آمدى ، چه اتفاقى افتاده که اینجا آمدى ؟
ابو خالد با شنیدن این سخن تواضع کرد و سجده شکر براى خداوند به جا آورد و گفت : خداى را سپاس که نمردم و امامم را شناختى ؟
ابوخالد گفت : از این که شما مرا به اسمى خواندید که مادرم بر من نهاده و کسى از آن خبر نداشته است ! من در گذشته فاقد بصیرت و معرفت بودم و به این پندار که محمد بن حنفیه امام است ! من مى کردم ولى اکنون دانستم که شما امام بحق هستید و اطاعت شما بر من و هر مسلمانى ضرورى است .(405)
ابوخالد پس از این تاریخ ، روزگار درازى را در خدمت على بن الحسین - علیه السلام - باقى ماند و در زمره یاران ویژه آن حضرت در آمد تا آنجا که در روایتى او از پیشگامان اصحاب شناخته شده است . (406)
گذشته از ابعاد معرفتى ابوخالد و مراتب پیوند او با امام سجاد - علیه السلام -، در زندگى این شخصیت شیعى ، نشانه هایى نیز از جو خفقانى که خلفا براى دوستان اهل بیت و معتقدان به مکتب امامت پدید آورده بودند، مشهود است . زیرا در همان دوره اى که یحیى بن ام الطویل به دست حجاج شهید گشت ، کسانى چون دوره اى که یحیى بن ام الطویل به دست حجاج شهید گشت ، کسانى چون ابو خالد نیز در معرض تعقیب و تعدید حجاج قرار داشتند ولى ابو خالد به سوى مکه گریخت و خویش را مخفى داشت و از چنگال حجاج رهایى یافت . (407)
سعید بن مسیب
چنان که قبلا نیز یاد گردید، سعید بن مسیب از شمار پنج حوارى امام سجاد - علیه السلام - مى باشد. از امتیازها و افتخارات او این است که به وسیله امیر المؤمنین - علیه السلام - رشد یافته و تربیت شده بود. زیرا جدش - حزن - وصى خویش را على - علیه السلام - قرار داده بود. (408)
سعید بن مسیب در میان اصحاب امام سجاد - علیه السلام - از فقها به شمار مى آمد چنان که در روایتى امام باقر - علیه السلام - مى فرماید: از پدرم على بن الحسین - علیه السلام - شنیدم که مى فرمود: سعید بن مسیب از همه مردم به مسایل گذشته آگاهتر است و شرایط زمانش را بهتر درک مى کند. (409)
علت این که امام سجاد - علیه السلام - او را آگاه به زمان دانسته اند، شاید این باشدکه وى علاوه بر فقه امامیه ، بر فقه اهل سنت نیز آگاهى داشت و براى اهل سنت براساس باورهاى خودشان فتواى داد و این نبود مگر به خاطر این تقیه و همین تقیه و همین بود که در نهایت شر حجاج را از دور داشت و مانع کشته شدن او گردید. (410)
وى در سال 15 هجرى تولد و در سال 95 وفات یافت . ابن حجر عسقلانى در کتاب تقریب التهذیب درباره شخصیت او مى نویسد:
سعید بن مسیب یکى از علما وفقهاى گرانقدر است و همگان اتفاق نظر دارند که روایات مرسل او - یعنى ؛ روایاتى که بدون ذکر سلسله سند یاد کرده است - صحیح ترین روایات مرسل به حساب مى آید. ابن مدینى درباره او گفته است : در میان تابعین شخصى را از نظر گستردگى دانش چون او نمى شناسم . (411)
جابرن عبدالله انصارى
جابرن عبدالله از صحابى رسول خدا - صلى الله علیه وآله - و از پیشتازان راه ولایت و امامت على بن ابى طالب - علیه السلام - است . (412)
جابر افتخار دارد که پس از على علیه السلام دوران امامت حسن بن على - علیه السلام - و حسین بن على - علیه السلام - و امام سجاد - علیه السلام - را درک کرده و سلامم و پیام رسول خدا - صلى الله علیه وآله - را به امام باقر رسانده است .
توفیق او در ملاقات پیامبر - صلى الله علیه وآله - و پنج امام ، حکایت از کثرت سن او دارد و اعتقاد بر این است که او آخرین صحابى است که چشم از جهان فرو بسته است . (413) او در مسجد مدینه مى نشست و گاه مانند کسى که در انتظار فرزند گمشده اش و در اشتیاق ملاقات او نامم فرزندش را بر زبان آورد، مى گفت : باقر العلم .
مردم که سر سخن او را نمى دانستند و منظور او را درک نمى کردند و از سخنى که پیامبر - صلى الله علیه وآله - به او فرمود بود اطلاعى نداشتند، گمان مى کردند که جابر در نتیجه کهولت سن ، هذیان مى گوید. در حالى که او در انتظار ملاقات فرزندى از نسل على بن الحسین بود که وى را باقر لقب دهند.
این وعده اى بود که رسول خدا (صلی الله علیه و آله )به شخص جابر داده و به او فرموده بود: تو آن قدر عمر خواهى کرد تا محمد بن على را ملاقات کنى ، چون او را ملاقات کردى سلام مرا به او برسان !
جابر سرانجام به دیدار محمد بن على - علیه السلام - باقر العلم نایل شد و سلام رسول خدا براى امام باقر - علیه السلام - به همراه داشت ، علاوه بر این که آگاهى پیامبر (صلی الله علیه و آله )از مسایل آینده زمان و امت و خاندان خود را مى رساند، مى توانست در آن دوره پر آشوب که هرج و مرج فکرى بر اندیشه مسلمانان سایه افکنده بود و از هر گوشه مدعیان و قدرت جویان سر برآورده بودند، خود ملاک و معیارى باشد تا حق جویان ، خط ولایت و امامت را گم نکنند و در دام مدعیان دروغین گرفتار نشوند.
جابر با کهولت سن ، از شهامت ویژه اى برخوردار بود، چه این که در آن شرایط که امویان سعى در زدودن نام على - علیه السلام - از سینه مسلمانان داشتند و تبلیغاتشان بر محور دشنام به آن تمرکز یافته بود، جابر از کسانى بود که در شهر مدینه - شهرى که بیش از هزار اموى و جاسوس دستگاه خلافت در آن زندگى مى کرد - راه مى رفت و گاه بر عصایش تکیه مى زد و در برابر دید همگان و نیز در مجالس عمومى مى گفت : على خیر البشر فمن ابى فقد کفر یعنى ؛ على برترین انسان است و سپس مى گفت : اى جماعتى را انکار کند به حقیقت کفر ورزیده و کفران نعمت کرده است و سپس مى گفت : اى جمعیت انصار فرزندانتان را با دوستى على - علیه السلام - تربیت کنید و فرزندى که این دوستى را نپذیرد باید در پاکدامنى مادرش تردید کرد. (414)
در جریان تسلط حجاج باید کشته بر مدینه ، جابربن عبدالله نیز از کسانى بود که حکم حجاج باید کشته مى شد زیرا به شکلى آشکار از خاندان رسالت و على - علیه السلام - تبلیغ مى کرد و آنان را مى ستود. اما کهولت سن جابر و صحابى بودن او در میان مردم مدینه جایگاهى به وى بخشیده بود که حجاج بر اساس محاسبات سیاسى کشتن او را به نفع سلطه خود ندید و از او چشم پوشید. (415) و چه بسا پیش بینى مى کرد که او بزودى خواهد مرد و نیازى به کشتنش نیست !
توجه به شخصیت و سابقه جابربن عبدالله و کسانى چون او، از آن جهت اهمیت دارد که حضور ایشان در جمع اصحاب امامان - علیه السلام - خود حجتى بر منزلت ائمه علیه السلام بوده است و جویندگان حقیقت را به کوثر ولایت و امامان رهنمود شده آنچه از پیامبر - صلى الله علیه وآله - درباره ائمه شنیده بودند براى مردم باز مى گفتند .
باید یادآور شد که جابربن عبدالله تنها صحابى پیامبر - صلى الله علیه وآله - نبوده که در میان اصحاب امام سجاد حضور داشته است ، بلکه عامرین واثله کنانى نیز کسى است که هم از صحابه امام سجاد - علیه السلام - حضور داشته است ، بلکه عامرین واثله کنانى نیز کسى است که هم از صحابه به شمار آمده و هم از اصحاب امام سجاد - علیه السلام - شمرده شده است .
عامر بن واثله کنانى
عامر به سال رخداد جنگ احد تولد یافت و هشت سال از زندگى رسول اکرم - صلى الله علیه وآله - را مشاهده بود. (416)
ابن اثیر جزرى ((555-630 هجرى )) درباره وى مى نویسد:
او از اصحاب و دوستداران على بن ابى طالب - علیه السلام - بود و در تمامى صحنه هاى همراه با آن حضرت داشت ، او شخصیتى ثقة وامین مى بشد. (417)
ابن اثیر مى افزاید که عامرین واثله به فضل ابوبکر و عمر و دیگران اعتراف داشته ولى على بن ابى طالب - علیه السلام - را بر تمامى آنان مقدم مى داشته است .
این سخن ابن اثیر در صورتى که واقعیت داشته باشد مى تواند ناشى از تقیه باشد زیرا بنابر نقل خود وى ، عامر در پایان عمر ساکن مکه بوده است و مطالعه تاریخ در سالهاى حاکمیت امویان و مروانیان مى رساند که جو تهدید و ارعاب علیه شیعه ، بر شهرهاى مدینه و کوفه حاکم بوده است تا چه رسد به محیط مکه !
البته برخى عامرین واثله را به کیسانى بودن متهم کرده اند و گفته اند او به امامت محمد بن حنفیه اعتقاد یافته و در قیام مختار شرکت فعال داشته و پرجم را بر دوش گرفته است (418) و پس از آن نیز در قیام ابن اشعث که در سالهاى ((81-85 هجرى )) رخ داده حضورى آشکار داشته و از آن قیام جان سالم به در برده است . (419)
ولى علامه مامقنى کیسانى بودن عامر را رد کرده و او را موثق شمرده است ، چه این که در کتاب کافى عمر بن واثله روایاتى از امام سجاد - علیه السلام - و امام باقر - علیه السلام - دارد و کسى که از کیسانیه باشد اعتقاد به امامت ایشان ندارد تا از آنان نقل حدیث کند.
علامه مامقانى احادیثى را که حکایت از تمایل عامر به امامت و اعتقاد وى به رجعت محمد بن حنفیه دارد، ساختگى مى داند و مى گوید کسى چون عامر که از شیعیان على - علیه السلام - بلکه از خواص و از اصحاب سر آن حضرت بوده قطعا از ابتلا به انحراف در میسر ولایت مصونیت لازم را دارا بوده است . (420)
عامرین واثله نیز آخرین صحابى پیامبر - صلى الله علیه وآله - شمرده شده ، به گونهاى که پس از مرگ وى کسى از اصحاب پیامبر - صلى الله علیه وآله - باقى نبوده است .
در باره جابر نیز این سخن گفته شده است و ما آن را یاد آور شدیم ولى تحقیق نشان مى دهد که وفات جابر در سال 74 هجرى و یا در نهایت ، سال 78 هجرى بوده است (421) در حالى که وفات عامربن واثله را در سال 100 یا 110 هجرى دانسته اند. (422)
بنابراین ممکن است کسانى که جابر را آخرین فرد از صحابه یاد کرده اند، نظر به خصوص صحابه اى داشته اند که در مدینه باقى بوده اند. و اما عامر چنان که از برخى منابع استفاده شد بخشى از روزگارش را در کوفه و بخش نهایى عمر را در مکه ساکن بوده است .
ابو حمزه ثمالى
ابوحمزه ثمالى که نامش را ثابت دینار یاد کرده اند از راویان و شیعیانى است که افتخار دارد زمان چهار امام یعنى على بن الحسین ، محمد على ، جعفر بن محمد و نیز بخشى از عصر امامت موسى بن جعفر - علیه السلام - را درک کند و از محضر علم و معنویت آنان سود جوید.
حضرت رضا - علیه السلام - به وى لقب لقمان زمان را داده است (423) و در برخى روایات ابو حمزه به عنوان سلمان یاد شده است . (424) امام صادق - علیه السلام - با ابوحمزه ، علت احساس آرامش آن حضرت با مشاهده کسانى چون ابوحمزه ، چنین استفاده مى شود که چون گروهى از شیعیان بر کیسانیه و زیدیه شده بودند، از این رو شیعیانى چون ابوحمزه که خدمت امام سجاد - علیه السلام - و امام باقر - علیه السلام - را درک کرده معارف ایشان را دریافت داشته بود مى توانست هدایتگر دیگران به امامت حقه و ولایت ائمه معصومین - علیه السلام - باشد. ابوبصیر مى گوید: حضور امام صادق - علیه السلام - بار یافتم . امام احوال ابوحمزه را از من جویا شد. گفتم وقتى از او جدا شدم بیمار بود.
امام صادق فرمود: وقتى به دیارت بازگشتى ، سلام مرا به او ابلاغ کن و به او بگو که در ماه ... و روز چشم از جهان خواهد بست .
از این که امام - علیه السلام - سخن از مرگ ابو حمزه به میان آورد، ظاهرا ابوبصیر به فکر افتاد تا از رابطه شیعیان با ائمه خویش در جهان آخرت سؤ ال کند از این رو ابوبصیر مى گوید از امام پرسیدم : آیا شیعیان شما با شما خواهند بود؟
امام صادق - علیه السلام - پاسخ داد : آرى به شرط این که از خدا بیم داشته باشند و رهنمودهاى پیامبر - صلى الله علیه وآله - را رعایت کنند و در نظر گیرند و از گناهان پرهیز نمایند.
کسى که چنین باشد با ما و در رتبه ما خواهد بود. (425)
فرزند ابوبصیر که روایت با روایاتى که مى گوید ابوحمزه اندکى از زمان امامت موسى بن جعفر - علیه السلام - را نیز درک کرده است استفاده مى شود که وى بیش از یک سال از امامت امام کاظم را درک نکرده است و وفات او حدود سال 149 هجرى بوده چه این که رحلت امام صادق علیه السلام در سال 148 هجرى رخ داده است .
به هر حال همه علماى رجال شیعه ، ابوحمزه را در نهایت وثاقت دانسته اند و برخى گفته اند که وى در زمینه تفسیر قرآنى کتابى ویژه داشته اند و رساله حقوق امام سجاد - علیه السلام - نیز از طریق ابوحمزه به دیگر راویان منتقل شده است . (426)
این تعبیرها مى رساند که مقام علمى و لیاقت ابان براى انتقال دادن معارف دین و علوم اهل بیت - علیه السلام - به مردم از سوى امام - علیه السلام - مورد پذیرش قرار گرفته و امضا شده است .
ابان بن ثغلب در زمان حیات امام صادق - علیه السلام - چشم از جهان فروبست و خبر وفات او امام صادق را در غم و اندوه فروبرد به گونه اى که پس از شنیدن خبر وفاتش فرمود: مرگش ابن قلبم را به درد آورد. (427)
او شخصیتى بود که قاریان ، فقیهان و لغت شناسان به شمار مى آمد و کتابى در مشکلات مفاهیم و معارف قرآن تصنیف کرده بود.
نجاشى ره در کتاب رجال خویش مى نویسد: ابان بن تغلب در همه فنون دانش - در قرآن ، فقه حدیث ، ادب و لغت - بر دیگران برترى داشت . (428)
ابراهیم نخعى که خود از علماى اهل سنت است میگوید: ابان در هرگونه دانش - در قرآن ، فقه حدیث ادب ، لغت و قاموس ، و در علم فقه از بوحنیفه و شافعى و مالک بن انس و احمد بن حنبل پیشتازتر بوده و بر آنها سبقت داشته است .
دقت در این واقعیت مى نمایاند که عالمان شیعى و اندیشمندان امامیه و شاگردان ائمه اطهار - علیه السلام - علاوه بر فقاهت در سایر رشته هاى علمى نیز بر دیگران سبقت داشته و آرا و انظار ایشان بنیان رشد علوم را در مراحل بعد پى ریخته است . (429)
امام سجاد - علیه السلام - و تحکیم و تجدید بناى معارف دین
آنچه از اصحاب امام سجاد - علیه السلام - که در این کتاب یاد کرده ایم و اجمالى از زندگى علمى و موقعیت اجتماعى آنان را آوردیم ، نمى تواند بدان معنا باشد که امام - علیه السلام - جز آنان شاگردان سرشناس و مبرزى نداشته اند، بلکه باید بصراحت اعلام کنیم که آنچه یاد شده در برابر آنچه یاد نکرده ایم بسیار اندک است .
هدف از آوردن نمونه هاى یاد شده ، صرفا ارائه ترسیمى اجمالى از موقعیت و بسیارى دیگر از اصحاب آن حضرت هم در میدان علم و ادب و هم در صحنه هاى حیات سیاسى جامعه نقشى حساس و سازنده داشته اند که تحقیق و ترسیم همه آنها به مجالى دیگر دارد.
نگاه اجمال به تاریخچه زندگى اصحاب امام سجاد - علیه السلام - در کنار همه درسها و نکته هاى آموزنده اى که به همراه دارد، این حقیقت را نیز مى نمایاند که امام سجاد علیه السلام در حیات علمى خویش دو نقش اساسى را ایفا کرده است :
الف استمرار بخشیدن به حیات علمى نیروهایى که محضر پیامبر - صلى الله علیه وآله - و امیر المؤمنین - علیه السلام - و حسن بن على - علیه السلام - و حسین على - علیه السلام - را درک کرده بودند و براى تحکیم مبانى فکرى و عقیدتى و عبادى خویش نیازمند مرجعى چون على بن الحسین - علیه السلام - بودند. همانند چهره هایى چون :
سلیم بن قیس هلالى ، (430) ابوالاسود دئلى ، (431) حبیب بن ابى ثابت ، جابربن عبدالله انصارى ، (432) جابربن عبدالله انصارى ، (433) رشید هجرى ، (434) سالم بن ابى الجعد الشجعى ، (435) صهیب ابو حکیم الصیرفى الکوفى ، (436) عامربن واثله کنانى (437)
اینان کسانى بودند که از مکتب علمى و تربیتى امیر المؤمنین - علیه السلام - بهره مند شده و از تعالیم اهل بیت بهره برده بودند و پیشینه آشنایى با معارف ائمه را داشتند.
ب : تجدید بناى پایه هاى معرفت در میان نسلهایى که در دره استبداد امویان و مروانیان گام در محیط دینى و فرهنگى جامعه مى گذاشتند.
امام سجاد علیه السلام مى بایست این نیروهاى را به سوى دانش حقیقى و استوار خویش که متکى به دانش پیامبر بود، جذب کند و نگهبان اندیشه هاى نورسته اى باشد که در آینده باید از نیروهاى مطمئن و کار آمد مکتب علمى باقر العلوم - علیه السلام - و امام صادق - علیه السلام - به شمار آیند.
این گونه است که ما در میان اصحاب امام سجاد - علیه السلام - با چهره هاى جوانى آشنا مى شویم که نام آنان در میان اصحاب امامان پیشین نیست ولى زمانى که پى مى گیریم چهره ایشان در میان اصحاب امام باقر و امام صادق - علیه السلام - همچنان پیداست و چه بسا از میان همین گروه برخى از روشن ترین چهره هاى اصحاب امام صادق - علیه السلام - را باید جستجو کرد، همانند:
ابان بن تغلب ، اسماعیل بن عبدالرحمن ، ابان بن ابى عیاش ، اسماعیل بن عبدالخالق ، برد الاسکاف ، ابو حمزه ثمالى ، حسین بن على بن الحسین ، حبیب سحبستانى ، ربیعة بن ابى عبدالرحمان ، سالم بن ابى حفص ، سعد بن طریف خنظلى ، عبدالله بن شبرمه ، عبدالمؤمن ، ابو محمد فرات ، قاسم بن محمد، منهال بن عمرو، میمون القداح و...
امام سجاد - علیه السلام - در حقیقت پس از شکست ظاهرى نهضت سیاسى شیعه علیه خلفاى جور، نهضتى فرهنگى و علمى را آغاز کرد که بعدها توسط امام باقر - علیه السلام - تداوم یافت و به وسیله امام صادق - علیه السلام - به اوج شکوفایى خود رسید.
فقیهان اصحاب امام سجاد - علیه السلام -
از جمله نشانه هاى عظمیمت حوزه علمى و درسى امام سجاد - علیه السلام - موقعیت علمى و فقهى اصحاب آن حضرت مى باشد.
در شمار اصحاب و شاگردان امام سجاد با چهره هایى مواجه مى شویم که مخققان و رجال نویسان ، از ایشان به عنوان فقیه یاد کرده اند. عنوان فقیه مى رساند که آنان در مسایل معرفتى دین و احکام شریعت صاحب نظر بوده و از چهره هاى برجسته علمى خویش به شمار مى آمده اند و با این حال خود را به کسب دانش از محضر امام سجاد - علیه السلام - نیازمند مى دیده اند و نزد او رفت و آمد داشته و استماع حدیث کرده و یا سؤ الهاى خود را براى دریافت پاسخ مطرح مى کرده اند.
در این کتاب ما درصدد معرفى تمامى اصحاب امام سجاد که از مرتبه فقاهت برخوردار بوده اند نیستیم و تنها به ذکر نمونه هایى بسنده خواهیم کرد، مانند:
ابان بن تغلیب ، حبیب بن ابى ثابت متولد 119 هجرى ربیعة بن ابى عبدالرحمان متولد 136 هجرى ، سعید بن مسیب متولد 94 هجرى طاووس بن کیسان متولد 106 هجرى ، عبدالله بن ابى بکر بن عمر بن عمروبن حزم انصارى متولد 120 هجرى (438)، عبدالله بن شبرمه متولد 140 هجرى قاسم بن محمد بن ابى بکر (439) متولد 101 هجرى و...
ابن حجر عسقلانى در کتاب تقریب التهذیب بیشتر اینان را که یاد کردیم از جمله فقیهان دانسته است .
علاوه بر فقیهان ، شخصیتهاى آشنا و مبرز دیگرى در میان اصحاب امام سجاد - علیه السلام - حضور داشته اند که از دانشیان و فاضلان و نیز مفسران به شمار مى آمده اند و مانند ابوالاسود دئلى ، حسین بن على بن الحسین - علیه السلام - فرزند امام سجاد - علیه السلام -، عبدالله بن ذکوان و... که از عالمان واهل فضل دانست شده اند و اسماعیل بن عبدالرحمان متوافاى 127 هجرى ابوحمزه ثمالى متولد 150 هجرى ضحاک بن مزاحم (440) متولد 102 هجرى که از جمله مفسران و صاحبان تفسیر معرفى شده اند. (441)
هشدار امام سجاد - علیه السلام - به عالمان
در پایان این بخش طرح این موضوع ضرورى است که وقتى سخن از شاگردان امام سجاد علیه السلام و یا سایر ائمه - علیه السلام - به میان مى آید باید دانست که اولا افراد مختلفى نزد ایشان براى کسب دانش و معارف دین مى آمده اند و این گونه نبوده است که تمامى شاگردان و اصحاب روایى آنان از خواص و افراد مورد اطمینان ائمه و شیعه باشند و ثانیا چه بسا کسانى در آغاز، از عناصر صالح و مورد اطمینان امام به حساب مى آمده اند و با اندیشه امامیه همراه بوده اند ولى بازگشت زمان و تحولات مختلف سیاسى و شبهات دینى به انحراف از خط ائمه - علیه السلام - کشیده مى شده اند و گاهى به عکس ، کسانى در آغاز گرفتار سردرگمى و ناآگاهى بوده و سپس با شرکت در مجلس علمى امام ، مستبصر شده و راه به هدایت برده اند.
بنابراین نباید تصور کرد تمامى کسانى که نامشان در زمره روایان حدیث و یا اصحاب امام علیه السلام یاد شده ، از یک منش و روش و اندیشه برخوردار بوده ، و از نظر عقیده و عمل مورد پذیرش امام باشند.
در میان راویان حدیث امام - علیه السلام - بودند کسانى که دین را در خدمت دنیاى خویش در آورده و قرآن و سنت را دستمایه تقرب به حکام جور و وسیله تفاخر قرار داده بودند.
محمد بن مسلم بن شهاب زهرى ، از کسانى است که سر بر آستان خلفاى مروانى ساییده و از خط ولایت انحراف یافته بود. (442)
از این رو امام سجاد - علیه السلام - به عنوان یگانه فقیه بحق زمان ، محمد بن شهاب را که از فقهاى آن روزگار به شمار مى آمد در نامه اى بشدت مورد سرزنش و هشدار قرار داد که در حقیقت سخنان امام در آن نامه ، هشدار و رهنمودى است به همه دانشمندان و فقیهان در طول تاریخ دانش را قربانى هوسهاى قدرت طلبان و زورگویان نکنند و با تقرب به دستگاه ظالمان ، ظلم ایشان را توجیه ننمایند!
این نامه از یک سو موضوع سیاسى امام سجاد علیه السلام را علیه حاکمان اموى بیان مى دارد و از سوى دیگر جدى و سازنده آن حضرت در مسایل جارى جامعه را مى رساند و نشان مى دهد که امام على رغم همه فشارها و تهدیدهاى سیاسى حکام از نظارت بر مسایل مهم جامعه و نظام دینى غفلت نداشته و بر اصلاح کجیها همتى وافر داشته است .
نامه امام سجاد - علیه السلام - به محمد بن مسلم زهرى
خداوند ما و تو را از فتنه ها و لغزشگاهها و دور بدارد و تو را فرو افتادن در آتش دوزخ باز دارد و مورد ترحم قرار دهد!
تو اکنون در موقعیتى گرفتار آمده اى که هر کس وضع تو را بداند بر تو دل مى سوزاند!
نعمتهاى خداوند بر دوش تو سنگینى مى کند: سلامتى بدن ، پایدارى عمر، برخوردارى از دانش قرآنى و فقاهت دینى ، شناخت سنت پیامبر - صلى الله علیه وآله -...
خداوند در هر نعمتى که به تو عطا کرده و هر حجتى که بر تو تمام کرده ، تکلیفى بر عهده تو نهاده و فرموده است :
لئن شکرتم لا زیدنکم ان عذابى لشدید. (443)
یعنى ؛ اگر در برابر نعمتهایى که به شما ارزانى داشته ام ، شکرگزار باشید نعمتها را بر شما افزون خواهم ساخت و اگر کفران و ناسپاسى همانا عذاب من شدید است . (444) یعنى اگر در برابر نعمتهایى که به شما ارزانى داشته ام ، شکرگزار باشید نعمتها را بر شما افزون خواهم ساخت و اگر کفران و ناسپاسى کنید، همانا عذاب من شدید است .
مسئولیت عالمان
امام سجاد - علیه السلام -: اى زهرى ! بنگر، فردا که در پیشگاه خداوند قرار مى گیرى و از نعمتهایى که بر تو ارزانى داشت است ، پرسش مى کند و از حجتهایى که بر تو تمام کرده جویا مى شود، تو چه پاسخ خواهى داد؟!
گمان نکن که خداوند از مثل تویى عذر و بهانه بپذیرد و به تقصیر و کوتاهى تو رضا دهد. هرگز! هرگز چنین نیست ! خداوند از عالمان ؛ در قرآن پیمان گرفته است که حقایق دین را به مردم باز گویند و آنها را پنهان ندارند. (445)
آگاه باش ! که کمترین مرحله کتمان حق سبکتر بارى که بر دوش خواهى کشید این است که ظالمان را در تنهایى و وحشت ظلمشان ، انیس و همدم شوى و با نزدیک شدن به ایشان و پاسخگویى به دعوتشان راه تجاوز و ستم به مردم را بر آنان آسان و هموار گردانى ! (446)
همدمى باظالمان ، جرمى بزرگ
امام سجاد - علیه السلام - در ادامه هشدارهاى خود به محمد بن مسلم او را به خاطر نزدیکى به دیار حکام جور ملاقات کرده ، مى فرماید:
اى محمد بن مسلم زهرى من بر فرداى تو سخت بیمناکم که مبادا با ستمکاران خیانت پیشه گام در صحنه قیامت گذارى و به خاطر دستمزدهایى که از ظالمان دریافت داشته اى بازخواست شوى .
تو مالهایى را از حاکمان دریافت کرده اى که استحقاق نداشته اى ! و به کسى تقرب جسته اى و نزدیک شده اى که حق هیچ کس را پرداخت نمى کند و تو نمى توانى با نزدیکى به او جلو باطلى را سد کنى !
تو با دشمن خدا دوست شده اى !
آیا جز این است که آنان حاکمان ستمگر مى خواهند تو را چون قطب آسیاب ، محور بیدادگریهاى خود قرار دهند با نام و امضاى تو به حاکمیتشان مشروعیت ببخشد و در لواى حمایتهاى تو، استخوان خلق را در آسیاب استبدادشان درهم شکنند!
آنها مى خواهند از جود چون تویى ، پلى براى اهداف شومشان و نردبانى براى گمراهیها و کجرویهایشان بسازند. و به همان برند، که خویش مى روند. (447)
عالمان دربارى اصلیلترین تکیه گاه ظالمان
امام سجاد - علیه السلام - سپس با سخنان بس از بیدادگر به محمد بن مسلم و همه عالمان لغزشگاهى را نمایانده و فرموده است :
اى زهرى ! حاکمان ستمگر مى خواند با نزدیک ساختن عالمى چون توبه دربار خویش و پرتو حمایتهاى تو از دستگاه حکومت ، عالمان وارسته را در نظر مردم زیر سؤ ال ببرند و قلب مردم عوام را به سوى خویش جلب کنند!
خدمتى که تو به آنها مى کنى حتى از عهده مخصوص ترین وزیران و قویترین یاورانشان بیرون است و از دست ایشان بر نمى آید.
تو بر خرابکاریهاى آنان ، سرپوش مى نهى و پاى همگان را به بارگاه ایشان مى گشایى !
با این حساب ، چه ناچیز و اندک است مزدى که به تو درباره خویش و در پرتو حمایتهاى تو از دستگاه حکومت ، عالمان وارسته را در نظر مردم زیر سؤ ال ببرند و قلب مردم عوام را به سوى خویش جلب کنند!
خدمتى که تو به آنها مى کنى حتى از عهده مخصوص ترین وزیران و قویترین یاورانشان بیرون است و از دست ایشان بر نمى آید.
تو بر خرابکاریهاى آنان ، سرپوش مى نهى و پاى همگان را به بارگاه ایشان مى گشایى !
با این حساب ، چه ناچیز و اندک است مزدى که مى پردازند در برابر چیزى که از تو مى گیرند! چه بى ارزشى است برایت آباد مى کنند، در قبال آنچه ویران کرده اند.
خود به حال خویش بیندیش که دیگران حال تو نخواند اندیشید.
به حساب خود رسیدگى کن ، چونان انسانى مسؤ ول و مورد مؤاخذه . (448)
هشدار به عالمان دنیاگرا!
امام سجاد - علیه السلام - در ادامه نامه به محمد بن مسلم نوشت :
هان اى دانشمند پیوسته به دربار ظلم ! بنگر که در برابر نعمتهاى خداوند چگونه شکر مى گزارى ! خدایى که در کودکى و بزرگسالى ، به تو روزى داد.
من نگران آن هستم که مصداق این آیه از قرآن باشى :
فخلف من بعدهم خلف ورثوا الکتاب یاءخذون عرض هذا الادنى و یقولون سیغفرلنا (449)
یعنى ؛ نسلى جایگزین ایشان شدند که کتاب آسمانى را به ارث بردند و متاع ناپایدار دنیا را برگزیدند عمل به کتاب آسمانى را ترک کردند و در گناه و دنیازدگى فرو شدند و با خود مى گفتند: ما را خواهند بخشید!.
هان !، در سراى جاودان نیستى ، در منزلى هستى که نداى رحیلش بلند است . مگر بقا و دوام آدمى از پى مرگ و گناهانش از پس او بماند. هان بهوش باش که هشدارهاى بایسته به تو داده شد و حجت بر توتمام گردید. فرصت زیادى ندارى ، سر و کارت با خدایى است که همه کارهایت را مى داند و هیچ نکته اى بر او مخفى نیست ... (450)
لزوم توجه به انگیزه هوادارن
از آنجا که حمایت حامیان و تجمع و شعارهاى اطرافیان ، سبب مى شود که عالمان دلبسته به دنیا فریفته شوند و خویش را شایسته و سزاوار ستایش بپندارد و همین پندار برگمراهى و کجروى ایشان بیفزاید، امام سجاد - علیه السلام - به محمد بن مسلم زهرى - عالم دربارى - که نفوذ اجتماعى پیدا کرده و جمعى به خیال دستیابى به قدرتى او به شاگردى وى در آمده اند هشدار مى دهد:
اگر مى بینى مردم گردت را گرفته اند، گمان نکن که براستى بر سایر عالمان شرافت و فضیلتى دارى و روى آورى مردم به تو ناشى از علم و دانش برتر توست آنان که گرد تو جمع شده اند بدان جهت است که :
1- چشم به دنیاى تو دوخته اند و مى خواند از امکانات تو بهره گیرند یا در پرتو موقعیت تو آنها به به موقعیتى در دستگاه حکومت دست یابند.
2- در محیط زندگى آنان ، عالمانشان از دست رفته اند و چون کسى را ندارند روى به تو آورده اند .
3- ریاست طلبى و دنیا خواهى بر ایشان و تو سایه افکنده است .
به خویشتن خویش بازگردد و نقطه هاى کور و بى دانشیهاى خود را مرور کن تا بیابى مردم چگونه گول خورده اند و در پى تو روان گشته و دست از کار و زندگى کشیده و در پاى کرسى درس تو زانو زده اند!
آنان در اندیشه کسب مرتبه علمى و رسیدن به موقعیت اجتماعى تو مى باشند!
و از این رو به دریایى ژرف و بلایى بى پایان فرو افتاده اند! (451)
راه نجات و بازگشت
اینک اگر جویاى نجات از وابستگى به دنیا و دربار هستى از موقعیت و امکانات مادى نارواى خویش روى بگردان تا به شایستگاه بپیوندى ؛ شایستگانى که با کهنه جامه زاهدانه خویش بدرود حیات گفتند در حالى که پشتشان به شکشان چسبیده بود میان آنان و خدا حجابى نبود، فریفته دنیا نشدند!
اگر چون تو عالمى با این سن و سال گرفتار دنیا شوى ، پس از جوانان بى دانش و کم تجربه چه انتظارى مى توان داشت !
اناالله و انا الیه راجعون !
به چه کسى باید تکیه کرد و به کجا باید پناه بد! ما غم و نگرانى خود را از کارهاى تو به در گاه خدا شکوه مى بریم و مشکلات و مصیبتهایى که از ناحیه تو مى بینیم به حساب خداوند مى گذاریم .. (452) چه نگران کننده است اگر این آیه از قرآن شامل حال تو باشد که خداوند مى فرماید:
اضاعول االصلاة و اتبعو الشهواات فسوف یلعون غیا (453)
یعنى ؛ نماز را ضایع ساختند و شهوتها و تمایلات نفسانى را پیروى کردند، پس بزودى نتیجه و کیفر گمراهیهاى خود را خواهند دید.
... شکر خداوند را که ما را از فرو افتادن در مشکلات و موقعیت تو، ایمن داشت .
ولاسلام . (454)
پی نوشتها:
384- اختصاص 285؛ بحار 7/282
385- آل عمران /164؛ جمعه /2.
386- در رجال شیخ طوسى عبارت چنین آمده است ، در حالى که اگر منظور امام صادق - علیه السلام - باشد، صحیح جعفر ین محمد بن على بن الحسین خواهد بود.
387- رجال الطوسى 81-120
388- رجال الطوسى 81-120
389- الاخصاص 8.
390- رجال کشى 76
391- مناقب 3/311؛ بحار النوار 46/133؛ اعیان الشعیه 11/637
392- اختیار معرفة الرجال 9
393- اختیار معرفة الرجال 9
394- عیون المعجزات 73
395- اصولى کافى 4/89
396- اختیار معرفة الرجال 123؛ حدیث شماره 194/195
397- تاریخ الائمه ابى الثلج بغدادى 28؛ اعیان الشیعه ؛ دلائل الامامه 80
398- واسط شهرى است که به دست حجاج بنا شده است و از آنجا که این شهر میان بصره و کوفه قرار گرفته و از طرف پنجاه فرسخ با این دو شهر فاصله دارد، واسط نامیده شده است . معجم البلدان 5/347
399- تاریخ یعقوبى 2/290
400- رجال الطوسى ، پاورقى ص 90
401- اختیار معرفة الرجال 79؛ اختصاص 205؛ روضة الواعظین 248؛ بحارالنوار 46/136
402- تاریخ طبرى ، مترجم 3/3873
403- مروج الذهب 3/164
404- اختیار معرفة الرجال 78-75
405- دلائل الامامه 90؛ اختیار معرفة الرجال 120، حدیث 192؛ اثبات الهداة 5/251
406- همان مدرک 123 حدیث 194 ش تنقیح المقال 2/42
407- اختیار معرفة الرجال 123، حدیث 195؛ رجال ابن داود 281
408- اختیار معرفة الرجال 115
409- همان مدرک 119.
410- همان مدرک 124؛ تاریخ الشعیه 38.
411- طبقات ابن سعد 7/106؛ اختیار معرفة الرجال 126-125؛ رجال الطوسى ، پاورقى 90 و رک : و فیات الاعیان 2/375-378؛ جامع الرواة 1/362
412- اختیار معرفة الرجال 38، حدیث 78.
413- ظاهرا او آخرین صحابه در مدینه بوده است و جز او کسانى از صحابه در سایر شهرها حیات داشته اند. رک : المعارف 307
414- عمان مدرک 44 حدیث 93
415- اختیار معرفة الرجال 124، حدیث 195؛ تنقیح المقال 2/117؛ اعیان الشیعه 5/45
416- اسدالغابة 3/145
417- طبقات الکبیر 6/64
418- اختیار معرفة الرجال 94؛ ش 149؛ المعارف 341؛ تنقیح المقال 2/118
419- الکامل 4/642
420- تنقیح المقال 2/118-119
421- اعیان الشیعه 4/45
422- تنقیح المقال 2/118
423- اختیار معرفة الرجال ؛ ش 357
424- همان مدرک ، ش 919
425- اختیار معرفة الرجال 202؛ ش 356
426- اختیار معرفة الرجال 331؛ ش 604؛ تنقیح المقال 1/4
427- اختیار معرفة الرجال 330؛ ش 601؛ رجال نجاشى 7؛ تنقیح المقال 1/4
428- رجال نجاشى 7
429- تنقیح المقال 1/4
430- شیخ طوسى ره سلیم هلالى را هم در میان اصحاب امیر المؤمنین - علیه السلام - و در میان بسیار حین بن على ، حسین بن عل و على بن الحسین ، و محمد بن على - علیه السلام - یاد کرده است . او از یاران به شمار مى آید واز نظر قدمت مقدمترین آن اصول معرفى شده است . این شخصیت از نظر اعظم علماى شیعه موثق است و کتابش از نظر تحقیق داراى اعتبار مى باشد. رک : رجال طوسى 91 و 74؛ تنقیح المقال 2/52-54
431- ابوالسود دئلى از اصحاب امیر المؤمنین و امام حسن وامام حسین و امام سجاد - علیه السلام - مى باشد و امامیه و اهل سنت او را ثقه و مطمئن و فاضل شمره اند. ابن سعد درباره وى گفته است : او شاعر، شیعه و موثق در حدیث بوده است ، زمانى که ابن عباس از بصره خارج شد ابوالاسود را به جاى خود به حکومت بصره نهاد و على - علیه السلام - او را تثبیت کرد. ابوالاسود را نخستین واضع علم نحو دانسته اند زیرا به رهنمود على - علیه السلام - به تدوین علم نحو پرداخت . مرحوم مامقانى دباره او مى نویسد: ابو الاسود شخصیتى فاضل ، ثقه و از بزرگان و سرشناسان ایشان و یار امیر المؤمنین بود و با آن حضرت در صفین همراه بود و در راءى و اندیشه از کاملترین مردم به شمار مى آمد و در سال 69 هجرى بدرود حیات گفت . رک : رجال طوسى - پاورقى المقال 2/111
432- حبیب ابن ایب ثابت از اصحاب على - علیه السلام - و امام سجاد علیه السلام و امام باقر - علیه السلام - و امام باقر - علیه السلام - شناخته شده است و شیخ طوسى ره وى را فقیه کوفه دانسته است و اهل تحقیق این تعبیر را نشانه امامى بودن حبیب و مدح او به شمار آورده اند. برخى از علماى رجال اهل سنت چون نیز بر ثقه بودن او تاءکید روزیده اند. حبیب ابى ثابت در سال 119 هجرى وفات یافته است . رک : رجال طوسى 87؛ تنقیح المقال 1/251
433- اجمال زندگى و شخصیت جابربن عبدالله انصارى در ص 213 گذشت .
434- اجمل زندگى و شخصیت رشید هجرى در ص 210 گذشت .
435- صاحب نظران امامیه در علم رجال ، سالم بن ابى الجعد را از خواص یاران نزدیک امیر المؤمنین - علیه السلام - دانسته است . و شیخ طوسى نامش را در شمار اصحاب امام سجاد - علیه السلام - یاد کرده است وفات او را قبل ز سال 100 هجرى دانسته اند رک : رجال طوسى 91؛ تنقیح المقال 2/1
436- شیخ طوسى صهیب ابو حکیم را از اصحاب امیر المؤمنین وامام سجاد علیه السلام بشمار آورده است . او کسى است که میثم تمار خبر شهادت خود را به وى داد و او را از چگونگى دیتگیرى و شهادتش مطلع ساخت . پس از شهادت میثم صهیب با جمعى از خرمافروشان تصمیم گرفتند که بدن مثم را از چنگال نگاهبانان حکومت بیرون آوردند و آنان که شمارشان به هفت نفر مى رسید شبانه از میان نگاهبانان عبور کردند و بدن میثم را از آن محیط دور ساخته و در جاى امنى به خاک سپرد. مرحوم مامقانى این جریان را دلیل حسن حال صهیب و فداکارى او در طریق تشیع و نشانه شیعى بودن وى دانسته است . زیرا پذیرش خطرى جدى و بزرگ براى نجات بدن میثم نیازمند قوت ایمان و محبت اهل بیت دانسته است ، زیرا پذیرش خطرى جدى و بزرگ براى نجاات دادن بدن میثم نیازمند قوت ایمان و محبت اهل بیت و دوستان آنان بوده است رک : رجال طوسى 94؛ تنقیح المقال 2/102
437- اجماع زندگى و شخصیت عامربن واثله در ص 215 گذشت .
438- شیخ طوسى وفات وى را در سال 120 هجرى دانسته است ولى بعضى سال 135 هجرى را یاد کرده اند رک : رجال طوسى ، پاورقى 96.
439- قاسم بن محمد بن جد مادرى امام صادق - علیه السلام - وپسر خاله امام سجاد علیه السلام مى باشد زیرا مادر امام سجاد - علیه السلام - و مادر قاسم بن محمد هر دو، دختران یزدگرد آخرین شهریار ایران بودند. رک : رجال طوسى - پاورقى 100
440- برخى از اصحاب امام سجاد - علیه السلام - در انتشار دانش خویش به اقصى نقاط آن روز جهان اسلام همتى وافر داشته اند و ضحاک بن مزاحم از ایشان است که براى آموزش قرآن به نسلهاى نورسته امت اسلامى به شهرهاى بخارا و بلخ و سمرقند ومرو سفر کرد و در بلخ بدرود حیات گفت : رک : رجال طوسى ، پاوقى 94؛ تنقیح المقال 2/105
441- رجال طوسى ، پاورقى 82-101
442- بحارالنوار 46/143
443- ابراهیم 7.
444- کتابة - علیه السلام - الى محمد بن مسلم الزهرى یعظه : کفانا الله وایاک من الفتن و رمتک من النار، فقداصبحت بحال ینبغى لمن عرفک بها ان یرحمک فقد انقلتک نعم الله بما اصح من بدنک و اطال من عمرک وقامت علیک حجج الله بما حملک من کتابه و فقهک فیه من دینه و عرفک من سنة نبیه محمد فرضى لک فى کل نعمة انعم بها علیک و فى کل حجة احتج بها علیک الفرض بماقضى الا ابتلى شکرک فى ذلک و ابدى فیه فضله علیک فقال : لئن شکر تم لازیدنکم و لئن کفرتم ان عذابى لشدید. تحف العقول 274؛ بحار النوار 78/131؛ معادن الحکمة 61
445- آل عمران 187
446- فانظراى رجل تکون غدا اذا وقفت بین یدى الله فسالک عن نعمد علیک کیف رعتیها و عن حجججه علیک کیف فضیتها ولا تحسبن الله قابلا منک باالتعذیر و لا راضیا بالتقصیر، هیهات هیهات لیس کذالک احتملت ان انست وحشة الظالم و سهلت له طریق الغى بدونک منه حنى دنوت و اجابتک له حین دعیت تحف العقول 275
447- فما اخوفنى ان تکون تبوءبمائمک غدا مع الخوتة و ان تسال عما اخذت باعانتک على ظلم الظلمة انک اخذت مالیس لک ممنت اعطاک و دنوت ممن لم یرد على احد حقا و لم ترد باطلا حین ادنا؟ و احببت من حادلله اولیس بدعهائه ایاک حین دعاک جعملک قطبا اواروا بک رحى مظااللمهم و جسرا یعبرون علیک الى بلا یاهم وسلما الى ظالتهم داعیا الى غیهم سالکا سبیلهم همان مدرک
448- یدخلون بک الشک على العلماء و یقتادن بک قلوب الجهال الهیم ، فلم یبلغ اخص وزرائهم و لا اقوى اعوانهم ما بلغت من اطلاح فسادهم و اختلاف الخاصة و العامة الیهم . فما اقل ما اعطوک فى قدرما اخذو ا منک وماایسرما عمروالک ، فکیف ما خربوا علیک فانظر لنقسک فانو لا ینظرلها عیرک و حاسبها حساب رجل مسؤ ول تحف العقول 276؛ بحار النوار 78/132
449- اعراف 168
450- و انظر کیف شکرک لمن غذاک بنعمة صغیرا و کبیرا فما اخوفنى ان تکون کما قال الله فى کتابه : فخلف من بعدهم خلف ورثوا الکتاب یاءخذون عرض هذا الادنى و یقولون سیغفرلنا انک لست ف دار مقام انت فى دار قد اذنت برحیل ، فما بقاء المرء بعد قرنائه . طوبى لمن کان فى الدنیا على وجل ، یابوس لمن یموت و تبقى ذنوبه من بعده .
احذر فقد نبئت و بادر فقد اجفت . انک تعامل من ال یجهل و ان الذى یحفظ علیک لا یعقل تجهز فقددنا منک سفر بعید و داو دنبکک فقد دخله سقم شدید. تحف العقول 276؛ بحارالنورا 78/133
451-.. اذ صاروا یقتدرون برایک و یعملون بامر؟ ان احللت احلوا و ان حرمت حرموا ولیس ذلک عندک و لکم اظهر هم علیک رغبتخم فیما لدیک ، ذهاب علمائهم و غلبة الجهل علیک و علیهم و حب الرئاسد و طلب الدنیا منک ومنهم . اماترى ما انت فیه من الحجهل و الغرة وما الناس فیه من البلاء و الفتنة قد ابتلیهتم و فتنهم بالشغل عن مکاسبهم مماروات فتاقت نفوسهم الى ان یبلغوا من العلم ما بلغت او یدرکوا به مثل الذى ادرک ، فو قعو ا منک فى بحر لا یدرک عمقه و فى بلاء لا یقدر قدره . فالله لنا و لک و هوالمستعان . تحف العقول 277؛ بحارالانوار 78/134
452- امابعد فاعرض عن کل ما انت فیه حتى تلحق بالصالحین الذین دفنوا فى اسمالهم ، لاصقة بطونهم بظهورهم ، لیس بینهم و بین الله حجاب و لا تقهم الدنیا و لا یفتتون بهاى رغبوا افطلبوا فما لبثوان ان لحقوا فاذا کانت الدنیا تبلغ من مثلک هذا المبلغ مع کبر سنک و رسوخ علمک و حضور اجلک فکیف یسلم الحدث فى سنه ، الجاهل فى علمه الماقون فى راءیه ، المدخول فى عقله انالله و انا الیه راجعون . على من المعول ؟ و عند من المستعتب ؟نشکوا الى الله بثنا و مانرى فیک و نخبسب عندالله مصیبتنا بک همان مدرک
453- مریم 59
454- ماا اخوفنى ان تکون کمن قال الله تعالى فى کتابه : اضاعوا الصلوة استحملک کتابه و استودعک علمه فاضعتها، فنحمدالله الذى عافانا مماا ابتلاک به والسلام تحف المعقول 277؛ بحارالانوار