مشک
ظرف نگهدارى آب در قدیم.پوست گوسفندى که درست و بدون شکافتن از وسط،کنده باشند و در آن ماست،دوغ،آب و غیره ریزند،خیک بى موى،به آن «قربه »،«راویه »،و«رکوه »هم گویند.در نبرد عاشورا نیز همچون همه جنگهاى قدیم،از مشک بعنوان ظرفى براى برداشتن و نگهداشتن آب در سفر و اردوگاه استفاده شد.در فرهنگ عاطفى عاشورا،«مشک »مظهر سقایى ابا الفضل «ع »است،چرا که او آبرسان خیمه ها و سقاى اطفال امام حسین «ع »بود.به همین خاطر،به آن حضرت «ابو القربه »هم گویند،کنایه از سقایى او بامشک.روز عاشورا هم مشک خالى به دوش گرفت و به فرات رفت و آن را پر از آب کردو در راه آوردن آب به خیمه ها، راه را بر او بستند.دستانش قطع شد و مشک آب سوراخ گشت و عباس «ع »هم به شهادت رسید،پیش از آنکه آب به خیمه ها برسد.این موضوع،باحسرت و اندوه یاد مى شود که نشان وفاى عباس «ع »و عطش اطفال است.به گفته «عمان سامانى »:
پس فرو بارید بر وى تیر تیز
مشک شد بر حالت او اشک ریز
اشک چندان ریخت بر وى چشم مشک
تا که چشم مشک،خالى شد ز اشک
تا قیامت تشنه کامان ثواب
مى خورند از رشحه آن مشک،آب[1]
پیش از عاشورا نیز مشک،ایفاى نقش کرده است.در مسیر راه،وقتى کاروان امام حسین «ع »به منزلگاه «شراف »رسیدند،جوانان به فرمان امام،آب بسیارى در مشکهابرداشتند و در گرماى نیمروز فردا،با سپاه هزار نفرى حر برخوردند که تشنه بودند.دهان مشکها به روى آن سپاه گشوده شد،حتى اسبهایشان سیراب شدند.[2] در کربلا نیز از سه روز مانده به عاشورا، نیروهاى عمر سعد بر فرات مسلط شدند و مانع بردن آب گشتند.
وقتى عطش بر حسین «ع »و یارانش زیاد شد،برادرش عباس «ع »را مامور تهیه آب کرد.
وى با 20 نفر همراه مشک و به اتفاق 30 نفر سواره نزدیک شریعه شدند و نبردى کرده،مشکها را پر از آب کرده برگشتند.[3]
چشم از اشک پر و مشک من از آب تهى است
جگرم غرقه به خون و تنم از تاب تهى است
گفتم از اشک کنم آتش دل را خاموش
پر زخوناب بود چشم من از آب تهى است
جان من مى برد آن آب کزین مشک چکد
گشتیم غرق در آبى که زگرداب تهى است
دست و مشک و علمى لازمه سقایى است
دست عباس تو را از این همه اسباب تهى است
مشک هم اشک به بى دستى من مى ریزد
بى سبب نیست اگر مشک من از آب تهى است[4]
*********
مشهد الحسین «ع »
مشهد به معناى محل شهادت،محل دفن،حرم و مقبره است.این تعبیر به جاى مرقدسید الشهدا به کار مى رود.
*********
مشهد راس الحسین «ع »
حرم و بقعه اى که مدفن سر مطهر سید الشهداست،یا مکانى که سر آن حضرت به آنجاهم برده شده است.به این نام،دو محل یکى در شام و دیگرى در مصر وجود دارد.در شام در عسقلان مسجدى بزرگ و ضریحى عظیم است که مردم آنجا را زیارت کرد تبرک مى جستند.[5] به نوشته سید محسن امین:محلى در کنار مسجد جامع اموى در دمشق،که گویا محل نگهدارى سر مطهر سید الشهدا در ایام یزید بوده و در خزانه آن ملعون نگهدارى مى شده است.[6] همچنین وى مى نویسد:(در سفرنامه خویش)در مصر،زیارتگاه با شکوه و مقدسى است که مردم مصر،معتقدند سر ابا عبد الله الحسین در آنجا مدفون است وخلفاى مصر،آن را از شهر عسقلان(در فلسطین)آورده و طى مراسمى در مصر دفن کرده اند.در همین زمینه در«اعیان الشیعه »مى نویسد:بنا به قول برخى،یکى از خلفاى فاطمى در مصر،مامورانى به عسقلان(بین مصر و شام)فرستاد و سرى را برایش آوردندو گفت که سر حسین «ع »است.آن را به مصر آوردند و در محلى که الآن به نام مشهد یامسجد راس الحسین معروف است دفن کردند.مردم مصر به این محل علاقه نشان مى دهند و زن و مرد دسته دسته به زیارت آن مى روند و مراسم دعا و تضرع در آنجامى گیرند.البته در این که آن سر،سر امام حسین «ع »بوده، تردید وجود دارد.[7] این مسجد،اکنون نیز در قاهره وجود دارد،محل تجمع و مرکز محافل دینى و قرآنى،بویژه در شبهاى ماه رمضان است و در میلاد امام حسین «ع »هزاران نفر آنجا گرد مى آیند و حتى دست توسل به سوى خداى حسین «ع »دراز کرده و به برکت آن مکان،بیماران و گرفتاران شفا ونجات مى یابند.
*********
مصباح هدایت
از القاب امام حسین علیه السلام «مصباح الهدى »است.بیش از چهل لقب براى سید الشهدا«ع »نقل شده است.[8] که یکى از آنها مصباح هدایت و کشتى نجات است.درحدیث است از رسول خدا«ص »که در سمت راست عرش الهى نوشته است:«ان الحسین مصباح الهدى و سفینة النجاة ».[9] غیر از مقام امامت آن حجت الهى،در شیوه زندگى و الهام بخشى راه و رسم جهاد و شهادت نیز،آن حضرت راهنماى بشر است و در غرقاب هستى و طوفانهاى اجتماعى،کشتى نجات بخشى است که هر کس به ولاى او چنگ زند،ازامواج بیدینى و ذلت نجات یافته به ساحل عزت و کرامت مى رسد.چراغ حسینى در شب تاریک تاریخ،همواره درخشان بوده و«راه »نشان داده است.
*********
مصیبت
رنج و سختى و بلا و گرفتارى که به کسى مى رسد حوادث ناگوار و پیش آمدهاى تلخ،همچون درگذشت خویشاوندان و دوستان صمیمى.به معناى سوک و تعزیت و عزا و ماتم نیز به کار مى رود.آنچه در کربلا بر اهل بیت گذشت،شهادت و اسارتى که براى سیدالشهدا و عترت پیامبر در عاشورا پیش آمد،حادثه شهادت هر یک از معصومین «ع »نیزمصیبتى است که بر امت اسلام وارد شده است که در راس آنها و بالاترین مصائب،عاشوراى حسینى است.در زیارت عاشورا از شهادت ابا عبد الله «ع »بعنوان مصیبتى بزرگ یاد شده است.«لقد عظمت الرزیة و جلت المصیبة بک علینا و على جمیع اهل الاسلام...
مصیبة ما اعظمها و اعظم رزیتها فى الاسلام و فى جمیع اهل السموات و الارض »[10] و به همین جهت،به یادآورى حادثه عاشورا و شهادت امام حسین و ائمه دیگر«ذکر مصیبت »گفته مى شود.
*********
مظلوم
ستمدیده،از لقبهاى سید الشهداست که اغلب با نام او همراه است:یا حسین مظلوم، درزیارتنامه ها و احادیث،تکیه بر روى این لقب براى بیان ظالم بودن حکومت اموى وسپاهى است که در کربلا آن حضرت را به شهادت رساندند.هر چند آنان مى کوشیدند تاخود را تبرئه کنند و گناه کشته شدن را به گردن خود امام بیندازند،ولى مظلومیت آن شهید،همواره مثل پرچمى در اهتزاز بوده است.
در حدیث امام باقر«ع »است:«ان الحسین صاحب کربلا قتل مظلوما مکروبا عطشانالهفانا»[11] و در برخى تفاسیر،آیه «و من قتل مظلوما فقد جعلنا لولیه سلطانا»(اسراء/33)به شهادت آن حضرت تفسیر شده است.[12] و همچنین آیه «و سیعلم الذین ظلموا اى منقلب ینقلبون »(شعراء/225)به مظلومیت اهل بیت تاویل گشته است.[13] آیه «اذن للذین یقاتلون بانهم ظلموا»(حج/39)نیز طبق روایات،در باره حسین بن على «ع »است که یزید در پى کشتن او بود تا آنکه مظلومانه شهید شد.امام صادق «ع »نیز در حدیثى امام زمان علیه السلام را خونخواه حسین «ع »معرفى مى کند.[14] و در باره آیه «اسروا النجوى الذین ظلموا»(انبیاء/3)روایت است که:«الذین ظلموا آل محمد حقهم ».[15] مظلومیت ابا عبد الله «ص »و ائمه،شیعه را همواره در مسیر ظلم ستیزى و آمادگى براى جانبازى دررکاب انتقام گیرنده خون شهداى مظلوم کربلا،حضرت مهدى «ع »قرار مى دهد و کینه ظالم را در دلها مى پروراند.افراشتن پرچم مظلومیت آل الله،محور تجمع و تشکل همه مظلومان و ستمدیدگان تاریخ بر محور امام مظلومان است.
*********
معاویه
معاویه بن ابى سفیان زمامدارى خودکامه و طاغوتى جبار بود.پدرش ابوسفیان ومادرش هند جگرخوار از سرسخت ترین دشمنان اسلام بودند.معاویه،خلیفه اى سنگدل،حیله گر،دروغگو و فتنه انگیز بود.از زمان عثمان،والى شام گشت و با على «ع »جنگید وهمواره علیه او توطئه مى نمود.حسن بن على «ع »نیز ناچار شد با معاویه قرارداد ترک مخاصمه امضا کند.معاویه به هیچ یک از تعهدات صلحنامه وفا نکرد.به کشتار بى گناهان ودستگیرى و قتل یاران على «ع »پرداخت و هواداران اهل بیت «ع »را سرکوب و قلع و قمع نمود و عمال خویش را بر اموال و جانها و نوامیس مسلمین مسلط ساخت و دیکتاتورى ترین شیوه هاى حکومتى را در قالب تزویر و تبلیغات،اعمال مى کرد و در ریشه کن ساختن دین پیامبر مى کوشید.معاویه، ملعون به زبان پیامبر«ص »بود.[16]از بدعتهاى معاویه،بیعت گرفتن اجبارى از مردم و شخصیتها براى ولایت عهدى فرزند شرابخوار و نالایقش «یزید»بود.قوى ترین گروه مخالف با آن بیعت، بنى هاشم و درراس آنان حسین بن على «ع »بود که مخالفت خویش را آشکارا اعلام کرد. اغلب چهره هاى سرشناس یا با تهدید یا با تطمیع،پذیرفته بودند ولى امام حسین «ع »حتى دربرابر معاویه که به ستایش یزید پرداخت،به بیان زشتیهاى یزید اشاره کرد و از کار معاویه نکوهش نمود و رسوایش ساخت.[17] در پاسخ نامه معاویه به آن حضرت،جنایات معاویه را در کشتن حجر بن عدى و یارانش و شهید کردن عمرو بن حمق و پیمان شکنى وفتنه انگیزیهایش بر شمرد و حکومت معاویه را بزرگترین فتنه دانست و مبارزه با معاویه رابرترین جهاد و موجب قرب به خدا برشمرد:«و انى و الله ما اعرف افضل من جهادک فان افعل فانه قربة الى ربى و ان لم افعله فاستغفر الله لدینى...و اعلم ان الله لیس بناس لک قتلک بالظنة و اخذک بالتهمة و امارتک صبیا یشرب الشراب و یلعب بالکلاب...».[18] همچنین ابا عبد الله «ع »یک سال پیش از مرگ معاویه در یک سخنرانى عمومى در موسم حج، ازمعاویه بعنوان طاغوت یاد کرد و ستمهاى او را برشمرد و از مردم خواست چون به شهرهاى خود بازگشتند،سخنان آن حضرت را به مردم برسانند و آنان را به حق فراموش شده اهل بیت فرا خوانند،چرا که بیم زوال اسلام و از بین رفتن حق در کار است.[19]امام حسین «ع »پیش از یزید،با پدرش معاویه و بنى امیه مخالف بود،آن هم نه نزاعى شخصى،بلکه نزاع مکتبى،وقتى از آن حضرت در باره بنى امیه پرسیدند،فرمود:«انا و هم الخصمان اللذان اختصما فی ربهم...»[20] و این نزاع،پیوسته در گفتگوها و مجادلات،محسوس بود.خود معاویه هم مى دانست که سید الشهدا«ع »هرگز سازش نخواهد کرد ودر وصیتى که پیش از مرگ به یزید داشت،به او گفت که از مخالفت چهار نفر از قریش که مهمترین آنان حسین بن على «ع »است بیم دارد و هشدار داد که اهل عراق،او را وادار به خروج بر ضد یزید مى کنند و توصیه کرد که:«و اما الحسین،...و ایاک و المکاشفة له فى محاربة سل سیف او محاربة طعن رمح...و ایاک یا بنى ان تلقى الله بدمه فتکون من الهالکین ».[21] پس از مرگ معاویه در رجب سال 60 هجرى و هجرت امام به مکه، کوفیان نامه به آن حضرت نوشتند و ضمن سپاس خداوند بر مرگ دشمن جبارامام حسین «ع »از آن حضرت درخواست کردند به کوفه آید و محور حرکت و تجمع آنان در مبارزه بر ضد شامیان شود.[22]معاویه در تحکیم سلطه بنى امیه بر مسلمانان و روى کار آمدن یزید و جنایتهاى بعدى سهم عمده داشت.در زیارت عاشورا اشاره است به اینکه بنى امیه و پسر هند جگرخوارکه به زبان خدا و رسول خدا ملعون است،روز عاشورا را روز شادمانى قرار دادند. آنگاه لعن بر آنان است:«اللهم العن ابا سفیان و معاویة و یزید بن معاویة »و آنان با کشتن پسرپیامبر در کربلا،به نظر خودشان انتقام کشته هاى خود را در بدر و احد گرفتند.و این چیزى بود که یزید در اوج قدرت پس از حادثه عاشورا،مستانه مى خواند:«لیت اشیاخى ببدرشهدوا...».[23] امام سجاد«ع »نیز در مجلس یزید،در رسواسازى او به کفر معاویه وابو سفیان و جنگیدنشان با پیامبر خدا اشاره کرد و فرمود:جدم على «ع »در روز بدر و احدو احزاب پرچمدار رسول خدا«ص »بود،اما پدر و جد تو،پرچمدار کفر بودند«...و ابوک و جدک فى ایدیهما رایات الکفار»[24]
*********
معجر
نوعى پوشش که بر سر مى افکنند،پارچه کوچکى که زن بر سر مى اندازد.[25] جامه اى که زنان بر سر مى پوشند تا گیسوان آنان را حفظ کند.روسرى،چارقد،روپوش و مقنعه.درحادثه کربلا وقتى سپاه عمر سعد،پس از شهادت امام حسین «ع »براى غارت خیمه هاهجوم آوردند،وسایل خیمه ها را بردند،حتى معجر از سر زنان و دختران اهل بیت برگرفتند و گوشواره از گوشها کندند و حرم اهل بیت عصمت را سر برهنه و بدون پوشش ساختند.[26] این،نشان دهنده بى اعتنایى سپاه کوفه به مبادى دینى و معیارهاى انسانى بود.
حضرت زینب «ع »نیز همین را وسیله اعتراض به یزید قرار داد که آیا عادلانه است زنان شما در حرم و در پوشش باشند و دختران و ذریه رسول خدا،سر برهنه در معرض دید همگان؟ (خطبه حضرت زینب).
*********
معین البکاء
تعزیه گردان،کسى که تعزیه را اداره مى کند.«معمولا به کارگردان و مدیر تعزیه «معین البکاء»مى گفتند و میان مردم به تعزیه گردان معروف بود.معین البکاء که در کار خودورزیدگى داشت،نقش هر یک از شبیه خوانها را براى هر مجلس تعزیه تعیین مى کرد واشعارى که باید در آن مجلس بخوانند،در ورقه اى که به آن «فرد»یا«نسخه »مى گفتند،به آنها داد...»[27] از لقبهاى دیگر او شبیه گردان،میرعزا،میرغم و ناظم البکاء بود.به نوشته لغت نامه دهخدا،«لباس اشخاص را براى نقشهاى مختلف او تعیین مى کرد،ترتیبات مقدماتى یا به عبارت اروپایى «میزان سن »هم از وظایف او بود.در اواخر قاجاریه این کارها راشربت دار باشى که یکى از اعضاى دار النظاره(خوانسالارى)و به لقب معین البکاء هم سرافراز بود اداره مى نمود.
*********
مقتل
هم به معناى محل قتل است،هم کتابى که در باره شرح قتل حسین بن على «ع »و واقعه کربلا نوشته شده باشد.به نقل دهخدا:جایى و زمینى که کسى درآنجا کشته شده باشد.البته به معناى جایى و عضوى از بدن نیز گفته که اگر تیر یا تیغى برآنجا وارد آید،سبب قتل شخص مى شود.
(لغت نامه دهخدا)به انگیزه زنده نگهداشتن یاد حادثه عاشورا و شهداى کربلا،ازصدر اسلام تاکنون،همواره کتابهایى بعنوان «مقتل »نوشته شده و مى شود.شیخ آقا بزرگ تهرانى بیش از هفتاد کتاب را با همین عنوان نام مى برد که به حادثه کربلا مربوط مى شود[28]و«مقتل »اصبغ بن نباته(از یاران على علیه السلام)را اولین مقتلى مى داند که نگاشته شده است.[29] نام برخى از مقتلهاى معروف از این قرار است(البته آنها که عنوان «مقتل »دارد):
«مقاتل الطالبیین »:نوشته ابوالفرج اصفهانى(م 356)که در شرح حال و ذکر اسامى شهداى فرزندان ابو طالب است.این کتاب به فارسى نیز ترجمه شده است:«سرگذشت کشته شدگان از فرزندان ابوطالب »سید هاشم رسولى محلاتى «مقتل ابى مخنف »:نوشته لوط بن یحیى بن سعید بن مخنف،معروف به ابو مخنف که در باره حوادث عاشوراست.این کتاب نیز به فارسى ترجمه شده است.اخیرا با نام «مقتل الحسین و مصرع اهل بیته و اصحابه فى کربلا»در 230 صفحه توسط مؤسسة الوفاء چاپ شده است.
«مقتل خوارزمى »:متن تاریخى مربوط به حوادث کربلاست،در دو جزء که توسطموفق بن احمد مکى خوارزمى(م 568)تالیف شده و اغلب مطالبش را از تاریخ ابن اعثم(م 314)نقل کرده است.
«مقتل الحسین »:عبد الرزاق المقرم(م 1391 ق در نجف)که در باره نهضت حسینى است و وقایع کربلا از خروج امام حسین «ع »از مدینه تا حوادث پس از عاشورا را دربر دارد.کتابهاى مقتل دیگرى هم معروف است،همچون:نفس المهموم،لهوف،منهاج الدموع،العیون العبرى، مثیر الاحزان،روضة الشهدا،اسرار الشهادة،منتهى الآمال،بحار الانوار،ج 45 و....
*********
مقتل نویس
کسى که متن مربوط به مجالس تعزیه و مقتل را مى نویسد.[30]
*********
مکروب
اندوهگین،غمگین،گرفته.از لقبهاى سید الشهدا علیه السلام که در حدیث امام باقر«ع »
آمده است:«ان الحسین...قتل مظلوما مکروبا».[31]
*********
ممنوعیت عزادارى
در پى ورود اندیشه هاى غربزدگى در ایران و مقابله با مذهب و فرنگى ساختن کشور،با یک سرى از مظاهر دین و سنتهاى مذهبى در ایران مبارزه شد.جلوگیرى از اقامه عزادارى و مجالس سوگوارى براى ابا عبد الله «ع »هم یکى از این برنامه ها بود.علیه آن هم فعالیت فرهنگى شد و هم اقدام عملى.در مقطعى از تاریخ ایران(از سال 1313 تا 1320شمسى)در دوره رضاخان،عزادارى براى سید الشهدا«ع »ممنوع شد و تکیه ها موقتا رونق خود را از دست دادند.[32] در آن مدت،در خانه ها و پنهانى و گاهى پیش از روشن شدن هواو دمیدن خورشید،مجالس روضه برپا مى شد و دور از چشم ماموران رضاخان عزادارى انجام مى گرفت و اگر ماموران رضاخان به کسى مظنون مى شدند،دستگیرش مى کردند یابا گرفتن رشوه،رها مى کردند. مردم براى شرکت در مجالس روضه که در خانه ها پنهانى برگزار مى شد،از بیم ماموران گاهى از پشت بامها به منزل یکدیگر رفت و آمد مى کردند وروضه خوان هم براى آنکه به چنگ ماموران گرفتار نشود،با لباس مبدل به خانه هامى رفت و آنجا لباس خود را مى پوشید.[33] براى پیشبرد این هدف،هم از تبلیغات و کارهاى فرهنگى استفاده مى شد،هم از نیروهاى قهریه.برخى نویسندگان غرب زده،همچون آخوندف و آقاخان کرمانى،با قلم به میدان مبارزه مى آمدند و رضاخان با مامور و سرباز.
آخوندف(آخوند زاده)مى نویسد:«هر جا مى رود تعزیه برپاست،مگر مصیبت و دردخود آدم کم است که با نقل گزارش هزار ساله،اوقات خود را دائما تلخ کند و به جهت عمل بیفایده از کسب و کار باز بماند؟...»[34] میرزا آقاخان کرمانى هم مى نویسد:«آئین عزادارى و ماتم گرى روح شادى و کامرانى را از میان این ملت برانداخته،روزشان را چون شب تار ساخته است، ایرانیان با حبیب بن مظاهر هیچ قرابت و خویشى ندارند،روزسوگوارى هزار سال پیش را بر پا مى کنند و بر مظلومان آن زمان مى گریند»[35]اما رضاخان،که روزى براى جذب افکار مذهبیها،در مجالس عزا شرکت مى کرد،پس از مسلط شدن،به برخورد حذفى با عزادارى سید الشهدا«ع »پرداخت.به این دو نقل توجه کنید:امام خمینى «ره »مى فرماید:«وقتى که او(رضاخان) آمد،ابتداءا شروع کرد به اظهار دیانت و اظهارچه و روضه خوانى و سینه زنى و گاهى ماه محرم در همه تکیه هایى که در تهران بود مى رفت و مى گردید،خودش تا وقتى که سوار مطلب شد، سلطه پیدا کرد.
همین آدمى که اینطور مجلس روضه داشت،هم آنطور سینه زن و ارتش مى آمد به سینه زنى... ،همین آدمى که این دستگاه روضه را داشت،همچو قدغن کرد دستگاه خطابه ووعظ و روضه و همه اینها را که در تمام ایران شاید یک مجلس علنى نبود،اگر بود در خفا،در بعضى شهرها در خفا و به صورتهاى مختلف و با اسمهاى مختلف.»[36]اما نقل دیگر:«پهلوى پس از به سلطنت رسیدن،نخست محل روضه قزاق خانه را به تکیه دولت منتقل نمود و از شکوه و جلال و مدت آن کاست و پس از چند سالى بکلى متروک گردانید،سپس شهربانى براى برقرارى مجالس عزادارى موانع و مشکلاتى به وجود آورد که قبلا بایستى تحصیل اجازه نمود.و بعدا هم حرکت دسته هاى عزادار درایام عاشورا را ممنوع گردانید و اگر احیانا در بعضى از خانه ها محرمانه مراسم عزادارى به عمل مى آمد،صاحبان خانه تحت تعقیب قرار مى گرفتند و به زندان مى افتادند،بعدا به جاى عزادارى،کاروان شادى(کارناوال)در ایام عاشورا به راه انداختند و صنوف رامجبور کردند که در برپایى کارناوال پیشقدم شده،هر صنفى دسته خود را شرکت دهد.
خوب بخاطر دارم در اواخر سلطنت پهلوى حرکت کارناوال مصادف بود با شب عاشوراو در کامیونها دستجات رقاصه با ساز و آواز به پایکوبى و رقص در شهر به گردش در آمده بودند،در عوض اگر احیانا افرادى از ذاکرین با عبا و عمامه دیده مى شدند،تحت تعقیب قرار مى گرفتند.»[37]
*********
منبر
«آنچه خطیب بر آن ایستد و خطبه خواند.کرسى مانندى پایه دار که واعظ و خطیب بربالاى آن نشسته خطبه خواند و موعظه کند.کرسى چند پله براى وعاظ و مذکران.اهل منبر: روضه خوان و خطیب و واعظ.»[38] منبر:آنچه بر بالاى آن مى روند،براى وعظ وخطبه.ریشه اش از«نبر»به معناى رفعت و بالایى است و به منبر،منبر گفته اند،بخاطرارتفاعش.[39] منبر،انواع گوناگون دارد:چوبى،آهنى،سنگى با پله هاى متفاوت از نظر تعداد.
منبر بعنوان جایى که خطبا و ائمه جمعه از فراز آن به القاء خطبه و ایراد سخن مى پرداخته اند. از صدر اسلام وجود داشته و اغلب،در سیطره حکومتها و خلافتها بوده ووسیله ترویج یک فکر محسوب مى شده است.
منبرى که خطیب وابسته به یزید بر فراز آن رفته و از یزید تعریف مى کرد و آل على راناسزا مى گفت.امام سجاد«ع »اجازه گرفت تا بر منبر فراز آید.بر منبر رفت و خود رامعرفى کرد و یزید و دودمان او را رسوا ساخت.آن حضرت،از منبرى که خطیب وابسته به ستم بر فراز آن سخنان ناروا مى گفت،بعنوان چوب یاد کرد و فرمود:«یا یزید،ائذن لى حتى اصعد هذه الاعواد...»رسول خدا«ص »هم زمانى خواب دیده بود که پس از او،بنى امیه از منبر او بالا مى روند و مردم را از راه راست،باز مى دارند و از این خواب،بسیارپریشان شده بود.[40]امروز نیز استفاده از منبر هنگام وعظ و ارشاد و سخنرانیهاى مذهبى،چه در ایام محرم و ماه رمضان و چه در مناسبتها و ایام دیگر سال،رایج است و منبر رفتن از شیوه هاى کهن تبلیغات مذهبى به شمار مى رود. استفاده از منبر در خطابه،خاص روحانیون است وسخنرانان غیر روحانى براى سخن گفتن از میز و تریبون استفاده مى کنند،نه منبر.حرمت منبر بعنوان آنچه یادگار عصر رسول خدا«ص »است،همچنان محفوظ است.
*********
منزل
جاى فرود آمدن و استراحت کردن در طول مسافرت،خان،کاروانسرا،توقفگاه.درسفرهاى قدیم،هر مرحله و بخشى را که یک فرد یا کاروان در یک روز بصورت پیاده مى پیمود، «منزل »مى گفتند.اگر سفر سواره بود،مقدارى که به یک مرحله مى رسیدند واسب را عوض مى کردند،منزل به حساب مى آمد،این فاصله،گاهى سه فرسخ و گاهى پنج فرسخ بود.البته در باره فاصله دو منزل،نمى توان مسافت دقیقى تعیین کرد،ولى بطورمتوسط،فاصله دو منزل چهار فرسخ بوده است.[41]بین مکه و کربلا هم منزلگاههایى بوده است که امام حسین «ع »در آنها فرود آمده یا ازآنها گذشته و در برخى از آنها شب را به صبح آورده است.منزلها برخى مشهورتر است.
امام حسین «ع »و کاروان وى در همه منزلهاى بین راه،بار نمى انداخت،بلکه اغلب دومنزل یکى بار مى افکند.منزلهاى بین مکه و کوفه به ترتیبى که در«مناقب »آمده،چنین است:ذات عرق،حاجز،خزیمیه،ثعلبیه،شقوق،شراف،نینوا،عذیب الهجانات،کربلا.[42]ترتیب دیگرى در«معجم البلدان »آمده که به این صورت است:صفاح،ذات عرق،حاجز،خزیمیه،زرود،ثعلبیه، شقوق،زباله،شراف،ذوحسم،بیضه،رهیمه،قادسیه،عذیب الهجانات،قصر بنى مقاتل،نینوا،کربلا. البته منزلگاههاى دیگرى هم در متون تاریخى یادشده از قبیل اجاء،قطقطانه،بطن الرمه [43] و جز اینها،که براى توضیح بیشتر در باره هر یک ازمنازل یاد شده،به عنوان آن در این فرهنگ مراجعه کنید.
اجمالى از سیر حوادث طول راه در این منزلها از این قرار است:سید الشهدا«ع »،پس ازخروج از مکه به سوى عراق،در منزلگاه ذات عرق در برخورد با بشر بن غالب،از اوضاع کوفه با خبر شد،در منزل حاجز و بطن الرمه،قیس بن مسهر صیداوى را همراه با نامه اى به سوى کوفیان فرستاد،در منزل زرود،با زهیر بن قین ملاقات کرد و او را به پیوستن به خویش فرا خواند،در منزل ثعلبیه،از شهادت مسلم و هانى در کوفه آگاه شد.در منزل زباله،با فرستاده عمر سعد دیدار کرد،در منزل شراف،با سپاه حر برخورد نمود و خطبه خواند،در منزلگاه بیضه،با خطبه اى امویان را معرفى کرد و در منزل ذى حسم،درسخنرانى خویش،بى وفایى و ناپایدارى دنیا را ترسیم نمود.روز اول ماه محرم،در منزلگاه قصر بنى مقاتل فرود آمد و پس از آن در سخنى از شهادت خویش خبر داد و روز دوم محرم وارد سرزمین کربلا شد.
پس از شهادت امام «ع »و انتقال اسراى اهل بیت به کوفه،آنان را از کوفه به شام حرکت دادند، پیمودن این مسیر طولانى روى شترهاى بى محمل و با بدرفتارى ماموران و نیز غل و زنجیر بر گردن امام سجاد«ع »از مصائب اسراى خاندان پیامبر بود.این مسافت نیزمنزلگاههایى داشت که اهل بیت «ع »از آنها عبور داده شدند تا به دمشق رسیدند،نام منازل کوفه تا دمشق از این قرار است:تکریت،موصل،حران،دعوات،قنسرین،سیبور،حمص،بعلبک،حماة،حلب، نصیبین،عسقلان،دیر قسیس و دیر راهب.در یکى از منابع،خطسیر اسرا از کوفه به شام اینچنین آمده است:کنار شط فرات،تکریت،وادى نخله،مرشاد،حران،نصیبین،موصل،حلب، دیر نصرانى،عسقلان،بعلبک،شام.[44] نام منازل میان کوفه تاشام به این صورت نیز نقل شده است:قادسیه،تکریت،موصل،تلعفر،دیر عمروه،صلیا،وادى نخله،ارمینا،لینا،کحیل،جهینه، نصیبین،دعوات،کفر طاب،سیپور،معرة النعمان،شیزر،حماة،بعلبک،عسقلان.[45] با پخش خبر شهادت امام حسین در کربلا در میان اقوام وطوایف،عکس العملهاى گوناگون و اعتراض آمیزى در مناطق مختلف نقل شده است. بویژه در منزلگاههاى کوفه تا شام،حتى ساکنان دهکده هاى مسیحى نشین گاهى با ورودنیزه دارانى که سرهاى شهدا را حمل مى کردند به آبادى یا قلعه خویش مخالفت مى کردندو راه نمى دادند.[46]
*********
مهر کربلا
مهر،قطعه اى کوچک از گل،معمولا به شکل مکعب مستطیل یا استوانه اى که نمازگزاران،بر زمین نهند و به جاى خاک،پیشانى به هنگام سجده بر آن گذارند.[47] مهر وتسبیحى که از تربت سید الشهدا ساخته شود و بر آن نماز،یا با آن ذکر گفته شود،فضیلت بسیار دارد،امامان و اولیاء و علماء چنین مى کردند.امام صادق «ع »سجده بر تربت امام حسین «ع »مى کرد و فرمود: «السجود على تربة الحسین «ع »تخرق الحجب السبع »[48]،سجده بر تربت حسینى،حجابهاى هفتگانه را کنار مى زند.صنعت مهر سازى و تسبیح سازى ازتربت حرم ائمه،شغلى مقدس و محترم و اغلب در انحصار خاندانهاى پاک و سادات معتقد بوده است.حتى در کربلا،خاندانى براى اینکه این افتخار و امتیاز را همواره داشته باشد،سالانه مبلغى به والى بغداد مى پرداخته است.
*********
میاندار
کسى که به لحاظ سن و سابقه و مهارت،در مجلس و محفل،محور قرار گیرد،صدر نشین مى شود و به اداره جلسه و هدایت یک گروه براى انجام کارى مى پردازد،مثل میاندار در زورخانه براى ورزش باستانى،یا میاندارى در دسته هاى زنجیر زنى و مجالس سینه زنى،«آنکه در میان صف سینه زنان یا زنجیر زنان قرار مى گیرد و مباشر و مسؤول هماهنگى و یکنواختى و نظم کار آنهاست ».[49]
*********
میدان
زمین گسترده و عرصه اى که در آن،جنگ،کشتى،اسبدوانى،چوگان بازى،ورزش ومسابقات انجام گیرد،میدانگاه،معرکه،فاصله میان دو لشکر که در آن جنگ کنند،مجموع لشکرگاه دو طرف و محل جنگ ایشان ».[50] در قدیم،بیشتر عرصه کارزار را مى گفتند که نیروهاى متخاصم رو در روى هم قرار مى گرفتند و به نبرد تن به تن،سپس حمله گسترده دست مى زدند.نیروهاى مستقر در میدان را هم به جناح چپ و راست و قلب تقسیم کرده،به آرایش نیرو مى پرداختند،میمنه،میسره و قلب،نام این نیروها بود.در عاشورا،یاران سید الشهدا یکایک به میدان نبرد مى رفتند،جنگیده،جان خود را فداى امام خویش مى کردند.خیمه گاه استقرار نیروها به اندازه اى از میدان فاصله داشت که تیرها به آن نرسد.
از نظر فقهى کشته شدگان در میدان و معرکه جنگ هم شهید محسوب مى شوند.
نویسنده:حجت الاسلام جواد محدثی
پی نوشتها:
1- گنجینة الاسرار،عمان سامانى،ص 76.چاپ 1362 ش.
2- تاریخ طبرى،ج 4،(چاپ قاهره)،ص 302.
3- کامل،ابن اثیر،ج 2،ص 556.
4- از:سید شهاب الدین موسوى «شب شعر عاشورا»شماره 5،ص 92.
5- آثار البلاد و اخبار العباد،قزوینى،ص 278(چاپ امیر کبیر).
6- اعیان الشیعه،ج 1،ص 627.
7- همان.
8- مناقب،ابن شهر آشوب،ج 4،ص 78.
9- سفینة البحار،ج 1،ص 257،ناسخ التواریخ،ص 57.
10- زیارت عاشورا،بحار الانوار،ج 98،ص 294.
11- کامل الزیارات،ص 168.
12- تفسیر«البرهان »،سید هاشم بحرانى،ج 2،ص 418.
13- همان،ج 3،ذیل آیه فوق.
14- بحار الانوار،ج 24،ص 224.
15- همان،ص 226.
16- براى شناخت پلیدیها و جنایات معاویه،ر.ک:«الغدیر»،ج 1،ص 138 تا 384.
17- مع الحسین فى نهضته،ص 54.
18- الغدیر،علامه امینى،ج 10،ص 161.
19- همان،ج 1،ص 198،موسوعة کلمات الامام الحسین،ص 271.
20- حیاة الامام الحسین بن على،ج 2،ص 234.
21- همان،ص 237،الفتوح،ابن اعثم کوفى،ج 4،ص 332.
22- مع الحسین فى نهضته،ص 76 به نقل از مقتل خوارزمى.
23- بحار الانوار،ج 45،ص 133.
24- همان،ص 136.
25- مجمع البحرین.
26- بحار الانوار،ج 45،ص 58 و 59 و 61.
27- موسیقى مذهبى ایران،ص 37.
28- الذریعه،ج 22،ص 21 به بعد.همچنین در کتاب «نگرشى به مرثیه سرایى در ایران »عبد الرضا افسرى کرمانى،ص 137،بیش از شصت کتاب شعر و به نثر عنوان «مقتل »را با نام گردآورندگان آنها آورده است.
29- همان،ص 23،شماره 5838.
30- فصلنامه هنر،شماره 3،ص 233.
31- کامل الزیارات،ص 168.
32- کیهان فرهنگى،سال 10 شماره 3،ص 31.
33- ر.ک:«تاریخ تکایا و عزادارى قم »،ص 222.
34- نهضت امام خمینى،ج 3،ص 43 به نقل از اندیشه هاى آخوندزاده.
35- همان،ص 46.
36- صحیفه نور،ج 7،ص 4
37- «حاج آقا حسین قمى،قامت قیام »،محمد باقر پورامینى،ص 80(به نقل از:تاریخ یست ساله ایران 4/19).
38- لغت نامه،دهخدا.
39- مجمع البحرین.
40- بحار الانوار،ج 58،ص 168.
41- فرهنگ تاریخى ارزشها و سنجشها،ابو الحسن دیانت،ج 1،ص 456.
42- مناقب،ابن شهرآشوب،ج 4،ص 97.
43- مقتل الحسین،مقرم،به نقل از معجم البلدان.
44- زندگانى ابا عبد الله الحسین،عماد زاده.
45- وسیلة الدارین فى انصار الحسین،ص 368(با توضیحاتى پیرامون هر منزل).
46- همان،ص 374.
47- لغت نامه،دهخدا.
48- بحار الانوار،ج 98،ص 135.
49- لغت نامه،دهخدا.
50- همان.