لقد جائکم رسول من انفسکم عزیز علیه ما عنتم حریص علیکم بالمؤمنین رؤف رحیم
توبه / 128
نیاز انسان به الگو
می دانیم که گزینش فرستادگان خدا از میان انسانها از آن روست که بتوانند سرمشق برای امتها باشند, چرا که مهم ترین و مؤثرترین بخش تبلیغ و دعوت پیامبران, دعوتهای عملی آنهاست. آنها باید (اسوه ناس) و (قدوه خلق) باشند.1
میزان اثرگذاری الگوهای عملی بر روحیه و کردار و رفتار انسانها, برای همگان آشکار است, چون با دیدن کارکرد و رفتار الگوها و دستاوردهای مثبت و عینی آن در زندگی فردی و اجتماعی الگو, انگیزه و تمایل برای پیروی از آنها در افراد به وجود می آید و فرد سعی خواهد کرد برای بهره مندی از آن دستاوردهای مثبت, خود را ملزم به پیروی از آن الگوها کند.
و از سوی دیگر, هر چه سن کم تر باشد, بیش تر تحت تأثیر الگوها قرار می گیرد, پس انتخاب الگوی مناسب برای خود و فرزندان, بسیار مهم است. البته این بدان معنی نیست که الگوپذیری و الگوخواهی فقط در سنین پایین و تنها در دوران کودکی مورد نیاز است, بلکه این نیاز در هر سنی وجود دارد و حتی افراد سالخورده برای بهتر سپری کردن این دوره از زندگی شان, به الگو و سرمشق نیاز دارند; اما این نیاز درباره سن بین 17 29 سال بیش تر نمایان است.
اصطلاحات:
اخلاق: طبیعت در ذات خودش, دارای هدفهایی است که به سوی آن هدفها حرکت می کند. در جمادات و نباتات تا اندازه ای می توان این معنی را فهمید. در حیوانات و انسان , بویژه مسأله تفکیک زندگی طبیعی از زندگی غیر طبیعی ارادی کمی دشوار می نماید. حیوانات از آن جهت که دارای زندگی غریزی هستند و غرایز آنها همان تواناییهای طبیعی است که به حقیقت می پیوندد, تا اندازه ای قابل فهم تر است. زندگی مورچه ها یا فیل ها یا نهنگ ها یا پشه ها, به نظر می رسد, همان گونه است که پیش تر بوده است, اما نسبت به انسان کمی مسأله پیچیده تر می شود.
حیثیت انسان به گونه ای است که زندگی طبیعی او با زندگی ارادی اش دو امر ممتاز و متفاوت است. گرچه هر دو به سوی یک مسأله اند که انسان باشد, ولی هرکدام از این صورتها طبیعی و ارادی تفاوت آشکار با روی دوم دارد.
در طبیعت انسان , هدفها و غرضها نهفته است که بعدی از انسان به سوی آن در تکاپو و حرکت است که این تلاش و حرکت را در بعد جسمانی او می توان به آشکارا دید و ما در بررسی این بخش از زندگی انسان, با شگفتی های آفرینش, رو به رو هستیم. گردش خون در بدن, حرکت سلولها در هر عضوی از بدن و….
علاوه بر بعد طبیعت آدمی, انسان دارای یک سلسله افعالی است که از راه اراده و اندیشه او انجام می گیرد. این فعالیتها و تلاشها برای رسیدن به هدف و غایتی است. این هدف و غایت, آن گاه تحقق می یابد که اراده و اندیشه پشتوانه آن عمل و فعالیت باشد. به این مثال توجه شود:
گیاه به غذا احتیاج دارد, غذای خود را از هوا, یا از زمین اطراف خود می گیرد, چه از طریق برگها و چه از طریق ریشه ها. حیوان هم به حکم طبیعت خود به سوی غذا کشیده می شود.
ولی انسان, آن گاه که نیاز به غذا پیدا کند, گر چه که یک نیاز طبیعی و طبیعت انسان بدان سوی در حرکت خواهد بود, تا رفع گرسنگی اتفاق بیفتد. ولی این نیاز با پشتوانه اراده و اندیشه برطرف خواهد شد. بنابراین ساختار وجودی انسان به گونه ای است که دو سیستم مستقل از هم, ولی در تعامل با یکدیگر فعال هستند. دستگاه اراده و اندیشه, در تلاش است تا نیازهای طبیعی انسان را برطرف سازد. ساز و کار این دستگاه اراده و اندیشه آن است که غرض و غایت انسان را به شکل و صورت نیاز در او ظهور و پرورش دهد. بدین جهت فرد احساس تشنگی می کند و میل می نماید که آب بخورد, یا احساس گرسنگی می کند و میل به غذا در او پیدا می شود.
مرحوم علاّمه طباطبایی در روشنگری پیوند بین فعالیت طبیعی و اراده انسان می گوید: همیشه در هر فعل اخباری, یک حکم انشایی دستور و فرمان وجود دارد, بایدها و نبایدها, و همین بایدها و نبایدهاست که انسان را وامی دارد تا در پی مقصد طبیعی باشد.
در گذشته برخی همچون افلاطون, بر این عقیده بودند که خوبی و بدی به عنوان یک واقعیت همچون هندسه و ریاضیات وجود دارد. خیر, خود حقیقتی است که بیرون از نفس انسان مستقل از آن, باید خیر را شناخت. خیر, در اخلاق, همان حقیقت است که انسان باید در پی آن باشد.
اما علامه طباطبایی بر این باور است که ما لازم است مسأله اخلاق را بشکافیم و ببینیم چگونه برای ما رخ می نمایاند و فهمیده می شود. اگر به خوبی و بدی, نیک توجه شود هر یک از آنها در پیوند انسان با اشیاء معنی پیدا می کند. چون در هر فعلی غایت و هدفی از انجام آن وجود دارد و ما می خواهیم تا به آن هدف و غایت برسیم و سپس به وسیله ای که ما را به آن هدف می رساند, خوب است پس خوب بودن یعنی باید برای رسیدن به هدف از آن استفاده گردد و بد بودن یعنی برای رسیدن به هدف نباید از آن استفاده شود, پس خوب بودن و بد بودن یعنی باید استفاده کنیم و نباید استفاده کنیم2.
شخصیت: personality
مجموعه منظم, متکامل و نسبتاً ثابت خصایص و رفتارهای بدنی, عقلی و اجتماعی فرد است که او را از دیگران مشخص می سازد و موجب سازگاری او با محیط, بویژه محیط اجتماعی می شود3. شخصیت در حوزه های مختلف, معنای خاص خود را خواهد داشت.
شخصیت در روان شناسی: شخصیت در روان شناسی, ترکیب زنده ای متشکل از تمامی عناصر تشکیل دهنده موجود انسانی است4. پس شخصیت همان انسان واقعی, با همان وضعی است که در خیابان, یا در محل کار و یا به هنگام فراغت دارد و کلیت روان شناختی است که انسان خاصی را مشخص می سازد5
شخصیت در مفهوم سیاسی و اجتماعی: شخصیت در مفهوم سیاسی و اجتماعی آن, به کسی اطلاق می شود که در تحول و حادثه تاریخی چنان است که اگر حضور نمی داشت و عمل نمی کرد, آن حادثه اتفاق نمی افتاد و یا جور دیگری می شد.6 منظور ما از شخصیت در این نوشتار ویژگیهای اخلاقی و رفتاری و عملکرد های یک فرد است که سبب بازشناخت آن فرد در بین دیگر افراد جامعه شده است و این پیامبر اکرم(ص) چه ویژگی و صفاتی داشت که به عنوان بهترین الگو (اسوه حسنه) مطرح گردید؟
الگوpattern یا modle
الگو در لغت, به معنای مدل, سرمشق, مقتدی, اسوه, مثال و نمونه است7. الگو در اصطلاح به آن چیزی گفته می شود که شکل گرفته است و در یک گروه اجتماعی حضور می یابد, تا به عنوان مدل یا راهنمای عمل در رفتارهای اجتماعی به کار آید.8
مدل سازی یا سرمشق گیری: modeling به معنای روش و شیوه انتخاب از الگوهای رفتاری بدنی و کلامی مشهود, الگوی خاص رفتار برای تقلید و بررسی است.9
رفتار behavior
رفتار اصطلاحی است که از قلمرو روان شناسی psychology به جامعه شناسی sociologyآمده ا ست. در روان شناسی برای روشن کردن مفهوم و معنای رفتار از گفتمان عملگرایی positivical بهره جسته اند. بدین جهت, روان شناسان کوشیده اند تا مفهومی علمی ارائه دهند که یا با حواس پنجگانه درک شود و یا با روش استدلال استقرایی شناخته گردد.10
ساده ترین شناسه از رفتار behaviorاین است که گفته اند: رفتار عملی است که از فرد سر می زند یا سخنی است که بر زبان می آورد11. ولی در روان شناسی واژه رفتار behavior با دقت بیش تری تعریف شده است; چنان که گفته اند: هر فعالیتی حرکتی activity که جاندار organism انجام می دهد و به وسیله جاندار دیگر یا ابزار اندازه گیری پذیرای دیدن و یا اندازه گیری است12.
عمل aciton
اگر رفتاری دارای معنی meaningباشد, و به عبارت دیگر, اگر رفتار معنی دار; یا با معنی meaningfulباشد. عمل aciton نامیده می شود. در این که معنای عمل چیست؟ چندان همنواختی وجود ندارد. شماری بر این باورند معنای عمل همان انگیزه و خواسته قصدی است که کننده فاعل عمل دارد. و شماری بر این باورند که معنای عمل غیر از خواسته و انگیزه ای است که کننده فاعل عمل دارد.
به نظر می رسد معنای عمل, همان مدلول عمل باشد. هر گاه رفتار انسان به طور قراردادی بر امری دلالت کند, این رفتار, عمل (aciton) خواهد بود.
اگر aciton, به سوی شخص و یا گروه دیگری جهت گیری نشده باشد, و دیگری در انجامِ این عمل و چگونگی آن مورد نظر نباشد, به آن, عملِ فردی گویند. عمل فردی رفتار معنی داری است که فرد در رابطه با خودش یا در رابطه با خدا و یا در رابطه با طبیعت داشته باشد. عمل انسان در رابطه با خدا را عمل یا رفتار فردی عبادی گویند; مانند نماز خواندن و یا روزه گرفتن.
اگر عمل aciton به سوی شخص و یا گروه دیگری جهت گیری شده باشد, و دیگری در انجامِ این عمل و چگونگی آن مورد نظر باشد, به آن, عملِ اجتماعی (social action) گویند. بدین جهت عمل انسان با خودش, یا در رابطه با خدا و یا فقط در ارتباط با طبیعت را, عمل اجتماعی نمی گویند; البته یک عمل می تواند همچون منشور , چند رویه باشد. مانند هبه کردن بخشیدن بدون قصد که یک عمل اجتماعی است و نیز صدقه دادن بخشیدن همراه با قصد قربت که علاوه بر عمل اجتماعی, سویه خدایی هم دارد.
تعامل interaction
عمل اجتماعی (social action) هر گاه دو سویه باشد; یعنی عمل اجتماعی به صورت پایاپای و دو طرفه باشد, مانند سلام کردن که شنونده پاسخ آن را خواهد داد, بدان تعامل (interaction) گویند. و سنگ بنای جامعه, عمل اجتماعیِ دوسویه و کنش متقابل است و بدون آن جامعه و گروه شکل نخواهد گرفت. تعامل شرط لازم گروه اجتماعی است; ولی کافی نیست. برای گروه اجتماعی عناصر دیگری نیز بایسته است که همبستگی اجتماعی و عاطفه مثبت, مهم ترین آن است. افراد دارای تعامل, با احساس همبستگی اند.
تعامل که دو سویه است می تواند به صورت متقارن و برابر باشد, یا نامتقارن و نابرابر. برای وجود و تداوم گروه اجتماعی و جامعه, تعامل گرم, ضروری است; چه به صورت گرم برابر و یا گرم نابرابر.
در گوهر تعامل استمرار و دوام نهفته است. هر فرد, آن گاه که در موقعیتهای گوناگونی قرار بگیرد از او نسبت به فرد و یا افراد, به جهت موقعیتهای گوناگون, رفتار گوناگونی, سر خواهد زد.
منظور از تعامل در این نوشتار, کنش و یا واکنشی است که پیامبر(ص) با دیگران داشته است.
لازم به یادآوری است در این پژوهه, منظور ما از تعامل فراگیرتر از رفتار و عمل دو سویه است, بلکه رفتار یک سویه ایشان را هم در بر خواهد گرفت. بدین جهت باید توجه داشت که ما باید در بررسی زندگی پیامبر, به تعامل و عمل اجتماعی پیامبر توجه داشته باشیم.
نقش و اهمیت الگو:
چرا باید در زندگی از الگو و سرمشق بهره بگیریم؟
از زاویه هایی چند, انسان در پی شناخت الگو و پیروی از آن برمی آید:
1. الگو خواهی نیاز سرشت بشری: انسان به گونه ای کمال جو و برتری خواه است و الگو هموار کننده این برتری خواهی است. الگوپذیری انسان تا به جایی است که بدون الگو راه به نیکبختی نمی برد. و اگر این نیاز سرشتی بشر نبود, خداوند در پی برطرف کردن آن مانند دیگر نیازهای او بر نمی آید و پیامبر را به عنوان الگو نمی شناساند.
2. الگوها پر کننده, تهی گاه بشری اند: انسانها در زندگی خود موجود های آسیب پذیری اند و به حتم به دنبال راه کارهایی برای بازدارندگی از این آسیب اند. راه های گوناگونی برای ستردن آن هست; مانند این که انسان هر راهی را خود تجربه کند, تا به پاسخ دلخواه خود برسد. این شیوه ممکن است در پاره ای امور نتیجه بخش باشد, ولی با پذیرش زیانهای احتمالی فراوان, ولی درباره امور اخلاقی و رفتاری, بی گمان, راه کار مناسبی نخواهد بود.
راه دیگر این است که به دیگران اعتماد کند و تجربه های آنان را به کار بندد. حال باید دید به چه کسی می توان اعتماد کرد؟ بدون شک کسی که خود دارای عیب ها و کاستیهای بی شماری است, نمی تواند در خور اعتماد برای دیگران باشد. بنابراین, باید به کسی اعتماد کرد که بتواند این تهی گاه و جای خالی را پر کند. پس الگوها این نقش را بر عهده دارند, یعنی پر کننده جاهای خالی در زندگی بشری هستند.
3. الگو به انسان آرامش می دهد: کسی که بخواهد در پهنه اقتصادی پیروزمند باشد, راه های گوناگونی فرا روی خود دارد, ولی بهترین و آسوده ترین راه این است که پیروی کند از کس یا کسانی که در این زمینه اندوخته های خوبی داشته اند. که در اصطلاح بازار از آن به شاگردی یاد می شود.
4. الگوی خوب از رفتن به سوی الگوهای بد باز می دارد: در نگاه انسان الگوها کسانی اند که دارای برجستگی هایی هستند و برتریهایی دارند که شایسته آنند. چنانچه یک رفتار که از زاویه های گوناگون پسندیده باشد, به عنوان الگوی خوب ارائه شود, خود بازدارند از کشش دیگران به سوی الگوهای ناپسند می شود.
ویژگیهای الگو:
رفتاری که از شخص یا گروهی سر می زند, باید چه ویژگیهایی داشته باشد, تا به عنوان الگو برای دیگران قرار بگیرد؟
1. کارهایی الگو می شود که پایداری داشته باشد. یعنی شخص یا گروه, آن رفتار را بارها انجام داده و هیچ گاه بر خلاف آن عمل نکرده باشد. فردی را که چند بار امانتدار بوده اگر در مواردی خیانت کرده باشد, به عنوان الگوی امانتدار شناخته نمی شود.
2. کارهایی الگو می شود که در دیگران اثر بگذارد, به طوری که دیگران او را به عنوان الگو بدانند و رفتارشان ناشی از رفتار او باشد.
3. کارهایی الگو می شود که برتر و بالاتر از رفتار دیگران باشد; یعنی آن رفتار در بین افراد جامعه شاخص باشد.
4. کارهایی الگو می شود که در گستره تواناییهای بشر باشد. همه و یا بیش تر افراد توانایی انجام آن را داشته باشند. رفتارهای بیرون از توانایی بشر, همچون معجزات نمی تواند الگو باشد.
مراتب الگو:
فرد یا گروهی که رفتارشان الگوی دیگران است, در چه زمینه یا زمینه هایی الگو خواهند بود؟
1. چه بسا الگو بودن کوتاه زمان باشد; و در یک بازه زمانی و در جایی رفتاری, الگو برای دیگران باشد و بعد هم الگو بودن خود را از دست بدهد.
2. چه بسا الگو موردی باشد; بدین معنی که فقط در یک رفتار و عملکرد خاصی, فرد یا گروهی الگو واقع شوند. مثلاًفردی در میان ویژگیهای پسندیده اخلاقی, در راستگویی و امانتداری الگو باشد, ولی در ویژگیهای دیگر, مثل خوشرویی و مهربانی و… الگو نباشد.
3. چه بسا فرد و یا رفتاری در طبقه و گروه خاصی الگو باشد; و نتواند فراگیر باشد.
4. چه بسا رفتار فرد و یا خود او, در همه زمینه ها و در همه زمانها الگو باشد. خود فرد و یا رفتارهای او, به گونه ای است که می تواند فراگیر باشد.
می دانیم که گزینش فرستادگان خدا از میان انسانها از آن روست که بتوانند سرمشق برای امتها باشند; چرا که مهم ترین و مؤثرترین بخش تبلیغ و فراخوان پیامبران, دعوتهای عملی آنهاست, آنها باید اسوه ناس و قدوه خلق باشند13.
میزان اثرگذاری الگوهای عملی بر روحیه, کردار و رفتار مردم, برای همگان روشن است. چون با دیدن رفتار و دستاوردهای مثبت و عینی آن در زندگی فردی و اجتماعی الگو, انگیزه و کشش برای پیروی از آنها در افراد هستی می یابد و کوشش خواهند کرد برای بهره مندی از آن خود را پای بند به پیروی از آن الگوها کنند.
و از سوی دیگر, هر چه سن کم تر باشد, بیش تر از الگوها اثر می پذیرند. پس انتخاب الگوی شایسته برای خود و فرزندان مهم است; البته این بدان معنی نیست که الگوپذیری و الگوخواهی فقط در سنین پایین و تنها در دوران کودکی مورد نیاز باشد, بلکه این نیاز در هر سنی مورد نیاز است, و حتی افراد سالخورده برای بهتر سپری کردن دوره کهولت خود, بیش تر به الگو و سرمشق نیاز دارند.
پیامبر الگوی همگان
1. پیامبر اکرم(ص) برای تمامی دسته های جامعه می تواند الگو باشد.
2. دوران نوجوانی و جوانی پیامبر می تواند بهترین الگو برای جوانان باشد.
3. شیوه تعامل آن بزرگوار با خانواده, الگویی برای پدران و مادران و همسران می تواند باشد.
4. برخوردایشان با اقوام, بستگان , همسایگان, هم وطنان, هم زبانان, هم کیشان و دیگر افراد جامعه نیز الگوی نیکویی می تواند برای دیگران باشد.
5 رفتار پیامبر به عنوان رهبر حکومت اسلامی و چگونگی تعامل ایشان با دشمنان نیز می تواند راه گشا و راهنمای سیاستمداران در جهان اسلام باشد.
6. همچنین منش شخصی و اخلاق آن حضرت, همچون آراستگی, روش غذا خوردن, شیوه آشامیدن, پوشش , نیک خلقی, راستی , نرمی و مهربانی, گذشت و دیگر ویژگیهای برجسته ایشان بهترین و زیباترین نمونه علمی برای همه افراد در زندگی می باشد.
همان گونه که خداوند پیامبر را به عنوان بهترین الگو شناسانده است: (لقد کان لکم فی رسول الله أسوة حسنة…)14 ما نیز باید در همه رفتارهای خود از پیامبر پیروی کنیم و ایشان را سرمشق خویش قرار دهیم.
امیرمؤمنان(ع) پیامبر خدا را الگوی شایسته پیروی می شناساند. الگوپذیری از ایشان را برای همگان بسنده می داند, چنان که می فرماید:
(روش پیامبر خدا برای الگو بودن تو بسنده است و پیامبر در نکوهش دنیا و کاستیهای آن و رسواییها و بدیهای فراوان آن راهنمای تو می باشد. پس, به پیامبر پاک و پاکیزه چنگ بینداز که راه و رسم او الگویی برای همه الگو خواهان و مایه بزرگی است برای کسی که خواهان بزرگواری باشد و دوست ترین بنده نزد خدا کسی است که از پیامبرش پیروی کند و گام بر جای پای او نهد.)15
حوزویان به عنوان مبلغان و پیام آوران آیین رهایی بخش اسلام, لازم است به بررسی شخصیت آن بزرگ شخصیت تاریخ بپردازند و نه تنها سیره و رفتار, بلکه حتی روش تبلیغی آن حضرت را در بوته مطالعه قرار دهند و آن را به طور کامل بشناسند, آن گاه با بازسازی روش تبلیغی آن حضرت, خود و دیگران را بدان سو فرا بخوانند; زیرا همه ما بر این باوریم که پیامبر اکرم(ص) در امر تبلیغ رسالت خود, فردی موفق و تأثیرگذار بوده است.
بایستگی بررسی رفتار پیامبر
برای دستیابی به الگوی عصری از زندگی پیامبر, بایسته است نخست به بررسی شخصیت آن بزرگ شخصیت تاریخ بپردازیم و رفتار ایشان را مورد مطالعه قرار دهیم و آن گاه با بازسازی رفتارهای پیامبر, خود و دیگران بدان سو رهنمون شویم.
نبی اکرم(ص) از آن جهت که انسان است, همچون دیگران, در قبیله ای خاص و در میان قومی خاص و با فرهنگی خاص, زاده, تربیت و بزرگ شده است. بدین جهت او به عربی سخن می گوید, با هم سن و سالهای خود دوست می شود و با آنان به بازی می پردازد, با زنی از همان نژاد, ازدواج می کند, به فرزندان خود علاقه مند است, فرزندش که در می گذرد, اندوهگین می شود و اشک می ریزد, چند روزی که از دخترش دور می شود احساس دلتنگی می کند, به دنبال هر بهانه ای سری به منزل دخترش می زند…
پیامبر, به عنوان یک انسان با ویژگیها و خصلتهای انسانی, دارای ظهورها و بروزها و جلوه هایی خواهد بود. او دوره ٌ خردسالی و جوانی و میان سالی را پشت سر گذاشته است. و همچون دیگران به زبان عربی تکلم می کند. و از مرکبهای موجود روزگار خود یکی را برمی گزیند و از آن برای جابه جایی استفاده می کند. او نیاز به سرپناه خود را با ساختن خانه, برمی آورد. او از چیزهایی خوشش می آید و بدانها علاقه مند است و از چیزهایی بدش می آید و نسبت به آنها نفرت و انزجار دارد. در این موارد او نیز تابعی از سنتهای موجود در همان محیط است.
این امور توسط پیامبر از آن جهت انجام می گیرد که او همانند دیگران و انسان است. قرآن از زبان او روایت می کند: انما انا بشر مثلکم16
نسبت به فرهنگ و آداب مردم پیرامون خود, توجه دارد, زیرا در چنین فرهنگی چشم گشوده و در چنین بستری رشد یافته است; پس بدان تعلق خاطر دارد.
الف. چندگونگی سنتها
سنتهای گذشتگان برای نسل بعدی و کسانی که می خواهند در آن فضا زندگی کنند, سه گونه می تواند باشد:
1. سنتهای شایسته: از جمله سنتهای شایسته, عدالت است. جامعه نیازمند عدالت است. هر انسانی از آن جهت که انسان است, به عدالت, به عنوان نیازی طبیعی می نگرد و تلاش می کند تا بدان دست یابد. عدالت مطلوب اصلی و اساسی همه انسانهاست. این مقوله در سرزمین حجاز و جزیرة العرب به هر علتی, از بین رفته بود. جامعه ای که پیامبر در آن زندگی می کرد نسبت به سنت عدالت خواهی بی تفاوت و از آن غافل بود. پیامبر می کوشید تا این سنت پسندیده دوباره احیاء شود و در راه احیای دیگر سنتهای شایسته نیز تلاش می ورزید که در کارنامه درخشان آن حضرت بازتاب یافته است.
2. سنتهای ناشایست: پیامبر(ص) برای از بین بردن ستم, که سنت ناشایستی است, حلف الفضول را زنده می کند و خود به عضویت آن درمی آید. یا تلاشهای ایشان برای رفع تبعیض و به وجود آوردن حقوق برای کسانی که تا پیش از این دارای حق مشخص و معینی نبودند. و یا پیشگیری ایشان از کشتار دختران به عنوان یک سنت بسیار ناشایست: بایّ ذنب قتلت.
3. سنتهای رایج خنثی: سنتهایی است که در برابر آنها پیامبر(ص) موضع مشخصی نداشته است. نه آنها را تقویت و ترویج کرده و نه به مذمت آنها پرداخته است; مانند مراسم کفن و دفن مرده ها و یا آداب و آیین غذا خوردن, یا روش آنها در دادو ستد و معاملات پایاپای و… در این موارد پیامبر(ص) از اهالی مدینه و اقوام گوناگون می خواهد سنتهای قومی یک دیگر را پاس بدارند. در بندهایی از پیمان نامه مهاجران و انصار آمده است: مهاجران قریش به رسم سابق خویش (پیش از اسلام), در پرداختن خونبها, باقی هستند. بنی عوف (و دیگران) بسان مهاجران قریش, می توانند رسوم زندگی خود را حفظ کنند.17
در این فرهنگ و یا سنت, اموری هست که چه بسا از ذهن افراد آن جامعه پاک شده و یا آن که رنگ و روی اصلی خود را از دست داده است و مردم نسبت به آنها بی توجه اند. پیامبر تلاش می کند تا گرد و غبار را از این سنتهای فراموش شده شایسته پاک کند.
بنابراین, در تحلیل شخصیت رسول اکرم(ص) بایسته است سنتهای حاکم بر جامعه دوره پیامبر, چه سنتهای شایسته و چه سنتهای ناشایسته و چه سنتهای رایج , ولی خنثی, بازشناسی شوند و موضع گیری پیامبر نسبت به آنها مورد توجه قرار گیرد.
موردهایی را از رفتارهای پیامبر که ناشی از سنت رایج نیست, بلکه برخاسته از آموزه های بیرون از این سنت است, می توان مورد توجه قرار داد و بدانها استناد ورزید, از آن جهت که این دگرگونیها می تواند دستاورد تعامل ایشان با جهان غیب باشد.
ب. ضرورت توجه به دگرگونیها:
امام صادق(ع) فرمود:
(العالم بزمانه لا تهجم علیه اللوابس.)18
کسی که دانای به زمان خود باشد, شبهات بر او حمله نمی آورند.
چه جوری می شود که فرد, زمان خودش را بشناسد؟
این روایت, باید معنای ژرفی داشته باشد. باید راهی به ژرفای معنای آن پیدا کرد. در این تلاش به جمله ای از چالز هندی Charles Handy برخوردم. وی درباره سرنوشت سرخپوستان آمریکا چنین می نگارد:
(با مشاهده دیده بان کشتیهای مهاجم اسپانیایی در افق, آن را به تغییرات عجیب و غریب جوی نسبت داد, و به کار خود مشغول شد; زیرا وی در تجارب محدود خود, درکی از کشتیِ بادبانی نداشت… سرخپوستی که در ساحل به کار روزانه خود مشغول بود, بادبان کشتیها را دید, ولی نتوانست تشخیص دهد که آنها چه هستند. پنداشت هوا دگرگون شده است, ارواح بر افق پیدا شده اند. اگر وی با خبر می بود که چیزی به نام کشتی وجود دارد که روی آب سُر می خورد و به جلو می رود و انسانها و خیلی چیزهای سنگین را هم با خود حمل می کند, از دیدن آنها شگفت زده می شد و به دیگران خبر می داد تا در برابر تجاوزات آنها بایستند. آن سرخپوست فکر نمی کرد که آن سوی جهان, انسانی غیر از خود آنها بوده باشد. و این احتمال هم به ذهنش نمی آمد که کسی و یا کسانی بتوانند از راه دریا به این سوی جهان بیایند. او و دیگر سرخپوستان در جهان خودشان زندگی می کردند و به پیرامون خود و کمی دورتر هیچ توجهی نداشتند. می پنداشتند هر چه که هست همان جزیره آنها و بعدش هم آب و آب و آب است. (آنها سرخپوستان با فرض وجود پیوستگی , آن چه را که بر دریافتشان منطبق نبود, نادیده گرفتند و مصیبت بر آنها نازل شد…)19
این ماجرا, مرا به یاد داستان هندوهای مولای رومی انداخت که پیلی را در خانه کرده بودند. این قصه نیز تصویر روشنی از فرزند زمان خویشتن به ما می دهد20.
شمع در تعبیر مولوی, آگاهی و دانایی است که هندوان فاقد آن بودند. اگر مردمان هند, در روشنایی روز می دیدند که پیلی به آن جا آورده اند, می توانستند تصویر روشن و درستی از آن داشته باشند. چون در هنگام آمدن پیل هیچ یک از آنها نبودند و وقتی که در تاریکی شب آمدند, با چیزی ناآشنا رو به رو شدند. هر کدام با خیال انگیزیهای خود خواست تا تصویری از چیز نادیده بسازد. آنها به جهت آشنا نبودن با واقعیت, دچار اوهام و خیال شدند و مرز شناخت اوهام از واقعیت بسیار سخت و دشوار است. تمامی همت متفکران و اندیشه وران, بویژه فیلسوفان بر این است که انسانها بتوانند بین واقعیت و اوهام, فرق بگذارند. و لازم است دگرگونیهایی را که در عرصه های عینی و واقعی زندگی بشر رخ می دهد نیز, از غیر واقعیتها بازشناخت.
غرض از نقل این ماجراها آن است که عالم زمان بودن; یعنی کسی که می داند هم اکنون چه دگرگونیهایی صورت گرفته و چه واکنشی در برابر آن باید داشته باشد.
دقت شود کسانی می توانند وضعیت موجود را خوب تجزیه و تحلیل کنند که اطلاعات درست و دقیق و جامع داشته باشند. به هر میزان که اطلاعات نادرست باشد, تحلیلها سطحی و بی پایه خواهد بود. برای آن که فریب نخوریم و باد حوادث ما را با خود به این سو و آن سو نکشاند, بهتر آن است که نسبت به حوادثی که اتفاق می افتد و دگرگونیهایی که رخ می دهد, کم توجه یا بی توجه نباشیم. عالم به زمان بودن بدین معناست.
دگردیسیها هم دو گونه است: دگردیسیهای پیوسته و دگردیسیهای گسسته. بریدن درخت و بردن آن به کارخانه و بریدن آن و تبدیل به الوار و … اینها دگردیسیهای پیوسته است. کاشتن بذر و آب دادن و تیج زدن و رشد گیاه و… این هم دگردیسی پیوسته است. یعنی دگردیسیهایی که به یکدیگر پیوسته اند و ما می توانیم متوجه این دگردیسیها و پیوستگی آنها بشویم.
اما رو به رو شدن با سیلوی پر از گندم و یا میز و مبلمان, این قبیل موارد دگرگونیهای گسسته است. یعنی ما دگرگونیهای پیوسته ای که آنها داشته اند را متوجه نشده ایم. مثال روشن آن تولد فرزند در یک خانواده است که بزرگ شدن او را اعضای خانواده شاید احساس نکنند. بیش از دگرگونیهای پیوسته توجه به دگرگونیهای گسسته است که مهم می نماید. باید برای خود روشن کنیم که چقدر به دگرگونیهای ناپیوسته, توجه داریم؟ به همان میزان عالِم به زمان خویشتن خواهیم بود!
ج. شاخص در دگرگونیها:
ملاک برای تحلیل و تبیین رفتار پیامبر همچنان که گفته شد, دگرگونیها و تحولاتی است که پیامبر در صدد پدیدآوری آنها بوده است. گرچه در همین موارد هم باید توجه داشت که فقط عمل پیامبر در همان مورد خاص, نباید ملاک تحلیل قرار بگیرد. بلکه آن چه پیامبر برای پدیدآوری آن تلاش می کرد, تلاش پیامبر و عمل آن حضرت در آن مورد خاص, نقطه آغاز و شروع بوده است. و این عمل نسبت به وضعیت جامعه همچون زاویه ای, هر چه پیش تر برود شکاف نسبت به وضع موجود گسترده تر و فاصله بیش تر می شود و این نکته مهم و اساسی است که کم تر بدان توجه می شود و مبلغان دین و حوزویان لازم است بدان اهتمام تام داشته باشند. به چند نمونه دقت شود:
در عرب جاهلی رسم بر این بود که اگر به قبیله ای شبیخون زده می شد و چیزی به سرقت می رفت , یا کسی مورد ضرب و جرح قرار می گرفت, قبیله مقابل حق طبیعی خود می دانست قبیله مهاجم را با خاک یکسان کند و نسل آنها را از زمین بکند21. ویژگی عرب جاهلی قتل و خونریزی بود. اشعار فراوانی که در کتابها موجود است, یا حماسی ا ست و افراد را تحریص می کند که به پا خیزند و به جنگ بپردازند و یا اروتیک است و همگان را به عشرت و شهوت فرا می خواند. و اشارات آیاتی از قرآن که به تبیین فرهنگ عرب جاهلی می پردازد و از تعداد کشته های خود و یا کشته شدن به دست خود, با مباهات یاد می کنند, گویا ی فرهنگ خشن و زمختی است که بر عرب جاهلی سلطه دارد. به نظر می رسد توصیف ملائک از انسان ها در سوره بقره, 22 کسانی که فساد می کنند و خون ریز هستند بیش تر بیان ویژگیهای عرب جاهلی است. ارزشهای حاکم بر زندگی انسان این دوره, چیز دیگری است. رنگها بیش تر تیره و خشن! اسمها بیش تر زمخت و وحشت آور! لازمه این زندگی چنین ارزشهایی است!
پیامبر با این فرهنگ خون ریز و فساد افکن برخورد بازدارندگی می کند و قانونی به اجرا می گذارد که یک نفر در برابر یک نفر, یک جرح در برابر یک جرح.23 عمل پیامبر در این جا نقش بازدارندگی این قوم را بر عهده دارد. نسبت به وصفی که در گذشته واجد آن بودند, در آیه شریفه خداوند می فرماید:
(و فی القصاص حیاة یا اولی الالباب لعلکم تتقون).24
در برابر تجاوزها, حق مقابله به مثل ندارید, حق قصاص دارید. زیرا در قصاص زندگی است. در آن چه که بین عرب جاهلی مرسوم بود, زندگی نبود, بلکه ناامنی و مرگ را در پی داشت, ولی در قصاص زندگی است. در دنباله آیه دارد شاید شما پروا کنید; یعنی دگر باره اقدام به این تجاوزها و جنایتها نکنید.
این یک اصل اساسی و آموزنده مهم در فلسفه نبوت است که برای حیات بخشیدن به زندگی بشری آمده است. او خورشید تابناکی است که بر تن نحیف و یخ زده عرب جاهلی می تابد تا خون زندگی در رگهای آنها به حرکت درآید.
زنان, که هیچ جایگاه و حقی در این دوره نداشتند و به راحتی حق و حقوق ایشان نادیده انگاشته می شد و یا همچون کالا مورد داد و ستد قرار می گرفتند. و همچون دارایی پدر, بین فرزندان توزیع می شدند. پیامبر(ص) در برابر این ستم بزرگ و نادیده انگاری حق زنان ایستاد و بدین صورت در آن جامعه سیاه به احقاق حق آنان پرداخت:
1. از کشتن آنها بازشان داشت.25
2. خود به زنان احترام گذاشت.26
3. آنان را برگزیده خود دانست.27
4. از همه مهم تر برای آنها حقوق خاصی از جمله سهم الارث قرار داد.28
گفته نشود که مواردی در زندگی پیامبر وجود دارد که نسبت به زنان, برخوردهایی صورت گرفته که بیانگر نوعی پایمال کردن حقوق می تواند باشد.
اگر چنانچه موارد این چنین در زندگی پیامبر وجود داشته باشد, بیانگر نوع نگاه و باور پیامبر نبوده است. عمل پیامبر در این گونه موارد, تابعی از همان فرهنگ است. مهم این است که بدانیم پیامبر جایگاه و نقش خاصی برای خود داشته که آن پیامبر تحول آفرین در جامعه است. دگرگونیهای پدیدآمده به دست ایشان, ملاک تحلیل باید باشد, نه اعمال تابع فرهنگ و سنت پیشینیان. در جامعه ای که زنان هیچ حقی نداشتند, همین که حقوقی را پیامبر برای آنان ایجاد فرمود, خود بیانگر اعتقاد پیامبر به بایستگی ایجاد حق برای زنان است. و ما این دگرگونیها را باید ملاک تحلیل و تبیین خود قرار دهیم. اگر جامعه رو به پیشرفت گذاشت و زنان, علاوه بر حقوقی که در آن دوره پیامبر به آنان داد, خود حقوق دیگری به دست آورند, نمی توان آنان را از آن چه به دست آورده اند, بازشان داشت. واکنش پیامبر در این موارد, بیانگر آن است که هدف او بیش از آن چیزی بوده که بیان کرده است, ولی جامعه و فضای موجود مقتضی دگرگونیهای بیش از این نبوده است.
درباره برده داری, با آیات و روایاتی رو به رو هستیم که در نگاه نخست, بیانگر پذیرش وجود برده دار ی در نظام اسلامی است. شاید این نگرش در پژوهشگر ایجاد شود که پیامبر مدافع و خواستار وجود برده داری است; زیرا برای آن قانون وضع کرده است. جامعه را به دو دسته آزاد و برده تقسیم کرده و برای هر کدام احکام خاصی بیان فرموده است. نفس این دسته بندیها و فرق گذاریهای جدی در لحاظ کردن حقوق برای برده و غیر برده, بیان گر آن است که اسلام طرفدار برده داری است. دلیل بر آن هم چنانکه بیان گردید, فراوانی آیات و روایات و احکام فقهی در این باره است.
آیا وجود این گونه احکام در گفتار و رفتار پیامبر(ص) می تواند بیانگر باور پیامبر به ضرورت وجودی آن هم باشد؟ آیا آن چه در مجموعه های دینی به این مسأله پرداخته شده به عنوان یک پدیده و واقعیت اجتماعی است؟ یا به عنوان یک حقیقت و ضرورت اجتماعی که باید باشد؟ و فرق بین واقعیتهای اجتماعی هست ها غیر از ضرورتها بایستگیها ی آن است. پیامبر کوشید تا واقعیتهای موجود را به سود حقیقت رفته رفته دگرگون سازد.
دگرگونی که پیامبر در نظام برده داری پدید آورد, باید معیار تحلیل قرار بگیرد. همین که ایشان برای بردگان حقی قائل شد و قانونی خاص گذاشت که به عنوان بخشی از جامعه پذیرفته شوند, خود بالاترین ارزش و ایجاد یک فضای جدید اجتماعی است. ما باید برخوردی را که پیامبر با برده داری داشت, از باب نقطه آغاز حرکت, و پدیدآوری زمینه برای دگرگونیهای بنیادین در نظام برده داری مورد توجه قرار بدهیم و همچون زاویه در حال گسترش, آن را به پیش ببریم, نه آن که حتی تلاش کنیم به دوره پیش از اسلام برگردیم و برده داری را دوباره احیا کنیم.
مسائل قضایی و حقوقی هم این گونه است. عرب جاهلی چنان بود که کسی که پای حیوانی از قبیله اش را مجروح می کرد, تا تمامی آن قبیله را به آتش نمی سوزاند, دست بردار نبود. پیامبر, برای به وجود آوردن امنیت در جامعه , به آنان گفت به همان میزان که مورد تجاوز قرار گرفته اید, بسنده کنید.
ما باید این گونه از رفتار پیامبر را به میزان دگرگونی که پدید آورده, ملاک و معیار تحلیل خود قرار دهیم.
در جهان امروز, گرچه انسان در قله های بس بلند دانش و اندیشه قرار دارد و بیکرانه هستی را به نظاره نشسته و آن چه حتی نادیدنی است, می بیند; اما بی تردید با بحران بسیار جدی معنوی رو به روست که برون رفت از آنها ناممکن می نماید. معنویت و اخلاق از جمله بحرانهای جدی و کشنده انسان معاصر است. دست کاری شدن مفاهیم جدید و تخلیه آنها از معانی حقیقی, شور بختی بشر امروز را صد چندان کرده است. همه بارقه های امیدی که در مفاهیم جدیدی همچون حقوق بشر, دموکراسی, آزادی و … نمود یافته بود , آنها را به وادی ناامیدی و بی فرجامی کشاند. به گونه ای که به عنوان یک پروسه تاریخی به دنبال مفاهیمی ارزشی و قدسی می گردد که از آسمان تعالیها, تجلی یافته باشد.
پس از بیانیه رسمی نیچه که: خدا در غرب مرده و پیوند زمینیان موجودات مادی با آسمان جهان معنویت گسسته است, بسیاری در پی ایجاد راهی برای ترمیم این گسست و دستیابی به معنویّت بودند که در جزیره متروکِ ایمانِ بی خدا, کشتی آنها پهلو گرفت, بلکه به گل نشست.
با این گفتمان فراهم آمده, بی تردید می توان گفت یکی از بایسته های فرهنگی بشر امروز, گشودن رخنه ای به جهان معنی و بازخوانی متون راهگشای دینی است. بازخوانی, با بازتولید اشتباه نشود. لازم است متون دینی به صورت روش مند و به دور از گرفتار آمدن در دام تحلیلهای ظاهر گرایانه و تهی از معرفت اصیل واکاوی شود.
منابع دینی آکنده از بحثها و گزاره هاست اما:
1. با واشکافی آنها, نکته های جدید و در خور توجه فراوانی خواهیم یافت. مهم این است که.
2. همت و عزم راسخ باشد.
3. و روشهای جدید در پژوهشهای دینی به کار گرفته شود.
آیا به راستی قرآن را یک بار (نه به عنوان ثواب) به عنوان کتابی که سخنی دارد, و کتاب زندگی است, و مخاطب آن ما هستیم, مورد مطالعه قرار گرفته است؟به راستی از خود پرسیده ایم که قرآن چه کتابی است؟ شماری از آن به عنوان منبع تاریخی یاد می کنند, شماری آن را کتاب طبیعت می نامند. شماری آن را کتاب مبدء و معاد بر می شمارند و شماری آن را مونس جان و مایه آرامش روان می دانند.
ولی آیا شده که لحظه ای در قرآن بیندیشیم؟ چه بسا قرآن کتاب اخلاق باشد. قرآن برای تربیت ما از طرف خداوند فرود آمده باشد.قرآن همان تجلی الهی است که صورت این جهانی یافته است: (قد تجلی الله لخلقه فی کلامه).29 همه آن چه که در این کتاب الهی آمده, برای این است که رفتار انسانها دگرگون شود. رسول گرامی اسلام(ص) می فرماید: (انما بعثت لاتمم مکارم الاخلاق).30 راز بعثت خود را تبلیغ و ترویج و تحقق مکارم اخلاق بیان می کند و قرآن, در این مسیر, تنها ره توشه است.پس قرآن یک منبع بزرگ برای مطالعه و پاسخ به نیاز جدی امروز و راهی برای برون رفت از بحرانهاست:
(از قرآن بخواهید تا سخن بگوید و هرگز سخن نگوید. اما من شما را از آن خبر می دهم. در قرآن علم آینده و حدیث گذشته است. درد شما را درمان و راه سازمان دادن کارتان در آن است).31
ممکن است شماری مدعی شوند که قرآن کتاب آرمانی است, و فاصله آرمان تا واقعیت, راه بس درازی است. انسانِ امروز, فارغ از آرمان, در پی واقعیتهای حس شدنی است. این که قرآن کتاب آرمانی است, نباید تردید کرد; ولی انسان امروز هم گسسته از آرمان نیست. آرمانهای انسان امروز ویژگیهای خود را دارد. به دیگر سخن, تفسیر از آرمان و آرمانگرایی دگرگون شده است. سازمانهای جهانی که هم اینک یکی پس از دیگری شکل می گیرند, در حقیقت پاسخی به آرمانهای بلند انسانی است; ولی پاسخ گو نیست. انسان امروز, سازمان ملل را تشکیل داد تا امنیت او را تأمین کند; ولی این سازمان نتوانست کارآمد افتد; چرا شورای امنیت نمی تواند امنیت مردمان را فراهم آورد؟ چرا سازمان های اقتصادی جهان نمی توانند فقر را ریشه کن کنند؟ چرا سازمان های بین المللی که هر یک برای به حقیقت پیوستن بخشی از نیازهای بشر امروز شکل گرفته اند, ناکارآمدند؟ این نکته, پاسخی در خور می خواهد.
بی گمان, انسان امروز هم, آرمانهایی دارد و برای دستیابی بدانها از هیچ کوششی دریغ نمی ورزد . جالب آن که قرآن با همه آرمانهای بلندی که برای انسان داشته و دارد, نمونه های آشکاری را نیز فرا روی ما می نهد. پیامبر, خود جلوه آشکار قرآن کریم است. اگر قرآن را کتاب اخلاق بدانیم, تجلی کامل آن, نبی گرامی و نیز پیشوایان پاک(ع) هستند. هر یک انسانهایی اند که آن آرمان بلند و ارزش مند را تحقق بخشیده وآن راه بایسته را به شایستگی پیموده اند. کردار و رفتار ایشان می تواند ساختار و نظام اخلاقی, به انسان معاصر عرضه کند.
با توجه به اهمیت اخلاق در زندگی انسا ن و نقش آن در سعادت و شقاوت او, وظیفه ما به عنوان یک مسلمان و پیرو دین اسلام, جز این نیست که به دستورهای اخلاقی و رهنمودهای قرآنی جامه عمل بپوشانیم. و پیامبر ر ا به عنوان الگو, سرلوحه رفتار و کردار خویش قرار دهیم.
علما و روحانیان, به جهاتی چند باید در این مهم پیشگام شوند:
1. از آن جهت که سکان دار در دانشهای دینی در جامعه اند.
2. از آن جهت که رساننده پیام آیین اسلام به جامعه اند.
3. در راستای رساندن پیام و گسترش دین اسلام به مردمان, دست یازیدن به زندگی نبوی از اهمیت بیش تری برخوردار است.
4. رویکرد مردم به عالمان دین و حوزویان, رویکردی ارزشمندانه است. مردم بیش تر دوست می دارند تا در نگاه شان به عالمان دین, یاد و نام و خاطره پیامبر بزرگ اسلام زنده شود.
5 از آن جهت که مردم از گروه حوزویان انتظار امری غیر عادی و روحانی دارند, نفس این نگاه و این انتظار خواهان آن است که عالمان دین بیش تر بکوشند تا به زندگی پیامبر نزدیک شوند.
با توجه به ویژگیهای پیامبر, پرسشهای اساسی که مطرح و بایسته است که بدان پاسخ جدی و علمی داده شود این است:
1. چه رفتارهایی پیامبر داشته است؟
2. رفتارهایی که پیامبر داشته در چه شرایطی بوده است؟
12. آیا رفتارهای پیامبر خاص پیامبر بوده است مختصات النبی مانند داشتن زنان متعدد یا وجوب نماز شب و شب زنده داری؟
2 2. یا رفتار پیامبر بسته به زمان و دوره خاص بوده است؟ مانند گزاردن نماز رو به بیت المقدس یا تحمل سختیهای شعب ابی طالب؟ قرار دادن حجرالاسود در جایگاه خود.
3 2. آیا رفتار پیامبر فرازمانی بوده است؟
3. رفتار پیامبر در پیش از بعثت آیا می تواند معیار و تراز عمل مسلمانان باشد؟ مانند رفتار او در دوره کودکی یا نوجوانی, مانند حلف الفضول یا حجرالاسود؟
4. پاره ای از رفتار پیامبر بسته به دوره پیری ایشان است; آیا این رفتارها خاص پیران است یا همگانی و فراگیر است؟
5 بسیاری از رفتارهای پیامبر تابع فرهنگ جامعه خود ایشان است آیا آن رفتارها می تواند به جامعه های دیگر سریان یابد؟ آیا راهی برای فهم و تفکیک رفتارهای ناشی از فرهنگ و رفتار ناشی از سروش الهی وحی وجود دارد؟
6. نکته آخر آن که چه مدل و الگویی می توان از زندگی پیامبر اکرم به جامعه معرفی کرد که هم فهم پذیر باشد و هم در خور عمل؟
آیا جز این است که در این راستا به معیار و شاخص انسان کامل و الگوی بشریت یعنی نبی اکرم اقتدا بجوییم. لزوم بهره گیری از الگو و سرمشق در زندگی بشری بر کسی پوشیده نیست. و همین نیاز به الگو و سرمشق بوده است که خداوند متعال در قرآن کریم, پیامبر اکرم را به عنوان بهترین الگو و سرمشق برای مسلمانان معرفی کرده ا ست:
(لقد کان لکم فی رسول الله أسوة حسنة لمن کان یرجوا الله و الیوم الآخر و ذکر الله کثیرا)32
بی گمان فرستاده خداوند برای شما نمونه ای نیکوست. برای آن کس (از شما) که به خداوند و روز بازپسین امید دارد و خداوند را بسیار یاد می کند.
این آیه, ضمن بیان و توجه دادن مسلمانان به اهمیت بهره گیری از الگو, مصداق بارز و کامل آن را نیز می نمایاند. البته تصریح دارد که پیامبر الگو برای کسانی است که امید به خدا می برند و نگران روز واپسین اند. در همین راستاست که خداوند از مسلمانان می خواهد که در رفتار و کردار خود به پیامبر اکرم(ص) اقتدا کنند. و در آیه ای دیگر به روشنی, دستور پیروی از پیامبر(ص) را در همه امور, به مسلمانان می دهد:
(ما آتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا).33
آن چه پیامبر به شما می دهد, بگیرید و از آن چه شما را باز می دارد دست بکشید.
برای دستیابی به الگوی عصری از زندگی پیامبر, بایسته است نخست به بررسی شخصیت آن حضرت بپردازیم و رفتار موفقیت آمیز ایشان را در کانون بررسی و مطالعه قرار دهیم و آن گاه با بازسازی رفتارهای پیامبر, خود و دیگران بدان سو حرکت کنیم.
راز موفقیت پیامبر
اگر زندگی پر فراز و نشیب پیامبر را با هوشمندی بررسی کنیم و نسبت به عربهای دوره جاهلیت, داده ها را گرد آوریم و با جزیرة العرب عصرِ پیامبر آشنا شویم و دگرگونیهای سهمگینی که پس از آن در همان سرزمین و در سرزمینهای همجوار, همچون: عراق, ایران, دمشق, مصر و… اتفاق افتاد, پیروزمندی انسانی را گواهی خواهیم کرد که هیچ چیز جز خداوندگار خود را نداشت. پیروزی پیامبر اسلام, آن هم در زمانی بسیار کوتاه, از رویدادهایی است که بایسته پژوهش جدّی است. در این بازه زمانی فراهم آمده, به نمونه هایی از علت و یا عامل موفقیت پیامبر می پردازیم و پس از آن, به چگونه الگوگیری از رفتار ایشان جهت دستیابی به همان توفیقها و یا بخشهایی از آن, با یکدیگر, سخن خواهیم گفت.
1 . باور به آن چه تبلیغ می کرد: این یک نکته اساسی است که پیامبر, نسبت به آن چه برای مردم باز می گفت, ذرّه ای تردید روا نمی داشت.
2. پذیرش همگانی: گام نخست در موفقیت مبلغ آن است, کسانی که با او بناست طرف گفت و گو قرار گیرند, او را بپذیرند. اگر این پذیرش و اقبال صورت نگیرد, تلاش و کوشش فرد مبلغ, همچون آب در هاونگ کوبیدن است پیامبر برخوردار از این ویژگی بود.
3. سخن بدون ابهام و ایهام سخن34 از ویژگیهای پیامبر در راستای پیام آوری و توفیق در تبلیغ آن بود که برهنه از هر ابهام و ایهام سخن می گفت. آن گاه که با مردمان سخن می گفت سخنانش آن گونه نبود که نفهمند. یا برای فهم سخنانش از این و آن یاری بجویند. سخنانش آن گونه نبود که بر چند معنی حمل شود و یا چندین احتمال در آن وجود داشته باشد. افراد نسبت به آن چه می فرمود, دچار دو یا چند دستگی نمی شدند.
4. زیبا و دلنشین سخن گفتن:از ویژگی ادبیات پیامبر, ساده و همه فهمی آن بود. پیامبر زیبا و دلنشین سخن می گفت. این اصل در پیروزی تبلیغ او, نقش اساسی داشت.
5 پرهیز از پرگویی: پرگویی آفت زبان و در نتیجه درهم شکننده شخصیت فرد است.
پرهیز از پرگویی ساز ویژگیهای پیامبر بود و توانست در موفقیت او تأثیر اساسی بگذارد. برخلاف 23 سال دوران سخت و توان فرسا و بودن در عرصه های گوناگون, غیر از قرآن کریم, سخنان زیادی از آن حضرت به ما نرسیده است. در بین روایات منسوب به پیشوایان(ع) برخلاف طولانی بودن دوران نبوت, سخنان آن حضرت, بسیار اندک است.
6. ایمان و باور نزدیکان, به ایشان: نکته دیگری که پیامبر را در امر تبلیغ موفق می داشت آن بود که پیامبر چهره سالم و امین درنزد پیرامونیان و نزدیکان داشت. اگر پیامبر فردی گزافه گو, یا چاپلوس, یا پرحرف, یا رؤیایی, یا خشن, یا خودخواه, یا فرصت طلب و مالدوست و… می بود به یقین نمی توانست در بین مردم برای خود جا باز کند, بدان اندازه که مردمان شیفته او شوند. موفقیت پیامبر آن بود که همسرش خدیجه و دیگر پیرامونیان او را باور کردند و به او ایمان آوردند. آن حضرت با اهل خانه بسیار مهربان بود. پیامبر بر اساس سفارش قرآن: (و عاشروهن بالمعروف) با همسرانش به نیکی رفتار می کرد. و گاه بعضی از زنان پیامبر بدرفتاری می کردند و اصحاب از رفتار آنان دلفسرده می شدند, و از پیامبر می خواستند که رهایشان کند, پیامبر می فرمود: بدرفتاری زنان را باید در کنار برازندگیهای آنان دید و نباید انسان همسرش را به کوچک ترین دلفسردگی رها کند.35
7. مهاجرت: پیامبر از مهاجرت به عنوان یک روش جدید و موقعیت و فرصت تازه بهره جست.
8. پرهیز از تفرقه:یکی از ویژگیهای امر تبلیغ پیامبر آن است که در بین یاران و پیروان خود برخلاف سیاستمداران و حاکمان و یا حتی فیلسوفان جدایی نمی انداخت. کم تر می توان سخنی از پیامبر به زیان یارانش پیدا کرد. اگر نبود آیاتی که سختگیریهای زنان پیامبر را بیان می دارند, در این باره از خود آن حضرت ما حرف و سخنی نداریم:
(یا ایها النبی قل لازواجک ان کنتن تردن الحیوة الدنیا و زینتها فتعالین امتعکن و اسرحکن سراحا جمیلا)36;
ای پیامبر! به همسرانت بگو: اگر شما زندگی دنیا و زرق و برق آن را می خواهید, بیایید [با هدیه ای] شما را بهره مند سازم و شما را به طرز نیکویی رهاسازم.
9. پرهیز از اعتراض: در زحماتی که دیگران بر او وارد می داشتند هرگز اعتراضی نکرد و سخن به درشتی نگفت. چنانکه در آیه شریفه به روشنی بیان شد:
(لاتقدّموا بین یدی الله و رسوله و لاترفعوا اصواتکم فوق صوت النبی)37.
ای کسانی که گرویده اید, از فراپیش خدا و پیامبرش گام برمدارید. پروای خدا کنید خداوند شنواست, داناست.
حتی در برابر آزار همسرانش, شکیبا بود; چون سعه صدر داشت.
10. پرهیز از امتیازخواهی: برای خود هیچ امتیازی نخواست. پیامبر در امر تبلیغ از آن رو موفق بود که هرگز خود را از مردم جدا نینگاشت و مرزی بین خود و مردم نکشید.از این که او پیامبر است و وحی بر او می شود کلاهی و نمدی برای خود نبافت. حتی ارزش آن را هم ارزانی مردمان داشت و فرمود:
(انما انا بشر مثلکم)38
جز این نیست که من هم بشری چون شمایم.
چه بسا برخی, مسلمانان نوجامه و فاخرپوش را که پیرامون آن حضرت بودند, پیامبر می پنداشتند. و بعضی می پرسیدند که کدام یک شما پیامبر خدا هستید؟ و پیامبر هرگز نخواست این ویژگی را از دست بدهد. برخلاف آن که زمینه برای تاج و تخت او فراهم بود, چه در دوره بعثت و نبوت و چه در دوره حکومت و رهبری مردم مدینه, اقدام به چنین کاری نکرد.39 پیامبر هرگاه با کسانی همسفر می شد, بدون این که خود را برتر از دیگران بدانند در انجام کارها با آنان همکاری می کرد.40
11. پرهیز از تعصبهای قومی و قبیله ای: پیغمبر اکرم افتخار به گذشتگان را یک امر ناپسند می خواند و مردمی را که بدین گونه از کارها خود را مشغول می کردند, به جُعَل همانند می فرمود:
(آنان که به قومیت خود می نازند و تفاخر می کنند, این کار را رها کنند و بدانند که آن مایه های افتخار, جز هیمه جهنم نیستند و اگر آنان دست از این کار نکشند, نزد خدا از جُعلهایی که کثافت را با بینی خود جابه جا می کنند پست تر خواهند بود).41
در جنگ احد, جوان ایرانی مسلمان, پس از آن که ضربتی به یکی از دشمنان زد, از روی غرور گفت:
(خذها و انا الغلام الفارسی).
این ضربت رااز من تحویل بگیر که منم یک جوان ایرانی.
پیغمبر اکرم احساس کرد که این سخن تعصبات دیگران را برخواهد انگیخت, به آن جوان فرمود:
چرا نگفتی منم یک جوان انصاری.42و نیز آن حضرت فرمود:
(ان الناس من عهد آدم الی یومنا هذا مثل اسنان المشط, لا فضل للعربی علی العجمی و لا للاحمر علی الاسود الا بالتقوی).43
همه مردم از زمان حضرت آدم تا به امروز, همانند دانه های شانه برابر ند. عرب بر عجم و سرخ بر سیاه برتری ندارد مگر به پروا.
12 . فروتنی : پیامبر خصلت فروتنی را در اوج داشت. با همه فروتنانه رفتار می کرد. پیامبر نسبت به کودکان رفتاری از روی مهربانی داشت.گاهی سجده خود را به خاطر بالارفتن فرزندش امام حسین بر دوشش, آنقدر طولانی می کرد تا وی پایین می آمد44 و زمانی هم به خاطر شنیدن گریه کودکی در نماز, از مستحبات چشم می پوشید و نمازش را با شتاب پایان می داد.45
13. صداقت پیامبر با مردم: پیامبر گرامی اسلام برای پیشبرد هدف خود از جاده راستی خارج نمی شد و همیشه با مردمان با راستی سخن می گفت. هنگام درگذشت ابراهیم, مردمان گمان بردند که خورشید گرفتگی برای مرگ ابراهیم است. ولی پیامبر مردم را پیرامون خود گردآورد و این پندار را نکوهش کرد. گرچه می توانست از این رخداد برای بالابردن جایگاه خود در پیش مردم بهره بگیرد; ولی او چنین نکرد.
14. دلسوز مردم بود: از ویژگیهای پیامبر در امر تبلیغ آن بود که برای هدایت و رستگاری آنان از جان می گذشت و دل می سوزاند. قرآن مجید, پیامبر گرامی اسلام را با این خصلت پسندیده معرفی کرده و می فرماید:
(لقد جائکم رسول من انفسکم عزیز علیه ما عنتم حریص علیکم بالمؤمنین رئوف رحیم)46
همانا فرستاده ای از خود شما به سوی تان آمد که رنجهای شما بر او سخت است و اصرار بر هدایت و راهنمایی شما دارد و نسبت به مؤمنان دلسوز و مهربان است.
دلسوز ی حضرت خاتم الانبیاء به حدی بود که گاهی از شدت غصه و ناراحتی در آستانه مرگ قرار می گرفت.
رسول مکرم اسلام, نه تنها از انحراف و کجرویهای شماری از مسلمانان آزرده خاطر می شد, بلکه از گمراهی و نادانی نامسلمانان نیز در رنج و عذاب بود. تا این که خداوند متعال از دلسوزی رسول خویش چنین یاد می کند:
(فلعلک باخع نفسک علی آثارهم ان لم یؤمنوا بهذا الحدیث اسفا).47
گویی می خواهی به خاطر رفتار [ناروای] آنان, اگر به این گفتار ایمان نیاوردند , خود را هلاک کنی.
15 آسان گیری: یکی از ویژگیهای پیامبر اکرم(ص) در تبلیغ آسان گیری آن حضرت بود می فرمود:
(خداوند مرا بر رهبانیت نفرستاده است, بلکه مرا با شریعت توحیدی گذشتو آسان برانگیخته است).48
به اهل ایمان می فرماید: نماز بگزارید. اگر ناتوان از ایستادن اید می توانید بنشینید و یا دراز بکشید و نماز بگزارید. از آنان می خواهد اگر به سلامت اند روزه بدارند و اگر روزه برای آنان مشکل است, روزه نگیرند. باید با آب وضو گرفت و اگر آب برای بدن زیان آور است, می توان تیمم کرد. روزه در سفر شاید از آن جهت که اهل ایمان با سختی رو به رو می شوند از آنها برداشته شده است:
(یرید الله بکم الیسر و لا یرید بکم العسر).49
16. تکیه بر بشارت و امید: آن حضرت, بیش تر بر بشارت و امید تکیه داشت, تا بر ترس و تهدید . علاوه بر این که خود از این روش استفاده می کرد, به یاران خود که برای تبلیغ گسیل می داشت, پای بندی به این روش را سفارش می فرمود, از جمله وقتی معاذ بن جبل را برای دعوت و تبلیغ مردم یمن فرستاد, به او سفارش فرمود:
(یا معاذ بشّر و لا تنفّر, یسّر و لا تعسّر).50
برای تبلیغ اسلام که می روی, اساس کار تو تبشیر و مژده و ترغیب مردمان باشد. کاری کن تا مردم مزایای اسلام را درک کنند و از روی میل و رغبت به اسلام گرایش بیابند.
کسانی که به تبلیغ دین می پردازند, بیش تر دو دسته اند:
ییک دسته کسانی اند که با ترس و تهدید و ارعاب مردمان را به سمت و سوی خداوند می کشانند. اینان در تبلیغ دین, از لایه و رویه خشم و غضب الهی الهام می گیرند و بیش تر عذاب و شیطان و آتش و… را برای مردم باز می گویند.
و یک دسته هم کسانی اند که با شادی و نشاط و امید و تشویق و ترغیب مردمان را به سوی رضوان الهی و رحمت آفریدگار فرا می خوانند.
اینان; بیش تر به لایه های رحمت و رأفت و لطف و عفو و مغفرت الهی توجه دارند. و بیش تر از بهشت و روضه رضوان و همجواری اولیاء و بخشش خداوندی سخن می گویند . به نظر می رسد ایمان دسته دوم از استواری بیش تر و از ارزش والاتری برخوردار است تا دسته نخست. گرچه در هر دو انگیخته توجه به خدا و دین است; اما در دسته دوم انگیزه خود از زیبایی خاص برخوردار است. در قرآن کریم می فرماید:
(فذکّر انما انت مذکّر, لست علیهم بمصیطر).51
(لا اکراه فی الدین قد تبیّن الرشد من الغی).52
ایمان اجبار بردار نیست. آن چه پیغمبران می خواهند ایمان است, نه اسلام ظاهری. ایمان اجبار بردار نیست, چون ایمان یک اعتقاد و یک گرایش و یک علاقه است. اعتقاد را که با زور نمی شود در دل کسی پدید آورد. اگر می خواهیم ایمان در دل مردم ریشه بدواند, راهش جبر و زور نیست, راه آن حکمت است. (الموعظة الحسنة) است. (جادلهم بالتی هی احسن) است. اگر می خواهیم حجت الهی را اقامه کنیم, راهش نرمش و ملایمت است, چون سر و کار با دل است, سر و کار با فکر است, سر و کار با روح است, وقتی که مقام, مقام دعوت و تبلیغ اسلام می شود.53
با توجه به آن چه درباره پیروزمندی و موفقیت پیامبر گرامی اسلام بیان گردید, اینک ضرورت و اهمیت بحث روشن تر می شود که چرا باید م بیش تر به زندگی پیامبر بپردازیم و دوران 63 ساله آن حضرت را از زوایای گوناگون, بررسی کنیم. آن چه به عنوان راز و رمز موفقیت پیامبر بیان گردید, باید با روشنی تمام گفت که:
1. همه آنها علت اند. و هر کجا که علت به حقیقت پیوست, معلول نیز, پیش تر به حقیقت پیوسته است. پس اگر ما نیز بدین زیورها خود را بیاراییم همان جلوه و درخشش را خواهیم داشت.
2. این نکته را هم باید توجه داشت, ویژگیهایی که برشمردیم در پیامبر اکرم نهادینه شده بود. به سخنی دیگر این خصلتها و ویژگیها, بخشی از سرشت و گوهر تابناک آن بزرگوار شده بود. بسیاری می کوشیدند تا پیامبر را به خشم آورند از آن جهت که شیطان در گاه خشم راهش برای چیره شدن باز می شود ایشان خشم خویش را فرو می برد.
چگونگی بازسازی زندگی پیامبر
با توجه به دگرگونیهای اساسی و نوزایی فرهنگی و فکری که در جهان کنونی در سده های پایانی رخ نموده است, پرسش جدی بیش ترِ دینمداران و روشنفکران دینی آن است که چگونه می توان از زندگی و سنت پیامبر, با توجه به دگرگونیهای عصر جدید بهره برد. پیامبر خدا کسی بود که در 1441 سال پیش از این, در جزیرة العرب که منطقه ای خشک و بد آب و هوا بود به پیامبری برگزیده شد. زندگی آن حضرت, چه در مکه و چه در مدینه, حتی در زمان اوج قدرت, زندگی عشیره ای و بسیار تنگ و محدود بوده است. حتی در همان زمان هم چگونگی زندگی در دو سوی این جزیره ایران و روم به طور کامل دو گونه بود که با زندگی عربها فرق جدی و بنیادی داشت, تا چه رسد به زندگی شهری صنعتی امروز که آداب و آیین خاص خود را دارد. جهان ما با جهان 15 قرن گذشته به طور کامل دو گانه, بلکه بیگانه است. چگونه ممکن است کسی که وابسته به جهان گذشته است, زندگی اش بتواند الگو برای جهان نو و جدید معاصر باشد.
همچنان که خواننده گرامی توجه دارد, یک مرتبه ما برای الگو قرار دادن پیامبر تمامی زندگی و سنت های رایج او را از تمامی متنهای دینی بیرون کشیده و با تمامی خصوصیات و ویژگیهای آن بخواهیم در عصر جدید به اجرا یشان بگذاریم. در حقیقت بخواهیم باز تولید کنیم. باز احیاء سنت رایج در 15 قرن گذشته با تمامی ویژگیهای مکی و مدنی بودنش, آن هم برای جهان معاصر نه ممکن است و نه معقول است و نه شایسته. این اندیشه و تفکری است که از جانب سلفی گران در گذشته نه چندان دور و به تازگی از جانب بنیادگران مطرح می شود. آن هم از سوی کسانی مطرح می شود بازگشت به گذشته که خود از تمامی موهبتهای دنیای جدید بهره می برند . بهتر آن است که بگوییم می خواهند مردمان را برگردانند و گرنه خود آنها هرگز حاضر نخواهند بود که گامی پس نهند و از این موهبتهای دنیای جدید چشم بپوشند.
خردورزانه آن است که زندگی پیامبر را با دقت مورد بررسی و کاووش قرار دهیم و تمامی رفتارهای پیامبر عمل و تعامل را از لا به لای صفحه های خاک گرفته تاریخ بیرون بکشیم و آنها را به لایه ها و دسته های مختلف رده بندی کنیم:
1. رفتاری که پیامبر با خدا داشته است.
2. رفتاری که پیامبر با طبیعت داشته است.
3. رفتاری که پیامبر با خود و برای خود داشته است (رفتار شخصی).
4. رفتاری که پیامبر با همسر داشته است.
5 رفتاری که پیامبر با فرزند داشته است.
6. رفتاری که پیامبر با خویشاوندان خود داشته است.
7.رفتاری که پیامبر با زنان داشته است.
8. رفتاری که پیامبر با مردان داشته است.
9. رفتاری که پیامبر با کودکان داشته است.
10. رفتاری که پیامبر با جوانان داشته است.
11 . رفتاری که پیامبر با یاران انصار خود داشته است.
12. رفتاری که پیامبر با یاران مهاجر خود داشته است.
13. رفتاری که پیامبر با دشمنان داشته است.
14. رفتاری که پیامبر با گنهکاران داشته است.
15 رفتاری که پیامبر با فرمانداران و فرماندهان جنگی داشته است.
16. رفتاری که پیامبر با جنگجویان خود داشته است.
17. رفتاری که پیامبر با پیروان ادیان داشته است.
18. رفتاری که پیامبر با سران کشورها و دولتها داشته است.
و…
تمامی رفتارهایی که برشمردیم درزیر چند عنوان گرد آورده خواهد شد:
1. رفتار فردی.
2. رفتار اجتماعی.
3. رفتار سیاسی.
4. رفتار اقتصادی.
5 رفتار اخلاقی.
6. رفتار فرهنگی.
7. رفتار وحیانی.
پس از این دسته بندی و جابه جایی داده ها در لابه لای عنوانها, بایسته است هر کدام مورد تجزیه و تحلیل قرار گیرد. زیرا تمامی رفتارهای پیامبر دارای پوسته و هسته است. رفتارهای پیامبر دارای پوسته هایی است که باید با سخت کوشی و تلاش پژوهشگران و متفکران, برداشته شود, تا روح و معنای رفتار رخ برتابد و نمایان گردد. هر رفتاری که از پیامبر سر زده, گرچه شکل و ظاهری داشته که راویان و محدثان دیده و شنیده و آنها را باز گفته اند; اما روح و جان و معنایی هم در درون این شکل و صورت نهان است. بیش تر باید متوجه روح و جان رفتارها بود تا شکل و صورت. صد البته در پاره ای موارد, حتی شکل و صورت رفتار خود دارای این ارزش و اهمیت است. در تبیین و واشکافی رفتار پیامبر یا خدا روشن است که شکل و صورت ظاهری آن همان گونه که از پیامبر سر زده است, باید مورد توجه قرار گیرد و عمل شود. وضو گرفتن و نماز خواندن و به عبادت ایستادن در پیشگاه خداوند, رفتاری است که نگهداشت شکل و صورت نیز بایسته است. مهم این است که توان بازشناسی رفتار پیامبر را داشته باشیم و آن چه آن بزرگوار انجام داده, رفتار عبادی بوده باشد.
اما در رابطه با رفتار شخصی و خصوصی آن حضرت, اگر گفته شده است پیامبر چند چیز رادوست می داشت: زن, خرما, عطر, زبان عربی, پوشش روشن, بویژه رنگ زرد, حلوای ایرانی و… آیا این بدان معناست که همگان این موارد را دوست داشته باشند. در تحلیل این موارد باید بررسی شود که دوست داشتن به چه معناست؟ یا دوست داشتن از مقوله های توصیه پذیر است؟ می توان به کسی که نابیناست گفته شود که رنگ سبز خوشت بیاید و یا باید رنگ سبز را دوست داشته باشی؟ البته می توان توصیه کرد, ولی این توصیه چقدر می تواند به انجام درآید؟ همچنان که اصولیها در این باره گفته اند قدر متیقن دراین موارد اباحه است یا بیش تر از آن استحباب است; اما از این موارد می توان این نکته را فهم کرد که پیامبر هم مثل دیگران چیزهایی را دوست داشته است. پس دوست داشتن چیزی به معنای دلبستگی به آن و بریده شدن از خدا نمی تواند باشد. پس همچنان که پیامبر چیزهایی را دوست داشته است, مردم هم می توانند چیزهایی را دوست داشته باشند و این منافات با ایمان و اعتقاد آنها نخواهد داشت.
پیامبر موهایش را شانه می کرد, روغن به سر می مالید, به آیینه نگاه می کرد, لباسهایش همیشه پاکیزه و تمیز و مرتب بود, عطر می زد, از خوردن سیر اجتناب می کرد, پوشش ساده داشت و … از همه این رفتارها می توان معنای گوناگونی بیرون کشید:
پیامبر فرد مرتب و تمیز بوده است.
پیامبر می خواسته که مورد تنفر دیگران قرار نگیرد.
پیامبر دوست داشته است که دیگران او را دوست داشته باشند.
در این زمینه پیامبر هم مثل دیگران بوده و برتری بر دیگران نداشته است. اگر او سیر می خورد, دهانش همچون دیگران بوی سیر می داد.
پیامبر همیشه مراقب و مواظب شکل و صورت ظاهری خود بوده است.
و…
خیلی مهم است که بتوانیم به علت و فلسفه این رفتار راه پیدا کنیم و از لا به لای متن بیرون بکشیم. فلسفه لباس پوشیدن , پوشاندن تن از دیگران و نیز از طبیعت - سرما و گرما - است. اما شکل لباس و جنس آن گاه می تواندبی ارتباط با فلسفه وجود پوشش باشد. لباس اگر از جنس ابریشم باشد و یا … برای پوشیدن بدن دیگر نخواهد بود, بلکه آن لباس فخر و خودبزرگ بینی خواهد بود. پیامبر لباسی که می پوشید برای تفاخر بر دیگران نبود.بدین جهت وقتی هم در جمعها قرار می گرفت به گونه ای می نشست که تفاوتی بین او و یارانش نبود.
اما در رابطه با رفتار او با همسر و فرزند و یا یاران و دیگران که در زیر عنوان رفتار اجتماعی قرار می گیرد, جای درنگ و اندیشه بسیار دارد. در این موارد است که باید به روح رفتار و کردار پیامبر توجه شود. رفتار پیامبر همچنان که پیش تر گفته آمد, دارای معنی و انگیزه است. پیامبر آن چه انجام می داده, بدان توجه داشته و این رفتارها آگاهانه از او سر زده است. باید با تلاش و کوشش بسیار انگیزه و معنای رفتار پیامبر از لابه لای متن و سند بیرون کشیده شود. بازسازی سنت پیامبر و یا بازشناسی زندگی پیامبر به همین معناست. وقتی که ابراهیم درمی گذرد و پیامبر اندوهگین می شود, یا پس از درگذشت خدیجه و یا شهادت حمزه, غبار اندوه و غم بر رخساره حضرت می نشیند, این بدان معناست که او نیز, بر خلاف آن که دلی به وسعت دریا دارد, اما دریا هم حد و اندازه دارد. و نیز می رساند که می توان در غم از دست دادن نزدیکان اندوهگین بود و این خلاف مردانگی و دین و شرع و اخلاق نیست.
درحوزه سیاست باید توجه داشت که تا کنون هیچ تاریخ نویس و سیاستمدار و تحلیل گر سیاسی و حتی فقیهان از محل کار پیامبر پرده کنار نزده اند و سخن نگفته اند: میز کار پیامبر در کجا و چگونه بود؟ دفتر و دستک خود را کجا می گذاشت؟ کجا می نشست؟ این همه جنگهایی که شرکت می کرد و یا نیرو اعزام می داشت, پرونده و اسناد محرمانه را چه می کرد؟ کسانی که می خواستند خدمت ایشان برسند از فرمانداران و مردمان چگونه شرفیاب می شدند؟ با چه کس و کسانی برای این دیدار باید هماهنگی می کردند؟ در این باره هیچ حرف و سخنی نیست, مگر برخی از آیات قرآن که به چند و چون آن پرداخته است. و از آیات برمی آید آن بزرگوار خدم و حشم نداشته است. پیامبر خدا بود و برترین برگزیده الهی; اما با زندگی بسیار ساده, خانه اش کنار محل کارش و محل کارش مسجد خدا بود. مردم یا جلو خانه اش و یا در مسجد به راحتی به دیدارش مشرف می شدند. از این رفتارها می توان نکته ها بیرون کشید و سرلوحه کار خود قرار داد. اما نه این که مو به مو به آنها عمل کرد که نه ممکن است و نه با دنیای جدید سازگار . آن چه مهم است, روح سادگی است که باید بر تمام ارکان حکومت سایه افکند و گره از کار مردمان به آسانی گشوده شود و پبامبر حکومت را نه برای اعمال قدرت خود می خواست, بلکه حکومت و قدرت را برای تحقق عدالت می خواست. عدالت برای پیامبر معنی داشت و به رفتارش ارزش می بخشید, نه نفس حاکم مدینه بودن; زیرا پیش از او مدینه نیز حاکم داشت و بعد از ایشان نیز مدینه حاکم داشت; اما هیچ کدام آنان پیامبر نبودند و پیامبر هم نشدند. فقط مدت کوتاهی بود که علی حاکم مدینه شد و در اذهان یاد و نام رسول خدا را برای بار دوم زنده کرد.
برخی بر این باورند که روزگار دگرگون شده و نمی توان همچون گذشته زندگی کرد, مگر قرار است کسی به گذشته برگردد و همچون پیشینیان زندگی کنند؟ می توان از زندگی پیامبر روح سادگی, بی آلایشی را گرفت. همچون رفت و آمدهایی که هم اینک در سطح دولتها وجود دارد در آن زمان هم بوده است. بلکه دربار پادشاهان بسیار با شکوه تر از دربار پادشاهان و دولتهای روزگار ما بوده است. کدام یک از سران کشورهای جهان درباری به عظمت ساسانیان و یا امپراطور روم دارند؟ و پیامبر بر خلاف وجود الگوهای این چنین, بدانها پشت می کند و بر دلهای مردم حکومت می کند نه بر گرده ها و شانه ها.
پیامبر, چنانکه علی بن ابی طالب فرموده است, سوار بر الاغ برهنه می شد. برخی پنداشته پیامبرگونه زیستن به معنای این است که دولتمردان الاغ سوار شوند, و از این سوی به آن سوی روند. و حال آن که فلسفه استفاده از الاغ رسیدن به مقصد است. از جایی به جایی باید عمل رفتن انجام بگیرد و این عمل با بهره گیری از مرکب ممکن است و مرکب در آن دوره عبارت بود از چارپایان که خود فرد آن را می راند و یا تخت روان که بر دوش و شانه دیگران جا به جا می شد. پیامبر(ص) بر تخت روان ننشست, چون هرگز نمی خواست بار بر دیگران باشد. و از بین چارپایان ساده ترین آنها را برگزید که الاغ باشد و آن را هم نه با پالان منجق دوزی شده, بلکه بدون پالان و برهنه سوار می شد. این رفتار پیامبر دقیقاً با ما - من و شما - حرف می زند. مرکب وسیله جا به جایی باشد, نه وسیله فخرفروشی به دیگران و خودنمایی کردن.
همین نکته ها در رابطه با رفتار اقتصادی و فرهنگی و … وجود دارد که باید به دقت مورد واشکافی و تحلیل قرار گیرد و روح این رفتارها از ژرفای شکل و صورت آنها بیرون درآید.
نکته آخر آن که در بین رفتارهای پیامبر آن چه در حوزه اخلاق رخ داده است, بدون درنگ و تأمل می تواند مو به مو الگو قرار گیرد, زیرا به نظر می رسد که حوزه اخلاق تنها عرصه ای است که فرهنگ و زبان و زمان و مکان و جنسیت در چند و چون آن نمی تواند اثر گذار باشد.
پی نوشتها:
1. تفسیر نمونه, زیر نظر ناصر مکارم شیرازی, ج 17/ 263, دارالکتب الاسلامیه, تهران.
2. جاودانگی و اخلاق, چاپ شده در یادنامه استاد مطهری, کتاب اول/ 381, 383, 394, 418, سازمان انتشار و آموزش انقلاب اسلامی, 1360.
3. فرهنگ علوم رفتاری, علی اکبر شعاری نژاد, 283, امیرکبیر, تهران, 1375
4. فرهنگ علوم اجتماعی, آلن بیرو, ترجمه باقر ساروخانی / 264, کیهان, تهران 1367.
5 شخصیت, ر مالی لی, ترجمه
6. بیکران (نقش قهرمان در تاریخ), حسن جمشیدی, دفتر تبلیغات خراسان, 1378.
7. لغت نامه دهخدا.
8. فرهنگ علوم اجتماعی/ 260.
9. فرهنگ علوم رفتاری/ 244.
10. درس نامه مبانی علوم اجتماعی/ 2.
11. تغییر رفتار و رفتار درمانی/ 41
12. همان.
13. تفسیر نمونه, ج17 / 164.
14. سوره احزاب, آیه 121.
15 نهج البلاغه, خطبه 160.
16. سوره کهف, آیه 110; سوره فصلت, آیه 6.
17. نامه ها و پیمانهای سیاسی حضرت محمد, دکتر محمد حمیدالله, ترجمه دکتر سیدمحمد حسینی / 107, سروش, چاپ دوم, تهران 1377; فروغ ابدیت, جعفر سبحانی, ج1 / 377, دفتر تبلیغات اسلامی , قم.
18. تحف العقول/ 356.
19. عصر سنت گریزی, عباس مخبر / 14, طرح نو, 1378.
20. آن جا که مولوی می گوید:
پیل اندر خانه ای تاریک بود
او برای دیدنش مردم بسی
دیدنش با چشم چون ممکن نبود
آن یکی را کف به خرطوم افتاد
آن یکی را دست بر گوشش رسید
آن یکی را چون کف بر پایش بسود
آن یکی بر پشت او بنهاد دست
همچنین هریک به جزوی که رسید
از نظر که گفتشان شد مختلف
در کف هر کس اگر شمعی بدی
21. تفسیر نمونه / 442 - 448, دارالکتب الاسلامیه.
22. (انی جاعل فی الارض خلیفه), سوره بقره, آیه 30.
23. مانند این آیه شریفه: (و الاذن بالاذن و السن بالسن و الجروح قصاص), سوره مائده, آیه 45
24. سوره بقره, آیه 179.
25 (بایّ ذنب قتلت), سوره تکویر آیه 9.
26. احترام به مادرش آمنه, احترام به همسرش خدیجه, احترام به دخترش زهرا(س).
27. چنانکه می فرماید زن را و عطر را و نماز را برگزیدم.
28. آیات ارث, حق مادری, حق همسری و…
29. بحارالانوار, علامه مجلسی, ج89 / 107, مؤسسه الوفاء, بیروت.
30. مسند الرضا, داود بن سلیمان غازی, تحقیق و تصحیح محمد جواد حسنی جلالی / 131, اعلام اسلامی.
31.سوره احزاب, آیه 21.
32. نهج البلاغه, خطبه 153.
33. سوره حشر, آیه 7.
34.ابهام پدیده زبانی است و سبب می شود که یک واژه و یا یک جمله که توسط نویسنده و یا سخنران به کار گرفته می شود, در بافت و ساختار خودش به گونه ای است که از آن تعبیرهای گوناگون می توان داشت. اما ایهام یعنی آوردن یک لفظ, یا تعبیری لفظی که از آن چندین معنی برآید, به گونه ای که دلالت لفظ بر معانی و تعبیرات به صورت یک سان و برابر نیست; بلکه معمولاً یک معنی نزدیک تر به لفظ و آن چیزی است که به کار برده شده و دیگر تعبیرات و معانی در ردیف دوم و سوم و … قرار می گیرند به گونه ای که در نگاه نخست از دیدگاه شنونده و یا خواننده دور می ماند.
ابهام, نامفهوم و ایهام در زبان و ادبیات فارسی داوری اردکانی / 15,
پایان نامه مرکز اطلاعات و مدارج علمی کشور.
35 سیره پیامبر اکرم با نگاهی به قرآن کریم, محسن قرائتی / 50, انتشارات فرهنگ و ارشاد اسلامی; ترجمه عباس عزیزی,ج 3/ 443; سنن النبی / 115 به نقل از: مناقب آل ابی طالب, ج1/ 147; و سنن النبی / 203 به نقل از: عدة الداعی / 79; بحار الانوار, ج 104/ 99.
36. سوره احزاب, آیه 28.
37. سوره حجرات , آیه 1.
38. سوره کهف, آیه 110.
39. و علی بن ابی طالب (ع) در خطبه معروف خود پیامبر را به جهت همان سادگی و بی پیرایگی اش می ستاید. که روی الاغ می نشست , روی زمین غذا می خورد و… .
40. سیری در سیره نبوی, شهید مرتضی مطهری/ 280 281, چاپ هفتم, صدرا, تهران 1368.
41. سنن ابی داود, سلیمان بن اشعث سجستانی, تصحیح و تحقیق سعید محمد اللحام, دارالفکر, بیروت.
42. همان, 625
43. مستدرک, محدث نوری, ج12 / 89, آل البیت.
44.اسد الغابه, ج2/ 146.
45 کافی, ج 6/ 48.
46. سوره توبه, آیه 128.
47. سوره کهف, آیه 6.
48. کافی, ج 5/ 494.
49. سوره بقره, آیه 185
50. صحیح بخاری, ج 5/ 204.
51. سوره غایشه, آیه 22.
52. سوره بقره,آیه 256.
53. سیری در سیره نبوی, فصل روش تبلیغ.
|