ماهان شبکه ایرانیان

روایت دردهای زینب (س) – الوداع یا محمدا

عرق، پیشانی پیغمبر را گرفته است و خاندان حیاء و وفا همچو پروانه گرد شمع وجودش می‌چرخند. فاطمه به دور از چشم کودکان در غم از دست دادن پدر خود، سخت در اضطراب است.

روایت دردهای زینب (س) – الوداع یا محمدا

عرق، پیشانی پیغمبر را گرفته است و خاندان حیاء و وفا همچو پروانه گرد شمع وجودش می‌چرخند. فاطمه به دور از چشم کودکان در غم از دست دادن پدر خود، سخت در اضطراب است.

زینب به ادب در کنار بستر می‌نشیند و عرض می‌کند: «یا جدا! خواب دیدم باد تندی وزیدن گرفت و دنیا را تاریک نمود و من از شدت باد در پناه درختی بزرگی جای گرفتم، که ناگهان آن درخت بزرگ هم در اثر فشار باد از جا کنده شد. ناچار خود را به درخت دیگر رساندیم که شاخة همان درخت بود. باز باد تند و سخت او راهم از جا کند. پس از آن به شاخة‌ دیگر آن درخت پناه بردم که دیدم آن هم شکست. آنگاه به دو شاخة باقیماندة‌ آن پناه بردم که آنها یکی پس از دیگری در اثر تندباد حوادث از بین رفتند. ناگهان از شدت ترس و اضطراب از خواب بیدار شدم.»
پیغمبر اکرم (ص) وقتی سخنان دختر خویش را شنید، گریان شد و فرمود: «دخترم! اما آن درخت بزرگ، من هستم که از میان شما می‌روم. و شاخة اول او، مادرت فاطمه می‌باشد.
و شاخة‌ دوم او، پدرت علی می‌باشد.
دو شاخة ‌دیگر او، برادرانت حسن و حسین (ع) هستند که در اثر شهادت آنها، جهان تیره و تار می‌گردد.»


منبع : سایت عاشورا
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان
تبلیغات متنی