این که معراج پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله روحانی بوده یا جسمانی باید گفت: که مشهور میان دانشمندان اسلامی (اعم از شیعه و سنّی) این است که اولاً: حضرت در حال معراج بیدار بود ثانیاً: جسم داشت امّا در مورد جسمانی بودن معراج نباید گرفتار افراط شد.
در مورد تاریخ وقوع معراج در میان مورّخان اسلامی اختلاف نظر است؛ بعضی آن را در سال دهم بعثت شب 27 رجب دانسته و بعضی آن را در سال دوازدهم شب 17 ماه مبارک رمضان و بعضی آن را در اوایل بعثت ذکر کردهاند و مکان شروع معراج هم اختلافی است امّا آنچه که از ظاهر قرآن کریم استفاده میشود این است که آغاز این سفر از مسجدالحرام بوده است و نمیتوان از ظاهر قرآن به راحتی گذشت و باید دانست که اختلاف در تاریخ وقوع و مکان شروع معراج مانع از اتّفاق در اصل وقوع آن نیست و بحث از سال و ماه و مکان، وقوع چندان اهمّیت ندارد.
امّا این که معراج پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله روحانی بوده یا جسمانی باید گفت: که مشهور میان دانشمندان اسلامی (اعم از شیعه و سنّی) این است که اولاً: حضرت در حال معراج بیدار بود ثانیاً: جسم داشت امّا در مورد جسمانی بودن معراج نباید گرفتار افراط شد.
بخشی از معراج مربوط به جسم است یعنی همان سیر شبانه از مسجدالحرام تا مسجدالاقصی، امّا بخشی دیگر از معراج که مربوط به مشاهده انبیا، سدرة المنتهی، گفتگو با جبرئیل، دریافت وحی، رسیدن به مقام قاب قوسین و امثال ذلک است جسمانی نبوده، گرچه پیامبر در این قسمت جسم داشته و بیدار هم بوده است ولی درک آن حقایق والا به وسیله روح صورت گرفته است والاّ اگر قرار باشد همه معراج جسمانی تلقّی شود لازمهاش آن است که جایی که قرآن میفرماید:
«ثُمَّ دَنَی فَتَدَلَّی * فَکانَ قَابَ قَوْسَینِ أَوْ أَدْنَی»[1].
سپس نزدیک رفت و نزدیکتر شد، * پس [فاصلهاش با پیامبر] بهاندازه فاصله دو کمان گشت یا نزدیکتر شد.
دُنو (نزدیک شدن)، قاب قوسین (که نشانه شدّت نزدیکی است)، سدرة المنتهی و... هم جسمانی باشد در حالی که جسمانی بودن این امور محال است. مثلاً در مورد تقرّب رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله به خداوند و تجلّی خداوند برای آن حضرت، اگر آن چه به خداوند نزدیک شد همان بدن رسول گرامی صلیاللهعلیهوآله، باشد لازم میآید که برای خداوند قرب مادّی و مکانی تصوّر شود که گروهی از مجسّمه برآنند بنابر این همان طور که رسول گرامی اسلام هرگاه در زمین حالات خاصّ معنوی پیدا میکرد بدن آن حضرت به خداوند نزدیک نمیشد اگر همین حالتها در آسمان برای آن حضرت پدید آید به معنای تقرّب بدنی آن حضرت به خداوند نخواهد بود.
بدن آن حضرت در معراج از عالم طبیعت (زمین و آسمان) تعدّی نکرد و هرگز به ماورای طبیعت راه نیافت؛ زیرا لازمه آن یا مجرّد شدن موجود مادّی است و یا مادّی شدن موجود مجرّد و هر کدام از این دو فرض باطل است.
بنابر این کسانی که میگویند عروج حضرت رسول صلیاللهعلیهوآله از مسجدالاقصی به عوالم بالا با روح و جسم بوده است اگر مقصودشان از جسم همین جسم مادّی و بدن طبیعی باشد توجیه عقلانی ندارد چرا که این جسم مادّی متناسب با قوانین و سنن حاکم بر عالم مادّی است و سنخیتی با عالم برزخ و عالم غیب ندارد چرا که در جای خود ثابت شده است که اولاً: روح بدون بدن ثابت نیست ثانیاً: در هر عالمی بدنی متناسب با آن عوالم وجود دارد. در عالم برزخ بدن مثالی و در عالم
مجرّد و تجرّد بدن مجرّد، بنابر این ممکن است بگوئیم منظور از این که پیامبر با روح و بدن به معراج رفت این باشد که با بدنی که متناسب با آن عوالم بوده است به معراج رفته است.
امّا در مورد بخش آخر سؤال باید گفت که تا قبل از ورود هیئت یونان که از هیئت بطلمیوس چاشنی داشت تمام مسلمانان معراج پیامبر را با بدن که صریح قرآن مجید است باور داشتند ولی پس از ترجمه هیئت یونانی که عقیده داشت آسمانها همچون پوست پیاز طبقهای روی طبقه دیگر قرار دارند البتّه بین هر طبقه با طبقه دیگر فاصله است و عبور از آسمان مستلزم شکافتن آن است و سپس مستلزم به هم پیوستن آن و چون شکافته شدن آسمان (خرق) محال است، پیوستنش (التیام)
محالتر، به تدریج ملّت اسلام نسبت به معراج دچار اشکالات سخت شدند.
ردّ معراج برای هیچ مسلمانی امکان نداشت چون صریح قرآن بود، باور کردن آن با هیئت بطلمیوسی فوق العاده سخت مینمود. برای این که قرآن را رد نکرده باشند و از طرفی هیئت را پذیرفته باشند دست به کار تأویل شدند.
گروهی معراج را روحانی دانستند و گفتند: عبور روح به خاطر لطافتش مستلزم خرق و التیام نیست، گروهی معراج را در عالم خواب پنداشتند و امثال این تأویلات، ولی امروز میبینید که دانشمندان هیئت جدید خط بطلان بر هیئت قدیم کشیدهاند و آن را از اصل و بنیان بیپایه و غلط قلمداد کردهاند، با فرو ریختن هیئت بطلمیوسی مشکل خرق و التیام حل شد امّا مشکلات دیگری مطرح شد مانند چگونگی غلبه بر جاذبه زمین، مشکل بیوزنی و... که در مورد این مشکلات باید بدانیم علاوه بر این که بسیاری از آنها را انسان در سفرهای فضایی خود حل کرده است بدون شک مسأله معراج جنبه عادی نداشته بلکه با استفاده از نیرو و قدرت بیپایان خداوند صورت گرفته است و همه معجزات انبیا همین گونه است. آنچه مهمّ میباشد این است که معجزه عقلاً محال نباشد و همین اندازه که امکان عقلی داشته باشد هر چند پیچیده و دشوار باشد با اراده حکیمانه پروردگار به آسانی انجام میشود بنابر این مسأله معراج نه از نظر استدلالات عقلی محال است و نه از نظر موازین علم
روز؛ و خارق العاده بودن آن را نیز همه قبول دارند بنابر این هرگاه با دلیل قطعی نقلی ثابت شود باید آن را پذیرفت.
[1] نجم 53 : 8 ـ 9 .