ماهان شبکه ایرانیان

دولت حمدانیان در موصل و حلب (۳۱۷ ۳۹۴)

۱ ناصر الدوله ابو محمد حسن ۳۱۷

الف در موصل

1 ناصر الدوله ابو محمد حسن 317

2 عدة الدوله ابو تغلب غضنفر 358

3 ابو طاهر ابراهیم 371

4 ابو عبد الله حسین 380

ب در حلب

1 سیف الدوله ابو المحاسن علی 333

2 سعید الدوله ابو المعالی شریف 351

3 سعید الدوله ابو الفضائل سعد 381

4 ابو الحسن علی 392

5 ابو المعالی شریف 394

ناصر الدوله 317 358

حمدانیان در موصل

نسب حمدانیان به حمدان بن حمدون تغلبی میرسد که نژاد عرب داشتند و در اطراف موصل مقیم بودند، حمدان در حوادث سیاسی موصل از سال 260 نقشی معتبر داشت، بسال 272 با هارون خارجی هم پیمان شد و کمی پس از آن قلعه ماردین را بگرفت، بسال 281 معتضد با او پیکار کرد و حمدان بگریخت و حسین پسر خویش را بر قلعه گماشت، خلیفه ماردین را بگرفت و حمدان را تعاقب کرد و بچنگ آورد و ببند کرد و همچنان ببود تا حسین پسرش هارون خارجی را بشکست، و خلیفه بدو خلعت و طوق داد و برادرانش را نیز خلعت داد و بفرمود تا بند از حمدان بردارند و او را آسوده بدارند و وعده رهائی داد.

از آنهنگام شهرت حمدانیان آغاز شد.حسین بن حمدان در آن پیکارها که با قرمطیان داشت و نیز بسبب کمکی که با ابن معتز در ربودن خلافت از مقتدر کرد بلند آوازه شد.از اینرو مقتدر دل با او بد داشت و دورش کرد سپس با وساطت ابراهیم برادرش از او درگذشت و ولایتدار قم و کاشان کرد اما چیزی نگذشت که با مقتدر به منازعه برخاست و خلیفه او را محبوس کرد تا بسال 306 بمرد.

بسال 292 مقتدر موصل و اطراف آنرا به ابی الهیجا عبد الله بن حمدان داد.بسال 307 دیار ربیعه را ببرادرش ابراهیم سپرد و بسال 309 داود برادرش را جانشین وی کرد و نیز بسال 312 نهاوند را به سعید حمدانی برادرشان داد و بعضی حمدانیان در دولت او منصبهای دیگر یافتند.عبد الله بن حمدان بسال 308 حسن فرزند خویش را نیابت ولایتداری موصل داد و نفوذ وی در این ناحیه مستقر بود تا بسال 385 بمرد فقط در مدتی کوتاه از 317 تا 319 نفوذ وی در آنجا سستی گرفت و هم او قدرت خویش را بر دیار بکر و دیار ربیعه بسط داد و متقی بسال 330 وی را لقب ناصر الدوله و برادرش را لقب سیف الدوله داد.

در همین سال ستاره اقبال ناصر الدوله اوج گرفت و از پس قتل ابن رائق عنوان امیر الامرا یافت و کار سکه را سامان داد.

میان ناصر الدوله و بریدیان و بویهیان پیکارها بود و خلیفه که دل با او بد داشت وقتی ناصر الدوله از بغداد بموصل رفته بود توزون را ببغداد خواند (331) حمدانیان بیشتر از یکسال در بغداد قدرت نداشتند و ناچار بموصل بازگشتند.

اما روابط توزون و خلیفه خیلی زود تیره شد و او (خلیفه) بناصر الدوله پناه برد و در عکبره ده فرسخی بغداد میان توزون و حمدانیان جنگ شد و ناصر الدوله هزیمت یافت و با خلیفه بموصل و از آنجا به نصیبین گریخت و شکست وی توزون را دل داد و موصل از چنگ حمدانیان بدر رفت و در میانه صلحی رفت که ناصر الدوله مدت سه سال همه ولایتهای خویش را داشته باشد و هر سال سه ملیون و ششصد هزار درم بپردازد توزون با بریدیان و نیز با حمدانیان که خلیفه را با خود داشتند پیوسته بجنگ بود تا خلیفه از حمدانیان بتنگ آمد و با توزون از در صلح درآمد اما محمد بن طغج اخشید که خلیفه را در رقه دیدار کرد میخواست او را بمصر ببرد اما نرفت و ببغداد بازگشت.متقی که از خودسری توزون برنج بود بر ضد وی گاه از ناصر الدوله و گاه از بویهیان که کارشان بالا میگرفت کمک می جست اما کوشش بی ثمر بود و توزون بسال 333 او را بگرفت و میل کشید و خلافت را بمستکفی داد خود او بسال 334 بمرد و ابن شیرزاد امیر الامرا شد، گویند خلیفه میخواست امیر الامرائی را بناصر الدوله دهد اما سپاهیان رضایت ندادند و خلیفه بناچار تسلیم اراده آنها شد.

از آن پس بویهیان وارد بغداد شدند (334) و برای محو نفوذ حمدانیان کوشش آغاز کردند، چنانکه دیدیم معز الدوله با مطیع بجنگ حمدانیان رفت پس از آن ناصر الدوله به بغداد درآمد و خطبه بنام متقی کرد و سکه بنام خود زد و معز الدوله از پس چهار ماه بغداد را پس گرفت و ناصر الدوله را به موصل راند.بسال 335 صلحی در میانه شد اما مناسبات بویهیان و حمدانیان هیچوقت استقرار نیافت و گاه و بیگاه پیکاری در میانشان بود.

بسال 345 که معز الدوله از بغداد بسرکوبی شورشیان اهواز رفته بود ناصر الدوله به بغداد درآمد و چون معز الدوله از اهواز باز آمد ناصر الدوله ترک بغداد گفت اما مال ببغداد نفرستاد و معز الدوله موصل و نصیبین را بگرفت و سپاه به رحبه فرستاد و ناصر الدوله را به میافارقین و از آنجا بحلب راند که حکومت آن با سیف الدوله بود و با دخالت وی صلحی در میانه رفت و سیف الدوله تعهد کرد مالیرا که ناصر الدوله بعهده داشت به بغداد فرستد .

گوئی حوادثی که بر ناصر الدوله گذشت در وضع روحی او اثر بسیار داشت ضمانت سیف الدوله برای فرستادن مال ببغداد و اصرار بویهیان در افزودن مالیات و پیشرفتها که سپاهشان در قلمرو ناصر الدوله کرد و عاقبت معز الدوله موصل و دیار ربیعه و رحبه را به ابو تغلب فرزند ناصر الدوله سپرد (353) و نیز مرگ سیف الدوله که ناصر الدوله بدو دلبستگی فوق العاده داشت (356) او را سخت دلشکسته کرد. فرزندانش که میان خویش اختلاف داشتند حرمت پدر نداشتند و ابو تغلب او را بگرفت و در موصل حبس کرد و همچنان ببود تا بسال 358 بمرد .

ابو تغلب پسر ناصر الدوله 358 369

از پس مرگ ناصر الدوله دولت حمدانی موصل بضعف افتاد که پسران ناصر الدوله بخلاف یکدیگر برخاستند و بویهیان ابو تغلب را از موصل براندند (367) و استرداد آن بوسیله ابو طاهر و ابو عبد الله پسران ناصر الدوله جز مدت کوتاهی نبود.فرزندان ناصر الدوله دو دسته شدند یکی همه قدرت را خاص حمدان میخواست و دیگری تأیید ابو تغلب میکرد و در تصادمها که بود حمدان پسر ناصر الدوله هزیمت یافت و در بغداد به بختیار بویهی پناه برد که بختیار مقدمش را گرامی داشت و بکوشید تا میان برادران وفاق آرد و ابو احمد موسوی پدر شریف رضی را که حمدانیان و بویهیان هر دو دل با او داشتند بفرستاد و میانشان صلح شد و حمدان به رحبه رفت که ابو تغلب بر آن تسلط یافته بود اما صلح نپائید و باز تصادم شد و حمدان ابو البرکات برادر خویش را بکشت و جنگ ابو تغلب و حمدان سخت شد و حمدان شکست خورد و باز ببغداد رفت و با برادرش ابراهیم به بختیار پناهنده شد و دو دستگی حمدانیان شدت یافت.

از پس هزیمت حمدان کار ابو تغلب استقرار یافت و حران را بگرفت (359) اما با رومیان که بررها هجوم آورده بودند و تا نصیبین و دیار بکر پیش رانده بودند مقاومت نیارست و عقب نشست.

با وجود ضعف حمدانیان، ابو تغلب قدرت بویهیان را بچشم رقابت میدید و از کوشش برای تضعیف آنها غافل نبود و هنگامی که بختیار بتابید حمدان راه موصل گرفت، ابو تغلب از فرصت استفاده کرد و ببغداد راند و چیزی نمانده بود که پایتخت را بگیرد و بختیار از این رقیب جسور بیمناک شد.از شرائط صلحی که میان برادران شده بود یکی این بود که ابو تغلب همه املاک و تیول حمدان را بجز ماردین پس دهد و عنوان سلطان گیرد و دختر بختیار را که حمدان بزنی گرفته بود بدو تسلیم کند و از پس اختلافها که بود عاقبت بسال 363 صلح پا گرفت.

بسال 367 و 368 عضد الدوله موصل و دیار ربیعه و میافارقین و آمد و دیار مضر را از ابو تغلب حمدانی گرفت و او آهنگ دمشق کرد تا آنجا را مرکز حکومت خود کند اما بشهر راه نیافت و از خلیفه فاطمی مدد خواست و او گفت که بقاهره رود تا وی را بمال و مرد مدد دهد اما ابو تغلب بیم کرد که خدعه ای در کار باشد و به طبریه رفت و با خلیفه مصر نامه ها در میان رفت.در همین اثنا دغفل طایی که از جانب خلیفه فاطمی حکومت رمله داشت به تعاقب عقیلیان پرداخت و آنها از ابو تغلب کمک خواستند اما وی برعایت خلیفه فاطمی تقاضایشان را نپذیرفت و دغفل که از جانب خلیفه فاطمی مأمور آرام کردن فتنه دمشق بود از خطر ابو تغلب بیمناک شد و باتفاق عقیلیان با وی بجنگید و نیرویش را بشکست و ابو تغلب کشته شد و این بسال 359 بود.

حمدانیان بسال 379 موصل و اطراف را بدست ابو طاهر پسر ناصر الدوله و برادرش ابو عبد الله بگرفتند ولی بیش از یکسال در آنجا نتوانستند ماند که کردان بزوال دولتشان برخاستند و مروان کرد ابو عبد الله حمدانی را بشکست و در نتیجه شفاعت خلیفه فاطمی او را بمصر فرستاد.

و هم در آنسال ابو الزواد امیر عقیلیان ابو طاهر حمدانی را بکشت و نصیبین و بلد را بگرفت و سال بعد موصل را نیز بدان پیوست اما بدست بویهیان از آنجا رانده شد، بسال 386 برادر وی مقلد عقیلی موصل را بگرفت و از جانب بویهیان حکومت آنجا یافت.

سیف الدوله 333 356

حمدانیان در حلب

سیف الدوله در آن جنگها که میان ناصر الدوله و بریدیان و ترکان بود دست راست برادر بود ضمنا برای بسط قلمرو خود میکوشید، شهر واسط را از بریدیان بگرفت و آهنگ گرفتن بصره نیز داشت اما وضع مالی او مشوش بود و باینکار توفیق نیافت.از سوی دیگر مناسبات دوستانه که میان حمدانیان و ترکان و سرشان توزون بود نپائید و ترکان در واسط بر سیف الدوله بشوریدند و او ناچار از لشگرگاه گریخت در بغداد ببرادر خود ناصر الدوله پیوست که منصب امیر الامرائی داشت و از آنجا برای آرام کردن شورش ترکان بموصل رفت و از آن نزاعها که در واسط میان ترکان بود بفکر تسلط بغداد افتاد، متقی خلیفه نیز نهانی با او همدل بود اما در اینکار توفیق نیافت که توزون پیشدستی کرد و بغداد را بگرفت.

از آن پس سیف الدوله بحلب رفت و آنشهر را بگرفت (333) و یانس مونسی که از جانب اخشید ولایتدار حلب بود بگریخت و اخشید از مصر سپاهی بفرماندهی کافور بهمراهی یانس بمقابله سیف الدوله فرستاد که بر کنار رود عاصی نزدیک شهر حماه با حمدانیان روبرو شدند و شکست از مصریان بود که چهار هزار کس از آنها باسارت افتادند بجوانها که کشته و غریق شدند .

آنگاه سیف الدوله آهنگ دمشق کرد و اخشید برای مقابله وی برون شد و در قنسرین شکست خورد اما چون حمدانیان فاتح را بجمع و تقسیم غنایم سرگرم دید گروهی از نخبه قوای خود را فرستاد تا دشمن را بشکستند و حلب پایتخت حمدانیان را تصرف کرد و دمشق را پس گرفت اما با وجود این پیروزی نمایان با حمدانیان صلح کرد که حلب و همه ولایتهای شمال شام را بدیشان واگذارد و دمشق را نگهدارد و بعوض هر ساله مبلغی کارسازی کند.

شاید اخشید میخواست با این طریقه حمدانیان را میان قلمرو خود و روم شرقی حایل کند و از پیکارشان بیاساید که رومیان پیوسته بقلمرو اسلام حمله میبردند و غارت و کشتار میکردند .بسال 331 بر ارزن و میافارقین و نصیبین هجوم بردند و بسیار کس از مسلمانان را بکشتند و اسیر گرفتند و سال بعد با هشتاد هزار سپاه شهر بزرگ رأس العین را در سرزمین جزیره که میان حران و نصیبین بود بگشودند و گروهی انبوه از مسلمانان را قتل عام کردند.

اما این صلح نپائید که اخشید بسال 334 بمرد و کافور به نیابت از فرزند وی ابو الحسن علی حکومت یافت و متعاقب مرگ وی سیف الدوله دمشق را بگرفت و بآهنگ گشودن مصر رو سوی رمله کرد و کافور بهمدستی حسن بن طغج بمقابله وی شتافت و درسرزمین اردن در محلی نزدیک طبریه نیروی وی را بشکست و از آن پس در مقابله ای که نزدیک دمشق بود فیروزی کافور قطعی شد و مصریان حلب را بگرفتند و از نو میان دو گروه صلح شد با همان شرایط که با اخشید شده بود بجز باج که از میان رفت.

بدینسان کار نفوذ سیف الدوله بالا گرفت تا آنجا که دیدیم معز الدوله بویهی وساطت او را درباره ناصر الدوله پذیرفت و با او صلح کرد و مالی را که ناصر الدوله باید ببغداد فرستد سیف الدوله ضمانت کرد.

بدوران سیف الدوله با روم شرقی جنگ بسیار بود گویند او چهل بار بر قلمرو رومیان هجوم برد که گاهی شکست خورد و گاهی فیروز شد.بسیاری جنگهای حمدانیان با روم شرقی در قلمرو مسلمانان بود یکبار نیز سیف الدوله بر زبطره و عرقه و ملطیه و اطراف آن هجوم برد.آنگاه راه در بند موزار گرفت و قسطنطنین ابن فردس را که حاکم شهر بود فراری کرد و بسیار کس از مردان وی را بکشت و از فرات گذشت و در سرزمین روم شرقی پیش رفت تا بمرعش رسید که عمده قوای قسطنطنین در آنجا بود و همه را تار و مار کرد و قسطنطنین را اسیر گرفت و این حادثه سخت بزرگ بود و شاعران در وصف آن سخنها گفتند.

از آن پس سیف الدوله میخواست در سر حد روم قلعه ای بزرگ بسازد که رومیان اینکار را ناخوش داشتند و سپاهی بزرگ به سالاری فردس دمستق بفرستادند و سپاه سیف الدوله را در میان گرفتند، امیر حمدانی خطوط دشمن را شکافت و بطلب سردار رومی همی بود، فردس فراری شد و مسلمانان داماد و نوه او را باسیری گرفتند و بسیار کس از رومیان را بکشتند.

بدوران سیف الدوله عالمان و شاعران نامی چون ابو الفتح عثمان بن جنی نحوی و ابو الطیب متنبی بودند از حمدانیان نیز کسانی بسخنوری و شاعری شهره شدند چون ابو فراس حمدانی پسر عموی سیف الدوله و برادر زاده وی حسین پسر ناصر الدوله، سیف الدوله نیز شاعر بود و شعر نیکو میسرود.

بگفته ثعالبی: «حمدانیان امیرانی نکوروی و زبان آور و بخشنده و خردمند بودند و سیف الدوله از ایشان شهره بود.»

سعد الدوله و سعید الدوله 356 392

بدوران سعد الدوله پسر سیف الدوله کار حمدانیان سستی گرفت، ابو فراس حمدانی شاعر مشهور که پسر ابو العلا سعید بن حمدان بود بسال 357 کشته شد و نیز قرعویه که غلام سیف الدوله بود بر سعد الدوله بشورید و حلب را بگرفت و او را بشهر راه نداد و شش سال همچنان بود سعد الدوله از فرات گذشت و بشهر حماه رفت و از آنجا به حمص رفت و به آبادی و استحکام آنشهر پرداخت که رومیان از آن پیش بسال 358 آنجا را غارت و ویران کرده بودند آنگاه بسال 359 با قرعویه صلح کرد و در حلب خطبه بنام وی کردند اما او اقامت حمص را خوشتر داشت و با فاطمیان مصر همدل شد و خطبه را بنام المعز الدین الله فاطمی کرد.

بسال 365 سعد الدوله بکجور را از ولایت حمص برداشت و او نامه به العزیز بالله خلیفه فاطمی مصر نوشت و ولایتداری دمشق را خواست با سپاهی از جانب خلیفه تا حلب را بگیرد و شوکت حمدانیان را بشکند.

بکجور بسال 373 دمشق را بگرفت اما روابط او با یعقوب بن کلس وزیر خلیفه فاطمی تیره شد که بکجور ناظر املاک وزیر را در دمشق کشته بود و وزیر بکشتن وی همی کوشید و چون بکجور توطئه ای را که برای کشتن او کرده بودند بدانست خشمگین شد و همه کسان وزیر را بکشت و بر دار کرد (377) و از سعد الدوله خواست تا ولایتداری حمص را بدو باز دهد و او نیز پذیرفت (379) اما کار وی استقرار نیافت که روابطش با فاطمیان مصر و نیز با سعد الدوله تیره بود و ناچار به بهاء الدوله بویهی پناه برد اما سودی نبرد.و چون یعقوب بن کلس بمرد و عیسی بن نسطور که از قبطیان مصر بود وزارت فاطمیان یافت روابط بکجور با او خوب نبود از اینرو وقتی بکجور از خلیفه فاطمی کمک خواست تا حلب را بگیرد خلیفه تقاضای وی را پذیرفت و به ولایتدار طرابلس نوشت تا او را کمک کند ولی وزیر بگفت تا در کار او تعلل کنند، از سوی دیگر سعد الدوله که قصد بکجور را بدانست از امپراطور روم شرقی با سیل دوم کمک خواست و با نیروئی مرکب از ارمن و دیلم و ترک و عرب بجنگ بکجور رفت که نیروی وی عربان و مصریان بودند.

بدینگونه امیر حمدانی با سردار خویش بنزاع برخاست و جنگ داخلی مایه ضعف او شد و از دشمن خویش کمک خواست و از این اختلاف سعد الدوله و بکجور همه خسارت دیدند و سود آن نصیب رومیان و فاطمیان شد.

سعد الدوله پیش از تصادم نیروها کوشید تا صف حمدانیان را متحد کند و اختلاف را از میان بردارد، راه مسالمت پیش گرفت و نامه به بکجور نوشت و حق آقایی قدیم را بیاد آورد و از او خواست تا از جنگ چشم بپوشد و همه سرزمین میان حمص و رقه را تیول گیرد اما بکجور سخت مغرور بود و جز جنگ نمیخواست اما در جنگ شکست از او بود.بگفته ابن قلانسی شکست بکجور از آنرو شد که سخت بخیل بود و فیروزی سعد الدوله بسبب گشاده دستی بود و هم از آنروز که عربان سخت بدو دلبستگی داشتند.چون کار سعد الدوله استقرار یافت و از شر بکجور بیاسود آهنگ رقه کرد که فرزندان بکجور در آنجا بودند و اموالشان را مصادره کرد و آنها به خلیفه فاطمی نامه نوشتند تا در قضیه دخالت کند و سعد الدوله را از سختی باز دارد خلیفه فاطمی نامه به سعد الدوله نوشت تا فرزندان بکجور را بمصر فرستد اما او با فرستاده خلیفه خشونت کرد و جنگ مصر را آماده شد اما بیمار شد و بسال 381 بمرد و تابوت او را به رقه بردند و در آنجا خاک کردند.

از پس سعد الدوله، پسرش سعید الدوله امارت یافت که سعد الدوله در مرض مرگ ولیعهدی را بدو داده بود و به لؤلؤ خادم سفارش کرده بود از رعایت او و فرزند دیگرش ابو الهیجا و خواهرش ست الناس دریغ نکند.لؤلؤ از مردم برای سعید الدوله بیعت گرفت که بدوران وی میان حمدانیان و فاطمیان جنگی سخت شد و منجوتکین سالار نیروی فاطمیان بعلت قحط از گرفتن حلب باز ماند و سوی دمشق بازگشت و خلیفه فاطمی بخویشتن برون شد تا حلب را از حمدانیان بگیرد اما اجلش در رسید و بسال 386 در بلبیس بمرد.

سعید الدوله از لؤلؤ خادم همان دید که پدرش از بکجور دیده بود که لؤلؤ در قدرت طمع بست و سعید الدوله را بکشت و بنام دو فرزند او ابو الحسن و ابو المعالی امارت حمدانیان را بدست آورد و چیزی نگذشت که هر دو را با بقیه امیران حمدانی بمصر فرستاد و به خلیفه فاطمی تسلیم کرد و امارت حمدانیان را بفرزند خود منصور سپرد (394) لؤلؤ که پیر و فرسوده شده بود بسال 399 بمرد و از پس وی منصور اطاعت فاطمیان کرد و نام خلیفه فاطمی را بخطبه آورد و عنوان مرتضی الدوله یافت و همه سرزمین شام تا حلب بقلمرو نفوذ فاطمیان در آمد و چندی بعد که فتح، غلام سعید الدوله بر مرتضی الدوله بشورید و بکمک خلیفه فاطمی صیدا و صور و بیروت را بگرفت و بر حلب استیلا یافت نفوذ حمدانیان یکسره از حلب بر افتاد.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان