ماهان شبکه ایرانیان

علل تاریخی تعدد زوجات

علل تاریخی و اجتماعی تعدد زوجات چیست؟چرا بسیاری از ملل جهان و مخصوصا ملل شرقی این رسم و سنت را پذیرفتند و بعضی از ملل مانند ملل غربی هیچ وقت آن را نپذیرفتند؟چرا در میان شکلهای سه گانه چند همسری،چند زنی رواج و مقبولیت بسزایی یافت،بر خلاف چند شوهری و اشتراکیت جنسی که یا هرگز صورت عمل به خود نگرفته است و یا بسیار به ندرت واقع شده و جنبه استثنایی داشت ...

علل تاریخی و اجتماعی تعدد زوجات چیست؟چرا بسیاری از ملل جهان و مخصوصا ملل شرقی این رسم و سنت را پذیرفتند و بعضی از ملل مانند ملل غربی هیچ وقت آن را نپذیرفتند؟چرا در میان شکلهای سه گانه چند همسری،چند زنی رواج و مقبولیت بسزایی یافت،بر خلاف چند شوهری و اشتراکیت جنسی که یا هرگز صورت عمل به خود نگرفته است و یا بسیار به ندرت واقع شده و جنبه استثنایی داشته است؟

تا درباره این علل تحقیق نکنیم نمی توانیم درباره تعدد زوجات از نظر اسلام بحث کنیم و هم نمی توانیم این مساله را از نظر احتیاجات امروز بشر مورد بررسی قرار دهیم.

اگر ملاحظات روانی و اجتماعی زیادی که وجود دارد از نظر دور بداریم و مانند بسیاری از نویسندگان سطحی فکر کنیم،کافی است که برای توضیح و توجیه علل تاریخی و اجتماعی تعدد زوجات همان «ترجیع بند»معروفی که در این گونه زمینه ها همواره بازگو می شود تکرار کنیم و بگوییم:خیلی واضح است که علت تعدد زوجات چیست و چه بوده است.علتش زورگویی و تسلط مرد و بردگی زن است،علتش پدرشاهی است.مرد چون بر زن تسلط و حکمروایی داشته است،رسوم و قوانین را به نفع خود می چرخانده است و لهذا رسم چند زنی را به نفع خود و علیه زن قرنها معمول داشته است،و زن چون محکوم مرد بوده است نتوانسته است چند شوهری را به نفع خود مجری دارد.امروز که دوره پایان زورگویی مرد است،امتیاز چند زنی نیز مانند بسیاری از امتیازات غلط دیگر جای خود را به حقوق متساوی و متقابل زن و مرد می دهد.

اگر اینچنین فکر کنیم بسیار سطحی و ناشیانه فکر کرده ایم.نه علت رواج یافتن چند زنی زورگویی مرد بوده است و نه علت شکست چند شوهری ضعف و محکومیت زن بوده است و نه علت اینکه امروز تعدد زوجات عملا منسوخ می شود این است که دوران زورگویی مرد به پایان رسیده است و نه مرد امروز به واسطه ترک تعدد زوجات واقعا امتیازی را از دست می دهد،بلکه بر عکس امتیازی به نفع خود علیه زن کسب می کند.

من منکر عامل «زور و قدرت »به عنوان یکی از عوامل گرداننده تاریخ بشری نیستم،و هم منکر اینکه مرد در طول تاریخ از قدرت خود علیه زن سوء استفاده کرده نمی باشم.اما معتقدم که منحصر کردن عاملها به عامل زور و قدرت مخصوصا در توجیه و توضیح روابط خانوادگی زن و مرد،ناشی از کوته فکری است.

اگر نظریه بالا درست باشد الزاما باید قبول کنیم که مواقع نادر و استثنایی که چند شوهری معمول شده مانند دوره جاهلیت عرب و یا زمانی که به قول منتسکیو در میان قبیله نائیر در سواحل مالایا چند شوهری معمول شده است،زمانی بوده که زن فرصتی یافته و قدرتی علیه مرد به دست آورده تا توانسته است چند شوهری را به مرد تحمیل کند،و باید قبول کنیم که این دوره ها دوره طلایی زن بوده است و حال آنکه می دانیم دوره جاهلیت عرب یکی از دوره های سیاه و تاریک زندگی زن است.در مقاله پیش،از منتسکیو نقل کردیم که رواج چند شوهری در میان قبیله نائیر مربوط به قدرت و احترام زن نبوده است.علت این امر تصمیم اجتماع به دور نگه داشتن سربازان از علایق خانوادگی و حفظ روحیه سربازی بوده است.

بعلاوه،اگر علت تعدد زوجات ناشی از پدر شاهی و پدر سالاری است،چرا در میان ملل غربی رایج نشده است؟آیا پدر شاهی منحصر به مشرق زمین است؟مغرب زمینی ها آنچنان عیسی رشته و مریم بافته بوده اند که از ابتدا برای زن حقوق متساوی و متقابل نسبت به مرد قائل بوده اند؟آیا فقط در مشرق زمین عامل قدرت به نفع مرد کار کرده است و در مغرب زمین این عامل در جهت عدالت سیر می کرده است؟

زن غربی تا نیم قرن پیش،از بدبخت ترین زنان دنیا بود;حتی در اموال خود نیازمند قیمومت شوهر بود.به اقرار خود غربیها در قرون وسطی زن شرقی از زن غربی وضع بسیار بهتری داشته است.گوستاو لوبون می گوید:

«در دوره تمدن اسلام به زنان عینا همان درجه و مقام داده شد که زنان اروپا بعد از مدت طولانی آن را دارا شدند;یعنی بعد از آن که رفتار بهادرانه اعراب اندلس در اروپا بنای اشاعت را گذاشت...در اهالی اروپا اخلاق بهادرانه که یک جزء عمده آن رفتار با زنان است از مسلمین آمده و از آنها تقلید شده است،و مذهبی که توانست زن را از درجه پست و ذلت نجات بخشیده به اوج عزت و رفعت نایل سازد مذهب اسلام بوده است نه مذهب مسیح،چنانکه عامه خیال می کنند;زیرا می بینیم که در قرون وسطی رؤسا و سردارهای ما با آنکه مسیحی بودند معهذا پاس احترام زن را نگه نمی داشتند و از بررسی تواریخ قدیمه در این مطلب شبهه ای باقی نمی ماند که قبل از این که مسلمین رعایت و احترام زن را به اسلاف ما بیاموزند امرا و سرداران ما نسبت به زن با کمال وحشیگری سلوک می نمودند...»

دیگران نیز کم و بیش اوضاع زن غربی را در قرون وسطی همین طور وصف کرده اند.با همه این احوال،با اینکه پدر شاهی و زور و تحکم مرد به حد اعلی در اروپای قرون وسطی حکومت می کرده است،چرا تعدد زوجات معمول نبوده است؟

حقیقت این است که نه آنجا که چند شوهری معمول شده است به واسطه فرصت و قدرت زن بوده است و نه علت شکست چند شوهری ضعف و ناتوانی زن بوده است و نه موجب رواج تعدد زوجات در مشرق زمین زور و تحکم مرد بوده است و نه منشاعدم رواج تعدد زوجات در مغرب زمین قدرت و برابری زن با مرد بوده است.

علت شکست چند همسری

علت شکست چند شوهری این است که نه با طبیعت مرد موافق است و نه با طبیعت زن.اما از نظر مرد،برای اینکه اولا با روحیه انحصار طلبی مرد ناسازگار است و ثانیا با اصل اطمینان پدری مخالف است.علاقه به فرزند،طبیعی و غریزی بشر است.بشر طبعا می خواهد توالد و تناسل کند و می خواهد رابطه اش با نسل آینده و نسل گذشته مشخص و اطمینان بخش باشد،می خواهد بداند پدر کدام فرزند است و فرزند کدام پدر است.چند شوهری زن با این غریزه و طبیعت آدمی ناسازگار بوده است،بر خلاف چند زنی مرد که از این نظر نه به مرد لطمه می زند و نه به زن.

می گویند گروهی از زنان(در حدود چهل نفر)گرد آمدند و به حضور علی بن ابیطالب علیه السلام رسیدند،گفتند:چرا اسلام به مردان اجازه چند زنی داده اما به زنان اجازه چند شوهری نداده است؟آیا این امر یک تبعیض ناروا نیست؟

علی علیه السلام دستور داد ظرفهای کوچکی از آب آوردند و هر یک از آنها را به دست یکی از آن زنان داد.سپس دستور داد همه آن ظرفها را در ظرف بزرگی که وسط مجلس گذاشته بود خالی کنند.دستور اطاعت شد.آنگاه فرمود:اکنون هر یک از شما دو مرتبه ظرف خود را از آب پر کنید،اما باید هر کدام از شما عین همان آبی که در ظرف خود داشته بردارد.گفتند:این چگونه ممکن است؟آبها با یکدیگر ممزوج شده اند و تشخیص آنها ممکن نیست.علی علیه السلام فرمود:اگر یک زن چند شوهر داشته باشد خواه ناخواه با همه آنها هم بستر می شود و بعد آبستن می گردد.چگونه می توان تشخیص داد که فرزندی که به دنیا آمده است از نسل کدام شوهر است؟این از نظر مرد.

اما از نظر زن،چند شوهری هم با طبیعت زن منافی است و هم با منافع وی.زن از مرد فقط عاملی برای ارضاء غریزه جنسی خود نمی خواهد که گفته شود هر چه بیشتر برای زن بهتر.زن از مرد موجودی می خواهد که قلب آن موجود را در اختیار داشته باشد،حامی و مدافع او باشد،برای او فداکاری نماید،زحمت بکشد و پول درآورد و محصول کار و زحمت خود را نثار او نماید،غمخوار او باشد.پولی که مرد به زن به عنوان یک «روسپی »می داده و می دهد،همچنین پولی که زن از راه کار و فعالیت به دست آورده و می آورد،نه به احتیاجات مالی وسیع زن-که چندین برابر احتیاجات مرد است-وافی بوده و نه ارزش آن پولی را داشته که مرد به خاطر علاقه و محبت و در راه عشق به زن می پرداخته است.احتیاجات مالی وسیع زن را همواره مرد به عنوان یک فداکار تامین کرده است.بهترین و نیرومندترین مشوق مرد به کار و فعالیت نیز کانون خانوادگی او یعنی همسر و فرزندان او بوده است.

زن در چند شوهری هرگز نمی توانسته است حمایت و محبت و عواطف خالصانه و فداکاری یک مرد را نسبت به خود جلب کند.از این رو چند شوهری نظیر روسپی گری همواره مورد تنفر زن بوده است.علیهذا چند شوهری نه با تمایلات و خواسته های مرد موافقت داشته است و نه با خواسته ها و تمایلات زن.

شکست اشتراکیت جنسی

همچنانکه علت شکست اشتراکیت جنسی نیز همین است.اشتراکیت جنسی و از میان رفتن اختصاص از دو طرف،که نه زن به مرد معینی اختصاص داشته باشد و نه مرد به زن معینی-همچنانکه اشاره کردیم-از طرف افلاطون پیشنهاد شد،منتها در شعاع طبقه حاکمه یعنی طبقه حاکمان فیلسوف و فیلسوفان حاکم به عقیده افلاطون. این پیشنهاد نه تنها مورد پذیرش دیگران واقع نشده بلکه خود افلاطون نیز از عقیده خود عدول کرد.

در یک قرن اخیر فردریک انگلس،پدر دوم کمونیسم نیز این فرضیه را پیشنهاد و از آن دفاع کرد اما دنیای کمونیسم آن را نپذیرفت.می گویند دولت شوروی در اثر تجربیات تلخ فراوان در اجرای تئوری اشتراکی خانوادگی انگلس،در سال 1938قوانینی به نفع خانواده گذرانید و تک همسری را به عنوان زناشویی رسمی کمونیستی پذیرفت.

چند زنی برای یک مرد می توانسته امتیازی شمرده شود،اما چند شوهری هیچ وقت برای زن امتیازی نبوده و نخواهد بود.علت این تفاوت این است که مرد طالب شخص زن است و زن طالب قلب مرد و فداکاریهای او.برای مرد مادامی که شخص زن را در اختیار دارد اهمیتی ندارد که قلب زن را از دست بدهد.از این رو مرد اهمیتی نمی داده که در چند زنی قلب و عواطف زن را از دست می دهد.ولی برای زن قلب و عواطف مرد اصالت دارد. اگر آن را از دست بدهد،همه چیز را از دست داده است.

به عبارت دیگر،در امر زناشویی دو عنصر دخالت دارد:یکی مادی و دیگر معنوی.عنصر مادی زناشویی جنبه های جنسی آن است که در جوانی در منتهای اوج و غلیان است و تدریجا رو به کاهش و آرامش می رود.جنبه معنوی آن عواطف رقیق و صمیمانه ای است که میان آنها حکمفرما می شود و احیانا هر چه زمان می گذرد نیرومندتر می گردد.یکی از تفاوتهای زن و مرد این است که برای زن عنصر دوم بیش از عنصر اول اهمیت دارد، بر خلاف مرد.زناشویی برای زن بیشتر جنبه معنوی دارد و برای مرد بیشتر جنبه مادی،و لا اقل جنبه مادی و معنوی زناشویی برای مرد مساوی است.

گذشته از اینها در مقاله 24 گفتیم و سخنان یک بانوی روانشناس اروپایی را نیز شاهد آوردیم که زن از آن نظر که پرورش دهنده فرزند در رحم و دامن است،حالات روانی مخصوصی دارد که سخت او را به محبت و عواطف مهر آمیز شوهر به عنوان پدر فرزندش نیازمند می سازد.حتی میزان محبت زن به فرزندان بستگی زیادی دارد به میزان محبت و علاقه مرد به او به عنوان پدر فرزندش و به عنوان عاملی که موجب به وجود آمدن فرزند شده است.این نیاز زن منحصرا در تک شوهری برآورده می شود.

علیهذا مقایسه چند شوهری به چند زنی و تصور اینکه فرقی میان چند زنی و چند شوهری نیست و علت اینکه چند زنی در قسمتی از جهان معمول و مجری شده است این است که مرد زورمندتر بوده است و علت اینکه زن نتوانسته است چند شوهری را به عنوان یک امتیاز برای خود حفظ کند ضعف و ناتوانی زن بوده است،اشتباه فاحش است.

خانم منوچهریان در کتاب انتقاد بر قوانین اساسی و مدنی ایران صفحه 34 می گوید:

«قانون مدنی ماده 1049 می گوید:هیچ کس نمی تواند دختر برادر یا دختر خواهر زن را بگیرد مگر با اجازه زن خود...زن اگر اجازه دهد شوی وی می تواند دختر برادر یا خواهر او را بگیرد.حالا باید دید که اگر اجازه ندهد چه می شود؟هیچ.به اصطلاح آن که عوض دارد گله ندارد،مرد با دیگری ازدواج می کند.خوب،حالا اگر قضیه را به عکس کنیم آن وقت چه خواهد شد؟مثلا اگر بگوییم زن نمی تواند با پسر برادر یا پسر خواهر شوهر خود ازدواج کند(در همان حالی که زن این شوهر است)مگر با اجازه شوهر، از شنیدن این سخن خون رگهای متعصب به جوش می آید و فریاد می زنند این پیشنهاد بر خلاف اصول انسانیت است و اصلا طبع و نهاد زن هم با آن مباینت دارد.در پاسخ باید گفت تنها این پیشنهاد مخالف با اصل بردگی زن است.همچنانکه یک مال بیش از یک مالک ندارد و یا اگر هم داشته باشد محصول آن پس از افراز باز به یک مالک برمی گردد،زن هم چون بنا به قوانین صریح و ضمنی کشور ما در حکم اموال است از این رو نباید بیشتر از یک مالک داشته باشد...» در صفحه 73 آن کتاب می گوید:

«ما می توانیم بگوییم همچنانکه مرد تا چهار زن می تواند داشته باشد،زن هم چون بشر است و با مرد برابر،باید بتواند حقوقی را که او دارد دارا شود.نتیجه این صغری کبرای منطقی برای مردان بسیار وحشت آور می شود.اینجاست که خون در رگهای آنان به جوش می آید و با چهره ای برافروخته و چشمانی آتشبار فریاد می زنند: چگونه زن می تواند بیش از یک شوهر داشته باشد؟ما در پاسخ با سردی و آرامی می گوییم:چرا مرد می تواند بیش از یک زن داشته باشد؟

ما در اینجا نمی خواهیم ترویج فساد اخلاق کنیم،و نمی خواهیم عفت و پاکدامنی زنان را ناچیز و بیهوده بگیریم،ولی می خواهیم به مردان بفهمانیم که درباره زن عقیده آنان چنانکه می پندارند بر پایه ای محکم و تزلزل ناپذیر جای ندارد.زن یکی است و مرد یکی.هر دو با هم برابرند.اگر به مردان از لحاظ اینکه مردند حق داده شده است که تا چهار زن بگیرند.باید زنان هم همین حق را داشته باشند.اگر فرضا از لحاظ عقل تواناتر از مرد نباشد،باید اذعان کرد که تجلی روح و کیفیات نفسانی در زن ضعیفتر از مرد نیست.»

چنانکه ملاحظه می فرمایید در بیانات فوق هیچ فرقی میان چند زنی و چند شوهری گذاشته نشده است جز اینکه مرد چون زور داشته است به نفع خود چند زنی را معمول داشته است،بر خلاف زن که آزادی نداشته از چند شوهری که تنها اصل مخالف بردگی اوست دفاع کند.و نیز در بیانات فوق چنین بیان شده که علت رواج چند زنی و شکست چند شوهری مالکیت مرد و مملوکیت زن بوده است.مرد چون مالک زن بوده است می توانسته است زنان متعدد یعنی اموال فراوان داشته باشد، اما زن چون مملوک بوده است و مملوک نمی توانسته است بیش از یک مالک داشته باشد از موهبت چند شوهری محروم مانده است.

اتفاقا بر خلاف نظر خانم نویسنده،پذیرش نیافتن چند شوهری خود دلیل است که مرد به زن به چشم یک مال نگاه نمی کرده است،زیرا شرکت در مال و مالک شدن چند نفر یک مال را و استفاده مشترک از آن یکی از قوانین جاری و ساری بشری در اموال است.اگر مرد به زن به چشم یک مال نگاه می کرد شرکت در آن را جایز می شمرد، همچنانکه شرکت در مال و استفاده مشترک از آن را جایز شمرده است.در کجای دنیا معمول است که مال بیشتر از یک مالک نمی تواند داشته باشد تا قانون تک شوهری را ناشی از آن بدانیم؟

می گویند چون مرد یکی است و زن یکی،باید حقوق برابر داشته باشند.چرا مرد بتواند از حقوق چند زنی بهره مند شود و زن نتواند از حق چند شوهری استفاده کند؟

می گویم اشتباه شما همین جاست که خیال کرده اید تعدد زوجات جزء حقوق مرد است و تعدد شوهر جزء حقوق زن،در صورتی که تعدد زوجات جزء حقوق زن است و تعدد شوهر نه جزء حقوق مرد است و نه جزء حقوق زن،هم بر خلاف مصالح و منافع مرد است و هم بر خلاف مصالح و منافع زن.ما بعدا ثابت خواهیم کرد که قانون تعدد زوجات در اسلام به منظور احیاء و احقاق حقوق زن وضع شده است و اگر بنا بود جانب مرد رعایت شود اسلام همان کاری را می کرد که دنیای غرب کرده است;به مرد حق استفاده و بهره برداری از زنان دیگر جز زن اول می داد ولی هیچ تعهدی برای مرد به نفع زن و فرزندان او به عنوان همسر قانونی و فرزندان قانونی قائل نمی شد. چند شوهری به نفع زن نبوده که حقی از او سلب شده باشد.

می گویند می خواهیم به مردان بفهمانیم که عقاید آنها درباره زن آنچنانکه خود می پندارند محکم و تزلزل ناپذیر نیست.

از قضا آنچه ما می خواهیم همین است.ما در مقالات آینده مبنای نظر اسلام را در باره تعدد زوجات خواهیم گفت.از این نویسنده و هر صاحب نظر دیگر ملتمسانه طلب می کنیم ببینند و نظر بدهند که آیا نظر اسلام مبتنی بر یک اصل تزلزل ناپذیر است یا نه.من قول شرف می دهم اگر کسی توانست خللی در مبنای نظر اسلامی راجع به این مساله پیدا کند،من از تمام گفته های خود در زمینه حقوق زن صرف نظر می کنم.

علل تاریخی تعدد زوجات

هوسرانی و تسلط بی چون و چرای مرد،به تنهایی برای پیدایش رسم «چند زنی » کافی نیست;حتما علل و عوامل دیگر نیز دخالت داشته است،زیرا برای مرد هوسران راه سهلتر و بی دردسرتر از چند زنی این است که حس تنوع طلبی خود را از راه زن بازی آزاد و رفیقه و معشوقه گیری ارضاء کند،بدون آنکه زن مورد نظر خود را به عنوان «همسری »بپذیرد و نسبت به فرزندان احتمالی او تعهد و مسؤولیتی به عهده بگیرد.

از این رو در اجتماعاتی که چند زنی معمول بوده است،یا موانع اخلاقی و اجتماعی راه معشوقه گیری و زن بازی آزاد را برای مرد هوسباز بسته بوده است و مرد هوسباز مجبور بوده غرامت تنوع طلبی خود را با بهای قبول همسری قانونی زن مورد استفاده خود و پدری فرزندانش بپردازد،و یا باید فرض کنیم علل دیگری(جغرافیایی یا اقتصادی یا اجتماعی)غیر از هوسبازی و تنوع طلبی مرد در کار بوده است.

عوامل جغرافیایی

منتسکیو و گوستاو لوبون اصرار زیادی دارند که علل جغرافیایی را دخالت دهند.

به عقیده این مفکران،آب و هوای مشرق زمین مقتضی رسم تعدد زوجات بوده است. در آب و هوای مشرق زمین زن زودتر بالغ می شود و هم زودتر پیر می شود و از این جهت مرد به زن دوم و سوم احتیاج پیدا می کند.بعلاوه،مرد پرورده آب و هوای مشرق زمین از لحاظ نیروی جنسی طوری است که یک زن نمی تواند او را اقناع کند.

گوستاو لوبون در تاریخ تمدن اسلام و عرب صفحه 509 می گوید:

«رسم مذکور(رسم تعدد زوجات)فقط بر اثر آب و هوای مشرق و در نتیجه خصایص نژادی و علل و اسباب دیگری که به طرز زندگانی مشرق مربوط بوده پیدا شده است،نه اینکه مذهب آن را آورده باشد.و معلوم است آب و هوا و خصایص قومی از جمله عواملی است که فوق العاده قوی و مؤثر بوده و حتی ما لازم هم نمی دانیم که راجع به آن زیاد قلمفرسایی کنیم.بعلاوه،اصل طبیعت و ساختمان مخصوص زنان مشرق و لزوم حضانت طفل و امراض و عوارض و غیره، آنها را اغلب مجبور ساخته که از شوهر کناره گیری اختیار کنند،و چون آب و هوای مشرق و جبلت قومی طوری است که برای مرد تحمل این کناره جویی موقت غالبا غیر ممکن بوده لهذا تعدد زوجات لزوم پیدا نموده است.»

منتسکیو در روح القوانین صفحه 430 می گوید:

«در کشورهایی که دارای آب و هوای گرم می باشند زنها در سنین هشت و نه و ده سالگی بالغ هستند و بعد از این که شوهر کردند بارور می شوند،به طوری که می توان گفت در کشورهای گرمسیر ازدواج و باروری زنها بلافاصله پشت هم صورت می گیرد.

پریدو در شرح حال پیغمبر اسلام می گوید که آن حضرت در پنج سالگی خدیجه را به حباله نکاح درآورد و در هشت سالگی با وی همخواب شد.این است که زنهای کشورهای گرمسیر در بیست سالگی پیر هستند و هنگامی که تازه می خواهند عقلشان به طرف کمال برود پیر شده اند...در کشورهایی که هوا معتدل است،نظر به اینکه زیبایی زنها مدتی باقی می ماند و دیرتر به حد بلوغ می رسند و وقتی که ازدواج می کنند به واسطه زیادی سن تجربیاتی دارند و در موقع بچه دار شدن مقداری از سن آنها گذشته و زن و شوهر تقریبا در یک سن و در یک موقع پیر می شوند،این است که مساواتی بین زن و مرد برقرار شده و مردها بیش از یک زن نمی گیرند...

بنابر این قانون منع تعدد ازدواج در اروپا و مجاز کردن این عمل در آسیا مربوط به مقتضیات آب و هواست...»

این توجیه به هیچ وجه صحیح نیست،زیرا اولا رسم تعدد زوجات در مشرق زمین منحصر به مناطق گرمسیر نبوده است.در ایران با اینکه از لحاظ آب و هوا معتدل است، از قبل از اسلام تعدد زوجات معمول بوده است.اینکه منتسکیو می گوید در مناطق گرمسیر زنان در بیست سالگی پیر می شوند،گزافه ای بیش نیست.از آن گزافه تر اینکه به نقل از پریدو می گوید:پیغمبر اسلام در پنج سالگی خدیجه را به عقد خویش درآورد و در شت سالگی با وی زفاف کرد،در صورتی که همه می دانند پیغمبر اسلام در بیست و نج سالگی با خدیجه که در آن وقت چهل سال از سنش می گذشت ازدواج کرد.

ثانیا اگر زود پیر شدن زن و غلیان نیروی جنسی مرد موجب اصلی این کار بوده است، چرا مردم مشرق زمین همان راه مردم مغرب زمین را در قرون وسطی و قرون جدید پیش نگرفتند و به جای تعدد زوجات طبیعت خود را با فحشاء و زن بازی آزاد اقناع نکردند؟ زیرا در مغرب زمین به قول گوستاو لوبون رسم وحدت زوجه رسمی است که فقط در کتابهای قانون درج است و در معاشرتهای مغرب زمین اثری از آن نیست.

و باز به قول او در مشرق زمین تعدد زوجات به شکل قانونی یعنی قبول تعهد همسری سبت به زن و مسؤولیت پدری نسبت به فرزندان او وجود داشته است و در مغرب زمین به شکل سالوسانه و غیر قانونی یعنی به شکل معشوقه بازی و رفیقه بازی بدون قبول تعهد همسری نسبت به زن و تعهد پدری نسبت به فرزندان او.

وضع چند همسری در مغرب زمین

من در اینجا لازم می دانم شرح مختصری از وضع چند همسری به شکل مغرب زمین در قرون وسطی از زبان یکی از مورخان محقق مغرب زمین نقل کنم تا خوانندگان محترم و همه کسانی که مشرق زمین را به نام تعدد زوجات و احیانا به نام حرمسراداری مورد انتقاد قرار می دهند و آن را مایه سرافکندگی مشرق زمین در مقابل مغرب زمین می شمارند،بدانند که آنچه در مشرق زمین وجود داشته با همه معایب و جنبه های ننگین آن،نسبت به جریاناتی که از این نظر در مغرب زمین می گذشته،هزار درجه فضیلت دارد.

ویل دورانت در جلد17 تاریخ تمدن فصلی دارد تحت عنوان «سستی اخلاق ».در این فصل وضع اخلاق عمومی را در ایتالیا در دوره رنسانس شرح می دهد.تمام این فصل که در یازده قسمت ذکر شده خواندنی است.من خلاصه ای از آنچه تحت عنوان «اخلاق در روابط جنسی »ضمن این فصل آمده است نقل می کنم.

ویل دورانت اول مقدمه کوتاهی ذکر می کند و مثل اینکه با این مقدمه قبلا می خواهد معذرت خواهی کرده باشد.

مقدمتا چنین می گوید:

«حال با پرداختن به اخلاقیات مردم غیر روحانی و با آغاز از روابط جنسی،باید نخست متذکر شویم که مرد ذاتا طبیعت چند همسری دارد و فقط نیرومندترین قیود اخلاقی،میزان مناسبی از فقر و کار سخت و نظارت دائمی زوجه می تواند یک همسری را به او تحمیل کند.»

آنگاه به اصل مطلب پرداخته می گوید:

«معلوم نیست زنای محصنه در قرون وسطی کمتر بوده است تا رنسانس،و همان گونه که در قرون وسطی زنا با بهادری تلطیف می شد به همان طریق در دوره رنسانس در میان طبقات تحصیل کرده با آرمانی ساختن ظرافت و سحر آمیزی روحی زن تربیت شده نرمش می یافت...دختران خانواده های اصیل تا حدی از مردانی که با خاندان خودشان تعلق نداشتند نسبتا مجزا نگه داشته می شدند.

مزایای عفت پیش از زناشویی جدا به آنان تعلیم داده می شد.گاه این تعلیم چنان مؤثر می افتاد که بنا به روایت،زن جوانی پس از تجاوزی که به ناموسش شد خود را در آب غرق کرد.آن زن بی شک منحصر به فرد بوده است،زیرا پس از مرگ او اسقفی در صدد بر آمد تا مجسمه ای از او بر پا کند.

ماجراهای قبل از ازدواج می بایست قابل ملاحظه باشد و الا مشکل بتوان برای اطفال نامشروع بیشماری که در هر یک از شهرهای ایتالیای رنسانس یافت می شد دلیلی جست. فرزند حرامزاده نداشتن امتیازی به شمار می رفت اما داشتن آن ننگ فاحشی نبود. مرد معمولا به هنگام ازدواج،زن خود را ترغیب می کرد که طفل حرامزاده خویش را به خانه بیاورد تا با سایر فرزندان آن مرد پرورش یابد. حرامزاده بودن از قدر کسی نمی کاست.داغی که جامعه بر آن می زد چندان مهم نبود.وانگهی مشروعیت را می شد با رشوه دادن به یکی از اعضای کلیسا به دست آورد.در نبودن وارثان مشروع یا ذی صلاحیت،پسران حرامزاده ممکن بود به ملک یا حتی به تاج و تخت برسند.همان گونه که فرنته اول وارث سلطنت الفونسوی اول پادشاه ناپل و لئونللو دسته جانشین نیکولوی سوم امیر فرارا شد.وقتی که پیوس دوم در سال 1459 به فرارا آمد مورد پذیرایی هفت شاهزاده قرار گرفت که همه نامشروع بودند.رقابت حرامزادگان با حلالزادگان منشا مهمی از کشمکشهای دوره رنسانس بود...اما در مورد همجنس گرایی باید بگوییم که تقریبا یک قسمت اجباری از احیای رسوم یونان باستان بود...

سان برناردینو موارد این عمل شنیع را در ناپل چندان زیاد دید که شهر را به رنوشت سدوم و عموره تهدید کرد.آرتینو این انحراف را در رزم نیز به همان اندازه شایع یافت...در مورد فحشاء نیز می توانیم همین گونه سخن بگوییم.بنابر روایت اینفسورا که دوست می داشت آمار خود را در رم پاپ نشین سنگین تر سازد،به سال 1490 در میان نفوس نود هزار نفری رم 6800 روسپی ثبت شده وجود داشت و این رقم البته شامل روسپیان مخفی و غیر رسمی نمی شد.در ونیز طبق آمار سال هزار و پانصد و نه،11654 فاحشه در میان نفوس سیصد هزار نفری آن شهر وجود داشت ...در قرن پانزدهم دختری که در 15 سالگی هنوز به شوهر نرفته بود ننگ خانواده به شمار می رفت.در سده شانزدهم «سن ننگین »به هفده سالگی رسانده شد تا تحصیلات عالیتر را برای دختر ممکن سازد.مردان که از تمام مزایا و تسهیلات فحشاء برخوردار بودند،فقط در صورتی مجذوب ازدواج می شدند که زن برایشان جهاز معتنابهی بیاورد...بنا بر آیین ازدواج قرون وسطایی چنین انتظار می رفت که در مراحل مختلف دوران زناشویی عشق میان زن و مرد نضج گیرد،چنانکه در شادی و اندوه،خوشبختی و بدبختی شریک یکدیگر باشند و ظاهرا در بسیاری از موارد چنین انتظاری برآورده می شد...با این حال زنای محصنه رایج بود چون بیشتر ازدواجهای طبقات عالی،اتحادی دیپلماتیک به خاطر منافع سیاسی و اقتصادی بود،بسیاری از شوهران خود را به داشتن معشوقه ای ذی حق می دانستند و زن گر چه ممکن بود از این امر اندوهگین شود،معمولا دیده بر آن می بست یا لب نمی گشود.

در میان طبقات متوسط،برخی از مردان گمان داشتند که زنا تفریح مشروعی است. ماکیاولی و دوستانش ظاهرا از داستانهایی که درباره بی وفاییهای خود با یکدیگر رد و بدل می کردند ناراحت نمی شدند.وقتی که در این موارد زن با تقلید از شوی خود انتقام می گرفت،شوهر غالبا بر عمل او چشم می پوشید و کلاه غیرت را بالاتر می کشید.»

آری،این بود نمونه ای از زندگی مردمی که همواره تعدد زوجات را بر مشرق یک گناه نابخشودنی می شمارند و احیانا آب و هوای مشرق زمین را مسؤول این عمل به اصطلاح غیر انسانی!می دانند و اما آب و هوای سرزمین آنها به هیچ وجه به آنها اجازه بی وفایی به زن و تخطی از تک همسری نمی دهد!

ضمنا این نکته نیز ناگفته نماند که نبودن تعدد زوجات به صورت مشروع در میان غربیها،چه خوب و چه بد،مربوط به مذهب مسیح نیست.در اصل دین مسیح،نصی بر منع تعدد زوجات نیست،بلکه چون حضرت مسیح مقررات تورات را تایید کرده است و در تورات تعدد زوجات به رسمیت شناخته شده است،باید بگوییم در اصل دین مسیح تعدد زوجات تجویز شده است.حتی گفته می شود که قدمای مسیحیون دارای زوجات متعدد بوده اند.پس خودداری غرب از تعدد زوجات به صورت شرعی و قانونی،علت یا علل دیگری داشته است.

عادت ماهانه

بعضی دیگر بیماری ماهانه زن و عدم آمادگی او را برای تمتع مرد در مدت بیماری، همچنین خستگی زن از فرزند زاییدن و میل او به کناره گیری از زندگی زناشویی و رسیدگی به غذا و پرورش فرزندان را منشا تعدد زوجات دانسته اند.

ویل دورانت می گوید:

«در اجتماعات ابتدایی،زنان به سرعت پیر می شوند و به همین جهت خود غالبا مردان را به زناشویی جدید تشویق می کردند تا بتوانند مدت درازتری غذای کودکان خود را تامین کنند و در عین حال فاصله میان دوره های حمل خود را طولانی تر سازند بی آنکه از میل مردان در تولید نسل و دفع شهوت خود چیزی بکاهند.غالبا دیده شده که زن اول،شوهر خود را ترغیب می کرده است تا زن تازه بگیرد که کار او سبکتر شود و زن تازه برای خانواده اطفال دیگری بیاورد و بهره برداری و ثروت زیادتر شود.»

بدون شک بیماری ماهانه زن و همچنین خستگی او از فرزند زادن،زن و مرد را از لحاظ امر جنسی در وضع نامشابهی قرار می دهد و سبب می گردد که مرد کم و بیش رو به سوی زن دیگر بیاورد.اما هیچ یک از دو علت بالا به تنهایی موجب رسم تعدد زوجات نمی شود، مگر آنکه یک مانع اخلاقی یا اجتماعی برای مرد وجود داشته باشد که نتواند هوس خود را با معشوقه گیری و زن بازی آزاد تسکین دهد.پس هر یک از دو عامل فوق هر زمان دخالت داشته اند،در زمینه ای بوده که مرد آزادی کامل در هوسبازی نداشته است.

محدود بودن دوره فرزند زایی زن

به عقیده بعضی محدود بودن سن زن از نظر تولید فرزند برخلاف مرد،و رسیدن او به سن «یائسگی »یکی از علل پیدایش رسم تعدد زوجات بوده است.احیانا زنی به این سن می رسیده است در حالی که به قدر کافی برای مرد فرزند نیاورده بوده است یا فرزندان قبلی تلف شده بودند.

میل مرد به داشتن فرزند بعلاوه عدم میل او به طلاق زن اول سبب شده که مرد به دنبال زن دوم یا سوم برود،همچنانکه نازا بودن زن اول عامل دیگری برای رو آوردن مرد به ازدواج ثانوی بوده است.

عوامل اقتصادی

برای تعدد زوجات ریشه های اقتصادی نیز ذکر کرده اند و گفته اند در دوران قدیم بر خلاف امروز،زن و فرزند زیاد از لحاظ اقتصادی به نفع مرد بوده است.مرد از زنان و فرزندان خود مانند بردگان کار می کشیده است و احیانا فرزندان خود را می فروخته است.منشا بردگی بسیاری از افراد اسارت در جنگ نبوده است بلکه پدران آنها،آنها را به بازار آورده و فروخته اند.

این جهت می تواند علت تعدد زوجات واقع شود،زیرا مرد تنها با قبول همسری رسمی زن می تواند از مزیت کثرت اولاد بهره مند شود.معشوقه گیری و زن بازی آزاد نمی تواند این مزیت را برای مرد تامین کند.ولی چنانکه می دانیم این علت را به همه مواردی که تعدد زوجات وجود داشته است نمی توان تعمیم داد.

فرضا ملل ابتدایی به این منظور زنان متعدد می گرفته اند،همه ملل این طور نبوده اند.در دنیای قدیم رسم تعدد زوجات در میان طبقاتی معمول بود که با تجمل و تعین و تشخص زندگی می کردند و معمولا پادشاهان،امیران،سرداران،روحانیون و بازرگانان متعین زنان متعدد داشته اند و چنانکه می دانیم این طبقات از وجود زنان و فرزندان زیاد خود بهره اقتصادی نمی برده اند.

عامل عدد و عشیره

علاقه به کثرت فرزند و توسعه نفوس فامیل نیز به نوبه خود عامل دیگری بوده برای تعدد زوجات.یکی از جهاتی که زن و مرد را در وضع متفاوتی قرار می دهد این است که عدد فرزندانی که یک زن می تواند تولید کند بسیار معدود و محدود است، خواه تک شوهر باشد یا چند شوهر،اما عدد فرزندانی که مرد می تواند تولید کند بستگی دارد به تعداد زنانی که در اختیار دارد.ممکن است یک مرد به تنهایی از صدها زن هزارها فرزند از نسل خود تولید کند.

در دنیای قدیم بر خلاف دنیای امروز عدد و عشیره عامل اجتماعی مهمی به شمار می رفته است.قبایل و طوایف از هر وسیله ای برای تکثیر عدد و جلوگیری از کاهش آن استفاده می کرده اند.یکی از افتخارات آن مردم افتخار به کثرت عدد افراد قبیله بوده است.بدیهی است که تعدد زوجات یگانه وسیله تکثیر عدد بوده است.

فزونی عدد زنان بر مردان

آخرین عامل تعدد زوجات که ضمنا مهمترین عوامل است،فزونی عدد زنان بر عدد مردان بوده است.موالید دختران از موالید پسران زیادتر نبوده و نیست.احیانا اگر در برخی سرزمینها موالید دختر از موالید پسر بیشتر است،در بعضی سرزمینهای دیگر بر عکس است،موالید پسر از موالید دختر افزونتر است.چیزی که همواره سبب می شود که عدد زنان آماده ازدواج از عدد مردان آماده ازدواج بیشتر باشد این است که تلفات مرد همیشه از تلفات زن بیشتر بوده و هست.کثرت تلفات مرد همواره سبب شده و می شود که در صورت تک همسری،گروه فراوانی از زنان از داشتن شوهر قانونی و خانه و زندگی و فرزند مشروع محروم بمانند.

در اینکه در اجتماعات ابتدایی این طور بوده بحثی نیست.قبلا از ویل دورانت نقل کردیم که:

«در اجتماعات ابتدایی به واسطه اشتغال مردان به جنگ و شکار،زندگی مرد در معرض خطر بود و به همین جهت مردان بیشتر از زنان تلف می شدند.فزونی عده زنان بر مردان سبب می شد که یا تعدد زوجات رواج پیدا کند و یا عده ای از زنان به حال عزوبت بسر برند.»

بررسی علل و عوامل

للی را که از لحاظ تاریخی می توان مبدا و منشا چند زنی فرض کرد همینهاست که گفته شد.اما چنانکه ملاحظه شد بعضی از این علل در واقع علت نبوده و بی جهت در ردیف علل تعدد زوجات ذکر شده است،مانند آب و هوا.از این یک که بگذریم به سه نوع علت برمی خوریم:

نوع اول:آن که در رو آوردن مرد به تعدد زوجات تاثیر داشته،بدون آنکه مجوزی برای مرد شمرده شود،فقط جنبه زور و ظلم و استبداد داشته است.علت اقتصادی که قبلا ذکر شد از این قبیل است.بدیهی است که فروختن فرزند یکی از وحشیانه ترین و ظالمانه ترین کارهای بشری است و تعدد زوجاتی که به خاطر این هدف وحشیانه و ظالمانه باشد مانند خود آن عمل نامشروع است.

نوع دوم آن علل از جنبه حقوقی قابل مطالعه است و می تواند«مجوزی »برای مرد یا برای اجتماع شمرده شود،از قبیل نازا بودن زن یا یائسه شدن او و احتیاج مرد به فرزند یا نیازمندی قبیله یا کشور به کثرت نفوس.به طور کلی علل طبیعی که زن و مرد را از لحاظ ارضاء جنسی و یا از لحاظ تولید فرزند در وضع نامساوی قرار می دهد می تواند از جنبه حقوقی «مجوز»تعدد زوجات محسوب شود.

اما در میان علل گذشته نوع سومی هست که اگر فرض کنیم در دنیای گذشته وجود داشته و یا در دنیای امروز وجود دارد،بیش از آن است که فقط «مجوز»تعدد زوجات برای مرد یا اجتماع محسوب گردد بلکه موجب «حقی »است از جانب زن و موجب تکلیفی است به عهده مرد و اجتماع.آن علت،فزونی عدد زن بر مرد است.اگر فرض کنیم در گذشته یا زمان حاضر عدد زنان آماده به ازدواج بر عدد مردان آماده به ازدواج فزونی دارد به طوری که اگر تک همسری تنها صورت قانونی ازدواج باشد گروهی از زنان بی شوهر از تشکیل زندگی خانوادگی محروم می مانند،چند زنی به عنوان «حقی » از زنان محروم و«تکلیفی »به عهده مردان و زنان متاهل محسوب می شود.

حق تاهل از طبیعی ترین حقوق بشری است.هیچ بشری را از این حق به هیچ نامی و تحت هیچ عنوانی نمی توان محروم کرد.حق تاهل حقی است که هر فرد بر اجتماع خود پیدا می کند.اجتماع نمی تواند کاری بکند که نتیجتا گروهی از این حق محروم بمانند.

همان طوری که مثلا حق کار،حق خوراک،حق مسکن،حق تعلیم و تربیت،حق آزادی جزء حقوق اصلی و اولی بشر شمرده می شود و به هیچ وجه و هیچ عنوان نمی توان از او سلب کرد،حق تاهل نیز یک حق طبیعی است و نظر به اینکه در صورت فزونی عدد زنان آماده به ازدواج از مردان آماده به ازدواج،قانون انحصار ازدواج به تک همسری با این حق طبیعی منافی است،پس این قانون برخلاف حقوق طبیعی بشر است.

اینها مربوط به گذشته است.در زمان حاضر چه باید گفت؟آیا علل «مجوز»تعدد زوجات و همچنین علتی که تعدد زوجات را به عنوان «حق »زن رسمیت می دهد،در این زمان وجود دارد یا خیر؟به فرض اینکه این علل وجود داشته باشد،از جنبه حق زن سابق چه باید گفت؟

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان