ماهان شبکه ایرانیان

مسائل و حقوق زنان

یک روز که مسئولین محترم حوزه علمیه قم به اتفاق جناب آقای موسوی اردبیلی به حضور امام رسیدند. ملاقات امام که با آنها تمام شد من به خدمتشان رسیدم ایشان با همان قیافه مهربان و صمیمی شان فرمودند الآن با آقایان داشتم سفارش شماها را می کردم

الآن سفارش شما را کردم

یک روز که مسئولین محترم حوزه علمیه قم به اتفاق جناب آقای موسوی اردبیلی به حضور امام رسیدند. ملاقات امام که با آنها تمام شد من به خدمتشان رسیدم ایشان با همان قیافه مهربان و صمیمی شان فرمودند الآن با آقایان داشتم سفارش شماها را می کردم. من کنجکاو شدم که بدانم سفارش چه بوده بعد که پرسیدم فهمیدم امام به آنها فرموده اند: شما سعی کنید امکانات تحصیل برای خانمها فراهم کنید که به اینها در طول تاریخ ظلم بسیار شده حال آنکه برخی از آنها را که من می بینم استعدادهای خوبی دارند که باید شکوفا شود و در حقیقت حیف است که هدر بروند. (1)

بیائید سؤالاتتان را مطرح کنید

در فرانسه که عده ای دانشجوی دختر و پسر از کشورهای مختلف آمده بودند تا امام را زیارت کنند، مردها جلو نشسته بودند و خانمها پشت سرشان. وقتی امام می خواستند تشریف ببرند، خانمها به ایشان گفتند آقایان جلو نشسته بودند و ما نتوانستیم سؤالاتمان را طرح کنیم . امام به اطاق عقبی رفته و فرمودند: من چند دقیقه اینجا می نشینم تا شماها بیایید و سؤالاتتان را طرح کنید. این کار امام برای من خیلی جالب بود. با اینکه وقتشان تمام شده بود، ولی برای اینکه حق خانمها پایمال نشود، این حرکت را کردند. بعد خانمها آمدند و یکی یکی سؤالاتشان را مطرح کردند. یکی از آنها گفت می خواهد ادامه تحصیل بدهد، ولی بچه و شوهر دارد و آنها مایل هستند که او بیشتر در خانه باشد. امام فرمودند این مسایل نمی تواند مانع از یکدیگر باشند، شما آن را به نحو احسن انجام دهید، ولی تحصیل هم بکنید. (2)

شاه را این مردم بیرون کردند

آن اوائل که امام در مدرسه علوی تشریف داشتند عصرها خانمها با ایشان ملاقات می کردند . یک روز ساعت 3 بعد از ظهر که درب مدرسه باز شد بر اثر ازدحام زیاد، خواهران با فشار به مدرسه وارد شدند و تعدادی از آنها زیر دست و پای بقیه آسیب دیدند. برانکاردها را آوردند و خواهران را بردند. یکی از خواهران در حالی که روی برانکاردی افتاده بود در اثر فشار جمعیت از جلوی جایگاه امام عبور کرد و به هنگام عبور با همان وضع مصدوم و آشفته خود گفت: «ما همه سرباز توئیم خمینی گوش به فرمان توئیم خمینی» و شروع کرد به گریه کردن. امام که این صحنه را دیدند به حدی متأثر شدند که در اثر این تأثر نتوانستند بایستند . اشک در چشم همه آقایان حلقه زده بود و جوی معنوی ایجاد شده بود. و همه گریه می کردند . یکی از علما به امام گفت اگر اجازه بدهید دیگر خواهران به ملاقات نیایند چون هم از کار و زندگیشان می افتند و هم با توجه به رقت قلبی که شما دارید باعث ناراحتی تان می شوند . امام با تعجب به ایشان فرمودند: «شما خیال می کنید اعلامیه من و شما شاه را بیرون کرده است؟ شاه را این مردم بیرون کرده اند. اینها باید بیایند.» (3)

خانم ها باید در تمام مراحل شرکت داشته باشند

بعضی از آقایان از تهران و قم به امام در نجف پیام داده بودند که به هر حال ممکن است خانمهایی که در راهپیمائی ها و تظاهرات شرکت می کنند، دستگیر شوند و هتک حرمت شوند و از این رو از امام خواسته بودند: شما مثلا بفرمائید که خانمها در راهپیمایی ها شرکت نکنند. اگر نظر شما به آنها برسد، قطعا اطاعت می کنند. امام با شنیدن این پیام به شدت بر آشفته و عصبانی شدند چون معتقد بودند مبارزه و حرکت سیاسی و اسلامی بدون حضور خانمها قطعا ناقص است و به ثمر نمی نشیند. هر کس نیز که چنین اعتقادی ندارد اعتقادش فاسد است و انحراف و اعوجاج دارد. پس از آن نیز پیام دادند:

خانمها دوش به دوش مردان و در کنار آقایان در تمام مراحل شرکت داشته باشند و هیچکس حق ندارد که تفوهی (4) نسبت به مسئله جدا کردن خانمها از حرکتهای سیاسی و اجتماعی و فرهنگی داشته باشد. (5)

چادر برای زن بهتر است

من وقتی از فرانسه آمدم هنوز مانتو شلوار تنم بود. در مهران که پایم صدمه خورده بود و عصایی زیر دستم بود، با آن مانتو شلوار خدمتشان رسیدم تا گزارش بدهم. فرمودند: «شما چادر ندارید، بگویم احمد برایتان یک چادر بخرد.» گفتم نه حاج آقا چادر دارم، اما چون به کوه می رفتم و اسلحه روی دوشم و فشنگ به کمرم و قمقمه به پهلویم آویزان بود و گاهی هم سه پایه تیربار را هم روی دوشم می گرفتم و از کوه بالا می رفتم، این بود که اگر چادر هم به سر می کردم دیگر خیلی مشکل بود. فرمودند: «چادر برای زن بهتر است.» من از همان جا آمدم و چادر را سر کردم و دیگر برنداشتم. قبلا هم چادری بودم ولی بعد مانتو شلوار می پوشیدم. در فرانسه هم خدمتشان با مانتو شلوار و مقنعه خاص خودم بودم. (6)

روی رنگ نظر نداشتند

امام در پوشش خانمها روی رنگ نظر خاصی نداشتند و در کل معتقد بودند که پوشش نباید مفسده انگیز باشد. البته چادر را بهتر می دانستند. چون معتقد بودند چادر برای زن برازنده تر است و سمبل انقلاب اسلامی است. (7)

یک همسر انتخاب کردند

امام و فرزندانشان هر کدام یک همسر اختیار کردند. ایشان مسئله تعدد زوجات را به گونه ای مطرح می کردند که اهل خانه اصلا از مردی که چنین کاری را بکند بدشان می آمد و این مسئله را قبیح می دانستند. (8)

در رنگ قیدی ندارم

اگر خانم بیرون می رفت، حتما باید به امام می گفت کجا می خواهد برود. اگرچه امام در رابطه با خارج از خانه برای خانم چنین قیودی قرار داده بودند، ولی در داخل خانه آزادی مطلق وجود داشت. از همان ابتدا به خانم گفته بودند که ملاکشان تبعیت از شرع و عمل به واجبات است. مثلا در آن زمان پوشیدن لباس آستین کوتاه در خانه برای دختر یک روحانی پسندیده نبود. اما امام می گفتند: «در خانه اشکال ندارد چون خلاف شرع نیست. اما در بیرون از خانه باید کاملا پوشیده باشد.» یا پوشیدن لباس زرد، سرخ و آبی و ... را برای زنان و دختران در خانه مسئله ای نمی دانستند و می فرمودند در رنگ قیدی ندارم. در خانه هر طور می خواهید لباس بپوشید به شرط اینکه خلاف شرعی در آن نباشد. (9)

باید جدی صحبت کرد

آقا در ارتباط با نامحرم خیلی سخت گیرند. الآن پسرهای من و احمد آقا 15 16 ساله اند . ما یک روز اگر منزل آقا برای ناهار دعوت شویم، پسرها حق آمدن ندارند. یا اگر هم بیایند مثلا ما خانه خانم می نشینیم و سفره می اندازیم و آنها منزل احمد آقا. آنهم برای اینکه پسرها و دخترهای اهل فامیل و خانه با هم غذا نخورند، نه فقط سر سفره، بلکه حتی سلام هم با هم نکنند چون واجب نیست. من خودم پانزده ساله بودم که آقای اشراقی با خواهرم ازدواج کرده و داماد ما شده بودند. یک روز ما دعوت داشتیم منزل ایشان، همین جور که من و آقا با هم وارد شدیم، دیدم آقای اشراقی دارند می آیند استقبال در یک باغچه ای بود که ما داشتیم جلو می رفتیم من به امام گفتم: «سلام بکنم؟»

امام گفتند: «واجب نیست!»

من هم رویم نشد که سلام نکنم. زدم و از باغچه رد شدم که با آقای اشراقی روبرو نشوم و یا حتی مادر من، وقتی آقا را گرفتند و بردند ترکیه، یعنی چهل سال بعد از زندگیشان، اولین سلام را به برادر شوهرشان کردند! ماجرا هم این بود که وقتی عمویم می خواستند بروند ترکیه خدمت آقا، آمدند از پشت در گفتند: من می خواهم با خود خانم صحبت کنم اگر بخواهند پیغامی بدون واسطه برای آقا داشته باشند، که مادرم ناچار شدند سلام کنند! و بعد یادم است آمدند و گفتند ناراحتند، چون که اولین سلام را در نبودن آقا کرده اند آن هم با این لفظ که «اگر آقا راضی نباشند چه؟»

من گفتم «نه دیگه حالا دیگر شما سنی ازتان گذشته و مجبور بودید.» البته امام در مورد کار واجب و ضروری حرفی ندارند، الان مثلا نمی گویند چون استاد مرد است دانشگاه نروید و یا برای خرید بیرون نروید و تاکسی یا اتوبوس سوار نشوید. اینها را نه خیر، اما جدی ! با نامحرم باید جدی صحبت کرد نه اینکه دور هم بی خود بنشینند و سلام علیک کنید. اگر کار دارید، بفرمایید با هزار مرد هم حرف بزنید اشکال ندارد. به هر حال در مورد این مهمانی رفتن خانمها و آقایان و با هم و دور هم نشستن در مهمانیها ایشان همه را حرام می دانند که زنها با مردها و دخترها با پسرها صحبت کنند فقط در مورد کار ایرادی نمی گیرند . البته ایشان آدم خشکی نیستند و مطابق روز زندگی می کنند و متعادل. و اصلا همه کارشان و برخوردشان و حتی لباس پوشیدنشان متعادل است. (10)

تربیت فرزند از مرد برنمی آید

امام نقش مادر را در خانه خیلی تعیین کننده می دانستند و به تربیت بچه ها خیلی اهمیت می دادند. گاهی که ما شوخی می کردیم و می گفتیم پس زن باید همیشه در خانه بماند، می گفتند شما خانه را کم نگیرید تربیت بچه ها کم نیست. اگر کسی بتواند یک نفر را تربیت کند خدمت بزرگی به جامعه کرده است. ایشان معتقد بودند که تربیت فرزند از مرد برنمی آید و این کار دقیقا به زن بستگی دارد چون عاطفه زن بیشتر است و قوام خانواده هم باید بر اساس محبت و عاطفه باشد. (11)

احترام به مادر

امام بارها به من گفتند: اینکه می گویند بهشت زیر پای مادران است یعنی باید اینقدر جلوی پای مادر پوزه بمالی تا خدا تو را به بهشت ببرد. (12)

همه مسائل را بگوئید

بعد از شهادت آیت الله سعیدی و دستگیری خودم و بعد هم فرار از زندان، از سوریه به عراق رفتم بعد از فرارم مدتی در کشورهای غربی از جمله انگلستان و فرانسه بودم. وقتی به عراق رفتم و به حضور امام رسیدم، برادرها کمک کردند و یک برنامه ملاقات حضوری برای من ترتیب دادند که حدود 2 ساعت و بیست دقیقه طول کشید. آنچه که برای من مهم بود، توجه خاص امام در شنیدن مطالب بود. در طول آن مدتی که من حرف می زدم، ایشان کوچکترین رفتار و گفتاری که به معنای قطع کردن یا تمام کردن حرفم باشد، نکردند. به حرفهایم دقیقا گوش می دادند . من نمی خواستم از جریاناتی که در داخل زندان برای من پیش آمده بود به ایشان چیزی بگویم . چون در زندان وقتی نتوانسته بودند از من حرف بیرون بکشند، دختر 12 ساله ام را آوردند و او را شکنجه کردند تا من ضعفی نشان بدهم و مطالبی را که آنها می خواستند بگویم یا امضا کنم. ولی دیدم خودشان اشاره کردند و گفتند: «شنیده ام که دختر شما هم همراهتان بوده» . و بعد وقتی خدمتشان عرض کردم بالاخره زندان مسأله دارد، فرمودند: «همه مسایل را بگویید از نوع برخورد و شکنجه ای که در رابطه با زنها اعمال می کنند.» (13)

جوانها بیشتر خود را بپوشانند

امام همیشه می گفتند: درست است که می گویند وجه و کفین زن می تواند پیدا باشد، اما جوانها بهتر است که کمی بیشتر خود را بپوشانند و خیلی تأکید می کردند که در خارج از منزل هیچگونه عطری مصرف نشود. یادم است در یکی از عیدها، امام به نواده دختری دیگرشان عطر هدیه دادند و به من یک چیز دیگر و فرمودند: «چون تو ازدواج نکرده ای بنابراین احتیاجی به عطر نداری .» (14)

پی نوشت ها:

1 فاطمه طباطبایی روزنامه جمهوری اسلامی 13/3/ 69

2 مرضیه حدیدچی زن روز 12/3/ 69

3 حبیب الله عسکراولادی ویژه نامه روزنامه رسالت بهمن 72

4 حرف و سخنی

5 حجت الاسلام و المسلمین سید علی اکبر محتشمی

6 مرضیه حدیدچی زن روز 12/3/ 69

7 و 8 فاطمه طباطبایی ویژه نامه روزنامه اطلاعات 14/3/ 69

9 فاطمه طباطبایی

10 زهرا مصطفوی شاهد بانوان ش 149

11 فاطمه طباطبایی ویژه نامه روزنامه اطلاعات 14/3/ 69

12 زهرا مصطفوی سخنرانی در دانشگاه شهید چمران اهواز

13 مرضیه حدیدچی زن روز 12/3/ 69

14 عاطفه اشراقی زن روز ش 1267

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان