مطالعه و پرکاری

خانم مصطفوی: مادر جان شنیدم عروسی شما در ماه مبارک رمضان بود، در حالی که رسم نیست در ماه رمضان ازدواج کنند.چرا؟ همسر امام: چون درسها تعطیل بود.

به درسشان خیلی مقید بودند

خانم مصطفوی: مادر جان شنیدم عروسی شما در ماه مبارک رمضان بود، در حالی که رسم نیست در ماه رمضان ازدواج کنند.چرا؟ همسر امام: چون درسها تعطیل بود.

خانم مصطفوی: یعنی حضرت امام تا این حد به درس مقید بودند که حتی برای ازدواجشان حاضر به تعطیل کردن درس نبودند؟

همسر امام: بله آقا به درسشان مقید بودند.می گفتند چون درسها تعطیل است. (وقت برای ازدواج مناسب است). (1)

یک بار ندیدیم مهمانی بروند

امام کلا برنامه زندگیشان وفق نمی داد با آقایانی که در زمان ایشان زندگی می کردند، یعنی احیانا تمام آقایان در آن زمان مسجد می رفتند، پیشنماز بودند، محرم و صفر می رفتند، روضه خوانی می کردند، ماه رمضان می رفتند روضه خوانی بالاخره از این جور برنامه ها داشتند، اما امام این طور نبودند، فقط خودشان بودند و خودشان، تنهاکاری هم که می کردند، مطالعه بود و اهمیت این کار را در عمل به ما نشان می دادند.ما هیچ وقت ندیدیم که ایشان پیشنماز باشند، البته اگر وقت نماز کسی می رفت و پشت سر ایشان می ایستاد که می ایستاد، حالا چرا این جور نبود؟ برای اینکه بیشتر وقتشان را گذاشته بودند روی مطالعه.

یادم هست ما شاید ده پانزده سال تمام تابستانها که تعطیل می شدیم - به جهت آنکه کوچک بودیم و هوای قم هم گرم بود - برای اینکه گرما ما را اذیت نکند و در ضمن خودشان هم آسایشی داشته باشند برای کار و مطالعه - تمام تابستانها، ایام سه ماهه تعطیلی - ما را یا به «درکه » و یا به «محلات » و از این جور جاها می بردند.در این مدت یک بار نشد که ما ببینیم ایشان یک جا بروند میهمانی و یا یک روز بروند خیابان.در گاراژ به اصطلاح پیاده که می شدند و به منزلی وارد می شدند، صبح این طرف حیاط فرش می انداختند و مشغول کار بودند تا آفتاب می آمد جلویشان و دیگر موقعی می رسید که با آمدن آفتاب وقت وضو و نماز و ناهار و استراحت بود.عصر دوباره آن طرف حیاط باز همان فرش را می انداختند و مشغول کار بودند.و بدین گونه عملا به ما نشان می دادند که تا چه حد باید کار و کوشش کنیم. (2)

گاهی پشت کتابها دیده نمی شدند

امام را از موقعی که به یاد دارم میان کتابهایشان می دیدم.گاهی اوقات می شد وقتی برای چای بردن به اتاق ایشان می رفتیم، می دیدیم کتابهای زیادی را نیمه باز در اطرافشان چیده و مشغول مطالعه هستند.کتابها به قدری زیاد بود که خودشان پشت کتابها دیده نمی شدند.امام اکثر اوقات در خانه بودند و همیشه مشغول مطالعه و تنها یک ساعت و نیم به غروب مانده برای تدریس از منزل بیرون می رفتند. (3)

اکثر داستانهای معروف را خوانده اند

این روزها امام نمی رسند که کتابهای داستانی و این طور چیزها را بخوانند.در زمان قدیم مثلا نجف که بودند واقعا شاید در روز صدها صفحه کتاب می خواندند، کتاب قصه یا مسایل اجتماعی، چند تا کتاب می آوردند بیست صفحه از این، ده صفحه از آن، پانزده صفحه از آن، ایشان اکثر داستانهای معروف را خوانده اند، حالا چه کتابهایی که جنبه سیاسی یا اجتماعی داشت، مثل (نگاهی به تاریخ جهان) نهرو، چه کتابهای تاریخی، کتابهایی مثل «شوهر آهو خانم » را از اول تا آخر خوانده اند! می خواهم بگویم امام از این سبک چیزها [هم] می خواندند. (4)

مطالعه را دوست دارند

امام مطالعه را دوست دارند و هنوز که هنوز است به قدری مطالعه می کنند که چشمشان خسته می شود.یادم هست در ایام تعطیلی که تابستانها به یکی از شهرها و یا تهران می آمدیم به قدری کتابهای متنوع مطالعه می کردند که صدای کسانی که برای ایشان کتاب تهیه می کردند درمی آمد.اکثر نوشته های نویسندگان بزرگ جهان را خوانده اند.چه در زمینه های اجتماعی و چه سیاسی، پر مطالعه ترین روحانی بودند.تاریخ ایران را بارها مطالعه کرده اند و تاریخ مشروطه را خوب می دانند. (5)

بعد از نماز دیگر نمی خوابند

من تا یادم هست زمان مطالعه امام از زمان تفریح و کار ایشان جدا بود.چون اصلا امام آدم منظمی هستند و در تمام کارها نظم دارند، طبیعتا در مطالعه هم نظم دارند.من از دوران بچگی یادم است که ایشان مطالعه می کردند.از صبح که ما بیدار می شدیم ایشان را بیدار می دیدیم مادرمان می گفتند ایشان نماز که می خوانند دیگر نمی خوابند. (6)

یکسره مشغول مطالعه بودند

زمانی که سن امام از پنجاه سال تجاوز می کرد گاهی شش ساعت پی در پی مطالعه می کردند.در سال 1370 ه.ق برابر با 1330 ه.ش سه ماه تابستان را در محلات گذراندند.در این مدت پس از صرف صبحانه از ساعت شش تا دوازده مشغول مطالعه می شدند.و هر گاه نوعی خستگی و یکنواختی در کار خود احساس می کردند، خود را به نگارش اندیشه هاشان سرگرم می کردند. (7)

فهمیدم اهل کار است

یک روز امام می فرمودند موقعی که مرحوم آیت الله آقای شاه آبادی به قم می آمدند.در مدرسه فیضیه ایشان را ملاقات کردم و یک مساله عرفانی از ایشان پرسیدم.شروع کردند به گفتن.فهمیدم اهل کار است.گفتم می خواهم درس بخوانم، قبول نمی کردند، اصرار کردم تا قبول کردند فلسفه بگویند.چون خیال کردند که من طالب فلسفه هستم.وقتی قبول کردند گفتم فلسفه خوانده ام و برای فلسفه نزد شما نیامده ام می خواهم عرفان بخوانم (شرح فصوص) .ایشان ابا کردند.ولی از بس اصرار کردم قبول کردند.» از امام پرسیدم چند نفر بودید؟ فرمودند: «گاهی که زیاد می شدیم سه نفر ولی اکثر اوقات من تنها بودم و درس عرفان را نزد ایشان خواندم.» سؤال کردم آیا درس دیگری نزد آقای شاه آبادی خوانده اید؟

فرمودند: «ایام تعطیل و روزهای پنجشنبه و جمعه نزد ایشان «مفاتیح الغیب » را خواندم و در همان موقع که شرح فصوص و مفاتیح را می خواندم بر «مفاتیح الغیب » حاشیه زدم.»

پرسیدم دیگر چه کتابهایی را نزد آقای شاه آبادی خواندید؟ فرمودند: کتاب «منازل السائرین » را.پرسیدم چند نفر بودید؟

فرمودند: «من تنها بودم و شاید گاهی یکی دو نفر هم می آمدند ولی پس از چندی می رفتند.پرسیدم ایشان چگونه بود؟ فرمودند: «من از آقای شاه آبادی سؤال کردم مطالبی را که شما می گویید در کتاب نیست از کجا می آورید؟ آقای شاه آبادی گفتند، گفته می شود.یعنی از خودم می گویم.»

امام اضافه کردند: «ایشان حق بزرگی بر گردن من دارند.ایشان کاملا وارد بودند چه در فلسفه و چه در عرفان.» پرسیدم مدت چند سال عرفان نزد ایشان خواندید؟ فرمودند: «درست یادم نیست ولی پنج - شش سال شد.» امام اضافه کردند: «آقای شاه آبادی «شرح فصوص » که می گفتند فرق می کرد با «شرح فصوص قیصری » ، ایشان از خودشان خیلی مطلب داشتند.»

این مطالبی بود که چند روز پیش خودشان فرمودند و من عین عبارات ایشان را یادداشت کردم.از ایشان سؤال کردم حضرتعالی اولین کتابی که نوشتید چه بود؟

فرمودند: «گمان می کنم اولین کتابم و یا بهتر است بگویم اولین چیزی که نوشتم «حاشیه بر راس الجالوت » بود و بعد شرح مستقلی بر این حدیث نوشتم و این بعد از تعلم از آقای شاه آبادی است.آقای شاه آبادی وقتی قم آمدند من متاهل نبودم و بعد از تاهل هم من درس را نزد ایشان ادامه دادم.»

از ایشان سؤال کردم تا آنجا که می دانم حضرتعالی در سن 27 سالگی کتاب «مصباح الهدایه » را نوشته اید که عرفانی است و در سن 29 سالگی «شرحی بر دعای سحر» نگاشته اید بعضیها هم می گویند هنوز متاهل نشده بودید که کتاب «اربعین حدیث » را تالیف نموده اید که هفت حدیث کتاب مربوط به مسایل عقلیه و 33 حدیث مربوط به اخلاقیات می باشد، فرمودند: «درست یادم نیست ولی آنچه در نظرم است این است که حاشیه و شرح راس الجالوت را اول نوشته ام.

و اضافه کردند: «ولی ممکن است همین طور باشد که تو می گویی » . (8)

شبی دو سه ساعت بیشتر نمی خوابیدند

امام علاوه بر اعلامیه ها و سخنرانیها، نامه های زیادی نیز به اطراف و اکناف می نوشتند.فراموش نمی کنم که در سال 1341 در ماجرای انجمنهای ایالتی و ولایتی، مرحوم حاج سید آقا مصطفی می گفت آقا شبی دو یا سه ساعت بیشتر نمی خوابند و بقیه شب را مشغول نامه نوشتن به علمای بلاد هستند.می توانم بگویم امام صدها نامه به ولایات نوشتند و علمای شهرستانها را به خطرهایی که به سوی جهان اسلام آغازیدن گرفته بود، آگاه می کردند و نقش اسراییل و آمریکا، و اینکه هدف آنها حذف اسلام است، و اینگونه مسایل را تشریح می کردند.

بعضی از نامه هایی که امام به علما می نوشتند گاهی چاپ و پخش می شد و تاثیربه سزایی داشت و غوغایی بپا می کرد.یکی از این نامه ها در ماجرای انجمنهای ایالتی و ولایتی که من به یاد دارم، نامه امام به آقای فلسفی بود.آقای فلسفی آن نامه را در بالای منبر مسجد ارک خواند من در آن مجلس بودم.وقتی که گفت: اما نامه آیت الله خمینی، مردم سراپا گوش و به گونه ای برانگیخته شدند. نامه امام این گونه بود که مردم را بر می انگیخت.امام در پایان این نامه سوره فیل را به طور کامل آورده بود.وقتی آقای فلسفی این سوره را خواند، مردم به حدی به هیجان آمده بودند که کلمات پایانی هر آیه را یکصدا تکرار می کردند.

مثلا وقتی آقای فلسفی می خواند: «باصحاب الفیل » ، «فی تضلیل » مردم یکصدا همراه ایشان «فیل » و «تضلیل » را تکرار می کردند. این نامه امام در مسجد ارک حالت یک سرود همگانی را به خود گرفت و شوری برپا کرد. (9)

یک بار هم امام را بیکار ندیدم

پشتکار امام علی رغم کهولت سنی که داشتند تا بدان حد بود که هیچ کس از نزدیکان ایشان نمی تواند ادعا کند که حتی برای یک بار هم که شده امام را در حال بیکاری و یا گذراندن بیهوده وقت دیده است.

ما در این مدت که در محضر امام مشرف بودم، شاهد بودیم که در زندگی برای امام چیزی به اسم تعطیلی در کار مردم و انقلاب اسلامی وجود ندارد.برای امام هیچ فرقی بین تابستان و زمستان، شنبه و جمعه، عید و غیر عید وجود نداشت و در همه لحظات ایشان یا مطالعه می کردند یا عبادت، و یا گزارشات مختلف را که خدمتشان می رسید می خواندند. (10)

فقط چهار تا شش ساعت استراحت داشتند

برنامه یک شبانه روز زندگی امام در پاریس به این ترتیب بود که ایشان بین چهار تا شش ساعت خواب و استراحت داشتند و بقیه ساعات را به کار مداوم مشغول بودند.اما معمولا پس از نماز صبح شروع به قرائت قرآن و مطالعه گزارشها و خبرها می کردند که تا ساعت هشت مطالعه ایشان ادامه داشت.امام حتی به نامه هایی که از سر تا سر دنیا برای ایشان ارسال می شد، جواب می دادند.

بعد از صرف ناهار حدود دو ساعت استراحت می کردند و بعد دوباره مشغول به کار می شدند و تا وقت خواندن نماز مغرب و عشا به کار می پرداختند.پس از نماز نیز تا نیمه شب کار می کردند و به گفته نزدیکان ایشان، از ساعت یک بعد از نیمه شب برای خواب و استراحت به بستر می رفتند. (11)

به رادیو گوش می کردند

امام در منزل اینطوری نیستند که مثلا اینکه چون دخترشان هستم وارد اتاق ایشان بشوم و حالا بنشینم همین جوری صحبت کنیم خیر این مطالب در کار نیست ما به اتاق امام که وارد می شویم سلام می کنیم و می نشینیم چون امام یا به رادیو گوش میکنند یا تلویزیون نگاه می کنند یا نامه ها و اخبار رسیده را مطالعه می کنند ولی چون خیلی دقیق هستند اگر ما مساله ای داشته باشیم و تلویزیون برنامه خیلی مهمی نداشته باشد آن را خاموش می کنند و می آیند و ما باید در چند لحظه مطالبمان را جمع و جور کرده و مطرح کنیم و جواب بگیریم. (12)

اگر بناست کسی دست از کار بکشد

یکی از خدمتگزاران جمهوری اسلامی می گفت خدمت امام رسیدم و عرض کردم من از کار کردن خسته شده ام، کارهایم خیلی زیاد است و توان انجام آنها را ندارم، اگر ممکن است دیگری را به جای من نصب کنید تا من کمی استراحت کنم.امام در پاسخ من فرمودند: «اگر بناست کسی دست از کار بکشد و از وظیفه شانه خالی کند من از شما اولی هستم چون با این سن پیری و خستگی فراوان بیشتر نیاز به آسایش دارم » من شرمنده شدم و دیگر حرف نزدم. (13)

یک بار هم به یاد ندارم

از برنامه های امام قدم زدن و پیاده روی روزانه به مدت حدود چهل دقیقه تا یک ساعت بود که در هنگام قدم زدن گاهی اوقات اخبار رادیو گوش می کردند.بعضی مواقع نیز به هنگام قدم زدن مطلبی را مطالعه می کردند که بعدها به توصیه اطبا، ایشان در هنگام قدم زدن مطالعه ای نداشتند و فقط ذکر می گفتند.در این دوران طولانی که خدمت امام بودم یک بار هم به یاد ندارم که ایشان را بیکار دیده باشم. (14)

پی نوشت ها:

1.فصلنامه ندا - ش 12.

2.زهرا مصطفوی - شاهد بانوان - ش 149.

3.فریده مصطفوی - روزنامه اطلاعات - 11/12/60.

4.حجة الاسلام و المسلمین احمد خمینی - پیام انقلاب - ش 60.

5.حجة الاسلام و المسلمین سید احمد خمینی - جهاد روستا - ش 75.

6.زهرا مصطفوی.

7.آیت الله جعفر سبحانی.

8.حجة الاسلام و المسلمین سید احمد خمینی - پاسدار اسلام - ش 6.

9.آیت الله خامنه ای - ماهنامه 15 خرداد - ش 14.

10.حجة الاسلام و المسلمین رحیمیان.

11.خبرنگار اعزامی روزنامه اطلاعات به نوفل لوشاتو در سال 57- روزنامه اطلاعات 13/11/71.

12.زهرا مصطفوی - شاهد بانوان - ش 148.

13.سید محمد جواد مهری - پاسدار اسلام - ش 33.

14.حجة الاسلام و المسلمین انصاری کرمانی - روزنامه رسالت 9/3/72.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر