در تاریخنویسی اولین سرمشقی که مسلمین پیدا کردند عبارت بود ازخداینامه ها-کتب پهلوی،که اساس حماسه ملی ایران بشمار می آمد.
در جاهلیت،آنچه از نوع تاریخ نزد اعراب رواج داشت انساب قبایل و«ایام »و حروب بود که با شعر و قصه آمیخته بود.و رای آنهاآنچه از اخبار راجع به انبیاء یهود،یا شاهان بابل و مصر و شام به گوششان می خورد نزد آنها به عنوان اساطیر تلقی می شد-اساطیرالاولین.با اینهمه،نسبت به اخبار،خاصه آنچه مربوط بود به احوال سواران،دلاوران،شاعران،و خطیبان غالبا اظهار علاقه می کردند ونقل اینگونه اخبار-که رنگ قصه و شعر داشت-نزد آنها شورانگیزبود و جالب.ازین رو در مجالس خلفاء و امراء اموی معرکه اسمار واخبار گرم بود و حتی معاویه،چنانکه مسعودی نقل می کند،قسمتی ازاوقات فراغت را اختصاص به شنیدن ایام عرب و اخبار عجم داده بود که گاه نیز از روی کتب-ظاهرا از متن غیر عربی-برایش می خوانده اندیا ترجمه می کرده اند.نیز منصور عباسی و هارون الرشید به اخبار واسمار علاقه نشان می داده اند.همین علاقه-بعلاوه شوق مسلمین به دانستن اخبار راجع به سیرت پیغمبر-سبب شد که به تالیف در سیر ومغازی اقدام کنند. این مغازی و سیر نیز نخست به همان شیوه نقل احادیث تدوین شد نهایت آنکه برسم نقل اسمار و اخبار عرب در آنهابه اشعار و قصص نیز استشهاد شد.چنانکه وقتی ابن هشام خواست سیره ابن اسحق را تهذیب و تلخیص کند کار عمده اش عبارت بود از حذف اشعار و ابیات زائد و احیانا مجعول که در آن وارد شده بود.تحقیق در باب مغازی و فتوح هم،از جهت احکام راجع به فتح و خراج و عهود و ذمه ومسائل مربوط بدانها اهمیت داشت و از همین رو مورد توجه مسلمین واقع گشت.چنانکه بررسی در سنت و حدیث نیز معرفت احوال صحابه رااقتضاء می کرد و طبقات الصحابه-مثل کتاب ابن سعد-نیز در واقع تواریخ اسلامی بودند درباره پیغمبر و اصحاب.حل و فهم اشاراتی هم که در قرآن-یا حدیث-به اخبار و حوادث امم و اقوام گذشته-خاصه یهود و نصارا و عرب بائده-می شد نیز یک محرک دیگر بود جهت توجه مسلمین به تاریخ. منبع اینگونه اطلاعات هم البته کتب سریانیهابود-و گاه کتب ایرانیها.
بعلاوه،حس کنجکاوی مسلمین و تماس دائم آنها با اقوام و امم مختلف ممالک فتح شده آنها را نه فقط به آشنایی با اخبار گذشته یونان،ایران،و روم علاقه مند می داشت بلکه نیز بجستجوی اخبار راجع به هند،ترک و حتی چین و افریقا می کشانید.توسعه قلمرو اسلام مسلمین را به همه این ممالک و اقوام مرتبط و علاقه مند می کرد.در آن زمانهاتواریخ قدیم یونان-از قبیل هردوت و توسیدید-که دیگر دولتهای مورد بحث آنها محو شده بود و دولتهای دیگر به جای آنها آمده بود، برای مسلمین چندان جالب توجه نمی توانست باشد.بعلاوه،علاقه یی که عباسیان و برامکه و آل سهل به طرز حکومت و اداره عهد ساسانیان نشان می دادند همراه با نظر رقابت یا عنادی که با بیزانس-وارث یونان و روم قدیم-ابراز می کردند سبب می شد که مورخین در شیوه تاریخنویسی هم به ماخذ ایرانی بیشتر رجوع کنند و به سبک و سنت نویسندگان خداینامه ها.همین نکته سبب شد که تواریخ مسلمین،برخلاف تواریخ یونان و روم قدیم،بیشتر مبتنی شود بر نقل جزئیات قصه ها و عدم توجه کافی به تبیین اسباب و علل حوادث.این تمایل به نقل جزئیات و اشتغال به حماسه و قصه، کتب فتوح-یا مآخذ آنهارا-رنگ خاصی از تعصبات داده است چنانکه در روایات ابو مخنف وسیف بن عمرو و عوانة بن عبد الحکم و ابو عامر بن شراحیل بسیاری ازاختلافات ناشی است از رنگ تعصبات قومی،حزبی،و مذهبی آنها و این است که در استفاده از کتب فتوح و مغازی قدیم مورخ را به احتیاط تمام وامی دارد و قسمتی از تاریخ خلفاء ظاهرا بسبب همین رنگ تعصبات که در منشا روایات آنها هست امروز هنوز بشکلی است که از لحاظ مورخ قابل اعتماد کلی نیست.
تالیف تواریخ عمومی،که قدیمترین نمونه موجود آن تاریخ الیعقوبی است از ابن واضح-یک مورخ شیعه-بی شک یک شاهکاربزرگ مسلمین است در تاریخنویسی.کتاب عظیم طبری که شکل ووقایعنامه دارد یک دائرة المعارف تاریخی است،آگنده از معلومات واطلاعات سودمند و گوناگون.مروج الذهب مسعودی و التنبیه و الاشراف او نیز تاریخ عمومی بشمارند و این کتابها بعدها بوسیله مسکویه و ابن اثیرو ابن الجوزی و ابو الفدا و ابن خلدون و ذهبی و ابن تغری بردی تذییل وتکمیل شدند و مآخذ اصلی شدند برای تاریخ امم و اقوامی اسلامی چنانکه طبقات و وفیات و تراجم نیز در آثار کسانی امثال سمعانی،ابن خلکان،کتبی،صفدی،قفطی،ابن ابی اصیبعه و دیگران مورد توجه گشت و اینهمه گنجینه ارزنده یی شد برای تحقیق در تاریخ و تمدن اسلامی.
بهر حال،مسلمین در تاریخ کتابهای بسیار زیادی بوجود آوردند،و هیچ قومی قبل از شروع عصر جدید درین رشته به پایه مسلمین نرسیده بود. (1) شاید برین میراث عظیم مسلمین نیز عیوبی واردباشد و از آنجمله است آمیختن وقایع با قصه ها،ذکر روایات متناقض،نقل روایات غیر معقول یا مبالغه آمیز،اظهار تملق نسبت به ارباب قدرت و یا سکوت از بیان معایب و مفاسد آنها.اما درباره بعضی ازین ایرادهاباید توجه به مقتضیات عصر داشت و روزگار مورخین گذشته را با احوال مورخین ممالک آزاد امروز قیاس نباید کرد همچنین طرز فکر قدما را نبایدبا نوع تفکر مردم امروز سنجید چنانکه انتظار خواننده قدیم از کتاب تاریخ و نحوه بدست آوردن مآخذ اخبار هم با آنچه امروز هست تفاوت دارد و توجه به این نکات شاید سبب شود که محقق امروز در نقدمورخین گذشته اسلامی به مبالغه و افراط نگراید.2 معهذا،کار مورخین اسلام در مقایسه با کار قدماء یونان و روم-شاید با چند استثنا-ومخصوصا در مقایسه با کار مورخین اروپا در قرون وسطی و حتی بعد ازآن شایسته تحسین و اعجاب است.
در تاریخنویسی مسلمین،یک خاصیت بارز عبارتست از علاقه یی که قوم به احوال امم مختلف دیگر داشته اند.نه فقط درباره بابل،مصر،ایران،یهود،یونان،و روم اطلاعات امثال مسعودی،یعقوبی،دینوری و طبری مبتنی بر مآخذ قابل اعتمادست بلکه درباب اقوام هند،سودان،ترک،چین،و فرنگ هم در آثار بیرونی،مسعودی،یعقوبی،ابن اثیر ورشید الدین فضل الله معلومات دقیق هست و حاکی از دقت و کنجکاوی.
بر رغم ایرادهایی که بر بعضی ازین مورخین،لا اقل در پاره یی مواضع محدود،وارد به نظر می آید مورخین بزرگ اسلام غالبا در کار خویش بحد امکان دقت و حتی وسواس داشته اند.
تقید بعضی از آنها-مثل طبری-در نقل و ذکر اسانید البته تضمین عمده یی بوده است در صحت نسبی مطالب و روایات. این شیوه که در واقع از اهل حدیث اخذ و تقلید شده است تاریخ را نزد طبری سلسله یی از روایات کرد که مورخ،هر روایت را از یک راوی نقل می کند و او نیز از یک یا چند راوی دیگر تا برسد به کسی که شاهدواقعه بوده است یا آنکه واقعه در ایام وی رخ داده.این ذکر اسانیدکه بمنزله ذکر مآخذست در تاریخ امروز می بایست مورخ را از وقوع در خطا یا لا اقل از وقوع در مسؤولیت،بر کنار دارد.اما عیب عمده اش آنست که بسبب اختلاطات-و احیانا تناقضات که در روایات آنها ممکن است روی داده باشد-ایجاد یک سلسله منظم از حوادث و بررسی علت و معلول را در سلسله حوادث دشوار می کند و مورخ را از قضاوت در اسباب و نتایج باز می دارد.شک نیست که این یک عیب عمده است که در تواریخ اسلامی هست اما در تواریخ سایر اقوام قدیم هم بدون آنکه کارشان مبتنی بر ذکر اسانید باشد نظیر این ایراد وارد است.درضبط نام و انساب نیز کار مورخان اسلام دشوار بوده است اما آن راغالبا با دقت تمام انجام داده اند.امکان وقوع اشتباه در نام و نسب اشخاص بسا که منتهی شود به انتساب حوادث مختلف به شخص واحد.
ازین رو در معرفت رجال توجه به این نکته را مورخین ضروری یافته اندقصه جالبی که ابن خلکان درباره قاضی ابو الفرج المعافی بن زکریا النهروانی ذکر می کند در واقع یک هشدار و تنبیه است برای مورخ.وی از قول این قاضی نقل می کند که یک سال حج می کردم و در ایام تشریق درمنی بودم.شنیدم کسی می گوید:ای ابو الفرج.گفتم شاید مرادش منم.
باز گفتم در بین مردم بسیار کسان هستند که ابو الفرج کنیه شان باشدجوابش ندادم.منادی چون دید کسی جوابش نداد فریاد زد:ای ابو الفرج المعافی.خواستم به او جواب دهم بازگفتم ممکن هست ابو الفرج دیگری هم باشد که اسم او معافی است ازین رو جوابی ندادم تا آنکه بازگشت و ندا داد:ای ابو الفرج المعافی بن زکریا النهروانی.دیگر برایم شک نماند که مرا ندا می دهد چون اسم و کنیه ام را ذکر کرد و همچنین پدرم و شهری را که بدان منسوبم نام برد.پس گفتم:اینک من، چه می خواهی؟گفت:شاید تو از نهروان شرق هستی؟گفتم بلی.گفت،آنکه ما می خواهیم از نهروان غرب است (3) این ست حکایتی که ابن خلکان نقل می کند و هنوز هم می تواند برای مورخ آموزنده باشد و عبرت انگیز.
از اینها گذشته در ضبط سنین هم کار مورخ مقتضی دقت بوده است وتجسس بسیار.همین ابن خلکان در ترجمه حال ابو الوفاء بوزجانی ذکر می کند که تاریخ وفاتش را نمی دانستم جایش را در ترجمه حال وی سفید گذاشتم بیست سال بعد آنچه را می جستم در کتاب ابن اثیریافتم به اینجا الحاق کردم (4) این مایه دقت و وسواس البته ضبط مورخ راقابل اعتماد می کرد.بعلاوه،مورخ در تهیه مواد و تطبیق و تنظیم آنهانیز غالبا همین اندازه دقت و وسواس داشت.یعقوبی با دقت و علاقه،اخبار و اطلاعات راجع به بلدان مختلف را از اهل محل می پرسید و ازآنمیان فقط آنچه را اشخاص موثق تصدیق می کردند ضبط می کرد.بعدهم در مسافرتهای خویش راجع به آن مطالب جداگانه تحقیق می کرد.
مسعودی برای جمع آوری اطلاعات دقیق مسافرتهای طولانی کردچنانکه در آسیا تا هند و سیلان و در افریقا تا زنگبار رفت.بیرونی در مقدمه الآثار الباقیه چنان دقت و احتیاطی در شیوه تحقیق توصیه می کند که گوئی آن مقدمه یک محقق امروزیست و ماللهند او حتی با موازین امروزی نیز شاهکار تحقیق در تاریخ و عقاید محسوبست.ابن مسکویه حتی در بیان سیرت و احوال پیغمبر از بیان اموری که قبولش با عقل صرف ممکن نیست و حاجت به ایمان و اعتقاد دارد خود داری می کند وابن خلدون در قضاوت راجع به مسائل تاریخ نهایت تعقل و احتیاط راتوصیه و عمل می کند.
یک خاصیت دیگر در آثار غالب مورخین اسلامی،قضاوتهای صریح و غالبا قاطعی است که درباب اخلاق و روحیات رجال و حکام عصر دارند.مسعودی،ابن خلکان،و بیهقی مخصوصا توجه خاصی به بیان شمایل و احوال اشخاص مورد بحث نشان می دهند.درست است که غالبا این اوصاف عام و حتی مجمل است اما در بعضی موارد چنان دقیق و روشن است که تصویر نزدیک به واقع احوال و اخلاق اشخاص موردبحث را بدرستی و وضوح در ذهن خواننده القاء می کند.با آنکه طبع عامه از تاریخ معمولا بیان شکوه و جلال اشخاص غالب را طلب می کند و همین نکته نیز-غیر از اسباب و موجبات دیگر-مورخ راگهگاه به تملق سرائی وامی دارد در بین مورخین اسلامی کسانی هستند که بدون مداهنه و با شجاعت و صراحت از احوال و اعمال سلاطین و حکام قاهر انتقاد کرده اند.ابن الطقطقی مؤلف کتاب الفخری گهگاه چنان ازعباسیان انتقاد می کند که در آن اعصار فقط از یک شیعی بی پروا چنان بیانی ممکن بود صادر شود.ابن عربشاه احوال تیمور را بشدتی انتقادمی کند که بوی غرض از لحن کلامش بر می آید.حتی صابی که به امرعضد الدوله کتاب التاجی را می نوشت این اندازه شهامت داشت که درجواب یک دوست-وقتی از او پرسید به چه کار اشتغال دارد-با صراحت بیان جواب دهد:مشتی اباطیل بهم می بافم.این مایه صراحت را فقط یک محیط آزاد که در آن تسامح و بی تعصبی شیوه یی جاریست در چنان روزگارانی ممکن بوده است اجازه دهد.
عدم توجه به تبیین دقیق حوادث،و اکتفا به ذکر جزئیات که بعضی بر مورخین اسلامی عیب گرفته اند اختصاص به آنها ندارد.سعی در تحقیق و شناخت علل و اسباب حوادث تاریخی در اروپا هم سابقه زیاد ندارد و حتی در قرن هفدهم میلادی بوسوئه هم مثل طبری حوادث را فقط بر اصل مشیت تعبیر می کرد.معهذا،در بین مسلمین توجه به اسباب و علل هم بوده است چنانکه ابو علی مسکویه در تجارب الامم به تبیین حوادث بیشتر اهمیت می دهد تا به نقل روایت.اما ابن خلدون که که در عصر خویش تا حدی پیشرو اشپنگلر و توینبی بشمارست ظاهرااولین مورخی است که در پرتو تعقل و استدلال کوشید تا حوادث تاریخ را بوسیله علل طبیعی آنها تبیین کند.بدینگونه،وی در مقدمه خویش نه فقط یک دید تازه برای تاریخ بلکه یک «علم تازه »را در زمینه تاریخ بوجود می آورد:فلسفه تاریخ.
در هر حال،طریقه ابن خلدون در تبیین تاریخ بر آنچه یونانیها-امثال توسیدید-می شناختند برتری بارز داشت (5) نه فقط بدان سبب که وی حوادث و تجاربی بیش از آنکه توسیدید می شناخت در پیش چشم داشت بلکه بیشتر بدان سبب که وی فیلسوفانه تر به قضایا و حوادث می نگریست.در حقیقت،شیوه یی که ابن خلدون در تحقیق فلسفه تاریخ واسباب و علل (Vico) نظیر نیافت.شاید مونتسکیو را هم از ظهور تمدن و توحش پیش گرفت در اروپا هم تقریبا تاپیدایش ویکو بعضی جهات بتوان با او مقایسه کرد و اگر هر در،اگوست کنت،و هربرت اسپنسربا آثار و آراء او آشنائی یافته بودند بیشک نتایج تحقیقاتشان رنگ دیگرداشت. 16
پی نوشتها:
1.جرجی زیدان،تاریخ التمدن الاسلامی 3/109
2.برای تفصیل بیشتر و ارزیابی جامعتر از کار تاریخ نویسان اسلامی رجوع شود به:تاریخ در ترازو/75-67
3.وفیات الاعیان 4/311
4.ایضا 4/4-253
Barthold,Decouverte/29 5.