زمانی برای تبلیغ به روستایی در حومه گرگان مسافرت کردم. یک شب درویشی به مسجد آمد و نوحه خوانی کرد و بخاطر نوحه خویش از طرف مردم مورد تحسین قرار گرفت. درویش جوان پس از برگزاری مجلس رو به جمعیت کرده و گفت: «از سید و ملا سؤالی دارم. هر یک پاسخ بگوید 5 تومان (به پول آن زمان) به او خواهم داد.»
من که شبها برای مردم مسأله می گفتم و حدیث و آیه می خواندم، برای یک لحظه زحمات خود را برباد رفته پنداشتم، زیرا می دانستم که این درویشها مسایل و معماهای به اصطلاح «گوشه دستمالی» زیاد دارند که ما نمی دانیم و اگر امشب پاسخ سؤال او را ندانم مردم خواهند گفت که یک درویش، ملای ما را محکوم کرد. خصوصا که پیرمردی در همان روستا به من گفته بود: حیف که آب نجف نخورده ای. آب نجف آدم را با سواد می کند!!
بهر حال سؤال مطرح شد:
یک سر ماهی بگیر و دو سر ماهی بزن
گر ندانی این معما لاف ملایی مزن
خوشبختانه من این معما را می دانستم و گفتم: جوابش «حسن» است، زیرا عربها به ماهی «حوت» و «سمک» و «نون» می گویند و با گرفتن حرف اول «حوت و حذف دو حرف آخر سمک و «نون»«حسن» درست می شود. (1)
پی نوشت:
1 آقای سید محمد شاهچراغی