مرجعیت

مرجعیت , نهادی است مهم و مرتبط با زندگی مسلمانان , مسؤولیتی است حساس تر و بر عهده عالمان ربانی , ملجایی است آرامش بخش برای امت مسلمان .

مرجعیت , نهادی است مهم و مرتبط با زندگی مسلمانان , مسؤولیتی است حساس تر و بر عهده عالمان ربانی , ملجایی است آرامش بخش برای امت مسلمان .

مرجعیت نیروی محرکه اسلام و عامل هماهنگ آننده اصول و قواعد کلی شریعت با نیازها و حوادث واقعه است . راهگشاست . همواره مذهب رااز آفت ناتوانی و برچسب به بن بست رسیدن و در تنگنا قرار گرفتن می رهاند و بدان امکان تحرک و حیات می بخشد.

افتاء و صدوراحکام فردی واجتماعی از وظایف اصلی نهاد مرجعیت است ,اما حوزه کاری آن , محدود به این امر نیست , بلکه بسیار گسترده است . مرجع تقلید, صاحب رسالت است , نه صاحب رساله . به سیستم قانونگذاری اسلام آشنایی کامل دارد. دین را در یک مجموعه به هم پیوسته و با نگرشی همه جانبه , بررسی و مطالعه می کند.

به عبارت دیگر, مرجعیت دینی ,استمرار رسالت وامامت و فقه در زمان غیبت , زعیم و سرپرست امت است ازاین روی باید واجد صفاتی باشد شایسته و در خور آن مقام . ضمن برخورداری از عقل و فهم درست . موضعگیری مناسب , زیرکی و بصیرت , شجاعت و صلابت و... توانایی لازم برای برپایی حکومت عدل ,احقاق حقوق مستضعفان و آموزش و پرورش مردمان را نیز دارد. زمینه های رشداستعدادهای امت را فراهم می سازد. بر فعالیتهای فکری و فرهنگی نظارت واشراف دارد. با حضور در صحنه های اجتماعی , روح زمان را می شناسد, دشواریهای اجتماع را درک و لمس می کند و در راه اصلاح نابسامانیها و برطرف کردن نارسایها تلاش می ورزد. عنوان مرجع و منصب مرجعیت , شایسته کسی است که علاوه بر طی مدارج و مراحل علمی و به دست آوردن تقوای عملی ,انسانی باشد:

زهد پیشه , آگاهی گرای , آزادی شناس , تعهدپذیر, عدالت طلب , درگیرخو, تسلیم ناپذیر, حاضر در زمان ... حرکت کنده در پیشاپیش مردمان ...ازاستعمارها و برنامه ها و نفوذیها با خبر.... 1

روابط حاکم بر سیاست واجتماعه واقتصاد را به درستی می شناسد. و با در نظر گرفتن مصالح و منافع جامعه ,احکام مناسب و راه گشا راارائه می دهد. ساحل نشینی نیست که از دور به طوفانها بنگرد, بلکه ناخدایی است در کام امواج که با کشتی نجات خویش کشتی نشستگان رااز خطر غرق شدن رهایی می بخشد.

امام , رحمه الله علیه , مجتهد جامع الشرایط رااین گونه تصویر می کند:

مجتهد, باید به مسائل زمان خوداحاطه داشته باشد. برای مردم و جوانان و حتی عوام هم قابل قبول نیست که مرجع و مجتهدش بگوید من در مسائل سیاسی اظهارنظر نمی کنم .

آشنایی به روش برخورد با حیله ها و تزویر فرهنگ حاکم بر جهان , داشتن بصیرت و دیداقتصادی ,اطلاع از کیفیت برخورد بااقتصاد حاکم بر جهان , شناخت سیاستها و حتی سیاسیون و فرمولهای دیکته شده آنان ...از ویژگیهای یک مجتهد جامع الشرایط است .

یک مجتهد, باید زیرکی و هوش و فراست هدایت یک جامعه بزرگ اسلامی و حتی غیراسلامی را داشته باشد و علاوه بر خلوص و تقوا و زهدی که در خور شان مجتهد است واقعا و مدیر و مدبر باشد 2 .

2.ادوار مرجعیت

, گستردگی و شمولی که مرجعیت در زمان ما پیدا کرده واز پشتوانه مالی و نفوذ معنوی ژرفی برخوردار شده ,از پدیده های جدید واز مقتضیات سده های اخیراست . موضوعات نوظهور و نیازهای تازه جوامع بشری , حوادث و مسائل گوناگونی را مطرح کرده که جوابها و راه حلهای متناسب و نوی را می طلبد, بنابراین وقتی مراحل واداور مرجعیت را بررسی می کنیم , باید توجه به این نکته داشته باشیم که این نهاد,از آغاز به شکل موجود نبوده و سیرتکاملی چشمگیری را پیموده است .

اصل مرجعیت , به معنای رجوع جاهل به عالم و فراگیری احکام شرعی از متخصصین ,ازاوان ظهوراسلام وجود داشته است . با نگاهی به پیشینه تاریخی آن , در می یابیم که در عصر رسول اکرم (ص ) وائمه معصومین ( ع )این نهاد پی ریزی شده و درامتداد تاریخ عصراسلام , به اقتضادی شرایط و مصالح تطورات و تحولاتی را پشت سر نهاده است .

روشن است دینی که داعیه رهبری واداره جوامع انسانی را دارد و بر این باوراست که در تمام زمینه های فردی واجتماعی , فرهنگی و اقتصادی و... طرح و برنامه مشخص و معلومی دارد, بایدافراد کارشناس و متعهد و متخصصی نیز داشته باشد که بتوانند پاسخگوی مشکلات فکری و عقیدتی و عملی مردم باشند. براین اساس , مرجعیت , به عنوان نهاد و مرجع راهگشا و روشنگر, در مکتب اسلام پیش بینی و پی ریزی شده است . در زمان حضور پیامبراکرم (ص ), مردم , مستقیما,احکام دینی به صحابه مورداعتماد و آگاه به مسائل واحکام شرع , رجوع می کردند. پیامبر(ص ) نیز, نه تنها مردم راازاین کار منع نمی کردند, بلکه در مواردی تشویق و تایید نیز می فرمودند. 3این شیوه در عصر تابعین و عصر حضور ائمه ( ع ) نیز,استمرار داشته است . گر چه تا قرن سوم و آغاز غیبت صغری , فقهای شیعه تحت الشعاع وجودامامان بودند وائمه ( ع ) خود پاسخگوی نیازهای دینی مردم بودنداما برای افرادی که امکان فراگیری مستقیم از آن بزگواران را نداشتند,اشخاصی را به عنوان مرجع احکام و تعالیم دین معرفی می کردند, تا مردم متحیر و بلا تکلیف نمانند. عبدالله بن ابی یعفور می گوید: به امام صادق ( ع ) عرض کردم : برایم مقدور نیست همه وقت خدمت شما برسم واحکام دینم را فرا گیریم . در صورتی که اصحاب از من سوالاتی می کنند و قادر به پاسخ آنها نیستم چه کنم ؟ ,

حضرت فرمود:

مایمنعک من محمد بن مسلم الثقفی فانه سمع من ابی و کان عنده وجیها 4

چرااز محمد بن مسلم نمی پرسی ؟اواز پدرم مسائل واحکام را شنیده واز شاگردان بزرگوار وی به شمار می آمده است .

عبدالعزیز مهتدی , که ازاصحاب خاص حضرت رضا( ع ) و وکیل ایشان بوده است , می گوید:ازایشان سوال کردم که همیشه نمی توانم از محضر شما استفاده کنم در هنگام ابتلاء به مسائل دینی , معالم دینم رااز چه کسی فرا بگیرم ؟

حضرت فرمود:

خذعن یونس بن عبدالرحمن 5

:از یونس بن عبدالرحمان دستورات دین را بیاموز.

حارث بن مغیره نضری 6 , زکریا بن آدم 7 , برید بن معاویه 8 , ابوبصیر 9 , زاره 10 ,ابان بن تغلب 11 و... نیزاز کسانی هستند که ائمه ( ع ) شیعیان و پیروان خود را به آنان ارجاع داده اند. علاوه بر این , روایاتی داریم که ائمه ( ع ) دستور صدور فتوی و تفریع فروع داده اند عملا مساله مرجعیت و رجوع جاهل به عالم را ترویج نموده اند. به چند نمونه ازاین قبیل بنگرید

امام باقر( ع ) به ابان بن تغلب می فرماید:

اجلس فی مسجدالمدینه وافت الناس فانی احب ان یری فی شیعتی مثلک. 12

در مسجد مدینه بنشین و برای مردم فتوی بده چه این که من دوست دارم در میان شیعیانم همانند توافرادی دیده شوند.

و نیزازامام صادق ( ع ) نقل شده که فرمود:

 

انما علیناالقاءالاصول و علیکم ان تقرعوالله 13

برماست که اصول احکام را بر شما بیان کنیم و بر شماست که فروع آن رااستنباط کنید.

اینها و روایات دیگری مانند: توقیع شریف , که از ناحیه امام زمان ( ع ) صادر شده و نیز مقبوله عمر بن حنظله 15 و... شاهداین مدعا است . شهید بزرگوار آیه الله سیدمحمدباقر صدر, چهار دوره تاریخی برای نهاد مرجعیت قائل است :

مرحله اول ,ارتباطات فردی بین مردم و مجتهدان . مشکله ای پدید می آمد و حل آن از دانشوری خواسته می شد واو پاسخ می داد.

این دوره ,از زمان اصحاب ائمه ( ع ) تا زمان علامه حلی رواج داشت . مرحله دوم ,ایجاد نهاد مرجعیت .

این دوره ,از زمان شهیداول پدید آمد.ایشان علماء و وکلایی را به نقاط مختلف می فرستاد که واسطه اتصال مردم وایشان بودند. در لبنان و سوریه وکلایی قرار داد که زکات و خمس جمع کنند و بااین حرکت قدرت متمرکز و پیوسته دینی را برای شیعه در تاریخ علماء پدید آورد.این مساله از مهمترین علل شهادت آن بزرگوار بود.

مرحله سوم , تمرز مرجعیت .

این دوره , به دست مرحوم کاشف الغطاء و معاصرین ایشان به وجود آمد.

مرجعیت در دوره دوم , گر چه یک نهاد شد,اما هنوز به صورت متمرکز در دنیا در نیامد تا مجموعه جهان شیعه را در برگیرد. در زمان کاشف الغطاءارتباطات عراق وایران وسیع تر وامکان تمرکز مرجعیت پدید آمد. پیدایش مرجعیت متمرکز به سادگی انجام نیافت , بلکه همراه با قربانیهای فراوان و تلاشهای سترگ بود.

مرحله چهارم , رهبری امت .

دراین دوره , علاوه بر تمرکز, رهبری امت را در برخوردهای خارجی و داخلی , برعهده گرفت .

این دوره ,از 50 و یا 60 سال قبل از آغاز می شود که مرجعیت شیعی , رهبری مبارزات ضداستعماری را بر عهده گرفت 16 .

 

مرجعیت و رهبری

در سیرتکاملی مرجعیت , به مرحله ای می رسیم که آن را نقطه اوج , می نامیم . دوره ای که مرجعیت دینی , علاوه بر هدایت فکری و تبیین احکام شرعی رهبری امت را نیز به عهده می گیرد. در طول تاریخ تشیع , کمتر فرصتی به دست آمده که مرجعیت بتواند همگام با هدایت دینی , رهبری سیاسی واجتماعی مردم را نیز دارا باشد.این مساله , در سده های اخیر, بویژه در یک قرن پیش , ظهور و نمود بیشتری پیدا کرده است . حضور آگاهانه فقها و مراجع در مسائل سیاسی واجتماعی , نقطه عطفی در تاریخ مرجعیت به وجود آورده و آن را به عنوان نهادی قدرتمند و پر نفوذ مطرح نموده است . همین مساله است که خشم بسیاری از دشمنان و مخالفان را برانگیخته است چه این که زیستن فقیه در متن حوادث , ذهنیت او را جهت می بخشد واو را با موضوعات احکام آشنا می سازد. در نتیجه , فقه از رکود, عزلت و توجه به مسائل فردی رهایی می یابد و به میان اجتماع و مسائل جامعه راه می یابد. روشن است , ساحل گزینی واز دور دستی بر آتش داشتن , حوزه کار مرجع و فقیه را محدود می کند واو را گرفتار فرضها و فرعهای نادرالوقوع می گردانداما شناخت انسان و روابط حاکم بر جامعه انسانی , فقیه و مرجع را به ژرفنگری بیشتر در حوادث واقعه , وا می دارد وازاو,انسانی , بصیر و حاضر در صحنه های زندگی بشری می سازد. به هر نسبت که نهاد مرجعیت با واقعیتهای جامعه بشری نزدیکتر و آشناتر بوده موفقیت بیشتری داشته است . نشاط و پویایی شیعه در قرون اخیر, حاصل همه سونگری فقها و عالمان دین بوده است :

[در دو قرن اخیر, شیعه اثنی عشری در عراق و لبنان , چه در عمل و چه در نظر,از خود نشاط و تحرکی سیاسی نشان داد...اساسی ترین این امکانات (برای انطباق با تحولات سیاسی واجتماعی )اصل اجتهاداست که طرح و تدبیری برای تکمیل منابع فقهی و بالقوه تعبیه ای انقلابی در برابر قدرتهای دنیوی است . نظامی عقیدتی که بدین سان عقیده واجتهاد آزادانه فردی را حتی در مسائل دارای اهمیت در درجه دوم هم تصویب می کند, آشکارا توانایی بیشتر برای انطباق با مسائل پیش بینی نشده در منابع دارد] 17 .

پینوشتها:

1. مجله آینه پژوهش , شماره 9.62, مقاله آقای محمد رضا حکیمی .
2. صحیفه نور, ج 21.98.
3. ادوار فقه , ج 1.47.
4. ولایه الفقیه , آیه الله منتظری , ج 2.93.
5. وسائل الشیعه , ج 18.107, حدیث 34.
6. همان مدرک , حدیث 24.
7. همان مدرک , 27.
8. همان مدرک , حدیث 21.
9. همان مدرک , حدیث 14و21.
10.
11- و12. ولایه الفقیه ,ج 2.95.
13. وسائل الشیعه ج 18.41, حدیث 51.
14. ولایه الفقیه , ج 90.2 وسائل الشیعه , ج 18.101.
15. وسائل الشیعه , ج 18.99, حدیث 1.
16. مجله حوزه , شماره 25.19.
17. اندیشه سیاسی دراسلام معاصر,حمید عنایت , ترجمه بهاءالدین خرمشاهی , .276.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر