در باره مرحوم مقدس اردبیلی بیش از بیست داستان و کرامت و حکایت و سلوک اخلاقی و .. . در زیست نامه ها نقل شده است . برخی از داستانها را چند نفر از علما در کتابهایشان به شکلهای مختلف نقل کرده اند، که توجه خوانندگان را به برخی از آنها جلب می کنیم:
. 1 تواضع
«زهد او به مرتبه ای بوده است که نقل می نمایند قافله زوار به نجف اشرف وارد شد . یکی از اهل قافله به آخوند برخورد و او را نشناخت و تکلیف نمود که رخوت (2) چرکن (3) شده می خواهم که برای من بشویی و قبول فرمود و جامه ها را گازری (4) نمود و آورد . در آن حال صاحب جامه آخوند را شناخت و مردم توبیخ او بر این عمل می نمودند و او زبان به معذرت گشاد . آخوند فرمود که، حقوق برادران مؤمن بر یکدیگر زیاده از آن است که جامه او را بشوید، چرا معذرت می خواهی؟» . (5)
. 2 اخلاص
«مولانا عبدالله شوشتری (ره) که از جمله تلامذه اوست نقل می فرموده که، در ایامی که در خدمت او در نجف اشرف درس می خواندیم مکرر چنین می شد که در مدرس با او مباحثه می کردم و او ساکت می شد و من و حضار مدرس گمان می کردیم که او ملزم شده است . و من در بعضی از مجالس، مذکور ساختم که در فلان مسأله و فلان مسأله آخوند را ساکت کردم . این خبر به آخوند رسید . روزی فرمود که امروز می خواهیم که به اتفاق شما به صحرای نجف برویم . چون در خدمت او روانه شدم و خلوت شد، فرمود که: در فلان مسأله و فلان مسأله من چنین گفتم و تو چنین گفتی و من چون دغدغه می کنم در مناظرات علمی که مبادا به مراء و جدال منتهی شود، ساکت شدم و سکوت من از راه عجز از جواب نبود، بلکه اگر خواهی جواب آن سخنان را اکنون به تو بگویم . پس من سخنانی را که گفته بودم اعاده کردم و او همه را جواب فرمود . پس فرمود که، چون به من رسید که تو می گفتی که آخوند را ساکت کردم و حق با من بود، دغدغه کردم که مبادا سکوت من، اغراء بر جهل و سبب رسوخ تو بر غلط باشد . لهذا، خلوت کردم و تو را آگاه گردانیدم» . (6)
. 3 یاری بیچارگان
«سید نعمت الله در کتاب انوار نعمانیه گفته و در منتهی المقال هم مذکور است که در سالهای گرانی و قحطی مال خود را بر فقرا قسمت می نمود و در نزد خود به قدر سهم یکی از فقرا می گذاشت و در بعضی از سالها چنان اتفاق افتاد که همین عمل را کرد . پس، زوجه اش به غضب آمد و گفت که مال ما را به فقرا انفاق می نمایی و اولاد خود را گرسنه می گذاری؟ پس، آن بزرگوار متعرض او نگشت و به مسجد کوفه برای اعتکاف رفت . چون روز دوم برگشت، مردی به در خانه اش آمد با چهارپایانی که بر پشت ایشان بار بود از گندم خوب صاف شده و از طحین یعنی آرد نازک بسیار خوب پس، آن مرد به زوجه مقدس گفت که، صاحب خانه در مسجد کوفه به اعتکاف اشتغال دارد و این غله و بارها را برای شما فرستاد . چون مقدس از اعتکاف مراجعت فرمود، زوجه اش به او خبر داد که این طعام را که با اعرابی [برای ] ما فرستادی بسیار طعام نیکویی بود . پس، مقدس اردبیلی خدای را حمد نمود» . (7)
. 4 بخشش عمامه
«طریقه او در مأکول و مشروب این بوده که در هر وقت آنچه از ممر حلال برای او به هم می رسیده، آن را صرف می نموده و می فرموده که از جمع بین احادیث و روایات مختلفه چنین مفهوم و مستفاد می گردد که، اگر حق تعالی وسعت داده باشد، باید که آدمی ذخیره ننماید و صرف نماید و اگر تنگی رو دهد باید که آدمی نیز قناعت نماید . لهذا، گاهی شیعیان از روی اخلاص لباسهای نفیسه برای او به هدیه می آورده اند، قبول می فرمود و رد نمی کرده و آنها را صرف می نموده . و مکرر روی می داده که مندیل تمام زر بسیار نفیس را که برای او به هدیه آورده بودند بر سر می بسته و از خانه بیرون آمده و به زیارت آن حضرت می رفته و در راه مؤمنی برمی خورده که عمامه نداشت، مندیل را به دو نیم می کرده و نصف آن را به آن مؤمن و نصف دیگر را خود بر سر می بسته . پس، به مؤمن دیگر برمی خورده و باز چنین می کرده تا چون به خانه عود می کرده، قلیلی از آن مندیل بر سر او باقی بوده است» . (8)
«از سخاوت مقدس اردبیلی چیزی است که سید جزایری در انوار نعمانیه نوشته است که مقدس اردبیلی طریقه اش آن بود که عمامه بزرگی بر سر می گذاشت و چون از خانه بیرون آمدی، دو ذرع کمتر یا بیشتر از آن عمامه پاره کردی و به فقرا و برهنگان دادی، به نحوی که تا منزل مراجعت کردی عمامه او یکسر یا بیشتر تمام می شدی» . (9)
«گویند که عادت مولانا بر آن بود که می پوشید از جامه هر چه از حلال باشد؛ خواه پرقیمت باشد یا ارزان . و هر گاه کسی به آن بزرگوار جامه نفیسی هدیه می کرد، قبول می فرمود و می پوشید و مکرر اتفاق می افتاد که عمامه گران بها به ایشان تقدیم کرده بودند که معادل بوده با زر خالص . چون به زیارت مشرف می شده، هر سائلی که چیزی از ایشان می طلبید قطعه ای از آن را پاره می کرد و به او می داده تا آنکه باقی می مانده بر سر ایشان مقدار ذراعی که به خانه مراجعت می نموده» . (10)
. 5 همه اعمال برای خدا
«از بعضی مسموع شد که، مقدس در مدت چهل سال از او فعل مباح صادر نشد؛ چه رسد به حرام و مکروه . (11)
(12)
. 6 مراعات حقوق حیوانات
«آن جناب را حماری بود که به کربلا و سامره می رفت و هرگز او را تازیانه نمی زد و هر وقت که آن درازگوش میل به چریدن می کرد، او را منع نمی نمود» . (13)
. 7 تشرف خدمت صاحب الامر (عج الله تعالی فرجه الشریف)
«مولانا احمد اردبیلی (قدس الله روحه) که در زهد و تقوا و ورع یگانه آفاق است و زهد او ضرب المثل شده و در مراتب علم و فضل و تحقیق و تدقیق نیز مسلم است و او را در خدمت ائمه (ع) قرب عظیم بوده و بعضی از ثقات به وسایط معتمده از شاگرد او میرفیض الله تفریشی که او نیز از علما و اتقیا بوده نقل می نمودند که گفت: شبی از شبها دیدم که او از خانه خود بیرون آمد و متوجه روضه مقدسه حضرت امیرالمؤمنین (ع) شد . من نیز مخفی به نحوی که او مطلع نشود از عقب او روان شدم . چون به نزدیک در روضه مقدس رسید، درها گشوده و قفلها باز شد . پس، آمد و در برابر ضریح مبارک ایستاد و می شنیدم که شخصی سخن می گوید . پس، بیرون آمد و متوجه مسجد کوفه شد و باز من از عقب او همه می رفتم تا داخل مسجد کوفه شد . پس، به نزد محراب مسجد آمد و با شخصی سخن بسیار گفت و مراجعت نمود . در حال مراجعت مرا تنحنحی عارض شد . پس، او به طرف عقب نگریست و مرا دید و پرسید که، تو با من بودی؟ گفتم: بلی از آن وقت که از خانه بیرون آمدی تا الحال که مرا دیدی، پیوسته از عقب تو روان بودم . پس، مبالغه نمودم و سوگند دادم که مرا خبر ده به آنچه از او مشاهده نمودم . فرمود که، مسأله ای از مسایل دین بر من مشکل شده بود . آمدم به خدمت حضرت امیرالمؤمنین (ع) و از آن حضرت پرسیدم . آن حضرت فرمود که، امروز امام زمان، حضرت صاحب الامر (ع) است، برو به مسجد کوفه از آن حضرت سؤال کن . پس، رفتم به نزد محراب مسجد و آن مسأله مشکله را از آن حضرت سؤال نمودم و جواب شنیدم . چون این واقعه را نقل فرمود، از من عهد گرفت که در حیات او این واقعه را به کسی نقل ننمایم و من به عهد خود وفا کردم و بعد از وفات او نقل نمودم» . (14)
. 8 شیخ بهائی و مقدس اردبیلی
«نقل نموده اند از شیخ عالی مقدار شیخ بهاء الدین محمد عاملی ( علیه الرحمة) که فرمود که، به نجف اشرف رفتم و مبادرت کرده به دیدن آن بزرگوار پیش از آنکه او به دیدن من بیاید . داخل شدم به حجره ای که بوریا، فرش آن حجره بود و بعضی از کتب علمی در آن حجره نهاده بود . نشستم در آن حجره و آن کتب را برداشتم و ملاحظه می کردم . ناگاه مردی آمد و سلام کرد و در پایین حجره نشست . من جواب سلام او گفتم و گمان کردم که یکی از خدمه آخوند است . چون ساعتی گذشت و آخوند نیامد به خاطرم خطور کرد که مبادا این مرد آخوند باشد . پرسیدم که تو چه نام داری؟ فرمود که، بنده احمد . پس من برجستم و دست او را گرفتم و با او مصافحه و معانقه کردم و معذرت می خواستم که چون من شما را ملاقات نکرده بودم، نشناختم . فرمود که، چرا معذرت می خواهی؟ من سلام کردم و جواب سلام مرا بر وجه احسن گفتی و فرمودی سلام علیک و رحمةالله و مشغول مطالعه کتاب دینی شدی و این عمل نزد خدا اولی است از آنکه با من صحبتهای متعارف بداری . پس، با او صحبت بسیار داشتم . آخر الامر، آن عالی قدر از آن موضع که نشسته بود (15) برخاست و میل کرد به پایین حجره و در آنجا نشست . از سبب حال پرسیدم . فرمود که، به خاطرم آمد آن آیه کریمه که حق تعالی می فرماید: «تلک الجنة أعدت للذین لایریدون علوا فی الأرض و لافسادا والعاقبة للمتقین» . (16)
یعنی: این است بهشت که مهیا شده است برای آنان که نمی خواهند علو در زمین و نه فساد را و عاقبت نیکو از برای پرهیزکاران است . و می ترسم که نشستن در اینجا که صدر مجلس این خانه است، علو در زمین باشد . (17)
. 9 خدای کریم و کدخدا کریم
در تاریخ اردبیل و دانشمندان آمده:
«نقل نمود از برای نویسنده، جناب آقای شیخ عبدالحسین نجفی بشیری که، شنیدم از بعضی ثقات در اوائل یا بحبوحه تحصیلات اردبیلی در نجف اشرف، کاغذی از طرف مادرش می رسد که از نجف اشرف به اردبیل تشریف ببرد، و اظهار اشتیاق زیادی هم در آن نامه مرقوم بوده . معظم له به اعتبار وجوب ادای حق مادرش اجابت نموده، عازم اردبیل می شود . وقتی که اهل «نیارق» (18) تشریف فرمایی اردبیلی را می شنوند، از نهایت اشتیاق به استقبالش شتافته و کسی در نیارق نمی ماند مگر کدخدای محل که اسمش «کریم» بوده . علی الظاهر، مشارالیه معروف به فسق، و مدمن خمر بوده، به استقبال نمی آید . تصادفا در شب ورود، اردبیلی در عالم رؤیا می بیند که، کدخدا وفات نموده به محقق تذکر می دهند واجب است برای تو تشییع جنازه کریم کدخدا؛ بلکه کفن و تجهیز را هم خودت مباشر باش . محقق از خواب بیدار می شود . چون به سابقه کدخدا اطلاع داشته می گوید: حتما خوابم رحمانی نیست . بار دوم نیز همین خواب را می بیند؛ باز می خوابد . بار سوم می بیند که می گویند کدخدا از دنیا رفت و صبح شده برخیز و تجهیز کدخدا را به جا بیاور . اردبیلی از خواب بیدار می شود به قصد وضو بیرون می آید . ملاحظه می کند که همسایگان به یکدیگر خبر می دهند که البشاره کریم کدخدا به درک جهنم واصل شده . اردبیلی به صحت خوابش که رحمانی بوده پی می برد ولی در تأویل خوابش تأمل می نماید . بعد از فراغ از فریضه صبح، خود محقق مباشرت به تجهیز و تکفین می نماید، و همه از این پیش آمد و تشییع وی در تعجب فرو می روند . بالجمله، بعد از اتمام تجهیز وی، از زن کدخدا سؤال می نماید که حقیقت وقایع شب گذشته را برای محقق گزارش دهد . زن کریم می گوید:
جناب شیخ! شوهر من معروف به فسق و فجور بود . شب گذشته گفت: ای زن من امشب رفتنی هستم حالم منقلب است، جای مرا در حیاط خانه پهن کن . من به گفته او عمل کردم، دیدم که کریم چشمهایش را به طرف آسمان و ستارگان چرخانید با قیافه تائبانه و چشم اشکبار گفت: ای خدا تو می دانی مقدس اردبیلی گناه نکرده است، اگر او را ببخشی برایت هنری نیست، بلکه هنر آن است که آن کریم علی الاطلاق، این کریم مجرم و عاصی و فاسق را ببخشد . محقق، به محض شنیدن این کلمات به زن کریم می گوید: رحمت خدا به وی شامل گشته و از گناهانش در گذشته است» . (19)
. 10 اهمیت دادن به انجام وظایف
سید علی اصغر جاپلقی در طرائف المقال می نویسد:
«سمعت من بعض الأثبات الثقات أنه طاب ثراه فی لیلة من اللیالی ذهب إلی الحمام للغسل . فلما أتی إلی بابه، فإذا هو مقفل . فردد قرعه، فجاء حافظ الحمام من خلفه و سأله عن حاجته . فأظهر إرادة الغسل مع إعطائه الحافظ دینارا . فزعم منه الاستهزاء . ثم زاد علی الأجرة إلی أن بلغت إلی أربعین دینارا . ففتح الباب و أخذ الدنانیر . فدخل الحمام واغتسل ثم خرج بعد الاغتسال . فتفقه صاحب الحمام أنه المقدس، فعرض أنی لاآخذ الأجرة ورد الدنانیر، فلم یقبل مع الإصرار الکثیر . فقال له المولی الأردبیلی: إنه قد وصل لی الفیض من الحمام و حصل لی المنزلة الکبری و انفتح لی العلوم . فلا حاجة إلی الدنانیر» . (20)
. 11 نماز استسقا
«و من جملة الحکایات المسموعة من ألسنة المشایخ أنه کان مستجاب الدعوة حتی أنه فی بعض السنوات خرج إلی صلاة الاستسقاء . فعرض مخاطبا للجلیل عز جلاله أن أحمد یطلب المطر، فلم ینزل من المنبر، و کان مشغولا بالسؤال، فجری الغیث» . (21)
. 12 بی اعتنایی به دنیا
«و اما کرامات مقدس اردبیلی، پس بسیار و در السنه و افواه علمای اعلام در غایت اشتهار . و سید نعمت الله جزایری در انوار نعمانیه و علامه مجلسی در بحار الأنوار و صاحب لؤلؤ و شیخ ابوعلی در منتهی المقال برخی از آن کرامات را ذکر فرموده اند و این فقیر نیز بعضی را ذکر می نماید:
اول اینکه آن بزرگوار در صحن نجف اشرف دلو را به چاه انداخت که آب کشیده باشد . چون دلو را بیرون کشید، دید که آن دلو پر از اشرفی و دینار است . پس، آن دنانیر را دوباره در چاه ریخت و عرض کرد خداوندا! احمد از تو آب می خواهد نه طلا» . (22)
. 13 ارزش ولایت امیرالمؤمنین (ع)
حاج شیخ عباس قمی در کتاب هدیةالأحباب چنین نگاشته:
«در کتاب مقامات سید جزایری نقل است که مقدس اردبیلی از ساکنان حرم حضرت امیرالمؤمنین (ع) در نجف اشرف بوده و هرگاه مسأله ای بر او مشتبه می شده در شبها خود را به ضریح مقدس می رسانیده و جواب می شنید، و گاهی بوده که آن حضرت او را به حضرت صاحب الامر ارواح العالمین فداه حواله می فرموده، هرگاه آن امام بزرگوار در مسجد کوفه تشریف داشته .
و با این اعمال خالصه از اغراض دنیویه، بعد از موت او، بعضی از مجتهدین او را در خواب دیدند که با هیأت نیکو و جامه پاکیزه از روضه علویه بیرون شد . از او پرسید که چه عمل، شما را به این مرتبه رسانید؟ فرمود که، بازار اعمال را کساد دیدم یعنی عملی که به درجه قبول رسد خیلی کم است و فرمود: نفع نبخشید ما را مگر ولایت صاحب این قبر و محبت او .
فقیر گوید که، روایت شده از ابن عباس که وقتی جناب سلمان (رضی الله عنه) را به خواب دید با حلل و حلی و تاجی از یاقوت پرسید: ای سلمان! بگو در بهشت بعد از ایمان به خدا و رسول چه عملی افضل است؟ فرمود: چیزی افضل از حب علی (ع) و اقتدای به آن حضرت نیست» . (23)
. 14 واسطه قرار گرفتن مقدس در حوایج
«ثقةالاسلام آقا سید علی همدانی نزیل نجف اشرف برای نگارنده چنین نقل نمود:
از برای اردبیلی کرامتی میان عربها معروف است: روزهای زیارتی، عده ای، از نجف اشرف به زیارت کربلا حرکت نمودیم . در خان نصف (24) منزل کردیم . ولی از ازدحام زوار برای ما جایی پیدا نشد . بالأخره بعد از یأس کامل، عربی جلو آمد و گفت: من برای شما منزل تهیه می کنم، رفقا جملة به منزل او رفتیم . بسیار جای خوب و مناسب فراخور حال بود . صاحب منزل پذیرایی گرمی از ما نمود وقت حرکت خواستیم به حساب کرایه منزل و طعام رسیدگی کنیم . میزبان قبول نکرد و گفت: من قربة إلی الله شما را میهمان نموده ام و منزل من مسافرخانه نبود، ولی خواهشی که دارم این است: در حرم حضرت حسین (ع) در بالا سر حضرت، حمد و سوره به روح ملا احمد اردبیلی نیابتا قرائت کنید . با کمال تعجب گفتیم: قرائت حمد و سوره چه اختصاص به اردبیلی دارد؟ گفت: در میان ما عربها مجرب است هر که در بالا سر حضرت حسین (ع) یک حمد و سوره به روح مقدس اردبیلی بخواند و نثار روح مقدس اردبیلی کند، حاجتش برآورده می شود» . (25)
. 15 مقدس اردبیلی و داستان سیب
مشهور است که پدر مرحوم مقدس اردبیلی در اوایل زندگی خود در کنار تبلیغ و ارشاد، به کار کشاورزی در روستای خود «نیار» (26) اشتغال داشت . روزی در زمانی که مشغول زراعت بود، اتفاقا آب، سیبی را با خود آورد و ایشان هم آن را گرفته و خورد . بلافاصله با خود گفت این سیب برای که بود؟ و چرا آن را خوردم؟ کسی را در مزرعه به کار گمارد و از کنار آب برای پیدا کردن صاحب سیب به راه افتاد . پس از مدتی صاحب باغ را پیدا کرد و جریان را به او گفت . صاحب باغ که مرد روشن ضمیری بود، او را انسان خوبی یافت . به او گفت: آیا ازدواج کرده ای؟ گفت: خیر، ازدواج نکرده ام . صاحب باغ گفت: آب کشاورزی شما از توی همین باغ می گذرد و سیب هم مال درختان این باغ است و من آن را حلال نمی کنم . هر چه ایشان اصرار نمود و حتی خواست پول بدهد، قبول نکرد . گفت: با یک شرط حلال می کنم، دختری دارم اگر با آن دختر ازدواج کنید که البته هم کور است، هم کر است و هم شل، حلال می کنم .
پدر مرحوم مقدس اردبیلی ناگزیر قبول نمود . صاحب باغ او را به خانه خود برد، مجلس جشن عروسی برقرار کرد . ایشان به حجله روانه شد . وقتی تازه داماد، نوعروس را در نهایت کمال و جمال دید، پدر عروس را خواست و از او پرسید: شما که گفتید دختر من کور و کر و شل است، این دختر آن چنان نیست؟ پدر دختر اظهار داشت: این که گفتم دختر من کر است چون غیبت کسی را نشنیده است . کور است چون با دیده خود به نامحرمی ننگریسته است . شل است چون بدون اجازه پدر و مادرش از خانه بیرون نرفته است . شیخ محمد اردبیلی همسر خود را برداشته و پیش پدر و مادر خود به نیار آورد . باید نتیجه چنین پدری، شخصی چون مرحوم مقدس اردبیلی هم باشد . (27)
. 16 مقدس اردبیلی و شیر مادر
«از مادر مقدس اردبیلی سؤال کردند، سبب مقام ارجمند فرزندش را . فرمود: من هرگز لقمه شبهه ناک نخوردم و قبل از شیر دادن به او، وضو می گرفتم و ابدا چشم به نامحرم نینداختم و در تربیت کودک بعد از شیر باز گرفتن، کوشیدم و نظافت و طهارت او را مراعات داشتم و با بچه های خوب، او را می نشاندم» . (28)
پی نوشت:
1) بعضی از این داستان ها را برخی از محققان، در باره علمای دیگر نیز نقل کرده اند .
2) جمع رخت (لباس) .
3) آلوده به چرک .
4) گازر: جامه شوی .
5) حدائق المقربین، خاتون آبادی (م 1116 ق) نسخه عکسی محفوظ در کتابخانه مرحوم آیةالله مرعشی نجفی؛ این حکایت همچنین در روضات الجنات، ج 1، ص 198 و الفوائد الرضویة، ص 24 و اعیان الشیعة، ج 3، ص 81 آمده است .
6) حدائق المقربین، همان نسخه . این حکایت در الأنوار النعمانیة، ج 3، ص 40 و قصص العلماء، ص 344 نیز نقل شده است .
7) قصص العلماء، ص . 344 در لؤلؤة البحرین، ص 149 نیز این حکایت را به نقل از انوار نعمانیه ذکر کرده است . همچنین در روضات الجنات، ج 1، ص 197 198 و أعیان الشیعة، ج 3 ، ص 81 این حکایت، نقل شده است .
8) حدائق المقربین، همان نسخه . این داستان در انوار نعمانیه، ج 2 ، ص 302 نیز آمده است .
9) قصص العلماء، ص . 345
10) فوائد الرضویة، ص . 25
11) زیرا ایشان افعال مباح را نیز به قصد تقرب و عبادت انجام می داده اند! و طبعا به اعمال مستحب مبدل می شده است! .
12) قصص العلماء، ص . 343 در لآلی الأخبار، ج 1 ، ص 115 این مطلب از قصص العلماء نقل شده و در منتخب التواریخ (ص 181) از لآلی الأخبار نقل شده است .
13) قصص العلماء، ص . 342
14) حدائق المقربین، نسخه مذکور . و نیز ر ک: بحار الأنوار، ج 52 ، ص 174 175 ؛ الانوار النعمانیة، ج 2 ، ص 303 ؛ کشکول بحرانی، ج 1 ، ص 127 128 به نقل از بحارروضات الجنات، ج ، ص 196 به نقل از انوار نعمانیه؛ لآلی الأخبار، ج 1 ، ص 114 115 به نقل از انوار نعمانیه؛ قصص العلماء، ص 344 345 به نقل از بحار و انوار نعمانیه .
15) ظاهرا این طور بوده: شیخ بهائی بعد از شناختن و مصافحه و معانقه، او را به بالای حجره و در مکانی که خود نشسته بود می آورد و پس از دقایقی، مقدس به مکان خویش در پایین مجلس برمی گردد .
16) مضمون آیه 83 سوره قصص .
17) حدائق المقربین، نسخه مذکور .
18) نیارق از روستاهای اردبیل و غیر از «نیار» است .
19) تاریخ اردبیل و دانشمندان، ج 1 ، ص . 62
20) طرائف المقال، ج 2 ، ص . 400
21) طرائف المقال، ج 2 ، ص . 400
22) قصص العلماء، ص . 344 در طرائف المقال (ج 2 ، ص 400 و 401) نیز این حکایت نقل شده است . این کرامت، حاکی از آن است که: مرحوم محقق از آزمایشی سخت موفق بیرون آمده است . و خود توجه داشته است که این اتفاق برای امتحان است .
23) هدیة الأحباب، ص . 265 و نیز ر ک: روضات الجنات، ج 1 ، ص 203 به نقل از مقامات النجاة جزائری و مستدرک الوسائل، ج 3 ، ص 393 به نقل از مقامات و منتخب التواریخ ، ص 181 به نقل از مستدرک و الفوائد الرضویة، ص 25 به نقل از مقامات .
24) از نجف تا کربلا 78 کیلومتر است و سه کاروان سرای شاه عباسی در عرض راه ساخته شده : اول «خان مصلا» ؛ دوم «خان نصف» که نصف راه است؛ سوم «خان نخیلة» .
25) تاریخ اردبیل و دانشمندان، ج 1 ، ص . 61
26) نیار، روستایی است در سه کیلومتری شهر اردبیل و هم اکنون متصل به اردبیل شده است .
27) در کتاب سرمایه سعادت و نجات، (ص 29 31) همین حکایت را با اندک تفاوت بدون اینکه نام اردبیلی و پدرش برده شود، نقل کرده است .
28) وفیات العلماء، ص . 71