ماهان شبکه ایرانیان

اراده (۱)

یکی از مراحل سیر الی الله «اراده» است که برخی آن را اولین مرحله شمرده اند.

ارکان اراده

یکی از مراحل سیر الی الله «اراده» است که برخی آن را اولین مرحله شمرده اند.

«اراده» به سه رکن، متکی است: اول علم به مراد است. دوم آن که مراد برای مرید، کمال باشد. سوم آن که آن مراد فعلا در اختیار مرید نباشد.

آن جا که سالک چیزی نمی داند نمی تواند ارادت بورزد؛ آن جا که چیزی می داند ولی به کمال مراد آگاهی ندارد نمی تواند مرید او باشد و آن جا که می شناسد و کمال او را هم می داند ولی او را در بردارد و از دست نداده است جا برای اراده نیست. چون اراده در حقیقت «طلب مفقود» است. آنچه در آغوش سالک است مطلوب او نیست و سالک آن را طلب نمی کند، بلکه به آن عشق می ورزد. وقتی شخص سلوکش را شروع و در بین راه به مشکلی برخورد کند و این اراده با مفارقت مراد همراه شود، شوق دردآوری برای سالک پیش می آید. این جاست که او هم شوق دارد و هم باید صبر کند و البته هر چه شوق بیشتر باشد صبر، دشوارتر و هر چه کمتر باشد صبر، آسانتر است. اگر سالک بر اثر پیمودن راه، اثری از محبوب و مقصود دریافت کند، به او محبت پیدا می کند و بنابراین، محبت مزبور بر اثر وصول اثر محبوب و مقصود است. پس در منازل سیر، اول اراده، بعد شوق و سپس محبت قرار دارد.

اقسام اراده

اراده بر دو قسم است: اراده ای که زمینه «سلوک» را فراهم می کند و اراده ای که زمینه «صدور» را فراهم می کند.

آن جا که شخص در بین راه است و به مقصد اراده می ورزد این اراده، زمینه رفتن و سلوک او را فراهم می کند، اما وقتی به مقصد رسید و به منشأ هر کمالی بار یافت اراده اش منشأ صدور می شود؛ نه منشأ سلوک. از این رو مردان حق، تا در دنیا هستند مرید حقند و به او ارادت می ورزند، ولی وقتی به مقصد نایل شدند اراده آنان مصدر و زمینه صدور کمال است و به همین جهت اهل بهشت هر نعمتی را با اراده حاصل می کنند و در آن جا دیگر نیازی به حرکت دست و پا و سلوک نیست:

«لهم ما یشاؤن فیها و لدینا مزید» (2)

هرچه را بهشتیان، اراده کنند برای آنان حاصل می شود؛ همان طور که خدای سبحان با اراده کار می کند:

«إنما أمره إذا أراد شیئا أن یقول له کن فیکون» (3).

مراتب اراده

اراده بر اثر اختلاف حال مرید، مراتبی دارد:

.1 اگر مرید در منزلهای عادی باشد، اراده دارد نعمتی از نعم الهی را دریافت کند و به همین دلیل بسیاری از انسانها در دنیا به دنبال نعمت الهی در تلاش و کوشش هستند.

.2 گرچه کوشش برای دریافت نعم الهی بد نیست، لیکن بهتر این است که انسان اراده کند که چیزی طلب نکند. از این رو اهل معرفت گفته اند:

«استغناؤک عن الشی ء خیر من استغنائک به»

برخی انسانها اراده می کنند تا با فراهم کردن نعمتهای الهی آسوده زندگی کنند و به وسیله آنها بی نیاز شوند؛ اما بالاتر از آن این است که انسان «از» نعمتهای الهی بی نیاز باشد؛ نه این که «به» آنها بی نیاز باشد؛ یعنی او آسایشش را در این بداند که به نعمت «جنه اللقاء» سرگرم باشد، نه به نعمت مال، فرزند، مسکن و....

عده ای که به فکر نعمت هستند می گویند:

«ربنا اتنا فی الدنیا حسنة و فی الاخرة حسنة» (4)

آنان از خدا نعمتهای حلال دنیایی و اخروی طلب می کنند، ولی سالکان واصل، به این مقام می رسند که می گویند: «می خواهیم که از خدا غیر خدا را نخواهیم» ؛ زیرا چیزی را که خدا به ما بدهد آن چیز ما را به خود سرگرم می کند و ما می خواهیم هیچ شاغلی نداشته باشیم .

.3 بالاتر از مراتب گذشته این است که انسان نمی گوید: «من می خواهم که چیزی نخواهم» ؛ بلکه خواستن او فانی در اراده حق است و او از خود اراده ای ندارد؛ یعنی نه چیزی می خواهد و نه می خواهد که نخواهد.

چهره های گوناگون دنیا طلبان

گرچه قرآن کریم مردم را به دو گروه دنیا طلب و آخرت طلب تقسیم می کند:

«منکم من یرید الدنیا و منکم من یرید الاخرة» (5)

و می فرماید: عده ای «حرث» و کشت دنیا و عده ای کشت آخرت طلب می کنند:

«من کان یرید حرث الاخرة نزد له فی حرثه و من کان یرید حرث الدنیا نؤته منها» (6)

ولی در حدیث معروف تثلیث، امیرالمؤمنین (علیه السلام) آخرت طلبان را به سه دسته تقسیم کرده اند:

دسته ای که هدف آنان پرهیز از آتش است، عده ای که شوق به بهشت دارند و گروهی که محبت خدا مقصود و مطلوب آنهاست. گروه اول و دوم که از خدا غیر خدا را می خواهند نسبت به گروه سوم در حقیقت، دنیا طلبند؛ گرچه مردان با ایمان و اهل نماز و روزه اند؛ زیرا هر چه غیر خداست، گرچه وصول به بهشت و یا نجات از دوزخ باشد، دنیا (به معنای جامع و عام آن) است .

این معنای لطیف را از آیه دیگری می توان استفاده کرد:

«و اصبر نفسک مع الذین یدعون ربهم بالغدوة و العشی یریدون وجهه و لا تعد عیناک عنهم ترید زینة الحیوة الدنیا» (7).

به رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم دستور داده شد که با کسانی که اهل سیر و سلوکند و در هر با مداد و شامگاه به یاد خدا هستند صابرانه به سر ببرد و آنها را رها نکند و با دیگران که دنیا طلبند نباشد.

از آیه مزبور چند مطلب استفاده می شود.

یکم: دعوت به ذکر دایمی حق. قرآن کریم در سوره مبارکه «اعراف» نیز مانند آیه مورد بحث عده ای را به تذکر در بامداد و شامگاه دعوت کرده است:

«و اذکر ربک فی نفسک تضرعا و خیفة و دون الجهر من القول بالغدو و الاصال و لا تکن من الغافلین» (8).

منظور از بامداد و شامگاه در این دو آیه این نیست که تنها هنگام صبح و غروب به یاد حق باش؛ بلکه مقصود این است که دائما به یاد حق باش، چنانکه ما اگر خواستیم بگوییم: فلان شخص مطلبی را دائما بازگو می کند؛ می گوییم: صبح و شام می گوید.... پس انسان همواره باید به یاد حق باشد.

دوم: کسانی که به این دستور عمل می کنند انسانهای «دائم الذکر» هستند که به آیه مبارکه سوره «احزاب» عمل می کنند:

«یا أیها الذین امنوا اذکروا الله ذکرا کثیرا» (9)

آنان دائما یا زیاد به یاد حقند و غفلت آنها بسیار کم است.

سوم: در این آیه «دنیاطلبی» در مقابل «اراده وجه خدا» قرار گرفته است؛ یعنی اینها اهل اراده اند و «وجه» خدا را اراده می کنند، یعنی آنان از این تذکر صبح و شام، فرار از دوزخ یا قرار در بهشت را طلب نمی کنند، بلکه «وجه الله» را طلب می کنند و همان طور که امیرالمؤمنین و سایر اهل بیت ( علیهم السلام) فرمودند:

«إنما نطعمکم لوجه الله» (10)

اراده این گونه از سالکان کوی حق نیز متوجه «وجه الله» است، نه پرهیز از دوزخ یا وصول به بهشت. پس «اراده» اگر به «وجه الله» تعلق گیرد، سالک در حقیقت، موفق به وصول است و این، برترین مرتبه اراده است؛ اما اگر فقط به پرهیز از دوزخ یا وصول به بهشت تعلق گیرد، او در بین راه می ماند؛ زیرا در آیه شریفه بین دو گروه تقابل واقع شد و به رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم خطاب شده است که: تو با کسانی که «وجه الله» را اراده می کنند باش و از آنان فاصله نگیر و به دیگران که دنیا طلبند نگاه نکن.

از این تقابل معلوم می شود عده ای اهل دنیا و گروهی مرید «وجه الله» هستند، ولی دسته ای هم هستند که برای پرهیز از دوزخ و وصول به بهشت کوشش می کنند. اینها گرچه نسبت به اهل دنیا، آخرت طلب محسوب می شوند، ولی نسبت به مریدان وجه الله، اهل دنیا (به معنای جامع و عام آن) به شمار می روند. چون اینها که در «وسط راه» هستند، گرچه نسبت به پایینتر از خود اهل نجاتند، لیکن نسبت به بالاتر از خودشان هنوز به مقصد نرسیده اند.

چهارم: سالک راستین، کسی است که چیز زوال ناپذیر را طلب کند و آن «وجه الله» است:

«کل من علیها فان و یبقی وجه ربک ذو الجلال و الإکرام» (11)

هرچیزی زوال پذیر است و تنها وجه الله، باقی است. پس در حقیقت، سالک راستین کسی است که از فانی سفر و هجرت کند و باقی را طلب کند؛ زیرا می فرماید: «یریدون وجهه» ؛ «وجه الله» را طلب می کنند. وجه الله هم باقی است؛ پس اینها باقی طلبند و مطلوب پایدار را طلب می کنند.

پنجم: پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم برابر این آیه، دو مأموریت پیدا کرده است : یکی این که از دنیا طلبان صرف نظر کند و با آنها نباشد. دوم این که با طالبان و سالکان مرید «وجه الله» به سر ببرد. البته با دنیا طلبان زندگی کردن آسان است؛ چون با لذتهای نفس همراه است. آنان مسرف، مترف و مرفهند و اگر انسان با آنان زندگی کند، از نعمتهای آنان برخوردار می شود و رنجی نمی برد، ولی همسفر شدن با محرومان و سالکان کوی «وجه الله» دشوار است و به همین جهت هم خدا به رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم دستور صبر می دهد :

«و اصبر نفسک مع الذین یدعون ربهم بالغداوة و العشی یریدون وجهه» (12).

فاصله گرفتن از دنیا طلبان هم باید با «هجر جمیل» ، همراه باشد؛ زیرا ذات اقدس خداوند گرچه به رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: با آنها مباش؛ اما آن حضرت نمی تواند آنها را رها کند؛ چون پیامبر آنها نیز هست و بنابراین، باید آنها را هم تربیت و هدایت کند. از این رو در آیه دیگری آمده است:

«و اهجرهم هجرا جمیلا» (13).

اگر راهنمای مردم از آنان جدا و منزوی شود، چنین هجری، هجر جمیل نیست؛ زیرا آنها را بدون سرپرست رها کرده است؛ در حالی که پیام خدا را باید به آنها برساند، ولی اگر در عین این که به مقدار لزوم، هدایت آنها را بر عهده دارد؛ با آنها با صفا و صمیمیت به سر نبرد، در حلقه آنها شرکت نکند و آنها را به جمع خاص خود راه ندهد چنین رفتاری هجر جمیل است.

همسفر سالکان

خدای سبحان به رسولش می فرماید: با اینها باش؛ زیرا اگر سالک بداند راهنما با اوست، بدون اضطراب راه را طی می کند، ولی اگر راهنما او را رها کند و فقط راه نشان بدهد، ولی همسفر وی نباشد، او با دشواری و اضطراب آن راه را طی می کند.

مفاد آیه مورد بحث، همیشه و هم اکنون نیز زنده است. چون آیه، ناظر به رسالت و شخصیت حقوقی پیغمبر است؛ نه فقط ناظر به شخصیت حقیقی و بدن ظاهری او. در زمان ظهور و حضور وجود مبارک پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم آن حضرت هم حضور عنصری و هم حضور رسالی، و ولایی دارد؛ اما اکنون که بشر در خدمت بدن عنصری آن حضرت نیست در سایه رحمت و ولایت و رسالت او به سر می برد.

هم اکنون نیز اگر کسی در بامداد و شامگاه اهل ذکر باشد و به نماز واجب و مستحب و انجام فرایض و نوافل، بپردازد و کار او برای خدا و در مسیر حلال باشد، او سالک راه و همسفر رسول اکرم و عترت طاهرین ( علیهم السلام) و هم چنین همسفر ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) است.

گرچه این آیه خطاب به پیغمبر است؛ ولی امام عصر (ارواحنا فداه) نیز که جانشین آن حضرت است مخاطب این آیه است و به این آیه عمل می کند و با سالکان طالب «وجه الله» همسفر است؛ یعنی پیشاپیش آنان قدم می نهد و سایر سالکان به دنبال او گام بر می دارند. گرچه

راه سخت و منزل دور

پای لنگ و شام، تار و مه بی نور

ولی چنین نیست که رهبر، سالک را رها کرده باشد.

کسی که اهل این راه باشد، احساس امن و آرامش می کند و می یابد که مولای او پیشاپیش وی در حرکت است. او نه تنها امام سیاسی امت است و جامعه را در سیاست و حکومت رهبری می کند، بلکه مولای سالکان کوی وصال نیز هست و آنان را از نظر معنا نیز قدم به قدم رهبری می کند . او امام دلهاست؛ همان طور که امام بدنهاست و امام جهاد اکبر است؛ چنانکه رهبر جهاد اصغر است.

عدم انقطاع اراده

در سخنان محقق طوسی و دیگران (رضوان الله علیهم) آمده است که اراده با وصول به مراد، منقطع می شود، ولی چنین نیست، بلکه اراده با وصول به مراد، کامل می شود. اوصافی که در بین راه لازم است وقتی به مقصد رسید به «کمال» می رسد؛ نه این که به «زوال» رسیده باشد . اراده، کمال است و این کمال زایل نمی شود، بلکه به مرحله نهایی خود بار می یابد. این همان است که قبلا به آن اشاره شد که اراده قبل از وصول، زمینه سلوک و بعد از وصول، زمینه صدور را فراهم می کند.

تذکر: انسان یا به طرف بالا صعود و یا به طرف پایین، سقوط دارد. سقوط، سیر است و اراده می خواهد؛ چنانکه صعود، سیر است و اراده طلب می کند و آنچه فعلا محور بحث است اراده صعود است، نه اراده سقوط. اراده، مراد را مشخص می کند و مراد، ذات اقدس خداوند و اوصاف کمال و جمال و اسمای حسنای اوست:

«إلیه یصعد الکلم الطیب و العمل الصالح یرفعه» (14).

پی نوشت ها:

.1 محقق طوسی مباحث: ارادت، شوق، محبت، معرفت، یقین و سکون را در باب چهارم کتاب أوصاف الأشراف آورده و با عنوان «احوالی که مقارن سلوک حادث می شود» از آن یاد کرده است (ص 119) .

.2 سوره ق، آیه .35

.3 سوره یس، آیه .82

.4 سوره بقره، آیه .201

.5 سوره آل عمران، آیه .152

.6 سوره شوری، آیه .20

.7 سوره کهف، آیه .28

.8 سوره اعراف، آیه .205

.9 سوره احزاب، آیه .41

.10 سوره انسان، آیه .9

.11 سوره الرحمن، آیات .27 26

.12 سوره کهف، آیه .28

.13 سوره مزمل، آیه .10

.14 سوره فاطر، آیه .10

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان