نکته هایی پیرامون محاصره اقتصادی

این صحیفه همان تعهدنامه قریش بر علیه فرزندان مطلب و پیامبر (ص) بود که ۴۰ نفر از بزرگان قریش و بر طبق نقلی هشتاد نفر از آنها پای آنرا امضاء کردند.

صحیفه ملعونه چه بود؟

این صحیفه همان تعهدنامه قریش بر علیه فرزندان مطلب و پیامبر (ص) بود که 40 نفر از بزرگان قریش و بر طبق نقلی هشتاد نفر از آنها پای آنرا امضاء کردند.

مندرجات و مفاد آن تعهد نامه که شاید مرکب از چند ماده بوده در جملات زیر خلاصه میشد :

امضاء کنندگان زیر متعهد میشوند که از این پس هرگونه معامله و داد و ستدی را با بنی هاشم و فرزندان مطلب قطع کنند.

به آنها زن ندهند و از آنها زن نگیرند.

چیزی به آنها نفروشند و چیزی از ایشان نخرند.

هیچگونه پیمانی با آنها نبندند و در هیچ پیش آمدی از ایشان دفاع نکنند.و در هیچ کاری با ایشان مجلس مشورتی و انجمنی نداشته باشند.

تا هنگامیکه بنی هاشم محمد را برای کشتن به قریش نسپارند و یا بطور پنهانی یا آشکارا محمد را نکشند پای بند عمل به این قرار داد باشند.

این تعهد نامه ننگین و ضد انسانی به امضاء رسید و برای آنکه کسی نتواند تخلف کند و همگی مقید به اجراء آن باشند آنرا در خانه کعبه آویختند (1) و از آن پس آنرا بمرحله اجراء در آوردند.

نویسنده آن مردی بود بنام منصور بن عکرمة و برخی هم نضر بن حارث را بجای او ذکر کرده اند که گویند: پیغمبر صلی الله علیه و آله درباره اش نفرین کرد و در اثر نفرین آنحضرت انگشتانش از کار افتاد و فلج گردید.

برای مقابله با این محاصره اقتصادی خدیجه (س) همه ثروتی را که داشت در همان سالها خرج کرد و ابوطالب نیز تمام دارایی خود را هزینه نمود.

و طبق برخی از روایات از کسانی که در آن مدت بطور مخفیانه آذوقه برای بنی هاشم میآورد حکیم بن حزام برادرزاده خدیجه بود (2) ، که روزی ابو جهل او را مشاهده کرد و دید غلامش را برداشته و مقداری گندم برای عمه اش خدیجه می برد، ابو جهل بدو آویخت و گفت: آیا برای بنی هاشم آذوقه می بری؟ بخدا دست از تو بر نمی دارم تا در مکه رسوایت کنم.

ابو البختری (برادر ابو جهل) سر رسید و به ابو جهل گفت: چه شده؟ گفت: این مرد برای بنی هاشم آذوقه برده است!

ابو البختری گفت: این آذوقه ای است که از عمه اش خدیجه پیش او امانت بوده و اکنون برای صاحب آن می برد، آیا ممانعت می کنی که کسی مال خدیجه را برایش ببرد؟ جلوی او را رها کن، ابو جهل دست برنداشت و همچنان ممانعت میکرد.

بالاخره کار به زد و خورد کشید و ابو البختری استخوان فک شتری را که در آنجا افتاده بود برداشت، چنان بر سر ابو جهل کوفت که سرش شکست و به شدت او را مجروح ساخت، و آنچه در این میان برای ابو جهل دشوار و ناگوار بود این بود که می ترسید این خبر بگوش بنی هاشم برسد و موجب دلگرمی و شماتت آنها از وی گردد، و از اینرو ماجرا را بهمان جا پایان داد و سر و صدا را کوتاه کرد ولی با اینحال حمزة بن عبد المطلب آن منظره را از دور مشاهده کرد و خبر آنرا باطلاع رسولخدا صلی الله علیه و آله و دیگران رسانید.

و از جمله بر طبق برخی از روایات ابو العاص بن ربیع داماد آنحضرت و شوهر زینب دختر رسولخدا صلی الله علیه و آله بود که هرگاه میتوانست قدری آذوقه تهیه میکرد، و آنرا بر شتری بار کرده شب هنگام بکنار دره و شعب ابی طالب میآورد سپس مهار شتر را بگردنش انداخته او را بمیان دره رها میکرد و فریادی میزد که بنی هاشم از ورود شتر به دره با خبر گردند، و رسولخدا صلی الله علیه و آله بعدها که سخن از ابو العاص بمیان میآمد این مهر و محبت او را یادآوری میکرد و میفرمود: حق دامادی را نسبت بما در آنوقت انجام داد.

گرسنگی تا کجا؟

فشار گرسنگی به حدی رسیده بود که «سعد وقاص» می گوید: شبی از میان دره بیرون آمدم، در حالی که نزدیک بود تمام قوا را از دست بدهم. ناگهان پوست خشکیده شتری را دیدم، آن را برداشتم و شستم و سوزاندم، و کوبیدم، و بعد با آب مختصری خمیر کرده و از این طریق سه روز بسر بردم!

تبلیغ پیامبر در این ایام

در این چند سال فقط در دو فصل بود که بنی هاشم و بخصوص رسولخدا صلی الله علیه و آله نسبتا آزادی پیدا می کردند تا از شعب ابی طالب بیرون آمده و با مردم تماس بگیرند و اوقات دیگر را بیشتر در همان دره بسر میبردند.

این دو فصل یکی ماه ذی حجة و دیگری ماه رجب بود که در ماه ذی حجة قبائل اطراف و مردم جزیرة العرب برای انجام مراسم حج بمکه میآمدند و در ماه رجب نیز برای عمره بمکه رو میآوردند، رسولخدا صلی الله علیه و آله نیز برای تبلیغ دین مقدس اسلام و انجام مأموریت الهی خویش در این دو موسم حد اکثر استفاده را میکرد و چه در منی و عرفات، و چه در شهر مکه و کوچه و بازار نزد بزرگان قبائل و مردمی که از اطراف بمکه آمده بودند میرفت و آئین خود را بر آنها عرضه میکرد و آنها را به اسلام دعوت می نمود، ولی بیشتر اوقات بدنبال رسولخدا صلی الله علیه و آله پیر مردی را که گونه ای سرخ فام داشت مشاهده میکردند که به آنها میگفت: گول سخنان او را نخورید که او برادرزاده من است و مردی دروغگو و ساحر است.این پیر مرد دور از سعادت کسی جز همان ابو لهب عموی رسولخدا صلی الله علیه و آله نبود.

و همین سخنان ابو لهب مانع بزرگی برای پذیرفتن سخنان رسولخدا صلی الله علیه و آله از جانب مردم می گردید و بیکدیگر میگفتند: این مرد عموی او است و به وضع او آشناتر است .

پی نوشت ها:

1 و برخی گفته اند: ابتدا آن را در کعبه آویختند و سپس از ترس آنکه مورد دستبرد قرار گیرد آن را به مادر ابو جهل سپردند.

2 برخی این مطلب را بعید دانسته و گفته اند حکیم بن حزام مردی سودجو و مال پرست و به احتکار مواد خوراکی معروف بوده و از چنین شخصی گذشت و ترحم به این اندازه بعید است مگر آنکه بگوئیم: این کار را هم بمنظور سود جوئی و فروش مواد خوراکی به چند برابر قیمت واقعی آن به بنی هاشم انجام میداده، و بهر صورت گفته اند: چون وی از طایفه زبیر و حامیان عثمان و دشمنان امیر المؤمنین علیه السلام بوده احتمال اینکه حدیث سازان حرفه ای و مزدور خواسته باشند درباره او فضیلتی جعل کرده و بتراشند بعید بنظر نمی رسد.چنانچه درباره ابو العاص بن ربیع داماد رسول خدا (ص) نیز که از قبیله بنی امیه بود و در ذیل داستانش را می خوانید همین احتمال را داده اند، و الله العالم

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان